1- یقین
الـرضـا بمکـروه القضـاء ارفع درجـات الیقیـن .(1)
خشنـودى از پیشـامـدهـاى خـویشـاینـد, بلنـدتـریـن درجه یقین است.
2ـ کرامت نفس
مـن کـرمت علیه نفسه هـانت علیه الـدنیـا.(2)
هـر که کـرامت و بزرگـوارى نفـس داشته بـاشـد, دنیـا را پست انگـارد.
3ـ دنیا مایه ارزش نیست
اعظم النـاس خطـرا مـن لـم یـر الـدنیـا خطـرا لنفسه.(3)
پـر ارزش تـریـن مـردم کسـى است که دنیـا را مـایه ارزش خـود نـدانـد.
4ـ پرهیز از دروغ
اتقـوا الکذب الصغیـر منه و الکبیر فى کل جد و هزل فان الرجل اذا کذب فى الصغیر اجترء على الکبیر.(4)
از دروغ کوچک و بزرگ در هر جدى و شوخى اى بپرهیزید, زیرا چون کسى دروغ کوچک گفت بـر دروغ بزرگ نیز جـرات پیـدا مـى کنـد.
5ـ صیانت از خود
الخیر کله صیانه الانسان نفسه.(5)
همه خیـر ایـن است که انسـان از خـود صیـانت کنـد.
6ـ با اینان منشین
ایاک و مصاحبه الکذاب, فانه بمنزله السراب یقرب لک البعید و یبعد لک القریب.
و ایـاک و مصـاحبه الفـاسق فـانه بـایعک بـاکله او اقل مـن ذلک.
و ایاک و مصاحبه البخیل فانه یخذلک فى ماله احوج ما تکون الیه .
و ایاک و مصاحبه الاحمق فانه یرید ان ینفعک فیضرک .
و ایاک و مصـاحبه القـاطع لـرحمه, فـانـى و جـدته ملعونـا فـى کتاب الله.(6)
1 ـ مبادا با دروغگو همنشین شوى که او چون سراب است, دور را به تو نزدیک کند و نزدیک را به دور نماید.
2ـ مبادا با بـا فاسق و بدکار همنشین شـوى که تـو را به یک لقمه و یا کمتـر بفرشد.
3ـ مبادا همنشیـن بخیل شوى که او در نهایت نیازت بـدو , تو را واگذارد.
4ـ مبادا بـا احمق رفیق شـوى که چـون خـواهـد سـودت رسانـد, زیانت مـى زنـد.
5ـ مبادا با آن که از خویشان خـود مى بـرد, مصاحبت کنى که مـن او را در قرآن ملعون یافتم .
7ـ ترک سخـن بى فایده و دورى از جدل
ان المعرفه و کمال دین المسلم ترکه الکلام فیما لایعنیه و قله مرائه وحلمه و صبره و حسـن خـلقـه.(7)
معرفت و کمـال دیانت مسلمان , ترک کلام بى فایـده و کـم جـدل کردن, وحلـم و صبر و خوش خویـى اوست.
8ـ محاسبه نفس وتوجه به معاد
ابن آدم !انک لاتزال بخیر ماکان لک واعظ من نفسک و ما کانت المحاسبه من همک, و ما کان الخوف لک شعارا و الحذر لک دثارا. ابـنآدم انک میت و مبعوث وموقوف بیـن یـدى الله جل و عز, فاعد له جـوابا.(8)
اى فرزند آدم ! به راستى که تو پیوسته روبه خیرى, تا خودت را پند دهى وحساب خودت را بـرسـى و تـرس از خـدا را روپـوش وپـرهیز را زیـرپـوش خـود سـازى .
اى فرزند آدم !تـو خواهى مرد و برآنگیخته خواهى شد و در حضور خداوند عز وجل قـرار خـواهـى گـرفت, پـس بـراى او جـوابـى را آمـاده کـن.
9ـ نتایج دعا
المومن مـن دعائه على ثلاث:اما ان یدخر له و اما ان یعجل له واما ان یدفع عنه بلاء یرید ان یصیبه.(9)
مومن از دعایش سه نتیجه مى گیرد:
الف ـ یابرایش ذخیره گردد,
ب ـ یا در دنیا برآورده شود,
ج ـ یـا بلایـى را که خـواست به او بـرسـد, از او بگـردانـد.
10ـ مبغوضیت گداى بخیل
ان الله لیبغض البخیل السـائل المحلف.(10)
به راستـى که خـداونـد, گـداى بخیلـى را که سـوگند مى خـورد دشمـن دارد.
11ـ اسباب نجات
ثلاث منجیات للمومن : کف لسانه عن الناس و اغتیابهم. و اشتغاله نفسه بما ینفعه لاخـرته و دنیـاه وطـول البکـاء علـى خطیئته.(11)
سه چیز سبب نجات مومن است:
الف ـ باز داشتن زبان از غیبت مردم,
ب ـ مشغول کـردن خـودش به آنچه که بـراى آخـرت و دنیـایـش سـود دهـد,
ج ـ و گریستن طولانى بر گناهانش.
12ـ به سوى بهشت
من اشتاق الى الجنه سارع الى الخیرات وسلا عن الشهوات و من اشفق من الناربادر بـالتـوبه الـى الله من ذنـوبه و راجع عن المحـارم.(12)
هر که مشتاق بهشت است به حسنات شتابد و از شهوات دورى گزیند, هرکه از دوزخ ترسـد براى تـوبه از گناهانـش به درگاه خـدا پیشى گیرد و از حرامها بـرگردد.
13ـ ثواب نگاه
نظر المـومـن فـى وجه اخیه المـومـن للمـوده والمحبه له عباده.(13)
نگـاه مهرآمیز مـومـن به چهره بـرادر مـومنـش ومحبت به او عبـادت است.
14ـ پارسایى و دعا
مـا مـن شـىء احب الـى الله بعد معرفته و مـن عفه بطـن و فرج و ما من شـىء احب الى الله من ان یسئل.(14)
چیزى نزد خدا, پـس از معرفت او, محبوبتر از پارسایى شکم وشهوت نیست, وچیزى نزد خـدا محبـوبتـر از درخـواست کـردن از او نیست .
15ـ پذیرش عذر دیگران
ان شتمک رجل عن یمینک ثـم تحـول الـى یسـارک و اعتذر الیک فـاقبل عذره.(15)
اگر مردى از طرف راستت به تو دشنام داد و سپـس به سوى چپت گردید و از تو عذر خواهى نمود عذرش را بپذیر.
16ـ حق خدا بر بنده
فاما حق الله الاکبـر فانک تعبـده لایشرک به شیئا فاذا فعلت ذلک باخلاص جعل لک علـى نفسه ان یکفیک امـر الـدنیـا و الاخـره و یحفظ لک مـا تحب منها. (16)
حق خداوند بزرگ ایـن است که او را بپرستـى و چیزى را شریکـش ندانـى و چون از روى اخلاص ایـن کار را کـردى, خـدا بـر عهده گرفته که کار دنیا و آخرت تـو را کفـایت کنـد وآنچه از او بخـواهـى بـرایت نگهدارد.
17ـ حق پدر بر فرزند
و اما حق ابیک فتعلم انه اصلک و انک فرعه و انک لولاه لـم تکن ,فمهما رایت فى نفسک مما تعجبک فاعلـم ان اباک اصل النعمه علیک فیه و احمد الله و اشکره على قدر ذلک.(17)
و اما حق پدرت را باید بـدانـى که او اصل و ریشه توست و تو شاخه او هستـى, و بدانى که اگر او نبود تـو نبـودى, پس هر زمانى در خود چیزى دیدى که خوشت آمد بدان که ( از پدرت دارى) زیرا اساس نعمت و خوشـى تـو, پدرت مى باشد, و خدا را سپاس بگزار و به همان اندازه شکر کن.
18ـ تقدم طاعت خدا بر همه چیز
قدموا امر الله و طاعته و طاعه من اوجب الله طاعته بیـن یدى الامور کلها.(18) طـاعت خـدا و طـاعت هـر که را خـدا واجب کـرده بـر همه چیز مقـدم بـداریـد.
19ـ حق مادر بر فرزند
فحق امک فان تعلم انها حملتک حیث لایحمل احد واطعمتک مـن ثمره قلبها ما لا یطعم احـد احـدا. و انها وقتک بسمعها و بصـرها و یـدها و رجلها و شعرها و بشـرها و جمیع جـوارحها مستبشره بذلک , فرحه, مـوبله محتمله لما فیه مکروهها و المها و ثقلها و غمها حتـى دفعتها عنک یـدالقـدره و اخرجتک الـى الارض فرضیت ان تشبع و تجـوع هـى و تکسـوک و تعرى و تـرویک و تظما و تظلک و تصحـى و تنعمک ببـوسها و تلذذک بالنـوم بارقها و کان بطنها لک و عاء و حجرها لک حـواء و ثدیها لک سقاء و نفسها لک وقاء , تباشر حر الـدنیا و بـردها لک و دونک , فتشکرها علـى قـدر ذلک و لا تقـدر علیه الا بعون الله و تـوفیقه.(19)
و اما حق مادرت ایـن است بدانى او تو را در شکـم خود حمل کرده که احدى کسى را آن گـونه حمل نکنـد و از میـوه دلـش به تـو خـورانیده که کسـى از آن به دیگرى نخـورانـد, و اوست که تـو را بـا گـوش و چشـم و دست و پا و مـو و همه اعضایـش نگهدارى کرده بدیـن فداکارى شاداب شادمان و مواظب بـوده و هر ناگوارى و درد و سنگینـى و غمـى را تحمل کرده تا (توانسته) دست قـدرت (مکروهات) را از تـو دفع نموده و تو را ازآنها رهانده و به روى زمیـن کشانده و باز هـم خوش بوده که تو سیر باشى و او گرسنه, و تو جامه پوشى و او برهنه باشد, تو را سیراب کند و خود تشنه بماند, تو را درسایه بدارد و خـود زیر آفتاب باشد و با سختى کشیدن تـو را به نعمت رساند, و با بیخوابى خود, تو را به خواب کند, شکمـش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسایشگاه تو و پستایش مشک آب تو و جانـش فداى تو و به خاطر تو , و به حساب تـو, گرم و سرد و روزگار راچشیده است. به ایـن اندازه قدرش را بـدانـى و ایـن رانتـوانـى مگـر به یـارى و تـوفیق خـدا.
20ـ تـرغیب به علـم
لو یعلم الناس ما فـى طلب العلم لطلبـوه و لـو بسفک المهج وخـوض اللجج .(20)
اگر مردم بـدانند که در طلب علم چه فایـده اى است, آن را مـى طلبنـد اگر چه با ریختـن خـون دل و فـرو رفتـن در گـردابها بـاشـد.
21ـ ارزش مجالس صالحان
مجـالـس الصـالحیـن داعیه الـى الصلاح و آداب العلماء زیـاده فـى العقل .(21)
مجلسهاى شـایستگـان , دعوت کننـده به سـوى شـایستگى است و آداب دانشمنـدان , فزونى در خرد است.
22ـ گناهانى که مانع اجابت دعایند
الذنوب التى ترد الدعاء: سـوء النیه , و خبث السریره, و النفاق مع الاخوان, و ترک التصـدیق بالاجابه و تاخـیر الصلـوات المفـروضه حتى تذهب اوقاتها, و تـرک التقرب الى الله عزوجل بالبر و الصـدقه, واستعمال البذاء و الفحش فى القول(22)
گنـاهـانـى که دعا را رد مـى کننـد , عبـارتنـد از:
1ـ نیت بد,
2ـ ناپاکى باطن,
3ـ نفاق با برادران,
4ـ عدم اعتقاد به اجابت دعا,
5ـ تاخیر نمازهاى واجب از وقت خودش,
6ـ تـرک تقـرب به خـداونـد عزوجل به وسیله تـرک احسـان و صـدقه,
7ـ ناسزا گویى و بدزبانى .
23ـ تارکان جاودانگى
عجبـا کل العحب لمـن عمل لـدار الفنـاء و تـرک دار البقـاء. (23)
شگفتا از کسـى که کار مى کند براى دنیاى فانى وترک مـى کنـد سراى جاودانى را .
24ـ نتیجه اتهام
مـن رمـى النـاس بمـا فیهم رمـوه بمـا لیـس فیه.(24)
هـر که مـردم رابه چیزى که در آنهاست متهم کنـد, او را بهآنچه که رد او نیست متهم کنند .
25ـ دنیا وسیله است , نه هدف
مـا تعب اولیاءالله فـى الـدنیا للـدنیا, بل تعبـوا فـى الـدنیـا للاخـره,(25)
اولیاى خـدا در دنیا بـراى دنیا رنج نمـى کشنـد, بلکه در دنیا بـراى آخـرت رنج مى کشند.
26ـ به خدا پناه مى برم
اللهم انـى اعوذ بک مـن هیجـان الحرص و سـوره الغضب و غلبه الحسـد… و سـوء الولایه لمن تحت ایدینا.(26)
خدایا به تو پناه مى برم از طغیان حرص و تندى خشم و غلبه حسد… و سرپرستى بد براى زیر دستانمان.
27ـ پـرهیز از گنـاهکـاران, ظالمـان و فـاسقـان
ایاکـم و صحبه العاصین, و معونه الظالمین و مجاوره الفاسقین و احذروا فتنتهم, و تباعدوا من ساحتهم .(27)
از همنشینـى با گنهکاران و یارى ستمگـران و نزدیکـى با فاسقان بپرهیزیـد. از فتنه هـایشـان بـر حذر بـاشیـد و از درگـاهشـان دورى گزینیـد.
28ـ نتیجه مخالفت با اولیاءالله
واعلمـوا انه مـن خالف اولیاء الله و دان بغیر دیـن الله, و استبد بامره دون امر ولى الله , فى نار تلتهب.(28)
بـدانید هر که با اولیاى خدا مخالفت کند , و به غیر از دین خدا دین دیگرى را پیروى نماید و به راى خـویـش استبـداد ورزد, نه به فرمان ولى خدا , در آتشـى فروزان درافتد.
29ـ توجه به قدرت وقرب خدا
خف الله تعالـى لقـدرته علیک و استحـى منه لقـربه منک. (29)
از خـداى متعال به خاطر قـدرتـش بر تو بترس, و به خاطر نزدیکى اش به تـو , از او شرم و حیا داشته باش .
30ـ پرهیز از دشمنى وتوجه به دوستى
لاتعادیـن احـدا و ان ظننت انه لایضـرک, و لاتزهـدن فى صـداقه احـد و ان ظـننت انه لا ینفعک… .(30)
حتما با هیچ کس دشمنى نکن, هرچند گمان کنى که او به تو زیان نرساند, و حتما دوستى هیچ کس را ترک نکن هر چند گمان کنى که او به تو سودى نرساند
31ـ بهترین میوه شنوایى
لکل شـىء فـاکهه و فـاکهه السمع الکلام الحسـن .(31)
بـراى هـر چیزى میـوه اى است و میـوه شنـوایـى کلام نیکـوست.
32ـ فایده سکوت
کف الاذى رفض البذاء, و استعن علـى الکلام بـالسکـوت , فـان للقـول حـالات تضـر, فاحذر الاحمق.(32)
جلوگیرى از آزار و ترک کلام قبیح است, و در سخـن گفتـن از سکوت کمک بخواه, زیر براى سخـن , حالاتـى است که زیان مـى زنـد, بنابرایـن از سخـن احمق بـرحذر باش.
33ـ راستگویى و وفا
خیـر مفـاتیح الامـور الصـدق و خیـر خـواتیمها الـوفـاء.(33)
بهترین کلید گشایـش کارها, راستگـویـى, وبهتریـن مهر پایانـى آن وفادارى است.
34ـ غیبت
ایـاک و الغیبه فـانها ادام کلاب النـار.(34)
از غیبت کـردن بپـرهیز ,زیـرا که خـورش سگهاى جهنـم است.
35ـ کریم و لئیم
الکـریـم یبتهج بفضله , واللئیـم یفتخـر بملکه.(35)
کریم و بخشنده به بخشـش خویـش خـوشحال است و لئیـم و پست به دارایى اش مفتخر است.
36ـ پاداش احسان
مـن کسـا مـومنـا کسـاه الله مـن الثیـات الخضـر.(36)
هـر که مـومنـى را بپوشاند, خـداوند به او از جامعه هاى سبز بهشتى بپـوشانـد.
37ـ اخلاق مومن
مـن اخلاق المـومـن الانفاق علـى قـدر الاقتـار, و التوسع علـى قـدر التـوسع, و انصـاف النـاس, و ابتـداوه ایـاهـم بـالسلام علیهم.(37)
از اخلاق مـومـن , انفاق به قدر تنگـدستـى, وتوسعه در بخشـش, به قـدر تـوسعه و انصـاف دادن به مـردم , و پیشـى گـرفتـن سلام بـر مـردم است.
38ـ درباره عافیت
انـى لاکـره للـرجل ان یعافـى فـى الـدنیـا فلا یصیبه شـىء مـن المصـائب. (38) مـن براى کسى نمى پسندم که در دنیا عافیت داشته باشد وهیچ مصیبتى به او نرسد.
39ـ ثواب و عقاب روزدرس
ان اسـرع الخیـر ثـوابـا البـر, و اسـرع اشـر عقـوبه البغى. (39)
به راستـى که ثـواب نیکـوکارى , زودتر از هر کار خیرى خـواهد رسید, و عقـوبت ستمگـرى, زودتـر از هـر بـدى دامنگیـر آدمـى شـود.
40ـ دعا, سپر بلا
ان الـدعاء لیـرد البلاء و قـد ابـرم ابـرامـا. الدعاء یدفع البلاء النازل و مالم ینزل.(40)
به راستـى که دعا, بلا را برگرداند, آن هم بلاى حتمى را . دعا بلایى را که نازل شده و آنچه را نازل نشده دفع کند.
پی نوشت :
1 ـ تحف العقول, ص 278.
2 ـ همان,ص 278.
3 ـ همان,ص 278.
4 ـ همان, ص 278.
5 ـ همان,ص 278.
6 ـ تحف العقول , ص 279.
7 ـ تحف العقول, ص 279.
8 ـ همان, ص 280.
9 ـ همان, ص 280.
10 ـ تحف العقـول ,ص 282
11 ـ همـان,ص 282
12 ـ تحف العقـول , ص 281.
13 ـ همان, ص 282.
14 ـ همان,ص 282.
15 ـ همان, ص 282.
16 ـ تحف العقول, ص 256.
17 ـ همان, ص 263.
18 ـ تحف العقول ,ص 254.
19 ـ همان , ص 263.
20 ـ اصول کافى , ج 1, ص 43. 21 ـ تحف العقول , ص 204, چاپ بیروت.
22 ـ معانـى الاخبـار, ص 271, چـاپ جـامعه مـدرسیـن .
23 ـ بحـارالانـوار,ج 73, ص 127, چـاپ ایـران.
24 ـ همان,ج 75,ص 261.
25 ـ همان, ج 73, ص 93.
26 ـ صحیفه سجادیه, دعاى 8.
27 ـ تحف العقول , ص 254.
28 ـ همان,ص 254.
29 ـ بحارالانوار, ج 78, ص 160.
30 ـ همان ج 78,ص 160.
31 ـ بحارالانوار, ج 78,ص 160.
32 ـ همان, ج 78,ص 161.
33 ـ همان, ج 78,ص 161.
34 ـ همـان,ج 78, ص 161
35ـ بحـارالانـوار, ج 78,ص 161.
36 ـ اصول کافى, ج 3,ص 293.
37 ـ همان,ج3,ص 338.
38 ـ همان,ج 3,ص 355.
39 ـ اصول کافى, ج 4,ص 201.
40 ـ همان ,ج 4,ص 215ـ 216.