نویسنده: بهاء الدین خرمشاهی
نگرش توحیدی در برابر نگرش طبیعی
بعضی از فیلسوفان باستان ادعا می کردند که جهان قدیم است یعنی ازلی و بلا اول است و قهراً حادث یا آفریده نیست. در یک تقسیم بندی این عده را دهریه می نامیدند. حتی در میان عرب جاهلی هم این اندیشه طرفدار داشته است: وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ… (جاثیه، 24) (و گویند چیزی جز زندگی دنیوی در کار نیست، که بعضی زنده می شویم و بعضی می میریم و جز روزگار ما را نابود نمی کند؛ و آنان را به این امر علم نیست. چیزی جز پندار نمی بافند).
اما پیشرفت علم و فلسفه نشان داد که جهان مادی، نمی تواند قدیم باشد. و نمی تواند علت مادی داشته باشد. زیرا آنچه مادی است، «ممکن» است (یعنی می تواند باشد و می تواند نباشد) و علت جهان باید فراتر از ممکن یعنی واجب (ضروری) باشد. حتی علم بیش از فلسفه قائل بر این است که ازلی خواندن موجود/ موجود مادی بی وجه است و همه چیز، یعنی آنچه در جهان است، و خود جهان عمری و آغازی دارد.
عده ای از فلاسفه و دینداران به مبدأ غیرمادی برای جهان قائل شدند و رفته رفته این مبدأ مادی طی تکامل فکری بشر و نیز وحی آسمانی، روشن تر شد و ازلی و ابدی و زنده و صاحب اراده و علم در یک کلام «خدا» نامیده شد. این اندیشه ی توحیدی فقط چهار هزار سال سابقه دارد.
علم با آن که جهان را حادث (پدیدآمده) می داند ولی نه قائل به آفرینش جهان است و نه منکر آن. به عبارت دیگر قول به آفرینش جهان یک اندیشه ی فلسفی و نیز یک عقیده ی دینی- اعتقادی است. ممکن است نظریه ی بیگ بنگ/ مهبانگ/ صیحه ی بزرگ کیهانی که علم می گوید، بیان علمی نظریه یا عقیده ی آفرینش باشد که بعضی از فلسفه ها و اغلب ادیان می گویند.
بیگ بنگ یعنی انفجار عظیم اولیه که جرثومه ی کیهان با کمترین جِرم و بیشترین چگالی در زمانی از آن و اعشار ثانیه کمتر، بیشترین انبساط را می باید، هرچه باشد نحوه ی به وجود آمدن کیهان است، نه علت آن. مراد ما از بیان این مقدمه، بیان این رقم است که بیگ بنگ/ آفرینش/ انفجار کیهانی در 13 تا 10 میلیارد سال پیش رخ داده است. از عمر زمین حدوداً چهار میلیارد و ششصد میلیون سال می گذرد. از عمر اجداد انسانی- حیوانی، کمتر از 2 میلیون سال می گذرد. از عمر انسان هوشمند که شبیه به انسان امروزی است 120 تا 100 هزار سال می گذرد. از تاریخ مدون و معلوم تمدّن و فرهنگ انسان فقط ده هزار سال می گذرد. از عمر کشاورزی که در عهد نوسنگی پدید آمده حدوداً 9 هزار سال می گذرد (در این مقاله به مسئله ی کشاورزی بازمی گردیم).
جهان یا به هر حال منظومه ی شمسی خودکار می گردد. به تعبیر قرآنی ماه و خورشید و ستارگان همه مسخر امر الهی اند. خداوند طبیعت را پرورنده و خودکار و منظم آفریده است. یعنی در زمین، روز و شب و ماه و سال با نظم شگرفی به نحو تکراری پدید می آید. نظم کیهانی و طبیعی تا حدی است که جهان را به حق به ساعت تشبیه کرده اند. همین نظم و ماه و طبیعت و خودکاری کاروبار آن باعث شده است که عده ای طبیعت گرا یا دهرگرا (روزگارگرا) باشند که به آن ها اشاره کردیم.
از سوی دیگر علم یا علوم طبیعی بر مبنای پژوهش طبیعت پدید آمده است. همین نظم و قاعده و قانون و سامان طبیعت را کشف کرده است و توانسته است و می تواند که با تکیه به این نظم و سامان فی المثل خسوف و کسوف های میلیون ها سال بعد را با دقت پیش بینی کند.
تبیین پذیری رفتار طبیعت که به اصطلاح بر رابطه ی علّی (علّت و معلولی) استوار است باعث شبهه ی بعضی از انسان های گذشته و حال شده است. یعنی ابر و باد و مه و خورشید و فلک را خودمختار و علت العلل احوال و آثار جوی و طبیعی می انگارند. یعنی می گویند باران و باد چگونه پدید می آیند و خاک چگونه از تأثیر موجودات ذره بینی بر صخره های میلیون ها سال پیش سطح زمین پدید آمده و از آمیختن آب و خاک، گیاه پدید می آید و غیره. به عبارت دیگر این دهریه/ دهریان قدیمی یا اصالت طبیعیان/ طبیعت گراهای علم گرای جدید، نزدیک بین هستند و داستان جهان و آفرینش و حتی کاروبار طبیعت را از نیمه، از نیمه ی دوم یا وسط تماشا و سپس تبیین می کنند.
اما ما مسلمانان در قرآن کریم می خوانیم که آب/ باران را خداوند از آسمان به امر خویش و به عنوان لطفی در حق بشر و نعمتی برای او بهبود و حتی امکان پذیری زندگی او می فرستد. او فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى (شکافنده ی دانه و هسته) است (انعام، 95). باد را نیز او می فرستد که ابرهای آبستن و پربار را جابه جا می کنند (رعد، 12؛ اعراف، 57). زمین مرده و پژمرده را اوست که احیا می کند (روم، 24).
پدیدآمدن کشاورزی یکی از انقلابی ترین دستاوردهای علمی بشر، و به تعبیر اهل ادیان یکی از مهمترین نعمت هاو موهبت های خداوند به انسان است. تاریخ علم عادتاً همه ی کاروبارهای علم و علمی را به بشر نسبت می دهد. یعنی معتقد است که کشاورزی یافته و دستاورد بشری است. و همین بشر می تواند آبیاری را که از لوازم کشاورزی است به فرمان آورد و به سامان گرداند. چنان که می تواند ابرهایی را که نازا و بی باران هستند، بارور و زایاگرداند که ببارند، یا باران مصنوعی به راه اندازد که امروزه حتی در کشورهای عقب مانده و نیمه توسعه یافته هم جزء عادیات روزمره ی کشاورزی و آبیاری است. حال در این آیات قرآنی، با نگاه جدید، تأمل کنید: أَفَرَأَیْتُمُ الْمَاء الَّذِی تَشْرَبُونَ؟ (آیا اندیشیده اید به آبی که می آشامید؟ آیا شما آن را از ابر فرو فرستاده اید یا ما فرو فرستنده ایم؟ اگر خواهیم آن را تلخ و شور گردانیم، پس چرا سپاس نمی گزارید؟ آیا اندیشیده اید به آتشی که می افروزید، آیا شما درختش را آفریده اید یا ما آفریننده ایم؟ ما آن را پندآموزی ساخته ایم و توشه ای برای راهروان) (واقعه، 68-73). و در همین سوره، پیش از آیاتی که نقل کردیم، درباره ی کشت و زرع می فرماید: أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ؟ (آیا اندیشیده ای در آنچه می کارید؟ آیا شما آن را می رویانید یا ما رویاننده ایم؟ اگر خواهیم آن را خرد و ریز گردانیم و شما حسرت زده شوید و گویید ما غرامت دیدگانیم، بلکه ما بی بهرگانیم) (واقعه، 63-67).
هرچند که گفتیم انقلاب کشاورزی و کشاورزی انقلابی از مهم ترین رویدادهای تمدن بشری است و در جنب کشف آتش و اختراع خط سه پدیده ی بسیار مهم تمدن ساز و فرهنگ آفرین است، ولی خداوند سلسله جنبان اصلی آن هاست. کشاورز، دانه را اختراع نکرده است، بلکه یافته است. آب را هم اختراع نکرده است. بلکه در دسترس خود یافته است. همین طور خاک را. و به اصطلاح فقط این ها را مونتاژ کرده است. یا از مونتاژ آن ها باخبرشده است. مهم این است که دانه، رویان است یعنی قابلیت رویارویی و رشد دارد. مهم این است که آب روان است. مهم این است که آب و باد و خاک و دانه وجود دارند. و با هم تأثیر و تأثر متقابل دارند. اگر نمی داشتند، اگر خداوند پیش آفرینی نکرده بود، سطح زمین قاعاً صفصفاً بود. پس آبیار و کشاورز واقعی خداوند است و ما بخیه ای بر روی کار می زنیم.
از مسئله ی کشاورزی و آب و آتش که طبیعی اند یا طبیعی می نمایند، مهم تر، مسئله ی فن و فن آوری یا تکنولوژی است. با توضیحی که دادیم بسیاری از این منظر قبول می کنند که آبیار و کشاورز اصلی و واقعی و سلسله جنبان و کارگردان کارهای طبیعی و طبیعت خداوند است، اما در قبول این که کارهای فنی به خداوند ربط دارد، هنوز تردید دارند. فی المثل کشتی و کشتی سازی را در نظر بگیریم. پی بردن به این که چیزهایی، مثل چوب در آب فرو نمی رود، و از آن جا به ساختن قایق و سپس کشتی و کشتی های کوه پیکر رهنمون شدن، هم از مراحل و تحولات اساسی و دوران ساز و تمدن آفرین تاریخ تمدن بشری است.
ولی خداوند کشتی ها را از آیات و نعمت های خود می شمارد. و طبعاً و ظاهراً مایه ی تأمل و شگفتی است که کشتی ها مصنوع بشرند، پس چرا خداوند آن ها را به خود نسبت می دهد؟ و می فرماید: «و او راست کشتی های بادبان برافراشته که چون کوه ها در دریا روانند». (الرحمن، 24). همچنین: «و از پدیده های شگرف [= آیات] او کشتی هاست مانند کوه ها در دریاها». (سوره ی شوری، 42). و در دنباله ی این آیه، کلیدی برای درست اندیشی بشر و نگاه درستش به پدیده ی دریانوردی به دست می دهد: «اگر خواهد باد را نگه دارد، آن گاه آن ها بر روی آن [دریا] راکد مانند؛ در این برای هر شکیبای شاکری مایه های عبرت است» (شوری، 34).
در جای دیگر از قرآن کریم می فرماید: «آیا نیندیشیده ای که خداوند آنچه در زمین است و کشتی ها را که در دریا به فرمان او رانند، برای شما رام کرد، و او [اجرام] آسمان را نگاه می دارد که بر روی زمین نیفتد مگر به اذن او. بی گمان خداوند به مردم رئوف مهربان است» (حج، 65).
نگارنده ی این سطور، در ترجمه ی خود از قرآن کریم، که دارای پانویس های تفسیری است، در پانویس و در شرح این آیه و این مشکل یا شبهه چنین آورده است. «در قرآن مجید بارها کشتی ها را مسخّر انسان (ابراهیم، 32) و جزء نعمت ها و آیات الهی (لقمان، 31؛ شوری، 32) و حتی از آفریده های الهی شمرده است؛ چنان که فرماید: «و از کشتی ها و چارپایان برای شما مرکب فراهم ساخت» (زخرف، 12) (نیز، الرحمن، 24؛ اسراء، 66). توجیهش این است که خداوند خالق انسان است، و مخلوقات و مصنوعات انسان، مخلوق و مصنوع مع الواسطه ی خداوند شمرده می شود. یعنی خداوند می توانست انسان را حیوانی ابزارساز بیافریند [چنان که آفریده است]، یا مانند سایر حیوانات فاقد این استعداد و قدرتش بگرداند. حال که انسان دارای این استعداد و قدرت است، اعتبارش به حق تعالی باز می گردد. چنان که اگر انسان ها در آینده ی نزدیک، آدم آهنی های ابزار ساز یا کامپیوترهای کامپیوترساز پدید آورد، اعتبارش به انسان که پدیدآورنده و برنامه ریز اول است باز می گردد» (نیز—> قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژه نامه از بهاء الدین خرّمشاهی، ص 340، در شرح آیه ی 65 سوره ی حج).
آنچه معروض افتاد جان کلام و چکیده ی نظریه و نگرش توحیدی و الهی، در برابر نظریه و نگرش طبیعی و مادی است. و با این کلید، درهای بسیاری از مشکلات باز می شود. فی المثل گاه از بعضی از اشراف و غرب زدگان یا علم زدگان شنیده می شد که در تمسخر بینش الهی یک مؤمن ساده به او می گفتند «برو جانم این تب را دعا و خدا قطع نمی کند. این چرک را آنتی بیوتیک خشک می کند». پاسخش این است که خداوند که با حرف جهان را اداره نمی کند، بلکه اسباب آفرین است و با وسائط و اسباب کارها را انجام می دهد. حال این وسائط یا اسباب ممکن است هرچیز باشد. (و کلمه ی ایجادی «کن» است). و ملائکه و موجودات غیبی است، گاه هم پدیده های طبیعی است. آنتی بیوتیک آفریده ی مع الواسطه یا غیرمستقیم خداوند است.
او به جای آن که مستقیماً آنتی بیوتیک را بیافریند، انسان و ذهن علم گرای برنامه ریز آنتی بیوتیک ساز او را آفریده است. تازه انسان را هم نه بی واسطه، بلکه از همین آب و گل آفریده است. در پرتو این نگرش بسیاری از آیات دشوار قرآنی را به آسانی درمی یابیم. در آغاز سوره ی الرحمن می فرماید: … خَلَقَ الْإِنسَانَ . عَلَّمَهُ الْبَیَانَ (انسان را آفرید. به او زبان آموخت). در این جا هم وسائط بین اراده ی خداوند و زبان آموزی انسان را در نظر می آوریم. خداوند به کسی بی واسطه زبان و سخنگویی نیاموخته است، ولی ذهن انسان را چنان که برجسته ترین زبان شناس امروز غرب، چامسکی، می گوید برنامه ریزی شده و دارای استعداد زبان آموزی آفریده است. یا در سوره ی علق می فرماید: … اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ . الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (بخوان و پروردگار تو بس گرامی است. همان که با قلم [و کتابت انسان را] آموزش داد). در این جا هم معلوم است که خداوند مستقیماً و بی واسطه قلم را به دست کسی نداده است. او انسان را علم آموز و علم آفرین و فرهنگ ساز و تمدن ساز آفریده است. یعنی همه ی این توانایی ها را به صورت استعداد در سرشت انسان نهاده است که هر یک به موقع خود بارور می شود.
اشاره ی علمی دیگر در قرآن
با آن که قرآن رساله ای علمی نیست، و با آن که برای فهم یا اثبات اعجاز آن نباید به علم جدید توسل کرد، اما یکی از وجوه اعجاز قرآن، اشارات علمی آن است. نظیر توصیفی که از باد و باران، یا مراحل تشکیل جنین در قرآن آمده است که علم طبیعی آن روزگار، در عربستان قرن هفتم میلادی، در حد فهم و دریافت این گونه مسائل علمی نبوده است، و لامحاله حقیقت وحیانی است. بعضی از اشارات علمی قرآن تا قرن ها بر مسلمانان و اهل علم آشکار نبوده است، نظیر آیه ای که در این یادداشت مطرح می کنیم.
آیه ی دوم سوره ی رعد چنین آغاز می شود: اللّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا … (خداوند کسی است که آسمان ها را بدون ستون هایی که آن ها را ببینید برافراشت). مفسران قدیم در فهم این آیه اختلاف نظر دارند. گروهی بر آنند که «ترونها» (آن ها را ببینید/ می بینید) به آسمان ها (سماوات) برمی گردد. و گروهی از جمله محیی الدین درویش نحو پژوه بزرگ قرآنی معاصر آن را راجع به «عمد» (ستون ها) می دانند. اگر راجع به آسمان ها باشد در بردارنده ی نکته ی مهمی نخواهد بود. زیرا معنای آیه چنین می شود که او آسمان ها را بدون ستون برافراشت، و شما آسمان ها را می بینید و البته می بینید که بدون ستون است. اما معنا و برداشت دوم این است که او آسمان ها را بدون ستون هایی که مرئی باشد و به چشم انسان بیاید، برافراشت یعنی ستون هست اما دیده نمی شود. در قرائت اول یعنی اصولاً ستونی در کار نیست که دیده شود. از قدرت خداوند برمی آید که آسمان ها را بدون هیچ ستونی اعم از مرئی و نامرئی برافرازد. اما سنت خداوند این است که به وساطت علل و اسباب (طبیعی) اراده و قدرت خود را اعمال می کند. قدما تا عصر جدید در فهم این آیه مشکل علمی داشته اند. زیرا نمی دانستند و نمی توانستند بدانند که اگر ستونی هست و نامرئی است آن ستون چیست؟ اما امروزه یعنی پس از کشف نیوتون و استقرار قانون جاذبه ی عمومی این مسئله جزء اطلاعات عمومی و همگانی است که جذب و دفع بین سیارات و ستارگان باعث قرارگرفتن ستاره ها و سیارات در فاصله ی معینی از همدیگر و گردیدن آن ها یا بر محور خود، یا در مدار ثابت (حرکت وضعی و انتقالی) شده است. چیزی که هست این نظم و نظام طبیعی و خود به خود نیست، بلکه وضع و نهاده ی الهی است. چنان که در سوره ی «یس» می فرماید: ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (این اندازه آفرینی خداوند پیروزمند داناست). برای تفصیل بیشتر—> ترجمه ی قرآن کریم، همراه با توضیحات و واژه نامه، به قلم بهاء الدین خرّمشاهی، ذیل همین آیه؛ همچنین کتاب هیئت و اسلام اثر کلاسیک نوین شادروان شهرستانی.
گوشه ای از روان شناسی صدا در قرآن
در قرآن کریم آیات و اشارات تأمل انگیزی درباره ی صدا وجود دارد. و چون روان شناسی امروزه از شاخه های علوم طبیعی است، این نکات را در این جا مطرح می کنیم.
1. چند آیه هست که از صدای بلند و بی ملاحظه بانگ برداشتن انتقاد کرده است: وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ (و در راه رفتنت میانه روی کن و صدایت را آهسته بدار، چرا که ناخوش ترین آوازها بانگ درازگوشان است) (لقمان، 19). در این آیه و آیات نظیر آن، خداوند پند و رهنمود اخلاقی در باب صدا بلند نکردن می دهد. به ویژه اعراب (که نباید با عرب ها اشتباه کرد. زیرا اعراب در عرف قرآن به اهل بادیه که بی فرهنگ هستند اطلاق می گردد) و دیگران که بی ملاحظه یا بی توجه هستند می آموزد که وقتی در حضور پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) هستند آهسته حرف بزنند و صدا بلند نکنند. از جمله: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ. إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَهٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ. إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ (ای کسانی که ایمان آورده اید صداهایتان را از صدای پیامبر بلندتر مسازید؛ و در سخن با او، مانند بلند حرف زدنتان با همدیگر، بلند حرف مزنید، مبادا که اعمالتان تباه شود و آگاه نباشید. بی گمان کسانی که صداهایشان را نزد پیامبرخدا [آهسته و] پوشیده می دارند، اینانند که خداوند دل هایشان را به تقوا پالوده است؛ ایشان از آمرزش و پاداشی عظیم برخوردارند. بی گمان کسانی که تو را از پشت در حجره ها صدا می زنند، بیشترشان نابخردند) (حجرات، 2-4).
2. مورد دیگر از توجه به صدا، در مورد همسران رسول الله است که خداوند به آنان پند و آموزش می دهد که با بیگانگان (مرد اجنبی، ارباب رجوع پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگران) کاملاً جدی حرف بزنند و لطافت و نرمی و نازکی را از صدای خود بگیرند، چرا که بیماردلان به خیالات خام و ناروا خواهند افتاد، و در مجموع این در شأن همسران رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم) نیست که مواظب متانت صدا و حرف زدنشان نباشند. و در مجموع ایرادی اگر هست متوجه کژاندیشان و بیماردلان است، نه همسران و حرم پاک رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم). در این باره در سوره ی احزاب می فرماید: «ای زنان پیامبر شما همانند هیچ یک از زنان نیستید [و برتر و مسئول ترید]؛ چون رعایت تقوی کنید، پس در سخن نرمی نکنید که فرد بیمار دل به طمع [خام] افتد؛ و سخنی سنجیده بگویید» (احزاب، 32).
3. مورد سوم در مورد مخالفان و منافقان است. می فرماید: «آیا بیماردلان پنداشته اند که خداوند هرگز حقد و حسدهایشان را آشکار نمی سازد؟ و اگر بخواهیم آنان را به تو می نمایانیم، آن گاه ایشان را به سیمایشان می شناسی، و آنان را از آهنگ سخنشان می شناسی؛ و خداوند [ظاهر و باطن] اعمالتان را می داند» (محمّد، 29-30). نکته ی ظریف این است که خداوند به پیامبرش می فرماید که لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ (و آنان را از آهنگ سخنشان می شناسی) و این مبتنی بر این واقعیت روان شناختی انسانی است که روح و روحیه و حالت روحی و روانی او در صدایش منعکس می شود و ما امروزه از ورای سیم تلفن، یا امواج تلفن بی سیم، با آن که از طرف گفت و گوی خود کیلومترها یا فرسنگ ها یا حتی قاره ها فاصله داریم، از لحن صدای او، حالت روحی اش را تشخیص می دهیم. یعنی از چیزی و کیفیّتی که به محتوای کلام او مربوط نیست، بلکه به بافت صوت و صدا و طرز و لحن ادا مربوط است.
4. مورد دیگر که باز هم به روان شناسی انسانی در مورد صدا مربوط است، این است که آدم های ناامن و منافق آشفته خاطر که بر اثر نفاق و تظاهر، ناامنی خاطر یافته باشند، ظاهراً آرام و باطناً بی قرارند، و هر صدای نابهنگامی آنان را دو چندان بیشتر از دیگران هراسان و آشفته و نگران می سازد. «و چون ایشان را بنگری، بدن های ایشان تو را به شگفتی آورد؛ و چون سخن گویند به سخنانش گوش دهی، گویی آنان همانند الوارهای تکیه داده بر دیوارند؛ و هر بانگی را بر ضد خویش می انگارند، آنان دشمنند از آنان بر حذر باش؛ خداوند لعنتشان کند، چگونه بیراهه می روند» (منافقون، 14).
منبع مقاله:
خرّمشاهی، بهاء الدین؛ (1389)، قرآن پژوهی (2)، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نخست.