مهدویت در قرآن و احادیث نبوى

مهدویت در قرآن و احادیث نبوى

نویسنده:علامه شهید مرتضى مطهرى

اولا:در قرآن کریم این مطلب به صورت یک نوید کلى در کمال صراحت هست،یعنى هر کسى که قرآن کریم را مطالعه کند مى‏بیند قرآن کریم آن نتیجه را که بر وجود مقدس حضرت حجت مترتب مى‏شود، در آیات زیادى به عنوان یک امرى که به طور قطع در آینده صورت خواهد گرفت ذکر مى‏کند.از آن جمله است این آیه: و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون (1) .خدا در قرآن مى‏گوید که ما در گذشته بعد از«ذکر»-که گفته‏اند یعنى بعد از آنکه در تورات نوشتیم-در زبور هم این مطلب را اعلام کردیم،و ما اعلام کردیم،پس شدنى است که: ان الارض یرثها عبادى الصالحون. صحبت منطقه و محل و شهر نیست،اصلا فکر آنقدر بزرگ و وسیع است که سخن از تمام زمین است: زمین براى همیشه در اختیار زورمندان و ستمکاران و جباران نمى‏ماند،این یک امر موقت است،دولت صالحان که بر تمام زمین حکومت کند،در آینده وجود خواهد داشت.در مفهوم این آیه کوچکترین تردیدى نیست.
همچنین راجع به اینکه دین مقدس اسلام دین عمومى بشر خواهد شد و تمام ادیان دیگر در مقابل این دین از بین خواهند رفت و تحت الشعاع قرار خواهند گرفت،در قرآن کریم هست،که این یکى دیگر از آثار و نتایج وجود مقدس مهدى موعود است: هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون (2) این دین را به وسیله این پیامبر فرستاد براى اینکه در نهایت امر آن را بر تمام دینهاى عالم پیروز گرداند،یعنى همه مردم دنیا تابع این دین بشوند،و آیات دیگرى.چون بحثم درباره آیات قرآن نیست‏به اشاره قناعت مى‏کنم.
از آیات قرآن که بگذریم مساله احادیث نبوى مطرح است.آیا پیغمبر اکرم در این زمینه چه مطالبى فرموده است؟آیا فرموده است‏یا نفرموده است؟اگر روایات مربوط به مهدى موعود انحصارا روایات شیعه مى‏بود،براى شکاکان جاى اعتراض بود که:اگر مساله مهدى موعود یک مساله واقعى است‏باید پیغمبر اکرم گفته باشد و اگر پیغمبر اکرم گفته بود باید سایر فرق اسلامى هم روایت کرده باشند و تنها شما شیعیان روایت نکرده باشید.جوابش خیلى واضح است:اتفاقا روایات باب مهدى موعود را تنها شیعیان روایت نکرده‏اند.روایاتى که اهل تسنن در این زمینه دارند،از روایات شیعه اگر بیشتر نباشد کمتر نیست.کتابهایى را که در این زمینه نوشته شده است مطالعه کنید،مى‏بینید همین طور است.
در همین سالهایى که ما در قم بودیم دو کتاب در این زمینه تالیف شد.یکى را مرحوم آیه الله صدر(اعلى الله مقامه)البته به زبان عربى نوشته‏اند به نام المهدى و خیال مى‏کنم چاپ هم شده باشد. در آن کتاب،ایشان هر چه روایت نقل کرده‏اند،همه،روایات اهل تسنن است.وقتى انسان مطالعه مى‏کند مى‏بیند که مساله مهدى موعود در روایات اهل تسنن از روایات شیعه بیشتر هست و کمتر نیست.
کتاب دیگرى که خوشبختانه به زبان فارسى است،به امر مرحوم آیه الله آقاى بروجردى تهیه شده به نام منتخب الاثر،که یکى از فضلاى حوزه علمیه قم که الآن هم در قم هستند به نام آقاى آقا میرزا لطف الله صافى از فضلاى مبرز قم(گلپایگانى)تحت رهنمایى مرحوم آیه الله بروجردى[این کتاب را تالیف کردند]،یعنى ایشان دستور کلى این کتاب را دادند و طرح و شکل و رسم کتاب را تعیین کردند و بعد این مرد فاضل رفت دنبالش و این کتاب را نوشت.این کتاب را هم مطالعه کنید،مى‏بینید روایات زیادى در این زمینه هست‏بالاخص از اهل تسنن،به مضامین و تعبیرات مختلف.
باز من به جنبه روایتى این بحث کار ندارم،همین طورى که به جنبه آیاتش کار زیادى ندارم من از یک جنبه دیگرى مى‏خواهم مساله موعود اسلام را بحث‏بکنم و آن اینکه:این مساله روى تاریخ اسلام چه اثرى گذاشته است؟وقتى که ما تاریخ اسلام را مطالعه مى‏کنیم،مى‏بینیم گذشته از روایاتى که در این زمینه از پیغمبر اکرم یا امیر المؤمنین وارد شده است اساسا از همان نیمه دوم قرن اول اخبار مربوط به مهدى موعود منشا حوادثى در تاریخ اسلام شده است.چون چنین نویدى و چنین گفته‏اى در کلمات پیغمبر اکرم بوده است احیانا از آن سوء استفاده‏هایى شده است،و این خود دلیل بر این است که چنین خبرى در میان مسلمین از زبان پیغمبرشان پخش و منتشر بوده است و اگر نبود،آن سوء استفاده‏ها نمى‏شد.

بیان على علیه السلام
قبل از اینکه اولین حادثه تاریخى در این زمینه را عرض کنم،جمله‏هایى از امیر المؤمنین على علیه السلام را-که در نهج البلاغه است و من از مرحوم آیه الله العظمى بروجردى شنیدم که این جمله‏ها متواتر است‏یعنى تنها در نهج البلاغه نیست و سندهاى متواتر دارد-نقل مى‏کنم.
امیر المؤمنین در آن مصاحبه‏اى که با کمیل بن زیاد نخعى کرده است[مطالبى در این باب بیان نموده است]که کمیل مى‏گوید شبى بود،على علیه السلام دست مرا گرفت(ظاهرا در کوفه بوده است)،مرا با خودش برد به صحرا،«فلما اصحر تنفس الصعداء»به صحرا که رسیدیم یک نفس خیلى عمیقى،یک آهى از آن بن دل بر کشید و آنگاه درد دلهایش را شروع کرد،آن تقسیم بندى معروف:«الناس ثلاثه‏» (3) مردم سه دسته هستند:عالم ربانى،متعلمین و مردمان همج رعاع،و بعد شکایت از اینکه کمیل!من آدم لایق پیدا نمى‏کنم که آنچه را مى‏دانم به او بگویم.یک افرادى آدمهاى خوبى هستند ولى احمقند،یک عده‏اى افراد زیرکى هستند ولى دیانت ندارند و دین را وسیله دنیا دارى قرار مى‏دهند.مردم را تقسیم بندى کرد و همه شکایت از تنهایى خود:کمیل!من احساس تنهایى مى‏کنم،من تنهایم،ندارم آدم قابل و لایق که اسرارى را که در دل دارم به او بگویم.در آخر یکمرتبه مى‏گوید:بله،البته زمین هیچ گاه خالى نمى‏ماند:اللهم بلى!لا تخلو الارض من قائم لله بحجه،اما ظاهرا مشهورا،و اما خائفا مغمورا،لئلا تبطل حجج الله و بیناته…یحفظ الله بهم حججه و بیناته،حتى یودعوها نظراءهم و یزرعوها فى قلوب اشباههم (4) . فرمود:بله،در عین حال هیچ وقت زمین از حجت‏خدا خالى نمى‏ماند،یا حجت ظاهر آشکار و یا حجتى که از چشمها پنها و غایب است.

قیام مختار و اعتقاد به مهدویت
اولین بارى که مى‏بینیم اثر اعتقاد مهدویت در تاریخ اسلام ظهور مى‏کند،در جریان انتقام مختار از قتله امام حسین علیه السلام است.جاى تردید نیست که مختار مرد بسیار سیاستمدارى بوده و روشش هم بیش از آنکه روش یک مرد دینى و مذهبى باشد روش یک مرد سیاسى بوده است.البته نمى‏خواهم بگویم مختار آدم بدى بوده یا آدم خوبى بوده است،کار به آن جهت ندارم.مختار مى‏دانست که و لو اینکه موضوع،موضوع انتقام گرفتن از قتله سید الشهداء است و این زمینه،زمینه بسیار عالى‏اى است،اما مردم تحت رهبرى او حاضر به این کار نیستند.شاید(بنا بر روایتى)با حضرت امام زین العابدین هم تماس گرفت و ایشان قبول نکردند.مساله مهدى موعود را که پیغمبر اکرم خبر داده بود مطرح کرد به نام محمد بن حنفیه پسر امیر المؤمنین و برادر سید الشهداء،چون اسمش محمد بود، زیرا در روایات نبوى آمده است:«اسمه اسمى‏»نام او نام من است.گفت:ایها الناس!من نایب مهدى زمانم، آن مهدى‏اى که پیغمبر خبر داده است (5) .مختار مدتى به نام نیابت از مهدى زمان،بازى سیاسى خودش را انجام داد.حال آیا محمد بن حنفیه واقعا خودش هم قبول مى‏کرد که من مهدى موعود هستم؟بعضى مى‏گویند قبول مى‏کرد براى اینکه بتوانند انتقام را بکشند،ولى این البته ثابت نیست.در اینکه مختار محمد بن حنفیه را به عنوان مهدى موعود معرفى مى‏کرد شکى نیست،و بعدها از همین جا مذهب‏«کیسانیه‏»پدید آمد.محمد بن حنفیه هم که مرد گفتند مهدى موعود که نمى‏میرد مگر اینکه زمین را پر از عدل و داد کند،پس محمد بن حنفیه نمرده است،در کوه رضوى غایب شده است.

سخن زهرى
جریانهاى دیگرى باز در تاریخ اسلام هست.ابو الفرج اصفهانى که خودش اموى الاصل و یک مورخ است و شیعه هم نیست،در مقاتل الطالبیین مى‏نویسد که وقتى خبر شهادت زید بن على بن الحسین (6) به زهرى (7) رسید گفت:«چرا اینقدر این اهل بیت عجله مى‏کنند؟!روزى خواهد رسید که مهدى از آنها ظهور کند.»معلوم مى‏شود مساله مهدى موعود از اولاد پیغمبر،آنچنان قطعى و مسلم بوده است که وقتى خبر شهادت زید را به زهرى مى‏دهند زهرى فورا ذهنش به این سو مى‏رود که زید قیام کرده است،و مى‏گوید:«این اولاد پیغمبر چرا عجله مى‏کنند؟!چرا زود قیام مى‏کنند؟!اینها نباید حالا قیام کنند،قیام اینها مال مهدى موعودشان است.»من کارى ندارم که اعتراض زهرى آیا وارد است‏یا وارد نیست،خیر،وارد هم نیست،غرضم این جهت است که زهرى گفت:خواهد آمد روزى که یکى از اهل بیت پیغمبر قیام کند و قیام او قیام ناجح و موفق باشد.

قیام‏«نفس زکیه‏»و اعتقاد به مهدویت
امام حسن علیه السلام پسرى دارند به نام‏«حسن‏»که هم اسم خودشان است و لهذا به او مى‏گفتند«حسن مثنى‏»یعنى حسن دوم،حسن بن الحسن،حسن دوم داماد ابا عبد الله الحسین است. فاطمه بنت الحسین زن حسن مثنى است.از حسن مثنى و فاطمه بنت الحسین پسرى متولد مى‏شود به نام‏«عبد الله‏»و چون این پسر،هم از طرف مادر به حضرت امیر و حضرت زهرا متصل مى‏شد و هم از طرف پدر و خیلى خالص بود،به او مى‏گفتند«عبد الله محض‏»یعنى عبد الله،کسى که یک علوى محض و یک فاطمى محض است،هم از پدر نسب[به على علیه السلام و فاطمه علیها السلام]مى‏برد و هم از مادر.عبد الله محض پسرانى دارد یکى به نام محمد و یکى به نام ابراهیم.زمان اینها مقارن است‏با اواخر دوره اموى یعنى در حدود سنه 130 هجرى.محمد بن عبد الله محض بسیار مرد شریفى است که به نام‏«نفس زکیه‏»معروف است.در آخر عهد اموى سادات حسنى قیام کردند(جریان مفصلى دارد)،حتى عباسیها هم با محمد بن عبد الله محض بیعت کردند.حضرت صادق علیه السلام را نیز در جلسه‏اى دعوت کردند و به ایشان گفتند ما مى‏خواهیم قیام کنیم و همه مى‏خواهیم با محمد بن عبد الله بن محض بیعت کنیم،شما هم که سید حسینیین هستید بیعت کنید.امام فرمود:هدف شما از این کار چیست؟اگر محمد مى‏خواهد به عنوان امر به معروف و نهى از منکر قیام کند،من با او همراهى مى‏کنم و تاییدش مى‏نمایم،اما اگر مى‏خواهد به این عنوان که او مهدى این امت است قیام کند اشتباه مى‏کند،مهدى این امت او نیست،کس دیگر است و من هرگز تایید نمى‏کنم.شاید تا حدودى مطلب براى خود محمد بن عبد الله محض هم اشتباه شده بود،زیرا هم اسم پیغمبر بود،یک خالى هم در شانه‏اش داشت (8) ،مردم مى‏گفتند نکند این خال هم علامت این باشد که او مهدى امت است.بسیارى از کسانى که با وى بیعت کردند،به عنوان مهدى امت‏بیعت کردند.معلوم مى‏شود که مساله مهدى امت آنقدر در میان مسلمین قطعى بوده است که هر کس که قیام مى‏کرد و اندکى صالح بود افرادى مى‏گفتند«این همان مهدى‏اى است که پیغمبر گفته است.»اگر پیغمبر نمى‏گفت این طور نمى‏شد.

نیرنگ منصور،خلیفه عباسى
حتى ما مى‏بینیم یکى از خلفاى عباسى اسمش مهدى است،پسر منصور،سومین خلیفه عباسى.اولین خلیفه‏شان سفاح است،دوم منصور و سوم پسر منصور،مهدى عباسى.مورخین و از جمله‏«دارمستر»نوشته‏اند که منصور مخصوصا اسم پسرش را«مهدى‏»گذاشت‏براى اینکه مى‏خواست استفاده سیاسى کند،بلکه بتواند یک عده مردم را فریب بدهد،بگوید آن مهدى‏اى که شما در انتظار او هستید پسر من است،و لهذا مقاتل الطالبیین و دیگران نوشته‏اند که گاهى با خصیصین خودش که روبرو مى‏شد[به دروغ بودن این مطلب اعتراف مى‏کرد.]یک وقتى با مردى به نام مسلم بن قتیبه که از نزدیکانش بود روبرو شد،گفت:این محمد بن عبد الله محض چه مى‏گوید؟گفت:«مى‏گوید من مهدى امتم.»گفت:«اشتباه مى‏کند،نه او مهدى امت است نه پسر من‏».ولى گاهى با یک افراد دیگرى که روبرو مى‏شد مى‏گفت:«مهدى امت او نیست،پسر من است.»عرض کردم بسیارى از کسانى که بیعت مى‏کردند به همین عنوان بیعت مى‏کردند،از بس روایات مهدى از پیغمبر اکرم زیاد رسیده بود و در دست مردم بود و همین اسباب اشتباه مردمى مى‏شد که کاملا تحقیق نمى‏کردند تا مشخصات بیشترى به دست آورند،زود ایمان پیدا مى‏کردند که این،مهدى امت است.

محمد بن عجلان و منصور عباسى
جریانهاى دیگرى در تاریخ اسلام مى‏بینیم،از جمله:یکى از فقهاى مدینه به نام‏«محمد بن جلان‏»رفت‏با محمد بن عبد الله محض بیعت کرد.بنى العباس که ابتدا حامى اینها بودند.مساله خلافت که پیش آمد،خلافت را گرفتند،بعد هم سادات حسنى را کشتند.منصور این مرد فقیه را خواست، تحقیق کرد،ثابت‏شد که او بیعت کرده است.دستور داد دست او را ببرند.گفت این دستى که با دشمن من بیعت کرده است‏باید بریده شود.نوشته‏اند فقهاى مدینه جمع شدند و شفاعت کردند و در شفاعتشان این جور گفتند که خلیفه!او تقصیر ندارد،او مردى است فقیه و عالم به روایات،این مرد خیال کرد که محمد بن عبد الله محض مهدى امت است و لذا با او بیعت کرد و الا قصد او دشمنى با تو نبود.
این است که ما مى‏بینیم در تاریخ اسلام موضوع مهدى موعود از مسائل بسیار مسلم و قطعى است.ما همین طور که دوره به دوره پیش مى‏آییم مى‏بینیم حوادثى در تاریخ اسلام پیدا شده که منشاش همین اعتقاد به ظهور مهدى موعود بوده است.بسیارى از ائمه ما وقتى که از دنیا مى‏رفتند عده‏اى مى‏گفتند شاید نمرده است،شاید غایب شده است،شاید مهدى امت است.این امر راجع به حضرت امام موسى کاظم هست،حتى راجع به حضرت باقر هست،ظاهرا راجع به حضرت صادق هم هست،و راجع به بعضى از ائمه دیگر نیز هست.
حضرت صادق پسرى دارند به نام اسماعیل که‏«اسماعیلیه‏»منتسب به او هستند.اسماعیل در زمان حیات حضرت از دنیا رفت.حضرت خیلى هم اسماعیل را دوست مى‏داشتند.وقتى اسماعیل از دنیا رفت و او را غسل دادند و کفن کردند،حضرت صادق مخصوصا آمدند به بالین اسماعیل،اصحابشان را صدا زدند،کفن را باز کردند،صورت اسماعیل را نشان دادند و فرمودند:این اسماعیل پسر من است،این مرد،فردا ادعا نکنید که او مهدى امت است و غایب شد،جنازه‏اش را ببینید،صورتش را ببینید، بشناسید و بعد شهادت بدهید.
اینها همه نشان مى‏دهد که زمینه مهدى امت در میان مسلمین به قدرى قطعى بوده است که جاى شک و تردید نیست.تا آنجا که من تحقیق کرده‏ام،تا زمان ابن خلدون شاید حتى یک نفر از علماى اسلام پیدا نشده است که بگوید احادیث مربوط به مهدى علیه السلام از بیخ اساس ندارد،همه قبول کرده‏اند.اگر اختلاف بوده است،درباره جزئیات بوده که آیا مهدى این شخص است‏یا آن شخص؟آیا پسر امام حسن عسکرى است‏یا نه؟آیا از اولاد امام حسن است‏یا از اولاد امام حسین؟اما در اینکه این امت مهدى‏اى خواهد داشت و آن مهدى از اولاد پیغمبر و از اولاد حضرت زهرا است و کارش این است که جهان را پر از عدل و داد مى‏کند پس از آنکه پر از ظلم و جور شده است،تردیدى نبوده است.

سخن دعبل
دعبل خزاعى مى‏آید حضور حضرت رضا علیه السلام و آن اشعار مرثیه خودش را مى‏گوید:
ا فاطم لو خلت الحسین مجدلا
و قد مات عطشانا بشط فرات
خطاب مى‏کند به حضرت زهرا و یک یک مصائبى را که بر اولاد ایشان وارد شده بیان مى‏کند که از آن قصائد بسیار غراى زبان عرب و از بهترین مراثى‏اى است که در این زمینه‏ها گفته شده است.حضرت رضا علیه السلام خیلى گریه مى‏کند.دعبل در این اشعارش و در این اظهار تاثر خودش قبور اولاد زهرا را یک یک بیان مى‏کند،قبورى که در«فخ‏»است،قبورى که در«کوفان‏»است،اشاره به شهادت همین محمد بن عبد الله محض مى‏کند،اشاره به شهادت برادرش مى‏کند،اشاره به شهادت زید بن على بن الحسین مى‏کند،اشاره به شهادت حضرت سید الشهداء مى‏کند،اشاره به شهادت حضرت موسى بن جعفر مى‏کند(و قبر ببغداد لنفس زکیه)که نوشته‏اند در اینجا حضرت رضا فرمود:یک شعر هم من مى‏گویم اضافه کن:«و قبر بطوس یا لها من مصیبه‏»که عرض کرد:آقا!این قبر را من نمى‏شناسم.فرمود: این قبر من است.
دعبل در این اشعارش شعرى دارد که به همین موضوع اشاره مى‏کند.در این شعر،دعبل تصریح مى‏کند که تمام این قضایا هست و هست و هست تا ظهور امامى که آن ظهور لا محاله وقوع پیدا مى‏کند و قطعا صورت مى‏گیرد.
اگر بخواهیم باز هم از شواهد تاریخى ذکر کنیم،شواهد تاریخى زیاد دیگرى داریم که لزومى ندارد همه آنها را براى شما عرض کنم.ذکر این شواهد از این جنبه بود که خواستم بگویم مساله مهدى موعود از صدر اسلام و از زمان پیغمبر اکرم یک امر قطعى و مسلم در میان مسلمین بوده است و از نیمه دوم قرن اول هجرى منشا حوادث بزرگ تاریخى شده است.

اعتقاد به مهدویت در جهان تسنن
اگر مى‏خواهید بفهمید که این مساله منحصر به شیعه نیست (9) ببینید آیا مدعیان مهدویت فقط در میان شیعه زیاد بوده‏اند و در میان اهل تسنن نبوده‏اند؟مى‏بینید مدعیان مهدویت در میان اهل تسنن هم زیاد بوده‏اند.یکى از آنها همین مهدى سودانى یا متمهدى سودانى است که در کمتر از یک قرن اخیر در سودان ظهور کرد و در آنجا یک جمعیتى به وجود آورد که تا همین اواخر هم بودند.اصلا این مرد که ظهور کرد.به ادعاى مهدویت ظهور کرد،یعنى اینقدر اعتقاد به مهدى در همان سرزمینهاى سنى‏نشین وجود داشته است که زمینه را براى ادعاى یک مهدى دروغین مساعد کرد.در کشورهاى دیگر اسلامى نیز مدعیان مهدویت زیاد بوده‏اند.در هندوستان و پاکستان قادیانیها به همین عنوان ادعاى مهدویت ظهور کردند،و در روایات ما هم زیاد است که مدعیان کذاب و به اعتبارى دجالها زیاد پیدا خواهند شد و ادعاهایى خواهند کرد.

بیان حافظ
من الان نمى‏دانم که حافظ آیا واقعا شیعه است‏یا سنى،و خیال هم نمى‏کنم که کسى به طور قطع بتواند بگوید که حافظ شیعه بوده است.ولى ما در اشعار حافظ نیز مى‏بینیم[به این مساله اشاره شده است.]دو مورد الان یادم هست،یکى آنجا که مى‏گوید:
کجاست صوفى دجال چشم ملحد شکل
بگو بسوز که مهدى دین پناه رسید
و دیگر آن غزل معروفى که چقدر با حال هم گفته است:
مژده اى دل که مسیحا نفسى مى‏آید که ز انفاس خوشش بوى کسى مى‏آید از غم و درد مکن ناله و فریاد که دوش زده‏ام فالى و فریاد رسى مى‏آید ز آتش وادى ایمن نه منم خرم و بس موسى اینجا به امید قبسى مى‏آید کس ندانست که منزلگه مقصود کجاست اینقدر هست که بانگ جرسى مى‏آید خبر بلبل این باغ مپرسید که من ناله‏اى مى‏شنوم کز قفسى مى‏آید
عرایض من در این قسمت که مى‏خواستم از جنبه تاریخى بحث کنم به پایان رسید.حال بعد از زمان حضرت حجت چه مدعیان کذابى پیدا خواهند شد،آن هم خودش یک داستانى دارد که دیگر وارد آن نمى‏شوم.پایان عرایض خودم را مى‏خواهم به سه مطلب دیگر اختصاص بدهم.
اینکه بعد از آنکه دنیا پر از ظلم و جور شد عدل کلى پیدا مى‏شود مساله‏اى به وجود آورده است و آن این که:بعضى از افراد به اتکاء همین مطلب با هر اصلاحى مخالفند،مى‏گویند دنیا باید پر از ظلم و جور بشود تا یکدفعه انقلاب گردد و پر از عدل و داد بشود.اگر هم به زبان نیاورند،ته دلشان[با اصلاح]مخالف است.اگر ببینند یک کسى یک قدم اصلاحى بر مى‏دارد ناراحت مى‏شوند.وقتى که مى‏بینند در جامعه‏اى در مردم یک علامت توجهى به سوى دیانت پیدا شده واقعا ناراحت مى‏شوند،مى‏گویند نباید چنین چیزى بشود،باید مرتب بدتر شوند تا حضرت ظهور کنند،اگر بنا شود ما یک کارى کنیم که مردم به سوى دین بیایند ما به ظهور حضرت حجت‏خیانت کرده و ظهور ایشان را تاخیر انداخته‏ایم.
آیا واقعا مطلب از همین قرار است‏یا نه؟توضیحى مى‏دهم تا مطلب خوب معلوم شود.

ماهیت قیام مهدى علیه السلام
برخى حوادث در دنیا وقتى که واقع مى‏شود تنها جنبه انفجار دارد.مثل اینکه یک دمل در بدن شما پیدا مى‏شود.این دمل باید برسد به حدى که یکدفعه منفجر شود.بنا بر این هر کارى که جلوى انفجار این دمل را بگیرد کار بدى است،اگر هم مى‏خواهید دوا روى آن بگذارید باید یک دوایى بگذارید که این دمل زودتر منفجر شود.بعضى از فلسفه‏ها هم که برخى از سیستمهاى اجتماعى و سیاسى را مى‏پسندند طرفدار انقلاب به معنى انفجارند.به عقیده آنها هر چیزى که جلوى انفجار را بگیرد بد است.و لهذا مى‏بینید بعضى از روشها و سیستمهاى اجتماعى به طور کلى با اصلاحات اجتماعى مخالفند،مى‏گویند:این اصلاحات چیست که شما مى‏کنید؟!بگذارید اصلاح نباشد،بگذارید مفاسد زیاد شود،عقده‏ها و کینه‏ها زیاد شود،ناراحتى و ظلم بیشتر شود،کارها پریشانتر شود،پریشانى و پریشانى تا یکمرتبه از بن زیر و رو شود و انقلاب صورت گیرد.
فقه ما در اینجا وضع روشنى دارد.آیا ما مسلمانان راجع به ظهور حضرت حجت‏باید این جور فکر کنیم؟ باید بگوییم:بگذارید معصیت و گناه زیاد شود.بگذارید اوضاع پریشانتر گردد،پس امر به معروف و نهى از منکر نکنیم،بچه‏هایمان را تربیت نکنیم،بلکه خودمان هم براى اینکه در ظهور حضرت حجت‏سهیم باشیم العیاذ بالله نماز نخوانیم،روزه نگیریم،هیچ وظیفه‏اى را انجام ندهیم،دیگران را هم تشویق کنیم که نماز را رها کنید،روزه را رها کنید،زکات را رها کنید،حج را رها کنید،بگذارید همه اینها از بین برود تا مقدمات ظهور فراهم شود؟خیر،این بدون شک بر خلاف یک اصل قطعى اسلامى است،یعنى به انتظار ظهور حضرت حجت،هیچ تکلیفى از ما ساقط نمى‏شود،نه تکلیف فردى و نه تکلیف اجتماعى. شما در شیعه-که اساسا این اعتقاد از یک نظر اختصاص به دنیاى تشیع دارد-تا چه رسد به اهل تسنن، یک عالم پیدا نمى‏کنید که بگوید انتظار ظهور حضرت حجت‏یک تکلیف کوچک را از ما ساقط مى‏کند. هیچ تکلیفى را از ما ساقط نمى‏کند.این یک نوع[تفسیر از ظهور حضرت حجت]است.
نوع دیگر این است که صحبت رسیده شدن است نه صحبت انفجار،مثل یک میوه در صراط تکامل است.میوه موقعى دارد،چنانکه دمل هم موقعى دارد.ولى دمل یک موقعى دارد براى اینکه منفجر شود، و میوه یک موقعى دارد که برسد،یعنى سیر تکاملى خودش را طى کند و برسد به مرحله‏اى که باید چیده شود.مساله ظهور حضرت حجت‏بیش از آنکه شباهت داشته باشد به انفجار یک دمل،شباهت دارد به رسیدن یک میوه،یعنى اگر ایشان تاکنون ظهور نکرده‏اند،نه فقط به خاطر این است که گناه کم شده است،بلکه همچنین هنوز دنیا به آن مرحله از قابلیت نرسیده است،و لهذا شما در روایات شیعه زیاد مى‏بینید که هر وقت آن اقلیت‏سیصد و سیزده نفر پیدا شد امام ظهور مى‏کند.هنوز همان قلیت‏سیصد و سیزده نفر-یا کمتر یا بیشتر-وجود ندارد،یعنى زمان باید آنقدر جلو برود که از یک نظر هر اندازه فاسد شود،از نظر دیگر آنهایى که مى‏خواهند حکومت را تشکیل بدهند و به تبع و در زیر لواى ایشان زمامدار جهان شوند پدید آیند.هنوز چنین مردان لایقى در دنیا به وجود نیامده‏اند.بله‏«تا پریشان نشود کار به سامان نرسد»اما پریشانى تا پریشانى فرق مى‏کند.همیشه در دنیا پریشانى پیدا مى‏شود،پشت‏سر پریشانى سامان پیدا مى‏شود،بعد این سامان تبدیل به پریشانى مى‏شود اما پریشانى در یک سطح عالیتر،نه در سطح پایین.بعد آن پریشانى تبدیل به یک سامان مى‏شود،باز در یک سطح عالیتر از سامان اول.بعد آن سامان تبدیل به یک پریشانى مى‏شود،باز پریشانى در یک سطح عالیتر. یعنى این پریشانى بعد از آن سامان،حتى بر خود آن سامان برترى دارد.لهذا مى‏گویند حرکت اجتماع بشر حرکت‏حلزونى است،یعنى حرکت دورى ارتفاعى است،در عین اینکه اجتماع بشر دور مى‏زند،در یک سطح افقى دور نمى‏زند،رو به بالا دور مى‏زند.بله،مرتب سامانها به پریشانیها مى‏گراید اما پریشانى‏اى که در عین اینکه پریشانى است در سطح بالاتر است.
بدون شک امروز دنیاى ما یک دنیاى پریشان و از هم گسیخته‏اى است،یک دنیایى است که الآن اختیار از دست زمامداران بزرگ درجه اول آن هم بیرون است،اما این یک پریشانى است در سطح جهان،با پریشانى در ده از زمین تا آسمان فرق مى‏کند،با سامان یک ده هم از زمین تا آسمان فرق مى‏کند،با سامان یک شهر هم از زمین تا آسمان فرق مى‏کند.
بنابراین ما،هم رو به پریشانى مى‏رویم و هم رو به سامان،در آن واحد.ما که رو به ظهور حضرت حجت مى‏رویم،در آن واحد هم رو به پریشانى مى‏رویم،چون از سامان به پریشانى باید رفت،و هم رو به سامان مى‏رویم،چون پریشانى در سطح بالاتر است.کى در صد سال پیش-تا چه رسد به پانصد سال پیش-این افکارى که امروز در میان افراد بشر پیدا شده،پیدا شده بود؟!امروز دیگر روشنفکران جهان مى‏گویند: یگانه راه چاره بدبختیهاى امروز بشر تشکیل یک حکومت واحد جهانى است.اصلا در گذشته چنین فکرى به مخیله بشر نمى‏توانست‏خطور کند.
پس چون ما در عین اینکه رو به پریشانى مى‏رویم رو به سامان هم مى‏رویم،لهذا اسلام هرگز دستور نمى‏دهد[که تکالیف را انجام ندهید.]اگر غیر از این بود دستور مى‏داد که محرمات را ارتکاب کنید، واجبات را ترک کنید،امر به معروف و نهى از منکر نکنید،بچه‏هایتان را تربیت نکنید،بگذارید فساد بیشتر شود،شما که مى‏روید دنبال نماز خواندن،روزه گرفتن،امر به معروف،تالیف کتاب،سخنرانى، تبلیغ،و مى‏خواهید سطح تبلیغات را بالا ببرید،شما که مى‏خواهید اصلاح کنید،ظهور حضرت حجت را تاخیر مى‏اندازید.خیر،همین اصلاحات هم ظهور حضرت حجت را نزدیک مى‏کند همان طور که آن پریشانیها نیز ظهور حضرت حجت را نزدیک مى‏کند.ابدا مساله انتظار ظهور حضرت حجت نباید این خیال را در دماغ ما بیاورد که ما که منتظر ظهور هستیم پس فلان تکلیف-کوچک یا بزرگ-از ما ساقط است،هیچ تکلیفى از ما ساقط نمى‏شود.
مطالب دیگرى هم هست که دیگر وقت ما منقضى شد و باید تدریجا به عرایض خودم خاتمه بدهم. مطلبى را برایتان عرض بکنم که آخرین مطلب من است:

مهدویت،یک فلسفه بزرگ جهانى
کوشش کنید فکر خودتان را در مساله حضرت حجت‏با آنچه که در متن اسلام آمده تطبیق بدهید. غالب ما این مساله را به صورت یک آرزوى کودکانه یک آدمى که دچار عقده و انتقام است در آورده‏ایم. گویى حضرت حجت فقط انتظار دارند که کى خداوند تبارک و تعالى به ایشان اجازه بدهند که مثلا بیایند ما مردم ایران را غرق در سعادت کنند یا شیعه را غرق در سعادت کنند،آنهم شیعه‏اى که ما هستیم که شیعه نیستیم.نه،این یک فلسفه بزرگ جهانى است،چون اسلام یک دین جهانى است،چون تشیع به معنى واقعى‏اش یک امر جهانى است.این را ما باید به صورت یک فلسفه بزرگ جهانى تلقى کنیم.وقتى قرآن مى‏گوید: و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون (10) ، صحبت از زمین است،نه صحبت از این منطقه و آن منطقه و این قوم و آن نژاد.اولا امیدوارى به آینده است که دنیا در آینده نابود نمى‏شود.مکرر گفته‏ام که امروز این فکر در دنیاى اروپا پیدا شده که بشر در تمدن خودش به مرحله‏اى رسیده که با گورى که خودش به دست‏خودش کنده است‏یک گام بیشتر فاصله ندارد.طبق اصول ظاهرى نیز همین طور است ولى اصول دین و مذهب به ما مى‏گوید:زندگى سعادتمندانه بشر آن است که در آینده است،این که اکنون هست موقت است.دوم:آن دوره،دوره عقل و عدالت است.شما مى‏بینید یک فرد سه دوره کلى دارد:دوره کودکى که دوره بازى و افکار کودکانه است، دوره جوانى که دوره خشم و شهوت است،و دوره عاقله مردى و پیرى که دوره پختگى و استفاده از تجربیات،دوره دور بودن از احساسات و دوره حکومت عقل است.اجتماع بشرى هم همین طور است. اجتماع بشرى سه دوره را باید طى کند.یک دوره،دوره اساطیر و افسانه‏ها و به تعبیر قرآن دوره جاهلیت است.دوره دوم دوره علم است،ولى علم و جوانى،یعنى دوره حکومت‏خشم و شهوت.به راستى عصر ما بر چه محورى مى‏گردد؟اگر انسان،دقیق حساب کند مى‏بیند محور گردش زمان ما یا خشم است و یا شهوت.عصر ما بیش از هر چیزى عصر بمب است(یعنى خشم)و عصر مینى ژوپ است(یعنى شهوت).آیا دوره‏اى نخواهد آمد که آن دوره،حکومت،نه حکومت اساطیر باشد و نه حکومت‏خشم و شهوت و بمب و مینى ژوپ؟دوره‏اى که واقعا در آن دوره معرفت و عدالت و صلح و انسانیت و عنویت‏حکومت کند؟چگونه مى‏شود که چنین دوره‏اى نیاید؟!مگر مى‏شود که خداوند این عالم را خلق کرده باشد و بشر را به عنوان اشرف مخلوقات آفریده باشد،بعد بشر به دوره بلوغ خودش نرسیده یکمرتبه تمام بشر را زیر و رو کند؟!پس مهدویت‏یک فلسفه بسیار بزرگ است.ببینید مضامینى که ما در اسلام داریم چقدر عالى است!نزدیک ماه مبارک رمضان است،دعاى افتتاح را موفق خواهید بود و در شبهاى ماه مبارک رمضان خواهید خواند.قسمت زیادى از آخر این دعا اختصاص به وجود مقدس حضرت حجت دارد که من همانها را مى‏خوانم و دعاى من هم همانها خواهد بود:
«اللهم انا نرغب الیک فى دوله کریمه تعز بها الاسلام و اهله‏»
پروردگارا ما آرزو مى‏کنیم و از تو مى‏خواهیم زندگى در پرتوى یک دولت‏بزرگوارى را که‏«تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله‏»در آنجا اسلام حقیقى را با اهل اسلام عزت خواهى بخشید و نفاقها و دو رویى‏ها را از بین خواهى برد و ذلیل خواهى کرد.«و تجعلنا فیها من الدعاه الى طاعتک و القاده الى سبیلک‏»این افتخار را به ما مى‏دهى که ما در آن دوره دعوت کننده دیگران به طاعت تو باشیم،راهنما و قائد و پیشرو دیگران در راه تو باشیم.
خدایا ما را از کسانى قرار بده که در دنیا و آخرت مشمول رحمت و عنایت تو باشیم.
خدایا تو را به ذات مقدست و به حقیقت اولیاء کرامت قسم مى‏دهیم که ما را از کسانى قرار بده که شایسته این آرزوى بزرگ بوده باشیم.

پی نوشت ها:

1- انبیاء/105.
2- توبه/33.
3- الناس ثلاثه:فعالم ربانى،و متعلم على سبیل نجاه،و همج رعاع.
4- نهج البلاغه،حکمت‏147.
5- این را هم توجه داشته باشید:از صدر اسلام،زمان ظهور مهدى علیه السلام هیچ وقت مشخص نشده است.البته یک خواصى مى‏دانستند پسر فلان کس پسر فلان کس،ولى در روایاتى که پیغمبر همین قدر فرمود:«مهدى از اولاد من حتما باید ظهور کند»چیزى که تاریخ آن را نیز مشخص نماید وجود نداشت.
6- مى‏دانید که حضرت امام زین العابدین پسرى دارند به نام‏«زید».زید قیام کرد و شهید شد.راجع به زید که چگونه آدمى بوده است،آدم خوبى بوده یا آدم خوبى نبوده،حرفهایى هست ولى مطابق آنچه که از روایات شیعه استفاده مى‏شود ائمه ما زید را تجلیل کرده‏اند.در روایت کافى آمده است که امام صادق فرمود:«به خدا قسم زید شهید از دنیا رفت.»و این زید همان کسى است که زیدیها یعنى شیعیان زیدى که الآن در یمن هستند،همه یا بیشترشان او را بعد از امام زین العابدین امام مى‏دانند.خودش به هر حال مرد خوبى بوده است،مرد زاهد و متقى‏اى بوده است.مطابق روایات ما قیام او قیام امر به معروف و نهى از منکر بوده است نه قیام ادعاى امامت.بنابراین زید از نظر ما مرد شریف و صالحى است.
7- زهرى از اهل تسنن است.زهرى و شعبى دو نفر از تابعین‏اند،یعنى کسانى هستند که اصحاب پیغمبر را درک کرده‏اند نه خود پیغمبر را،و اینها از مشایخ و علماى بزرگ عصر خودشان هستند.
8- پیغمبر اکرم خالى در شانه‏شان داشتند که آن را«مهر نبوت‏»مى‏نامیدند.
9- البته آنچه انحصار به شیعه دارد با این مشخصات است که اهل تسنن همه‏شان با این مشخصات قبول ندارند،برخى از آنها قبول دارند.
10- انبیاء/105.
منبع: مجموعه آثارعلامه شهید مرتضى مطهرى ، جلد 18

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید