تنبلی و کسالت ـ بر خلاف ظاهر بی دردسر، شیرین و موجه آن ـ از موانع اصلی شکوفایی و رشد استعدادهای آدمی است و نیز همانند پیچکی است که چون به پای نهال شخصیت انسان بپیچد، او را از طراوت و سرسبزی باز می دارد و مانع از حاصل خیزی و بارآوری وی می شود . هیچ شخص با کاهلی و سستی بالنده نشد و هیچ جامعه ای با کسالت و تن پروری قله نشین علم و اندیشه نگشت. فردوسی در این باره زیبا سروده است:
تن آسانی و کاهلی دور کن
بکوش و ز رنج تنت سور کن
که ایدر(1) ترا سود بی رنج نیست
چنان هم که بی پاسبان گنج نیست (2)
چنین گفت کان کس که کوشاترست
دو گوشش به دانش نیوشاترست (3)
نه آسانی ای دید، بی رنج کس
که روشن زمانه بر این است و بس(4)
به هنگام هر کار، جستن نکوست
زدن رای با مرد هشیار و دوست
چو کاهل شود مردم هنگام کار
از آن پس نیابد چنان روزگار (5)
که چون کاهلی پیشه گیرد جوان
بماند منش پست و تیره روان(6)
عزیزالدین نسفی می نویسد:
ای درویش! بدان که آدمی به سعی و کوشش و ترک سستی و تنبلی به مقصود و مراد می رسد و بباید دانست که : استعدادهایی هستند که به اندک سعی و کوشش، علم و حکمت بسیار حاصل کنند، و استعدادی باشد که به سعی و کوشش بسیار، علم و حکمت حاصل کند. پس به هر حال، باید سعی کرد و از تنبلی اجتناب نمود.(7)
تنبلی نشانه خودبینی
خودبینی را با نشانه هایش می توان شناخت، گرچه برخی از آنا به چشم نمی آید، همانند سستی و تنبلی، که این خُلق و خو هم به گونه ای، از خودبینی شخص خبر می دهد . ملا مهدی نراقی در این باره می نویسد:
از دیگر آفت های خودبینی، تنبلی و کمی کوشش و تلاش است؛ چرا که دارنده این صفت ناشایست، با این خیال که از سعی و تلاش مستغنی است و به چیزی که مایه نجاتش است، دست یافته است، خود را با پنداری خام به هلاکت می افکند.(8)
تیز طبع زغال فروش؛ کوردلِ قاضی القضات؟!
حکیم نظامی گنجه ای سروده است:
ای بسا تیز طبع کاهل کوش
که شد از کاهلی، زغال فروش
و ای بسا کوردل که از تعلیم
گشت قاضی القضات هفت اقلیم(9)
بر اساس این سخن نظامی، آنجا که پای کاهلی و تنبلی در میان است، حتی از دست تیزطبعی و هوشمندی نیر کاری ساخته نیست. پس هوش با همه توانش به اسارت تنبلی در می آید و سرنوشت شخص، همانند سرانجام کسی خواهد شد که بهره اش از هوش، ناچیز و اندک بهره دارد یا به طور کامل از هوش، بی بهره است . این در حالی است که تلاش و کوشش، کاستی های احتمالی هوش و استعدادی فرد را برطرف می کند و او را به مقامی می رساند که هوشمندان از آن در شگفت آیند.
توجیه تنبلی
تنبل ها به خوبی می دانند که وجدانشان از این ویژگی، ناخرسند است و آنها را زیر تازیانه سرزنش می گیرد. پس برای رهایی از عذاب وجدان، به توجیه تنبلی خویش دست می یازند و هزار و یک دلیل می آورند تا به وجدان خود بقبولانند که تنبلی نیز برای خود عالمی دارد و اینکه می توان هم تنبل بود و هم به آرزوها دست یافت یا اینکه از من تنبل تر نیز هستند!
آنها گاهی تنبلی و کسالت را خرسندی و قناعت می نامند و با این توجیه که از داده ها و نداده های خدا خشنودند، دست از کار و تلاش بر می دارند.
سعدالدین واروینی در مرزبان نامه می نویسد:
کاهلی و خامی را خرسندی مخوان، که نقش عالم حدوث در کارگاه جبر و قدر چنین بسته اند که تا تو در بست و گشاد کارها، میان جهد نبندی، تو هیچ کار نگشاید.(10)
گرد دریا و رود جیحون گرد
ماهی از تابه صید نتوان کرد
آدمی گرچه بر زمانه مه است
ز آدمی خام، دیو به است (11)
کاهلی و کافری
حکیم سنایی غزنوی در هشدار از خطر کاهلی و تنبلی می گوید: (12)
هر که او تخم کاهلی کارد
کاهلی کارفریش بارآرد
هر که با جهل و کاهلی پیوست
پایش از جای رفت و کار از دست
تنبلی و تباهی تن
سستی و تنبلی، افزون بر آنکه روح انسان را از رشد و تعالی باز می دارد، به جسم انسان نیز آسیب می رساند؛ چرا که انسان تنبل، از تحرک کافی و لازم بی بهره است و بدنی که ساکن و کم تحرک باشد، بستر تباهی و بیماری خواهد شد.
عنصرالمعالی در این باره می نویسد:
کاهلی، فساد تن بود و اگر تن، تو را فرمان برداری نکند، نگر تا ستوه نشوی؛ ازیرا که تنت از کاهلی و دوستی آسایش، تورا فرمان نبرد؛ از آنکه تنِ ما را تحرک طبیعی نیست و هر حرکتی که تن کند، به فرمان کند نه به مراد؛ که هرگز تا نخواهی و نفرمایی، تنِ تو را آرزوی کار کردن نباشد . پس تو به قهر و غلبه، تن خود را فرمان بُردار گردان و به قهر، او را به طاعت آور، که هر تن خویش را مطیع خویش نتواندگردانید، وی را از هنر بهره نباشد و چون تن خویش را مطیع خویش کردی به آموختن هنر، سلامت دو جهانی اندر هنرش بیابی.(13)
«ارسطا طالیس را پرسیدند که: کاهلان، همیشه به اندوه حسد اندر بُوَند. گفت: از بهر آنکه ایشان اندوه خویش نخورند، بلکه اندوه نیکی مردمان خورند.»(14)
سستی و بیکاری، نواختن ساز مخالف با آهنگ هستی
در جهانی که همه ذره هایش به کاری سرگرم است، بیهوده گرایی و تنبلی، به معنای نواختن ساز مخالف و ناهماهنگ در موسیقی هماهنگ هستی است. به تعبیر حکیم نظامی گنجه ای:
هر ذره که هست اگر غباری است
در پرده مملکت به کاری است(15)
و نیز :
در این پرده یک رشته بیکار نیست
سر رشته بر ما پدیدار نیست (16)
تنبلی، مایه کاهش رزق و روزی
بسیاری از کسانی که از کمی رزق و روزی شکوه می کنند، دلیل این مسئله را باید در کاهلی و تنبلی خود بیابند. شأن نعمت های خداوند که ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند تا این نعمت ها به کف آیند، بالاتر از آن است که بدون تلاش و کوشش در اختیار افراد قرار گیرد، گرچه پروردگار رئوف از سر لطف و رحمت همواره می بخشد و بر آدمی است که در این میان، چشم دل فرو بندد و شکر همه را با نیک بهره گیری از آنها به جای آورد. فردوسی در این باره می گوید:
… دگر هر که دارد ز هر کار ننگ
بوَد زندگانی و روزیش تنگ (17)
سپاهی و دهقان و بیکار شاه
چنان دان که هر سه ندارند راه
بخواب اندرست آنک بیکار بود
پشیمان شود چون بیدار بود (18)
نباید کس آسود از کشت و ورز
ز بی ارز مردم مجویید ارز
که بیکارِ مردم ز بی دانشی است
به بی دانشان بر بباید گریست (19)
پی نوشت ها :
1. ایدر: اینجا، اکنون
2. شاهنامه، فردوسی، ج8، ص131.
3. همان، ص 200.
4. همان، ص 102.
5. همان، ج2، ص15.
6. همان، ج5، ص123.
7. عزیزالدین نسفی، انسان کامل، ص 241.
8. ملا مهدی نراقی، جامع السعادات، ترجمه: کریم فیضی، ج1، ص446.
9. حکیم نظامی گنجه ای، کلیات خمسه، ص 627.
10. سعدالدین وراوینی، مرزبان نامه، صص99 و 100.
11. حکیم سنایی غزنوی، حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، ص 228.
12. همان، ص73.
13. عنصر المعالی کیکاووس بن قابوس بن وشمگیر، قابوس نامه، صص 35 و 36.
14. یوسف بن علی مستوفی، خردنامه، به کوشش: منصور ثروت، ص78.
15. کلیات خمسه، ص 436.
16. همان، ص 948.
17. شاهنامه فردوسی، ج7، ص201.
18. همان، ص 208.
19. همان، ص 450.
منبع: گلبرگ 115