نویسنده:دکترفتحیه فتاحی زاده (استادیار دانشگاه الزهراء)
چکیده
در این نوشتار مسئله خرافه و نقش پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله در خرافهزدایی مورد بحث قرار گرفته است.
با توجه به گستردگی دامنه ی خرافات، به طور کلی می توان خرافات عصر جاهلی را در سه فصل اعتقادی، احکام، شرایع دینی و عادات و آداب اجتماعی دستهبندی کرد. از آنجا که طرح تمامی اقسام خرافه در این نوشتار نمیگنجد، تنها نمونههایی از خرافات مربوط به عادات اجتماعی به بحث گذارده شده است. فال نیک و بد، آویختن اشیای جادویی برای دفع چشم زخم، خوشیمنی و بدیمنی روزها، عطسه زدن و آتش افروزی برای بارش باران، از مهم ترین جلوههای آداب و رسوم خرافی است که تعداد قابل توجهی از افراد جامعه ی جاهلی بدان پایبند بوده، بعضاً امروزه نیز بدان اعتقاد دارند. شیوه ی برخورد آن حضرت با این قبیل خرافات و رهنمودهایی که در این باره ارائه فرموده است، در جهت اصلاح افکار و اندیشهها بسیار مؤثر است.
مقدّمه
وقتی انسان از درک حقایق و رابطه ی منطقی پدیدهها عاجز باشد، برای تسکین و اقناع خود به قوه ی خیال پناه می برد و به کمک آن اباطیل و اساطیر گوناگونی می سازد و جهانی پر از خدایان و ارواح نامرئی به وجود می آورد.چون انسان نادان با مشاهده عجایب طبیعت، دچار حیرت می شود، بی اختیار مجذوب آنها شده، در برابرشان سر تعظیم فرود می آورد و گاهی آنها را خدای خود می خواند؛ بر این اساس، می توان گفت: خرافات زاده ی تخیل، تحیّر و واهمه ی انسانی است(ر.ک.به:کینک،1353،ص8/ هدایت،1378،ص22/جاهورا،1363،ص4) و نیز گرایش انسان به سمت پرستش نیرویی برتر، گاه در تطبیق مصداق گمراه شده و ماه، خورشید، ستاره و یا پدیدههای مصنوع دست بشر را به عنوان معبود جا زده است.
بر اساس برخی از آیات قرآنی- که بعضی دین پژوهیها نیزآن را تأیید می کنند- بشر ابتدا یکتاپرست بوده و پرستش بت، ماه، ستاره یا انسان از نوع انحرافهایی است که به تدریج به وجود آمده است (قائمی نیا،[ بی تا]،ص40/ مطهری، 1372،ج 4،ص26).
در تاریخ فرهنگ بشری به ویژه در عصر جاهلی، خرافات نمودها و جلوههای متعددی داشته است. هم اکنون نیز در کشورهای مختلف حتی در کشورهای پیشرفته با وجود رشد علمی و فنی، باز در فرهنگ و سنن اجتماعی آنها، نشانههایی از خرافات وجود دارد. بازار مشاغلی چون رمالی و جادوگری، طالع بینی و کف بینی رونق بسیاری دارد(کینگ، 1353، ص7/جاهودا، 1363، صص33 و37)؛ زیرا رشد عقلی توأم با رشد علمی صورت نگرفته است.
نظر به شرایط عصر کنونی که خرافه، بزرگ ترین مانع در مسیر اندیشه ی بشر
است و اندیشمندان خرافهزدایی را مهم ترین عامل رشد فکری جوامع میدانند، تحقیق درباره ی مهترین اقدام پیامبر صلّی الله علیه و آله در جهت زدودن خرافات، ضروری مینماید؛ به ویژه که آن حضرت به پشتوانه ی وحی در جهت رشد حیات فکری- عقلانی جامعه تلاش نموده است، مردم را به خردورزی فراخوانده و دینداری بدون آگاهی را بیارزش دانسته است.
گفتنی است روایات نبوی و رهنمودهای آن حضرت در کتب روایی و تفسیری پراکنده است و به طور مستقل و به یک میزان مورد توجه قرار نگرفته است؛ از این رو نگارنده بر آن شد گامی هر چند ناچیز در این زمینه بردارد.
در مسئله خرافه و نقش پیامبراعظم صلّی الله علیه و آله در خرافهزدایی، با چند پرسش جدی روبرو هستیم: 1. خرافه چیست؟ 2. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله چگونه با خرافات مبارزه کرده است؟ 3. جلوهها و نمودهای خرافه در عصر جاهلی کدام است؟ این نوشتار در پی یافتن پاسخی برای این پرسشهاست.
خرافه چیست؟
خرافه لفظی عربی به معنای «میوه ی چیده شده» است. گویند خرافه نام مردی از قبیله عُذره بود و از احوال و اسرار جنیان خبر داشته و آنچه را از آنها میدید، نقل میکرد؛ اما کسی سخن او را باور نداشت و مردم سخنان وی را تکذیب میکردند و میگفتند:«هذا حدیث خرافه و هی حدیث مستملح کذب» (ابناثیر،[بیتا]، ج2، ص25): این سخن، ساخته ی خود «خرافه» است و این سخنی ملیح و شنیدنی، اما دروغ است.
برخی کتب لغت، خرافه را کلام باطل، بیهوده، پریشان و افسانه معنا کردهاند (دهخدا، 1341، ذیل ماده «خرافه»)؛ بر این اساس، خرافه به معنای حکایت یا قصه یا عقیده فاسد و رأی باطل، معادل “superstition” است؛ پس خرافات عبارت است از: عقاید باطل و بی اساس که به کلی خلاف منطق و واقعیات است(نوری، 1354، ص480).
البته ارائه ی تعریفی که برای همه ی مردم- با ادیان و فرهنگهای مختلف- پذیرفتنی باشد، کاری بس دشوار است؛ زیرا دینداران متهم به خرافی بودن هستند، در حالی که افراد بی دین به دلیل کوتهفکری، بسیاری از حقایق جهان هستی را درک نمیکنند و از این جهت، نسبت به افکار و عقاید خرافی آسیبپذیرتر هستند. به هر حال، هر گروهی برای نامعقول و غیرمنطقی جلوه دادن افکار و اندیشههای دیگری، تعبیر خرافه و خرافاتی را به کار میبندد (جاهودا، 1363، ص1). در تعریف خرافه گفته شده است:
خرافه، یعنی رویدادهایی را که انتظار نداشتهایم رخ دهند، به پدیدههایی نسبت دهیم که هیچ رابطه ی منطقیای میان آنها یافت نمیشود؛ مثل اینکه گمان کنیم گذشتن از زیر نردبان، سبب بروز فلان حادثه ی رانندگی چند روز پس از آن میشود… در صورتی که این رویدادها هیچ اثری بر هیچ چیز دیگر ندارند (مالرب، [بیتا]، ص291).
علامه طباطبایی اعتقادات بی اساس را خرافه میداند: «اعتقاد به آنچه علم به حقیقت آن نداریم و نمیدانیم خیر ست یا شر، جزو خرافات است» (علامه طباطبایی، 1391، ج1، ص422).
شاید بهترین تعریفی که بتوان ارائه کرد و مورد پذیرش ادیان باشد، این است: «خرافه، ترس بیهوده از عوامل و مرتبط دانستن پدیدههای نامربوط به یکدیگر است که رابطه ی بین آنها نه از نظر علم و عقل ثابت شده و نه از سوی دین تأیید شده است» (علوینژاد، 1383، ص250).
نقش پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله در خرافهزدایی
باتوجه به گستردگی و نفوذ خرافات در عصر جاهلی، رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله به پاکسازی اندیشههای خرافی در طول حیات پربرکت خود پرداخت؛ البته مبارزه ی جدی و مستمر آن حضرت به عصر بعثت باز میگردد. این مبارزات در قالبهای مختلفی از جمله رشد حیات فکری- عقلانی جامعه به انجام رسیده است. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله برای بالا بردن سطح افکار و اندیشهها تلاش کرد تا مردم درست بیندیشند و حقیقت را از خرافه بازشناسند.
قرآنکریم، رسالت آن بزرگوار را در اینباره بیان میفرماید: «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إصْرَهُمْ وَ الأغْلاَلَ الَّتِیٍْ کَانَتْ عَلَیْهِمْ» (اعراف: 157): و از [دوش] آنان قید و بندهایی را که برایشان بوده است، برمیدارد.
«اصر» به معنای نگهداری و محبوس کردن است و به کار سنگینی که انسان را از فعالیت باز میدارد، «اصر» گفته میشود؛ و به دلیل محدودیتهایی که برای انسان ایجاد میشود، به عهد و پیمان، مجازات و کیفر «اصر» میگویند (دهخدا، 1341، ذیل ماده«اصر»).
یکی از مصادیق «اصر» در عرب جاهلی، خرافات بود که پر و بال اندیشه ی آنها را بسته بود. آنان به جای ریشهیابی علتها و دست یافتن به راهحلها به اوهام و خرافات معتقد بودند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله این غل و زنجیرهای بازدارنده را از دست و پای فکر و اندیشه ی آنها گشود و از همین مردم با این کجاندیشیها و خرافات، ملتی صاحب اندیشه و متمدن پدید آورد (ر.ک به: مکارم شیرازی و دیگران، 1373، ج6، ص400).
پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله یکی از برنامههای تبلیغی اسلام را مبارزه با خرافات اعلام فرمود. وقتی معاذ بن جبل را به یمن فرستاد، به او سفارش کرد: «و امت امر الجاهلیه الا ما سنهالاسلام و اظهر امرالاسلام کلهُ صغیره و کبیره» (ابنهشام، 1375ق، ج3، ص412): آثار جاهلیت (افکار و عقاید خرافی) را از میان مردم نابود کن؛ مگر آنچه را اسلام سنت قرار داده است و سنن اسلام را از خرد و کلان زنده نما.
همچنین آن حضرت به مردم فرمود: «کلّ مأثره فی الجاهلیه تحت قدمی» (همان): تمام آثار [باطل و نادرست] دوره جاهلیت زیر قدم من قرار دارد (و فاقد اعتبار است).
اندیشمندان خرافهزدایی را مهم ترین عامل رشد فکری میدانند. بدین ترتیب، ذهنی که گرفتار خرافه باشد، نمیتواند به رشد و باروری برسد. خرافه، بزرگ ترین مانع درستاندیشی است. مهم ترین اقدامی که پیامبراسلام صلّی الله علیه آله در جهت رشد و اعتلای فکری جامعه انجام داد، برقراری صحیح رابطهها بود؛ چه اینکه هرگز اجازه نمیداد پندار، جایگزین حقیقت شود؛ بر این اساس، در برخورد با نمودهای عینی و مصادیق خرافه، رهنمودهای لازم را بیان میفرمود. در این بخش، نمونههایی از آن را ارائه مینماییم:
انواع و اقسام خرافات
تاریخ بشر به خصوص در دوره ی جاهلیت با انواع مختلف خرافه مواجه بوده است. اندیشهها و اعمال بیاساسی که مورد قبول واقع شده است و از آن به خرافات تعبیر میشود، قابل شمارش نیست؛ اما با توجه به محور بحث- که به بررسی خرافات در عصر جاهلی و زمان بعثت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله اختصاص یافته است- میتوان خرافات را در سه فصل اعتقادی، احکام و شرایع دینی و عادات و آداب اجتماعی طبقهبندی کرد.
مقصود از خرافات اعتقادی، آن دست از اندیشههای موهومی است که ریشه در مبانی اعتقادی دارد. لغزش در گرایش فطری بشر در پرستش (بتپرستی)، مؤثر دانستن نیروها و قوای مرموز و وطنپرستی نمونههایی از آن است (ابنکلبی، 1924، ص37/ قطب، 1400، ج5، ص3174)؛ همچنین آمیختگی احکام و دستورات دینی با مسائل بیاساس و خرافی، جلوه ی دیگری از خرافات است. مردم جاهلی، اعمال عبادی نماز، آداب و مناسک حج و برخی از احکام دینی را از جانب خود دچار تحریف کرده، به خرافاتی آمیخته بودند (ابنکثیر،ج2، ص512/ قمی، 1404، ج1، صص229 و282/ علی، 1977، ج4، ص358). درنهایت، بخشی از خرافات عصر جاهلی مربوط به آداب و عادات اجتماعی آنان است. این گونه خرافات، افکار و عقاید واهی را در بر میگیرد که تعداد معتنابهی از افراد جامعه بدان پایبند هستند. گرچه زیان، رفتارهای ناهنجار آنان مستقیماً به خرافهپرستان می رسد، اما به صورت غیرمستقیم دامن سایر افرد را نیز میگیرد؛ از این رو در آیات و روایات نبوی با این دسته از خرافات مبارزه شده است.
از آنجا که مجال طرح تمامی اقسام خرافه در این مقال نمیگنجد، این نوشتار به نمونههایی از خرافات، مربوط به عادات و آداب اجتماعی اختصاص یافته است.
1. فال نیک و بد (تفأل و تطیّر)
تطیّر از ریشه ی «طیر» به معنای فال بد است. ابن منظور مینویسد: «عربها طیور را نگه میداشتند و با آنان تطیر میزدند؛ به همین دلیل نحوست را طیر، طائر و طیره میگفتند؛ چون به انواع پرندگان فال بد میزدند.پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله آنان را از این کار بازداشت.
تطیر به فال بد گرفتن و نحس دانستن چیزی است. در اصل به معنای سخن، فعل یا چیز دیدنی است که مورد پسند نباشد. عربها با به پرواز درآوردن پرندگان فال میزدند: اگر پرندگانی که به پرواز در میآوردند به سمت راست میرفتند، آن را نیک دانسته و کارهای مورد نظر خویش را انجام میدادند، اما اگر آن پرنده به سمت چپ میرفت، آن را شوم پنداشته، از کار مورد نظر باز میماندند» (ابن منظور، 1426، ج3، ص2441).
پدیده ی تطیر سابقهای دیرینه دارد و در میان اقوام و ملل مختلف رواج داشته است و ریشه ی آن ناآگاهی نسبت به علل واقعی حوادث بوده است. امتها، پیامبران را عامل گرفتاریها و مصائب خود میدانستند و حضور آنان را شوم میپنداشتند؛ به همیندلیل به آنان ایمان نمیآوردند. آنان در مواجهه با حضرت صالح علیه السّلام (نمل:47) و حضرت موسی علیه السّلام (اعراف:131)، این عقیده را بر زبان جاری ساختهاند.قرآن کریم به بشریت تذکار میدهد که مصدر نیکی و بدی، خود شما هستید و بیجهت به موجودات دیگر فال نیک و بد میزنند (یس: 19).
پس هر نحوست و شومی که وجود دارد، خارج از وجود بشر نیست. شومی در اخلاق فاسد، در جهالت و نادانی و در اعمال زشت آدمی است. چاره ی این شومی در وجود انسان است؛ چون تبدیل سرنوشت انسان، تنها به دست خودش میباشد.
روش برخورد پیامبر صلّی الله علیه و آله با تطیر
در کلمات پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله طیره و شومی بیاساس معرفی شده است (متقی هندی، 2005، ح28552). در فرمایش دیگری آمده است: «رفعت عن أمتی الطیره» (صدوق، 1389، ص417): در امت من، فال بد زدن وجود ندارد. شدیدترین تعبیری که رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله برای دور ماندن از فال بد به کار گرفته است، این کلام معروف است: «من ردته الطیره من حاجته فقد اشرک» (متقی هندی، 2005، ح2858): کسی که فال بد، او را از برآوردن نیازهایش باز دارد، شرک ورزیده است. بر این اساس، طیره در ذات خود چیزی نیست و با بیاعتنایی میتوان از شرّ آن مصون ماند؛ چون فال بد تأثیرات روانی سوئی در بر دارد.
به بیان دیگر، میتوان گفت: باورها چیزهایی نیستند که فقط درون کاسه ی سر آدمی قرار داشته باشند، بلکه نیروهایی هستند که رفتارهای ما را نیز تحت تأثیر قرار میدهند؛ مثلاً اگر تعداد قابل توجهی از مردم ایمان راسخ داشته باشند که چهارشنبه ی آخر هر ماه، روز نحسی است، همین اعتقاد ممکن است در آن روز به خصوص، در رفتار آنان اثر بگذارد و آنها را مرددتر، حساستر و مضطربتر سازد؛ در نتیجه ممکن است این روحیات، باعث بروز تصادفات بیشتر رانندگی در آن روز گردد؛ درحالی که بالا رفتن میزان تصادف رانندگی در این روز در واقع پیامدهای یک چنین عقیدهای است. چنین فرآیند علت و معلولیای را در روانشناسی، اصطلاحاً «پیشگویی خودکامبخش» نامیدهاند (جاهودا، 1363، ش14).
بدین ترتیب، کسی که به فال بد و امور نحس معتقد باشد، زندگی را بر خود دشوار نموده، همواره منتظر عواقب آن است؛ لذا پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله نادیده انگاشتن فال بد را راهکاری پیشنهاد میکند و میفرماید: هنگامی که فال بد زدی، بگذر و چون گمان بردی، بر اساس آن داوری مکن و آن گاه که حسد بردی، تجاوز مکن (حرانی، 1398 ص50).
نظیر این روایت، حدیث نبوی است که از طریق اهل سنت وارد شده است (عسقلانی، 1408، ج10، ص180)؛ چنان که در روایات آمده است: مردم از فال بد آسوده نیستند؛ به همین دلیل، پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله توکل به خدا را چاره ی نهایی میداند؛ چون در صورت توکل، تأثیر امور به خداوند نسبت داده میشود و فرد او را تنها مؤثر میداند؛ لذا دیگر فال بد، دل انسان های سادهلوح را نمیلرزاند.
در حدیثی، پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: خداوند اثر فال بد را با توکل از میان میبرد (همان) و در جای دیگر می فرماید: کفاره فال بد زدن، توکل به خدا است (حر عاملی، 1391، ج15، ص584).
پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله دور ماندن از اندیشههای خرافی را در قالب دعا مطرح نموده و فرموده است: «خدایا! هیچ نحوستی نیست مگر نحوستی که تو بخواهی و هیچ خیری نیست، مگر خیری که تو بخواهی و هیچ خدایی جز تو نیست و کسی جز تو نیکیها را محقق نمیکند و بدی ها را از بین نمیبرد و نیرو و توانی جز به وسیله ی خداوند بلندمرتبه و بزرگ نیست» (کلینی، 1404، ج4، ص285).
درمقابل تطیر، تفأل (فال نیک) مطرح است و در روایات، فال نیک نه تنها مورد نهی و سرزنش واقع نشده، بلکه به آن توصیه و سفارش نیز شده است. در حدیث نبوی آمده است: «تفألوا بالخیر تجدوه» (قمی، 1363، ج2، ص340): فال نیک بزنید، آن را بیابید.
فال نیک همانند فال بد، به هیچ وجه، اثر طبیعی ندارد؛ اما از لحاظ روانی، روح امیدواری را در افراد، تقویت کرده، آنان را به سوی تلاش بیشتر سوق میدهد. انس از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: «لا عدوی و لاطیره و یعجبنی الفال الطیبه و الکلمه الصالحه» (متقی هندی، 2005، ح28597)؛ فال بد اساس ندارد، اما فال نیک، یعنی سخن دلانگیز و شایسته، مرا شگفتزده و خوشحال میکند.
بدینترتیب، اسلام با تفاوت گذاردن بین فال نیک و بد، از مردم میخواهد همواره فال نیک بزنند. این دستور گواه آن است که تأثیر فال نیک و بد مربوط به نفس فالزننده است.
سیره ی عملی پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله نیز مؤید دیگری است. در روایات بسیاری وارد شده که آن حضرت فال نیک میزده است. در جریان برخورد مسلمانان با کفار مکه در سرزمین حدیبیه، وقتی نماینده ی کفار به نام سهیل بن عمرو نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله آمد، حضرت فرمود: «قد سهل علیکم أمرکم» (همان، ح30149): حالا دیگر امر بر شما سهل و آسان شد.
2. چشم زخم (آویختن اشیای جادویی)
عرب جاهلی به منظور در امان ماندن از آزار ارواح خبیثه و جنون و چشمزخم، آویزههایی از استخوان مردگان، سنگهای جادویی و پارچههای آلوده به کثافات میآویختند (نوری، 1354، ص483). بدینترتیب برای آویزههای جادویی اثر مافوق طبیعی قائل بودند و آنها را در همه حال با خود همراه داشتند. پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله این امر را بیاثر دانسته، اذهان بیخبران را آگاه ساختند و راه صحیح را به آنان نشان دادند. آن حضرت از سر شفقت و دلسوزی به پدران و مادران تذکر داده، میفرمود: «این آویزههای بیاثر را از بچهها دور سازید و آنها را با این قلادهها به رنج میفکنید» (بخاری، 1410، ج5، ص2156). حضرت صلّی الله علیه و آله سپس آنها را برای علاج بیماریها به داروهای سودمند راهنمایی میکند.
علاوه بر انکار تأثیرات جادویی و مافوق طبیعی این اشیاء در روایات نبوی، پیامبر گرامی صلّی الله علیه و آله آنها را با روح خداپرستی ناسازگار دانسته، معادل شرک معرفی کرده است (ر.ک به: طریحی، 1395، ج6، ص22/ ابنحنبل، 1389، ج3، بابالرقی و التمائم).
دربین جاهلیت، کاربرد اشیای جادویی به همین جا ختم نمیشود. آنان رشتههای زه را بر گردن و پیشانی اسبان و شتران میآویختند و معتقد بودند این عمل، در حفظ این حیوانات در برابر ارواح خبیثه و چشمزخم به ویژه هنگام
غارتگری و حمله به دشمن مؤثر است (نوری، 1354، 491).
در روایاتی، مبارزه ی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله با این خرافه به صورت جدی مطرح شده است. جابرانصاری از آن حضرت نقل میکند که فرمود: پیشانی اسبان به خیر و برکت گره خورده است. به صاحبان خود هرگونه کمکی میرسانند، آنها را افسار کنید، ولی اوتار بر آنها نیاویزید (زمخشری، 1417، ج4، ص40).
یکی از اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله میگوید: با آن حضرت در سفر بودیم که در بین راه فرستادهای از طرف پیامبر صلّی الله علیه و آله این حکم را ابلاغ کرد: بر گردن شتران شما، وتر یا زه نباشد؛ آنها را پاره کنید (بخاری، 1410، ج2، ص1094).بدین ترتیب رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله افکار و اندیشههای خرافی را اصلاح نموده، آنان را به سوی پذیرش واقعیتها سوق داده است.
عرب جاهلی برای دفع چشمزخم به خرافه ی دیگری پناه برده است. آنان هرگاه تعداد شترانشان به یکصد میرسید، برای خنثی کردن اثر چشمزخم، چشم یکی از شتران نر را کور میساختند! و اگر عدد شتران به یک هزار میرسید، هر دو چشم یکی از شتران نر را کور میساختند!
خرافه ی کور کردن چشم حیوان- که از سر جهل صورت میگرفت- جز اذیت و آزار حیوان ثمری نداشت؛ لذا در آموزههای دینی هر گونه آزاررسانی به حیوان ممنوع گردیده است.
پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله میفرماید: بستن ریسمان سخت به گردن حیوان و سوراخ کردن بینی و سیخ زدن به حیوان در اسلام نهی شده است (میرزا نوری، 1408، ج16، ص106)؛ همچنین حضرت صلّی الله علیه و آله برای دفع چشمزخم هر گاه خانهای خریداری می کرد یا چشمهای جاری میساخت، گوسفندی ذبح مینمود و نام این عمل «ذبائح الجن» بوده است. امروزه نیز در میان ما رسم است که وقتی
خانهای جدید یا وسیله ی نقلیه و مانند آن را خریداری میکنیم، گوسفندی قربانی میکنیم.
دانشمندان نیز تأثیر خاص بعضی از چشمها را پذیرفتهاند. آنها معتقدند: در برخی از چشمها نیروی مغناطیسی خاصی نهفته است که کارایی زیادی دارد و با تمرین میتوان آن را تقویت کرد. هیپنوتیزم نیز از طریق همین نیروی مغناطیسی صورت میگیرد.
در روایات آمده است: رسول خدا صلّی الله علیه و آله برای امامحسن و امامحسین علیه السّلام «رقیه»(2) گرفت و این دعا را خواند: «شما را به تمام کلمات و اسمای حسنای خداوند- از شر مرگ و حیوانات موذی و هر چشم بد و حسود، آنگاه که حسد ورزد- میسپارم» (طبرسی، 1408، ج10، ص866).
3. سعد و نحس ایام (خوشیمنی و بدیمنی روزها)
نحس در اصل لغت، سرخی فوقالعاده ی افق است که آن را به صورت نحاس، شعله ی آتش خالی از دود در میآورد؛ به همین مناسبت در معنی شوم به کار رفته است (زبیدی، 1396، ج16، ص539).
نحوست ایام به این معناست که در آن زمان، حوادث شر و ناخوشایند رخ مینماید و اعمال انسان به ویژه برخی از اعمال، نتیجه ی خوبی نخواهد داشت و سعادت ایام، بر خلاف آن است.
بر سعد و نحس ایام نمیتوان برهانی اقامه کرد، زیرا اجزای زمان به لحاظ طبیعت مانند هم هستند و تفاوتی میان یک روز با روز دیگر نیست تا یکی را سعد و دیگری را نحس بدانیم.
اما عواملی که ممکن است در پیدایش حوادث مؤثر باشد، از حیطه ی علم بشر خارج است و نمیتوان اجزای زمان را با عوامل تأثیرگذار سنجید. تجربه هم نمیتواند کارگشا باشد؛ زیرا تجربه وقتی مفید است که انفکاک زمان از عوامل امکانپذیر باشد و هر عاملی با آن زمانِ معین سنجیده شود. حال آنکه زمان جدای از عوامل نداریم و عوامل هم برای ما معلوم نیست.
انکار سعد و نحس ایام هم نیاز به اقامه ی برهان دارد که چنین چیزی امکان ندارد؛ البته سعد و نحس ایام به لحاظ عقلی امری بعید تلقی میشود؛ گرچه بُعد عقلی به معنای محال بودن نیست (طباطبایی، 1391، ج19، ص71).
در قرآن کریم ضمن بیان داستان قوم عاد، در دو مورد از نحوست ایام یاد شده است (قمر: 19/ سجده: 16)؛ اما از سیاق آیات بر میآید که نحوست مربوط به عذابی است که بر آن قوم نازل شده است؛ چون عمل و فکر آنها در مسیر طغیان قرار گرفته و دچار نکبت و بدبختی شدهاند. درمقابل، نامی از زمان سعد در قرآن آمده است (دخان: 3). مبارک بودن شب قدر به دلیل نزول قرآن کریم و نیز نزول ملائکه است و اینکه عنایت الهی، شامل بندگان خالص خدا میشود.
اما در جوامع حدیثی، روایات بسیاری در سعد و نحس ایام وارد شده است (مجلسی، 1403، 56). آلوسی روایات متعارض در سعد و نحس ایام را برشمرده و به تصنیف آنها پرداخته است. وی روزها را با هم برابر و یکسان میداند که براساس نوع حادثهای که در آنها واقع شده است، به بدیمنی یا خوشیمنی توصیف میشوند؛ برای مثال در روایت آمده است: فرود آمدن ابلیس به زمین، کشته شدن هابیل، وفات موسی و هارون و ابتلای ایوب در روز سهشنبه رخ داده است.
آلوسی این روایت را (با فرض صحت) دلیل بر بدیمنی روز سهشنبه نمیداند، بلکه نشان دهنده ی نوع واقعهای میداند که در این روزها اتفاق افتاده است؛ زیرا در مقابل، روایتی میگوید: روزیِ مردم در روز سهشنبه پدید آمده است. پس زمان به خودی خود ویژگی خاصی ندارد و گرنه ما باید همه ی روزها را نحس بدانیم؛ چون عذاب قوم عاد یک هفته به طول انجامید (الوسی، 1405، ج27، ص86).
علامه طباطبایی بیشترِ این احادیث را ضعیف دانسته و معتقد است: برخی از این روایات مرسل و بدون سند بوده یا اینکه قسمتی از سند را ندارند؛ گرچه سند برخی از روایات خالی از اعتبار نیست (طباطبایی، 1391، ج19، ص72).
البته در روایات مربوط به نحوست ایام، علت نحوست حوادث ناگواری مانند رحلت رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله، شهادت سیدالشهداء، افکندن ابراهیم در آتش و نزول عذاب بر برخی امتها برشمرده شده است.
نحس شمردن چنین ایامی، به معنای حفظ حرمت این ایام، روحیه ی تقوا را در افراد تقویت میکند؛ برعکس اگر هیچ حرمتی برای این ایام قائل نباشند و بدون توجه به این حوادث، سرگرم برآوردن خواستههای نفسانی خود شوند، در این صورت حرمت دین را پاس نداشتهاند. پس برگشت نحوست این ایام، به جهاتی از شقاوتهای معنوی است و بیاعتنایی به آن علل، سبب نوعی شقاوت دینی میشود.
در برخی از روایات برای دفع نحوست این ایام، پناه بردن به خداوند و توکل بر او، روزه گرفتن، دعا کردن و تلاوت قرآن پیشنهاد شده است (همان).
در روایاتی ملاک در نحوست ایام تطیر مردم انگاشته شده است و طی آن تلاش شده مردم از شر آن نجات یابند؛ مانند روایتی که طی آن از امام هادی علیه السّلام درباره ی مسافرت در چهارشنبه آخر ماه سؤال میشود، امام علیه السّلام نیز میفرماید: «کسی که علیرغم خرافهپرستان در چهارشنبه آخر ماه، سفر کند، از هر آفتی ایمن خواهد بود و از هر گزندی محفوظ مانده، خداوند حاجتش را نیز برآورده میسازد» (حرانی، 1391، ص382)؛ و یا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: «لا تعادوا الأیام فتعادیکم» (مجلسی، 1403، ج36، ص413): با ایام اعلام دشمنی نکنید که آنان دشمن شما میشوند.
بنابر آنچه آمد، این معنا فهمیده میشود که سعادت و نحوست ایام و روایات، ریشه در حوادث دینیای دارد که بر اساس ذوق دینی یا تأثیر نفوس در فلان روز ایجاد یمن و برکت کرده یا باعث بدیمنی یا نحوست آن شده است. بیش از این، از روایات برداشت نمیشود.
4. عطسه کردن
عرب جاهلی عطسه را شوم و نکبتزا میدانست و چون عطسه را علامت بلا و حادثه ی تلخ میدانست، دست به کاری نمیزد. اعتقاد به تأثیرگذاری عطسه هنوز هم در جوامع امروزی کم و بیش اعتبار دارد و به نظر برخی، یک عطسه نشانه ی نحوست و بدی آن کار و دو عسطه نشانه ی خوبی و میمنت آن کار است.
با مطالعه تاریخ گذشته، به این نکته پی میبریم که به اثرگذاری عسطه بسیار توجه شده است، به طوریکه در توصیف دلاوری و شجاعت جنجگویی میگفتند: او آنچنان دلاوری است که عطسه، او را از به کام شیر رفتن و نبرد باز نمی دارد(اندلسی، 1404ق، ص35). اسلام با این پندار خرافی مبارزه کرده، عسطه را نعمتی برای بدن برشمرده است که مستلزم حمد و شکر پروردگار است. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله میفرماید: خداوند عطسه را دوست میدارد و خمیازه را مکروه میداند. هرگاه کسی عطسه کند، حمد خدا گوید و هر مسلمانی که عطسه را میشنود، او را دعا گفته و از خداوند مزید رحمت طلب کند(بخاری، 1410، ج5، ص2290).
در ادامه ی روایت، عطسه رحمانی، و خمیازه که حاکی از کسالت است، شیطانی شمرده شده است، و نیز روایتی از قول آن حضرت وارد شده که هرگاه کسی عطسه کند، حمد خدا گوید و کسی که بر او میگذرد، برای او طلب رحمت کند و عطسهکننده نیز در پاسخ، هدایت و عاقبت به خیری او را طلب کند(همان).
5. آتشافروزی برای بارش باران
با توجه به خشکسالی و گرمسیری منطقه ی عربستان و نیاز شدید مردم به آب، مردم منطقه برای بارش باران کارهایی را انجام میدادند؛ برای نمونه هنگام خشکسالی، پیران قوم، مراسمی را با آداب خاص برگزار میکردند. آنان به دُم و پاهای گاوهای ماده هیزم میبستند و بالای کوه میبردند و آن گاه هیزمها را آتش زده، گاوها را از بالای کوه به دویدن وا میداشتند. به پندار آنان ناراحتی و نگرانی گاو در بارانخواهی بسیار اثرگذار بود؛ و موکلان باران، به دلیل قداست گاو، ناراحتی او را تحمل نکرده، باران را میفرستادند؛ و یا شاید آتشافروزی و ایجاد سر و صدا، تقلید از رعد و برق بوده است.
هشام بن کلبی این مراسم را با بیان آداب آن، در قالب شعر گزارش کرده است(نوری، 1354، ص505).
با ظهور اسلام بساط این خرافه نیز برچیده شد. رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله با هدایت مردم به اسباب و علل، آنها را از کجاندیشی نجات داد و با کندن چاه و قنات، زمینهای بایر و موات را احیا کرد.
آنجا که اسباب و علل مادی در اختیار نیست، برای توسل معنوی «نماز استسقاء» تشریع شده است. در زمان پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله جمعی، از کمیِ باران و خشکی صحراها به ستوه آمدند؛ از حضرت خواستند تا دعایی فرماید. رسول خدا صلّی اللهعلیه و آله فرمان داد تا مسلمانان به جایی گسترده بروند و از آنان خواست دعا کنند
و نماز استسقاء بخوانند. حضرت دعا میکرد و مردم آمین میگفتند. فرشته ی وحی نازل شد و از استجابت دعا خبر داد (فیض کاشانی، 1375ق، باب صلوه الاستسقاء).
ابن عباس نقل میکند: در یکی از سفرها، همراهان پیامبر صلّی الله علیه و آله گرفتار تشنگی شدید شدند. پیامبر صلّی الله علیه و آله دعا کرد بارانی نازل شد و همه سیراب شدند؛ ولی در این میان، حضرت رسول صلّی الله علیه و آله شنید که مردی میگوید: به برکت طلوع فلان ستاره باران نازل شد (سیوطی، 1414، ج6، ص163)؛ و این یکی از مظاهر ستارهپرستی و بتپرستی بود.
نتیجه
1. در عصر جاهلی، جلوههای بسیاری از خرافات بر اندیشه و عمل مردم تأثیر گذاشته بود.
2. هم اکنون نیز در جوامع بسیاری، خرافه، بزرگترین مانع در مسیر اندیشه ی بشری است.
3. پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله با شیوههای مختلف فکری و عملی با خرافه مبارزه نموده است.
4. آن حضرت در جهت اصلاح آداب و عادات اجتماعی مردم، با پشتوانه وحی، گامهای جدی و مؤثری برداشته است.
5. رهنمودهایی که پیامبر صلّی الله علیه و آله در برخورد با خرافه ارائه فرموده است، زمینه ی رشد حیات فکری- عقلانی جامعه را فراهم نموده است.
منابع
1. آلوسی، محمود شکری؛ روحالمعانی فی تفسیرالقرآن العظیم و السبع المثانی؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1405ق.
2. ابناثیر، علیبن ابی الکرم الشیبانی؛ النهایه فی غریب الحدیث و الاثر؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، [بیتا].
3. ابنحنبل، احمد؛ المسند؛ بیروت: دار صادر، 1389ق.
4. ابنکثیر، اسماعیل؛ تفسیر القرآنالعظیم؛ بیروت: دارالمعرفه، [بیتا].
5. ابنکلبی، هشامبن محمد؛ الصنام؛ تحقیق احمد زکی پاشا؛ قاهره: [بینا]، 1924م.
6. ابنمنظور، محمد بن مکرم؛ لسانالعرب؛ بیروت: مؤسسه الاعلمی، 1426ق.
7. ابنهشام، عبدالملک؛ السیره النبویه؛ مصر: مصطفی البابی، 1375ق.
8. اندلسی، ابن عبدربه؛ عقد الفرید؛ بیروت: [بینا]، 1404ق.
9. بخاری، محمد بن اسماعیل؛ الجامع الصحیح؛ دمشق: الیمامه، 1410ق.
10. جاهودا، گوستاو؛ روانشناسی خرافات؛ ترجم محمد تقی براهنی؛ تهران: نشر نو، 1363ش.
11. حرّانی، حسنبن شعبه؛ تحف العقول عن الرسول؛ تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1398ق.
12. حر عاملی، محمدبن حسن؛ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه؛ تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1391ق.
13. دهخدا، علیاکبر؛ لغتنامه؛ تهران: مهر، 1341ش.
14. زبیدی، سید محمد مرتضی؛ تاجالعروس؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1396ق.
15. زمخشری، محمود بن عمر؛ الفائق فی غریب الحدیث؛ بیروت: دارالفکر، 1417ق.
16. سید قطب؛ فی ظلال القرآن؛ بیروت: دارالشروق، 1400ق.
17. سیوطی، جلالالدین، الدُّرالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛ بیروت: دارالفکر، 1414ق.
18. صدوق، محمد بن علی؛ خصال؛ تصحیح علیاکبر غفاری؛ تهران: صدوق، 1389ق.
19. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ بیروت: مؤسسه الاعلمی، 1391ق.
20. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیرالقرآن؛ تصحیح رسول محلاتی و یزدی طباطبایی؛ بیروت: دارالمعرفه، 1408ق.
21. طریحی، فخرالدین؛ مجمعالبحرین؛ تهران: مکتبه المرتضویه، 1395ق.
22. عسقلانی، ابنحجر؛ فتح الباری بشرح صحیح البخاری؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1408ق.
23. علوی نژاد، سید حیدر؛ «قرآن و خرافهباوری»؛ مجله پژوهشهای قرآنی، ش37-38، 1383ش.
24. علی، جواد؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ بیروت: دارالعلم، 1977-1978.
25. فیض کاشانی، محمد بن مرتضی؛ الوافی؛ تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1375ق.
26. قائمینیا، علیرضا؛ درآمدی بر منشأ دین؛ تهران: نشر معارف، [بیتا].
27. قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر القمی؛ تصحیح سید طیب جزایری؛ قم: مؤسسه دارالکتاب، 1404ق.
28. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ تصحیح علیاکبر غفاری؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1404ق.
29. کینگ، لوتر؛ ندای سیاه؛ ترجمه منوچهر کیا؛ تهران: دریا، 1353ش.
30. مالرب، میشل؛ انسان و ادیان؛ ترجمه مهران توکلی؛ تهران: نی، [بیتا].
31. متقی هندی، علاءالدین علی؛ کنزالعمال؛ عمان: بیتالافکار الدولیه، 2005م.
32. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1403ق.
33. مطهری، مرتضی؛ مقدمهای بر جهانبینی اسلامی؛ تهران: صدرا، 1372ش.
34. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1373ش.
35. نوری، میرزاحسین؛ مستدرک الوسائل؛ بیروت: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1408ق.
36. نوری، یحیی؛ جاهلیت و اسلام؛ تهران: مجمع مطالعات و تحقیقات اسلامی، 1354ش.
37. هدایت، صادق؛ فرهنگ عامیانه مردم ایران؛ تهران: چشمه، 1378ش.
پی نوشت:
1.تاریخ وصول:1386/11/20؛تاریخ تصویب نهایی:1387/3/13.
2.مقصود دعاهایی است که برای دفع چشم زخم نوشته می شود و به آن تعویظ هم می گویند.
منبع:نشریه شیعه شناسی ،شماره 21