نویسنده:محسن ربیع زاده
امروزه رو به رشد ازدواج و طلاق باعث شده هوش عاطفی بیش از پیش اهمیت پیدا کند .
خطر افزایش طلاق بیشتر متوجه زوج های تازه ازدواج کرده است . طی سال های اخیر، پیوندهای عاطفی میان زن و شوهر و نیز مرزهای گسل عاطفی که می توانند بنیان زندگی را از هم بشکافند ،با دقتی بی سابقه مورد بررسی قرار گرفته اند .شاید بزرگ ترین پیشرفت برای فهم عواملی که یک ازدواج را حفظ می کند یا آن را از هم جدا می پاشد ،با استفاده از ابزارهای دقیق فیزیولوژیک حاصل شده است . این ابزارها ردیابی لحظه به لحظه تفاوت های ظریف احساسی میان زن و شوهر را میسر ساخته اند ، اکنون دانشمندان قادرند کوچک ترین تغییر و تحول در میزان آدرنالین یا فشارخون یک شوهر را تشخیص دهند و جزیی ترین عواطف را در چهره یک زن مشاهده کنند .این اندازه گیری های فیزیولوژیک ، نوعی تفاوت بیولوژیک پنهان را به عنوان منشأ بروز اختلاف میان زن و شوهر آشکار می کند ؛ یک اختلاف سطح بحرانی در قابلیت های عاطفی ، که برای زن و شوهر نامحسوس است یا مورد بی توجهی واقع شده است .این اندازه گیری ها همان نیروهای عاطفی را که قادر به حفظ یا نابودی یک رابطه مشترک هستند ، در معرض دید قرار می دهند . مرزهای عاطفی ،تفاوت میان دنیای عاطفی دختران و پسران را نشان می دهند .دربسیاری از اختلاف های زناشویی مشاهده می شود که مرد از خواست های “غیرمنطقی ” زن شکایت می کند و زن از ” بی تفاوتی ” مرد نسبت به آن چه او می گوید ناله سر می دهد ، ریشه این تمایزات عاطفی را ، علی رغم آن که بخشی از آن ممکن است بیولوژیک باشد ـ می توان در دوران کودکی و در تفاوت دنیای عاطفی که دختران و پسران در آن ها رشد می کنند ، ردیابی کرد .چرا که به دختر و پسر در مورد کنترل عواطف خویش درس های بسیار متفاوتی داده می شود .به دختران راجع به عواطف ، اطلاعات بیشتری داده می شود تا به پسرها و با پسرها بیشتر در مورد نتایج احساساتی مانند خشم ،صحبت می شود .
“لسلی برودیم ” و “جودیت هال “که در زمینه ی تفاوت های عاطفی میان دو جنس مذکر و مونث تحقیق می کنند اظهار می دارند که چون دخترها در به کارگیری زبان خیلی سریع تر از پسرها مهارت پیدا می کنند ، بنابراین با فصاحت بیشتری می توانند احساسات خود را بیان کنند و همچنین بهتر از پسرها می توانند واکنش های عاطفی را جایگزین جنگ های تن به تن سازند . بر عکس ،پسرها چون هیچ تاکیدی بر توصیف احساسات خود ندارند احتمالاً از وضعیت عاطفی خود و دیگران بی خبرند .
از پسرها انتظار می رود در موقع زمین خوردن گریه نکنند و با خروج خود از زمین بازی اجازه بدهند که بازی ادامه یابد ، اما دخترها بازی را برای کمک به فرد صدمه دیده متوقف می کنند .
از همین رو پسرها از جانب هر چیزی که استقلال آن ها را به مبارزه می طلبد تهدید می شوند ، درحالی که دخترها با بروز گسیختگی در روابط شان مورد تهدید قرار می گیرند .این تفاوت دیدگاه ها بدین معنی است که زن ها و مردها از یک گفت وگو چیزهای کاملاً متفاوتی انتظار دارند .مردها به صحبت درباره ی “مسایل ” قانع اند ، درحالی که زن ها در جست وجوی روابط عاطفی اند.
صدها تحقیق نشان می دهد حس همدلی زن ها خیلی قوی تر از مردهاست . آن ها حداقل خیلی بهتر از مردها می توانند از طریق چهره ، لحن صدا و دیگر علایم غیرکلامی به احساسات درونی دیگران پی ببرند . به طور کلی زن ها هنگامی که وارد زندگی زناشویی می شوند برای ایفای مدیریت عواطف و احساسات کاملاً تعلیم دیده اند ، درحالی که مردها از اهمیت این امر برای حفظ بقای رابطه زناشویی درک کافی ندارند . تحقیقی که بر روی 264 زوج انجام گرفت نشان داد به راستی مهم ترین عنصر برای زنان ـ نه مردان ـ در رضایت از روابط شان این حس بود که ” ارتباط خوبی ” با شوهرشان داشته باشند .”تدهوستون ” معتقد است از دیدگاه زن ها ، صمیمت و نزدیکی یعنی گفت وگو راجع به مسایل ، به ویژه در مورد رابطه زن و شوهر ، اما مردها درک نمی کنند که زن های شان از آنها چه می خواهند ، آنها می گویند : ” من از او می خواهم که به اتفاق هم کاری انجام دهیم ولی همه کاری که او می خواهد انجام بدهیم این است که بنشینیم و حرف بزنیم .” ” هوستون ” دریافته است که مردها در دوران آشنایی قبل از ازدواج تمایل بیشتری به صحبت کردن و ایجاد صمیمیت با همسران خود دارند، اما به محض آن که ازدواج می کنند و وارد زندگی مشترک می شوند (به ویژه در ازدواج های سنتی )وقت کمتری برای صحبت کردن با همسرشان صرف می کنند .
این سکوت فزاینده ناشی از این مسأله است که مردان با خوش باوری بیشتری به زندگی زناشویی خود نگاه می کنند ،اما زن ها در کل و به خصوص درازدواج های ناموفق ، بیش از شوهران خود به گله کردن ، می پردازند . حالا چگونه می توان این شکاف عاطفی را درهنگام بروز اختلاف نظر و نارضایتی که در هررابطه زناشویی بسیار طبیعی است ، بررسی کرد ؟ در حقیقت موضوعات خاص مثل :نحوه ی تربیت فرزندان ، یا مقدار پس انداز و قرض هیچ کدام نمی توانند باعث تحکیم یا متلاشی شدن پیوند زناشویی شوند ، بلکه عاملی که سرنوشت یک زندگی مشترک را رقم می زند این است که زن و شوهر چگونه راجع به رنجش ها و دلخوری ها و مسایل آزار دهنده بحث و گفت وگو می کنند .حتی توافق در مورد این که چگونه مخالفت خود را ابراز کنند می تواند راهی برای بقای زندگی زناشویی باشد .زن و شوهر باید در هنگام برخورد با احساسات و عواطف سخت و انعطاف ناپذیر یکدیگر ،بر تفاوت های درونی مربوط به جنسیت خود غلبه کنند .
منبع:مجله موفقیت(ش145)