جستاری در زندگانى امام مهدى (عجل الله تعالی فرج الشریف) – قسمت دوم

جستاری در زندگانى امام مهدى (عجل الله تعالی فرج الشریف) – قسمت دوم

نویسنده:مهدى پیشوایى

غیبت کبرى
چنانکه گفتیم، با در گذشت چهارمین نایب خاص امام دوازدهم، دوران غیبت کبرى آغاز گردید.
در این دوره، علماى واجد شرائط، از سوى امام زمان نیابت عامّه دارند چنانکه دیدیم، نیابت خاصّه عبارت از این است که امام، شخص خاصى را با اسم و رسم معرفى کند و نایب خود قرار دهد، ولى نیابت هر فردى که آن ضابطه با او تطبیق کند، نایب شناخته شود و به نیابت از امام، در امر دین و دنیا، مرجع شیعیان باشد. امامان معصوم، به ویژه حضرت حجه بن الحسن المهدى – عجل الله تعالى فرجه – در روایات متعددى این شرائط را بیان فرموده و مسلمانان را در دوران غیبت کبرى موظف کرده‏اند که به واجدان شرائط مزبور رجوع نموده و طبق دستو آنان عمل کنند. پاره‏اى از این روایات را ذیلاً از نظر خوانندگان محترم مى‏گذرانیم:
1 – «عُمَر بن حنظله» مى‏گوید: از امام صادق – علیه السلام – پرسیدم: اگر بین دو نفر از شیعیان بر سر قرض یا ارث اختلافى پیش آید و به حکومت و قضات (وقت) مراجعه کنند آیا این کار جایز است؟ امام فرمود: هر کس در مورد حق یا باطل به آنان مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت (82) مراجعه کرده و هر چه را به حکم آنان بگیرد، به طور حرام گرفته است، هز چند حق ثابت او باشد، زیرا آن را به حکم طاغوت گرفته که خداوند امر کرده است به او کفر ورزند، و انکار کنند، چنانکه مى ‏فرماید: یُریدُونَ أن یَتَحاکَمُواالَى الطّاغوتِ وَقَد أُمِرُوا أن یَکفُرُوا بِهِ (83): «مى‏خواهند طاغوت را به داورى بطلبند در حالى که به آنان دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند».
پرسیدم: پس چه باید بکنند؟
فرمود: باید نگاه کنند ببینند چه کسى از شما حدیث ما را روایت نموده و در حلال و حرام ما نظر افکنده و صاحب نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است، او را به عنوان حاکم و صاحب رأى بپذیرند، زیرا من او را حاکم بر شما قرار داده‏ام. اگر او بر اساس حکم ما حکم نماید و کسى از او نپذیرد، حکم خدا را سبک شمرده و ما را رد کرده و کسى که ما را رد کند، خدا را ردّ کرده است و این، به منزله شرک ورزیدن به خداى متعال است… (84)
این فرمان امام صادق – علیه السلام – یک فرمان کلى و عمومى است و مفاد آن شامل همه فقهاى واجد شرائط مى‏شود/
در صورتى که امام راضى نشود در یک اختلاف جزئى به قضات حکومت طاغوتى مراجعه شود، مسلّماً راضى نخواهد بود سایر امور مسلمانان زیر نظر ستمگران باشد بلکه اداره این امور را زیر نظر فقهاى عادل شیعه قرار داده است.
2 – اسحاق بن یعقوب مى‏گوید: از محمد بن عثمان (دومین نایب خاص حضرت مهدى) خواستم نامه‏ام را به پیشگاه امام برساند. در آن نامه مسائل مشکلى که داشتم پرسیده بودم. امام با خط خود جواب نوشته بود.
از جمله سؤالاتم این بود که در پیشامدها در عصر غیبت به چه کسى مراجعه کنم در پاسخ این سؤال فرموده بود:
و امّا در حوادثى که رخ مى‏دهد، به راویان احادیث ما مراجعه کنید. آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا (بر شما) هستم. (85)
با آنکه اسحاق بن یعقوب در این نامه در مورد وظیفه خو سؤال کرده، ولى امام به صورت عمومى پاسخ داده و وظیفه همه شیعیان را معیّن نموده است.

امام مهدى (علیه السلام) در منابع شیعه
اخبار و روایات فراوانى از پیامبر اسلام و هر یک از امامان – علیهم السلام – درباره تولد، غیبت، ظهور و قیام جهانى و سایر ویژگیهاى حضرت مهدى نقل شده و در واقع سالها پیش از تولد آن حضرت، خصوصیات و ویژگیهاى او – از قبیل اینکه: او از خاندان پیامبر (ص)، از فرزندان فاطمه – علیها السلام – و از نسل حسین – علیه السلام – است و با قیام جهانى خویش زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد – پیشگویى شده است. تعداد این روایات به حدى فراوان است که درباره کمتر موضوعى از موضوعات اسلامى این اندازه حدیث وارد شده است.
ما نخست به تعداد روایات وارد شده از ائمه شیعه درباره حضرت مهدى – علیه السلام – و نیز اسامى کتبى که علماى این مذهب مستقلاً درباره آن حضرت نوشته‏اند اشاره مى‏کنیم، سپس روایات رسیده از پیامبر اسلام (ص) از طریق اهل سنت و نیز کتب آنها را در این باره مورد بررسى قرار مى‏دهیم:
در اینجا بى مناسبت نیست یاد آورى کنیم: با آنکه عصر هر یک از ائمه و یژگیهایى داشته و توجه آن بزرگواران قاعدتاً معطوف به مسائل و موضوعات حادّ روز بوده، امّا در عین حال، موضوع حضرت مهدى – عج الله تعالى فرجه الشریف – همواره مورد نظر آنان بوده و به مناسبتهاى گوناگون بیانات و پیشگوییهاى فراوانى نموده‏اند که ذیلاً به عنوان نمونه آمارى اجمالى از احادیثى که از ائمه در این زمینه رسیده از نظر خوانندگان محترم مى‏گذرانیم:
1 – امیر مؤمنان – علیه السلام – 51 حدیث،
2 – امام حسن – علیه السلام – 5 حدیث،
3 – امام حسین – علیه السلام – 14 حدیث،
4 – امام زین العابدین – علیه السلام – 11 حدیث،
5 – امام باقر – علیه السلام – 63 حدیث،
6 – امام صادق – علیه السلام – 124 حدیث،
7 – امام موسى بن جعفر – علیه السلام – 6 حدیث،
8 – امام رضا – علیه السلام – 19 حدیث،
9 – امام جواد – علیه السلام – 6 حدیث،
10 – امام هادى – علیه السلام – 6 حدیث،
11 – امام حسن عسکرى – علیه السلام – 22 حدیث. (86)(87)
به عنوان نمونه به نقل چند حدیث اکتفا مى‏کنیم:
الف – امیر مؤمنان – علیه السلام – مى‏فرماید: پیامبر اسلامى فرمود: عمر جهان به پایان نمى‏رسد مگر آنکه مردى از نسل حسین امور امّت مرا در دست مى‏گیرد و دنیا را پر از عدل مى‏کند همچنانکه پر از ظلم شده است. (88)
از امیر مؤمنان – علیه السلام – در «نهج البلاغه» سخنان متعددى در این زمینه نقل شده است. (89) از آن جمله مى‏فرماید: دنیا، همچون شتر چموشى که از دوشیدن شیرش جلوگیرى مى‏کند (و به سراغ بچه‏اش مى‏رود) پس از چموشى، به ما روى مى‏آورد. (90) خداوند مى‏فرماید: «ما مى‏خواهیم به مستضعفان زمین نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم». (91)
ب – حسین بن على – علیه السلام – مى‏فرمود:
اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقى مانده باشد، خداوند آن روز را طولانى مى‏کند تا آنکه مردى از نسل من قیام مى‏کند و دنیا را پر از عدل و داد مى‏کند چنانکه از ظلم و ستم پر شده است. از رسول خدا شنیدم چنین مى‏فرمود. (92)
ج – امام جواد – علیه السلام – به عبد العظیم حسنى – س – فرمود:
قائم ما همان مهدى منتظّر است که در زمان غیبت باید در انتظارش بود و در زمان ظهور باید اطاعتش نمود. او سومین فرزند من خواهد بود. سوگند به آن خدایى که محمد را به پیامبرى برگزید و امامت را ویژه ما خاندان قرار داد، اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد، خدا آن روز را طولانى مى‏گرداند تا مهدى ظاهر شود و زمین را از عدل و داد پر کند چنانکه از ظلم و ستم پر شده است. خداوند متعال کار وى را یک شبه اصلاح مى‏کند، چنانکه کار موسى کلیم الله را در یک شب اصلاح فرمود: او رفت تا براى همسرش آتش بیاورد اما با منصب نبوت و رسالت برگشت.
امام جواد سپس فرمود: بهترین اعمال شیعیان ما، انتظار ظهور و قیام اوست. (93)
کتابهایى که پیش از تولد مهدى (ع) درباره او تألیف شده است
موضوع غیبت و قیام حضرت مهدى در اسلام به قدرى قطعى و مسلّم بوده که کتابهاى متعددى درباره آن تألیف شده و تاریخ نگارش بعضى از آنها سالها پیش از تولد حضرت بوده است. مثلاً 0حسن بن محبوب زراد» (م 224)، یکى از محدثان و مصنفان موثق شیعه، کتاب «المشیخ » را یکصد سال قبل از غیبت کبرى نوشته و اخبار مربوط به غیبت امام مهدى را در آن نقل کرده است. (94)
مرحوم طبرسى مى‏نویسد: محدثان شیعه در زمان امام باقر و امام صدق – علیهما السلام – اخبار غیبت را در تألیفات خویش آورده‏اند. (95)
همچنین برخى از اصحاب ائمه درباره آن حضرت و قیام او کتاب نوشته‏اند، مانند ابراهیم بن صالح انماطى (96) (از یاران امام باقر)، حسن بن محمد بن سماعه (97) (از اصحاب امام موسى بن جعفر – علیهما السلام -)، محمد بن حسن بن جمهور (98) (از یاران امام رضا – علیه السلام -)، على بن مهزیار (99) (از یاران امام جواد – علیه السلام -) و فضل بن شاذان نیشابورى (100) (از شاگردان امام رضا و امام جواد و امام هادى – علیهم السلام -) (101).

مهدى (ع) درمنابع اهل سنت
چنانکه قبلاً اشاره کردیم، مهدویت و اعتقاد به وجود مهدى – عجل الله عالى فرجه – و ظهور او، اختصاص به مذهب تشیّع ندارد، بلکه محدثان بزرگ اهل سنت نیز احادیث مربوط به آن حضرت از از طریق گروه بسیارى از صحابه و تابعین در کتابهاى خویش نقل کرده‏اند، به طوریکه گذشته از کتب شیعه، کتب و آثار دیگر مذهب اسلامى (حنفى، شافعى، مالکى و حنبلى) نیز از روایات نبوى که درباره مهدى و ظهور او رسیده، سرشار است.
بر اساس پژوهش برخى از محققان بزرگ، محدثان اهل سنت احادیث مربوط به حضرت مهدى را از 33 نفر از صحابه پیامبر اسلام در کتب خود نقل کرده‏اند (102)؛ تعداد 106 نفر از مشاهیر علماى بزرگ اهل سنت، اخبار ظهور امام غایب را در کتابهاى خود آورده‏اند (103)؛ و 32 نفر از آنان مستقلاً درباره حضرت مهدى کتاب نوشته‏اند. (104)
«مسند احمد حنبل»(متوفاى 241 هجرى) و «صحیح بخارى» (متوفاى 256 هجرى) از جمله کتب مشهور اهل سنت است که قبل از تولد امام قائم – عجل الله تعالى فرجه – نوشته شده و احادیث مربوط به آن حضرت در آنها نقل شده است. (105)
از جمله احادیثى که «احمد حنبل» نقل کرده این حدیث است: پیامبر اسلام (ص) فرمود: «اگر از عمر جهان جز یک روز باقى نماند، خداوند حتماً در آن روز شخصى از ما – خاندان – را بر مى‏انگیزدو او جهان را پر از عدل و داد مى‏کند همچنانکه پر از ظلم شده باشد. (106)
احادیث نبوى پیرامون حضرت مهدى – عجل الله تعالى فرجه – و صفات و علائم ایشان در کتابها و منابع قدیم اهل سنت به قدرى زیاد است که دانشمندان علم حدیث و حافظان بزرگ سنّى، احادیث مربوطبه مهدى را «متواتر» دانسته‏اند. (107)
بر اساس یک بررسى اجمالى، تعداد 17 نفر از دانشمندان بزرگ اهل سنت، به «متواتر» بودن احادیث مهدى در کتابهاى خود، تصریح کرده‏اند (108). علامه «شوکانى» در خصوص اثبات تواتر این روایات، کتابى به نام «التوضیح فى تواتر ما جأ فى المنتظر والدّجال و المسبح» تألیف کرده است. (109)
بى مناسبت نیست در اینجا، به عنوان نمونه، سخنان چند تن از مشاهیر علماى سنّى را در این زمینه از نظر خوانندگان محترم بگذارانیم:
1 – «شوکانى» در کتاب یاد شده، پس از نقل احادیث مربوط به حضرت مهدى مى‏گوید: همه احادیثى که آوردیم، به حدّ تواتر مى‏رسد، چنانکه بر مطلّعان پوشیده نیست. بنابر این با توجه به همه احادیثى که نقل کردیم، مسلّم شد که احادیث منقول درباره مهدى منتظر، متواتر است… آنچه گفته شد براى کسانیکه ذره‏اى ایمان و اندکى انصاف دارند، کافى به نظر مى‏رسد!(110)
2 – حافظ (111) ابو عبد الله گنجى شافعى (متوفاى 658 ه’. ق) در کتاب «البیان فى أخبار صاحب الزمان» (باب 11) مى‏گوید:
«احدیث پیامبر اکرم (ص) درباره مهدى، به دلیل راویان بسیارى که دارد، به حدّ تواتر رسیده است». (112)
3 – حافظ مشهور «ابن حجر عسقلانى شافعى» (متوفاى 852 ه’. ق) در کتاب «فتح البارى‏99 که در شرح «صحیح بخارى» نوشته است، مى‏گوید:
«احادیث متواترى وجود دارد حاکى از اینکه: مهدى، از این امّت است و عیسى – علیه السلام – از آسمان فرود آمده و پشت سر وى نماز خواهد گزارد». (113)
4 – «مؤمن شبلنجى» مى‏نویسد:
«اخبار متواترى از پیامبر رسیده که نشان مى‏دهد مهدى از خاندان اوست و او زمین را پر از عدل و داد مى‏کند» (114).
5 – «شیخ محمد صبّان» مى‏نویسد:
«اخبار متواترى از پیامبر نقل شده مبنى بر اینکه مهدى (سرانجام) قیام مى‏کند و اینکه او از خاندان پیامبر است و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد…» (115).
6 – شیخ منصور على ناصف، از علماى بزرگ و معاصر «الأزهر» و مؤلف کتاب «التاج الجامع للأُصول» (116)، مى‏نویسد:
در میان دانشمندان گذشته و امروز مشهور است که در آخر الزمان به حتم و یقیم مردى از اهل بیت پیامبر که نام او مهدى است، ظهور خواهد کرد. او بر همه کشورهاى اسلامى تسلّط خواهد یافت. مسلمانان، همه پیرو او خواهند شد، او در میان آنان به عدالت رفتار مى‏کند، و دین را قوّ مى‏بخشد. آنگاه دجّال پیدا مى‏شود. عیساى مسیح از آسمان فرود مى‏آید و دجّال را مى‏کشد، یا با مهدى در کشتن دجّال همکارى مى‏کند.
سخنان و احادیث پیامبر را درباره مهدى، جماعتى از نیکان اصحاب پیامبر روایت کرده‏اند. محدّثان بزرگى مانند: ابو داود، ترمذى، ابن ماجه، طبرانى، ابو یعلى، بزّاز، امام احمد حنبل و حاکم نیشابورى آن احادیث را در کتابهاى خود نقل کرده‏اند. (117)
ابن ابى الحدید یکى از متتبع‏ترین علماى اهل سنت، در این زمنیه مى‏نویسد:
«تمامى فرق اسلامى، اتفاق نظر دارند که عمر دنیا و تکلیف (بشر به اجرا احکام الهى)، پایان نمى‏پذیرد مگر پس از ظهور مهدى» (118).

بیانیه رابطه العالم الاسلامى
این بخش را با نقل بیانیّه رسمى «رابطه العالم الاسلامى»»، که از بزگرتین مراکز و هابیّت بوده و مقرّ ان در مکه است، به عنوان یک سند زنده بر اعتقاد عموم مسلمانان به موضوع مهدویّت به پایام مى‏بریم. یکى از جهات اهمیّت این بیانیه این است که نشان مى‏دهد: تندروترین گروهها در ضدیت با شیعه – یعنى وهابیان – نیز این موضوع را پذیرفته‏اند، نه تنها پذیرفته‏اند بلکه به طور جدّى از آن دفاع مى‏کنند و آن را از عقاید قطعى و مسلّم اسلامى مى‏شمارند و انى، به خاطر کثرت دلائل و اسناد این موضوع است. به علاوه این مرکز، به عنوان یک مرکز جهانى و روابط بین ملل اسلامى فعالیّت مى‏کند.
در هر صورت در سال 1976 م شخصى به نام «ابو محمد» از کشور «کنیا» سؤالى درباره ظهور مهدى منتظر از «رابطه العالم الاسلامى»» کرده است. دبیر کل این مرکز در پاسخى که براى او فرستاده، ضمن یاد آورى این نکته که «ابن تیمیه» (مؤسس مذهب و هابیّت) نیز احادیث مربوط به مهدى را پذیرفته، متن رساله کوتاهى را که پنج تن از علماى معروف کنونى حجاز در این زمینه تهیه کرده‏اند، براى او ارسال داشته است. در این رسال پس از ذکر نام حضرت مهدى و محل ظهور او یعنى مکّه چنین آمده است:
به هنگام ظهور فساد در جهان و انتشار کفر و ستم، خداوند به وسیله او (مهدى) جهان را پر از عدل و داد مى‏کند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است.
او آخرین خلفاى راشدین دوازده گانه است که پیامبر در کتب صحاح از آنها خبر داده است. احادیث مربوط به مهدى را بسیارى از صحابه پیامبر نقل کرده‏اند. از آن جمله:
عثمان بن عفان، على بن أبى طالب، طلحه بن عبید الله، عبد الرحمان بن عوف، عبدالله بن عباس، عمار بن یاسر، عبد الله بن مسعود، ابو سعید خُدرى، ثوبان، قره بن ایاس مزنى، عبدالله بن حارث، ابو هریره، حذیفه بن یمان، جابر بن عبد الله، ابو امامه، جابر بن ماجد، عبد الله بن عمر، انس بن مالک، عمران بن حصین وام سلمه. سپس اضافه مى‏کند:
هم احادیث یاد شده در بالا که از پیامبر نقل شده و هم گواهى صحابه که در اینا در حکم حدیث است، در بسیارى از کتب معروف اسلامى و متون اصلى حدیث پیامبر (ص) اعم از سنن و معاجم و مسانید آمده است. از جمله:
سنن: .بى داود، ترمذى، ابن ماجه، ابن عمر الدانى ؛ مسانید: احمد، أبى یَعلى‏، بزّاز؛ صحیح حاکم؛ معاجم: طبرانى و رویانى و دار قُطنى و ابو نُعَیم د کتاب «اخبار المهدى» و خطیب بغدادى در «تاریخ بغداد» و ابن عساکر در «تاریخ دمشق» و غیر اینها.
بعد اضافه مى‏کند:
بعضى از دانشمندان اسلامى کتبخاصى در این زمینه تألیف کرده‏اند. از جمله:
ابو نعمى: کتاب «اخبار المهدى»»، ابن حجر هیتمى: «القول المختصر فى علامات المهدى المنتظَر»، شوکانى: «التوضیح فى تواتر ماجأ فى المنتظر و الدجّال و المسیح»، ادریس عراقى مغربى: «المهدى»»، ابو العباس بن عبد المؤمن مغربى: «الوهم المکنون فى الردّ على ابن خلدون».
آخرین کسى که در این زمینه بحث مشروحى نگاشته رئیس دانشگاه اسلامى مدینه است که در چندین شماره مجله دانشگاه مزبور بحث کرده است. (119)
عدّه‏اى از بزرگان و دانشمندان اسلام، از قدیم و جدید، در نوشته‏هاى خود تصریح کرده‏اند که احادیث رسیده در زمینه مهدى در حدّ «تواتر» است (و به هیچ وجه قابل انکار نیست). از جمله:
سخاوى در کتاب «فتح المغیث»، محمد بن احمد سفاوینى در کتاب «شرح العقیده»، ابو الحسن ابرى در «مناقب الشافعى»»، ابن تیمیه در فتاوایش، سیوطى در «الحاوى»، ادریس عراقى مغربى در کتابى که پیرامون «مهدى» تألیف کرده، شوکانى در کتاب «التوضیح فى تواتر ما جأ فى المنتظَر…»، محمد بن جعفر کتانیدر کتاب «نظم المتناثر فى الحدیث المتواتر» و ابو العباس بن عبد المومن در کتاب «الوهم المکنون…».
در پایان بیانیه مى‏نویسد:
تنها ابن خلدون است که خواسته احادیث مربوط به مهدى را با حدیث بى اساس و مجعولى به این مضمون که «مهدى جز عیسى نیست» مورد ایراد قرار دهد. ولى پیشوایان و دانشمندان بزرگ اسلام، گفتار او را رد کرده‏اند، بخصوص «ابن عبد المؤمن» که در ردّ گفتار او کتاب ویژه‏اى نوشته است که از سى سال قبل در شرق و غرب انتشار یافته است.
حافظان احادیث و محدثان نیز تصریح کرده‏اند که احادیث مهدى مشتمل بر احادیث «صحیح» و «حسن» است و مجموع آن قطعاً «متواتر» و صحیح مى‏باشد.
بنابر این، اعتقاد به ظهور مهدى (بر هر مسلمانى) واجب بوده و جز عقاید اهل سنت و جماعت است و جز افراد نادان و بى خبر یا بدعتگذار، آن را انکار نمى‏کنند.

مدیر اداره مجمع فقهى اسلامى: محمد منتصر کنانى
اینها ترجمه قسمتهاى حساس این رساله است که از نظر خوانندگان محترم گذشت. (120)

پدر مهدى کیست؟
در اینجا تذکر این موضوع لازنم است که در بعضى از منابع اهل سنت، پدر حضرت مهدى «عبد الله» معرفى شده است. (121) در حالى که در منابع شیعه و سنّى اخبار فراوانى وجود دارد که مى‏رساند نام پدر آن حضرت «حسن» – علیه السلام – است. سر چشمه این اختلاف آن است که در بعضى از روایات اهل سنّت پیرامون ویژگیهاى آن حضرت، این جمله از پیامبر اسلام نقل شده است: «… یواطئ اسمه اسمى و اسم أبیه اسم أبى….». (122) یعنى، اسم او (مهدى) اسم من، و اسم پدرش، اسم پدر من است.
قرائنى در دست است که نشان مى‏دهد جمله اخیر یعنى «اسم پدرش اسم پدر من است» عمداً یا اشتباهاً از طرف راوى به کلام پیامبر افزوده شده است و در گفتار آن حضرت فقط جمله: «اسم او اسم من است» وجود داشته است. حافظ گنجى شافعى در این باره مى‏گوید:
«ترمذى» (123) این حدیث را نقل کدره ولى جمله اخیر در آن نیست. (124) نیز «احمد بن حنبل»، که داراى قدرت ضبط و دقت بوده این حدیث را در چند جا از «مسند» خود نقل کرده ولى جمله اخیر در آنها نیست. (125)
«گنجى» اضافه مى‏کند: در اکثر روایاتى که حافظان حدیث و محدثان مورد وثوق اهل سنت در این باره نقل کرده‏اند، جمله اخیر نیست. فقط در حدیثى که شخصى به نام «زائده» از «عاصم» نقل کرده، این جمله به چشم مى‏خورد. و چون «زائده» چیزهایى از خود به حدیث اضافه مى‏کرده است، نقل او اعتبارى ندارد.
گواه این معنا، این است که راوى این حدیث، شخصى به نام «عاصم» است و حافظ ابو نعیم در کتاب «مناقب المهدى»»، سى و یک نفر از راویان این حدیث را نام برده که همگى آن را از «عاصم» شنیده‏اند، و در هیچ کدام جمله اخیر نیست. و فقط در نقل «زائده» این جمله به چشم مى‏خورد که طبعاً در مقابل آن همه روایات، فاقد اعتبار است. (126)

ابن خلدون (127) و احادیث مهدى
چنانکه ملاحظه شد، اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان اهل سنّت، احادیث مربوط به حضرت مهدى را صحیح و مورد قبول مى‏دانند. اما تنى چند، آنها را رد نموده یا مورد تشکیک قرار داده‏اند که از آن جمله «ابن خلدون» است. وى مى‏گوید:
در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخر الزمان حتماً مردى از خاندان پیامبر ظهور مى‏کند و دین را تأیید و عدل و داد را آشکار مى‏سازد، مسلمانان از او پیروى مى‏کنند، وى بر تمام کشورهاى اسلامى تسلّط پیدا مى‏کند، این شخص مهدى نامیده مى‏وشد و ظهور دجال و حوادث بعدى که از مقدمات مسلّم قیامت است، به دنبال قیام او خواهد بود، عیسى فرود مى‏آید و دجّال را مى‏کشد یا در قتل دجّال او را یارى م کند و عیسى پشت سر او نماز مى‏خواند…
گروهى از پیشوایان حدیث، مانند: ترمذى، ابو داود، بزّاز، ابن ماجه، حاکم، طبرانى، ابو یَعلى‏ احادیث مربوط به مهدى را در کتابهاى خود به نقل از گروهى از صحابه مانند: على، ابن عباس، عبد الله بن عمر، طلحه، عبد الله بن مسعود، ابو هریره، أنس، ابو سعید خُدرى، أُمّ حبیبه، أُمّ سلمه، ثوبان، قرّه بن اًیاس، على هلالى، عبد الله بن حارث، آورده‏اند.
ولى چه بسا منکران این احادیث، در سند آنها مناقشه کنند در میان دانشمندان اهل حدیث معروف است که «جَرح» بر «تعدیل» (128) مقدّم است. بنابراین اگر ما، در بعضى از راویان این احادیث نقطه ظعفى از قبیل: غفلت، کم حافظگى، ضعف یا انحراف عقیده یافتیم، اصل حدیث از درجه اعتبار ساقط مى‏شود… (129)
وى آنگاه به نقل تعدادى از این احادیث و بررسى وضع راویان آنها پرداخته و برخى از آنها را غیر موثق اعلام نموده و اضافه مى‏کند:
این است مجموع احادیثى که پیشوایان حدیث درباره مهدى و قیام او در آخر الزمان نقل کرده‏اند و چنانکه ملاحظه کردید، همه آنها جز مقدار بسیار کمى مخدوش است. (130)
این بود خلاصه و فشرده نظریه ابن خلدون درباره احادیث مربوط به مهدى منتظر – عجل الله تعالى فرجه -.
دانشمندان صاحبنظر و متخصصان علم حدیث اعم از شیعه وسنى، سخنان وى را با دلائل روشن رد کرده و آن را بى پایه دانسته‏اند. (131) ولى ما، در اینجا به عنوان نمونه خلاصه سخنان «شیخ عبد المحسن عباد»، استاد و رئیس دانشگاه مدینه را نقل مى‏کنیم:
وى در کنفرانسى زیر عنوان «عقیده أهل السنّه والأثر فى المهدى المنتظَر»، در ردّ نظریه ابن خلدون چنین مى‏گوید:
الف – اگر ابراز شک و تردید در مورد احادیث مهدى از طرف شخصى حدیث شناس بود، یک لغزش به شمار مى‏رفت،
چه رسد به مورّخانى که اهل تخصّص در علم حدیث نیستند. چه خوب گفته است «شیخ احمد شاکر»:
ابن خلدون چیزى را دنبال کرده است که به آن آگاهى ندارد و وارد میدانى شده است که مرد آن نیست. او در فصلى که در مقدمه خود به مهدى اختصاص داده، پریشان گویى عجیبى کرده و مرتکب اشتباهات روشنى شده است. اصولاً او متوجه نشده است که مقصود محدثان از این جمله که: «جرح بر تعدیل مقدّم است» چیست؟!
ب – وى در آغاز فضل مربوط به مهدى اعتراف کرده است که:
در میان مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخر الزمان حتماً مردى از خاندان پیامبر ظهور مى‏کند با اعتراف به اینکه موضوع قیام مهدى در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار امرى مشهور و مورد قبول بوده و هست، آیا صحیح نبود که او نیز این عقیده مشهور را مثل دیگران نپذیرد؟ ایا نظریه وى، با وجود اعتراف به اینکه همه مسلمانان برخلاف او عقیده دارند، نوعى کجروى و تکرروى نیست؟ آیا همه مسلمانان اشتباه کرده‏اند و فقط ابن خلدون درست فهیمده است؟!
اصولاً این موضوع یک اجتهادى نیست، بلکه یک موضوع نقلى و غیبى است و جایز نیست کسى آن را با هیچ دلیلى جز با کتاب خدا و سنت پیامبر(ص)اثبات کند و دلیل مزبور در اینجا نظریه مسلمانان را اثبات مى‏کند و آنان در این موضوع نقلى داراى تخصص هستند.
ج – ابن خلدون پیش از نقد و بررسى این احادیث مى‏گوید: «اینک ما در اینجا احادیثى را که در این باره نقل شده، ذکر مى‏کنیم». (132) و پس از نقل احادیث مى‏گوید: «این است مجموع احادیثى که پیشوایان حدیث درباره مهدى و قیام او در آخر الزمان نقل کرده‏اند». و در جاى دیگر مى‏گوید: «آنچه محدثان از روایات مهدى نقل کرده‏اند، ما همه را به قدر توان در اینجا آوردیم». (133)
در حالى که وى بسیارى از احادیث مهدى را ناگفته گذاشت است، چنانکه این معنا با مراجعه به کتاب «العرف الوردى فى أخبار المهدى»» تألیف «سیوطى» روشن مى‏گردد. همچنین او از حدیثى که با سند معتبر در کتاب «المناز المنیف» تألیف «ابن قیم» نقل شده، غفلت کرده است.
د – ابن خلدون تعدادى از این احادیث را نقل و به خاطر بعضى از راویان آنها در سند آنها اشکال مى‏کند، در حالى که راویان یاد شده، کسانى هستند که «بخارى» و «مسلم» یا حداقل یکى از آنها در صحیح خود از آنها نقل حدیث کرده‏اند و دانشمندان در سند آنها ایرادى نکرده‏اند.
ه’- ابن خلدون اعتراف مى‏کند که تعداد کمى از احادیث مربوط به مهدى جاى هیچ نقد و ایرادى از نظر سند ندارد.
بنابراین باید بگوییم: آن تعداد کم که به گفته وى مورد قبول است، براى اثبات مطلب کافى است و بقیه احادیث نیز مؤید آن تعداد خواهد بود. (134)

انتظار مهدى و مدعیان مهدویت
نگاهى به تاریخ اسلام نشان مى‏دهد که در طول زمان، افرادى جاه طلب و سودجو ادعاى مهدویت کرده‏اند، یا گروهى از مردم عوام افرادى را مهدى مى‏پنداشته‏اند. این امر نشان مى‏دهد که موضوع مهدویت و اعتقاد به ظهور یک منجى غیبى، در میان مسلمانان امرى مسلّم و مورد قبول بوده است، و چون نام یا برخى از نشانه‏هاى آن حضرت با مشخصات برخى از مدعیان یاد شده تطبیق مى‏کرده، آنان از این موضوع سؤ استفاده کرده و خود را مهدى قلمداد نموده‏اند. یا چه بسا خود آنان ادعایى نداشته‏اند لکن برخى از عوام الناس از روى نادانى یا شدّت ستم و بیدادگرى حکومتها یا عجله‏اى که در ظهور مهدى داشته‏اند، یا به علل دیگر، بدون آنکه در مجموع نشانه‏هاى حضرت دقت کنند، به اشتباه، آنان را مهدى موعود تصور کرده‏اند.
به عنوان مثال: گروهى از مسلمانان «محمد بن حنفیه» را چون همنام و همکنیه پیامبر اسلام بوده، مهدى پنداشته و بر این باور بوده‏اند که او نمرده است و غایب است و بعداً ظاهر مى‏شود و بر دنیا مسلّط مى‏گردد. (135)
گروهى از فرقه اسماعیلیه معتقد بودند که اسماعیل فرزند امام صادق – علیه السلام – نمرده، بلکه مرگ او از روى مصلحت اعلام شده است و او نمى‏میرد و همان «قائم» موعود است و قیام مى‏کند و بر دنیا مسلّط مى‏شود. (136)
«محمد» مشهور به «نفس زکیه» پسر عبد الله بن حسن» در زمان منصور دوانیقى عباسى قیام کرد و به مناسبت نامش، پدرش ادعا کرد که همان مهدى موعود است و با تکیه روى این موضوع، طرفدارانى براى او فراهم آورد. (137)
در جریان قیام نفس زکیه، «محمد بن عجلان» که از فقیهان و عابدان مدینه بود، به کمک وى برخاست. وقتى که محمد شکست خورد و کشته شد، «جعفر بن سلیمان» – حاکم مدینه – ابن عجلان را احضار کرد و به وى گفت: چرا با آن دروغگو خروج کردى؟ و آنگاه دستور داد دستش را قطع کنند.
فقیهان و اشراف مدینه که حضور داشتند از جعفر بن سلیمان، براى ابن عجلان درخواست عفو کردند و گفتند: امیر! محمد بن عجلان فقیه و عابد مدینه است و موضوع براى او مشتبه شده و خیال کرده است که محمد بن عبد الله، همان مهدى موعود است که در روایات آمده است. (138)
عین این گرفتارى براى «عبد الله بن جعفر» نیز که از دانشمندان و محدثان بزرگ مدینه بود، پیش آمد و او هم در پاسخِ بازخواست حاکم مدینه، گفت:
من به این علّت با محمد بن عبد الله همکارى کردم که یقین داشتم او همان مهدى موعود است که در روایات ما یاد شده است. تا او زنده بود هیچ شکى در این موضوع نداشتم و هنگامى که کشته شد فهمیدم که اومهدى نیست، و بعد از این دیگر فریب کسى را نخواهم خورد. (139)
منصور نیز، که نامش «عبد الله» و نام پرس «محمد» بود، بر پسر خویش لقب مهدى گذارده و ادعا مى‏کرد که مهدى موعود فرزند من است، نه نفس زکیه! (140)
همچنین مى‏بینیم که برخى از فرقه‏ها، به مهدویت بعضى از امامان پیشین اعتقاد داشته‏اند، مثلاً «ناووسیه» حضرت صادق – علیه السلام – را مهدى و امام و زنده و غایب مى‏پنداشتند. (141) «واقفیه» همین اعتقاد را درباره امام موسى بن جعفر – علیه السلام – داشتند. (142) و بر این باور بودند که آن حضرت نمى‏میرد تا بر شرق و غرب جهان مسلّط مهدى است. (143) و بالأخره گروهى نیز پس از رحلت امام حسن عسکرى – علیه السلام – فوت آن حضرت را انکار کردند و گفتند: او زنده و غایب است و همان امام «قائم» مى‏باشد. (144)
اینها نمونه هایى است که نشان مى‏دهد موضوع مهدویت در زمان پیامبر اسلام(ص)و بعد از، موضوع مسلّمى بوده است و امت اسلام همواره در انتظار شخصى بوده‏اند که قیام کند و با ظلم و ستم بستیزد و پرچم حاکمیت عدل و داد را در جهان به اهتزاز در آورد.
بدیهى است که سؤ استفاده برخى بازیگران از موضوع مهدویت در بعضى از ادوار، هرگز نمى‏تواند مجوّزى براى انکار اصل مسئله مهدویت باشد، زیرا در طول تاریخ، حقایق بسیارى از سوى عناصر بازیگر و فرصت طلب مورد سؤ استفاده قرار گرفته است. مدعیان الوهیت، یا نبوت و سایرمقامات معنوى، در دنیا کم نبوده‏اند ادیان ساختگى نیز در نیا کم نبوده است. ولى انیها هزگز دلیل این نمى‏شود که کسى منکر اصل وجود خدا و نبوت انبیأ گردد.
علم و دانش و صنعت نیز در زمان ما مورد سؤ استفاده واقع شده و در راههاى ضد بشرى به کار مى‏رود، ولى آیا این باعث مى‏شود که ما اصل علم و صنعت را نفى کنیم؟!

سیماى حکومت امام مهدى(علیه السلام) در آینه قرآن
قرآن کریم در زمینه ظهور و قیام حضرت مهدى – مانند بسیارى از زمینه‏هاى دیگر – بدون انیکه وارد جزئیات شود، به صورت کلى و اصولى بحث کرده است؛ یعین از تشکیل حکومت عدل جهانى، و پیروزى کامل و نهائى صالحان در روى زمین سخن گفته است. این گونه آیات را مفسران اسلامى، به استناد مدارک حدیثى و تفسیرى، مربوط به حضرت مهدى و ظهور و قیام او دانسته‏اند. ما از مجموع آیات قرآنى که دانشمندان آنها را ناظر به این موضوع دانسته‏اند (145). و صراحت بیشترى دراند، جهت رعایت اختصار، سه ایه را مورد بررسى قرار مى‏دهیم:
1 – وَلقَد کتبنا فِى الزّبُورِ مِن بَعدِ الذّکرِ أنّ الأرضَ یَرِثُها عِبادِىَ‏َ الصّالِحُونَ (146) «ما، در (کتاب) زبور پس از تورات نوشته‏ایم که سرانجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد».
در توضیح معناى این آیه یاد آورى مى‏کنیم که: «ذکر» در اصل به معناى هر چیزى است که مایه تذکر و یاد آورى باشد ولى در آیه یاد شده به کتاب آسمانى حضرت موسى – علیه السلام – یعنى «تورات» تفسیر گردیده است به قرینه اینکه قبل از زبور معرفى شده است.
طبق تفسیر دیگرى، «ذکر» اشاره به قرآن مجید است زیرا که در خود آیات قران این عنوان به قرآن گفته شده است: اّن هُوَ اّلاّ ذِکرٌ لِلعالَمین (تکویر / 27) بنابراین، کلمه «من بعد» به معناى «علاوه بر» بوده و معناى آیه چنین خواهد بود: ما، علاوه بر قرآن، در زبور نوشته‏ایم که سرانجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد(147).
مرحوم شیخ مفید در آغاز فصل مربوط به حضرت مهدى – عجل الله تعالى فرجه -، به این آیه و آیه بعدى که نقل مى‏کنیم، استناد کرده است. (148)
در تفسیر این آیه از امام باقر – علیه السلام – نقل شده است که فرمود: این بندگان صالح، همان یاران مهدى در آخر الزمانند (149).
مفسر برجسته قرآن، مرحوم «طبرسى» در تفسیر آیه مزبور پس از نقل حدیث یاد شده مى‏گوید:
حدیثى که شیعه و سنى از پیامبر اسلام(ص)نقل کرده‏اند، بر این موضوع دلالت دارد: «اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مى‏گرداند تا مردى صالح از خاندان مرا بر انگیزد و او جهان را پر از عدل و داد کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده باشد». (150)
اشاره قرآن به پیشگویى حکومت بندگان شایسته خداوند در روى زمین در کتاب تورات و زبور، نشان مى‏دهد که این موضوع از چنان اهمیتى برخوردار است که در کتب آسمانى پیامبران پیشین یکى پس از دیگرى مطرح مى‏شده است.
جالب توجه این است که عین این موضوع در کتاب «مزامیر داود» که امروز جز کتب عهد قدیم (تورات) است و مجموعه‏اى از مناجاتها و نیایشها و اندرزهاى داود پیامبر – علیه السلام – است، به تعبیرهاى گوناگون به چشم مى‏خورد.از جمله در مزمور 37 مى‏خوانیم:
«… شریران منقطع میشوند، اما متوکلانِ به خداوند وارث زمین خواهند شد، و حال اندک است که شریر نیست مى‏شود که هر چند مکانش را استفسار نمایى ناپیدا خواهد بود اما متواضعان وارث زمین شده از کثرت سلامتى متلذذ خواهند شد».
همچنین در همان مزمور چنین مى‏خوانیم:
«… متبرکان (خداوند) وارث زمین خواهند شد، اما ملعونان وى منقطع خواهند شد». (151)
2 – وَنُریدُ أن نَمُنّ عَلَى الّذینَ استُضعِفُوا فِى الأرضِ …(152) «وارد کرده‏ایم که بر مستضعفان زمین نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان (زمین) قرار دهیم».
چنانکه در بخش «مهدى در منابع شیعه» نقل کردیم، امیر مؤمنان – علیه السلام – پس از پیشگویى بازگشت و گرایش (مردم) جهان به سوى خاندان وحى، این آیه را تلاوت فرمود. (153)
«محمد بن جعفر»، یکى از علویان، در زمان مأمون بر ضد خلافت عباسى قیام کرد. او مى‏گوید: روزى شرح گرفتاریها و فشارهایى را که با آنها روبرو هستیم، براى مالک بن انس نقل کردم. او گفت: صبر کن تا تأویل آیه: وَنُریدُ أن نَمُنّ عَلَى الّذین… آشکار گردد. (154)
3 – وَعَدَ اللهُ الّذینَ آمَنُوا مِنکُم وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنّهُم فِى الأرضِ کَمَا استَخلَفَ الّذین مِن قَبلِهِم وَلَیُمَکّنَنّ لَهُم دینَهُمُ الّذِى ارتَضى‏ لَهُم وَلیُبَدِلَنّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً یَعبُدُونَنى لایُشرِکُونَ بِى شَیئاً… (155).
«خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و اعمال صالح انام داده‏اند، وعده داده است که حتماً آنان را خلیفه روى زمین خواهد کرد، همان گونه که پیشینیان را خلافت روى زمین بخشید؛ و دین و آیینى را که خود براى آنان پسندیده استقرار خواهد بخشید و بیم و ترس آنان را به ایمنى و آرامش مبدّل خواهد ساخت (آنچنانکه) مرا مى‏پرستند و چیزى را براى من شریک قرار نمى‏دهند…».
مرحوم «طبرسى» در تفسیر این آیه مى‏گوید:
از خاندان پیامبر روایت شده است که این آیه درباره آل محمد (ص) نازل شده است. «عیّاشى» از حضرت على بن الحسین – علیه السلام – روایت کرده است که این آیه را خواند و فرمود: به خدا سوگند آنان شیعیان ما خاندان پیامبر هستند. خداوند این کار را در حق آنان به دست مردى از ما به انجا مى‏رساند و او مهدى این امت است. او همان کسى است که پیامبر(ص)درباره او فرمود:
«اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مى‏گرداند تا مردى از خاندان من حاکم جهان گردد. اسم او اسم من (محمد) است، او زمین را از عدل و داد پر مى‏سازد همان گونهکه از ظلم و جور پر شده باشد».
«طبرسى» مى‏افزاید: این معنا در تفسیر آیه مزبور از امام باقر – علیه السلام – و امام صادق – علیه السلام – نیز روایت شده است. (156)

پى‏نوشت‏ها:

82- طاغوت کسى است که بر خلاف حق حکومت کند و بر اساس موازین اسلامى سزاوار آن مقام نباشد. لفظ «طاغوت» صیغه مبالغه از طغیان است، تو گویى این افراد در طغیان و مرز نشناسى، در بالاترین حدّ قرار گرفته‏اند.
83- نسأ: .60
84- ینظران من کان منکم ممن روى حدیثنا ونظر فى حلالنا وحرامنا و عرف أحکامنا فارضوا به حکما فانّى قد جعلته علیکم حاکماً فاًذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فاًنّما استخفّ بحکم الله وعلینا ردّ، والرّاد علینا الرّاد على الله، وهو على حدّ الشرک بالله (کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبه الصدوق، 1381 ه’. ق، ج 1 ص 67، کتاب فضل العلم، باب اختلاف الحدیث، ح 10 – شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیأ التراث العربى،، ج 18 ،باب 11 من أبواب صفات القاضى،، ص 99).
85- وأمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیا الى رواه حدیثنا فاّنّهم حجتى علیکم وأنا حجه الله (طوسى،، همان کتاب، ص 177 – طبرسى،، همان کتاب، ص 452 – شیخ حرّ عاملى، همان کتاب، ج 18، ص 101، کتاب القضأ، ابواب صفات القاضى،، باب 11، ج 9 – طبرسى،، احتجاج، نجف، المطبعه المرتضویه، ج 2، ص 163).
86- امینى،، ابراهیم، دادگستر جهان، چاپ چهارم، قم، انتشارات دار الفکر، 1352 ه’. ش، ص 74 – .82 این آمار از روى احادیث منقول در کتاب «منتخب الأئر» تهیه شده است و اگر تتبع بیشترى صورت گیرد، طبعاً تعداد احادیث بیش از این خواهد بود.
87- درباره روایات منقول از پیامبر اسلام، در بخش روایات اهل سنت توضیح خواهیم داد.
88- محمد بن جریر بن رستم طبرى،، دلائل الامامه، الطبعه الثالثه، قم، منشورات الرضى،، ص .240
89- ر.ک به: مهدى فقیه ایمانى، مهدى منتظر در نهج البلاغه، اصفهان، کتابخانه عمومى امام امیر المؤمنین على – علیه السلام -.
90- لتعطفنّ الدنیا علینا عطف الضروس على ولدها (ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، دار احیأ الکتب العربیه، 1960 م، ج 19، ص 29، حکمت 205).
91- ونرید أن نمنّ على الذین استضعفوا فى الأرض ونجعلهم أئمّه ونجعلهم الوارثین (قصص: 6).
92- صدوق، کمال الدین، مؤسسه النشر الاسلامى (التابعه) لجماعه المدرسین بقم المشرفه، 1405 ه’. ق، ج 1، ص .318
93- صدوق، همان کتاب، ج 2، ص 377 – مجلسى،، بحار الأنوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1393 ه’. ق، ج 51، ص .156
94- طبرسى،، اًعلام الورى، الطبعه الثالثه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ص 443 – .444
95- طبرسى،، همان کتاب، ص .443
96- شیخ طوسى،، فهرست، مشهد، دانشگاه مشهد، 1351 ه’. ش، ص 14، شماره 19 – نجاشى،، فهرست اسمأ مصنفى الشیعه، قم، مکتبه الداورى،، ص 11 – ابن داود، رجال، قم، منشورات الرضى،، ص 32، شماره .23
97- نجاشى،، همان کتاب، ص 29 – طوسى،، فهرست، ص 98، شماره .205
98- نجاشى،، همان کتاب، ص 29 – طوسى،، فهرست، ص 98، شماره .205
99- نجاشى،، همان کتاب، ص .178
100- نجاشى،، همان کتاب، ص 17 – (آیت الله) صافى،، منتخب الأثر، تهران، مرکز نشر کتاب، 1373 ه’. ق، ص 466 و .467
101- البته ابراهیم انماطى و حسن بن محمد بن سماعه واقفى بودند و هدفشان از نوشتن چنین کتابى، اثبات دیدگاههاى خودشان بوده است، اما رد هر حال این موضوع نشان مى‏دهد که غیبت یک موضوع مسلّم بوده است. (دکتر حسین، جاسم، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، چاپ اوّل، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1367 ه’. ش، ص 21 و 22).
102 صافى، لطف ا-لله، نوید امن و امان، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ص 91 – .92
103- صافى، همان کتاب، ص 92 – .95
104 صافى، همان کتاب، ص 95 – .99
105- ر.ک به: صحیح بخارى، ط 1، با شرح و تحقیق شیخ قاسم شمّاعى رفاعى، بیروت، دار القلم، 1407 ه’. ق، ج 4، باب 945 (نزول عیسى بن مریم)، ص 633 و مسند احمد حنبل ،بیروت، دار الفکر (بى تا) ج 1، ص 84 و 99 و 448 و ج 3، ص 27 و .37 ور.ک به: سنن ابن ماجه (207 – 275 ه’. ق) تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقى،، بیروت، دار احیأ التراث العربى،، ج 2، ص 1366 – 1368، کتاب الفتن، باب 34، باب خروج المهدى،، حدیث 4082 – .4088
106- لو لم یبق من الدنیا الا یوم لبعث الله عزّوجلّ رجلاً منژا یملأها عدلاً کما ملئت جوراً (مسند احمد حنبل، بیروت، دار الفکر (بى تا)، ج 1، ص 99).
107- تواتر و متواتر، از اصطلاحات علم الحدیث است و منظور از خبر متواتر، خبر جماعتى است که (فى حدّ نفسه، نه به ضمیمه قرائن) اتفاق آنان بر کذب، محال و در نتیجه موجب علم به مضمون خبر باشد. (ر.ک‏به: مدیر شانه چى، کاظم، علم الحدیث، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ 3، 1362 -. ش، ص 144) بدین گونه «تواتر» را مى‏توان «ثبوت قطعى» تعبیر کرده و «حدیث متواتر» را «حدیث ثابت و قطعى» خواند؛ حدیثى که راویان بسیار داشته، و در کتابهاى بسیار روایت شده است و به وسیله محدثان و مشایخ روایت، سینهبه سینه، و ضبط به ضبط، از نسلى به نسل دیگر رسیده است و ثبوت و صدور آن از پیامبر اکرم، با ائمه طاهرین – علیهم السلام – قطعى است (حکیمى، محمد رضا، خورشید مغرب، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360 ه’. ش، ص 99).
108- صافى، همان کتاب، ص 90 – .91
109- صافى، همان کتاب، ص .91
110- وجمیع ما سقناه بالغ حدّ التواتر کما لایخفى على من له فضل اطّلاع. فتقّرر بجمیع ما سقناه أنّ الأحادیث الوارده فى المهدى المنتظر متواتره… و هذا یکفى لمن کان عنده ذرّه من أیمان و قلیل من انصاف. (نقل از غایه المأمول فى شرح التاج الجامع للأصول، تألیف شیخ منصور على ناصف، در حاشیه التاج، ط 2، قاهره، دار احیأ الکتب العربیه، ج 5، ص 327).
111- حافظ، کسى است که بر سنن رسول اکرم احاطه داشته باشد و موارد اتفاق و اختلاف آن را بدان د و به احوال راویان و طبقات مشایخ حدیث کاملاً مطلّع باشد (مدیر شانه چى، همان کتاب، ج 2، ص 22).
112- تواترت الأخبار و استفاضت بکثره رواتها عن المصطفى(ص)فى أمر المهدى (منتختب الأثر، ص، پاورقى).
113- تواترت الأخبار بأنّ المهدى من هذه الامه وانّ عیسى – علیه السلام – سینزل و یصلّى خلفه (فتح البارى بشرح صحیح البخارى،، بیروت، دار المعرفه، ج 6، ص 493 – 494).
114- تواترت الأخبار عن النبى (ص)انّه من أهل بیته وانّه یملأ الأرض عدلاً (نور الأبصار، قاهره، مکتبه المشهد الحسینى،، ص 171).
115- تواترت الأخبار عن النبى (ص)بخروجه و انّه من أهل بیته وانّه یملأ الارض عدلاً (اسعاف الراغبین، در حاشیه نور الأبصار، ص 140).
116- این کتاب، چنانکه در مقدمه‏اش ذکر شده است، به منظور جمع آورى مجموعه قابل اطمینانى از «اصول پنجگانه» حدیث که مهمترین کتب حدیث اهل سنت است، تألیف گردیده و در پنج جلد چاپ شده است. مؤلف کتاب شرحى به نام «غایه المأمول» در شرح آن نوشته که در حاشیه‏اش چاپ شده است.
117- التاج الجامع للأصول، قاهره، ط 2، دار احیأ الکتب العربیه، ج 5، ص .310
118- قد وقع اتفاق الفرق من المسلمین أجمعین على انّ الدنیا و التکلیف لاینقضى الاّ علیه (المهدى)) (شرح نهج البلاغه، قاهره، دار احیأ الکتب العربیه، 1960 م، ج 10 ص 96).
119- درصفحات آینده، قسمتهایى از مطالب این مجله را نقل خواهیم کرد.
120- متن کامل عربى این یبانیه درک کتاب: مهدى انقلابى بزرگ، از صفحه 151 تا 155، نقل شده است و ترجمه آن با تغییرات اندکى از این کتاب گرفته شده است.
121- در بیانیه یاد شده نیز این منابع پیروى شده است.
122- سنن ابى داود، بیروت، دار الفکر، ج 4، ص 106، کتاب الفتن و الماحم، کتاب المهدى ،، حدیث 4282 – سیوطى، تاریخ الخلفأ، بغداد مکتبه المثنى، ص .272
123- محمد بن عیسى بن سوره ترمذى متوفاى 279 ه’، مؤلف یکى از شش کتاب مشهور و معتبر نزد اهل سنت است.
124- متن حدیث جنین است: قال رسول الله9: لاتذهب الدنیا حتى یملک العرب رجل من أهل بیتى یواطئ اسمه اسمى (سنن ترمذى،، بیروت، دار احیأ التراث العربى،، ج 4، ص 505، باب 52 (ماجأ فى الهدى))، ح 2230 و 2231).
125- ر. ک به: مسند احمد حنبل، ج 1، ص .448
126- صافى، ممنتخب الأثر، تهران، مرکز نشر کتاب، 1373 ه’. ق، ص 231 – 235 – و موسوعه الامام المهدى،، اصفهان،
مکتبه الامام أمیر المؤمنین العامّه، ج 1، ص 13 – .16 در این باره احتمالات دیگرى نیز داه‏اند که جهت رعایت اختصار از نقل آنها خود دارى شد.
127- عبد الرحمان بن محمد بن خلدون مغربى 732 – 808 ه’.
128- جر و تعدیل از اصطلاحات علم حدیث‏شناسى است. مقصود از جرح این است که راوى یا راویان یک حدیث از طرف حدیث شناسان با تعبیراتى از قبیل: دروغگو، جاعل حدیث، اهل غلّو و تعبیرات دیگرى که در این علم مطرح شده، معرفى شود که طبعاً آن حدیث فاقد اعتبار خواهد بود.
و مقصود از تعدیل، این است که راوى به عنوان: شخص عادل، موثق و مانند اینها معرفى شود که طبعاً حدیث او مورد قبول خواهد بود. البته اینها معیارهاى جرح و تعدیل از دیدگاه دانشمندان شیعه است. دانشمندان اهل سنت نیز معیارهایى دارند که همه جا با معیارهاى شیعه یکسان نیست.
129- مقدمه، الطبعه الرابعه، بیروت، دار احیائ التراث العربى،، ص 311 – .312
130- مقدمه، ص .322
131- ر. ک به: دادگستر جهان، ص 30 – 49، مهدى انقلابى بزرگ، ص 159 – 165، منتخب الأثر، ص 5 – 6، پاورقى.
132- ص .311
133 ص .327
134- سخنان مبسوط شیخ عبد المحسن عباد، در مجله الجامعه الاسلامیه چاپ «مدینه» مورخ ذیقعده 1388 ه’. ق، شماره 3، سال اوّل منتشر شده و ما آن را از: «موسوعه الامام المهدى»» ج 1 نقل کردیم.
135- نوبختى، فرق الشیعه، نجف، المطبعه الحیدریه، 1355 ه’. ق، ص 27 – شهرستانى، الملل و النحل، قم، منشورات الرضى،، ج 1، ص .132
136- نوبختى، همان کتاب، ص 67 – .68
137- ابن طقطقا، الفخرى،، بیروت، دار صادر، 1386 ه’. ق، ص 165 – .166
138- ابو الفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبیین، نجف، المکتبه الحیدریه، 1385 -. ق، ص .193
139- ابو الفرج الاصفهانى، همان کتاب، ص .195
140- ابو الفرج، همان کتاب، ص .162
)141 شهرستانى، همان کتاب، ج 1، ص .148
142- شهرستانى، همان کتاب، ص .150
143- نوبختى، همان کتاب، ص 80 و .83
144- نوبختى، همان کتاب، ص .96
145- حکیمى، محمد رضا، خورشید مغرب، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360 ه’. ش، ص 140 – .151
146- انبیأ: .106
147- (آیت الله) مکارم، ناصر، مهدى انقلابى بزرگ، چاپ دوم، قم، مطبوعاتى هدف، ص 121 – .122
148- الارشاد، قم، مکتبه بصیرتى،، ص .346
149- طبرسى،، مجمع البیان، تهران، شرکه المعارف الاسلامیه، 1379 ه’. ق، ج 7، ص .66
150- طبرسى،، همان کتاب، ص .67
151- تورات، ترجمه فارسى توسط وِلیَم کِلِن فسّیس اِکِسّى به دستور مجمع مشهور بِرِتِش فاین بَیبَل سُسَیتى، چاپ لندن، 1856 م، ص .1030
152- قصص: .6
153- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 19، ص 29، حکمت .205
154- ابو الفرج، همان کتاب، ص .359
155- نور: .55
156- مجمع البیان، ج 7، ص .152
منبع: سیره پیشوایان

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید