حُسن ظن و سوء ظن

حُسن ظن و سوء ظن

حسن ظن ‏

همه ما انسان‌ها، دارای زندگی اجتماعی هستیم و با مردم تعامل و ارتباط داریم. درحقیقت، نیازمندی ماست که ما را به رفت‌وآمد با مردم و همزیستی با جامعه وامی‌دارد. برای توفیق در این امر، باید برخی ویژگی‌های اخلاقی مؤثر، مانند«حُسن ظنّ» و خوش‌گمانی به افراد جامعه، در ما باشد. در آموزه‌های دینی و سخنان بزرگان، اصل بر خوش‌گمانی به مردم است، و جز در مواردی بسیار محدود، باید براساس خوش‌گمانی به مردم، با آنها رفتار کنیم. چراکه سوءظنّ سبب بی‌اعتمادی به افراد اجتماع می‌شود، و درنتیجه به تعامل سودبخش ما با انسان‌ها آسیب می‌رساند و حیات اجتماعی‌مان را تهدید می‌کند. ملامهدی نراقی می‌نویسد: ‏
«شخص هرگز نباید نسبت به اهل اسلام سوءظنّ داشته باشد، بلکه باید گفتارها و کردارهای آنها را تا آنجاکه ممکن است حمل بر صحّت کرد؛ و هرگز و تحت هیچ شرایطی نباید به بدی حمل نمود، بلکه هر عملی که از آنها مشاهده می‌کند و هر سخنی که از آنها می‌شنود، باید به بهترین وجه ممکن حمل نماید، و در این راه، وهم و خیال خودش را تکذیب نموده و تخطئه نماید، و خویشتن را برای این منش وادار نماید تا به تدریج حُسن ظنّ در قلب او به صورت عادت درآید. آری، حمل نمودن کار دیگران بر صحّت، اگر باعث و سبب ضرر مالی، یا فساد دینی، یا از میان رفتن عِرض و آبروی کسی شود، به صورت مطلق اعمال نمی شود؛ چه، در این‌صورت باید حزم و احتیاط نمود، تا امور دین و دنیایش را در راهی که نامعلوم است از کف ندهد، همچنین اگر در جامعه‌ای دروغ و بی‌اعتمادی غلبه کرد، به گونه‌ای که بیشتر افراد نتوان اعتماد نمود، پس در اینجا باید نگاهی محتاطانه به افراد نگریست، و از حُسن ظنّ‌های ساده‌لوحانه پرهیز نمود».(1) ‏$سوءظنّ نشانه ضعف نفس و آلودگی درون ‏
حُسن ظنّ به دیگران، از پاکی درون و صفای نفس شخص خبر می‌دهد و سوءظنّ بیجا از ضعف نفس انسان و تیرگی قلب او حکایت می‌کند. به تعبیر ملااحمد نراقی: ‏
«سوءظن و گمان بد و ناروا از نتیجه‌های جُبن و ضعف نفس محسوب می‌شود؛ چه، هر ترسوی ضعیف‌النفس، هر فکر فسادانگیزی را که از خاطرش خطور می‌کند، پذیرفته و به دنبالش می‌رود. مضافاً بر اینکه گمان بد بردن از نشانه خبث نفس می‌باشد، همچنان‌که حُسن ظنّ از نشانه‌های سلامت نفس و طهارت قلب محسوب می‌شود. بنابراین، هرکس که نسبت به مردمان سوءظنّ داشته باشد و عیب‌ها و لغزش‌های آنان را جست‌وجو کند، دارای قلبی بیمار و چرکین است. ‏
باری سوءظنّ علامت خبث باطن و از ابزارهای اغوای شیطان است؛ چه، اسرار قلب‌ها را کسی جز خداوند نمی‌داند، و کسی این اجازه را نداد که درخصوص دیگری، عقیده و نظری بد و ناروا داشته باشد، مگر زمانی‌که ناروایی و بدی شخص مقابل چنان برای او آشکار شود که اساساً قابل تأویل و توجیه و حمل بر صحّت نباشد. اما چیزی را که خود ندیده و خود نشنیده و تنها از راه نامعلومی بر قلب او القاء شده است، پس آن گمانی است که شیطان آن را بر قلب وی انداخته، و او به هرشکلی که هسته باید آن را دفع نموده و تکذیب کند».(2) ‏

پیامدهای سوءظنّ ‏

«سوءظنّ به دیگران می‌تواند پیامدهای زیادی به همراه داشته باشد، ازجمله آنکه هرکس که با ظنّ و گمانی بد نسبت به دیگری حکم کند، همین مسئله موجب می‌شود تا شیطان وادارش کند غیبت آن شخص را نموده، یا در تکریم و تجلیل و حرمت گذاری‌اش بی‌اعتنایی نموده و سستی نشان دهد، و در ادای حقش کوتاهی نماید و یا به دیده حقارت در او نگاه کند، و بدون هیچ ملاک و معیاری، خودش را از او بهتر بداند، که همه اینها ازجمله هلاک‌کننده‌ها می‌باشد».(3) ‏

حُسن ظنّ به خداوند ‏

سزاوار است که هیچ اهل ایمانی، از لطف و کرامت خداوند مأیوس و نومید نگردد و چنین گمان نبرد که خداوند متعال نسبت به او ترحم روا نخواهد داشت. نیز گمان نکند که بلاها و مصائبی که در دنیا برایش می‌رسد شرّ بوده، نشانه عقوبت خداست. بلکه سزاوار چنین است که خداوند متعال را از پدر و مادر خودش مهربان‌تر دانسته و معتقد باشد که خداوند او را آفرید تا از جود و فیض الهی خود بهره‌مندش نماید. از این‌روی در آخرت حتماً نسبت به او ترحّم روا خواهد داشت، و از عذاب، رهایش خواهد نمود، و اینکه همه مصائب و بلاهایی که در دنیا بر او وارد می‌شود، به نفع و صلاحش بوده، و درحقیقت، ذخیره‌ای برای آخرتش می‌باشد. پس بنده در هرحال باید به خداوند خویش حُسن ظنّ داشته باشد، و از سوءظنّ نسبت به او در هرحالی پرهیز نماید.(4) ‏

حُسن ظنّ ‏

ملک‌الموت بر اهل دلی رسید. اهل دل از او پرسید: تو کیستی؟ ملک‌الموت پاسخ داد: من از بین برنده لذّاتم و جداکننده جفت‌ها. عارف، وی را گفت: ای جوانمرد! چرا از خود، همه خصلت‌های بد نشان می‌دهی و از آن خصلت‌های نیک هیچ نگویی؟ ملک‌الموت پرسید: آن چیست؟ اهل‌دل پاسخش داد: تو رساننده دوست به دوستی.(5) ‏

گمان نیک ‏

صاحب‌دلی را به خواب دیدند. او را گفتند: خدای عزوجل با تو چه کرد؟ مرد صاحب‌دل گفت: در موقف سؤال بداشت مرا و گفت: یا شیخ! دیدی چه کردی؟ عظیم بهراسیدم، آنگه گفتم: بار خدایا! از تو نه این خبر دادند! خدای‌تعالی گفت: چگونه؟ گفتم: رسول‌خدا از جبرئیل و جبرئیل از تو این خبر دادند که تو فرمودی:«من با بنده آن کنم که از من چشم دارد و به من گمان بَرَد» خدای‌تعالی مرا گفت: جبرئیل راست گفت، محمد(ص) راست گفت، رو که تو را آمرزیدم و بر تو رحمت کردم».(6) ‏

بدگمانی (سوءظنّ) ‏

پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان به فساد(7) من گواهی داده است، گفتا: به صلاحش(8) خجل کن. ‏

تو نیکو روش باش تا بدسگال(9)
به نقض تو گفتن نیابد مجال ‏

چو آهنگ بَربَط بود مستقیم
کی ازدست مطرب خورد گوشمال(10)؟(11) ‏

پی نوشت ها :

‏1. جامع‌السادات، ج1، ص282 و283. ‏
‏2. همان، صص375 و376. ‏
‏3. معراج‌السعاده، ص256. ‏
‏4. جامع‌السعادات، ج1، ص376. ‏
‏5. نک: کشف‌الدسرار، ج1، ص300. ‏
‏6. ناصر عابدینی، در کوچه باغ‌های حکایات(حکایاتی برگرفته از متون کهن)، ص87. ‏
‏7. فساد: تباهی. ‏
‏8. صلاحش: نیکویی‌اش. ‏
‏9. بدسگال: بداندیش. ‏
‏10. وقتی که صدای بربط(نوعی ساز) صحیح و درست باشد کی نوازنده آن را گوشمال می‌دهد. (کنایه از پیچانیدن گوش‌ساز جهت تنظیم آن). ‏
‏11. مصلح‌الدین سعدی شیرازی، گلستان سعدی، ص84. (باب دوم، در اخلاق درویشان). ‏

منبع:نشریه گلبرگ- ش117 ‏.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید