نویسنده:سیدرضا شریفی
در مقاله حاضر نویسنده ضمن بیان اهمیت و فضیلت سکوت و تشریح کارکردهای زبان و خاموشی در راه رسیدن به کمال، فواید و آثار خاموشی را از دیدگاه قرآن و روایات و نیز عرفا بررسی کرده است که با هم آنرا از نظر می گذرانیم.
شکل گیری شخصیت انسانی در اجتماع
آموزه های قرآنی در راستای تکامل فردی و جمعی است. از این رو برای هر یک از قوا و توانایی های بشری آموزه ها و دستورهائی بیان شده است تا آن را در مسیر تکاملی قرار دهد؛ زیرا قرآن کتاب هدایت، راهنمای بشر به سوی تکامل و بازگشت به سوی کمال مطلق و تقرب به خداوند یکتا و یگانه است. (بقره آیه 31) و لذا به همه بخش های زندگی توجه داشته و چیزی را فروگذار نکرده است.
یکی از مهم ترین بخش ها و حوزه های زندگی بشر مسئله ارتباطات اجتماعی است. ارتباطات اجتماعی به جهت ویژگی های خاص و تاثیرگذار در تکامل فردی و اجتماعی بشر آن چنان مورد اهتمام و تاکید قرار گرفته برخی از دانشمندان و عالمان آموزه های قرآنی را آموزه های اجتماعی می دانند و جنبه های فردی آن را بسیار کم اهمیت می شمارند. در حقیقت بر این باورند که از آن جایی که قرآن کتاب راهنمای زندگی است نمی توان به مهم ترین جنبه زندگی بشر که جنبه های اجتماعی است بی توجه باشد. از این رو جنبه های فردی آن نیز که به شکلی همان فضایل اخلاقی را تشکیل می دهد گرایش به مسایل اجتماعی و تاثیر آن در روند شخصیت اجتماعی شخص دارد.
شخصیت انسانی چیزی جز شخصیت اجتماعی وی نیست و شخص در حقیقت با توجه به دیگری خود را می یابد و ماهیت خود را از دیگری باز می شناسد.
شخصیت هر شخص، چیزی جز توانمندی های ارتباطی وی با دیگری از سویی و نمایش تفاوت ها و تمایزهای خود از دیگری از سوی دیگر نیست. از این رو شخصیت تنها در محیط اجتماعی شکل می گیرد و شخص بی دیگری نمی تواند سخن از شخصیت داشته باشد.
شخصیت هر کس به معنای تمایزهایی است که در اجتماع به دست می آورد و انسان دارای شخصیت، کسی است که بتواند در اجتماع خود را بیابد و سالم و متعادل نشان دهد.
با نگاهی به آیات نخست آفرینش حضرت آدم(ع) که در سوره بقره و سوره های دیگر بیان شده است می توان به این نکته به صورت قطع و یقین اشاره کرد که انسان دست کم نیازمند جفت و همسری است که بی او نمی تواند به بسیاری از اهداف کمال که نخستین آن آرامش است، دست یابد. از این روست که شخص با اجتماع آمیخته و شخصیت امری مرتبط با اجتماع است.
نقش کلیدی زبان در زندگی و کمال یابی
اجتماع حتی اگر از جفت و همسر آن تشکیل شود نیازمند ابزارهای ارتباطی است. به این معنا که هر یک از دو طرف نیازمند آن هستند تا نیازها و خواسته ها و دل واپسی های خویش را نشان دهند. از این رو «بیان» به عنوان نعمت بزرگ، مطرح شده است. بیان به معنای طریق نشان دادن خواسته های نفسانی و روحی و روانی و نیازهای مادی و جسمی است. و لذا می تواند به شکل اشارات و تغییرات در چهره و رمز و کنایات و مانند آن ابراز شود ولی بهترین و آسان ترین و کامل ترین شکل بیان همان بیان شفاهی از راه زبان است که قرآن از آن به نعمت خاص بشر اشاره می کند و از انسان ها می خواهد که سپاسگزار این نعمت باشند.
بنابراین نقش زبان در زندگی بشر نقش کلیدی و حساس است. با این همه آیا می توان از این نعمت بزرگ که خداوند از آن در آیات چندی تمجید و تجلیل نموده به عنوان امری بد و نادرست یاد کرد و خواهان توجه به ضد آن یعنی سکوت و خاموشی و عدم استفاده از زبان و نعمت بزرگی چون آن شد؟
این نوشتار پاسخی به این پرسش براساس آیات و روایات است که از سوی خدا و رسول (ص) و امامان معصوم(ع) به عنوان راهنمایان بشر مطرح شده است.
زبان در شخصیت سازی و کمال یابی انسان، نقش مهم و اساسی دارد. بسیاری از مفاهیم علمی و نظری از راه زبان منتقل می شود و احساسات و عواطف با بیان شفاهی، در جان دیگری نفوذ می کند و خود را نشان می دهد. در هر حوزه ای از زندگی اگر توجه شود می توان نقش و کارکردهای زبان را یافت. کنش های ارتباطی در جامعه دو نفره تا میلیونی از راه زبان به آسانی امکان پذیر و شدنی است. زبان برای احیای عدالت و اجرای حق و تبیین مواضع و خواسته ها بهترین ابزار است.
سکوت کمالی
از نظر قرآن و روایات چنان که دانسته شد زبان نعمتی بزرگ است که می بایست قدر و ارزش آن را دانست. انسان از نظر قرآن موجودی سخنگو است و سخنگویی وی نعمت بزرگی است که باید بر آن شکر گذاشت و بهترین شکر و سپاس از هر نعمتی بهره گیری درست از آن نعمت است؛ از این رو همواره سخن گفتن برای انسان هم برای بیان احساسات و عواطف و هم برای آموزش و یادگیری مفید و مورد اهتمام و ترغیب بوده است.
قرآن از این ابزار برای رشد و تعالی انسان بهره جسته است. اکنون که این سخنگو، از سخن گفتن باز نمی ایستد و این سخنگویی ذاتی اوست، چه باید کرد؟
راهکار قرآن این است که آن را جهت داده و به ابزاری سودمند تبدیل کند. هر نعمتی اگر به درستی مورد استفاده قرار نگیرد به نقمت و بلا تبدیل می شود. لذا در نعمت بودن هر چیزی و یا نقمت و بلاشمردن آن می بایست به چگونگی استفاده از آن توجه داشت.
هرگاه چیزی برای انسان و تکامل و تقرب او مفید و سازنده باشد آن چیز کمالی و خیر و نعمت است وگرنه شر و بلایی است که می بایست از آن دوری گزیند و یا رهایی یابد.
به هر حال زبان که از نعمت های بزرگ خداوند است اگر به درستی از آن استفاده نشود و به جای شکر و سپاس و بهره گیری برای تکامل، در غیبت و تهمت و فحش و ناسزا به کار گرفته شود نقمت و بلایی بزرگ است که دارنده وی را از مردم دور و از بهشت می راند و به دوزخ می کشاند.
یکی از مشکلات طبیعی زبان بهره گیری نادرست و نا به جاست. این زبان که می بایست عنصر ارتباطی شود به دشمن ارتباطات تبدیل می شود و به جای آن که مهر و محبت را بیافزاید کینه و دشمنی را می پراکند. از این رو به انسان سفارش بسیاری می شود تا آن را مهار و در مدیریت و کنترل خود در آورد.
سکوت عرفانی
در بسیاری از کتب عرفانی (از نثر و نظم) سخن از صمت و سکوت و خاموشی است. این مطلب ریشه روایی دارد و در کتب روایی، سخنان بسیاری از معصومان(ع) نقل شده که خاموشی و سکوت را ستوده اند و حتی در میان عارفان یکی از مقامات بلند و شامخ عرفانی شناخته و دانسته شده است. چنان که صمت و سکوت، از ابزارهای رسیدن به کمالات عرفانی و سیر و سلوک، از جایگاه ویژه ای برخوردار است و گفته اند که صوم و صمت و عوامل دیگر موجب شده است تا انسان های صاحب نامی چون عطار و مولوی به کمالات آن چنانی دست یابند و سرآمد روزگار خویش گردند و جهان و جهانیان بدانان افتخار کنند این گونه است که مولوی این عارف سالک دلسوخته به خموشی و خاموشی تخلص می کند و در اشعارش خود را بدین نام می خواند.
در روایات آمده است که کمال العقل الصمت؛ به این معنا که وقتی عقل و خرد به کمال می رسد و آدمی به یک معنایی به بلوغ عقلانی (که می گویند در میانسالی و چهل سالگی بدان می رسد) دست می یابد، خاموشی برمی گزیند و سکوت اختیار می کند.
در عرفان های سرخپوستی و بودایی و شرقی و غربی آن نیز، این معنا وجود دارد که سالک و عارف می بایست دوره های سختی را برای کسب این مقام طی کند و راه و روش سکوت را بیاموزد. دوره هایی که بس دشوار است و جان آدمی را به لب می رساند.
مشکل این جاست که آدمی به طور طبیعی نمی تواند خاموش باشد. هر چند که دندان به لب گزیده و خاموش به کنجی نشسته، ولی در دل او غوغایی است که از بیرون او بیشتر است هزاران سخنگو با او از هر دری سخن می گویند و او را سرگرم می کنند. این جاست که شاعر پارسی گوی شیرین زبان ما می سراید:
در اندرون من خسته دل ندانم که کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
در عرفان سرخ پوستی برای آنکه با منطق و زبان معمولی آدمی مبارزه شود و نوع دیگری از بینش و منطق جانشین روشی معمولی گردد، دستورهای سختی برای رهایی از سخنگویی با خود داده شده است. سالکان آن راه و روش می کوشند تا خود را به مقام صمت مطلق برسانند و آن من درونی را ساکت و خاموش سازند. کاری که به محالات و ممتنعات شبیه تر است. یعنی نوعی استحاله عقلی فراتر از استحاله عادی. به هر حال، این عمل، تلاشی است که در آن مکتب و روش انجام می پذیرد و معلوم نیست تا چه اندازه مثمرثمر است و آیا ثمره و باری می دهد یا اصلا این همه چیزی جز تخیل نیست. آخر چه کسی را یارای آن است که این فریادگر و سخنگوی درون را خاموش کند؟
انسان، اصولا با این سخنگو همزاد است. با این سخنگوست که فکر می کند و می اندیشد. اوست که او را هدایت می کند. اوست که راه و روش و اختراع و ابتکار را به او می آموزد. این سخنگو در حقیقت، همان چیزی است که به اصطلاح قرآنی بیان نامیده شده است. یعنی افتخار آدمیت است و فصل ممیز انسان از دیگران می باشد. قرآن می گوید آن گاه که خداوند بیان را به آدمی آموخت به خود بالید. پرسش این است که این بیان و این افتخار آدمیت چیست؟ آیا جز همین سخنگوی درون ما و این قوه ناطقه آدمی است؟ آخر اگر این سخنگو برود برای آدمی چه می ماند؟
اهمیت قوه ناطقه انسان
یکی از خصوصیات انسانی این است که با آن که ساکت و خاموش است سخن می گوید و با خود حرف می زند. انسان همواره با خود سخن می گوید. این سخنگوئی، ذاتی انسان است و نمی توان دمی را در سکوت مطلق بگذراند. آن چه مساله است این که این سخنان درونی از راه زبان منتقل می گردد؛ زیرا بسیاری از گفت وگوهای درونی و سخنانی که درجان آدمی است قابل گفتن نیست.
اصولا انسان با سخن گفتن تفکر می کند و سخن ذاتی و درونی است که به او کمک می کند تا تفکر و تدبر کند و راه و چاه را بشناسد و علم درونی بیابد. ولی این سخن درون است که می بایست کنترل و مدیریت شود و بیراهه نرود. این مرحله نخست است و آن گاه نیز می بایست بهترین سخنان درون را بر زبان جاری ساخت. انسان باید از بسیاری تفکر و سخن گفتن درونی، تنها سخنانی را بر زبان جاری می کند که برای خود و دیگری مفید و سازنده باشد.
درعرفان های غیر اسلامی، راهکاری برای تعالی به دست می دهند و آن این که مدیریت سخن ذاتی و درونی را به دست گیرد. البته این امر، بسیار دشوار و گاه ناشدنی است؛ زیرا اصولا تفکر و اندیشه بدان انجام می شود ولی مساله ای که هست اصل این مطلب است که سخن گفتن تا چه اندازه می تواند درکمال و یا سقوط انسان موثر باشد از این رو در عرفان های غیر اسلامی سخن از سکوت درونی است و این که ذهن به گونه ای تربیت شود تا حتی سخنگوی درونی ساکت وخاموش شود.
روش اسلام برای ترتیب قوه ناطقه
در اسلام روش دیگری برای مدیریت سخنگوی درونی بیان شده و آن این که اذکار خاص را در درون بخواند و آن را تکرار کند تا سخن گوی درونی در هنگامی که درحال تفکر نیست به بیراهه نرود. این که در اسلام و قرآن به ذکر و یادکرد، بسیار خدا توجه داده شده برای هنگامی است که شخص در گوشه ای نشسته و سخنگوی درون، مدیریت او را در دست گرفته و او را به هر سوی و سخنی می برد. دراین جاست که با ذکر و دعا او را به مسیر خاص هدایت می کنند. اما بهترین کار آن است که از این سخنگوی درونی برای تفکر و اندیشه در هستی و کمال استفاده شود. براین اساس تفکر یک ساعت، از عبادت هفتاد سال برتر دانسته شده است. این بدان معنا نیست که شخص درگوشه ای بنشیند و ذکری را بگوید بلکه باید همانند متفکران و فلاسفه و دانشمندان درموضوعی تفکر کند و سخن گوی درون را در مسیر کمالی و برای آن استفاده کند.
مسئله تفکر و تدبر، از اصول اساسی در راه و روش قرآنی برای رسیدن به کمالات است. تفکر در انسان تدبر درکائنات، اصلی است که قرآن بارها و بارها بر آن تاکید داشته است. انسان سالک کسی است که در آفاق ( بیرون) و انفس (درون) خود تفکر می کند.
اما در زمانی که انسان بی کار است ومشغول تفکر نیست می بایست خود را به ذکر مشغول دارد تا سخن گوی درونی بیراهه نرود. این گونه سکوت و خاموشی است که کمالی است نه هرگونه خاموشی دیگر؛ زیرا گوشه ای نشستن و درخود فرو رفتن و زمام امور را به سخنگویی سپردن که وی را به هر بیراهه ای می برد عین گناه است. بنابر این انسان بهتر است تا زمانی که خاموشی را برگزیده، به تفکر بپردازد در غیر این صورت به سخنگوی درون خویش ذکری را بیاموزد تا بیراهه نرود.
اگر امر دایر شد که سخن گوید و یا سخنگوی درون او وی را به هر کلامی مشغول دارد بهتر آن است که با ذکر و اوراد زبانی، خود را مشغول دارد بهترین کسان آنانند که هنگامی که سخن می گویند و کلامی را بر زبان جاری می کنند برای خود و دیگران سودمند باشد و دوم کسانی هستند که خاموشی گزیده و با سخنگوی درونی به مذاکره علمی مشغول شده اند و یا نهایت اگر تفکر و اندیشه ای علمی ندارند سخنگوی درونی خویش را به ذکری مشغول می دارند.
زبان، بیانگر شخصیت انسان
زبان بیانگر اسرار درون است؛ زیرا سخنگوی ذاتی و درونی براساس شخصیت است که عمل می کند و نمایانگر و نمایشگر شخصیت و شاکله وجودی هر فردی است؛ این سخنگو است که هر گاه به شکل بیان زبان و شفاهی خود را نشان می دهد می نمایاند که چه کسی است و از چه شخصیتی برخوردار می باشد. از این رو گفته اند که زبان بیانگر اسرار مگوی شخص و نمایشگر شخصیت اوست. امام (ع) می فرماید:«تکلموا، تعرفوا فان المرء مخبوء تحت لسانه؛ سخن بگویید تا شناخته شوید چرا که انسان درزیر زبان خود پنهان است.
شاعر پارسی گو شیرین سخن در این باره چنین می سراید:
آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان
چونک بادی پرده را در هم کشید
سر صحن خانه شد بر ما پدید
کاندر آن خانه گهر یا گندم است
گنج زر یا جمله مار و کژدم است
یا در او گنج است و ماری بر کران
زانک نبود گنج زر بی پاسبان
بی تامل او سخن گفتی چنان
کز پس پانصد تامل دیگران
و به قول شاعر ایرانی:
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
زبان از دیدگاه علی(ع)
امیر مؤمنان (ع) فرمود: «لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه.» (نهج البلاغه صبحی صالح، صفحه 476، شماره 40) زبان عاقل در پشت قلب او جای دارد و قلب احمق پشت زبان اوست.
مرحوم سید رضی هنگامی که این جمله را در نهج البلاغه نقل می کند می گوید: این جمله از کلمات شگفت انگیز و پرارزش مولا امیرالمؤمنین(ع) است و مقصود این است که انسان عاقل زبان خود را پیش از مشورت کردن و اندیشیدن به سخن نمی گشاید، ولی احمق قبل از اینکه فکر و اندیشه کند سخن می گوید.
بنابراین، گویی زبان عاقل دنباله رو قلب اوست ولی قلب احمق از زبانش تبعیت می کند. همین مضمون در عبارت دیگری از آن حضرت نقل شده است که فرمود: «قلب الاحمق فی فمه و لسان العاقل فی قلبه.» (همان، صفحه 476، شماره 41) قلب احمق در دهان او و زبان عاقل در قلب اوست.
و در جای دیگر آمده است: زبان مؤمن در پس قلب او و قلب و عقل منافق پشت زبان اوست. یعنی مؤمن هرگاه بخواهد سخنی بگوید نخست می اندیشد، اگر نیک بود می گوید و اگر ناپسند بود از گفتن آن خودداری می کند اما شخص دورو و منافق آنچه بر زبانش جاری می شود می گوید و نمی داند کدام سخن به سود او و کدام سخن به زیانش تمام می شود. (سپس فرمود:) رسول خدا(ص) فرموده است: «ایمان هیچ بنده ای درست نمی شود مگر اینکه قلبش درست شود و قلبش درست نمی شود تا آنکه زبان او راست و مستقیم شود» (نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 175)
براین اساس انسان باید هنگام سخن گفتن تأمل کند و بیهوده سخن نگوید که اگر در گفتار، زمام اختیار را از کف داد عواقب سوء و زیانباری به دنبال خواهد داشت.
انسان تا سخن نگفته سخن دراختیار اوست، اما وقتی از دهان او خارج شد انسان در اختیار آن قرار می گیرد. این حقیقت را حضرت علی(ع) این گونه بیان می فرماید: سخن، مادام که آن را نگفته ای در اختیار تو است اما همین که از دهانت خارج شد تو دراختیار آن هستی. بنابراین زبانت را همچون طلا و نقره ات نگه دار، زیرا بسیار شده که یک کلمه، نعمت بزرگی را از انسان سلب کرده و یا بلا و دردسری برایش فراهم ساخته است. (نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت .381)
بسیارند کسانی که از سخن گفتن نادم و پشیمان اند اما به خاطر سکوت هیچگاه اظهار ندامت نمی کنند. لقمان به فرزندش فرمود: «یا بنی قد ندمت علی الکلام ولم اندم علی السکوت.» (المحاسن و المساوی بیهقی، ج.1 صفحه 166) فرزند عزیزم! چه بسا که من در اثر گفتار پشیمان شده ام اما به خاطر سکوت افسوس نخورده ام.
بهترین کارکرد زبان
بهترین نمونه برای بیان نقش زبان نقش آن در مسئله امر به معروف و نهی از منکر است.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: خدای عزو جل دشمن دارد بنده ضعیفی را که دین ندارد. سؤال شد: مؤمن ضعیفی که دین ندارد کیست؟ فرمود: آن کس که نهی از منکر نمی کند. (وسائل الشیعه، ج.11 صفحه .391).
اگر قرار بود که انسان همیشه سکوت کند و از منکر و زشتی جلوگیری نکند، امام باقر(ع) نمی فرمود: «ویل لقوم لایدینون الله بالامر بالمعروف و النهی عن المنکر.» (همان، صفحه .393) بدا به حال مردمی که امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه خود نمی دانند؛ زیرا بی تردید اگر امر به معروف و نهی از منکر اجرا نشود هیچ یک از واجبات به پا داشته نخواهد شد.
امام باقر(ع) فرمود: «ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فریضه عظیمه بها تقام الفرائض.» (همان، صفحه .395) به پا داشتن دیگر فرایض و واجبات بستگی به امر به معروف و نهی از منکر دارد.
و امیر مؤمنان(ع) درباره امر به معروف و مبارزه با منکرات می فرماید: «… و افضل من ذلک کله کلمه عدل عند امام جائر.» (نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 473).
از همه این ها مهمتر سخنی است که برای دفاع از عدالت در برابر پیشوای ستمگری گفته می شود.
خلاصه اگر در روایات، سخن از فضیلت سکوت و خاموشی به میان می آید مقصود سخنانی است که بی جا و بی مورد از زبان انسان خارج شده و یا غیبت و تهمت و دروغ و افترا باشد. دراین موارد است که باید انسان خود را کنترل کند و لب فرو بندد: «الصمت الیق بالفتی من منطق فی غیر حینه.» (الذریعه الی مکارم الشریعه، صفحه 69.) سکوت از سخن گفتن بی مورد سزاوارتر است.
چند حدیث درباره اهمیت سکوت
در برخی از روایات آمده که سکوت و خاموشی از سخن گفتن بهتر است: 1- رسول خدا(ص) فرمود: «نجاه المؤمن فی حفظ لسانه.» (اصول کافی، ج2. صفحه 411، باب الصمت و حفظ اللسان، حدیث 9) نجات مؤمن در حفظ زبان اوست.
2- امام صادق(ع) فرمود: «قال لقمان لابنه یا بنی! ان کنت زعمت ان الکلام من فضه فان السکوت من ذهب.» (کافی، ج2 صفحه411؛ الحقائق فی محاسن الاخلاق، صفحه 66) لقمان به فرزندش گفت: فرزند عزیزم! اگر گمان می کنی سخن گفتن، نقره است به درستی که سکوت، طلا است.
3- رسول خدا(ص) فرمود: «من سره ان یسلم فلیلزم الصمت.» (محجه البیضاء، ج 5. صفحه 391) کسی که می خواهد سالم بماند باید سکوت کند.
4- شخصی خدمت رسول خدا رسید و گفت: «اخبرنی عن الاسلام بامر لااسئل عنه احدا بعدک، قال: قل امنت بالله ثم استقم؟ قلت فما اتقی؟ فاوما بیده الی لسانه.» (همان، صفحه 291)
درباره اسلام (و دستورهای آن) مطالبی بفرمایید که بدان عمل کنم و نیازی نباشد که از دیگران در این باره بپرسم. پیامبراکرم فرمود: بگو به خدا ایمان آوردم و در این راه استوار باش. دیگر بار پرسیدم از چه چیز خود را حفظ کنم؟ پیامبر به زبان خود اشاره کرد، یعنی از زبانت بترس و آن را کنترل کن.
فواید وآ ثار سکوت
امام صادق(ع) درباره فواید خاموشی فرمود: خاموشی طریقه اهل تحقیق و شعار کسانی است که با دیده بصیرت در حقایق ثابت و استوار جهان می نگرند؛ کسانی که در حقایق ماسبق و زمانهای گذشته غور و بررسی کرده و حقایقی را بیان می کنند که قلم ها ننوشته و در کتاب ها نیامده است. آن گاه فواید وآ ثار سکوت را برشمرده و می فرماید:
1- سکوت کلید هرگونه راحتی و آسایش دنیا و آخرت است.
2- موجب رضا و خشنودی خدا است.
3- باعث سبک شدن حساب انسان در روز قیامت است.
4- وسیله محفوظ ماندن از خطاها و لغزش ها است.
5- برای جاهل پرده و ساتر، و برای عالم زینت است.
6- وسیله ای است برای قطع شدن هوی و هوس های نفسانی.
7- وسیله ریاضت نفس است.
8- وسیله درک حلاوت و لذت عبادت و مناجات با پروردگار است.
9- قساوت و سختی دل را از بین می برد.
01- وسیله ای است برای کسب حیا و پرهیزکاری.
11- سبب زیاد شدن تدبر و تعقل و مروت و مردانگی است.
21- موجب فهم و کیاست و عقل انسان می شود.
سپس امام صادق(ع) فرمود: اکنون که به فایده های سکوت آگاه شدی، پس دهان فروبند و تا مجبور نشدی لب به سخن مگشای، به ویژه اگر کسی را پیدا نکنی که برای خدا و در راه خدا با او گفتگو کنی.
آنگاه فرمود: وسیله هلاکت و نجات مردم، سخن گفتن و سکوت است. پس خوشا به حال کسی که توفیق شناخت سخن خوب و بد را پیدا کند و به فواید وآ ثار پسندیده کم گویی و سکوت آگاه گردد،زیرا سکوت از اخلاق انبیای الهی و شعار بندگان برگزیده خداوند است و اگر کسی ارزش و قدر کلام را بداند بیجا سخن نمی گوید و سکوت را شعار خود قرار می دهد و کسی که بر لطایف سکوت آگاهی و اشراف داشته باشد و صمت و خاموشی را امین خزاین و اسرار دل خویش قرار دهد چنین شخصی گفتار و خاموشی اش هر دو عبادت می شود و کسی جز خدا به حقیقت این عبادت آگاهی ندارد.(مصباح الشریعه، باب72)
این ها نمونه های اندکی از نقش سکوت و خاموشی در تکامل و خودسازی انسان است که در روایات آمده است. نقش مهم سکوت و خاموشی به معنای پیش گفته است که انسان را کامل می سازد.
از این رو سیره عملی بزرگان را باید در خموشی، تفکر و ذکر به معنای پیش گفته دانست. این گونه است که در کنجی به خموشی، تفکر و ذکر می نشینند و با سخنگوی درونی خویش به اندیشه و ذکر مشغول می شوند و بدین ترتیب ساعتی تفکر به هفتادسال عبادت و پرستش می ارزد.
منبع:کیهان