گویند اویس شتربانى مى کرد و از اجرت آن مخارج مادر خود را مى داد. یک روز از مادر اجازه خواست که براى زیارت پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) به مدینه رود. مادرش گفت اجازه مى دهم به شرط آنکه بیش از نصف روز در مدینه توقف نکنى. اویس حرکت کرد وقتى به خانه پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) رسید اتفاقا ایشان هم تشریف نداشتند. ناچار اویس بعد از یکى دو ساعت توقف پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را ندیده به یمن مراجعت کرد. چون حضرت به خانه برگشت پرسید این نور کیست که در این خانه تابیده؟ گفت شتربانى که اویس نام داشت به اینجا رسید و بازگشت. فرمود آرى اویس در خانه ما این نور را به هدیه گذاشت و رفت .
درباره چنین شخصى پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) مى فرماید یفوح روائح الجنه من قبل القرن و اشوقاه الیک یا اویس القرن،
نسیم بهشت از جانب یمن و قرن مى وزد چه بسیار مشتاقم به دیدارت اى اویس قرنى .(1)
تکیه بر خوابگاه نقش بس است
بر تنم نقش بوریا هوس است
دلم از قیل و قال گشته ملول
از خوشا خرقه و خوشا کشکول
گر نباشد اطاق و فرش حریر
کنج مسجد خوشست و کهنه حصیر
ور مزعفر مرا رود از یاد
سر نان جوین سلامت باد
لوحش الله ز سینه جوشى ها
باد ایام خرقه پوشى ها
کى بود کى بود که گردم فرد
با دل ریش و سینه پر درد
نخوت جاء را ز سر فکنم
کنده حرص را ز پا شکنم
باز گیرم شهنشى از سر
و ز کلاه نمد کنم افسر
خاک بر فرق اعتبار کنم
خنده بر وضع روزگار کنم
(اصطلاحات این شعر اشاره به ترک علائق زندگى است نه منظور خرقه و کشکول صوفى مسلکان باشد، شیخ بهاء مقامش بس ارجمندتر از آن است که چنین فکرى درباره اش بشود.)
1- منتهى الامال ، ج 1، ص 142.
منبع: آگاه شویم، حسن امیدوار،جلد دوم.