آیا شکر در قرآن به معنی «عبادت» است؟

آیا شکر در قرآن به معنی «عبادت» است؟

نویسنده: آیت الله جعفر سبحانی

مقدمه:
با کتاب «تفسیر آیات مشکله» آشنا شویم:
اخیراً کتابی در تبریز به این نام چاپ و منتشر شده است، ولی قسمت معظم آیاتی که در آن کتاب عنوان شده ابداً از آیات مشکله نیست، و برخی نیز برای تزریق عقائد مخصوصی که نویسنده آن کتاب دارد، عنوان شده است و قسمتی مختصر که جا دارد آنها را «آیات مشکله» بخوانیم، مورد بررسی صحیح قرار نگرفته است.
شکی نیست وجود این کتاب در دسترس گروه بی اطلاع و ساده لوح مایه ی انحراف عقیده است زیرا نتیجه ای که خواننده از این کتاب می برد این است که:
انبیاء معصوم نبودند، گاهی و یا پیوسته خدا را نافرمانی می کردند.
هیچ گاه خدا مودت خویشاوندان رسول خدا را بر ما لازم نکرده است.
آیه ی: (الیوم اکملت لکم دینکم) درباره ی علی نازل نشده است.
خطبه معروف صدیقه طاهره (علیها سلام) مجعول است و هکذا…
روی این ملاحظات برخی از دوستان نگارنده درخواست کردند که درباره ی این کتاب صفحاتی بنویسد از این رو بر خود لازم دیدم که پاره ای از این آیات را که لغزش های نویسنده تفسیر در تفسیر آنها نابخشودنی است، عنوان نموده و به تفسیر آن، و ردّ گفتار وی بپردازد.
***

آیا شکر در قرآن به معنی «عبادت» است؟
(قَالَ هذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ‌ ) (نمل، آیه 40)
«سلیمان گفت این از فضل خدا است و مرا به این وسیله امتحان می نماید که آیا بنده شکرگزار هستم یا بر نعمتهای وی کفر می ورزم، و کسی که در برابر نعمتهای او سپاسگزار باشد و به سود خود او می باشد و کسی که کفر ورزد به راستی پروردگار من بی نیاز و بزرگوار است». (1)

آیا «شکر» و «عبادت» یک مفهوم دارد؟
قرآن در تفهیم مقاصد خود اصطلاح مخصوصی ندارد، و آنجا که اصطلاح خاصی دارد، مردم را از مقاصد خود آگاه ساخته است، اکنون ما معنی این دو لفظ را از نظر لغت عرب که لغت قرآن است بررسی می نمائیم، تا روشن گردد که آیا این دو لفظ اتحاد مفهومی دارند و حمل یکی بر دیگری حمل اولی است مانند: «الانسان حیوان ناطق»، و یا دو مفهوم مختلف می باشند و اگر اتحادی هست اتحاد در مصداق هست چنانکه انسان و جسم با اختلاف در مفهوم، اتحاد مصداقی دارند و حمل یکی بر دیگری، حمل شایع صناعی است، نه اولی(2).
گذشته از این، آیا از «نِسَب اربع»(3) میان این دو مفهوم، تساوی و تلازم در صدق است یا نه.
فرهنگ های عربی مشکل نخست را برطرف می کنند و آشکارا می رسانند که این دو لفظ از نظر مفهوم متغایر و متمایز می باشند لغت می گوید «عبادت» که فعل ماضی آن «عبد» است، به معنای پرستش است و شکر به معنای اظهار نعمت است در مقابل کفر که آن کتمان و پوشاندن آن است(4).
گواه ما بر این که، شکر در لغت و قرآن به معنای «شناخت و اظهار نعمت» در برابر کفر که به عین پنهان کردن آن است، علاوه بر تصریح اهل لغت(5) خود آیات قرآن است که غالباً، شکر در برابر کفر قرار داده است چنان که در آیه مورد بحث چنین است، و نیز در آیه 7 از سوره ابراهیم می فرماید:
(وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ) «به یادآر خدای شما اعلام نمود که اگر شاکر گردید، نعمت خود را افزون می کنم، و هرگاه در برابر نعمت، کفر ورزید عذاب من سخت است».
خلاصه: از این که شکر در برابر کفر قرار می گیرد معنای لغوی لفظ به روشنی به دست می آید و آن این که «شکر» در مقابل کفر است و چون «کفر» به معنای «ستر» و پوشانیدن است، طبعاً شکر اظهار آن است، بنابراین مشکل اول خود به خود حل گردید و معلوم شد که هیچ گاه مفهوم شکر، و عبادت یکی نیست، و این دو لفظ از نظر معنا دو مفهوم مختلفی دارند و به اصطلاح علمی حمل یکی بر دیگری «حمل اولی» نیست.
مخفی نماند که مقصود از اظهار نعمت همان است که در فارسی از آن به «قدردانی» تعبیر می کنند و در اصطلاح علماء و دانشمندان می گویند: «اَلشُّکرُ صَرفُ العَبدِ ما اَنعَمَهُ اللهُ تَعالی فِیما خُلِقَ لإجلِهِ» شکر صرف قوا و نعمت را آفریده است توگوئی صرف نعمت در محل خود یک نوع اظهار و تقدیر است.

میان شکر و عبادت چه نسبتی است؟
و اما مشکل دوم: به طور مسلم از نسب اربع میان آن دو عموم و خصوص مطلق است و هر چیزی که عبادت و مصداق پرستش حق است، به طور مسلم شکر و سپاسگزاری و قدردانی هست زیرا بنده به وسیله اطاعت و عبادت، قوا و نعمتهای خدا داده را در جائی که برای همان منظور آفریده شده است به کار می برد ولی عکس آن چنین نیست یعنی چیزهائی داریم که مصداق شکر و اظهار نعمت و صرف آن در محل خود است، ولی هرگز عنوان عبادت بر آن صدق نمی کند مثلاً انسان به وسیله احسان و دستگیری از افتادگان شکر نعمت را به جا می آورد و نعمت را در جای خود به کار می برد، ولی هرگز احسان و دستگیری، عبادت و پرستش حق نیست. و اینکه مایه پاداش است، دلیل بر عبادت بودن نیست.
مطلب دیگری که باید تذکر داد این است که اظهار نعمت مراتبی دارد گاهی به وسیله زبان و گاهی به وسیله افعال انجام می گیرد و شخصی که می گوید: «الحمد لله علی ما انعم» مرتبه ای از شکر را انجام داده نه تمام مراتب آن را و باید مراتب دیگر نیز دنبال او بیاید.
روشنتر بگوئیم: بحث در معنی این دو لفظ است و اما آیا چه مرتبه ای از شکر ما را از عذاب الهی نجات می دهد، فعلاً مورد بحث ما نیست و البته ممکن است در پاره ای از موارد، همان سپاسگزاری زبانی کافی باشد و ممکن است علاوه بر آن اعمال دیگری نیز بخواهد.

گفتار نویسنده تفسیر:
نویسنده تفسیر پس از گفتگو های زیاد به این مطلب منتهی می شود که چون گفتن «شکراً لله» در زبان انسان را از عذاب الهی نجات نمی دهد، پس معنای «شکرتم» در آیه: (لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ) به معنای «عبدتم» است و مقصود از «کفرتم» مراعات نکردن اوامر الهی است.

پاسخ:
تصور نمی رود که مفسری ادعا کند، که در همه جای قرآن «شکر» به معنی عبادت است زیرا آیات خود قرآن در مواردی بر خلاف آن تصریح می نماید:
1- (فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْکُرُوا لَهُ) (عنکبوت، آیه 17).
«نزد خدا روزی بطلبید آن را بپرستید، و شکر نعمت او را به جا آورید».
هرگاه «شکر» و «عبادت» از نظر مفهوم یکی بودند و داعی بر آوردن جمله «واشکروا» پس از «واعبدوا» نبود و هرگز جا ندارد که تصور کنیم که مقصود از دومی تأکید است زیرا تأکید بر خلاف ظاهر آیه است.
2- (بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ‌) (زمر، آیه 66).
«بلکه خدا را پرستش کن و از زمره سپاسگزاران باش».
چیزی که باعث شده که نویسنده تفسیر اشتباه نماید و تصور کند که «شکرتم» به معنای «عبدتم» است همان تصادق مصداقی است.
زیرا نوعاً می بینیم که شکر و سپاسگزاری از طریق عبادت تحقق می پذیرد از این جهت نویسنده تصور کرده است که واقعا معنای «شکرتم» همان «عبدتم» است، در صورتی که اجتماع در مصداق غیر اتحاد در مفهوم است و یکی از علل اشتباهات نویسنده تفسیر همان خلط مصداق به مفهوم است.
از لابلای برخی از عبارات نویسنده استفاده می شود که ایشان مدعی است که شکر در تمام قرآن، به معنای اطاعت از اوامر و مقررات خدا است و کفر تجاوز از حدود است (6).
جای شک نیست که اطاعت از نظر و مفهوم مصداق اعم از عبادت است زیرا چیزهائی مایه تقرب بنده به خدا و اطاعت از اوامر او محسوب می شود مانند نیکی کردن و دستگیری نمودن ولی هرگز این نوع کارها مصداق عبادت به معنای پرستش نیست در چنین صورت نویسنده دو اشتباه را مرتکب شده است.
1- گاهی لفظ «شکر» را به معنای «عبادت» گرفته و گاهی آن را با «اطاعت» تفسیر نموده است در صورتی که این دو لفظ از نظر سعه و ضیق یکسان نیستند و عبادت اخص از اطاعت است.
2- خلط مصداق به مفهوم نموده و از آنجا که برخی از مصادیق اطاعت مصداق عبادت نیز هست تصور کرده که واقعاً معنی، شکر همان اطاعت است ولی باید پرسید که اجتماع در مصداق چه ارتباطی به اتحاد در مفهوم دارد؟
در پایان می گوئیم این که نویسنده اصرار دارد که شکر زبانی را از ارزش بیاندازد، چندان کلیت ندارد و بلکه موارد فرق دارد، به طوری که ممکن است در برخی از موارد مطلوب همان شکر زبانی باشد، چنانکه مطلوب پس از صرف غذا همین است و گاهی ممکن است مطلوب فوق این باشد، و در هر حال شکر زبانی و عملی هر دو از مصادیق شکر هستند ولی آیا کدام یک ما را از عذاب الهی می رهاند، این مطلب خارج از بحث تفسیری است.
زیرا هدف در تفسیر شناختن «ما وضع له» این الفاظ و مراتب و مصادیق آن است و اما کدام یک مایه نجات است از موضوع و هدف تفسیر بیرون است و اگر دسته مخصوصی از شکر (شکر عملی) موجب نجاتند، سبب نمی شود که از وسعت معنی لغوی آن بکاهیم و آن را به مصادیق معینی منحصر نمائیم.
در پایان یادآور می شویم برای آگاهی از مفهوم «عبادت» به کتاب «مبانی توحید از نظر قرآن» ص 388 – 403 مراجعه فرمائید.
چنان که درباره توحید در اطاعت و تفاوت آن با توحید در عبادت به همان کتاب ص 335 – 345 بازگشت فرمائید.

جمله شرطیه متعلق به چیست؟ (7)
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ‌) (بقره، آیه 172)
«ای افراد با ایمان از چیزهای پاکیزه ای که روزی شما کرده ایم بخورید و خدا را شکر کنید، اگر فقط او را می پرستید».
آگاهی از زندگانی عرب جاهلی مایه روشنی مفاد آیه می گردد، زیرا عرب جاهلی بخشی از «طیبات» را بر خود حرام کرده بود که قرآن در سوره مائده آیه 103 به نکوهش آنان در مورد این کار می پردازد (8).
از این جهت در آیه مورد بحث می فرماید:
(کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ).
«از روزی های پاکیزه ای که به شما داده ایم، بخورید».
آنگاه دستور سپاس می دهد و می گوید: (وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ): در برابر این نعمت ها سپاسگزار باشید «و سپاسگزاری مایه فزونی نعمت و نشانه شایستگی انسان است».
آنگاه در بخش سوم آیه جمله شرطیه ای می آورد و می فرماید:
(إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ‌): «اگر او را می پرستید».
اکنون باید دید که این جمله شرطی به کدام یک از دو جمله پیشین مربوط است.
آیا این جمله «قید» جمله «وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ» است یا قید جمله «کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ» می باشد؟ مفسران نظر نخست را برگزیده اند، در حالی که مؤلف تفسیر نظر دوم را انتخاب کرده است.
قواعد عربی و مفهوم صحیح آیه، با نظریه نخست موافق است، زیرا پیوسته هر «قیدی» به جمله نزدیک مرتبط می گردد، نه به جمله دور، و جمله نزدیک به این قید همان جمله «وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ» است و قواعد عربی اجازه نمی دهد که جمله نزدیک را نادیده بگیریم و قید را به جمله بعید «کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ» باز گردانیم و مفهوم آیه این است که اگر خدا را می پرستید، به همان ملاک او را نیز شکرگزار باشید، اگر او را از این نظر می پرستید که آفریدگار و کارگردان جهان آفرینش است، باید او را نیز سپاسگزار بود، زیرا آنچه در روی زمین از«طیبات» وجود دارد، مخلوق و آفریده او است و به حکم اینکه او صاحب نعمت می باشد باید او را سپاسگزاری نیز نمود.
بنابراین مفاد آیه این است که اگر او را می پرستید شکر او را نیز به جا آورید، زیرا خدایی که ملاک عبادت در او هست ملاک شکر نیز در او موجود می باشد.

سنگ اول گر نهد معمار کج…
از آنجا که مفسر معاصر در مطلب قبل در تفسیر معنی «شکر»، دچار اشتباه شد و «شکر» بشر را در مقابل نعم الهی با عبادت و پرستش یکسان گرفت – لذا – اصرار ورزیده که جمله شرطیه نمی تواند متعلق به (اعبدوا) باشد زیرا در این صورت معنی آیه چنین می شود (اگر خدا را عبادت کننده اید او را عبادت کنید) و این مفهوم صحیح نیست، سپس تلاش نموده که اثبات کند، که جمله شرطیه متعلق به «کلوا» است و مفهوم صحیح آیه چنین است که ای مومنان از روزیها بخورید اگر خدا را عبادت کنندگانید.
از آنجا که نویسنده در این بحث سنگ اساسی را کج نهاده ناچار بنایی که روی آن نهاده است تا آخر کج رفته است ما در مطلب پیش اثبات نمودیم که هرگز این دو لفظ از نظر لغت یک معنی ندارند بلکه دو مفهوم متغایر دارند و میان مصادیق آنها از نسبت اربع عموم و خصوص مطلق است – لذا – تفسیر «اشکروا» با جمله (اعبدوا) کاملاً اشتباه است و اساساً «شکر» بابی است و پرستش باب دیگر، شکر مخلوق جائز و عبادت و پرستش مخلوق حرام است و تقارن مصداقی دلیل بر بیگانگی در مفهوم نیست و تفاوت این دو بسیار روشن است.
1- شکر از نظر مفهوم غیر عبادت است، شکر سپاسگزاری است، و عبادت پرستش است و این دو لفظ مفهوماً و مصداقاً با هم فرق دارند.
2- شکر تعظیم منعم است در برابر کسی که نیکی کرده است چنان که می گوید:
«اَلشُّکرُ هُوَ الوَصفُ بِالجَمیلِ الإختیاری عَلی وَجهِ التَّعظیمِ وَ التَّبجِیلِ عَلیَ النِّعمَهِ بِاللِّسانِ وَ الجِنانِ وَ الارکانِ».
(شکر: ثناگوئی است در برابر نعمت خواه با زبان و خواه با بدن و قلب (ادراکات)).
در حالی که «عبادت» خضوع در برابر خدا است.
3- پرستش غیر خدا حرام است، ولی تشکر از نیکی دیگران لازم است.

نظر نویسنده تفسیر:
نویسنده تفسیر در توضیح آیه دچار مخمصه می شود زیرا می بیند معنی آیه طبق تفسیر او این می شود: ای افراد با ایمان از روزیها بخورید اگر خدا را عبادت کنندگانید، و مفهوم آن این می شود که افراد غیر مؤمن از روزیها نخورند، چون از عبادت کنندگان خدا نیستند.
برای فرار از این مخمصه می نویسد: آیه شریفه مفهوم ندارد، و معنی مزبور از آن استفاده نمی شود زیرا این سخن غیر عملی است.
و این سخن منطق نویست که بگوئیم چون مفهوم آیه از نظر ما غیر عملی است پس آیه مفهوم ندارد در صورتی که جمله شرطیه در جائی مفهوم ندارد که شرط محقق موضوع باشد چنانکه در مثال «اِن رُزِقَت وَلَداًَ فَاختِنهُ»، چنین است و در این مثال جمله شرطیه مفهوم ندارد، زیرا بسیار بدیهی است که اگر کسی فرزند نداشته باشد، طبعاً موضوع ختنه هم منتفی می شود.
ولی در آیه مورد بحث ما، اگر معنی آیه را آن طور بگوئیم که نویسنده می گوید: باید به مفهوم آن نیز ملتزم شد و گفت: از روزیها بخورید اگر از عبادت کنندگانید و کسی که از عبادت کنندگان نباشد، نباید روزی بخورد و این قطعاً صحیح نیست.
نتیجه اینکه: مراد از «وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ» همان سپاسگزاری است نه عبادت و پرستش، فرق ما بین عبادت و پرستش هم در لغت و عرف و اصطلاح عرب بسیار است و جمله «إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ‌» از متممات جمله «وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ» می باشد.
در این بیست و پنج مطلب بخشی از لغزشهای نابخشودنی نویسنده را یادآور شدیم، هر چند اشتباهات او در این کتاب منحصر به این موارد نیست، ولی تا آنجا که با عقائد اسلامی ما تصادم داشت آنها را روی دائره ریختیم و با دلائل روشن به نقد آنها پرداختیم، و آنجا هم که با عقائد ما ارتباطی نداشت از آن نظر نقد نکردیم تا پایه «قرآن شناسی» او روشن گردد – مع الوصف – اعتراف می کنیم که وی در پاره ای از موارد به درستی سخن گفته است.
اما بزرگ ترین اشتباه او، مربوط به تفسیر آیه «محکم» و «متشابه» است که کراراً به تفسیر آن پرداخته و نظریه موروثی از «ابن تیمیه» را در زبان فارسی، احیا کرده است همچنان که «عبده» نیز آن را برگزیده و در تفسیر«المنار» آورده است.

پی نوشت ها :

1- مربوط به مطلب 65 از کتاب «تفسیر آیات مشکله» ص 223.
2- حمل بر دو قسم است: 1- حمل اولی ذاتی، 2- شایع صناعی. حمل اولی ذاتی آن است که بین موضوع و محمول اتحاد مفهومی باشد و حمل شایع آن است که میان آنها اتحاد وجودی باشد و البته حمل شایع هم باز دو نوع است، حمل مواطاه و حمل اشتقاق… برای مزید توضیح به کتب «منطق» رجوع شود.
3- نسب اربع: میان دو مفهوم کلی، از نظر صدق بر موردی باید نسبتی وجود داشته باشد و این نسبت را به چهار نوع تقسیم کرده اند: تباین کلی، تساوی کلی، عموم و خصوص مطلق، عموم و خصوص من وجه.
4- و به کافر و برزگر نیز از آن نظر کافر می گویند که اولی حق را تحت حجاب جهل و عصبیت می پوشاند و دومی دانه ها را زیر خاک ها پنهان می سازد چنانکه قرآن می فرماید «کمثل غیث اعجب الکفار نباته» مانند بارانی که گیاه آن کشاورزان را به تعجب در می آورد.
5- در کتب لغت آمده است «الشکر عرفان الإحسان و نشره» رجوع شود به «اقرب الموارد» ج 1، ط جدید، ص 605 و قاموس و…
6- نویسنده در ص 225 از کتاب خود که در مقام استنتاج برآمده چنین می نویسد «در تمام آیات قرآن که از شاکر بودن بندگان صحبتی به میان آمده است و همگی در مفهوم اطاعت از اوامر و مقررات خداوندی بوده و کفران در نقطه مقابل آن قرار داشته و به معنای تجاوز از حدود الهی است» ولی چنانکه در این بحث ثابت کردیم این ادعای بدون قید و شرط با بعضی از آیات شریفه موافقت ندارد.
7- مربوط به مطلب (17) از کتاب تفسیر آیات مشکله ص 74.
8- ما جعل الله من بحیره ولا سائبه ولا وصیله ولا حام ولکن الذین کفروا یفترون علی الله الکذب و اکثرهم لا یعقلون» (مائده، آیه 103).
منبع :سبحانی، جعفر (1387)، تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، قم: مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ چهارم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید