درطلیعه ی دعای امام زین العابدین (ع) که به دعای ابوحمزه ی ثمالی شهرت دارد آمده است :الحمدالله الذی اخلو به حیث شئت لسری بغیرشفیع فیقضی لی حاجتی »؛«ستایش مخصوص خداوندی است که هرگاه خواستم برای سرخویش بدون هیچ واسطه ای با او خلوت می کنم و او درخواست مرا برآورده می سازد » .
ج )امام راحل ( سره )درطرفه ای حکیمانه فرمود :«آیا تاکنون فکرکرده اید که چرا حیوانات بر روی شکم و چهار دست و پا حرکت می کنند ،ولی انسان بر روی دو پا آفریده شده است ؟»
آن گاه فرمود :«شاید جهتش این باشد که حیوانات تمام وجهه ی همت و نگاهشان به سمت و سوی خاک و عالم ماده است ، ولی انسان که مستوی القامه است دو جبنه دارد : گاهی نگاهی به آسمان و عالم معنا می کند و گاه نگاه به زمین و ماده » .
این گونه لطایف نشان و حکایت از آن دارد که جسم و روح انسان و قدرت و ظرفیتی که به وی داده شده است کاملاً متناسب با توقعی است که از او می رود و این توقع همانا جانشینی خداوند از طریق عبودیت و بندگی است :«العبودیه جوهره کنهها الربوبیه ،فما فقد فی العبودیه وجد فی الربوبیه و ما خفی عن الربوبیه اصیب فی العبودیه » (1)
و بالاخره محدث خبیر میرزای نوری در مستدرک الوسائل (2) آورده است :« روایت شده است که خداوند در بعضی از کتاب هایش (کتاب های آسمانی ) می فرماید : ای پسرآدم من زنده ای هستم که نمی میرم . مرا درآنچه به تو فرمان می دهم اطاعت کن تا تو را زنده ای قرار دهم که نمی میرد ! ای پسر آدم من به چیزی می گویم : موجود شو . موجود می شود .در آنچه تو را نهان می دهم اطاعت کن من نیز تو را به گونه ای قرار می دهم که به چیزی می گویی : موجود شو : موجود می شود !
اخلاق خداوند
جانشین خداوند شایسته است اخلاق خداوندی داشته باشد و به قدر امکان به او تشبه پیدا کند تا به کمال مطلق دست یابد . جای بسی تعجب است که با وجود کلام گهربارو حدیث افتخارآمیزی چون « تخلفوا باخلاق الله »ـ که منسوب به حضرت رسول اکرم (ص) است و ـ سخن بلندی چون «تادبوا بآداب الله » ـ که منسوب به امام امیرالمومنین (ع) می باشد ـ این دو رهنمود روشن و اصول متین و اصیل ، کمتر درکتب اخلاقی و محوریت مباحث عرفانی مورد توجه و استناد قرار گرفته و می گیرد .
و این درحالی است که بزرگانی چون علامه مجلسی (علی الله مقامه ) در بحارالانوار ، مولی محمد صالح مازندرانی در شرح اصول کافی و حکیم ملاهادی سبزواری ، در شرح الاسماء الحسنی ،با نقل و استناد به این شعار محوری ،به شرح و توضیح آن می پردازند .
محدث بزرگوار ،مجلسی ، در مجلد 58 از بحار الانوار می فرماید :«لا نزاع ان حصول الالهیه فی حق الخلق محال الا انه قال (ع) : «تخلفوا باخلاق الله »؛ و « الفلاسفه قالوا :الفلسفه عباره عن التشبه بالاله بقدرالطافه البشریه ؛فیجب علیه ان یعرف هذا التخلف و هذا التشبه ؛و معلوم انه لا معنی لهما الا تقلیل الحاجات و اضافه الخیرات و الحسنات بالاستکثارمن اللذات و الشهوات »
مولی محمد صالح مازندرانی نیز در مجلد نهم از شرح اصول کافی آورده است :«و لیس التقرب الی الله بالزمان و لا بالمکان، بل بالتشبه فی الکمال کما قبل : تخلفوا باخلاق الله تعالی» و آنگاه به معنای تخلف به اخلاق الهی می پردازد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت .
و بالاخره حکیم متاله ، ملاهادی سبزواری ، در مجلد دوم از شرح الاسماء الحسنی (3) آورده است :
« … و لیس لذی العرش صوره الاصفاته الجمالیه و الجلالیه و ارباب القلوب قد امروا بقوله صلی الله علیه و آله تخلفوا باخلاق الله »
درآن چه از اقوال بزرگان نقل شد ، علاوه بر استناد به حدثیث شریف : « تخلفوا باخلاق الله »،درکیفیت و معنای این تخلف و تشبه مطالب و اشاراتی بیان شده است ؛ چنان چه علامه در مجلسی پس از رد ایده ی لذت گرایی ،تعریف روشن و صریح خود را از تخلف به اخلاق خداوندی این گونه بیان می دارد (تقلیل الحاجات و اضافه الخیرات و الحسنات ) .
مولی محمد صالح مازندرانی ، به طور مشروح ،به بیان کیفیت تشبه به خداوند می پردازد .وی در قسمتی از عبارت خود چنین آورده است و «لیس التقرب الی الله بالزمان و لا بالمکان ،بل بالتشبه فی الکمال ،و کل ما حصل فی انسان من صفاته تعالی کالعلم و الحلم و الرحمه و البرما هو اکمل بالریاضه و الزهد کان القرب اشد » .
آن گاه سخنی از حضرت عیسی بن مریم (ع) تمسک می جوید که خطاب به حواریون چنین فرموده است :«کونوا کاملین کما ان الله ربکم فی السماء کامل » وی سپس اضافه می کند : « و بالجمله مع حب الدنیا و الاستغراق فی شهواتها و مهالکها لا یمکن الالتفات الی باطن النفس و تحصیل التشبه بالخالق و التقرب الیه و تحصیل علم الآخره ،فالورع اقوی ما یفید النفس البته ، و اما ما ذکره الشارح من عدم جواز الفخر بالعلم و الورع و عدم الغرور بهما فلان الفخر و الغرور ینشان من حب الدنیا و الجاه و التراس » (4)
چنان چه ملاحظه شد ،با همه ی عبارات و متون دینی که در موضوع اخلاق و خودسازی وارد گردیده ،تخلق به اخلاق خداوندی و تادب به آداب الهی محوری ترین نقش و اصولی ترین جایگاه را در این موضوع ایفا می کند و شایسته است همواره در غره ی کتاب ها ، دستورالعمل ها و مطالب اخلاقی قرار می گیرد . جالب است بدانیم افلاطون و استاد او سقراط نیز سعادت و کمال انسان را درتشبه به خداوند دانسته اند .
مرحوم سید جلال الدین مجتبوی در ترجمه ی تاریخ فلسفه ،اثرفردریک کاپلسوتن ، سخن افلاطون را که به اندیشه ی « فضیلت معرفت » شهرت دارد چنین آورده است : « نهایت سعادت انسان در تشبه او به خداوند است و این غایت از طریق آراستگی به فضایل حاصل می شود … ما باید تا حد امکان شبیه خدا شویم و آن عبارت است از عادل شدن به کمک حکمت.»
باید توجه داشت که در معنای تشبه به خداوند ، ربوبیت و عبودیت ملحوظ می گردد . قرآن کریم حضرت رسول اکرم (ص) را اسوه ی حسنه و سرمشق نیکوی حق جویان و خدا خواهان و آخرت گرایان معرفی فرموده است ، اما پیداست که نبی اکرم (ص) ویژگی های منحصر به خویش دارد که از آنها به « خصائص النبی » یاد می شود و قابل تسری به دیگران و تعمیم به سایرین نمی باشد ؛لذا ما بنا به تعلیم اولیای معصومین (ع) دعا می کنیم که :«اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد »،لیکن خصایص و ویژگی های منحصر به فرد آنان مورد تاسی نیست . خداوند متعال نیز دارای خصایصی است که به ذات قدسی او انحصاردارد ؛همانند آن که صفت متکبر از اسماء مقدس اوست ، ولی برای دیگران صفتی است ناپسند .ازاین اختصاصات که بگذریم ، تشبه به خداوند و تخلق به اخلاق الهی عین دستیابی به سعادت و خیر محض است .
حسن ختام مطلب ، یکی از مهمترین و روشن ترین ادله ای که انسان را به تشبه و تخلق به اخلاق الهی فرا می خواند کریمه ای است که فرمود : ( احسن کما احسن الله الیک )(5) با این صراحت جای هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد که اصلی ترین روشن سعادت و کمال ،توجه به صفات ربوبی و گام برداشتن درتحصیل این صفات است .
همان گونه که او رئوف ،صادق ، عدل ، عفو ، غفور ، شکور ، بر،غیاث ، قاضی الحاجات ، ستار ، محسن و سریع الرضا و … است ، رافت ، صدق ، عدالت ، بخشش ، سپاسگذاری ، نیکوکاری ، فریادرسی و … را با این نگرش ارزش گذاری کنیم و از ساحت قدس او فرا گیریم .
پی نوشتها :
1 ـ مصباح الشریعه ، ص 536 .
2 ـ مستدرک وسائل الشیعه ، ج 11 ، ص 258 .
3 ـ شرح الاسماء الحسنی جلد 2 ص 41 .
4 ـ شرح اصول کافی ، مولی محمد صالح مازندرانی ، ج 9 ، ص 372 .
5 ـ قصص 77 .
منبع:نشریه پایگاه نور،شماره 8