نویسنده:احمد زادهوش
مقدمه
انسان را انسان نامیدند ،زیرا نسیان وفراموشی دارد .(1)آدم خواندند چراکه از ادیم وخاک روی زمین یا زمین چهارم است .(2)بشرگفتند برای این که بشره وپوست دارد.(3) اما به راستی هیچ کدام ازاین اسم ها جایگاه واقعی وشخصیت حقیقی وارزشمند اورا در بر ندارند،بلکه نام واقعی واصلی اوهمان است که در آغازآفرینش وی ودر مراسم باشکوه معارفه اش با حضور فرشتگان برای اولین باراعلان گردید .آن جا که احسن الخالقین فرمود :(واذا قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه ).(4)وبه این ترتیب ،عنوان «جانشین خداوند »که پذیرش ویا فهم آن برای فرشتگان نیزگران ودشوار بود ارزش والای این «کتاب مبین»راتبیین می سازد :
دوائک فیک وماتشعر
ودائک منک وما تبصر
اتزعم انک جرم صغیر
وفیک انطوری العالم الاکبر
وانت الکتاب المبین الذی
باحرفه تظهرالمضمر(5)
آن گاه فرشتگان را فرمود به اوسجده کنند تا آنان که سجده را مخصوص خداوند می دانستند ،کرنش در برابراوجانشینی اش را عملاً تصدیق نمایند .
زمینه ی تحقق این جانشینی وتوان دستیابی به چنین شان عظیمی را خداوند متعال هم درجسم او هم درروح اوفراهم ومتبلور ساخته است .
ابداعات واختراعات وخلاقیت ها ونوآوری ها ،یعنی پدید آوردن نقش هایی که هیچ سابقه ای در آفرینش نداشته است ،شعاعی از همان خلاقیت خلاق مبین -جلت عظمته – است ومربی گری وپرورش دادن فرزند وگیاه وحیوان که به شکوفایی وپرورش او می انجامد، هاله ای از ربوبیت رب العالمین است که (ربنا الذی اعطی کل شی خلقه ثم هدی )(6)
در وادی تشریع نیزهمان گونه که خداوند متعال ازموضوع قدرت فرمان می دهد وامرونهی می کند :(ان الله یامربالعدل والاحسان وایتاء ذی القربی وینهی عن الفحشاء والمنکروالبغی یعظکم لعلکم تذکرون )(7)،برجانشین خویش نیز چنین تشریع فرموده است که به دیگران فرمان دهد وامرونهی نماید :(وامربالمعروف و انه عن المنکر)(8).و چنانچه خود را به دارالسلام دعوت می کند :(والله یدعوالی دارالسلام )(9)و ازمؤمنان می خواهد که به خیرات دعوت کنند:(ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر)(10).وهم چنان که خود برفرستاده ی شایسته اش درود می فرستند :(ان الله و ملائکته یصلون علی النبی )(11)ازجانشینان خود می خواهد که آنان نیز براو درود فرستند :(یاایهاالذین آمنوصلواعلیه وسلمواتسلیماً)(12)
واین همه دلالت دارد.براین که نقطه ی کمال وجایگاه اصلی انسان خلیفه اللهی است (13)مگرآن که خود ازاین جایگاه فرود آید وازاین اقبال روی گرداند واین رشته را بگسلد که نه تنها تاج (ولقدکرمنا بنی آدم )(14)را ازسرخود برداشته ،بلکه به پلیدی محکوم می شود :(انما المشرکون نجس )(15)وبه نکبت دچارمی گردد :(ومن اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکاً ونحشره یوم القیامه اعمی )(16)
خداوند آدم را برصورت خودش آفرید!
شیخ بزرگوارصدوق «رحمه الله علیه »در کتاب توحید ازامیرالمومنین (ع)
چنین نقل می کند که آن حضرت فرمود :«پیامبر(ع)شنید مردی به مردی می گوید:خداوند روی تو را و روی هرکس را که مثل توباشد زشت گرداند.پس آن حضرت فرمود:آرام باش !این را مگو !به درستی که خداوند آدم را برصورت خودش آفرید .(17)اهمیت این سخن رسول خدا (ع):«ان الله خلق آدم علی صورته »به اهمیت همان آیه ی شریفه ای است که خداوند فرمود:(انی جاعل فی الارض خلیفه ). لذا به همان گونه که فرشتگان الهی در کلام خداوند تامل نمودند،عالمان راویان حدیث نیز در این حدیث نبوی تامل ها کرده اند وتأویلات ووجود فراوانی مطرح ساخته اند .
فقه شهیر سید نعمت الله جزایری درکتاب نورالبرهان آورده است :«هذا الحدیث رواه علما الاسلام من الخاصه والعامه وتعرضوا لبیان معانیه وجوهاً کثیره »(18)وسپس وجوه نه گانه ی این تاویلات را بیان می فرماید .سید اجل علی بن طاووس درکتاب سعد السعود معتقد است :«علت این که مسلمین محتاج این همه تاویلات شده اند ،آن است که قسمتی ازکلام رسول خدا (ع)را انداخته اند .»وی مدعی است سخن کامل آن حضرت چنین بوده است :«ان الله خلق آدم علی صورها فی الللوح المحفوظ .»(19)
اما به نظرمی رسد باروایتی که شیخ جلیل کلینی درکتاب شریف کافی دراین خصوص نقل فرموده است ،نیازی به تاویلات عدیده نباشد.آن روایت چنین است :
از اباجعفر (امام محمد باقر)(ع) در خصوص آنچه روایت می کنند که خداوند آدم را برصورت خودش آفرید پرسیدم .آن حضرت فرمود :«اوصورت است که حادث شده است .مخلوق است وخداونداو را برگزید واختیارش کردبر سایر صورت های مختلفه و او رابه خودش اضافه کرد (نسبت داد)،مانند آن که کعبه ونیز روح را به خودش اضافه کرد وفرمود:(بیتی )و(نفخت فیه من روحی )(20)»
البته دربین تاویلاتی که مرحوم سید نعمت الله جزایری نقل فرموده است آنچه به مراد این نوشتارکمک می کند قول فاضل نیشابوری (قدس سره )است که فرموده است :
«المراد من الصفه ،کمایقال صوره هذه المساله کذا ،ای خلفه علی صفته فی کونه خلیفه فی ارضه متصرفاً فی جمیع الاجسام الارضیه ،کماانه تعالی نافذ القدره »(21)
«منظوراز صورت صفحه است ،همانگونه گفته می شود صورت این مساله چنین اسنت . (پس منظوراین است )که خداوند انسان را برصفت خویش آفرید در این جانشینی اودرزمین باشد ودر تمام اجسام زمین تصرف کند ،همان گونه که قدرت خداوند متعال در همه چیز نفوذ دارد»
با توجه به آنچه ذکرشد ،معلوم می شود ساختارخلیفه ی خدابه گونه ای طراحی شده است که تصدیق خلافت وتولی ماموریت های خداوند برای اوممکن باشد ،برای این که مستظهربه قدرت مرکزی ومتصل به محوریت اصلی عالم باشد ،شاکله ی اورا به صورتی بنیان نهاده اند تا دریافت فیض آسمانی وارتباط بامنبع هستی برای وی درغایت سهولت وسرعت باشد.دراین جا به چندشاهد دیگردراین زمینه اشاره می شود:
الف )عالم جلیل حرانی ،درکتاب تحف العقول عن ال الرسول ،آورده است : پادشاه روم سوالاتی از معاویه پرسیده بود . معاویه چون پاسخ آنها را نمی دانست ، مرد ناشناسی را به کوفه فرستاد تا آن مسایل را از امیرالمومنین (ع) بپرسد .به هنگام صحبت ، حضرت او را ناشناس تشخیص دادند و ازاو بازجویی نمودند .او هم به حقیقت مطلب اعتراف کرد .آنگاه حضرت پس از ذکرمقدمه ای در مظلومیت خویش و گمراهی معاویه ،فرزندان خود ، حسن ، حسین و محمد را طلبیدند و فرمودند :«ای برادرشامی ! این دو ، فرزند رسول خدا هستند و این (محمد) فرزند من .ازهرکدام خواهی مسایل خود را بپرس» مرد شامی با اشاره به امام حسن (ع) گفت :ازاین می پرسم . از جمله سوالات یازده گانه ی وی [ که یکی ازآنها به تنهایی حاوی ده سوال است ] این بود که :میان آسمان و زمین چقدر فاصله است ؟ و آن حضرت در پاسخ فرمودند : « فاصله ی آسمان و زمین [ به قدر ] دعای ستمدیده و مد بصر است » منظور از نقل این حکایت همین اصطلاح آخرین است : مد البصر ،یعنی « چشم کشیدن »،«یک نگاه ،بدون هیچ سخنی و ذکری .بدون هیچ صرف وقت و طی مسافتی »؛و این است هنر آفرینش حضرت حق و امتیازخلیفه ی خداوند بر روی زمین . این پاسخ کوتاه و مغز حکایت از این نکته ی لطیف دارد که برقراری ارتباط بین این موجود خاکی و مادی با عالم معنا و ملکوت در نهایت سرعت و سهولت است .
پی نوشتها :
1 ـ عن ابی عبدالله (ع) قال : سمی الانسان انساناً لانه ینسی و قال الله عزوجل : « و لقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی » علل الشرایع ، باب 11 حدیث 1 .
2 ـ عن ابی عبدالله (ع) قال : «انما سمی آدم لانه خلق من ادیم الارض »علل الشرایع ، باب 10 ، حدیث 1 .
3 ـ روم / 20 .
4 ـ بقره / 30 .
5 ـ تفسیر صافی ، جلد 1 ، صفحه 78 .
6 ـ طه / 50 .
7 ـ نحل / 90 .
8 ـ لقمان / 17 .
9 ـ یونس / 25 .
10 ـ آل عمران / 104 .
11 ـ احزاب / 56 .
12 ـ احزاب / 56 .
13 ـ « خلافت ، ظهور مستخلف در خلیفه است و این ظهور مقول به تشکیک و دارای مراتب متفاوت است و انسان های عالم و عادل هر کدام در حد خود مظهری از خلافت الهی هستند . مراحل تشکیکی آن در طول هم واقع است و کسی که در قله ی هرم ظهور واقع شده ،اولین خلیفه ی الهی است و دیگران صاحبان مراتب بعدی هستند ؛ از این رو ، اولین ظاهر که اولین خلیفه ی خدای سبحان است ، یعنی انسان کاملی که برتر از او نه در قوس نزول و نه در قوس صعود کسی نیست ،فقط خلیفه ی بی واسطه خداست ، ولی خلفای بعدی چون خلیفه ی با واسطه ی خداوند هستند .گذشته از این که خلیفه ی خدایند ،خلیفه ی خلیفه ی او نیز هستند و تراکم خلافت را در مراحل نازل تر بیشترمی توان یافت ».تفسیرتسنیم ، ج 3، صص 104 و 105 .
14 ـ اسراء / 70 .
15 ـ توبه / 28 .
16 ـ طه / 124 .
17 ـ حدثنا احمد بن الحسن القطان ، قال : حدثنا ابوسعید الحسن بن علی الحسین السکری ، قال : حدثنا الحکم بن اسلم ، قال : حدثنا ابن علیه عن الجریری ، عن ابی الورد بن ثمامه ، عن علی (ع) قال : « سمع النبی (ع) رجلاً یقول لرجل : قبح الله وجهک و وجه من یشبهک ، فقال (ع) مه ، لا تقل هذا ، فان الله خلق ادم علی صورته » التوحید ،الشیخ الصدوق ، ص 152 .
18 ـ نورالبراهین ، سید نعمت الله جزایری ، ج 1، ص 261 .
19 ـ سعد السعود ، ص 134 .
20 ـ کافی ، شیخ کلینی ، ج 1 ، ص 134 .
21 ـ نورالبراهین ، ج 1 ص 263 .
منبع:نشریه پایگاه نور،شماره 8