دوره ی رواقیون مرحله ای اساسی در نظری ساختن جبرگرایی علی و انشعابات آن است .درقرون وسطی ، به ویژه در کارهای آگوستین (1) 345 – 430 و آکویناس (2) (1220 – 1274 ) تامل و تفکر بر روی آنها و مسئولیت اغلب زاییده ی پرسش هایی دررابطه با جبرگرایی الاهباتی بود . برجسته ترین این پرسش ها عبارت بود از اینکه :
الف ) آیا قدرت خداوند مستلزم این است که او مسئول امورشر هم باشد ؟
ب ) آیا علم غیب خداوند مستلزم این است که ما مختارو آزاد نبوده و مسئولیت اخلاقی نداشته باشیم ؟زیرا ما نمی توانیم چیزی غیر از آنچه خداوند برایمان مقدر کرده است انجام دهیم .
در عصر جدید دلبستگی و دغدغه ی جدیدی نسبت به جبرگرایی علی پدید آمد که می توان آن را در نتیجه ی رشد فزاینده ی اندیشه ی سوفسطایی درباره ی نظام کیهانی دانست ؛اندیشه ای که در اثر توفیق فیزیک نیوتنی ایجاد شد و احتمالاً می توانست تمام جهان هستی را [که فعل و عمل انسانی را نیز شامل می شد ] درتمام جنبه ها بر اساس علل فیزیکی تفسیرو تشریح کند . برخی از این فیلسوفان می گفتند : در صورت صحت جبرگرایی علی ،انسان مختار و مسئول اخلاقی نیست و دیگران ادعا می کردند بر فرض صحت آن ،بازهم نمی تواند تهدیدی برای مسئولیت اخلاقی باشد . این نگرش ها را می توان به دو دسته تقسیم نمود :
1 ـ «ناسازگار با جبرگرایی » (3)
2ـ «سازگار با جبرگرایی » (4)
این اندیشه ها به ترتیب در اندیشه ی اپیکور (5)( 341 ـ 270 قبل از میلاد ) و رواقیون در یونان قدیم پیدا شد . آنچه ذکر شد موکد ابهایی است که درتصور شایسته مدار و یا غایتمدرانه ی ارسطو وجود دارد .
تاریخ انیدشه نسبت به مفهوم مسئولیت اخلاقی نشانگراین است که چگونه تفسیر فرد از آن می تواند بر نگرش او قویاً اثر بگذارد . مثلاً کسانی که مایل به نظریه ی « شایسته مدار»هستند متمایل به نگرش « ناسازگار با جبرگرایی » اند .
بنابراین بسیاری می گویند : اگر ستایش و سرزنش براساس شایستگی فرد باشد ، لازمه ی آن این است که او کنترل ویژه ای بر کارهایش داشته باشد . [ مثلا در حین انجام آن توانایی داشته باشد [ و این امر با جبرگرایی علی ناسازگار است . علاوه براپیکور می توانیم از آگوستین و توماس رید (6) ( 1724 – 1804 ) به عنوان نمونه هایی تاریخی از این نوع تفکر در دوران اولیه نام ببریم . از طرف دیگر ، طرفداران نظریه ی «غایت مدار » به طور پیوسته ادعا کرده اند که جبرگرایی علی تهدیدی برای مسئولیت اخلاقی نیست ؛ زیرا ستایش و سرزنش عاملی موثر در ترغیب شخص به رفتار و عمل مناسب است [ حتی در دنیایی که جبری باشد ]توماس هابز (7) 1588 ـ 1679 و دیوید هیوم (8) 1171 ـ 1786 و جان استوارت میل (9) در زمره ی دانشمندانی هستند که همچون رواقیون طرفداراین نظریه اند .
در میانه ی قرن بیستم تمایل شدید و فراگیری نسبت به ایجاد پیوند بین نگرش غایت مدار و سازگار با جبرگرایی علی و نگرش «شایسته مدار و ناسازگار با جبرگرایی علی » پدیدارشد .
2 ـ کوشش های جدید [اندیشمندان غربی ] در باب مسئولیت اخلاقی
اهمیت درک و فهم بهترازمسئولیت اخلاقی از این جهت است که اگر مسایل فلسفی با این ادراک پیوند یابند و بتوانند راه حلی برای فهم بهتر آن به دست دهد ،قویاً بر نگرش فرد ازاین مفهوم اثرخواهد گذارد . همان طورکه ذکرشد اندیشه ی فلسفی در باب مسئولیت اخلاقی ،ازنظرتاریخی بر یکی از دو نگرش «شایسته مدار » و « غایت مدار » استواراست .تعابیرو تفاسیر غایت مدار رو به فزونی نهاده و گسترش یافته است .[اسمارت فرانکنا بخش 1963/4 و اشلیک 1966 و براندت 1999 و دنت بخش 1984/7 و کوپر من 1991بخش 3 ] (10) اما کار بر روی مسئولیت اخلاقی در پنجاه سال اخیر برموارد زیر تمرکز پیدا کرده است :
الف )تفسیری مناسب ازنگرش «شایسته مدار »
ب ) تحقیق برای یافتن مفهومی واحد از مسئولیت اخلاقی
بیشتر کارهای اخیر در اثر توجه فزاینده به عادت مسئول بودن ، افراد است .
همه ی نظریه پردازان صورت این عادات را حالات و احساسات درونی می دانند که مجازات و پاداش های مربوط به آنها نمود بیرونی و ظاهری آن است .درعین حال ، بسیاری ازآنان قضاوت بنیادین و نظری در مورد این احساسات را مشکل و پیچیده دانسته اند .به این معنا که ستایش یا سرزنش فرد بر پایه ی قضاوتی به همراه این پیش زمینه ی فکری است که :شخص در یک شرایط عینی و خارجی از عهده ی مسئولیت برآمده است .این قضاوت مستقل از حالات و احساسات درونی است . نایل شدن به چنین قضاوتی مستلزم هیچ ارجاعی به حالات و احساسات درونی شخص نیست . طرفداران نگرش غایت مدار ،قضاوت را بر این پایه قرار می دهند که :شخص کنترلی را به کارمی گیرد که از نمود بیرونی ستایش و یا سرزنش تاثیر می گیرد و برای طرفداران «شایسته مدار » قضاوت بر این اساس است که :شخص کنترلی بایسته و ماوراء الطبیعی را به کار می گیرد که می توانسته به شکل دیگری آن را به کار گیرد .
( واتسون 258 : 1987 ) (11) اگر مفهوم مسئولیت اخلاقی براساس قضاوتی مستقل از حالات و احساسات درونی بهتر درک می شود ، پس بجاست پرسیده شود :آیا چنین قضاوت ها و نمودهای بیرونی وابسته به آنها می تواند درمقابل درک اخیر ما از جهان هستی (ازاین که احتمالاً جهانی جبری است ) توجیه پذیرباشد؟ بر پایه ی نگرش « ناسازگار با جبرگرایی» قضاوتی این چنین هرگز نمی تواند صحیح باشد و ستایش و سرزنش در نگرش «شایسته مدار»خارج از موضوع است .ازطرف دیگر ،طرفداران « سازگار با جبرگرایی» مدعی اند که جبرگرایی نمی تواند قضاوت مناسب را درباره ی شخص مورد تاثیر قرار دهد و سودمندی ستایش یا سرزنش را تضعیف کند ؛ بنابراین اصل چنین قضاوت هایی دست نخورده باقی خواهد ماند .
3 ـ استراوسون و رفتارهای انفعالی
استراوسون در مقاله ی معروفش با عنوان « آزادی و خشم » (12) سعی دارد نزاع بین نگرش در غایت انگار و سازگار با جبرگرایی » و « شایسته مدار و ناسازگار با جبرگرایی » را فیصله دهد .او عقیده دارد که هر دوی این نظریه ها اشتباهند ؛ چون آنها مفهوم مسئولیت اخلاقی را بر پایه ی تفکر غالبی که ذکر شد تفسیر می کنند . [ یعنی تفکر کسانی که مسئولیت اخلاقی را بر اساس قضاوت نظری درک می کنند ] .
بنابر نظر استراوسون ، رفتارهای شخص در رابطه با مسئولیت اخلاقی او حوزه ای وسیع از گرایش های روحی را در بر می گیرد و این گرایش ها در نتیجه ی مشارکت و ارتباطات شخصی با دیگران حاصل می شود . برای مثال می توان از احساس رنجش ، غضب و خشم ،احساسات قلبی ، برآشفتگی ، قدرشناسی ،عشق دو جانبه و بخشش و عفو نام برد . این احساساست بیانگر این هستند که چقدر واکنش مردم در قبال ما برایمان مهم و قابل اعتناست .مثلاً مهر و عطوفت و احترام از یک سو و یا تحقیر ،سهل انگاری و شرارت از سوی دیگر برای ما مهم است .بنابراین احساسات و رفتارهای ما انفعالی و مشارکتی است ، چون :
اولاً :اینها رفتارهایی طبیعی اند که در اثر مشاهده ی حسن نیت و یا سوء نیت و سهل انگاری دیگران نسبت به عمل فرد ایجاد می شوند ؛
ثانیاً :اینها بیان حالات و رفتار کسی است که در روابط درون شخصیتی غوطه ور است و از طرف دیگر بیان تصور کسی است که شخص مسئولیت پذیر را به چشم شریک و سهیم در چنین روابطی می بیند .
با توجه به دو مورد بالا ،رفتارهای انفعالی می توانند به دو صورت توجیه شوند :
الف ) رفتار ناهنجار شخص ،علی رغم نمود ظاهری آن ،به گونه ای قابل توجیه است . با توجه به اینکه شخص از حسن نیت معقول و مطلوبی برخوردار است ، می توان ادعا کرد که او در واقع آن عمل اخلاقی را عمداً ترک نکرده است . بلکه ممکن است رفتاروی نوعی رفتار تصادفی بوده باشد و یا اینکه در حین آن عمل ، کار والاتر و مقصدی بالاتررا تعقیب می کرده است و بنابراین ازانجام آن سرباز زده است .
ب ) ممکن است ، توجه به جنبه های مشارکتی رفتار شخص مسئول را کنار گذاشته و دیدگاهی عینی را بپذیریم .به این معنا که شخص را به عنوان کسی که قادر به مشارکت صحیح در روابط فردی نیست در نظر بگیریم . ( ممکن است این عدم توانایی او برای مدتی کوتاه و مقطعی و یا دایمی باشد ) . در عوض او را شخصی می دانیم که از نظر روانشناسی اخلاقی غیر عادی است و یا از نظر اجتماعی عقب افتاده است . در چنین موردی شخص به خاطر احساسات درونی اش که حوزه ی وسیعی را در بر می گیرد . مورد قضاوت واقع نمی شود ، بلکه اساساً رفتارهای عینی و بیرونی او را در نظر می گیریم . چنین اشخاصی ممکن است در برخی جاها دروغ بگویند که از حد و مرز جامعه ی اخلاقی به دور است . می توانیم او را مثل کودک خردسالی بدانیم که از ابتدا معاف از رفتارها و احساسات انفعالی است [ و به تدریج به رشد کافی می رسد ] و یا اینکه با توجه به دیدگاهی عینی او را فردی بدانیم که از بیماری روانی رنج می برد . (13)
انتقاد عمده ی استراوسون بر دو نگرش « شایسته مدار» و «غایت مدار » این است که این دو نگرش مسئولیت اخلاقی را بیش از حد نظری کرده اند .به همین جهت این انتقاد به نوع نگرش او از مسئولیت اخلاقی انتقال یافته و در کارهای بعدی اش ظهور پیدا کرده است . او می گوید : نظری ساختن بیش از حد مفهوم مسئولیت اخلاقی بر گرایشی سنتی استواراست و آن این است که : قضاوت و داوری عقلانی در مورد شخص باید بر اساس این نکته باشد که آیا او توانسته است درحین انجام عمل بر آن فایق آید یا نه ؟ و نیزبر این مبنا استواراست که این رفتار و احساساست به خودی خود قابل توجیهند ؟درمقابل ، استراسون مدعی است که رفتارهای انفعالی نمودهایی طبیعی از زندگی است .
آنها ضرورتاً بر طبیعت درونی ما استوار است . بنابراین عادت مسئولیت پذیری که در متن زندگی ما واقع شده هیچ توجیه عقلانی را نمی پذیرد ، بنابراین قضاوتی که در رابطه با نوع واکنش به آن عمل صورت می گیرد پاسخی برای پرسش های زیر است :
آیا عمل شخص واقعاً بیانگر سوء نیت او بوده است ؟
آیا شخص در یک محیط اخلاقی و در روابط انسانی مشارکتی حقیقی داشته است ؟ این قضاوت ها بر اصولی استواراست که در درون احساسات ما جای دارد . توجیه این احساسات و رفتارها نمی تواند بر مبنای محاسابات مستقل نظری باشد ،بلکه باید رفتارهای انفعالی را با توجه به نقش آنها در روابط شخصی نیزدرنظر گرفت .
با پذیرش موارد فوق ،استراوسون سوال از این که «آیا در صورت صحت جبرگرایی مسئولیت اخلاقی عقلاً توجیه می شود یا نه ؟ » را بیهوده می داند .زیرا ازنظرروان شناسی ممکن نیست که ما بتوانیم در یک نقطه ی عینی و عقلانی ساکن شویم و حتی در صورت امکان هم روشن نیست که تعقل گرایی بتواند ما را از رفتارهای انفعالی جدا سازد . پس برای اینکه کیفیت زندگی و حیات را کمتر دچار مخاطره کنیم باید اینگونه نگرشی داشته باشیم .
خلاصه اینکه استراوسون سعی می کند این نزاع های سنتی را به یک اصل برگرداند . او قضاوت و داوری نسبت به مسئول بودن شخص را ترجیحاً در رابطه با نقش رفتاری انفعالی مورد درک و فهم قرار می دهد نه با رجوع به راههای دیگر .چه این قضاوت ها صحیح باشد و بتواند عملی را توجیه کند ، و چه غلط باشد ،حسن نیت و احساسات و رفتارهایی که در اثر آن ظهور پیدا می کند به خودی خود هیچ ارزشی ( برای قضاوت ) ندارد . (14)
درک و تصور استراوسون از مسئولیت اخلاقی حاصل نگرش « سازگاری با جبرگرایی»است .اما عمدتاً از نگرش قبلی « سازگار با جبرگرایی» ریشه گرفته و به سمت دو جهت پیش رفته است .
الف ) نظریه ی او (سازگار با جبرگرایی ) و قراردادی است . او می گوید مساله ی جبرگرایی و اختیارو مسئولیت با تبیین شریط عینی که حاکم برمسئولیت اخلاقی و با جبرگرایی سازگاراست حل نمی شود ، بلکه حل آن به این است که بگوئیم عادت مسئول بودن فرد برهیچ شرایطی استوار نیست .
بنابراین ،درمقابل جبرگرایی احتیاج به هیچ توجیه خارجی ندارد .
ب )نگرش وی شکلی از نظریه ی « شایسته مدارو سازگار با جبرگرایی »است .چون بر خلاف نگرش «غایت مدار » به ما کمک می کند تا توضیح دهیم که چرا احساس می کنیم بعضی ازاشخاص سزاوار ستایش و یا سرزنش ما هستند ؟ پاسخ آن این است که : چون آنها انتظار معقول ما ( حسن نیت فرد ) را نقض کرده اند مستحق سرزنش اند و یا بر عکس مستحق ستایشند .
پی نوشتها :
1 ـ augustnine
2 – aquinas
3 – in compatibes
4 – compatibles
5 – epicuruse
6 – tohomas ried
7 – thomas hobbes
8 – david hume
9 – john stuart mill
10 – smart , frankna, schick , brandt , dennet, kupperman
11 – wotson
12 – freedom and resentment
13 – p.f.strowson
14 – magil 1882:21
منبع:نشریه پایگاه نور،شماره 8