نویسنده:محمد نوری (1)
بررسی اسب به عنوان یک نماد معنوی (1)
چکیده :
اخلاق که مجموعه ای ازباید و نبایدها ، فضیلت ها و رذیلت ها است که آدمی باید به آنها عمل کند یا ازآنها اجتناب ورزد ، یکی از دانش های زیر مجموعه ی علوم انسانی شده است .نویسندگان و پژوهشگران در مسایل مختلف این دانش قلم زده و آثاری خلق کرده اند .
یک گروه ازاین آثارتمثیلی و استفاده از ادبیات سمبولیک است .کتاب موش وگربه از عبید زاکانی ،ادیب قرن هشتم قمری ،از آثار همواره مطرح ومشهوردراین زمینه است .موش وگربه با زبان شعر وقالب مثنوی اخلاقیات ورفتارهای گربه وموش بیان کرده است .در نظر او گربه با تلبس به لباس ریا وتزویر وتظاهر به تقدس وتعبد،مظهر انسانهایی است که ظاهری مقدس ماب دارند ولی خلق خوی آنها مملو ازرذایل اخلاقی است .به ویژه عاشق مال واموال وجاه ومقام اند وهرکاری می کنند تا به آن برسند ،حتی حقوق افراد کم بضاعت وضعیف را زیرپا می گذارند .در مقابل ،موش سمبل مظلومیت ودارای صفات اخلاقی نیکوست.
ازاین نوع آثار، به فراوانی در فرهنگ مسلمانان یافت می شود،زبان تمثیل وادبیات سمبلیک درعموم مردم موثرتر ونافذتراست . ازاین رو،نویسندگان ازاین روش استفاده می کردنده اند.
یکی از حیواناتی که در ادبیات فارسی وحتی ادبیات عرب ،نقش سمبلیک اخلاقی دارد ،اسب است.این مقاله تلاش می کند تحلیل های اخلاقی وعرفانی مربوط به اسب را از لابه لای متون استخراج نموده وبه اجمال توضیح دهد.خلاصه ی مقاله این است که درنگاه اخلاقیون اسب مظهرنجابت وسودمندی ودرنگاه عارفان اسب سمبل سلوک وتقرب است .این دو خصلت دراین مقاله به عنوان بعد معنوی ضروری برای انسان بررسی شده است .ازاین رو،هم در منابع اخلاقی یا کتابهای ادبی که رهیافت های اخلاقی دارند ،هم در ماخذ عرفانی به جستجوپرداخته ام .
گذر ازاسب شناسی به اسب پردازی
اسب در فرهنگ وادبیات مسلمانان ،به ویژه عرب ها (2) جایگاه ویژه ای دارد ،زیرا اسب وسیله ای سودمند در تجارت ،جنگ ودیگرامورمدنی بود .فیلسوفانی
همچون ابن سینا با نگاه فلسفی وطبیعت شناسی، به تحلیل جسم وروان اسب پرداختند .(3) این نگاه به اسب ریشه در حیوان شناسی دارد که از یونان وروم وارد فرهنگ مسلمانان شد .
هنرمندان هم به ترسیم اسب در نقاشی ها ،مینیاتورها ،تذهیب ها ودیگر هنرها پرداخته اند وابعاد مختلف این حیوان رانشان داده اند .قصه گویانی که ازعناصرتمثیلی وتشبیهی بهره می برند در بسیاری از داستانهای اخلاقی ازاسب برای بیان مقاصد و مکنونات ذهنی خود در داستان ها وقصه ها استفاده کرده اند.اخلاق پردازان ادیبی همچون سعدی برخصلت های مثبت اسب تکیه کرده واسب را آیینه ی تمام نمای خصلت های نیکو دانسته ،ازاین طریق در صدد الگوپردازی واسوه سازی بر آمده اند.فردوسی اسب رابا گاومقایسه می کند ومی گوید :اسب با این که لاغراندام است ولی در میدان کارزار سرنوشت رارقم می زند ولی گاوفربه وهیکل دار چنین شایستگی را ندارد ،اودراین باره چنین می سراید :
بدوگفت شاهان انوشه بدی
روان را به دیدارتوشه بدی
بفرمای تا اسب وزین آورند
کمان وکمند گزین آورند
درجای دیگرچنین می سراید :
فرودآمد ازاسب آن نامدار
بسی آفرین خواند برشهریار
چوبشنید آوازاورا تبرگ
برآن اسب جنگی چوشیرسترگ
چواسب افکند لشگرازهردو روی
نباید که گردان پرخاشجوی
حدود دوهزاره قبل ،با وروداسب به میدان های کارزارباب تازه ای در تاریخ بشر گشوده شد.هر قومی که بهره جویی از اسب را آموخت به موقیعت برترنظامی دست یافته بود .(4)
درسپاه داریوش کبیر30/000 رأس اسب ترکمن موجود بوده (5) که نشانگراهمیت اسب درحوادث جنگی است .پس ازآن نوبت به حماسه سرایان رسیده که نقش وعملکرد اسب را بیان کنند .
در ادبیات حماسی عرب هم عباراتی این چنین برمی خوریم :
«لولا الخیل لم تکن الشجاعه »(6) اگر اسب نبود شجاعت هم نبود .
ادبیات عرب پرازاشعاری در مقام ومنزلت اسب است ،مانند این شعر صعصه بن معاویه السعدی:
الخیل من عده اوصی الا له بها
ولم یومن بغرض فی البساطین (7)
برخی ازاین اشعار را سید شرف الدین احمد در مقدمه ی کتاب الخیل ابن مثنی گردآوری کرده است .(8)
اصمعی ویژگی برتراسب را غیرت او در عرصه ی نبرد وشجاعت اودرمشقات می داند.این غیرت موجب وفاداری به صاحبش درصحنه های نبردومحافظت ویاوری فداکارانه برای راکبش است .حتی وقتی کارزار سخت می شود به جای فرار تا پایان جان مقاومت می کند و حتی صاحب پرزخم خود را به خانه می رساند.موضوع رساندن صاحب به خانه ،توجه ادیبان عرب را جلب کرده وهمین دلیل به اسب لقب «مقرب» داده اند .(9)
بنابراین فرهنگ مسلمانان در بخش های ادبیات ،حماسه ،فلسفه و هنر پرازتعابیر ونکات درباره ی اسب است .این تعابیر نشانگر نگرش ها ،گرایش ها و آداب و
رسوم دراین مورد است .عالمان اخلاق از این نکات ومطالب استفاده کرده اند تا اسب را به عنوان سمبل اخلاقیات پسندیده وخلق وخوی نیکو مطرح کنند .بنابراین می توان گفت عالمان اخلاق از اسب شناسی عبورکرده اند وبه پردازش اسب به عنوان سمبل خوبی ها نایل شده اند .
اسب درعرفان تمثیلی
عارفان برای تفهیم مقصودهای معنوی ومعانی بلند و عالی ،گاه چاره ای جز به کار بردن واژگان وتعابیراستعاری وکنایی نداشته اند . این کاربردهای زبانی ویژه برای عرفان ساخته است.عرفان تمثیلی یا عرفان رمزی بهره مند ازاین زبان است . بخشی از فرهنگ عرفانی ،مربوط به اسب است . همان گونه که اسب درادبیات حماسی مظهر شجاعت و غیرت است ، در ادبیات اخلاقی مظهرنجابت و سودمندی و در ادبیات عرفانی مظهر وصال و تقرب و سلوک می باشد . اسب حماسی ، عنصری در میدان رزم و یاورانسان جنگجو و اسب اخلاقی ، عاملی درمیدان کار و کمک کار انسان مجاهد است ؛اما اسب عرفانی وسیله ی پویش آدمی به سوی حقیقت و یاور انسان سالک و مرید است .
مولانا در مثنوی معنوی تشبیهات و استعارات زیادی بر اساس واژه ی اسب به کار برده است ،درجایی می فرماید :
صد عزیمت می کنی بهر سفر
می کشاند مر تو را جای دگر
زان بگرداند به هر سو آن لگام
تا خبر یابد ز فارس اسب خام
اسب زیرک سارزان نیکو پی است
کاو همی داند که فارس بر وی است (10)
یعنی درسفربه سوی حقیقت ، به اسب زیرکی نیازاست که انسان را در سیر و سلوک یاری رساند .
سبزه رویاند ز خاکت آن دلیل
نیست کم ازسم اسب جبرییل
سبزه گردی تاه گردی در نوی
گر تو خاک اسب جبریلی شوی (11)
رویش سبزه از خاک و جوشش انسانیت از اسب جبرییل را مقارن هم آورده است .
در واقع ، حرکت جبرییل برای رساندن وحی به پیامبراکرم (ص) را توسط اسب دانسته است که موجب و زمینه ساز رشد همه ی کمالات و معنویات گردید .
اسب برای آدمی فقط وسیله ای است که او را به تقرب می رساند :
مرد را با اسب کی خویشی بود
عشق اسبش از پی پیشی بود (12)
برداشت ها و تحلیل های عرفانی و اخلاقی در مورد اسب ، بدون شک از فرهنگ دینی ، به معنای عام و شامل اسلام ، یهود و مسیحیت ، تاثیر پذیرفته است . در تورات ، درچندین مورد واژه ی اسب آمده است . در یک جا اسب را مایه ی استخلاص شمرده است .(13)درآیه ی شانزدهم همین سوره همین اشاره را دارد که پادشاه به سبب زیادت لشکرخلاص نخواهد شد .یعنی کثرت سربازان موجب عدم شکست پادشاه نیست . چون یک بخش مهم لشکردرقدیم اسب بوده است .آیه ی هفده در تکمیل ، اسب را وسیله ی رهایی از شکست و به کار گرفتن در راه رهایی از منجلاب جنگ می داند . البته این تفسیرظاهری آیه است و معنای عرفانی آن ،مطالبه ی رهایی و خلاص به کمک وسیله ی راهواری همچون اسب است که انسان را ازباطل ها به سوی نور می برد .درسفرزکریای نبی (ع) ، تردد فرشتگان روی زمین را به واسطه ی اسب دانسته است .(14) و در کتاب امثال سلیمان نبی (ع) آمده است : اسب برای روز جنگ مهیا است . (15) تاویل عرفانی این آیه به کارگیری اسب به عنوان مرکب سالک در روز کارزار آدمی با هواهای نفسانی است .
آقای برافروخته نویسنده ی کتاب تاریخ سوارکاری درایران ،فصلی را به اسب در بین عبری ها و اسرائیلی ها و دیدگاه های تورات اختصاص داده و نکات بسیاری را شرح نموده است . (16) .غیرازیهود ، در آیین زرتشت هم به اسب توجه شده و در کتاب اوستا درباره ی اسب مطالب فراوانی آمده است . (17)
یکی از لقب های اسب از قدیم « مقرب » یعنی رساننده ی راکب به مقصود بوده است .(18) این به دلیل غیرت و وفاداری این حیوان در سختی هاست که به جای فرار راکبش را به منزل می رساند . شاید به همین دلیل بوده که قرآن هم ( رباط الخیل ) را با (ترهبون به عدو الله ) آورده است ؛ یعنی ارهاب و ترساندن دشمن با مقاومت ، غیرت و وفاداری او تحقق می پذیرد . عارفان ازهمین واقعیت گرته برداری کرده و اسب را مظهر تقرب به سوی حق و ترساننده ی دشمنان انسانیت در سلوک معرفی کرده اند .به عبارت دیگر ، کمک کاری و امداد رسانی اسب در جاهلیت ، (19) توسط عارفان مسلمان به عاریت گرفته شد و امدادگری را به تقرب تاویل نمودند .تشبیه ادبی اسب به «شهاب » یا « عقاب » با در نظر گرفتن سرعت (20) به عنوان وجه شبه دراندیشه ی عرفانی موثر بود .چون این نوع سرعت همراه با نشاط و آرامی و بدون آزاردهندگی بود .عارفان وسیله ای می خواستند که سلوک را تسریع کند و درعین حال مطمئن باشد .ازاین رو ، اسب را وسیله ای آرام ولی سریع یافتند .
«خیل » و «فرس » (21) درادبیات مذهبی عرب و متون اسلامی مانند قرآن و ماثورات آمده است .تعبیرهایی مانند (رباط الخیل )؛(گروه اسب ها یا اسب سواران )، «یاخیل الله ارکبی »؛(ای اسب داران سوار شوید )،«عفوت لکم عن صدقه الخیل »؛( شما را از پرداخت زکات اسب معاف کردیم ) ، به فراوانی در این فرهنگ یافت می شود .(22) ازپیامبرخاتم (ص) نقل شده که نیکی در پیشانی است . (23) شاید خیام با اقتباس از همین روایت گفته است :
«ازصورت چهارپایان هیچ صورت نیکوتر از اسب نیست ؛چه ،وی شاه همه ی چهارپایان چرنده است » (24)
روزی شخصی همراه اسب خود نزد پیامبر خاتم (ص) آمد و به آن حضرت سلام گفت . حضرت درجواب فرمود :«سلام بر شما ! » آن شخص گفت :یا رسول الله ! من یک نفر هستم ، چرا شما ضمیر جمع به کار بردید ؟ پیامبر پاسخ گفت :«من بر تو و اسب تو سلام گفتم » (25)
علی بن ابی طالب هدف خلقت اسب را عزت یافتن آدمی دانسته است :
« ما خلق الله الفرس الا لیتعز به الانسان و یذل به اشیطان» (26)
خداوند اسب را نیافرید مگر آنکه به وسیله ی آن انسان را به عزت رساند و شیطان را ذلیل گرداند .
نیز از رسول خدا (ص) نقل شده که وی در برخی غزوات توصیه می نمود از غنایم جنگی ، یک سهم ،به جنگجو ، و دو سهم به اسب او بدهید . (27)
در واقع ، گفته های عرفا در این زمینه ، ذیلی و شرحی بر نکته ها و عبارت های مذهبی است . البته بخشی از این مفاهیم از فرهنگ فارسی و ایرانی ما قبل از اسلام به ادبیات اخلاقی و عرفانی مسلمانان راه یافته است .
پیش ازاسلام هم احترام به اسب وجود داشته است؛چنان که کیخسرو گفته است : «هیچ چیز در پادشاهی بر من گرامی تر از اسب نیست » (28)
نیز در یک گزارش آمده است که اسب به دست مردمان آسیای مرکزی رام و اهلی شده است . (29) ازاین رو ،فرهنگ فارسی در زمینه های مختلف با اسب انس و مراوده ی بیشتری دارد .شاید آسیای مرکزی ،ترکمنستان کنونی باشد .البته گزارش های دیگری ازکسانی همچون ارسطو درباره ی رونق اسب و اسب سواری در مناطقی مانند آسیای صغیر در روزگاران کهن دردسترس است . (30) نوشته های فراوانی دراحترام به اسب که در متون دوره ی قبل ازاسلام یافت می شود ، گویای این است که این احترام عقلایی بوده و اسلام آن را امضا کرده است .
درپایان متذکرمی شوم که عرفان تمثیلی و رمزی لایه های مختلف دارد .حداقل سه لایه ی آن بیشتر معروفیت و مشهوریت دارد :عرفان بهره مند از نبات شناسی ، عرفان بهره مند از حیوان شناسی و عرفان متکی برانسان شناسی . در لایه ی گیاهی عرفان ،تشبیه ها و استعارات درچارچوب گل و گیاه و سبزه زارها ارائه می گردد . اما درلایه ی دوم ازمفاهیم مربوط به جسم و جان حیواناتی نظیرآهو ،الاغ ،اسب ، سیمرغ ، هدهد و شتراستفاده می شود .
برای نمونه ،آهو درادبیات عرفانی مظهر لطافت و خوشگلی و زیبایی است .معمولاً اندام یارو ظرافت های بدن معشوق را به اعضای آهو تشبیه می کنند .غزل های عاشقانه مشحون ازاین نکته سنجی ها است . نظامی گنجوی ،حکایت عشقی لیلی و مجنون را با استعارات و کنایات مربوط به آهو و موضوعاتی مثل به دام افتادن آن به تصویر کشیده است . (31)
بود مجنون گه بدایت عشق
ناتمام اندرو سرایت عشق
چند روزی نخورده بود طعام
ناگهش آهویی فتاد به دام (32)
پی نوشتها :
1 ـ دانش آموخته ی حوزه ی علمیه ی مقدسه ی قم .
2 ـ دراین فرهنگ ، اسب ازنگاه های نژاد شناسی ،نوع شناسی ( طبقه بندی انواع و صنف های اسب ها ) و تربیت پذیری بررسی شده است .ابوعبیده معمر بن مثنی تسمیمی [ درگذشت 209 ق ] در کتاب الخیل ،علاوه برنژاد شناسی ،به ترتیب اسب ( آداب تعلیم و تربیت ) هم پرداخته است . در چند کتاب دیگربه همین مباحث پرداخته اند . اما این مقاله به این قلمرو وارد نمی شود و با نگاه فرهنگی ،آن هم نگاه اخلاقی و عرفانی به بررسی اسب می پردازد .
فرس نامه هاشمی و فرس نامه زبردست خان هر دو توسط مستشرق فرانسوی فیلوت به چاپ رسیده است .نیزکتاب های اسماء خیل العرب و فرسانها ازابن اعرابی [ درگذشت : 231 ق ] و نسب الخیل از ابن کلبی [ درگذشت : 206 ق] درباره ی نسب شناسی و تربیت اسب اند .کتاب ابن کلبی را احمد زکی هم تصحیح و چاپ کرده است . نیز کتاب الخیل اسمعی [ درگذشت : 215 یا 216 ق ] چند بارمنتشرشده و موضوع آن نژاد و تربیت اسب است .
3 ـ برای نمونه نگاه کنید به :طبیعیات الشفاء ابن سینا ،نویسنده در این کتاب مشترکات انسان و اسب را در گوشت و اعصاب و استخوان بندی تحلیل می کند . [ ج 3 ، ص 2 ] .
4 ـ اسب در تاریخ و فرهنگ ، ص 69 ؛ نیز نگاه کنید : تاریخ سواری درایران ، ص 25 .
5 ـ تبارنامه نژاد ترکمن ، ج 2 ، ص 3 .
6 ـ لغت نامه دهخدا ، ص 1724 ؛ آقای عسیلی در کتاب الفروسیه العربیه به تمامی جوانب این مساله پرداخته است .
7 ـ الخیل ، ابن مثنی ، ص 13 . یعنی اسب از ابزار و ادواتی است که به اهمیت آن توصیه شده است ، زیرا اسب فقط برای باغ و دشت های ایمن نیست .
8 ـ همان ، ص 9 ـ 13 .
9 ـ کتاب الخیل اصمعی ، ص 339 .
10 ـ مثنوی معنوی ، به کوشش نیکلسون ، ج 2 ، ص 254 .
11 ـ مثنوی معنوی ، به کوشش نیکلسون ، ج 2 ، ص 475 .
12 ـ مثنوی معنوی ، به کوشش نیکلسون ، ج 3 ؛ ص 259 .
13 ـ عهد عتیق ، مزامیر ، 17 ـ 33 .
14 ـ عهد عتیق ، سفر زکریای نبی ، 1 ـ 8 .
15 ـ عهد عتیق ، امثال سلیمان نبی ، 21 ـ 31 .
16 ـ نگاه کنید به : تاریخ سوارکاری در ایران ، صص 33 ـ 36 .
17 ـ نگاه کنید به : فرهنگ واژه های اوستا ، ج 1 ، صص 154 ـ 157 .
18ـ کتاب الخیل ، اصمعی ، ص 339 .
19 ـ الخیل ، ابن مثنی ، ص 1 .
20 ـ نگاه کنید به : کتاب الخیل ، اصمعی ، ص 343.
21 ـ «خیل » در عربی اسم جمع مانند جامعه و قوم است و مفرد آن« خایل » می باشد . فرس ، واحد خیل و جمعش افراس است (مجمع البحرین ، ج 4 ، ص 92 و ج 5 ، ص 367 ) استعمال خیل هم در مورد سوار شونده و هم خود اسب است ( مفردات ، راغب اصفهانی ، ص 194 ) .
22 ـ مفردات ، راغب اصفهانی ، ص 164 .
23 ـ لغت نامه ، دهخدا ، ص 1724 ؛ النوادر ، سید فضل الله راوندی ، ص 34 .
24 ـ نوروزنامه ، منسوب به خیام ، به نقل از لغت نامه دهخدا ، ص 1724 .
25 ـ النوادر ، سید فضل الله راوندی ، صص 41 ـ 42 .
26 ـ لغت نامه ، دهخدا ، ص 1724 ؛ برای دیگر روایت ها نگاه کنید به : نسب الخیل ،ابن کلبی ،صص 25 ـ 29 .
27 ـ الخیل ، ابن مثنی ، صص 3 و 7 .
28 ـ لغت نامه ، دهخدا ، ص 1724 .
29 ـ دایره المعارف فارسی ، عبدالحسین مصاحب ، ص 118 .
30 ـ نگاه کنید به : سیاست ، ارسطو ، ترجمه :حمید عناتی ،ص 160 .
31 ـ نگاه کنید به : شروح سوانح ، صص 136 ـ 137 .
32 ـ همان ،ص 13 .
منبع:نشریه پایگاه نور ،شماره 7