بعضی انسانها، دلهای صاف و زلالی دارند. همیشه سعی میکنند با همه صادق باشند و حقیقت را بگویند، حتی اگر گاهی به ضررشان باشد. این افراد را همه دوست دارند و از بودن و زندگی کردن در کنارشان لذت میبرند. از آنطرف، افرادی هم هستند که نمیتوانند صاف و سالم زندگی کنند. چه در محل کار و مغازه و چه در محیط جامعه. همیشه فکرشان درگیر این است که چگونه میتوانند کلاهی سرِ کسی بگذارند و نفعی ببرند. اگر مغازهدار هستند، دلشان خوش است به 5 گِرَم کمتری که وقت کشیدن جنس، به نفعشان میشود و یا زمانی که با استفاده از غفلت مشتری، جنس نامرغوبی را همراه جنس مرغوب رد میکنند، احساس پیروزی میکنند. در اداره، دنبال بهانههایی میگردند که چند دقیقه اضافه، ساعت بخورند و آخر ماه، چند هزار تومان بیشتر کاسب شوند.
این آدمها حتی وقتی برای تفریح به شهربازی و پارک میروند، دنبال این هستند که با زیرکی و شیطنت بهترین جای نشستن را از آنِ خود کنند و بهترین چوبها را برای آتش درست کردن بردارند و غذایشان را روی بهترین منقلِ پارک کباب کنند. این افراد با هیچکس صمیمی نمیشوند چراکه لازمهٔ صمیمیت، صافوصادق بودن است. همیشه تنهایند و به نظرشان این تنهایی میارزد به اینکه حتی سرِ دوست و آشنا و فامیل هم یک کلاهی بگذارند و البته همیشه نگاهشان به دیگران، نگاهی همراه با شک و تردید است و دائم فکر میکنند که دیگران هم میخواهند سرشان کلاه بگذارند.
اکثریت مسلمانانی که در زمان حضرت زهرا (س) زندگی میکردند، از قبیل دسته دوم بودند. راحتطلبی، مهمترین ویژگیشان بود و ازآنجاکه میدانستند اگر پس از پیامبر (ص) جانشین حقیقی ایشان یعنی امیرالمؤمنین (ع) به خلافت برسد، باید دور خوردن بیتالمال و رفاهطلبی را خط بکشند، مانع شدند تا ایشان به حق خود برسد. حضرت زهرا (س) در قسمتهای پایانی خطبهٔ فدکیه، از این دسته از مسلمانان، شکوه و گلایه کرد و البته به آنها گوشزد کرد که این راحتطلبی هر چند ظاهراً در دنیا به نفع آنان تمام میشود، اما در آخرت گریبانگیر آنها خواهد شد.
خطبه فدکیه:
بُؤْساً لِقَوْمٍ «نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ»[1] «وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»[2] أَلَا وَ قَدْ أَرَى أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَى الْخَفْضِ وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَهِ وَ نَجَوْتُمْ بِالضِّیقِ مِنَ السَّعَهِ فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَیْتُمْ وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ فَـ «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ»[3]؛[4]
وای بر گروهی که بعد از پیمان بستن آن را شکستند و خواستند پیامبر را اخراج کنند، باآنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس دارد درحالیکه خدا سزاوار است که از او بهراسید، اگر مؤمنید. آگاه باشید میبینم که به تنآسائی جاودانه دل داده و کسی را که سزاوار زمامداری بود را دور ساختهاید، با راحتطلبی خلوت کرده و از تنگنای زندگی به فراخنای آن رسیدهاید، آنچه را در دهان داشتید، بیرون ریختید و آنچه فروبرده بودید، بازگرداندند، بدانید اگر شما و هرکه در زمین است کافر شوید، خداوند از همگان بینیاز و ستوده است.
پینوشت:
[1] سوره توبه، آیه 12.
[2] سوره توبه، آیه 13.
[3] سوره ابراهیم، آیه 8.
[4] طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج 1، ص: 103.