ولایت فقیه و نقش آن در انتظار (بخش دوم)

ولایت فقیه و نقش آن در انتظار (بخش دوم)

دلایل ولایت فقیه چیست؟ به بیان بهتر چه دلیلی برای اثبات ولایت فقیه وجود دارد؟ دو نوع دلیل برای اثبات ولایت فقیه وجود دارد:

1. دلایل نقلی:
دلایل نقلی، عبارت از روایاتی است که دلالت بر ارجاع مردم به فقها برای رفع نیازهای حکومتی دارد؛ به عبارت دیگر، فقها را به عنوان «امنا» یا خلفا و وارثان پیامبران و امامان معرفی کرده است. برای نمونه یکی از روایاتی که در خصوص اثبات ولایت فقیه به آن استدلال می‌شود، مقبولۀ عمر بن حنظله است. راوی می‌گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: «اگر دو نفر از شیعیان شما در مورد مسئله‌ای چون قرض یا ارث با یکدیگر نزاع کنند و برای رفع نزاع و داوری میان خود به پادشاه وقت و یا قضات رسمی مراجعه کنند، آیا این کار درست است؟» حضرت فرمود: هر کسی از آنان در امری که حق باشد یا باطل، داوری بخواهد، به یقین متوسل به طاغوت شده است، و اگر به نفع او حکم کند، اگرچه حق مسلّم او باشد، حرام است؛ زیرا حق خود را به حکم طاغوت گرفته است. حال آن‌که خداوند متعال فرمان داده است که به طاغوت کفر ورزند؛ آن‌جا که می‌فرماید: «آنان می‌خواهند از طاغوت داوری طلبند در حالی‌ که به ایشان امر شده است که به آن کفر ورزند».[1] و [2] گفتم: «پس می‌فرمایید این دو نفر چه کار کنند؟» فرمودند: بنگرند که کدام‌یک از شما راوی حدیث ماست و در حلال و حرام صاحب نظر است و احکام ما را به خوبی می‌شناسند، پس حکم خود را به او واگذار کنند و به نتیجۀ داوری او خشنود باشند؛ زیرا من چنین شخصی را بر شما حاکم قرار داده‌ام. هرگاه چنان حاکمی میان شما حکم کرد و سخن او پذیرفته نشد، به یقین حکم خدا کوچک شمرده شد و فرمان ما رد شده است؛ و کسی که ما را رد کند، گویی خدا را رد کرده است و چنین کاری در درجه شرک به خداست.[3]

امام خمینی در مورد روایت بالا می‌گوید: همان‌طور که از صدر و ذیل این روایت و استشهاد امام(ع) به آیۀ شریفه به دست می‌آید، موضوع سؤال کلمه کلی بوده، و امام هم تکلیف کلی را بیان فرموده است و عرض کردم که برای حل و فصل دعاوی حقوقی و جزایی هم به قضات مراجعه می‌شود و هم به مقامات اجرایی و به‌طور کلی حکومتی.[4]

روایت بعدی، توقیعی است که برای اثبات ولایت فقیه از آن استفاده می‌شود. اسحاق بن یعقوب نامه‌ای برای حضرت ولی‌عصر(عج) می‌نویسد و از مشکلاتی که برایش رخ داده سؤال می‌کند؛ محمد بن عثمان عمری، نمایندۀ آن حضرت، نامه را می‌رساند. جواب نامه به خط مبارک صادر می‌شود که … در حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما رجوع کنید؛ زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدایم… .[5] منظور از حوادث واقعه که در این روایت آمده، مسائل و احکام شرعیه نیست. نویسنده نمی‌خواهد بپرسد دربارۀ مسائل تازه‌ای که برای ما رخ می‌دهد چه کنیم؛ چون این موضوع جزء واضحات مذهب شیعه بوده است و روایات متواتره دارد که در این مسائل باید به فقها رجوع کنند؛ در زمان ائمه هم به فقها رجوع می‌کردند و از آنان می‌پرسیدند. بنابراین منظور پیشامدهای اجتماعی و گرفتاری‌هایی بوده که برای مردم و مسلمین روی می‌داده است.[6]

2. دلایل عقلی:
محکم‌ترین دلیل بر ولایت فقیه این است که قانون الهی و شریعت، بدون گرداننده و مجری و ولیّ امر، بی‌اثر و لغو و بیهوده می‌باشد. امام خمینی دربارۀ ضرورت عقلی بر وجود ولایت فقیه می‌نویسد: همان دلایلی که لزوم امامت پس از نبوت را اثبات می‌کند، عیناً لزوم حکومت در دوران غیبت حضرت ولی‌عصر(عج) را دربر دارد، به‌ویژه پس از این همه مدت که از غیبت آن بزرگوار می‌گذرد و شاید این دوران هزاران سال دیگر نیز ادامه یابد؛ علم آن نزد خداوند است و ما از طولانی شدن آن به خدای بزرگ پناه می‌بریم. آیا می‌توان تصور کرد که آفریدگار حکیم، امت اسلامی را به حال خود رها کرده و تکلیفی برای آن معیّن نکرده باشد و آیا خردمندانه است که بگوییم خداوند حکیم به هرج‌و‌مرج مسلمین و پریشانی احوال آنان رضایت داده است؟ و آیا چنین گمانی به شارع مقدس رواست که بگوییم حکمی قاطع جهت رفع نیازهای اساسی بندگان خدا تشریع نکرده است تا حجت بر آنان تمام شده باشد؟»[7] آیت‌الله جوادی آملی می‌گوید: «دلیل عقلی محض، همان برهان ضرورت نظم در جامعۀ اسلامی است».[8]

آیا حقیقت مفهوم دین اسلام و مبانی واقعی آن همین است که توسط مراجع دینی برداشت می‌شود؟ به عبارت دیگر، در زمان غیبت، علما در تبیین حقیقت شریعت چقدر موفق بوده‌اند؟ این سؤال مبهم است و نیاز به دقت بیش‌تری دارد: اگر منظور از حقیقت شریعت، بیان مبانی و اصول دین است؛ این کار از حیطۀ وظایف مراجع دینی خارج است و مسئولیت آن به ‌عهدۀ دو علم فلسفه و کلام می‌باشد؛ و اگر منظور، تبیین احکام دینی و موضع دین در برابر مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی و… است، که مراجع دینی در طول عصر غیبت، به بهترین وجه مسئولیت خود را انجام داده‌اند و حجم عظیم کتب علمی آنان در موضوعات مختلف و نیز تحول بنیادین در عرصه‌های مختلف مسائل دینی و نقش عمیق آنان در پیشبرد جامعه در طول تاریخ و نجات آن از بحران‌های پیش‌رو و… شاهد قطعی موفقیت آن‌ها در ادای این تکلیف می‌باشد. خداوند به ما هم توفیق شناخت و عمل به وظیفۀ خود را عنایت فرماید.

منابع:

[1]. «عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَهَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ: عَنْ رَجُلَیْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَیْنَهُمَا مُنَازَعَهٌ فِی دَیْنٍ أَوْ مِیرَاثٍ فَتَحَاکَمَا إِلَی السُّلْطَانِ وَ إِلَی الْقُضَاهِ أَ یَحِلُّ ذَلِکَ؟ قَالَ: مَنْ تَحَاکَمَ إِلَیْهِمْ فِی حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاکَمَ إِلَی الطَّاغُوتِ وَ مَا یَحْکُمُ لَهُ فَإِنَّمَا یَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ کَانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُکْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللهُ أَنْ یُکْفَرَ بِه» (وسائل الشیعه، ج18، ص98؛ کافی، ج1، ص67).
[2]. (یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَن یَکْفُروا بِهِ)(سورۀ نساء، آیۀ60).
[3]. «قُلْتُ فَکَیْفَ یَصْنَعَانِ قَالَ یَنْظُرَانِ إِلَی مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکْمِ اللهِ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا الرَّادُّ عَلَی اللهِ وَ هُوَ عَلَی حَدِّ الشِّرْکِ بِاللهِ» (کافی،
ج1، ص67).
[4]. ولایت فقیه، امام خمینی(ره)، ص 89 – 90.
[5]. «فوردت فی التوقیع بخط مولانا صاحب الزمان(عج)…. واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم وانا حجه الله..». (کمال‌الدین، ج2، ص484).
[6]. ولایت فقیه، امام خمینی(ره)، ص 79 – 80.
[7]. شئون و اختیارات ولی فقیه، امام خمینی(ره)، ترجمۀ کتاب البیع، ص23.
[8]. ولایت فقیه، ولایت فقه و عدالت، عبدالله جوادی آملی، ص151.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید