بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم
و الصلاه و السلام على خیر خلقه و خاتم انبیائه و رسله سیدنا و نبینا و شفیع ذنوبنا ابى القاسم محمد صلى الله علیه و على اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیت الله فى الارضین روحى و ارواح العالمین له الفداء.
پیش درآمد
موضوع بحث, اثبات وجود مقدس حضرت بقیه الله الاعظم, امام عصرـ ارواحنافداه ـ بر اساس دلایل عقلى است. روشى را که براى اثبات این مطلب از نظر عقل برگزیده ایم, روش معروف منطقى به نام روش ((سبر و تقسیم)) است که آن را روش ((تردید)) نیز گفته اند. از این روش, متکلمان امامیه در کتاب هاى کلامى خود بهره برده اند; از جمله شیخ طوسى, در کتاب الغیبه بر اساس این روش, بر وجود حضرت امام عصر ـ ارواحنافداه ـ استدلال کرده است. قبل از ایشان, سید مرتضى در کتاب الذخیره و دیگر کتاب هاى مربوط به مسئله ى امامت این روش را به کار گرفته است و قبل از سید مرتضى, شیخ مفید در آثار مربوط به مسئله ى مهدویت و امام عصر(عج) از این روش استفاده کرده است.
در این جا چند نکته را به عنوان پیش درآمد بحث یادآور مى شوم:
نکته ى اول
نکته ى اول این است که از دیدگاه شیعه, مسئله ى امامت از مسائل کلامى است و تحت عنوان ((وجوب على الله)) مطرح مى شود; مانند مسئله ى نبوت از دیدگاه متکلمانى که به حسن و قبح عقلى اعتقاد دارند. قائلان به حسن و قبح عقلى متکلمان امامیه, معتزله و ((ماتریدیه))اند. متکلمان ((ماتریدیه)) از نظر فقهى, حنفى مذهب اند و از نظر کلامى, پیرو ابومنصور ماتریدى(2) مى باشند و به قاعده ىحسن و قبح عقلى اعتقاد دارند.(3) اشاعره چنین اعتقادى ندارند; به ((وجوب على الله)) معتقد نیستند; به استثناى بعضى از متفکرانشان مانند شیخ عبده. امامیه معتقداند که امامت از صغریات حسن و قبح عقلى و وجوب على الله است. نزاع بین امامیه و معتزله و طرف داران حسن و قبح عقلى, نزاع کبروى نیست, نزاع صغروى است. آن ها قبول دارند که نبوت از مصادیق آن قاعده است, اما امامت را از مصادیق آن نمى دانند. ما فعلا از دیدگاه شیعه سخن مى گوییم. بنابراین نکته ى اول این شد که امامت از دیدگاه شیعه, مسئله اى کلامى و تحت عنوان ((وجوب على الله)) است و از مصادیق حسن و قبح عقلى مى باشد.
نکته ى دوم
نکته ى دوم این که همان گونه که نبوت به دو گونه ى: نبوت عامه و نبوت خاصه تقسیم شده است. امامت نیز به امامت عامه و امامت خاصه تقسیم مى شود. مقصود از امامت عامه بحث هاى کلان و کلى امامت است; این که امامت امرى است بایستنى و لازم, حسن امامت, چیستى و یا فلسفه ى امامت, غایات امامت و صفات و بایستگى هایى که امام باید داشته باشد و راه شناخت امام, این ها مباحث مربوط به امامت عامه است. اما این که مصادیق و اشخاص و کسانى که منصب امامت در آن ها تعین و تجلى پیدا مى کند چه کسانى اند, این مى شود بحث امامت خاصه; همان گونه که در نبوت نیز نبوت خاصه به این مسئله, یعنى مصادیق و موارد مى پردازد. همه ى مذاهب اسلامى در اصل وجوب امام و امامت اتفاق نظر دارند; جز یک قول شاذ و نادرى که به برخى از خوارج و معتزله نسبت داده شده است; فرقه ى اباضیه (خوارج امروزى) به چنین مطلبى اعتقاد ندارند. کتاب هاى آن ها را من نگاه کرده ام و با علماى آن ها از نزدیک تماس داشته ام, آن ها به وجوب امامت معتقدند. به قول سید مرتضى در کتاب الذخیره هر چند نخستین فرقه خوارج یعنى محکمه به لحاظ تئورى اصل امامت و لزوم امامت را منکر شدند, اما در زندگى خود عملا بدون رهبر و امام زندگى نکرده اند. بنابراین هیچ یک از مذاهب منکر اصل وجوب امامت نیست. اختلافى که بین شیعه و سایر مذاهب اسلامى است, در صفات امام است. عصمت یکى از صفات مهم یا مهم ترین صفت در مسئله ى امامت است که شیعه به آن عقیده دارد و دیگران آن را لازم نمى دانند.
نکته ى سوم
نکته ى سوم این که اگر ما بخواهیم از زاویه ى ابزار و راه شناخت, یک بحث معرفت شناختى به مسئله ى امامت بنگریم, باید بگوییم امامت مسئله اى است عقلى و نقلى; یعنى هم مى توانیم از ابزار عقلى استفاده کنیم و هم ابزار نقلى.
اصولا مسائل اعتقادى سه دسته اند: یک دسته مسائل عقلى محض اند و از راه نقل نمى توان آن ها را اثبات کرد مانند وجود خداوند, علم خداوند, حکمت خداوند و مانند هر عقیده اى که مبناى شریعت و وحى باشد. این گونه عقاید را نمى توان از راه شرع اثبات کرد; زیرا به دور و مصادره ى به مطلوب مى انجامد. دسته اى از عقاید, نقلى محض اند و عقل در آن جا هیچ راهى ندارد; مانند مسائل جزئى مربوط به معاد. به قول ابن سینا در مسئله ى معاد جسمانى, یعنى جزئیات و مسائل مربوط به این قسم معاد, دست عقل کوتاه است. چگونگى عذاب, نعمت هاى بهشتى, صراط, میزان و مانند آن, مسائلى است که از راه نقل به ما رسیده و عقل تنها مى تواند مبناى نقلى را اثبات کند که همان وحى باشد.
دسته ى سوم, مسائل اعتقادى است که هم از راه عقل و هم از راه نقل قابل اثبات است. توحید و اصل یگانگى خداوند از این گونه مسائل است. مسئله ى امامت از آن دسته مسائل اعتقادى است که هم با عقل مى توان آن را بررسى کرد و هم از طریق نقل.
نکته ى چهارم
بحث دیگر این است که ما وقتى مى خواهیم با کسانى که در مسئله ى امام عصر(عج) سخن دارند گفت وگو کنیم, باید جایگاه مخاطب خود را از نظر ایدئولوژیکى و از نظر مکتبى و مذهبى بیابیم. با همه نمى توان یک سان سخن گفت.
در مسئله ى مهدویت و وجود مقدس امام عصر(عج) اگر بخواهیم با یک ماتریالیست بحث کنیم, باید به شیوه اى وارد بحث شویم که با مبانى کلى عقلى از ره گذر اثبات دین, وجود خدا و نبوت, راه را براى بحث مربوط به امام عصر(عج) هموار کنیم; زیرا این یکى از مسائل اعتقادى است که متفرع بر اصل امامت و توحید است.
با هر فرقه اى باید مطابق عقاید و تفکراتشان سخن را آغاز کنیم. من الان با مسلم گرفتن اصل اعتقاد به خدا سخن مى گویم. اگر کسى این اعتقاد را نمى پذیرد, حاضریم برگردیم و آن بحث را از نو شروع کنیم. من به عنوان یک مسلمان و با جهان بینى اسلامى سخن مى گویم و مى خواهم وجود امام عصر(عج) را از راه عقلى اثبات کنم.
ضرورت وجود امام
وجود امام و خلیفه ى پیغمبر و امام مسلمین, مورد قبول همه ى مذاهب اسلامى اعم از شیعه و سنى و اشعرى و ماتریدیه و … است. این مسئله به قدرى اهمیت دارد که وقتى به اهل سنت درباره ى ماجراى سقیفه اعتراض شود که چرا عده اى از صحابه و از جمله خلیفه ى اول و دوم هنوز بدن پیامبر(ص) را غسل و کفن و دفن نکرده, به مسئله ى جانشینى پرداختند, مى گویند به دلیل اهمیت امامت و رهبرى. مسئله ى امت اسلامى, مهم تر از تجهیز و کفن و دفن پیامبر است.
پس مسئله ى ضرورت امامت, مسئله اى بسیار جدى است. اهل سنت در این که امامت امرى لازم و قطعى است, گاهى به دلیل عقلى استدلال مى کنند و گاهى به دلیل نقلى. حدیث معروف نبوى:
((… من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه));(4)
مشهور بین فریقین است.
در کتاب هاى کلامى مثل شرح عقاید نسفیه, شرح مقاصد و جاهاى دیگر, بر ضرورت امامت به همین حدیث استدلال و استناد کرده اند. اصل وجود امام ضرورى است و مقید به قید زمان هم نیست. اصل ضرورت وجود امام, اگر عقلى است تخصیصى ندارد. ملاک حکم عقلى عام است و اگر مستندش این حدیث و مانند آن باشد, عموم و اطلاق دارد; مقید به زمان نیست; پس زمان ما را هم شامل مى شود.
صفات امام
اکنون سخن در این است که امامى که باید وجود داشته باشد, چه کسى است و چه صفاتى باید داشته باشد.؟
امام باید معصوم باشد. ادله ى عصمت, عقلى و نقلى است. در کتاب هاى کشف المراد, نهج الحق و دیگر کتاب هاى کلامى شیعه به طور مفصل به این مسئله پرداخته اند. بنابراین, اصل ضرورت عصمت را به عنوان یکى از مبانى اعتقادى پذیرفته ایم. اگر کسى در این مسئله سخنى دارد, باید برگردیم به مباحث عمومى امامت و در باب عصمت بحث کنیم. یکى از ادله ى نقلى اش این آیه ى شریفه است:
(و اذ ابتلى ابر هیم ربه بکلمـت فإتمهن قال انى جاعلک للناس اماما قال و من ذریتى قال لا ینال عهدى الظــلمین);(5)
(اى پیامبر به خاطر آور) هنگامى که خداوند, ابراهیم(ع) را با وسایل گوناگونى آزمود; و او به خوبى از عهده ى این آزمایش ها بر آمد. خداوند به او فرمود: ((من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم.)) ابراهیم عرض کرد: ((از دودمان من (نیز امامانى قرار بده.))) خداوند فرمود: ((پیمان من, به ستم کاران نمى رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند, شایسته ى این مقامند))).
بررسى مذاهب موجود
با توجه به این مقدمات, باید مذاهب موجود در جهان اسلام را بر مبناى قانون سبر و تقسیم بررسى کنیم و دیدگاه هاى آن ها را درباره ى امام و خلیفه ى پیامبر مطالعه کنیم.
الف: فرقه هاى اهل سنت
جمعى از مسلمانان قائل به امامت اند; اما قائل به امامت معصوم نیستند. اصل لزوم عصمت این نظریه را باطل مى کند; البته جاى این سخن هست که برگردیم و درباره ى ادله ى عصمت بحث کنیم; ولى بحث مربوط به امام غایب و امام عصر, از مباحث امامت خاصه است. همان گونه که گفتیم مباحث امامت عامه بر مباحث امامت خاصه تقدم دارد. اگر در باب نبوت پیامبر اسلام(ص) یا حضرت موسى یا حضرت عیسى(علیهماالسلام) که نبوت خاصه است سخن بگوییم, اصل ضرورت نبوت را قبلا پذیرفته ایم. اگر کسى نپذیرفت, باید یک قدم به عقب برگردیم و نبوت عامه را بحث بکنیم. پس همه ى مذاهب اهل سنت که به امامت غیر معصوم قائل اند, بر اساس اصل عصمت امامت, آن اشخاص نمى توانند مصداق آن امامى باشند که باید ویژگى عصمت داشته باشد.
ب: فرقه هاى تشیع
در درون مذهب شیعه و در خانواده ى تشیع مذاهبى به وجود آمده است; کیسانیه, زیدیه, ناووسیه, واقفیه, اسماعیلیه و اثنا عشریه. البته من فقط مذاهب عمده را برشمردم. برخى از صاحبان ملل و نحل فرقه هاى بسیارى براى شیعه ذکر کرده اند ولى این اقوال مبناى استوارى ندارد. مرحوم علامه ى طباطبایى در کتاب شیعه در اسلام مى فرماید: اگر خواسته باشیم مذاهب یک آیین را بررسى کنیم, باید محور را ببینیم. امامت محور تشیع است. مذاهب و فرق شیعى اگر در محور امامت اختلافى دارند, ملاک مذهب خاص و فرقه ى خاص مى شود.
کیسانیه کسانى اند که به امامت محمد حنفیه قائل شدند و امامت امام زین العابدین(ع) بعد از شهادت امام حسین(ع) را نپذیرفتند و معتقدند که محمد حنفیه زنده است و این همان امام موعود است که زمانى قیام خواهد کرد. از نظر ما, عقیده ى کیسانیه باطل است; چرا که اولا, محمد حنفیه معصوم نیست; بنابراین شرط عصمت را که براى امامت لازم است, ندارد و تخصصا از امامت خارج مى شود. ثانیا محمد حنفیه ادعاى امامت نکرده است. فرقه ى کیسانیه خود را منسوب به محمد حنفیه مى کنند; گرچه داستانى به نام احتجاج نقل شده که محمد حنفیه و امام زین العابدین(ع) در کنار حجرالاسود احتجاج کردند و حجرالاسود بر امامت زین العابدین(ع) شهادت داد; ولى به نظر مى رسد این صحنه, تدبیرى بود براى نشان دادن بطلان عقیده ى کسانى که گمان مى کردند محمد حنفیه امام است. خود محمد حنفیه چنین ادعایى نداشت. شخصیتى است که امام حسین(ع) او را معتمد خود در مدینه قرار مى دهد و به سفر مکه مى رود. وانگهى نصوصى که خلفاى دوازده گانه را مشخص کرده است, باطل کننده ى این عقیده خواهد بود. بنابراین, کیسانیه از جرگه ى شیعه امامیه خارج شدند.
زیدیه نیز گروهى اند که زید فرزند امام زین العابدین(ع) را امام مى دانند. عقیده ى آن ها اجمالا این است که امام باید زاهد باشد, هاشمى و فاطمى باشد, شجاع, عالم و مشهر بالسیف باشد; یعنى اهل تقیه نباشد. بر این اساس امام زین العابدین(ع) را امام علم و زهد مى دانند; نه امام جهاد.
گفتنى است که اینان, امامت را به جناب زید نسبت داده اند. زیدى که امام صادق(ع) براى او دعا مى کند و در شهادت او گریه مى کند, چنین شخصیتى امکان ندارد ادعاى امامت کرده باشد. در این صورت, مورد عنایت امام صادق و امام باقر(علیهماالسلام) قرار نمى گرفت. با توجه به این دو دلیل, مذهب زیدیه نیز باطل است.
ناووسیه نیز کسانى بودند که امام جعفر صادق(ع) را آخرین امام مى دانستند و معتقد بودند که ایشان از دنیا نرفته و زنده است و زمانى بازخواهد گشت و در واقع, مهدى موعود اوست. اینان شخصى را امام مى دانند که معصوم است. از این نظر موقعیت شان با زیدیه و کیسانیه متفاوت است. اما ادله و شواهد روشن مربوط به شهادت و وفات امام جعفر صادق(ع) به عنوان یک واقعیت مسلم تاریخى و هم چنین احادیثى که درباره ى امامان دوازده گانه است, این عقیده را باطل مى کند.
واقفیه نیز کسانى اند که امام موسى کاظم(ع) را آخرین امام مى دانستند. اینان نیز همانند ناووسیه اند.
اسماعیلیه کسانى اند که اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق(ع) را امام مى دانند. مسئله بر این ها مشتبه شده; چون اسماعیل بر خلاف چیزهایى که بعضى وقت ها گفته مى شود و نسبت هایى که به ایشان داده شده, شخصیت پرهیزگار و شایسته اى بوده است. احترام امام جعفر صادق(ع) به ایشان و بزرگى سن ایشان باعث این شبهه شد و عده اى گمان کردند که اسماعیل جانشین امام صادق(ع) است; ولى اسماعیل در زمان خود امام صادق(ع) از دنیا رفت و بعد هم امام صادق(ع) براى این که شبهه زدایى کند, چند بار تابوت و جنازه را زمین گذاشت و روى جنازه را کنار زد و به مردم نشان داد که او از دنیا رفته است.
البته عده اى هم مرگ اسماعیل را قبول کردند و گفتند امامت به فرزندش محمد بن اسماعیل منتقل شده است. بهره, مستعلیه, دروزیه, فرقه هاى باقى مانده از اسماعیلیه در عصر ما هستند. نه اسماعیل, نه محمد بن اسماعیل و نه افراد دیگر, معصوم نبودند و بنا به دلایل پیش گفته, از فرقه هاى باطل اند; وانگهى مرگ اسماعیل یک واقعیت تاریخى است.
نتیجه ى بررسى
بنابراین با استفاده از قاعده ى سبر و تقسیم, فقط شیعه ى دوازده امامى باقى مى ماند که عقیده دارد در عصر ما امام لازم است; آن هم امام معصوم که مصداق آن حضرت حجت بن الحسن العسکرى(علیهماالسلام) است.
مسلمانان اجماع دارند بر این که حقیقت و حق از امت اسلامى خارج نیست; نه در مسیحیت است و نه در یهودیت و نه در فرقه ها و آیین هاى دیگر. و این حقیقت, نمى تواند در مذاهب دیگرى غیر از شیعه باشد; چرا که این مذاهب با توجه به مواردى که یاد شد, در مسئله ى امامت راه صواب را نپیموده اند.
غیر از شیعیان دوازده امامى, عقاید دیگر مذاهب اسلامى با ضوابط و معیارهایى که در امامت عامه گفتیم مطابقت ندارد. باز هم تإکید مى کنم که بحث ما در امامت خاصه است و امامت خاصه متفرع بر امامت عامه است. ما در امامت خاصه سخن مى گوییم; امامت عامه مفروغ عنه است و در این مسئله, اصل موضوع ما حساب مى شود. با توجه به مباحث امامت عامه که گفتیم و با توجه به این قاعده که حق, از امت اسلامى خارج نیست, نتیجه مى گیریم که حق منحصر در شیعه ى دوازده امامى است.
برهان سبر و تقسیم مى گوید در مذهب تشیع این امامت با این ویژگى هاى خاص وجود دارد. در مذهب تشیع ادله و شواهدى وجود دارد بر این که مصداق امام را معین مى کند. اخبار تولد و ولادت حضرت(عج), مشاهده شدن آن حضرت در زمان پدر, مشاهده و ملاقات آن حضرت توسط افراد بسیارى بعد از شهادت امام حسن عسکرى(ع) در عصر غیبت صغرا, و ملاقات ها و مشاهداتى که در عصر غیبت کبرا صورت گرفته, مجموعه ى شواهدى هستند که مصداق معین را نشان مى دهند که وجود مقدس حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ خواهد بود.
سخن پایانى
پایان بخش سخنم جمله اى از امیرمومنان است که فرمودند:
اللهم بلى! لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بیناته … ;(6)
خدایا آرى! زمین از برپا کننده اى که جانشینى خدا را به دست گرفته است, خالى نمى ماند که این حجت یا نمایان و آشکار است و یا ترسیده و پنهان. مبادا که حجج و گواهى هاى خدا تعطیل شوند… .
تا خدا خدایى مى کند, تا این زمین برپاست و بشر در آن زندگى مى کند, حجت خدا باید باشد. این حجت یا ظاهر و شناخته شده است یا خائف و مغمور. براى این که حجت هاى الهى و بینات احکام الهى باطل نشود.
این, اصلى است که مقتضاى الوهیت الله است. منظور امام على(ع) این است که ظلم باعث مى شود حجت خدا پنهان شود. ابن ابى الحدید درباره ى این عبارت مى گوید:
… هذا یکاد یکون تصریحا بمذهب الامامیه … الا ان اصحابنا یحملونه على ان المراد به الابدال … الذین وردت الاخبار النبویه عنهم انهم فى الارض سائحون … ;(7)
… این جمله اى که امیرالمومنین(ع) فرموده است تصریح به مذهب امامیه دارد … اما اصحاب معتزلى ما این جمله ى امام را حمل مى کنند بر ابدال …(8) اخبار نبویه داریم که این ها در زمین در حال گشت و گذارند و وجود دارند… .
… فمنهم من یعرف و منهم من لا یعرف و انهم لا یموتون حتى یودعوا السر و هو العرفان عند قوم آخرین … ;(9)
… برخى شناخته مى شوند و برخى دیگر شناخته نمى شوند, و آنان از دنیا نمى روند مگر این که راز را که همان شناخت است, پیش مردمى دیگر مى سپارند … .
ما هم قبول داریم این را که کسى هست و باید باشد, ولى مقام او مقام قیادت و امامت و خلافت به آن معناى مصطلح کلامى نیست; بلکه مقام ابدال است.
این سخن ابن ابى الحدید یک اشکال دارد و آن این است که همان گونه که امام على(ع) فرمود: برخى از قرآن برخى دیگر را بیان مى کند:
… ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض … ;(10)
… (قرآن) بخشى از بخش دیگر سخن مى گوید و به هم دیگر گواهى مى دهد … .
نهج البلاغه نیز همین گونه است. باید ببینیم مراد حضرت از این حجت چیست؟ رجوع مى کنیم به خطبه ى اول نهج البلاغه امام(ع) در این جا فرموده است:
… و لم یخل الله سبحانه خلقه من نبى مرسل او کتاب منزل او حجه لازمه او محجه قائمه … ;(11)
… خداى سبحان, خلق خود را از پیامبرى فرستاده یا کتابى فرود آمده یا حجتى لازم شده و یا راه راست بر پا شده, خالى نگذاشته است … .
بحث, مربوط به نبوت است. این حجتى که امام مطرح مى کند, در حد و ردیف نبوت است. نه آن چه به عنوان قلب و مرشد از آن یاد مى شود.
حال سوال این مى شود که اگر فلسفه ى وجود امام این است که حجت ها و بینات باطل نشود که مشعل هدایت براى جامعه باشد, پس فلسفه ى غیبت امام چیست؟ باید بگوییم این سوال بعد از اثبات وجود امام معصوم مطرح مى شود, بحث کنونى ما درباره ى اثبات وجود امام معصوم است. حال که ضرورت وجود امام معصوم ثابت شد, مسئله ى فلسفه ى غیبت امام مطرح مى شود. که باید در نوبت و مناسبتى دیگر به آن بپردازیم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
رسیدگى به کار مردم
ارخص نفسک و اجعل مجلسک فى الدهلیز واقض حوائج الناس;
خودت را (براى خدمت) در اختیار مردم بگذار ومحل نشستن خویش را در ورودى خانه قرار بده , و حوایج مردم را برآور.
از سخنان امام زمان (عج)
کتاب فرمایشات حضرت بقیت الله, ص 170.
پی نوشت
1. استاد حوزه, نویسنده و محقق.
2. متوفاى سال 333 ه’ . ق.
3. ر.ک: على ربانى گلپایگانى, القواعد الکلامیه.
4. شیخ حر عاملى, وسائل الشیعه, ج 16, ص ;246 شیخ طوسى, کمال الدین, ج 2, ص 409.
… کسى که از دنیا برود در حالى که امام زمان خود را نشناخته است, هم چون اهل جاهلیت از دنیا رفته است.
5. سوره ى بقره(2), آیه ى 124.
6. نهج البلاغه, کلمات قصار, شماره 147, فراز 11.
7. ابن ابى الحدید, شرح نهج البلاغه, ج 18, ص 350.
8. ابدال یعنى همان قطب ها یعنى پیش آهنگان, پیشوایان معرفت که براى اهل تصوف و معرفت مطرح هستند.
9. پیشین, ص 350 ـ 346.
10. نهج البلاغه, ص 193.
11. نهج البلاغه, ص 43, خطبه ى اول; شرح نهج البلاغه, ج 18, ص 346.
منبع:www.zohour.ir