پیامبر اعظم (ص) در گفتار مولا علی (ع) (1)

پیامبر اعظم (ص) در گفتار مولا علی (ع) (1)

نویسنده : حیدر آقایی
منبع : راسخون

امروز ملت اسلام و ملت ما بیش از همیشه به پیغمبر اعظم صلی الله علیه و آله خود نیازمند است. امروز درس پیغمبر اسلام برای امتش و برای همه ی بشریت، درس عالم شدن، قوی شدن، درس اخلاق و کرامت، درس رحمت ، درس جهادو عزت و درس مقاومت است. ملت ما درسهای پیغمبر را باید مرور کند و آنها را به درسهای زندگی و برنامه های جاری خود تبدیل کند.» (قسمتی از پیام نوروزی رهبر معظم انقلاب)

مقدمه
یکی از بهترین راه های شناخت انسان های بزرگ، توصیف ایشان از زبان شاگردان ممتازشان می باشد، که در همه حالات در سختی و راحتی، گرما و سرما، در خلوت و جلوت و … با او همنشین و همسفر بوده اند ، و یکی از این انسان های بزرگ که اشرف مخلوقات است، پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله می باشد که به اذعان همه مورخان با انصاف، ممتازترین و برترین شاگرد مکتب این نبی معظم مولی الموحدین علی بن ابیطالب علیه السلام بوده است که از همان زمان کودکی تحت تربیت پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفت و تا آخرین لحظاتی که سر مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله بر سینه مولا بود و قبض روح گردید بیشترین قرب و منزلت را به وی داشت. لذا در سال پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله بر آن شدیم با محوریت کلام مولا در نهج البلاغه گوشه ای از فضائل نبی معظم را که از زبان مولا علی علیه السلام بیان گردیده در این اوراق منعکس نمائیم.
نام کتاب « السید الاکبر فی کلام السید الاصغر» از بعضی فراز دعای ندبه ( … و صل علی محمد جده و رسولک السید الاکبر و علی ابیه السید الاصغر) اخذ شده است. و در این کتاب از فهرست موضوعی نه البلاغه موحوم دشتی و ترجمه متن عربی را از ترجمه نهج البلاغه آیت الله مکارم شیرازی (دامت برکاته) که دارای ترجمه ای روان می باشد بهره گرفته شده است و در قسمت ترجمه منظوم نیز اثر گرانقدر آقای محمد حسین سلطانی که تمام نهج البلاغه را به صورت شعر ترجمه نموده اند بهره گرفته شده است. در پایان از همه عزیزانی که ما را در این زمینه راهنمایی نمودند تقدیر و تشکر می نماییم.

آینده نگری پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
… النبی الامی(صلی الله علیه و آله) انه قال یا علی لا یبغضک مومن و لا یحبک منافق(حکمت 45)
پیامبر صلی الله علیه و آله امی (درس نخوانده) فرمود: ای علی! هیچ مومنی تو را دشمن نمی داند و هیچ منافقی تو را دوست نخواهد داشت.
فوالذی فلق الجنه و برأ النسمه ان الذی انبئکم به عن النبی الامی صلی الله علیه و آله ما کذب المبلغ و لا جهل السامع لکانی انظر الی ضلیل قد نعق بالشام و فحص برایاته فی ضواحی کوفان فاذا فغرت فاغرته و اشتدت شکیمته و ثقلت فی الارض و طدته عضت الفتنه أبناها بأنیابها و ماجت الحرب بامواجها و بدا من الایام کلوحها فاذا اینع زرعه و قام علی ینعه و هدرت شقاشقه و برقت بوارقه عقدت رایات الفتن المعضله و اقبلن کاللیل الظلم و البحر المتلطم هذا و کم یحرق الکوفه من قاصف و یمر علیها من عاصف و عن قلیل تلتف القرون بالقرون و یحصد القائم و یحطم المحصود. (خطبه 101)
سوگند به آن کس که دانه را ( در اعماق زمین) شکافت و بشر را آفرید آنچه به شما خبر می دهم از پیغمبر امی است. نه آن کس که به من گفته دروغ گفته و نه شنونده بی خبر بوده است. گویا می بینم شخص(1) بسیار گمراهی بر مردم شام همچون حیوانات بانگ زند ( و آنان را گرد آورد) و پرچمهای خویش را در اطراف کوفه نصب کند هنگامی که دهن باز کند و طغیان او به اوج رسید و جای پایش در زمین محکم گردد (ستم او همه جا را بگیرد) و فتنه فرزندان خویش را بگزد و آتش جنک زبانه کشد. روزها چهره گرفته و عبوس خود را ظاهر سازند و شبها رنج و مشکلات خویش را آشکار نمایند هنگامی که کِشت او به مرحله درو برسد و برای چیدنش بپاخیزد و به هیجان در آید و برق شمشیرش بدرخشد، در آن هنگام پرچمهای فتنه ها و شورشهای پیچیده به اهتزاز در آید و همچون شب تار و دریای متلاطم رو آورند. علاوه بر این چه طوفانهای سختی که شهر کوفه را بشکافد و چه تندبادهایی که بر آن وزیدن گیرد و به زودی دسته های مختلف به جان هم افتند آناکه سرِ پا هستند درو شوند و آنها که از پا افتاده اند لگدمال گردند!
یقتل فی هذه الامه امام یفتح علیها القتل و القتال الی یوم القیامه و یلبس امورها علیها و یبث الفتن فیها فلا یبصرون الحق من الباطل یموجون فیها موجاً و یمرجون فیها مرجاً (خطبه 164)
در این امت پیشوایی کشته خواهد شد که پس از آن درهای کشت و کشتار به روی آنها تا قیامت باز خواهد گردید، امور این امت را بر آنها مشتبه می کند، فتنه و فساد در میانشان گسترش می دهد تا آن جا که حق را از باطل تمیز نمی دهند و به سختی در آن فتنه غوطه ور می شوند و به شدت در هم آمیخته و فاسد خواهند گردید.

ارزش پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و قرآن
ارسله علی حین فتره من الرسل و طول هجعه من الامم و انتقاض منالمبرم فجاءَهم بتصدیق الذی بین یدیه و النور المقتدی به ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اخبرکم عنه الا ان فیه علم ما یاتی و الحدیث عن الماضی و دواء دائکم و نظم ما بینکم. (خطبه 158)
خدای منان، وی(پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله)را در آن هنگام که از زمان پیامبران فاصله گرفته بود و ملتهای جهان به خواب فرو رفته بودند و تار و پود حقائق از هم گسسته بود (برای هدایت انسانها) فرستاد (محتوای رسالت او برای این مردم) تصدیق کتابهای آسمانی پیشین بود و نوری که باید به آن اقتدا کنند، این نور همان قرآن است آن را به سخن آرید اگر چه هرگز ( با زبان عادی) سخن نمی گوید. اما من از جانب او شما را آگاهی می دهم ، بدانید در قرآن علوم آینده و اخبار گذشته، داروی بیماریها و نظم حیات اجتماعی شما است.

ارزش وجود پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
کان فی الارض امانان من عذاب الله و قد رفع احدهما فدونکم الآخر فتمسکوا به أما الأمان الذی رفع فهو رسول الله صلی الله علیه و آله و أما الأمان الباقی فالاستغفار قال الله تعالی « و ما کان الله لیغذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون» «سوره انفال آیه 23 »(حکمت 88)
در روی زمین دو امان و وسیله ی نجات از عذاب الهی بود که یکی از آنها برداشته شد، دومی را دریابید و به آن چنگ زنید. اما امانی که برداشته شد رسول الله صلی الله علیه و آله بود و اما امانی که باقی مانده استغفار است. خداوند متعال می فرماید: خداوند آنها را عذاب نمی کند تا تو در میانشان هستی و خداوند آنها را هرگز عذاب نمی کند در حالی که استغفار می کنند.

ارزش شهادت به یگانگی خدا و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
و نشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمداً صلی الله علیه و آله عبده و رسوله شهادتین تصعدان القول و ترفعان العمل لا یحف میزان توضعان فیه و لا یثقل میزان ترفعان عنه. (خطبه 114)
گواهی می دهیم که غیر از او معبودی نیست و شریک ندارد و شهادت می دهیم که محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست. شهادتی که سخن را بالا می برد و عمل را به پیشگاه خدا به مرحله قبول می رساند. شهادتی که در هر میزانی گذاشته شود سبک نمی گردد و از هر میزانی برگرفته شود سنگین نخواهد شد.

اهلبیت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و حیات علم
فالتمسوا ذلک من عند اهله فانهم عیش العلم و موت الجهل هم الذین یجبرکم حکمهم عن علمهم و صمتهم عن منطقهم و ظاهرهم عن باطنهم لا یخالفون الدین و لا یختلفون فیه فهو بینهم شاهد صادق و صامت ناطق. (خطبه 147)
( و این آگاهیها را) از اهلش بخواهید، زیرا آنها زندگی علم و مرگ جهلند؛ آنهایند که حکمشان شما را از عملشان، سکوتشان شما را از منطقشان و ظاهرشان از باطنشان آگاهی می دهد. اینان نه با دین مخالفت می کنند و نه در آن اختلاف دارند. بنابراین دین در میان آنان گواهی است صادق و ساکتی است سخنگو.

بعثت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سختی های جاهلیت
ثم ان الله سبحانه بعث محمداً بالحق حین دنا من الدنیا الانقطاع و اقبل من الآخره الاطلاع و اظلمت بهجتها بعد اشراق و قامت باهلها علی ساق و خشن منها مهاد و ازف منها قیاد فی انقطاع من مدتها و اقتراب من اشراطها و تصرم من اهلها و انفصام من حلقتها و انتشار من سببها و عفا من اعلامها و تکشف من عوراتها و قصر من طولها جعله الله بلاغاً لرسالته و کرامه لامته و ربیعاً لاهل زمانه و رفعه لاعوانه و شرفاً لانصاره. (خطبه 198)
خداوند محمد صلی الله علیه و آله را هنگامی به حق مبعوث ساخت که دنیا به پایان یافتن نزدیک شده، نشانه های آخرت روی آور گردیده رونق آن پس از روشنائی به ظلمت گرائیده و اهل خویش را از ناراحتی سر پا نگهداشته بود بسترش ناهموار و آماده زوال و نابودی بود مدتش پایان می گرفت و علامتهای زوالش نزدیک می شد، اهلش در حال نابودی، حلقه ی زندگی در آن شکسته، اسبابش از هم گسیخته، پرچم هایش کهنه و پوسیده، پرده هایش دریده و عمر طولانی آن به کوتاهی گرائیده بود. (در این هنگام) خداوند وی را ابلاغ کننده ی رسالتش، افتخار آفرین برای امتش، باران بهاری برای تشنگان اهل زمانش، سربلندی برای پیروانش و مایه ی شرف برای یاران و انصارش قرار داد.

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و دنیا
قد حقر الدنیا و صغرها و اهون بها و هونها و علم انا لله زواها عنه اختیاراً و بسطها لغیره احتقاراً فاعرض عن الدنیا بقلبه و امات ذکرها عن نفسه و احب ان تغیب زینتها عن عینه لکیلا یتخذ منها ریاشاً او یرجو فیها مقاماً بلغ عن ربه معذراً و نصح لامته منذراً و دعا الی الجنه مبشراً و خوف من النار محذراً. (خطبه 109)
او دنیا را بس حقیر می شمرد و در چشم دیگران آن را کوچک جلوه می داد، آن را خوار می دانست و در پیش دیگران خوارش می شمرد. آگاه بود که خداوند برای احترام او با اختیار دنیا را از وی گرفت و آن را به غیر او به خاطر کوچکیش گشاده ساخت. او با قلب و روح خود از دنیا اعراض نمود و یاد آن را در دل خود می رانید. دوست می داشت که زینتهای آن از پیش چشمش پنهان باشد تا از آن لباس فاخری تهیه نکند یا اقامت در آن را آرزو ننماید. در تبلیغ احکام از ناحیه پروردگار برای قطع عذر آنان اصرار ورزید امت خویش را برای بیم از عذاب خدا نصیحت کرد. مردم را بسوی بهشت دعوت نمود و بشارت داد و از آتش سوزان جهنم برحذر می داشت.
قضم الدنیا قضماً و لم یعرها طرفاً اهضم اهل الدنیا کشحاً و اخمصهم من الدنیا بطناً عرضت علیه الدنیا فابی ان یقبلها و علم ان الله سبحانه ابغض شیئاً فابغضه و حقر شیئاً فحقره و صغر شیئاً فصغره و لو لم یکن فینا الا حبنا ما ابغض الله و رسوله و تعظیمنا ما صغر الله و رسوله لکفی به شقاقاً لله و محاده عن ا مر الله و لقد کان صلی الله علیه و آله یأکل علی الارض و یجلس جلسه العبد و یخصف بیده نعله و یرفع بیده ثوبه و یرکب الحمار العاری و یردف خلفه و یکون الستر علی باب بیته فتکون فیه التصاویر فیقول یا فلانه لاحدی ازواجه غیبیه عنی فانی اذا نظرت الیه ذکرت الدنیا و زخارفها فاعرض عن الدنیا بقلبه و امات ذکرها من نفسه و احب ان تغیب زینتها عن عینه لکیلا یتخذ منها ریاشاً و لا یعتقدها قراراً و لا یرجوا فیها مقاماً فاخرجها من النفس و اشخصها عن القلب و غیبها عن البصر و کذلک من ابغض شیئاً ابغض ان ینظز الیه و ان یذکر عنده و لقد کان فی رسول الله صلی الله علیه و آله ما یدلک علی مساوی الدنیا و عیوبها اذ جاع فیها مع خاصته و زویت عنه زخارفها مع عظیم زلفته فلینظر ناظر بعقله اکرم الله محمداً بذلک ام اهانه فان قال اهانه فقد کذب و الله العظیم بالافک العظیم و ان قال اکرمه فلیعلم ان الله قد اهان غیره حیث بسط الدنیا له و زواها عن اقرب الناس منه فتأسی متأس بنبیه و اقتص اثره و ولج مولجه و الا فلا یأمن الهلکه فان الله جعل محمداً علماً للساعه و مبشراً بالجنه و منذراً بالعقوبه خرج من الدنیا خمصاً و ورد الآخره سلیماً لم یضع حجراً علی حجر حتی مضی لسبیله و اجاب داعی ربه. (خطبه 160)
پیامبر صلی الله علیه و آله بیش از حداقل نیاز از متاع دنیا استفاده نکرد و به آن تمایلی نشان نداد، پهلویش از همه لاغرتر و شکمش از همه گرسنه تر بوده، دنیا با وی عرضه شد (تا آنچه می خواهد انتخاب کند) اما از پذیرفتن آن امتناع ورزید، او از آنچه مبغوض خداوند است، آگاهی داشت لذا خود نیز آنها را منفور می شمرد و آنچه خداوند آن را حقیر شمرده بود او نیز حقیر می دانست و کوچکها را کوچک و کم اهمیت.
اگر در ما چیزی جز محبت آنچه مورد غضب خدا و رسول و بزرگداشت آنچه خداوند و پیامبرش آن را کوچک شمرده اند، نباشد، همین خود برای مخالفت ما با خدا و سرپیچی از فرمایش کافی است.
پیامبر صلی الله علیه و آله روی زمین (بدون فرش ) می نشست و غذا می خورد و با تواضع همچون بردگان جلوس می کرد، با دست خویشکفش و لباسش را وصله می کرد، بر مرکب برهنه سوار می شد و حتی کسی را پشت سر خویش سوار می نمود، پرده ای را بر در اطاقش دید که در آن تصویرهایی بود، همسرش را صدا زد و گفت: آن را از نظرم پنهان کن که هرگاه چشمم به آن می افتد به یاد دنیا و زرق و برقش می افتم. او با تمام قلب خویش از زرق و برق دنیا اعراض، و یاد آن را در وجودش می راند.وی سخت علاقمند بود که زینتها و زیورهای دنیا از چشمش پنهان گردد، تا از آن لباس زیبایی تهیه نکند و آن را قرارگاه همیشگی نداند. و امید اقامت دائم در آن نداشته باشد. لذا آن را از روحش بیرون راند، از قلبش دور ساخت و از چشمش پنهان ساخت. (آری) چنین است، کسی که چیزی را منفور می دارد نگاه کردن و یادآوری آن را نیز منفور می شمرد. در زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله اموری است که تو را به عیوب دنیا واقف می سازد، چه اینکه او و نزدیکانش در آن گرسنه بودند و با اینکه منزلت و مقام عظیمی در پیشگاه خداوند داشت زینتهای دنیا را از او دریغ داشت، بنابراین هر کس با عقل خ ویش باید بنگرد که آیا خداوند با این کار پیامبرش را گرامی داشته یا به او اهانت نموده است؟ اگر کسی بگوید او را تحقیر کرده که – به خدا سوگند- این دروغ محض است، دروغی بزرگ، و اگر گوید او را گرامی داشته باید بداند خداوند دیگران را (که زینتهای دنیا به آنها داده) گرامی نداشته است، چه اینکه دنیا را برای آنها گسترده و از مقربترین افراد به او دریغ داشته است. بنابراین (کسی که بخواهد خوشبختی واقعی پیدا کند) باید به این فرستاده خداوند افتدا و تأسی نماید، گام در جای گامهایش بگذارد و از هر دری او داخل شده وارد شود و اگرچنین نکند از هلاک ایمن نگردد، زیرا خداوند محمد صلی الله علیه و آله را نشانه قیامت، بشارت دهنده بهشت و انذارکننده از عقوبتها و کیفرها قرار داده است. او با شکم گرسنه از این جهان رفت و با سلامت روح و ایمان به سرای دیگر ورود کرد، وی تا آندم که به راه خود رفت و دعوت حق را اجابت نمود سنگی روی سنگ نگذاشت.

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و بهترین اسوه
لقدکان فی رسول الله صلی الله علیه و آله کاف لک فی الاسوه و دلیل لک علی ذم الدنیا و عیبها و کثره مخازیها مساویها اذ قبضت عنه اطرافها و وطِّت لغیره اکنافها و فطم عن رضاعها و زوی عن زخارفها (خطبه 160)
کافی است که روش پیامبر را سرمشق خویش قرار دهی و نیز او سرمشق توست در بی ارزش بودن دنیا و رسوائی ها و بدی هایش، چه اینکه دنیا از او گرفته شده، اما برای دیگران مهیا گردید، از پستان دنیا وی را جدا ساختند و از زخارف و زینتهای آن کنار زده شد.

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و اجرای حدود الهی
ان رسول الله رجم الزانی المحصن ثم صلی علیه ثم ورثه اهله و قتل القاتل و ورث میراثه اهله و قطع السارق و جلد الزانی غیر المحصن ثم قسم علیهما من الفی و نکحا المسلمات فاخذهم رسول الله صلی الله علیه و اله بذنوبهم و اقام حق الله فیهم و لک یمنعهم سهمهم منالاسلام و لم یخرج اسماءهم من بین اهله. (خطبه 217)
به درستی که پیامبر صلی الله علیه و آله ، زناکار همسردار را سنگسار می کرد، پس از آن به وی نماز می خواند، پس ارث او را میان خاندانش تقسیم می نمود. قاتل او را می کشت و میزانش را به اهلش می داد، دست سارق را می برید و زناکار بدون همسر را تازیانه می زد، پس سهم آنها را از غنائم می داد و می توانستند از زنان مسلمان همسر انتخاب کنند، بنابراین پیغمبر آنها را به واسطه گناهانشان مؤاخذه می کرد و حق خدای را بر آنها اجرا می نمود ، اما سهم اسلامی آنها را از بین نمی برد و نامهای آنان را از دفتر مسلمانان خارج نمی ساخت.

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و امامت امیرالمومنین علیه السلام
اری نور الوحی و الرساله و اشم ریح النبوه و لقد سمعت رنه الشیطان حین نزل الوحی علیه صلی الله علیه و آله فقلت یا رسول الله ما هذه الرنه فقال هذا الشیطان قد أیس من عبادته انک تسمع ما اسمع و تری ما اری الا انک لست بنبی و لکنک لوزیر و انک لعلی خیر. (خطبه 192) من نور وحی و رسالت را می دیدم و نسیم نبوت را استشمام می کردم. من به هنگام نزول وحی بر محمد صلی الله علیه و آله صدای ناله ی شیطان را شنیدم، از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم: این ناله چیست؟ فرمود: این شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گردیده، تو آنچه را که من می شنوم ، می شنوی و آنچه را که من می بینم می بینی تنها فرق میان من و تو این است که تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر منی و بر طریق و جاده خیر قرار داری.

تاریخ سیاسی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
الی ان بعث الله سبحانه محمداً رسول الله صلی الله علیه و آله لانمجاز عدته و اتمام نبوته ماخوذاً علی النبیین میثاقه مشهوره سماته کریماً میلاده و اهل الارض یومئذ ملل متفرقه و اهواء منتشره و طرائق متشتته بین مشبه لله بخلقه او ملحد فی اسمه او مشیر الی غیره فهداهم به من الضلاله و انقذهم بمکانه من الجهاله ثم اختار سبحانه لمحمد صلی الله علیه و آله لقاءه و رضی له ما عنده و اکرمه عن دار الدنیا و رغب به عن مقام البلوی فقبضه الیه کریما صلی الله علیه و آله. (خطبه 1)
تا اینکه خداوند سبحان برای وفای به وعده ی خود، و کامل گردانیدن نبوت محمد صلی الله علیه و آله رسول خویش را مبعوث ساخت، کسی که از همه ی پیامبران برای بشارت به آمدنش پیمان گرفته شده بود، نشانه هایش مشهور و میلادش پسندیده بود، در آن روز که (او قدم به جهان گذارد) مردم زمین دارای مذاهب پراکنده و خواسته های ضد و نقیض و جمعیتهایی متشتت بودند، عده ای خدای را به مخلوقش تشبیه می کردند، گروهی ملحد بودند و جمعی معبودهای دیگری غیر از خدای یگانه داشتند، اما او آنها را از گمراهی نجات داد و هدایت نمود و با موقعیت خود آنان را از جهالت نجات بخشید. سپس خدای سبحان لقای خویش را برای محمد صلی الله علیه و آله اختیار کرد و آنچه را نزد خود داشت، برای او پسندید، او را با انتقال از دنیا گرامی داشت، و از گرفتاری با مشکلات نجات داد، وی را در نهایت احترام قبض روح کرد (درود خدا بر او و خاندانش).

جاهلیت پیش از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
و الناس فی فتن انجذم فیها حبل الدین و تزعزعت سواری الیقین و اختلف النجر و تشتت الامر و ضاق المخرج و عمی المصدر فالهدی خامل و العمی شامل عصی الرحمن و نصر الشیطان و خذل الایمان فانهارت دعائمه و تنکرت معالمه و درست سبله و عفت شرکه اطاعوا الشیطان فسلکوا مسالکه وردوا مناهله بهم سارت اعلامه و قام لواؤه فی فتن داستهم باخفافها و وطئتهم باظلافها و قامت علی سنابکها فهم فیها تائهون حائرون جاهلون مفتونون فی خیر دار و شر جیران نومهم سهود و کحلهم دموع بارض عالمها ملجم و جاهلها مکرم. (خطبه 2)
او را زمانی فرستاد که مردم در رون فتنه ها قرار داشتند، رشته های مذهب گسسته و ارکان ایمان و یقین متزلزل شده، راههای اساسی برای شناخت حق مختلف و امور مردم پراکنده و متشتت، راه فرار از فتنه ها باریک، مرجع و پناهگاه ناپیدا، هدایت فراموش شده و گمراهی و نابینایی همه را فرا گرفته بود. خدای رحمان معصیت می شد و شیطان یاری می گردید. ایمان بدون یاور مانده، ارکان آن فرو ریخته و نشانه هایش دگرگون شده، راههای آن ویران و جاده های آن کهنه و فرسوده گشته وبد. شیطان را اطاعت می کردند و به راههای او می رفتند و در آبخورگاه او وارد می شدند، به وسیله مردم نشانه های شیطان آشکار شده و پرچم او بر افراشته گردیده، فتنه ها با پای خویش آنان را لگد مال نموده و با سمهای خود آنان را له کرده بود. فتنه بر روی پای خود ایستاده و آنها در آن متحیر و سرگردان، بی خبر فریب خورده، در کنار بهترین خانه (کعبه) و بدترین همسایگان (بت پرستان) قرار داشتند. خوابشان بیداری و سرمه ی چشمهایشان اشک بود، در سرزمینی که دانشمندش به حکم اجبار لب فرو بسته و جاهلش گرامی بود.
و انتم معشر العرب علی شر دین و فی شر دار منیخون بین حجاره خشن و حیّات صم تشربون الکدر و تاکلون الجشب و تسفکون دماءکم و تقطعون ارحامکم الاصنام فیکم منصوبه و الآثام بکم معصوبه. (خطبه 26)
شما ملت عرب بدترین دین و آیین را داشتید و در بدترین سرزمینها زندگی می نمودید، در میان سنگهای خشن و مارهایی که فاقد شنوایی بودند ( و به همین جهت از هیچ چیز نمی ترسیدید) آبهای آلوده را می نوشیدید و غذاهای ناگوار را می خوردید، خون یکدیگر را می ریختند و پیوند خویشاوندی را قطع می نمودید، بتها در میان شما بر پا بود، ( و پرستش بت شیوه و آیین شما) و گناهان سراسر وجود شما را فرا گرفته بود.

جهاد پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
فقاتل بمن اطاعه من عصاه یسوقهم الی منجاتهم و یبادر بهم الساعه انتنزل بهم (خطبه 104)
او با یارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت، تا آنان را به سر منزل نجات سوق دهد و پیش از آنکه مرگشان فرا رسد، در آمادگی آنان مبادرت ورزید.

در فراق پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
و لقد قبض رسول الله صلی الله علیه و آله و ان رأسه لعلی صدری و لقد سألت نفسه فی کفی فامررتها علی وجهی و لقد ولیت غسله صلی الله علیه و اله و الملائکه اعوانی فضجت الدار و الافنیه ملا یهبط و ملأ یعرج و ما فارقت سمعی هینمه منهم یصلون علیه حتی واریناه فی ضریحه. (خطبه 197)
رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که سرش بر سینه ام قرار داشت قبض روح گردید و جانش در دستم جریان پیدا کرد، آن را به چهره کشیدم. من متصدی غسل آن حضرت بودم و فرشتگان مرا یاری می کردند (گویی) در و دیوار خانه اش به ضجه در آمده بودند. گروهی (از فرشتگان) به زمین می آمدند و گروهی به آسمان می رفتند، گوش من از صدای آهسته ی آنان که بر آن حضرتنماز می خواندند خالی نمی شد، تا آنگاه که او را در ضریح خود به خاک سپردیم.
السلام علیک یا رسول الله عنی و عن ابنتک النازله فی جوارک و السریعه اللحاق بک قل یا رسول الله عن صفیتک صبری و رق عنها تجلدی الا ان فی التأسی لی بعظیم فرقتک و فادح مصیبتک موضع تعز فلقد و سدتک فی ملحوده قبرک و فاضت بین نحری و صدری نفسک ف انالله و انا الیه راجعون. (خطبه 202)
ای رسول خدا! از جانب من و دخترت که هم اکنون در جوارت فرود آمده و به سرعت به تو ملحق شده است سلام. ای پیامبر! از فراق دختر برگزیده و پاکت پیمانه ی صبرم لبریز شده و طاقتم از دست رفته، اما پس از روبرو شدن با مرگ و رحلت تو هر مصیبتی به من برسد کوچک رسد (فراموش نمی کنم) با دست خود تو را در میان قبر قرار دادم و هنگام رحلتت سرم بر سینه ام بود، که قبض روح شدی، فانا لله و انا الیه راجعون، ما از آن خداییم و به سوی خدا باز می گردیم.
بابی انت و امی یا رسول الله لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النبوه و الانباء و اخبارالسماء خصصت حتی صرت مسلیاً عمن سواک و عممت حتی صار الناس فیک سواء و لولا انک امرت بالصبر و نهیت عن الجزع لانفذنا علیک ماء الشئون و لکان الداء مماطلاً و الکمد محالفاً و قلا لک و لکنه ما لا یملک رده و لا یستطاع دفعه بابی انت و امی اذکرنا عند ربک و اجعلنا من بالک. (خطبه 235)
پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا! با مرگ تو چیزی قطع شد که با مرگ دیگری قطع نگشت و آن نبوت و اخبار و آکاهی از آسمان بود. مصیبت تو این امتیاز را دارد کهاز ناحیه ای تسلی دهنده است، یعنی پس از مصیبت تو دیگر مرگها اهمیتی ندارد و از سوی دیگر این یک مصیبت همگانی است که عموم مردم به خاطر تو در سوگند. اگر نبود که امر به صبر و شکیبایی فرموده ای و از از بیتابی نهی نموده ای آنقدر گریه می کردم که اشکهایم تمام شود و این درد جانکاه همیشه برای من باقی بود و حزن و اندوهم دائمی و تازه اینها در مصیبت تو کم بود، اما حیف که نمی توان مرگ را بازگرداند و آن را دفع نمود. پدر و مادرم فدایت باد ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و ما را هرگز فراموش ننما.

پی نوشت ها:

1- برخی از شارحان و مورخین گفته اند که این شخص عبدالملک مروان است.(نهج البلاغه دشتی)
ادامه دارد ….

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید