تأملی در خلق عظیم (1)

تأملی در خلق عظیم (1)

نویسنده: حجه الاسلام و المسلمین دکتر جعفر شانظری (1)

 

چکیده
به نام آن که با قلم زبرجد بر دفتر یاقوت، نوشت و به آن سوگند یاد کرد: «ن و القلم و ما یسطرون»، و سلام او بر سید اولاد آدم، معتکف در گاه عزت و مجاور محله ی محبت؛ انسانی که در خلوت «او ادنی» گام نهاد و به خلق عظیم آراسته شد.
پیچیدگی وجود آدمیان و راز آلود و اسرارآمیز بودن آن به گونه ای است که آرا و انظار در حوزه ی انسان شناسی به تفاوت درآمد و دشوارترین پرسش در این قلمرو، پرسش از چیستی او شد. گاه او را تک انگار و گاه دوانگار شناخته اند و در تفسیر هر یک، شماری چند از تئوری ها و نظریه ها پدید آمد. اما در این سخن وفاق حاصل شد که انسان از سه ساحت اندیشه، عواطف و رفتار جداناپذیر است و با هم بودن و درهم تنیدن این سه ساحت به حدی است که یک واقعیت را نشان می دهد و تجزیه ی آنها امری غیر واقع بینانه و یا غیر ممکن می باشد.
در این مقاله با توجه به پیوند ناگسستنی این سه ساحت، نخست به معنای «خلق»، «اخلاق»، «نظام های اخلاقی» و «مسلک های پرورشی» اشاره رفته، و پس از آن به تحلیل و بررسی نظام اخلاقی و روش تربیتی دین اسلام نگاه شده، و سرانجام به معنای عظمت خلق و سر اتصاف پیامبر اعظم(ص) به «خلق عظیم» پرداخته شده است و به این نتیجه دست یافتیم که اخلاق پیامبر اسلام بازتاب اخلاق خداوند است.

پیشگفتار
محمد مصطفی(ص) ، نامش محبوب و برگزیده و جانش سپیده دم روزگار گشت. او وقتی از تپه های هستی فرود می آمد غمی بر دلش نشست و با خود اندیشید که چگونه می توان با فراغت و آرامش و بی رنج و غصه در اینجا زندگی کرد و چه نوع زیستی را با همشهریان می توان داشت و با کدامین روحیه و حالت می توان این دیار را به قصد مأوای حقیقی ترک کرد. آری، او چه روزهای پر رنج و محنت که در حصار این دیار گذراند و چه شب هایی دراز که در تنهایی به سر برد و چه تکه ها و پاره های تن و جانش را که بر کوچه ها و خیابان های این شهر افشاند و سرانجام نه تنها یک تفکر و اندیشه ی بی مانند، بلکه یک جان و قلبی با حلاوت و طراوت را بر جای گذاشت: «انی تارک فیکم الثقلین؛ کتاب الله و عترتی».
مصطفی با لطف، محبت و خلق عظیم از این شهر و دیار گذر کرد و رسالتش را در هاله ای از نور ولایت، همچون خورشید در منظومه ی آفرینش، تا ابد به یادگار نهاد.
او فرمود: هر زمان که عشق (ولی) اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید، هر چند راه او سخت و ناهموار باشد و هر زمان که با شما سخن گوید او را باور کنید هر چند دعوت او رؤیاهای شما را چون باد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند، زیرا عشق، چنان که شما را تاج بر سر می نهد، به صلیب نیز می کشد. عشق، شما را چون خوشه های گندم دسته می کند، آن گاه به خرمن کوب از پرده ی خوشه بیرون می آورد و سپس به غربال از کاه می رهاند و به گردش آسیاب می سپارد تا آرد سپید از آن بیرون آید. سپس شما را خمیر می کند تا نرم و انعطاف پذیر شوید و بعد از آن بر آتش مقدس می نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند، نان مقدس شوید: « لقد خلقنا الانسان فی کبد» (2). «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» (3).
دین محمد(ص) عشق است، و حیات آن ایمان، و برنامه ی آن دمساز شدن با اسرار آفرینش و همگام شدن با زمین و آسمان، و کار و تلاش برای تحصیل حقیقت زندگی، و در یک کلام، دین او اندیشه و کردارهای برگرفته از هستی شناختی توحیدی است که میان سه ساحت آدمیان وحدت می بخشد و آنها را پرورش می دهد و نمونه های برتر و بی بدیل می سازد. او که برگزیده و آخرین مرد آسمانی و کامل ترین انسان است میوه ی همین دین است: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» (4).
در این مقاله در پی سر خلق عظیم، نخست به معنای خلق و گزاره های اخلاقی و ساحت وجود آدمیان و پس از آن به نظام اخلاقی دینی و مسلک های تربیتی و سرانجام به تحلیل چرایی اتصاف پیامبر به وصف «خلق عظیم» و معنای عظمت خلق پرداخته می شود.

مقدمه
خلق، ویژگی و ملکه ی درونی آدمیان است که افعال و کردار بر پایه ی آن به آسانی پدید می آید؛ گاه فضیلت و ستودنی است و گاه رذیلت و زدودنی.(5)
راغب اصفهانی می نویسد: خَلق و خُلق یک ریشه دارند، اما خَلق در هیأت، شکل و صورت های آشکار و پیدا که به چشم دیده می شود به کار می رود، ولی خُلق به صفات، نیروها و سجایای باطنی که با بصیرت دیده می شود، اطلاق می گردد: «و الاخلاق ما اکتسبه الانسان من الفضیله بخلقه.» (6)
علامه طباطبایی، در خصوص علم اخلاق می نویسد: «و هو الفن الباحث عن الملکات الانسانیه المتعلقه بقواه النّباتیه و الحیوانیه و الانسانیه و تمیز فضایل منها من الرّذایل لیستکمل الانسان بالتحلی و الاتصاف بها…»(7)
علم اخلاق دانش و فنونی است که از صفات، خصلت ها و ویژگی های درونی انسان که مربوط به نیروهای نباتی، حیوانی و انسانی است، بحث می کند و رسالتش تشخیص فضایل از رذایل است؛ به منظور این که انسان در اثر آراستگی و اتصاف به فضایل و پیراسته از رذایل به کمال خویش دست یابد.
این نیروها و قوا به طور کلی به سه گروه تقسیم می شود: شهویه، غضبیه، فکریه. نقش نیروی شهوی جلب منابع است، نیروی غضب دفع مضار می کند و کارکرد نیروی فکری، ادراک و تشخیص است. با بهره گیری از این کارکرد اخیر است که انسان از افراط و تفریط کنترل می شود و حد اعتدال در جلب و دفع حاصل می آید و سرانجام اصول اخلاقی، یعنی عفت، شجاعت، حکمت و عدالت در او شکل می گیرد.
برخی واژه ی «خلق» در آیه ی «انک لعلی خلق عظیم» (8) را دین معنا کرده اند، یعنی: «ای پیامبر! تو دارای دین بزرگ (اسلام) هستی.» طبرسی می نویسد: «و انک یا محمد لعلی خلق عظیم ای علی دین عظیم و هو دین الاسلام…» (9) زیرا مفهوم اخلاق، گاه وصف نفس آدمیان و بیانگر حالت راسخ در آنان است و گاه وصف رفتار مختارانه ی آدمیان و گاه وصف قوانین و اصولی که در سامان بخشیدن به زندگی آدمیان به کار می آید. در آیه ی فوق نیز واژه ی خلق به معنای دین که قوانین و آیین زندگی است، به کار رفته.
علامه ی طباطبایی می نویسد: آیه «انک لعلی خلق عظیم» اگرچه در ستایش از حسن و بزرگی خلق پیامبر است، به لحاظ سیاق آیات پیشین و پسین، ناظر به اخلاق زیبای اجتماعی پیامبر است که در معاشرت و تعامل اجتماعی ظهور و عینیت یافته است، مانند ثبات بر حق، صبر در برابر اذیت های مردم، گذشت و اغماض از آنها، رفق و مدارات و تواضع در برابر مردم. (10)
طبرسی می نویسد: «وقیل الخلق العظیم الصبر علی الحق وسعه البذل و تدبیر الامور علی مقتضی العقل بالصلاح و الرفق و المداراه و تحمل المکاره فی الدعاء الی الله سبحانه و التجاوز و العفو…» (11)

گزاره های اخلاقی
مفاهیم اخلاقی از روابط عینی و حقیقی میان افعال اختیاری انسان و نتایج حاصل از آنها حکایت دارد. به دیگر عبارت، در قضایای اخلاقی ارتباط از قبیل ضرورت بالقیاس است. مثلاً در جمله ی «باید خدا را عبادت کرد»، میان عبادت و کمال نفس، ضرورت بالقیاس وجود دارد، یعنی عبادت علت کمال نفس است. و جمله ی «باید از سمت راست حرکت کرد»، جهت در حرکت، علت حفظ امنیت و نظم در زندگی اجتماعی است. از این رو، میان باید و نبایدها در حکمت عملی و ضرورت ها در حکمت نظری سنخیت و ارتباط است، بدین معنا که گزاره های عملی و ارزشی از پشتوانه ی عینی و واقعی برخوردارند و منشأ انتزاعی عینی دارد؛ پس جمله ی «راست گویی خوب است» از آن روست که راستی، علت برای کمال روح و آرامش فرد و اجتماع است، بسان این که گوییم «نویشدن آب خوب است»، چون حیات و بقای حیات در گرو آن است.
در قرآن نیز به این رابطه تصریح شده و از نگاه آیات (طلاق/2 و انفال /29). نیز ارتباط در قضایای اخلاقی حکایت کننده از امری حقیقی و واقعی دانسته شده است. (12)

ساحت های وجود انسان
همان طور که پیش از این اشاره شد، در حوزه ی انسان شناسی فلسفی و تبیین واقعیت انسان، آرا و انظار بسیار متفاوت است. گاه او را موجودی طبیعی و مادی و تک انگار می شناسند و ویژگی های انسان و طبیعت او را گرچه غیر همسان با سایر موجودات طبیعی می دانند و دو گروه از گزاره های متفاوت را در او پذیرفته اند، بر این باورند که ویژگی هایی همچون «سعید 70 کیلو وزن و 150 سانتیمتر قد دارد و رنگ چشم او مشکی است»، که توصیف گر جسم و اوضاع و احوال جسمانی هستند، صفات اساسی و بنیادی انسانند و هر یک از ویژگی های
گروه دوم، همچون: ترس، عشق، شجاعت، امید، ایمان و محبت نمی تواند بدون ویژگی های گروه اول وجود داشته باشد. مثلاً صفت «امید» تابعی از حالت های خاصی است که در اندامواره ی بدن، به ویژه مغز و سلسله ی اعصاب، رخ می دهد. پس انسان دو وجود ناهمگون و مستقل نیست، بلکه به منزله ی ماشینی مرکب از قطعات سلولی است.
گاه انسان را دو گانه انگاشته اند و دو گروه از ویژگی های او را آن چنان متمایز و دور از هم یافته اند که گروه اول را به بدن و گروه دوم را به موجودی دیگر، به نام روح نسبت داده و حتی بر اصالت بخش دوم در هویت انسانی پای فشرده اند. البته این دو موجود به گونه ای بسیار اسرارآمیز با یکدیگر ارتباط دارند، به طوری که هر دو یک هویت انسانی را شکل می دهند، اما می توان هر یک را بدون دیگری موجود دانست.
پژوهش در این مسأله مقاله ای مستقل می طلبد، اما آنچه مورد وفاق تمام اندیشمندان قرار گرفته این مطلب است که انسان دارای سه ساحت اندیشه، عواطف و رفتار است و هویت او از این سه ساحت شکل گرفته است. از این رو، در یک نظام اخلاقی کامل و فراگیر، اولاً گزاره های اخلاقی باید هر سه ساحت آدمی را تحت پوشش قرار دهد و ثانیا همواره ارتباط و تأثیر و تأثر متقابل آنها باید مد نظر باشد؛ چرا که هویت آدمی در ترکیب و تعالی این سه ساحت نهفته است.
هویت و ارزش انسان = رفتار + عواطف+ اندیشه
رفتار=نمایشگر – عواطف=گرایش گر – اندیشه= هدایت گر
ساحت اندیشه، منبع و مبدأ آگاهی است و از عالم غیب آدمیان است که هم هدایت گر و هم جهت دهنده است. این ساحت در زمان وصول به حکمت، که اوج اعتدال دانش است، به مرتبه ی ادراک وابستگی مطلق به خدای هستی دست یافته و با ساختار و اسرار واقعی آفرینش و ساحت گرایش گر توأم می گردد و عشق و ایمان را در ساحت جان انسان تولد می بخشد؛ در نتیجه، آنچه در رفتار ظهور و نمود می یابد، هدفمند و معنادار خواهد شد. یعنی رفتار که عالم شهود آدمیان است بر پایه ی حکمت توحیدی و عاقبت اندیشی شکل می گیرد.
این بدان معناست که آدمیان از رهگذر تعقل و ساحت هدایت گر به ساحت گرایش های معنوی رفته و گرایش به دانایی، زیبایی، اخلاق، تقدیس و پرستش را در ساحت فتاری به نمایش می کشند و گل سرسبد آفرینش می گردند و به تعبیر بلند قرآن در معرفی انسان، و به دلیل ظرفیت شگرف وجودی او، به مقام خلافت الهی بار می یابند: «و اذ قال ربک للملائکه إنی جاعل فی الارض خلیفه» (13) و او تنها موجودی است که توان امانتداری الهی را داراست (14) و بر اساس این جایگاه برای انسان است که سراسر گیتی کارگزاران آدمیان شده است: «الم تروا أن الله سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الارض و اسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه» (15) و خود او دارای کرامتی بی مانند گردیده است: «و لقد کرمنا بنی آدم…» (16).
از این رو، عنصر ایمان که میوه ی ساحت دانش گر و گرایش گر آدمیان است، در حکمت الهی بسیار مهم شناخته شد و محبوب ترین چیز نزد خداوند واقع گردید و سنگ بنای تمام کمالات قرار گرفت؛ چرا که موجب آرامش روح و روان انسان است (17) و روشن بینی و تشخیص (18) و توکل، سعادت و رستگاری (19) و نفس مطمئنه (20) از برکات وجودی آن است.
ایمان و عشق که ترکیب ساحت هدایت گر و گرایش گر است، آثار بسیار زیبا خلق می کند که در ساحت رفتار به نمایش در می آید. الگوی عینی این ادعا وجود پیامبر اعظم است که رفتارهای بسیار زیبا از ثبات، صبر، گذشت، مدارا، تواضع در میدان معاشرت با مردم و تعامل اجتماعی هنرمندانه از خود بروز داد و به «خلق عظیم» آراسته گشت.
البته در اینجا نباید از آن روی دیگر سکه، آدمی غفلت گردد، زیرا انسان یگانه موجودی است که از یک جامعیت برخوردار است، یعنی جنبه های ملکوتی و جنبه های ناسوتی در او وجود دارد. از این رو، می تواند بر صدر کاینات نشیند و با فعلیت بخشیدن به بعد ملکوتی، بعد حیوانی و نباتی اش را در اختیار و استخدام گیرد و به مقام پسندیده ی ستودنی گام نهد. اما اگر در ساحت اندیشه به حکمت توحیدی دست نیافت و در ساحت عواطف به گرایش های منفی روی آورد، بدیهی است که در ساحت رفتار نمودی بس زشت می آفریند و سزاوار سرزنش و نکوهش قرار می گیرد « أولئک کالانعام بل هم أضل» (21).

در حدیث آمد که خلاق مجید
خلق عالم را سه گونه آفرید

یک گروه را جمله عقل و علم و جود
آن فرشته است و نداند جز سجود

نیست اندر عنصرش حرص و هوا
نور مطلق زنده از عشق خدا

یک گروه دیگر از دانش تهی
همچو حیوان از علف در فربهی

او نبیند جز که اصطبل و علف
از شقاوت غافل است و از شرف

و آن سوم هست آدمی زاد و بشر
از فرشته نیمی و نیمش زخر

نیم خر خود مایل سفلی بود
نیم دیگر مایل علوی شود

تا کدامین غالب آید در نبرد
زین دوگانه تا کدامین برد نرد
(مولوی)
قرآن نیز در نکوهش آدمی و بیان کاستی ها و ناراستی های وی، او را چنین معرفی می کند:
ستم گر و نادان (احزاب/ 72)، بسیار ناسپاس (حج/66)، سرکش و طغیان گر (علق/6)، تنگ چشم( اسراء/ 100)، حریص (معارج/19)، عجول و شتاب گر (اسراء/1) و مجادله گرترین آفریدگان الهی (الکهف/ 54) .
نگارنده بر این اعتقاد است که جامعیت انسان، اقتضای دو گونه بودن او را در هر سه ساحت وجودی فراهم می سازد. از این رو، هم در ساحت اندیشه می تواند دو نگاه و دو گونه هدایت گری مثبت و منفی داشته باشد، و هم در ساحت صفات و حالات دو گونه ی عمل گرا و گرایش گر به وجود آورد، و هم در ساحت رفتار دو گونه ی متضاد (زیبایی و زشت) بیافریند.

نظام اخلاقی دین
جامعیت ترکیبی در وجود آدمیان، قابلیت های شگرفی را در او نهاده است، به گونه ای که می تواند با بهره گیری از اراده و اختیار، آنها را در خود شکوفا سازد. از این رو، انسان در ساحت اندیشه فرهنگ های گوناگونی را به وجود آورده است. این فرهنگ ها منشأ پیدایش تکثر در نظام های اخلاقی شد و در نتیجه گونه های متفاوت، در ساحت گرایش و در ساحت رفتار، در او رخ داد، یعنی در تفسیر از خود و جهان هستی، زبان ها و فرهنگ های متفاوتی را ارایه کرد و این تفسیرها بازتاب های متفاوتی در رفتار آدمیان را به وجود آورد. ادیان آسمانی نیز در طول تاریخ، رسالتی را در ایجاد فرهنگی خاص انجام دادند.
اسلام نیز که به عنوان « دین خاتم» در سرزمین حجاز طلوع نمود، یک نظام فرهنگی و اخلاقی ارایه کرد. قرآن که سند مستند این رویداد عظیم است با واژگان ها و زبانی کاملاً ملموس و روشن، بیانگر نظام فکری و اخلاقی خاصی شد. در عصر معروف به عصر جاهلیت، آداب و اندیشه های عجیب و غریبی در میان اعراب متداول بود. اسلام بیشتر آنها را مردود شمرد و بعضی از آنها، همچون برخی روحیات و حالات و صفات فرهنگی، مانند: سخاوت، شجاعت، وفا … را با تغییرات و اصلاحاتی در شکل و جوهر آنها، پذیرفت و در نهایت موفق به ارایه ی یک اندیشه و فرهنگ متعالی گشت. (22)
طبیعت اندیشه ی قرآنی ما را بر آن می دارد که در تبیین نظام و زبان اخلاقی قرآن به سه لایه ی موجود در گزاره های آن توجه داشته باشیم؛ یعنی سه گروه متمایز را در مفاهیم اخلاقی قرآن از یکدیگر بازشناسی کنیم: 1- گروه اول، گزاره هایی است که درباره ی طبیعت اخلاقی خداوند وجود دارد و در قرآن با واژگان های بسیار زیبا از این طبیعت سخن گفته شده و توصیف گردیده است؛ 2- گروه دوم، گزاره هایی است که جنبه های مختلف آدمی را نسبت به ذات باری تعالی به عنوان آفریدگار انسان توصیف می نماید؛ 3- گروه سوم، گزاره هایی است که درباره ی اصول و قواعد و قوانین مربوط به رفتار آدمیان سخن می گوید و میان افراد متعلق به جامعه ی اسلامی، ارتباطی خاص و نظم و پیوندی ویژه ایجاد می کند.
گروه دو و سه از اخلاقیات انسانی است، با این تفاوت که گروه دوم ارتباط بنیادی اخلاقی میان انسان و خدا را ساز و کار می دهد و به مقتضای مفاد آیات قرآن، این حقیقت که خداوند دارای طبیعت اخلاقی است و با انسان نیز از طریق اخلاق برخورد می کند، یک تعهد عظیم را در انسان به وجود می آورد که انسان نیز به سهم خودش در ارتباط با خدا رفتار و واکنش اخلاقی داشته باشد و این واکنش در مفاهیم اخلاقی دین ظهور یافته است، اما گروه سوم مربوط است به بینش اخلاقی فرد نسبت به سایر افراد جامعه ای که در آن زندگی می کند.
توجه به این نکته بسیار مهم است که گزاره های گروه اول در نظام اخلاق دینی که مربوط به طبیعت اخلاقی خداوند است، در گذر زمان در حوزه ی دین شناسی به صورت نظریه ای در باب صفات ربوبی بدان پرداخته شد و در قلمرو مباحث کلامی قرار گرفت و به مباحث خداشناسی مرتبط گشت و تعبیر اخلاق الهی را از دست داد؛ همچنان که گزاره های گروه دوم به صورت نظریه ای در حوزه ی انسان شناسی و مباحث تربیتی و اخلاق انسان اختصاص یافت و گزاره های گروه سوم به صورت نظام گسترده ی فقه اسلامی پرورده گشت.
به نظر نگارنده، این سه مقوله و یا سه گروه از مفاهیم اخلاقی قرآن، همچون سه ساحت وجود آدمیان، به هیچ وجه مجزا از یکدیگر نیستند و نباید آنها را از همدیگر تفکیک کرد؛ چرا که مفاهیم اخلاقی در قرآن در هر سه گروه از گزاره ها از یک حقیقت حکایت دارد و آن «خدامرکزی» است، یعنی هیچ مفهوم اخلاقی از مفهوم خداوند جدا نیست؛ چرا که مفاهیم اخلاقی گروه دوم که مربوط به انسان است نیز بازتابی از طبیعت اخلاقی خداوند است و یا به عبارتی واکنش خاصی از اعمال الهی است، زیرا اصطلاحات اخلاقی در این گروه مآلاً قابل تأویل و تفسیر به بنیادی ترین مفاهیم اخلاقی، یعنی تسلیم و تقوا و یا ایمان و تقوا و یا اعتماد کامل به خداوند و ترس پرهیزگارانه از اوست و این چیزی نیست جز همان اخلاق خداوند که به نیکی، مهربانی، و محبت مطلق از یک سو و به قهار، جبار و منتقم از سوی دیگر یاد می شود. مفاهیم اخلاق دینی که از سنخ گروه سوم است نیز بر عدالت و صداقت استوار است که این دو نیز بازتاب اخلاق خداوند است، زیرا او عادل است و ظلم نمی کند: « و ما انا بظلام للعبید» (23).
آیات قرآن (نور/22 و اسراء /23-24) به روشنی نشان دهنده ی این است که این سه گروه مفاهیم اخلاقی به یکدیگر وابستگی دارد. از این رو، در تجزیه و تحلیل هر یک از مفاهیم عمده در ارتباط با اخلاقیات انسان، نباید پیوند بنیادی آنها را با طبیعت اخلاقی ذات باری تعالی نادیده گرفت. این ویژگی منحصر به نظام اخلاق دینی است و در نظام های دیگر اخلاقی که بیشتر بر خوب و بد تکیه دارد، دیده نمی شود.
مفاهیم گروه اول در طبیعت اخلاق خداوند، زبانی توصیفی دارند و مفاهیم گروه دوم در حوزه ی انسان، از زبان ارزشی برخوردارند. به عنوان مثال، واژه ی «کفر» که یکی از مهم ترین واژه های ارزشی در قرآن کریم است، به معنای ناسپاسگزار بودن در برابر نعمت ها و الطاف الهی است. از این رو، واژه ی «کفر» یک واژه ی اصیل و عمیق است که با محتوایی کاملاً عینی و واقعی در ارتباط است. روشن است که این واژه را هاله ای از ارزش در بر گرفته است که آن را از محدوده ی توصیفی بودن بیرون می برد و همین هاله ی ارزشی سبب شده است که به صورت یک اصطلاح اخلاقی مهم در سطح اول مفاهیم اخلاقی قرآن قلمداد شود. این واژه (کفر) با واژه ی (بد) که فرازبان است و در تمام فرهنگ ها و نظام های اخلاقی به کار می رود، به لحاظ نگاه مذکور، کاملاً فرق دارد.
در جامعه ی عصر ظهور اسلام این تحول بنیادی بسیار مشهود است. در بافت غیر دینی عصر جاهلیت، تواضع و تسلیم از صفات موهن و نکوهیده و نشان زبونی و منش پست بود، ولی تکبر، گردنکش بودن و تسلیم نشدن، در چشم اعراب آن زمان، نشانه ی طبع نجیب و علامت شرافت و بزرگی بود، زیرا در آن نظام فرهنگی و اخلاقی جایی برای خداوند کریم وجود نداشت و واژه های اخلاقی ریشه در فرهنگ قبیله داشت.
با ظهور اسلام، این نگاه و فرهنگ کاملاً دگرگون شد. در نظام فرهنگی اخلاقی ارایه شده در اسلام، تواضع در برابر خدا و تسلیم کامل او بودن، برترین فضیلت ها گشت و تکبر و عصیان و گردنکش بودن نشان بی دینی و بی ارزشی شد و واژه های اخلاقی عصر ظهور در چنین فرهنگی کاملاً دگرگون گردید. (24)
البته همان طور که در پیش اشاره رفت، گاه برخی از واژه ها نیز اصلاح گردید. به عنوان مثال، کلمه ی «سخاوت» و «بخشش» در اوضاع و احوال زندگی صحرایی، یک صفت پسندیده و از روحیه ی نوع دوستی و از سجایای اخلاقی ارجمند به حساب می آمد. اما رویکرد عرب جاهلی به این ویژگی با موضع اسلام یک تفاوت بنیادی داشت و آن تفاوت در این بود که اسلام، هر عمل سخاوتمندانه ای را که از میل به خودنمایی سرچشمه گرفته باشد توخالی دانست و آن را طرد کرد. بذل و بخشش در میان اعراب جاهلی که ریشه در فرهنگ خود برتر بینی داشت، گاه به خاطر تظاهر به افراط می کشید و برای یک انگیزه ی لحظه ای و یا برای خودنمایی و ابراز روحیه ی تفرعن گونه، مثلاً شخص همه ی شتران خود را می کشت بدون آن که یک لحظه بیندیشد که این کار، او و خانواده اش را به خاک مذلت و تباهی خواهد نشاند.
در دوران جاهلیت چنین کسی سرمشق و مظهر مروت و مردانگی و کرم بود، اما در نگاه اسلام، بخشیدن و سخاوتمندی برای خودستایی و ارضای غرور، یک عمل پوچ و بی ارزش قلمداد گردید (بقره/6- 264). سخاوت در فرهنگ اخلاق دینی، به انگیزه ی انسانی و با روحیه ی تقوای الهی و پرهیزگاری ارزشمند شناخته می شود. پس شالوده سخاوت در این نظام دینی تقوا و تقرب الهی است و به عبارت دیگر بازتاب اخلاق الهی است: (حدید/7 و بقره 98-100و بقره/191-195).

پی نوشت ها :

1. استادیار گروه الهیات دانشگاه اصفهان
2. بلد/ 4. ترجمه: «ما انسان را به حقیقت در رنج و مشقت آفریدیم.»
3. فجر/28-30. ترجمه: «به حضور پروردگارت باز آی که تو خشنود و او راضی از توست. باز آی و در صفت بندگان من در آی و در بهشت من داخل شو.»
4. احزاب/21. ترجمه : «شما را در اقتدای به رسول خدا نیکی و سعادت بسیار است.»
5. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج19، ص 369.
6. اصفهانی، راغب، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 159.
7. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج1، صص 370 به بعد.
8. قلم/4. ترجمه: «و در حقیقت، تو بر نیکو خلقی عظیم آراسته ای».
9. طبرسی، ابی علی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص 333.
10. المیزان، ج 19، ص 369.
11. مجمع البیان، ج10، ص 333.
12.مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 6، ص 431.
13. بقره/30. ترجمه: «به یاد آر آن گاه که پروردگار فرشتگان را فرمود من در زمین خلیفه ای خواهم گماشت.»
14. احزاب/ 72.
15. لقمان/20. ترجمه: «آیا شما مردم به حس مشاهده نمی کنید که خدا انواع موجوداتی که در آسمان ها و زمین است برای شما مسخر کرده و نعمت های ظاهر و باطن خود را برای شما فراوان فرمود.»
16. اسراء /70 . ترجمه : «ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم.»
17. فتح/4 و یونس / 62-63.
18. انفال/ 29.
19. صف/ 10-11.
20. فجر / 27-30.
21. اعراف / 179. ترجمه: «آنان مانند چهارپایانند، بلکه بسی گمراه ترند.»
22. ایزوتسو، توشیهیکو، مفاهیم اخلاقی- دینی در قرآن، ترجمه: دکتر فریدون بدره ای، صص 49-50.
23.ق/21. ترجمه: «و هیچ ستمی به بندگان نخواهم کرد.»
24.ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی- دینی در قرآن، ترجمه : دکتر فریدون بدره ای، صص 33-46.
منبع:پایگاه اطلاع رسانی نور

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید