رعایت اموراخلاقی و تربیتی در حکم قصاص

رعایت اموراخلاقی و تربیتی در حکم قصاص

نویسنده:حجه الاسلام و المسلمین احمد عابدینی(1)

 

چکیده
دراین مقاله ،ضمن تفسیر آیات قصاص ، احکام اخلاقی و تربیتی آن بیان شده است که برخی از آنها عبارت است از :
ـ دادن آرامش روانی به خانواده ی مقتول تا از کارهای احساساتی و اقدام به کشتار دست بردارند،
ـ به بکارگیری انواع کلمات ، از جمله «برادر» خواندن قاتل ، درصدد برآمده تا احساسات خانواده ی مقتول را برای تخفیف به قاتل فراهم سازد. در عین حال ، اصرار کند که قصاص نمودن ،حق اولیای مقتول است؛
ـ اصرار بر این که عفو نمودن خانواده ی مقتول باید پاس داشته شود و به نحو مطلوبی با مال و ابراز فروتنی قاتل و…جبران شود؛
ـ بیان این نکته که در حکم قصاص خشونتی نیست و این را عاقلان قوم به خوبی درک می کنند و اگر خشونتی وجود دارد و از ناحیه ی عفو ننمودن خانواده ی مقتول است ؛

مقدمه
معمولاً وقتی در کتاب های فقهی و حقوقی به حکم قصاص می رسیم آن را حکمی خشن می یابیم ، مسائلی که در این موضوع طرح و بررسی می شود ، دارای خشونت زایدالوصفی است . نگاه قرآن به این مسئله متفاوت است.
در بیان قرآن به عنوان منبع تشریع حکم قصاص ، ظرافت های اخلاقی و تربیتی فراوانی وجود دارد، که نه تنها از آن خشونتی احساس نمی شود بلکه حکم قصاص چونان نگینی در انگشتر ، زیبایی و لطافت خاص خود را دارد و خود به خود هر شبهه ای را می زداید.
(یا أیُّهَا الَّذِینَ آمُنُوا کُتبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فِی القَتلی الحُرٌ وَ العَبدُ بِالعَبدِ وَ الأنثی بِالأنثی فَمَن عُفِیَ لَهُ مِن أخِیهِ شَیءٌ فَاتِّباعٌ بِالمَعرُوفِ وَ أداءٌ إِلَیهِ بِإِحسانٍ ذلِکَ تَخفیِفٌ مِن رَبِّکُم وَ رَحمَهٌ فَمَنِ اعتَدی بَعدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ ألِیمٌ.(2)
«ای کسانی که ایمان آورده اید ، درباره ی کشتگان ، بر شما حق قصاص مقرر شده ، آزاد عوض آزاد ، بنده عوض بنده و زن عوض زن . و هر کس که از جانب برادر [دینی ] اش ـ یعنی ولی مقتول ـ چیزی از حق قصاص به او گذشت شود [باید از گذشت ولی مقتول] به طور پسندیده پیروی کند و با [رعایت] احسان ، خونبها را بپردازد.
این حکم تخفیف و رحمتی از پروردگار شماست . پس هر کس بعد از آن از اندازه گذرد وی را عذابی دردناک است.»

توضیح و تفسیر
الف ) خطاب (یا أیُّهَا الَّذیِنَ آمَنُوا) لطافت خاصی دارد که بر اهلش پوشیده نیست . به قول یکی از اهل معرفت :
«اگر یک بار گویی بنده ی من
ز عالم بگذرد این خنده ی من»
و به گفته ی مولوی :
«لذت تخصیص تو وقت خطاب
آن کند که ناید ز صد خم شراب»
معلوم است که همه بنده ی او هستیم و او می تواند به همه ی ما بگوید :[یا ایها الناس] ،و اگر همین ندا را سر دهد ، خنده ی آن عارف از دو عالم بگذرد ، لیکن این خطاب :«ای مؤمنان» ، «ای گروند گان» یا «ای اهل ایمان» ،علاوه بر مورد خطاب قرار دادن، آنان را با صفت زیبای ایمان ستوده است.
پس اگر نیشکر در کامش بریزد یا حنظل ، هر دو شیرین است ، زیرا هرچه از دوست رسد نیکوست . بله ، به زودی روشن می شود که در واقع و حقیقت نیز حکم قصاص حکم نیکویی است.
اگر فرض کنید رییس مملکتی به یکی از افراد عادی تلفن بزند ، آن فرد در بین اهل شهر و محل زندگی خود افتخار و آن روز را در تقویم خود ثبت می کند و در جاهای مختلف با آب و تاب نقل می نماید.
اگر این رییس مملکت ،در آن تلفن ، تجلیلی هم از آن فرد بنماید ، آن تجلیل ، مدال افتخاری برای آن فرد خواهد بود . حال ، چه رییس مملکتی بالاتر از مالک زمین و آسمان و چه مدح و ثنایی بهتر از ستودن به وصف ایمان ؟
بنابراین ،اگر بر فرض هم حکم خشن صادر شود ، شیرینی این ندا آن خشونت را می زداید . البته به زودی روشن خواهد شد که خشنونت چندانی هم در کار نیست ؛ به ویژه اگر معلوم شود که پس از کشته شدن یک فرد ، خانواده ی او در حد زیادی تحریک می شود و در اوج عصبانیت ممکن است افراط کنند و خونریزی زیادی به راه اندازند. و حوادث غیرقابل کنترل به وقوع پیوندد. بنابراین ، حکم قصاص ، از همان ابتدا ، خونریزی ها و کشتارهای زیاد را محدود می کند و بر کشتن یکی که همان قاتل باشد پای می فشارد.
بنابراین ، در آغاز ، اعلام حکم قصاص و این که این حکم قانونی ثابت و غیر قابل تغییر است و همه ی دستگاه های قضایی و اجرایی شما را یاری می کنند تا این حکم را اجرا کنید ، موجب می شود که احساسات خانواده ی مقتول کنترل شود و به جای کارهای افراطی ، به قانون پناهنده شوند و مطمئن باشند که خون مقتول ضایع نمی شود و قاتل به سزای عمل خود می رسد.
ب) این مسأله برای نظم اجتماع و جلوگیری از افراطی گری و سوق دادن همه به سوی قانون بسیار مؤثر است . به همین جهت ،حکم قصاص با تعبیر «کُتِبَ علیکم» بیان شد.
لغت «کُتب» دارای ویژگی هایی است که توجه به آن جالب است . کلمه «کَتب» در اصل به معنای دوختن چند پوست چرمی به یکدیگر است .
کم کم به ضمیمه کردن برخی حروف و قراردادن برخی حروف در کنار برخی دیگر ،«کتب» گفته شد و این نشان می داد که این حروف به گونه ای در کنار هم قرار گرفته بودند که دیگر قابل زایل شدن نبوده است . بعد کم کم ، به صورت استعاره ، از هر چیز ثابت و غیرقابل تغییر ، به «کتب» تعبیرشده است .
بنابراین ، وقتی به خانواده ی مقتول گفته شود قصاص ، حکم قانونی تثبیت شده و غیرقابل تغییر است ، دلش آرامش می گیرد؛ همانطور که این «کتب» و این فرض و ثبات ، انسان های شرور را می ترساند که به سراغ قتل و کشتار نروند ، بر احساسات خود غلبه کنند و مواظب باشند که دست از پا خطا نکنند و کسی را نکشند . زیرا قصاص ، حکمی قانونی و ثابت است و همه ی افراد در مقابل آن مساوی اند و هیچ خونی بی ارزش نیست.
بنابراین ،«کُتِبَ» از یک طرف ، دلگرمی برای اولیای مقتول است ، و از طرفی ، تهدید برای افراد شرور . و این خود نکته ای است اخلاقی ، اجتماعی و دو طرفه که هم احساسات یک گروه را کنترل می کند و هم گروه شرور را از شرارت باز می دارد و در عین حال حکمی عادلانه است که :(جزاء السّیئه مثلها).(3)
ج) «القصاص» از ماده «قص» است و با قصه هم خانواده است.
قصه به کلامی گفته می شود که دنبال هم و پشت سرهم بیان شود تا مطلبی را برساند ؛ قصاص هم دنبال کردن جانی است تا گرفتار شود و به سزای اعمال خویش برسد.
با این بیان ،قرآن به ولی مقتول حق تتبع، بررسی ، پرس وجو ، تجسس و… را داده است تا جانی را پیدا کند و به سزای کارهایش برساند . پس تجسس و ظن سوء که به دلیل آیه ی :(یا أیُّهَا الَّذیِنَ آمَنُوا اجتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِ إِنَّ بَعضَ الظَّنِ إِثمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغتَب بَعضُکُم بَعضاً أیُحِبُّ أحَدُکُمُ أن یَأکُلَ لَحمَ
أخیِهِ مَیتاً فَکَرِهتُمُوهُ واتَّقوا اللهَ إِنَّ اللهَ تَوابٌ رَحِیمٌ)(4)
حرام و ممنوع می باشد ، تخصیص خورده است و پی گیری راه هایی که گمان می رود قاتل از آن راه ها پیدا شود جایز است و گمان بردن و تجسس کردن در این مورد ممنوع نیست.
البته تا قاتل بودن کسی ثابت نشود نمی توان به او اتهام قتل را وارد ساخت. اما پیگیری و سرنخ به دست آوردن نفع های فراوانی دارد. از یک سو ، قاتل شناخته می شود و دستگیر می گردد و معلوم می شود آیا واقعاً قتل ، عمدی بوده یا خطائی.
از سوی دیگر ، در طول تحقیقات و بازرسی ها ، کم کم شور و احساسات اولیای مقتول فروکش می کند و زمینه فراهم می شود تا سخنانی پیرامون عفو و بخشش ، تبدیل قصاص به دیه و امثال آن مطرح گردد که بحثش خواهد آمد.
د)(الحُرُّ بِالحُرِّ وَ العَبدُ بِالعَبدِ وَ الأنثی بِالأنثی) دلالت می کند که در قتل باید تساوی از هر دو جهت لحاظ شود . یعنی هنگامی قصاص صورت می گیرد که کشنده با کشته شده از جهت آزاد بودن و برده بودن و نیز زن بودن و مرد بودن متساوی باشند. حال ، اگر متساوی نبودند ، چه باید کرد ؟ آیه ی شریفه از این جهت ساکت است .
پس این که شیعه می گوید اگر آزاد برده ای را کشت قصاص نمی شود ، ولی اگر برده ی آزادی را کشت قصاص می شود یا اگر مردی زنی را کشت قصاص نمی شود ، مگر این که نصف دیه ی مرد را بگیرد ، ولی اگر زنی مردی را کشت کشته می شود ، احکامی است که از غیر قرآن استفاده می شود و حتی نظر اهل سنت با شیعه مخالف است .البته اهل سنت خودشان نیز در این موضوع اختلاف دارند.
به هرحال ، این گونه امور که در قرآن مسکوت است ، اگر با عدالت سازگار بود و دلیل محکمی از روایات و اجماع بر آنها اقامه شد ، به آن عمل می کنیم ، ولی اگر دلیل محکمی بر آن نداشتیم از حکم بدون دلیل خودداری می کنیم . اگر دلیل محکم بر آن داشتیم ، ولی امروزه با عدالت سازگار نبود ، آن دلیل محکم را موسمی و مربوط به زمان های سابق می دانیم که آن حکم با عدالت ناسازگارنبوده است ، زیرا عدالت از احکامی است که به هیچ نحو قابل اغماض نیست و اساس دین بر عدالت است و تا دینی با عدالت سازگار نباشد معیارمقبولیت را نخواهد یافت.
مرحوم شهید مطهری فرموده :«اصل عدالت از مقیاس های اسلام است که باید دید چه چیزی بر آن منطبق می شود. عدالت در سلسله ی علل احکام است».(5)
به هرحال ، برای یک شخص شیعی و حتی برای یک مسلمان دین دار ،اصل عدالت قابل گذشت نیست.
اشکال : آیا اسلام بین زن و مرد تفاوت قایل شده است و مرد در مقابل زن قصاص نمی شود؟
پاسخ : از آنچه گذشت روشن شد که اگر حکم گرفتن نصف دیه ، با عدالت سازگار نبود ، بر موسمی بودن آن حکم می شود .بنابراین ،ما می گوییم در آن زمان ها چون مرد ، تنها نان آور خانواده بوده ، تنها حافظ امنیت خانواده بوده و کسی بوده که با شمشیر از قبیله و از حریم خانه دفاع می کرده است ، در آن نظام قبیله ای ارزش چند برابر برای او قایل شدن ، طبیعی بوده و با عدالت سازگار بوده است ، اما امروزه که زن و مرد هر دو می توانند نان آور باشند ، امنیت را نیروهای نظامی و انتظامی حفظ می کند و جنگ ها از جنگ با شمشیر به جنگ الکترونیکی ، اقتصادی ، فرهنگی و… تبدیل شده است که زن و مرد هر دو می توانند در آن شرکت داشته باشند ، بعید نیست که گفته شود قصاص زن و مرد در مقابل یکدیگر بدون پرداخت یا اخذ وجهی جایز باشد.
به هرحال ، عبارت (الحُرُّ بِالحُرُّ وَ العَبدُ بِالعَبدِ وَ الأنثی بِالأنثی) با منطوق خویش ، بر اصل عدالت و تساوی اصرار دارد که عدالت پایه ی اصلی دین و پایه ی اصلی اخلاق است.
قرآن با سخن نگفتن پیرامون مقدار تفاوت، آن را به دست قانون گذار سپرده تا در هر زمانی ، مناسب با همان زمان و ارزش کاری آن انسان ، تفاضل در دیه قایل شود ، یعنی جان انسان ها ارزش ثابتی دارد و کار انسان ها ، بسته به موقعیت ها ، زمان ها و مکان ها متفاوت خواهد بود.
شاید (الحُرُّ بِالحُرُّ وَ العَبدُ بِالعَبدِ وَ الأنثی بِالأنثی) به عنوان مثال باشد ،یعنی چون آن روزها تفاوت های فاحش که همه آن را می فهمیدند منحصر به همین امور بوده اینها را ذکر کرده است.
به عبارت دیگر ، اگر بتوان با معیارهای دقیقی که همه ی عقلا قبول داشته باشند تفاوت های یک انسان عقب افتاده ی ذهنی از یک نابغه را تشخیص داد، اگر نابغه ای یک عقب افتاده ی ذهنی را کشت ، در صورتی قصاص می شود که تفاوت دیه ها و ارزش ها برگشت داده شود.
بله گاهی تفاوت ها مربوط به نوع تخصص می باشد و از نوع تفاوتی نیست که همه ی افراد به راحتی تشخیص دهند ، در این صورت ، تفاوت ها لحاظ نمی شود ، زیرا تفاوت های مطرح شده در این آیه تفاوت های ظاهری و بسیار روشن است که همگان می دانند و می فهمند ، همانند مرد و زن بودن ، و برده و آزاد بودن.
اما دانشمند تر بودن ، از ویژگی هایی است که نفی و اثباتش برای همگان راحت نیست ؛ یکی در فیزیک قوی است ، دیگری در مدیریت ، سومی عملی ـ چون شبانی ـ را خوب می داند.
بالاخره در داشتن یا نداشتن ویژگی ها اختلاف نظر پیدا می شود ، با این که این دین آمده تا اختلاف ها را از بین ببرد و به ویژه قصاص که جهتش برای رفع نزاع است. پس اگر در تشخیص موارد اختلاف شود ، باید دلیل دیگری بیاید و اختلاف های ناشی از آن را برطرف سازد.
ه) قسمت زیباتر آیه ، فراز (فَمَن عُفِیَ لَهُ مِن أخیِهِ شَیءٌ فَاتبِّاعٌ بِالمَعروفِ وَ أدائٌ إلَیهِ بِإِحسانٍ) است. ترجمه ی این فراز چنین است :«هر کسی از سوی برادرش (ولی مقتول) چیزی [از حق و قصاص ] به او بخشیده شود ، باید به گونه ی شایسته پیرو [نظر او] باشد و [مقدار مال مشخص شده را] به خوشرفتاری بپردازد».
دراین فراز ، عنوان نشده که قاتل از ولی مقتول تقاضای عفو کند و عنوان نشده که پرداخت مال می تواند جای قصاص را بگیرد. زیرا اگر این امور را می گفت احساسات اولیای مقتول ، جریحه دار می شد و می گفتند : هیچ چیز مقابل خون مقتول قرار نمی گیرد.
اما با زیرکی خاصی بیان شده که اگر ولی مقتول خودش خواست که از حق قصاص بگذرد ، می تواند وامری بزرگوارانه انجام داده است.
بنابراین ،باید هرچه می گوید و هرآنچه او می خواهد به خوبی به او پرداخت گردد.
قرآن با این کلمات ،احترام خاصی به ولی مقتول گذاشته که هر چه از او بخواهد عملی می شود و قاتل باید کاملاً سر به زیر و گوش به فرمان ولی مقتول باشد.
البته باز با لطافت خاصی مطرح ساخته است که پیشنهادها و درخواست ها باید در دایره ی معروف یعنی پذیرفته شده در نزد عرف ، عقل و شرع باشد . و برای این که ولی مقتول از نظر عاطفی به عفو تحریک شود ، خداوند او را «برادر وی» خوانده است که چند نکته ی قابل دقت دارد:
1 ـ اگر قاتل خودش به ولی مقتول ، خطاب برادر می نمود ، او با تندی و عتاب او را می راند و می گفت : تو قاتلی ، نه برادر ، لذا خداوند او را برادر ولی مقتول خواند تا از سوی ولی مقتول تلقی به قبول شود.
2 ـ تلاش شده که در عبارت ، لفظ «قاتل» به کار برده نشود تا ولی مقتول تحریک نشود . نخست از او با کلمه ی «مَن» ، یعنی «آن کسی که» و در دنباله ، با ضمیر ، از او یاد شده است.
3 ـ با این که قصاص تقسیم بردار نیست ، یا قصاص می شود و یا عفو ،اما با این حال ، با کلمه ی «شیء» به صورت نکره ، که دلالت بر «کمی» می کند ، خواسته بگوید کوچک ترین مقدار از عفو نیزباید جبران شود و مورد تقدیر قرار گیرد.
4 ـ با این که عفو کننده مشخص است ، اما فعل را به صورت مجهول آورد تا ولی مقتول فکر نکند که قرار است با راه های مختلف او را به
عفو کردن بکشانند ، بلکه فرموده : «اگر عفوی صورت بگیرد ، که در این صورت عفو کننده برادری کرده است ، آن گاه …».
5 ـ این فراز به تمامی کسانی که می خواهند واسطه شوندو به نزد اولیای مقتول بروند ، راه گفتار صحیح را می آموزد . به این نحو که حتی المقدور اسمی از قاتل نبرند ، خودشان از پیش خودشان ولی مقتول را تکریم کنند ، کوچک ترین احسان او را پاس بدارند و…
6 ـ با کلمه «فَاتِّباعٌ» به ولی مقتول احترام زیادی گذاشته می شود که نظر ، نظر شماست و هر چه بفرمایید قبول است . در عین حال ،با کلمه ی «معروف» از یک سو به او می فهماند که شما چون فرد اهل معروف هستی تقاضای معروف و پسندیده می کنی و از سوی دیگر به طور ضمنی محدوده ی «اتباع» را مشخص می کند که در امور معروف می باشد.
7 ـ با کلمه ی «اداء» طرفین را سوق می دهد که بر سر مسأله ای مالی توافق کنند،نه این که قاتل ، برده ی ولی مقتول بشود .
پس پیشنهادات باید مالی باشد و در عین حال مشخص می شود که پرداخت آن باید همراه با خوشرویی و نیکوکاری باشد.
و(ذلِکَ تَخفِیفٌ مِن رَبِّکُم وَ رَحمَهٌ)؛ «این تخفیف و رحمتی است از جانب پروردگارتان.»
این فراز ، از یک سو ، دلجویی از ولی مقتول است و به او می فهماند که اگر از عفو سخن به میان می آید و حکم قصاص به صورت لزومی و حتمی مطرح نمی گردد، این تخفیفی از ناحیه ی پروردگار می باشد ، زیرا شما که نمی دانید ، شاید در آینده مرتکب قتل شدید ، آن گاه اگر تنها راه منحصر به قصاص باشد به زیانتان تمام خواهد شد.
پس اکنون با بودن عفو ، در قانون الهی حقی از شما زایل نمی شود و می توانید قصاص کنید ، اما بدانید که راه منحصر به قصاص نیست.
از سوی دیگر ، به قاتل می فهماند که خداوند برای شما راه قانونی نجات از کشته شدن را قرار داده است . بنابراین ، باید شکرگزار خداوند باشید . و اگر خشونتی وجود دارد از ناحیه ی اولیای مقتول است که به عفو راضی نمی شوند ، نه این که قانون های خداوند خشن باشد.
کلمه ی «رب» که به معنای «مالک ، مربی و صاحب اختیار » می باشد ، نشان می دهد که او به مقتضای ربوبیت خودش و این که می داند انسان ها از یک سو توان کنترل خود را دارند و از سوی دیگر گاهی بیش از حد عصبانی می شوند و قتل عمدی انجام می دهند هم باید قانون قصاص را قرار دهد تا افراد از ترس قصاص شدن کسی را نکشند ، هم تبصره ی عفو را باید قرار دهد که اگر در مواردی اولیای مقتول صلاح می دانند بتوانند عفو کنند.
لطافت و زیبایی این جاست که برای جعل حکم قصاص ، لفظ «رب» را به کار نبرد، اما برای عفو آن را به کار برد تا هر کسی بفهمد مقتضای ربوبیت ، رحمت و مهربانی است.
به هرحال ، مراد از «تخفیف» دادنِ حق عفو به ولی مقتول می باشد که باید با لفظ «هذا» مورد اشاره واقع می شد ، زیرا «هذا» برای اشاره به نزدیک است . آوردن کلمه ی «ذلک» ، که برای اشاره به دور است ، نشان می دهد که تجویز عفو و مطرح ساختن آن کار بسیار عظیم و بالایی بوده است.
کلمه ی(رَحمَه) نشان می دهد که تجویز عفو ، علاوه بر تخفیف ، رحمت نیز هست و واقعاً نیز چنین است ، زیرا اگر قصاص ، تکلیف بود آن گاه اگر برادری ، برادر خود را عمداً می کشت بر پدر واجب بود که قاتل را نیز به خاطر تکلیف قصاص می کشت و در این هنگام ، دو فرزند
از دست داده بود ، اما اکنون انتخاب با خود اوست که قصاص کند یا نکند و این خودش رحمتی بزرگ است.
در تمامی موارد دیگری که قاتل ،به هرحال ،خوبی هایی دارد ، باز همین سخن مطرح است که می توان با رضایت اولیای مقتول ،از ویژگی های مثبت قاتل بهره برد.
ز) (فَمَنِ اعتدَی بَعدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ ألِیمٌ) «پس هر کس بعد از این ،تعدی کرد برای او عذابی دردآور خواهد بود.»
«فمن اعتدی» مطلق است و می تواند شامل قاتل و اولیای مقتول بشود.
در صورت اول ، مراد این است که اگر قاتل ، بعد از این مرتبه که با عفو از قصاص نجات یافت ، باز تعدی کند و انسانی را بکشد ، در این مرحله ، حتماً به مجازات سختی گرفتار می شود و حاکم شرع ، غیر از قصاص که حق اولیای مقتول دوم می باشد ، او را سخت عقوبت می کند.پس قاتل باید مواظب باشد که دیگر قتلی مرتکب نشود.
در صورت دوم ، مراد این است که ولی مقتول ، پس از توافق برعفو ، دیگر نباید به قاتل آسیبی برساند ، و تنها حق دارد مالی را که بر آن توافق شده است ، دریافت کند.
بنابراین ،ولیّ مقتول باید مواظب باشد که احساسات بر او غلبه نکند ، زیرا پس از گذشتن از حقّ قصاص و توافق بر مال ، دیگرحقِ قصاص بر نمی گردد.
از آنچه گذشت روشن شد که آیه ی قصاص که در ابتدا خشن به نظر می آمد چگونه با شیوه ی خاص ، ولی مقتول را آرام نموده و قاتل را برادر ولی مقتول قلمداد کرده ، و آن را سر میز مذاکره کشانیده تا بر مالی توافق کنند و از قتل درگذرند.
نیزعفو را رحمت شمرده و از هرگونه تعدی و تجاوز نهی کرده و متعدی را تهدید نموده است.
آیه ی دوم :
(وَ لَکُم فِی القِصاصِ حَیاهٌ یا أولِی الألبابِ لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ)
«و برای شما ـ ای خردمندان ـ در قصاص حیاتی [عظیم] است ؛ [این حکم را مقرر کردیم] باشد که [از قتل] بپرهیزید».
این آیه فواید قصاص را به طورکلی برای افراد فهیم و صاحب لُبّ و مغز بیان می کند.
ممکن است کسی بگوید :اساساً حکم قصاص ، حکم خشنی است ،چرا باید این حکم در اسلام باشد تا نیاز شود با بیان این گونه لطایف ، از خشونت آن کاست؟ یا بگوید : چرا اجازه بدهیم که قاتل کشته شود تا کشته شدگان دو نفر شوند؟ یا بگوید : جلوی ضرر را از هر کجا گرفته شود نفع است ، بنابراین ، همین جا نقطه ی شروع خوبی است که قانون و مردم جلوی کشته شدن قاتل را بگیرند .خداوند در این آیه به همه ی این مسایل پاسخ داده است.

توضیح و تفسیر
انسان ها دارای احساساتند و ممکن است احساسات آنها بر عقلشان غلبه کند و کاری افراطی انجام دهند ، اما در همان حال ، به هرکاری دست نمی زنند. مثلاً در اوج احساسات معمولاً شیشه می شکنند ، اما خود را از بالای برج به زمین پرتاب نمی کنند. زیرا ضرر شیشه شکستن را جزئی می دانند و ضرر پرتاب شدن از بالا را مرگ حتمی و غیرقابل جبران می شمارند.
حال ،اگر برای افراد مشخص شود که ضرر آدم کشی، کشته شدن است ،از آن می پرهیزند . در این صورت ، نه انسان اولی کشته می شود و نه دومی . به همین جهت قرآن می فرماید: این حکم قصاص موجب حیات و زندگی است ؛ زندگی شرافتمندانه ، که در آن ، عقل ، اسیر احساسات نیست.
بنابراین ، بیان کردن حکمی خشن ، تا افراد بترسند و عمل خشونت آمیزی مرتکب نشوند ، بهتر از بیان حکمی غیر خشن است که هر روز در عمل خشونت بیافریند . بیان کردن این حکم خشن و تبلیغ آن بین مردم ، خشونت را از ریشه می خشکاند و واقعاً جلوی ضرر از ریشه گرفته می شود.
اشکال : همان طور که افرادی وجود دارند که خود را از بالای برج پایین می اندازند و خودکشی می کنند ، افرادی نیز وجود دارند که این قانون ها آنان را از قتل و خونریزی باز نمی دارد.
پاسخ:همان گونه که ماجراجویی که خود را به پایین برج می اندازد کشته می شود و کسی بر او نمی گرید ، افرادی که تهدیدهای الهی و حکمِ قصاص ، جلوگیرشان نباشد ، کشته می شوند ونباید کسی برآنها اشک مظلومیت بریزد.
بالأخره حکمِ قصاص وضع شده تا صاحبان مغز و عاقلان ، از خونریزی خودداری کنند. آن که باز دنبال خونریزی است ، عاقل نیست و نباید برمرگ او متأسف شد.
به امید آن که تمامی افراد به عقلی غالب بر احساسات خود دست یابند تا هیچ گاه قاتل عمدی پیدا نشود و موردی برای قصاص به وجود نیاید و باز به آن امید که درجه ی عفو و گذشت افراد نیز زیاد شود که
اگربر فرض ، قتل عمدی صورت گرفت و پس از آن قاتل واقعاً پشیمان شد ، اولیای مقتول بتوانند بزرگوارانه عفو کنند.

نکته های اخلاقی و تربیتی
1 ـ مورد احترام قرار دادن افراد ، به ویژه افرادی که از آنان انتظار می رود به یک کارعظیم الهی اقدام کنند(این نکته از ندای خداوند :(یا ایها الذین امنوا) استفاده شد).
2 ـ خواندن مردم به رعایت نظم و قانون و خودداری از اقدامات خودسرانه ،حتی در جاهایی که حق کاملاً روشن است و اگر به قانون نیز رجوع شود همین گونه حکم می کند.
با این حال ،نباید خود فرد ، قاضی باشد و حکم صادر کند .(این نکته از «کتب علیکم القصاص»استفاده شد ، زیرا وقتی چیزی قانون تثبیت شده است باید طبق آن عمل شود).
3 ـ آرامش دادن به خانواده ی مقتول و مطمئن ساختن آنان از این که قاتل ،به دام می افتد و به مجازات خود می رسد و تا رسیدن به این هدف ،همه ی نیروها یار و مددکار خانواده ی مقتول می باشند.(از«کتب علیکم القصاص» روشن می شود که این قانون «نوشته شده» برای اجرا است ، نه برای سیاه کردن کاغذ).
4 ـ ترسانیدن افراد از قصاص شدن به دست قانون ، تا افراد مواظب باشند عملی انجام ندهند که چنین قانون تند و نابودکننده ای شاملشان بشود.
زان حدیث تلخ می گویم تو را
تا زتلخی ها فرو شُوَیم تو را
5 ـ جایز دانستن تجسس و تحقیق برای یافتن قاتل ، انگیزه ی او ،عمدی یا سهوی بودن قتل و… نشان می دهد که باید پیوسته مقدم بودن أهم بر
مهم رعایت شود.(این نکته ی تربیتی «از کتب علیکم» و تفاوت لحن آن با «ولاتجسسوا» قابل استفاده است.)
6 ـ همان گونه که در روایات و علم اخلاق از فرد غضبناک می خواهند که درحال غضب ، کاری انجام ندهد ، در آیه تلاش شده و عملاً از اقدام خانواده ی مقتول جلوگیری شود . رجوع به دادگستری ،تشکیل پرونده ، یافتن قاتل ، بررسی انگیزه ها و اهداف قاتل ، همه ، زمان بر است و همین گذشت زمان ، غضب تند و اولیه خانواده ی مقتول را کاهش می دهد.
7 ـ رعایت تساوی در قاتل و مقتول و تنها بیان نمودن تفاوت هایی که همه ی مردم برحقانیت آن اصرار دارند ، از یک سو عدالت محور بودن احکام اسلامی را نشان می دهد ، و از سوی دیگر ،می خواهد این قانون نیازی به تفسیر نداشته باشد . بنابراین ،تنها تفاوت های بسیار روشن در آن لحاظ شده است و در سایر موارد همه ی انسان ها در قصاص ، هم ارزش و هم سنگ هستند.
8 ـ اولیای مقتول را با قاتل ، برادر خواندن ، یکی از لطایف اخلاقی و تربیتی است که قرآن آن را به کار برده تا از یک سو کینه ی خانواده ی مقتول نسبت به قاتل را کم کند و بلکه آنان را تحریک کند تا قاتل را مورد عفو قرار دهند ، و از سوی دیگر ، به قاتل بیاموزد که اگر آنان از قصاص گذشتند واقعاً در حقش برادری کرده اند و لازم است که آداب برادری را به جای آورد.
9 ـ با عبارت «فاتباع بالمعروف» به قاتل می فهماند که اگر قصاص نشد و کشته نشد ، این زندگی فعلی هدیه ای است از جانب خانواده ی مقتول ، بنابراین ، مناسب است که در مقابل این هدیه ، هدیه ای کاملاً مناسب به آنان عطا کند و چون هیچ هدیه ای به مقدار هدیه ی اولیای مقتول نیست ،
از نظر اخلاقی باید قاتل به نحو پسندیده ای درخدمت خانواده ی مقتول باشد.
10 ـ تلاش آیه ی قرآن در بکار نبردن کلمه ی «قاتل» نشان می دهد که حتی المقدور «قاتل» نباید خود را در مقابل چشم خویشان مقتول ظاهر سازد. زیرا همانگونه که لفظ «قاتل» باعث تحریک است و ممکن است آنان را از عفو منصرف سازد ، دیدن قیافه ی «قاتل» نیز ممکن است آنان را به کشتن یا آزار دادن وی تحریک کند.
11 ـ از همین جا نکته دیگری نیز استفاده می شود و آن تلاش در تحریک نکردن قوای غضبی و شهوی دیگران است ، زیرا تحریک آن قوا چه بسا احساس آنها را بر عقلشان چیره کند و فسادهایی را به بار آورد.
12 ـ نیاوردن لفظ «طلب عفو» در آیه و آوردن «انجام عفو» می تواند بیانگر این نکته باشد که خواستار عفو شدن امری عرفی و متعارف است ، اما آنچه مهم است قبول آن است و در قبول عفو نباید اجبار یا تهدید یا فشاری در کار باشد ، بلکه خود اولیای مقتول باید تصمیم بگیرند . اما می توان با خواهش ، تمنا و آنان را بزرگوار و… خطاب کردن از آنان طلب عفو نمود.
13 ـ این که با کمترین گذشت از قصاص ، کشتن پایان می یابد ، مثلاً اگر فرزندان مقتول ده نفر یا بیشتر باشند و تنها یک نفر از حق قصاص خود گذشت ، قاتل قصاص نمی شود ، ترجیح جنبه ی زندگی بر مرگ روشن می شود و به همگان می آموزد که پیوسته اصل ، بر زندگی و زنده بودن و زنده ماندن است.
14 ـ قراردادن حقِ قصاص به دست اولیای مقتول تخفیفی از ناحیه ی پروردگار بر انسان هاست ، زیرا گاهی ولیّ مقتول پدری است که یکی از
دو پسرش دیگری را کشته است و اگرقصاص ،حدالهی و لازم الاجرا بود ، او بی پسر می شد ،اما اکنون تصمیم با خود اوست و نیزگاهی خانواده ی مقتول می بینند که کشتن قاتل ، خشمشان را فرو می نشاند ، اما پس از آن، مالی برای امرار معاش ندارند و به جهت فقر و ناداری هلاک می شوند ، و تبدیل قصاص به پول ، آنان را از فقر و مرگ نجات می دهد و… بنابراین ، کسانی که حکم قصاص را خشونت بار می دانند باید دقت کنند که خشونت ، ناشی از حکم خدا ، نیست ، بلکه ناشی از خُلق انتقام گیری اولیای مقتول است.
براین اساس ،حتی اگر ،قانون قصاص هم جعل و امضا نمی شد این افراد کینه توز جنگ های خانمان سوزی راه می انداختند . پس اگر خشونتی هست مربوط به غیرخداست و خداوند درصدد کنترل این خشونت ها است.
در نتیجه ،انسان با مطالعه ی این آیه می فهمد که قبل از متهم کردن دین به خشونت و امثال آن ، باید قوانین آن با دقت مطالعه شود تا خشونت طلبی افراد به پای دین گذشته نشود.
15 ـ مترتب نمودن عذاب دردناک بر تجاوز ، نشان می دهد که تجاوز امری نکوهیده است و اولیای مقتول نباید پس از توافق بردیه ، آزاری به قاتل برسانند. تهدید به عذاب آخرتی یکی از راه های جلوگیری از تعدی و ستم است.
16 ـ ثواب و عقاب آخرتی یکی از پشتوانه های عظیم برای رعایت اموراخلاقی است . در مسأله ی قصاص ، عفو نمودن با عنوان هایی چون تخفیف و رحمت مورد ترغیب و تشویق قرار گرفته است و از تعدی با تهدید نمودن وی به عذاب آخرتی نهی شده است.
17 ـ از مجموع آیه می فهمیم که انسان موجودی تأثیرپذیر است ، لذا می توان او را کم کم رام نمود . فردی که خشم تمامی وجودش را فرا گرفته و خواست او بر قصاص بوده است ،می تواند به شخص رئوف و عفو کننده ی قاتل تبدیل شود .باور به این مطلب تشکیل دهنده ی علم اخلاق است ، زیرا اگر کسی معتقد باشد که انسان تأثیر ناپذیر است ، دیگر خواندن احادیث اخلاقی و بیان لطایف آیات برای او بیهوده است.
18 ـ ترسانیدن مردم از قانون تا تخلفی انجام ندهند . برپایه ی این اصلِ مهم است که انسان می تواند خودش را کنترل کند و اختیارغضب و شهوتش را به دست عقل خویش بسپارد . این اصل نیز از اصول اصلی اخلاق است که در این آیه مفروض و ثابت فرض شده است.

پی نوشت :

1 ـ دانش آموخته حوزه علمیه اصفهان.
2 ـ متأسفانه در محیط های آموزشی و مدارس بین جوانان این مسأله رواج دارد و مایه مباهات وتفاخر نسبت به یکدیگر محسوب می شود.
3 ـ (حتی زرتم المقابر…)[تکاثر/2].
4ـ زمر، 9.
5 ـ به گفته ی رییس سازمان انرژی اتمی ایران ، میانگین سن مهندسان این سازمان زیر 30 سال است و این نمونه ای از افتخارآفرینی جوانان ایرانی است
منبع:نشریه های فصلنامه اخلاق ،شماره 11

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید