در شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) مستقیم کسانی در معرض اتهام هستند که در طول تاریخ نزد اهل سنت و دولتمردان آنان دارای احترام بوده و هر گونه تعریض به آنان عواقب سختی برای شیعیان به دنبال داشت زیرا مشروعیت خلافت خلفای ثلاثه،خلافت هشتاد و دو ساله امویان و خلافت پانصد ساله عباسیان بر تأیید شیخین(خلیه اول و خلیفه دوم) استوار بود.
اگر داستان قیام زید بن علی علیه السلام مورد بررسی قرار گیرد به خوبی وضعیت انتقاد از شیخین تبیین می شود و به وضوح گویای این مطلب است که زید مصلحت اندیشی کرده است آنجا که عده ای به او گفتند که از شیخین تبرّا کن تا در امداد و یارى تو یک دل شویم و چون زید بجهت مصلحت از آن امتناع نمود گفتند: ما تو را رفض کردیم، یعنى ترک متابعت و معاونت تو نمودیم. زید گفت: بروید که شما رفضهاید و نام آن جماعت رفضه شد و نام شیعه او زیدیّه و اصحّ روایات آن است که روزى سائلى از او پرسیده بود که در حق ابى بکر و عمر چه مىگوئى؟ زید بنا بر مصلحتى در جواب ساکت شده بود و چون روز جنگ، تیر بر پیشانى مبارکش زدند و از اسب جدا شد فرمود: «این سائلى عن ابى بکر و عمر، هما اقامانى هذا المقام»؛ یعنى به کجا رفت آنکه حال ابى بکر و عمر از من مىپرسید، ایشان مرا به اینجا و این مقام رسانیدند و به این روز نشانیدند.
علی(علیه السلام) و عدم تاید خلفا
حضرت علی(علیه السلام) در طول بیست و پنج سال خلفا، هیچ گاه مهر تایید بر خلافت غاصبانه خلفای ثلاثه نزد اما این بدان معنا نبود که شرایط برای مخالفت با آنها، اشاره به اشتباهات آنان از جمله بیان نحوه به شهادت رساندن حضرت زهرا(سلام الله علیها ) فراهم باشد. در زمان خلفای ثلاثه شرایطی بود که باعث شد حضرت در مقابل شهادت حضرت و گرفتن انتقام دست به اقدام نظامی نزند همان مصلحت تا پایان خلافت عثمان وجود داشت. بعد از خلافت عثمان نیز باند طلقا یعنی معاویه بن ابوسفیان در مقابل حضرت قد علم کرد. معاویه در شام قدرت گرفت به گونه ای خطرش اسلام را تهدید می کرد.
بنابراین حضرت به نسبت به برملا کردن شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) که مستقیما خلیفه اول و دوم در معرض اتهام بودند ملاحظاتی داشت. یاران حضرت در زمان خلافت که در رکاب ایشان با معاویه می جنگیدند همه مانند مالک و عمار و محمد بن ابوبکر نبودند که حضرت را خلیفه بلافصل پیامبر(صلی الله علیه و آله) بدانند بلکه در دعوای بین حضرت و معاویه، علی را بر معاویه ترجیج داده بودند اما اگر بحث بین حضرت علی(علیه السلام) و خلیفه اول و دوم پیش می آمد معلوم نبود باز حضرت را ترجیح دهند. مؤید این مطلب حضور عبیدالله بن عمر در جنگ صفین به حمایت از معاویه است او وقتی به میدان آمد سپاه حضرت علی علیه السلام شعار می دادند«أنت الخبیث ابن الطیب»نیز به سپاه حضرت علی(علیه السلام) به سپاه شام فخر می فروختند که طیب بن طیب(محمد بن ابوبکر) در جناح ماست. با این توضیح اکثر سپاهیان کوفه در زمان حضرت علی(علیه السلام) هم خلیفه اول و هم خلیفه دوم را طیب خطاب می کردند. آیا ممکن است در این شرایط به مبارزه به تمام عمکرد آنان پرداخت. اگر حضرت علی(علیه السلام) چنین کاری می کردند سپاهش به طرف معاویه گرایش پیدا کرده یا لااقل از جنگ کناره می گرفتند و این به مصلحت نبود لذا حضرت با تمام انحرافات پیش آمده توسط خلفا مبارزه نکرد بلکه فقط خلافت آنان را تأیید نکرد. نمونه آن در بحث نماز تروایح در زمان خلافت حضرت علی (علیه السلام) است. پس از استقرار حضرت در کوفه، کوفیان که ایران آن حضرت محسوب می شدند به ایشان مراجعه کرده و تقاضای تعیین امام جماعتی برای اقامه نماز تروایح کردند. حضرت اعلام کردند که این نماز بدعت است. زیرا توسط خلیفه دوم چنین بدعتی به وجود آمد. مردم کوفه واعمرا و وااسلاما سردادند و خود شخصی را برای امام جماعت این نماز مشخص کرده و به اقامه آن پرداختند.
بنابراین در شرایطی که بیشتر یاران امام علی (علیه السلام) شیخین را بر حضرت ترجیج می دهند و نهایت حضرت علی(علیه السلام) را بر عثمان ارجح می دانند الا عده معدودی از اصحاب خاص،و در شرایطی معاویه در مقابل حضرت علی (علیه السلام) قرار گرفته و پیراهن عثمان را بهانه جنگ صفین می کنید و مترصد است تا امام تعریضی به خلفای پیشین داشته باشد در این شرایط هرگونه انتقاد از خلیفه اول و دوم،کفه مبارزه با معاویه را نفع وی سنگین می نماید. لذا وضعیت مناسب نبود تا اینکه حضرت امام علی(علیه السلام) در کوفه و نیز امام حسن (علیه السلام) در مدینه یا امام حسین (علیه السلام) در طول قیام به مخالفت علنی با شیخین بپردازند و از شهادت مادر بزرگوارشان یاد کنند چرا که امویان به دنبال چنین عملی می گشتند تا بلافاصله عکس العمل نشان دهند و از رسانه های تبلیغی خود برای تخریب چهره این سه امام بزرگوار استفاده نمایند.
البته باید توجه داشت، اهلبیت(علیهم السلام) ازهرفرصتی برای بیان حقایق استفاده میکردند، اما بدلیل جو خفقانی که ازسوی حکومت برعلیه اهلبیت(علیه السلام) وشیعیان دراین زمان جریان داشت نمی توان انتظار داشت تمام گزارش های مربوط به این وقایع ازطریق اهلبیت(علیه السلام) بدست ما رسیده باشد.
یاد فاطمه(سلام الله علیها)
با این حال مواردی وجود دارد که این سه امام گرامی از جریان شهادت مادر یاد کرده و مطالبی را فرموده اند.
مورد اول: امام حسین (علیه السلام) نقل می کند که : هنگامیکه حضرت زهرا (سلام الله علیها) به شهادت رسید، امیر المؤمنین او را پنهان بخاک سپرد و جاى قبرش را ناپدید کرد، سپس برخاست و رو بجانب قبر رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) نموده و فرمود: سلام بر تو اى رسول خدا از جانب من و از جانب دخترت و ملاقات کنندهات و کسی که در خاک رفته و از من جدا شده و در کنار تو آمده و خدا زود رسیدن او را نزد تو برایش برگزیده است.
اى رسول خدا! صبرم از فراق محبوبهات کم شده و خویشتن داریام از سرور زنان جهان نابود گشته، جز اینکه براى من در پیروى از سنت تو که در دوریات کشیده ام جاى دلدارى باقى مانده است، زیرا من سر ترا در لحد قبرت نهادم و جان مقدس تو از میان گلو و سینه من خارج شد. آرى، در کتاب خدا براى من بهترین پذیرش (و صبر بر این مصیبت) است، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ، همانا ودیعه پس گرفته شد و امانت دریافت گشت و زهرا از دستم رفت.
اى رسول خدا دیگر چه اندازه این آسمان نیلگون و زمین تیره در نظرم زشت جلوه میکند، اندوهم همیشگى باشد و شبم در بیخوابى گذرد و غمم پیوسته در دلست، تا خدا خانهاى را که تو در آن اقامت دارى برایم برگزیند،غصهاى دارم دل خون کن و اندوهى دارم هیجان انگیز، چه زود میان ما جدائى افتاد، تنها بسوى خدا شکوه میبرم.
به همین زودى دخترت از همدست شدن امتت بر ربودن حقش به تو گزارش خواهد داد، همه سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه، زیرا چه بسا درد دلهائى داشت که چون آتش در سینهاش مىجوشید و در دنیا راهى براى گفتن و شرح دادن آن نیافت، ولى اکنون مىگوید و خدا هم داورى میفرماید و او بهترین داورانست.
سلام بر شما سلام کنندهاى که نه خشمگین است و نه دلتنگ، زیرا اگر از اینجا برگردم، بواسطه دلتنگیم نیست و اگر بمانم بواسطه بدگمانى بآنچه خدا بصابران وعده فرموده نباشد.
واى، واى باز هم بردبارى مبارکتر و خوشنماتر است اگر چیرگى دشمنان زورگو نبود (که مرا سرزنش کنند یا قبر فاطمه را بشناسند و نبش کنند) اقامت و درنگ در اینجا را چون معتکفان ملازمت مىنمودم و مانند زن بچه مرده بر این مصیبت بزرگ شیون مىکردم، در برابر نظر خدا دخترت پنهان بخاک سپرده شد و حقش پایمال گشت و از ارثش جلوگیرى شد، با آنکه دیر زمانى نگذشته و یاد تو کهنه نگشته بود، اى رسول خدا! شکایت من تنها بسوى خداست و بهترین دلدارى از جانب تو است اى رسول خدا! (چون در مرگ تو صبر کردم یا براى گفتار تو در باره صبر)، درود خدا بر تو و سلام و رضوانش بر فاطمه باد.
این روایت از طریق امام حسین علیه السلام نقل شده لذا هم علاوه بر آنکه از لسان امیرالمومنین علی(علیه السلام) جاری شده،یادکردی از سوی امام حسین(علیه السلام) هم محسوب می شود. در این روایت ماجرای ظلم به حضرت زهرا (سلام الله علیها) بیان شده است.
مورد دوم: سیلم بن قیس می گوید: از حضرت علی (علیه السلام) در مورد ظلم ها و جنایاتی که خلیفه دوم انجام داده بود سؤال کردم،حضرت فرمود: آیا می دانی چرا خلیفه دوم،قنفذ را مانند سایر کارگزارانش جریمه نمی کرد؟ گفتم نه؟ فرمود: هنگامیکه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) برای دفاع از من،بین من و مهاجمان قرا گرفت،کسی که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را با تازیانه زد قنفذ بود. جای این تازیانه تا هنگامیکه حضرت زهرا(سلام الله علیها) از به شهادت رسید روی دستش باقی مانده بود و خلیفه دوم به خاطر همکاری و همدستی قنفذ او را جریمه نکرد.
مورد دوم: امام حسن(علیه السلام) در احتجاج با معاویه و یارانش از جمله مغیره بن شعبه فرمود:
تو همان کسى هستى که فاطمه دختر پیغمبر خدا را زدى و بدنش را خون آلود نمودى. او بدین جهت جنین خود را سقط کرد. تو این عمل را بعلت اینکه رسول خدا را ذلیل شمردى و با امر آن حضرت مخالفت کردى و نسبت به آن بزرگوار هتک حرمت نموده باشى انجام دادى. در صورتى که پیغمبر معظم اسلام «صلى اللَّه علیه و آله و سلم» به حضرت زهراى اطهر(سلام الله علیها) میفرمود: اى فاطمه! تو بزرگترین زنان اهل بهشت میباشى. اى مغیره! بدان که خدا تو را طعمه آتش جهنم خواهد کرد.
جمع بندی
در مورد استناد امام علی(علیهم السلام) و حسنین (علیهماالسلام) به شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) اگر چه گزارش هایی وجود دارد اما با توجه به شرایط زمان نباید انتظار داشت که علنا و مکرر به این جنایت اشاره کنند چرا که هر سه امام به نوعی با معاویه و دیگر امویان در تقابل بودند و هر گونه بدگویی نسبت به شیخین موجب تقویت امویان می شد. امویان به دنبال فرصتی می گشتند تا در جناح اهل بیت(علیه السلام) انشقاق ایجاد کنند چرا که همه یاران این سه امام بزرگوار به دو گروه تقسیم می شدند
یک: گروهی اندکی که حضرت علی علیه السلام را خلیفه بلافصل پیامبر (صلی الله علیه و آله) می دانستند و شیخین را غاصب معرفی می کردند
دو: گروهی کثیری که شیخین را غاصب نمی دانستند که هیچ بلکه برای آنان قداست قائل بودند
هر گونه موضع گیری این سه امام نسبت به شیخین باعث انشقاق در یاران خودشان می شد. تأمل در داستان زید بن علی که در متن بدان اشاره شده به وضوح گویای این مطلب است که اهل بیت(علیهم السلام) در شرایط تقیه بودند که لذا نه تنها شرایط برای بدگوئی مهیا نبود گاهی مجبور به تعریف و تمجید هم بودند اما این تعریف ها از عمق دل نبود بلکه همانند زید در دل آتشی سوزان از ظالمان به حق اهل بیت(علیهم السلام) داشتند که بازگو کردن آن به صلاح نبود.
اما با این شرایط باز در برخی از منابع از جمله اصول کافی گزارشهایی مبنی بر اشاره امام علی(علیه السلام) به این جنایت عظمی وجود دارد. این گزراش که از ناحیه امام حسین(علیه السلام) نقل شده،یادکرد امام حسین(علیه السلام) از مصائب مادر نیز به شمار می آید. در احتجاج نیز امام حسن مجتبی(علیه السلام) مغیره ابن شعبه را عامل شهادت حضرت زهرای مرضیه(سلام الله علیها) معرفی می کند. در کتاب سلیم نیز گزارشهای متعددی از این یادکردها دیده می شود بنابراین شرایط اجازه یادکردهای علنی و مکرر را نمی داد اما معصومین علیهم السلام هر گاه شرایط برایشان ایجاب می کرد به این حادثه دردناک اشاره می کردند.
شرایط در زمان معصومین(علیهم السلام) بعد از امام حسین(علیه السلام) تا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز چنین بود یعنی امامت آنان نیز همزمان با خلافت اموی و عباسی بود که مشروعیتشان در گروه تأیید شیخین بود و اشاره به شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) مهر بطلان به خلافت آنان محسوب می شود لذا چنین اجازه ای نمی دادند.