هوس، پیامدها و علاج ها

هوس، پیامدها و علاج ها

نویسنده: همزه کریم خانی

 

داشتن یا نداشتن هوس
با طور کلّی، بسیاری از افراد، نیروی اراده را با هوس، اشتباه می کنند و تفاوتی بین آنها قائل نمی شوند. حال اگر بخواهیم به توضیح آن دو بپردازیم و آنها را معنا کنیم، هوس را «میل (گرایش) غریزی سیری ناپذیر» تعریف خواهیم کرد، در حالی که اراده، «ملزم نمودن اختیاری خویشتن است به تأمین یک خواسته»، که پس از تحقّق آن خواسته و یا با انصراف از آن، خاتمه می یابد. از همین دو تعریف ابتدایی برمی آید که اوّلاً هوس، به خودی خود، منفی نیست وثالثاً به فعلیّت رسیدن و عملی شدن هر هوسی، نیازمند اراده کردن است.
تجربه ی بشری نشان داده است که ما در زندگی نمی توانیم همه چیز را تنها بر اساس هوس های خود پایه ریزی کنیم و نظم و ترتیب ببخشیم. برخی موقعیتهای دشوار حادّ و پیچیده به موضوعاتی سوای امیال و هوس های ما مرتبط می شوند. اگر ما از قبول این صلح مسلّم سر باز زنیم، دیر یا زود، هوس ها(تمایلات) خود را با سؤالات بسیاری مواجه خواهیم دید و طعم تلخ ناکامی ها را خواهیم چشید.
هوش داشتن یا نداشتن (به آن مفهومی که روزانه در محاوره و مکالمه ی خود به کار می بریم)، مبیّن هیچ اصلی نیست مگر این که از قبول یک موقعیت و یا از اطاعت از دستور مشخّص، سر باز زنیم. هنگامی که می خواهیم کار بخصوصی را انجام دهیم می گوییم: «دلم می خواهد»، ولی اگر آن کار، باب طبعمان نباشد، می گوییم: «دلم نمی خواهد». پس هوس داشتن، مفهوم «قبول عملی» را پیدا می کند و نداشتن هوس، «امتناع از انجام دادن آن عمل» را می رساند.
تبعیّت از احساس میل و بی میلی که بهتر است در این جا از آن، تحت عنوان «هوسبازی» یاد کنیم، در نهایت، از ما آدمهایی کاهل وخمود می سازد؛ چون هرگونه احساس شور و نشاط و ابتکار و نیز جرئت و شهامت را از شخص، باز می ستاند و میل به تغییر دادن خویشتن و جهان را در او می میراند.
انتخاب نحوه ی زندگی به طریق «هوس»، موجب آن می شود تا سقف امکانات خود را پایین تر و پایین تر بیاوریم و شکست آتی خود را سخت تر بسازیم. شخصیتی که تنها به نحوه ی ارضای «هوس» های خود نظر دارد، با قاعده ای که خودش ساخته و پرداخته، باعث محدودیت و محکومیت خویش می شود؛ یعنی سرانجام به نقطه ای می رسد دیگر جز برآوردن هوس و میل غریزی، هیچ کاری برایش نمی ماند، در حالی که انسان، بجز هوس ها با همان گرایش های غریزی (طبیعی) اش که اقتضای سرشت حیوانی اوست، نیروهای دیگری نیز در درون خود دارد (مثل قوه ی تعقّل وتفکّر) که می تواند به مدد آنها رشد و تعالی و تکامل یابد، حال آن که هوس ها، با فرسوده شدن تن آدمی وبه تحلیل رفتن قوای مادّی او، فرسوده می شوند و یا ابزارهای تأمین آنها (اعضای بدن وحواسّ پنج گانه و …) ضعیف و ناکارآمد می شوند.

هوس از دیدگاه دین
از دیدگاه دین، انسان، موجودی است که عقل و شهوت، در وجودش با هم درآمیخته است، به گونه ای که گاهی قوه ی عقل، او را به جانب خویش می کشد و تفکر وعقل گرایی سرلوحه ی کارها و برنامه های او می شود و گاهی قوه ی شهوت، او را به سمت خود سوق می دهد و تمایلات و خواسته های شهوانی را در او فعّال می گردند. آری! بشر، چه بخواهد و چه نخواهد، همواره هوس ها و تمایلاتی در وجود خود دارد که او را به این سو و آن سو، سوق می دهند.
آنچه برای یک انسان کمالجو مهم است، چگونگی برخورد با این هوس ها و تمایلات درونی است؛ چرا که در اثر پیروی نادرست از همه ی خواسته ها و هوس هایمان، به تدریج، درخشندگی عقل و ایمان در وجودمان رو به خاموشی می رود و در نهایت، به درجه ای پایین تر از حیوانات، تنزّل خواهیم کرد. قرآن مجید می فرماید: «پیروی از هوای نفس مکن که تو را از خداوند، گمراه می کند». (1)
در سخنی از امام صادق(ع)، پیروی از هوس ها، «بزرگ ترین دشمن برای مردم» معرفی گردیده است. (2)
بنابراین با توجّه به آنچه گذشت، نتیجه می گیریم که انسان طالب کمال و سعادت و رشد و تعالی، کاملاً بر هوس ها و تمایلات نفسانی خویش، نظارت دارد و در یک کلام، هوشیارانه نفس خویش را مدیریت و رهبری می کند تا در مسیر رسیدن به سعادت، خود را از فروافتادن در دره های تاریک خواسته های «نامعقول» و «فرو دست» و «غیر انسانی» حفظ نماید.

نفس انسان، خاستگاه هوس ها
اگر انسان بخواهد هوس های خویش را کنترل کند و یا از طریق مبارزه با خواست های نامعقول خویش، راه کمال و تعالی را برای خود هموار سازد، در ابتدا باید خاستگاه و منشأ این خواست ها (که همان نقش آدمی است) بشناسد و با ویژگی های آن آشنا شود.
یکی از ویژگی های مهمّ نفس، این است که اگر گرسنه شود، شکوه وگلایه می کند و پیوسته می نالد واگر سیر گردد، طغیان می کند.اگر انسان به هرچه نفس، خواستار آن بود، تن داد، نفس را به مانند اسب سرکش در درون خود خواهد داشت که دیگر نمی تواند آن را کنترل کند و از آن، سواری بگیرد. پس اگرشخص می خواهد هوس های خویش را کنترل کند ،باید این اسب را رام کند و قدری او را گرسنه نگه دارد و به همه ی خواسته هایش پاسخ ندهد تا بتواند در مواقع لزوم، از آن، در راه رشد و تعالی و عبادت و اطاعت، بهره ببرد و همواره آن را مغلوب عقل و قانون (با دین و انضباط اجتماعی) بنماید.
آری! همین نفس است که راه را برای شیطان باز می کند و انسانرا دنباله رو او می گرداندن و تا زمانی که انسان، غافل و بی توجّه باشد، او را تا مرز سقوط و هلاکت پیش می برد.
در حدیثی از رسول خدا (ص) می خوانیم: «دشمن ترین دشمنان تو، نفس توست که بین دو پهلویت قرار گرفته است». (3)
نفس درعلم اخلاق و احادیث اسلامی، عاملی است که انسان را تنزّل می دهد و صفات پست و ضد ارزش ها را در او جای می دهد. در مقابل، گرایش هایی که موجب تعالی انسان می شوند، برخاسته از عقل اند که روح را پرواز می دهند و به خدا نزدیک می کنند. طبق این تعریف، انسان باید تلاش کند تا از نفس (یعنی از عاملی که با خواسته هایش بشر را به سقوط و انحطاط می کشاند) بر حذر باشد و با آن به شدّت مبارزه نماید و بر آن، مسلّط گردد. و همیشه این نکته ی مهم را بداند که فرمانبری از نفس، اساس هر گرفتاری و سرچشمه ی هر گمراهی است.

مردم در برابر هوس ها
به طور کلّی، مردم در برابر هوس هایشان به سه دسته تقسیم می شوند:
دسته ی اوّل: مردمی که به دلخواه خود عمل می کنند و چیزی مانعشان نمی شود و همواره به دنبال لذایذ مادّی اند و به برآوردن همه ی هوس های خویش توجّه کامل دارند. اینان کسانی اند که منزلت متعالی انسانی و نیز سعادت آخرت خویش را قربانی لذّت خواهی چند روزه ی خویش می کنند. چنین افرادی برای تمایلات و هوس های خویش هیچ حد و مرز مشخصی نمی شناسند و لذا به آسانی به هر عملی دست می زنند، حتّی اگر نافرمانی خدا و بر خلاف خرد انسانی و قوانین اجتماع باشد.
دسته ی دوم:
کسانی هستند که برای خواسته های نفسانی و هوا و هوس خویش حدّ و مبرزی مشخص می کنند و در حدّ توان و امکان، سعی دارند از موارد گناه و انحراف و نقض قوانین، دوری گزینند؛ ولی از برآورده ساختن سایر خواسته ها و تمایلاتشان خودداری نمی کنند.
دسته ی سوم: کسانی هستند که اصل را بر مخالفت با هرگونه هوا وهوس قرار می دهند، مگر درمواردی که رضای خداوند در موافقت با تحقّق آن میل و هوس باشد، آن هم صرفا به قصد جلب رضای خداوند و نه به خاطر پیروی از هوا وهوس .
اصل در زندگی اینان، آن است که هر چه دلشان می خواهد و هوس می کنند، انجام ندهند و در هر کاری معیارشان فقط رضایت خداوند متعال باشد. پیامبران الهی، امامان معصوم و نیز مؤمنان واقعی، جملگی از این دسته اند، اگر چه درمراتب مختلف، قرار دارند. به طور کلّی، انسانی که خواستار رشد و تعالی است . باید با همّت و تلاش، خود را از مرتبه ی فروتر به مرتبه ی عالی برساند و نهایتاً در جرگه ی دسته ی سوم درآید.
دستورهای اخلاقی ای که از جانب معصومان (ع) رسیده است، بیشتر برای این منظور است که انسان را متوجه کنند درچه موقعیّت حسّاسی قرار دارد و پاسخ دادن به هر خواسته ی درونی و یا به میل دل عمل کردن، موجب لغزش و سقوط او می گردد و او را از خدا و حتّی از جایگاه متعالی انسانی او (به عنوان موجودی خردمند) دور می کند؛ چرا که یا باید از هوس تبعیت نمود و یا از خرد، و این دو با هم جمع نمی شوند.
آری! انسان هر اندازه به دلخواه هوس هایش عمل کند، از خردش، و ناگزیر از خدا دور می شود و هرچه به اعتماد عقل و به خواست خدا و راهنمایی مبعوثان، با هوس هایش مخالفت کند ، به جایگاه والای خویش درعالم آفرینش و طبعاً به خدا نزدیک تر می شود و مورد عنایت او قرار می گیرد. وقتی خدا به انسان کمک کند، مبارزه با هوا وهوس، با تمام مشکلاتش برای او آسان می شود، هر چند این کار، در آغاز، مشکل است. اگر انسان به نظارت بر هوس هایش و مدیریت خواست های غریزی اش ادامه دهد و از خدا نیز توفیق استقامت بخواهد، حتماً به پیروزی خواهد رسید.
در ادامه به ارائه ی راه کارهایی برای مقاومت در برابر هوس ها و اداره کردن آنها خواهیم پرداخت.

مبارزه ای آرام در مقابل هوس ها
به طور کلّی، راه تقویت اراده ی انسان و کنار زدن هوا وهوس از پایگاه مدیریت اراده ی انسان و بیرون راندن آن از جایگاه عقل، تمرین در پاسخ ندادن به خواسته های نامعقول نفس و به عبارت دیگر، هوس های خطرناکی است که انسان را از مسیر زندگی سالم، خارج می کنند. البته این تمرین باید به گونه ای باشد که انسان بتواند آن را ادامه دهد، نه این که کار سخت ودشواری را با سرعت وشدّت فراوان شروع کند و از ادامه ی آن، باز ماند.
انسان باید آرام آرام، با هوس های پوچ و باطل خود (که فرودستی و پستی آنها را هر عقل سالمی می پذیرد) به مخالفت برخیزد و درآغاز به خواسته های محدودی از آن پاسخ ندهد و بعد از مدتی، چنان بر نفس خویش مدیریت یابد که هر گز در برابر تمایلات حیوانی و طبیعی و زودگذر (هرچند هم تشخیص آنها دشوار باشد و ظاهرشان آراسته) رام نگردد.
به طور کلّی، اگر انسان بخواهد همیشه به دنبال لذّت های حلال وبرآوردن جمله ی هوس های خویش باشد، در ابتدا به مکروهات و سپس به حرام و گناه، کشیده خواهد شد. در حدیثی چنین آمده است: «کسی که بر لب پرتگاه حرکت کند، ممکن است بلغزد و به درون آن سقوط کند». (4)

صبر و خویشتنداری در برابر هوس
تردیدی نیست که یک انسان خردمند، فواید صبر و نتایج خوب کوتاه مدّت و دراز مدّت آن را بر تبعات و عوارض سوء هوسرانی و نتایج نامطلوب آن، ترجیح می دهد. در این صورت، پایگاه صبر، یک پایگاه هشیارانه و آگاهانه و یک روش ارادی و اختیاری در زندگی است که در خلال آن، تحمّل سختی ها بر هوسرانی ها می چربد.
اگر مزیّت های عقل (که انسان را به صبر و خویشتنداری وا می دارد)، با هوا و هوس، مقایسه گردد، فرودستی وپستی هوس برای ما کشف می شود؛ هوسی که همواره انسان را از صبر وخویشتنداری باز می دارد.
به طور کلّی، اگر انسان، صبور و خوشتندار باشد، بدون هوشیاری و ناخودآگاه، مطیع امیال درونی خویش نمی شود؛ بلکه قبل از انجام دادن هر کار، در پاسخ به خواسته ها و هوس هایش، هشیاری و آگاهی لازم را به کار می بندد و ثمرات و نتایج آن را در نظر می گیرد. بدین ترتیب، اگر برآوردن آن میل و هوس را نامعقول و نامشروع ببیند، با صبر و خویشتنداری در مقابل خواسته اش می ایستد و آن را سرکوب می نماید و یا آن را به زمان و مکان معقول و مناسبش حواله می کند.

زندگی مشترک و هوسمندی ها
تشکیل خانواده، راه حل مناسبی برای تعدیل غرایز و برآوردن معقول برخی هوس هاست، به گونه ای که نه تنها فرد را به سقوط نکشانند، بلکه او را تعالی و تکامل بخشند.
در عین حال، چه بسیارند هوس هایی که ما را به دام می کشند و عدم پرهیزهایی که زندگی رابه کام ما تلخ می نمایند. این مسئله درباره ی همگان، صادق است. بویژه برای آنها که پایبند به زندگی خانوادگی بوده، باآزادی و اختیار، کانونی را بر اساس مودّت وصفا بنا نهاده اند.
پایبندی به هوس ها، پیروی از خواسته های دل، عبور و گذر از مرز قانون و ضابطه ای که دین وعقل برای سعادت انسان معیّن کرده اند، زندگی را تیره می کند و رشته های پیوند خانوادگی رااز هم می گسلد.
چه بسیارند سوء تفاهم ها، حساسیت ها، برخوردهای ناروا (و صریح تر بگوییم: بی تقوایی ها) که از برخی مردان یا زنان سر می زند و ارکان زندگی مشترک را (که بر حسن نیّت و اهداف نیک انسانی بنا نهاده شده است) ویران می سازد.
آری! ما معتقدیم هر سنّی و هر مرحله ای از زندگی، اقتضایی دارد. در سنین نوجوانی وجوانی، تظاهر وخودنمایی و احیاناً برخی از اشتباهات، ممکن است نادیده گرفته و یا بخشوده شوند؛ ولی در آن هنگام که دختر و پسری، پیوند زندگی مشترک می بندند، باید بر اساس ضابطه گام بردارند و از پیروی هر خواسته وهوسی، خودداری نمایند . در غیر این صورت، هدف اصلی تشکیل خانواده، زیر پا نهاده شده است.

پی نوشت :

1.سوره ی ص ، آیه ی 29.
2. الکافی، ج 2، ص 335.
3. بحارالانوار، ج70، ص 64.
4.همان، ج 73، ص 29.

منابع:

1. سرمایه ی خوشبختی، پاتریک استراده، ترجمه: هوشیار رزم آزما، تهران؛ سپنج ، اوّل، 1369.
2. روان شناسی اسلامی، حسن محمّد شرقاوی، ترجمه: سیّد محمّد باقر حجتی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چهارم، 1368.
3. خانواده و مسائل همسران جوان، علی قائمی امیری، تهران: امیری، یازدهم، 1374.
[شایان ذکر است که در منابع روان شناسی جدید، موضوع «هوس» و «پرهیز» و «صبر» را باید زیر عناوینی چون: هوش هیجانی، مهار هیجان، وسوسه، مقاومت در برابر وسوسه، توان بازداری، کامروایی با درنگ (تحمّل به خاطر پاداش های آینده)، و … جستجو کرد.
منبع: نشریه ی حدیث زندگی 17، سال چهارم، شماره ی دوم، خرداد و تیر 1383، ص ص 59-61

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید