16. برخورد کریمانه
همیشه عملهاى بزرگ و اقدامهاى والا، از سوى صاحبان روحهاى بلند سر مىزند. اینکه نیکى را به نیکى پاسخ دهیم و به لبخند دیگرى با لبخند پاسخ دهیم، رفتارى عادى است.
برخورد کریمانه، نشان دادن نوعى «مناعت طبع» و «بلند همتى» و «روحیهى والا» است که دیگران را هم تحت تأثیر قرار مىدهد. مثل آنکه بدى را با نیکى پاسخ بگویى و قهر و خشونت را، با محبت و عاطفه.
فتوت و جوانمردى در برخورد، یکى از این گونه «بزرگوارى» ها در معاشرتهاست. «خود» را ندیدن و براى «دیگران» در قاموس زندگى شخصى، جایى باز کردن و دلى به دست آوردن و تکیهگاهى براى یک بینوا گشتن!
ضعیفان و جوانمردان
صاحبان دلهاى شکسته، در پى مرهمگذار، چشم به این سو و آن سو مىدوزند. غریبان بىپناه، در تنگناهاى زندگى در سایهى همت و فتوت آزادمردان مىآرمند و مظلومان بلادیده، دل را با دست گرم و نوازشگر جوانمردان خوش مىسازند و به حمایت و یارى آنان دلگرم و امیدوارند.
اگر در جامعه، افراد آزادهاى نباشند که عشق محرومان و ضعیفان را در دل دارند، ستمگران روزگار آنان را سیاهتر مىکنند و بىدردان، تهیدستان را به روز سیاه مىنشانند.
در عهد کهن، رمز و راز پیدایش گروههایى از «جوانمردان» و «عیاران»، همین روحیهى خدمت به همنوع و یارى بىدفاع و پناه بودن براى بىپناهان بوده است.
چه خوش سروده است مرحوم فیض کاشانى:
بیا تا مونس هم، یار هم، غمخوار هم باشیم
انیس جان هم، فرسودهى بیمار هم باشیم
شب آید، شمع هم گردیم و بهر یکدگر سوزیم
شود چون روز، دست و پاى هم، در کار هم باشیم
دواى هم، شفاى هم، براى هم، فداى هم
دل هم، جان هم، جانان هم، دلدار هم باشیم
فتوت و جوانمردى، زیباترین آرایش یک انسان است. به فرمودهى امیرمؤمنان علیهالسلام:
«ما تزین الانسان بزینه اجمل من الفتوه»؛ (1).
انسان به هیچ زینتى، زیباتر از مروت و جوانمردى آراسته نشده است.
مفهوم فتوت
بىدردى و بىخیالى نسبت به وضع مردم و نیاز و محرومیت و مظلومیت آنان، از مردانگى و از مسلمانى به دور است. از آن سو، غم مردم خوردن و حامى مظلوم بودن و یارى به بینوا رساندن، مسلمانى و مردانگى است.
آیین «رادمردى» حکم مىکند که صاحبان قدرت و مکنت، دستى به هم سر و گوش محرومان بکشند و بازوى آنان را بگیرند و از زمینگیرى و خاکنشینى بلند کنند، عزت ببخشند و حرمت گزارند. این، زکات توانایى و توانگرى است!
«مردانگى»، صفت برجسته و ارزشمندى است که به یک اجتماع زنده آبرو مىبخشد. بزرگوارى و کرامت نفس در برخورد با دیگران، خصیصهى آزادمردانى است که از روى فتوت و جوانمردى، اندیشهى محرومان را در سر مىپرورانند و مهرشان را در دل. زندگى بىحضور چنین فرزانگانى، نه لذت دارد، نه زیبایى. جامعهاى که از جوانمردان خالى باشد، غبار مرگ بر چهرهاش نشسته است.
این سجیه و خصلت عملى، ریشه در درون و اندیشه دارد و از آنجا به رفتار و معاشرت و برخوردها سرایت مىکند. امام على علیهالسلام مىفرماید:
«بعد المرء عن الدنیه فتوه»؛ (2).
جوانمردى، دور بودن انسان از پستى و فرومایگى است.
و… فرومایگى چیست، جز زور و تحقیر، بىحرمتى و تکبر، خودخواهى و حقکشى، کینهتوزى و انتقامجویى، بخل و حسادت، سختگیرى و بدرفتارى، بىوفایى و دروغ، نفاق و دورنگى؟…
و مردانگى چیست، جز ایثار و گذشت، عفو و مدارا، بخشندگى و نوازش، صبورى و تحمل، همت بلند و حسن خلق، یکرنگى و وفادارى، صداقت و دلجویى؟…
در دید شما، «نامرد» و «پست» و «فرومایه» کیست؟ و مروت و مردانگى کدام است؟
خواجه عبدالله انصارى گوید:
«اگر بر روى آب روى، خسى باشى،
و اگر به هوا پرى، مگسى باشى،
دل به دست آر، تا کسى باشى!» (3).
و خداوند، همین را مىپسندد و مىپذیرد و پاداش مىدهد، چرا که دلهاى شکسته، جلوهگاه محبت خدا و امید به درگاه او است و جوانمردى، آرامش بخشیدن به آن دلهاست. به گفتهى مولانا:
هزار بار پیاده طواف کعبه کنى
قبول حق نشود گر دلى بیازارى (4).
در حدیثى، امیرالمؤمنین علیهالسلام چارچوب و استخوانبندى مروت و جوانمردى را این گونه برمىشمارد که مىتواند معیارى براى هر شخص جهت ارزیابى میزان فتوت خویش باشد:
«نظام الفتوه احتمال عثرات الاخوان وحسن تعهد الجیران»؛ (5).
نظام مردانگى، تحمل لغزشهاى برادران و رسیدگى شایسته به همسایگان است.
برخى از نشانهها
نه فتوت به ادعا است، نه جوانمردى به سخن! رفتار و عمل، شاهد مردى و نامردى هر انسان است. فتوت نیز تنها با عمل است که مهر تأیید مىخورد و مقبول خاطرها مىگردد، نه با حرف و شعار.
بعضى از نشانههاى رادمردان که در روایات آمده، از این قرار است:
1. عفو و گذشت
روحهاى بزرگ، ظرفیت بخشایش و گذشت نیز دارند. اما افراد حقیر و فرومایه، به سرعت درصدد انتقام برمىآیند. به فرمودهى حضرت على علیهالسلام:
«لیس من شیم الکرام تعجیل الانتقام»؛ (6).
شتاب و سرعت در انتقام گرفتن، از اخلاق انسانهاى بزرگوار نیست.
باز هم از کلام حضرت امیر علیهالسلام بیاموزیم:
«المبادره الى العفو من اخلاق الکرام، المبادره الى الانتقام من اخلاق اللئام»؛ (7).
سرعت در عفو، از اخلاق مردان بزرگوار است و شتاب در انتقام گرفتن، از اخلاق فرومایگان.
2. آغاز به نیکى
گاهى کسى از انسان چیزى مىطلبد، انسان هم پاسخ مىدهد.
ولى اخلاق جوانمردانه آن است که حفظ آبروى دیگران کنى و پیش از سؤالشان، در رفع نیازشان بکوشى که این خصلت، مردانگى و فتوت است و نشانهى کرامت روح. به تعبیر حضرت على علیهالسلام:
«الکریم من بدء باحسانه»؛ (8).
کریم، کسى است که آغازگر نیکى باشد و شروع به احسان کند.
3. پاسخ بدى با نیکى
این رفتار، نیز روحیهاى والا و عفوى بزرگ مىخواهد که اگر دیگران بدى کردند و ناسزا گفتند و بىاعتنایى نمودند، تو خوبى کنى و ادب و احترام نشان دهى و اگر از تو بریدند و قطع رابطه کردند، تو قطع رابطه نکنى و پیوندها را نگه دارى. در اینجا هم مناسب است این کلام علوى آویزهى گوشمان باشد:
«الکریم من جازى الاسائه بالاحسان»؛ (9).
جوانمرد، کسى است که بدى را با نیکى پاسخ دهد. آرى… در عفو، لذتى است که در انتقام نیست.
4. عفو با قدرت
جوانمرد کسى است که وقتى قدرت دارد و مىتواند انتقام بگیرد، درگذرد و عفو را پیشهى خود سازد. على علیهالسلام فرمود:
«الکریم اذا قدر صفح و اذا ملک سمح و اذا سئل انجح»؛ (10).
جوانمرد و بخشنده کسى است که:
– وقتى قدرت یابد، درگذرد و ببخشاید
– و چون توانمند و مالک گردد، عطا کند و ببخشد،
– و آنگاه که چیزى از او خواسته شود، نیاز را برآورد.
5. غمخوارى محرومان
جوانمردان به نیازمندان رسیدگى و نسبت به آنان حمایت و دلجویى مىکنند و خود را در راحت و رنج دیگران شریک مىشمارند.
به قول سعدى: تو کز محنت دیگران بىغمى
نشاید که نامت نهند آدمى
«پوریاى ولى»، از پهلوانان نامدار و عارفى که از مردانگى او حکایتهاى بسیارى زبانزد مردم است، (11) در یک رباعى چنین سروده است:
گر بر سر نفس خود امیرى، مردى
ور بر دگرى نکته نگیرى، مردى
مردى نبود فتاده را پاى زدن
گر دست فتادهاى بگیرى، مردى (12).
جوانمردى همان خوشخویى، بخشندگى، مردمنوازى و رسیدگى به بینوایان است و همهى اینها به شکرانهى قدرت و توانى که پروردگار عطا کرده است. به گفتهى حافظ:
اى صاحب کرامت! شکرانهى سلامت
روزى تفقدى کن، درویش بینوا را
تماشاى جلوههاى فتوت و بزرگوارى و «برخورد کریمانه» در آینهى رفتار بزرگان و اسوهها، تماشایىتر است. نمونههایى از این رفتارهاى زیبا و نمونههاى تاریخى تقدیم شما مىشود.
در مکتب جوانمردان و کریمان
فتوت و جوانمردى، یکى از شاخصههاى «برخورد کریمانه» در معاشرتهاى اجتماعى است. از آنجا که ذکر نمونههاى عینى در اخلاق و رفتار جوانمردان، تأثیرگذارتر است، به چند نمونهى تاریخى از رفتار اولیاء دین اشاره مىشود.
اما براى اینکه ذهنیت آمادهترى داشته باشیم، به کلامى از حضرت امیر علیهالسلام در این مورد استناد مىکنیم که فرمود:
«ثلاثه هن المروءه: جود مع قله، و احتمال من غیر ذله و تعفف عن المسأله»؛ (13).
مروت سه چیز است:
– بذل و سخاوت، در عین تنگدستى
– تحمل و بردبارى، بدون ذلت و خوارى
– عفاف ورزیدن از سؤال و طلب.
به قول صائب تبریزى: دست طلب چو پیش کسى مىکنى دراز
پل بستهاى که بگذرى از آبروى خویش
مسألهى مناعت طبع، دورى از سؤال و طلب و طرح نکردن نیازمندى با این و آن نیز از نشانههاى تعالى روح است و آنان که صورت خود را با سیلى سرخ نگه مىدارند و فقر و تنگدستى خویش را به خاطر حفظ آبرو، با دیگران در میان نمىگذارند، از این گروهند.
و اما نمونههاى تاریخى:
تاریخ اسلام و شرححال بزرگان، اندوختههاى فراوانى از مروتهاى فراموش نشدنى به خاطر دارد که هر کدام درسى از «فتوت» است و تابلویى استکه چشم دل را به سوى خود جذب مىکند. در این بخش به چند نمونه اشاره مىشود:
1. پیامبر و پیمان جوانمردان
از فرازهاى برجستهى دوران جوانى رسول خدا صلى الله علیه و آله پیش از بعثت، شرکت و عضویت او در پیمانى بود که عدهاى از جوانمردان قریش براى دفاع از حقوق افتادگان و مظلومان بستند و به «حلف الفضول» معروف شد. این گروه، خود را ملزم و متعهد مىدانستند که به استغاثه و استمدادهاى بىپناهانى که به حقشان تجاوز مىشود پاسخ دهند. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله از این پیمان به عظمت و نیکى و با افتخار یاد مىکرد و هرگز حاضر نبود به هیچ قیمت آن را بشکند. (14).
2. رسول خدا و عفو عمومى
نمونهى دیگر بزرگوارى و مروت و مداراى پیامبر صلى الله علیه و آله، حتى نسبت به دشمنان سرسخت خویش، اعلان «عفو عمومى» بود که نسبت به مردم مکه داشت. در سال «فتح مکه» که مسلمانان پیروزمندانه وارد مکه شدند، با آنکه مکیان، آن حضرت و مسلمانان را بسیار آزرده بودند و چندین بار براى نابودى اسلام، لشکرکشى کرده بودند و خود مشرکان نیز، خویش را مستحق هر گونه انتقامجویى مىدیدند، اما انتظار کرم و بزرگوارى هم داشتند. رسول خدا صلى الله علیه و آله همه را بخشود (15) و با جملهى «اذهبوا فانتم الطلقاء» – بروید، آزادید – همه را عفو کرد و آب عفو و گذشت بر آتش کینهها ریخت. این گونه برخورد با دشمن نیز، نشان روحیهى والاى او بود.
3. على در میدان نبرد خندق
رادمردى على علیهالسلام در تاریخ، نمونه است و نمونههایش نیز فراوان. در جنگ خندق، وقتى با رقیب شجاعى همچون «عمرو بن عبدود» درافتاد و او را به هلاکت رساند، چون خواهر «عمرو» کنار کشتهى برادرش آمد و دید که زره قیمتى او بر تنش باقى است، پرسید: قاتل او کیست؟ گفتند: على بن ابىطالب. آنگاه گفت: او را هماوردى بزرگوار و جوانمرد کشته است. سپس در سوگ برادرش اشعارى خواند، به این مضمون: اگر کشندهى عمرو، کسى جز «على» بود، همواره بر برادرم مىگریستم؛ ولى چه کنم که قاتل او کسى است که از قتل او، عیب و عارى بر «عمرو» نیست. (16).
4. مروت على با قاتل خود
امیرالمؤمنین علیهالسلام با آنکه مىدانست قاتلش «ابنملجم» است، اما متعرض او نشد و قصاص قبل از جنایت نکرد. مردانگى را به حدى رساند که به فرزندش امام مجتبى علیهالسلام فرمود: او که اکنون در اختیار شماست، با او مدارا کنید و اگر من از دنیا رفتم، تنها یک ضربت به او بزنید. و دستور داد از شیر و غذاى خودش به او هم بدهند. (17) این گونه حتى دشمنان و اسیران را مورد محبت و مروت قرار مىداد. به قول شهریار:
به جز از على که گوید به پسر که: قاتل من
چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا
همین فتوتهاى عل علیهالسلام بود که او را ملقب و مفتخر به «لا فتى الا على…» ساخت.
5. با سپاه معاویه
در جنگ صفین، وقتى سپاه معاویه بر نهر فرات دست یافتند، یاران على علیهالسلام را از برداشتن آب جلوگیرى کردند. خطر بىآبى سپاه حضرت را تهدید مىکرد. با سخنان پرشور آن حضرت، سربازان اسلام بر دشمن تاختند و فرات را تصرف کردند. آنان مىتوانستند مقابله به مثل کنند و سپاه معاویه را با تشنگى به هلاکت برسانند. اما على علیهالسلام فرمود تا جایى را باز بگذارند تا لشکریان معاویه هم بتوانند از آب فرات بردارند. (18) این نیز نمونهاى از جوانمردى مولى، حتى در برخورد با لشکریان متجاوز شام و دشمنى همچون معاویه بود.
6. عاشورا، جلوهگاه مروت
حماسهى عاشورا، سراسر درس کرامت و بزرگوارى و جلوهاى از برخوردهاى کریمانهى اهلبیت علیهمالسلام با دیگران بود. وقتى سپاه تشنهى حر آمدند و راه را بر امام علیهالسلام بستند، حسین بن على علیهماالسلام دستور داد همهى آن گروه هزار نفرى و حتى اسبهایشان را هم سیراب کنند. (19).
روز عاشورا، همین حر بن یزید، وقتى تصمیم گرفت از سپاه باطل جدا شود و به حسین بن على علیهماالسلام بپیوندد، امام او را پذیرفت و خطاى گذشتهاش را نادیده گرفت. حر به آغوش جوانمردى امام حسین علیهالسلام پناه آورد و توبه کرد، توبهاش هم قبول شد. (20).
حسین بن على علیهماالسلام به سپاه کوفه فرمود: «اگر دین ندارید، لااقل آزادمرد باشید.» خود او که روح بلند و خصلت جوانمردى داشت، دشمن را هم به داشتن مردانگى و پرهیز از هجوم به زنان و کودکان بىدفاع، فرامىخواند.
علمدار رشید و وفادارش حضرت ابوالفضل علیهالسلام نمونهى اعلاى فتوت و جوانمردى بود، بویژه آنجا که لب تشنه بر فرات وارد شد و مشک را از آب پر کرد و خواست از آب زلال آن بنوشد که یاد تشنگى امام حسین علیهالسلام و کودکان خیمهگاه، مانع از آن شد و به خود خطاب کرد: اى نفس! پس از حسین زنده نباشى! او و یارانش در آستانهى مرگ و شهادتند و تو مىخواهى آب سرد بنوشى؟… آب را بر روى آب ریخت و لب تشنه از فرات بیرون آمد و به شهادت رسید. (21).
حضرت ابوالفضل، پهلوانى در میدان فتوت و نامآورى از دودمان غیرت و رادمردى بود.
به دریا پا نهاد و خشک لب بیرون شد از دریا
مروت بین، جوانمردى نگر، غیرت تماشا کن
7. امام حسن و مرد شامى
مردى شامى که در اثر تبلیغات معاویه، دشمن اهلبیت علیهمالسلام بود، در مدینه امام مجتبى علیهالسلام را دید و شروع کرد به ناسزاگویى و لعنت و… آن حضرت نیز هیچ نمىگفت. سخنانش که تمام شد حضرت رو به او کرد، سلام داد و لبخند زد و فرمود: گویا غریب هستى! اگر از ما چیزى بخواهى مىدهیم، اگر راهنمایى بخواهى، رهنمون مىشویم، اگر بخواهى بارت را به مقصد مىرسانیم. اگر گرسنهاى، سیرت مىکنیم، اگر برهنهاى، تو را مىپوشانیم، اگر نیازمندى بىنیازت مىکنیم، اگر رانده شده و بىپناهى، پناهت مىدهیم، اگر حاجتى دارى برمىآوریم، اگر به منزل ما بیایى، تا وقتى که بخواهى بروى، مهمانت مىکنیم و…
مرد شامى که این سخنان را شنید و این برخورد را دید، گریست، و گفت: شهادت مىدهم که تو جانشین خدا در زمینى. خدا داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد. تو و پدرت در نظر من منفورترین اشخاص بودید، اما اینک تو محبوبترین فرد در نظر منى. آنگاه به خانهى امام علیهالسلام رفت و تا بود، مهمان او بود و از دوستداران اهلبیت علیهمالسلام گردید. (22) این معجزه رفتار کریمانه است که حتى دشمن را به دوست تبدیل مىسازد.
8. امام سجاد و جوانمردى
هشام بن اسماعیل، یکى از دولتمردان اموى و حاکم مدینه بود که در دوران حکومتش ستمهاى بسیار بخصوص بر علویان و بزرگ آنان امام سجاد علیهالسلام کرده بود. وقتى عزل شد، به فرمان حاکم جدید او را جلوى خانهى «مروان حکم» نگه داشته بودند که هر کس از او ستم دیده یا ناروا شنیده است، بیاید و تلافى کند.
شهید مطهرى مىنویسد: «خود هشام، بیش از همه نگران على بن الحسین و علویون بود. با خود فکر مىکرد انتقام على بن الحسین در مقابل آن همه ستمها و سب و لعنها نسبت به پدران بزرگوارش کمتر از کشتن نخواهد بود. ولى از آن طرف، امام به علویون فرمود: خوى ما بر این نیست که به افتاده، لگد بزنیم و از دشمن پس از آنکه ضعیف شد انتقام بگیریم. بلکه برعکس، اخلاق ما این است که به افتادگان کمک و مساعدت کنیم.
هنگامى که امام با جمعیت انبوه علویین به طرف هشام بن اسماعیل مىآمد، رنگ در چهرهى وى باقى نماند. هر لحظه انتظار مرگ را مىکشید. ولى برخلاف انتظار وى، امام طبق معمول که مسلمانى به مسلمانى مىرسد، با صداى بلند فرمود: «السلام علیکم» و با او مصافحه کرد و بر حال او ترحم کرده، به او فرمود: اگر کمکى از من ساخته است، حاضرم. بعد از این جریان، مردم مدینه هم شماتت به او را موقوف کردند.» (23).
سخن از جوانمردى و رفتار کریمانه با دوست و دشمن، بویژه در سیرهى پیشوایان مکتبى و اصحاب آنان دامنهاى وسیع دارد.
این بحث را با فرازى از دعاى امام سجاد علیهالسلام در صحیفهى سجادیه به پایان مىبریم که نشانگر روح بلند آن حضرت است و تجلى شخصیت کریمانه که در نیایش او مشهود است:
«خدایا!… بر پیامبر و دودمانش درود فرست و توفیق ده و یارى کن در برابر کسى که با من ناراستى مىکند، خیرخواهانه رفتار کنم، کسى را که از من دورى مىگزیند، به نیکى پاداش دهم، و هر که مرا محروم مىسازد، به او عطا و بخشش کنم، و هر که با من قطع رابطه مىکند، صلهى رحم کنم، هر که مرا غیبت مىکند، نیکیهایش را یاد کنم، نعمت را سپاس گویم و از بدیها در گذرم….» (24).
امید است که گوشهاى از این گونه رفتار کریمانه و اخلاق و منش بزرگوارانه و فتوت و جوانمردى در زندگیهاى ما نیز جلوه یابد و چهرهى جامعه و معاشرتهاى مردم را زیبا سازد.
پی نوشتها:
(1). غررالحکم، ج 6، ص 96
(2). همان، ج 3، ص 260
(3). مناجات، خواجه عبدالله انصارى، بخش مقالات، ص 35
(4). کلیات شمس، جزء 6، ص 298
(5). غررالحکم، ج 6، ص 185
(6). همان، ج 5، ص 81
(7). میزان الحکمه، ج 8، ص 367
(8). همان، ص 365
(9). همان
(10). غررالحکم، ج 7، ص 346
(11). فرهنگ فارسى(معین)، بخش اعلام
(12). چکیدهى اندیشهها، ج 2، ص 257
(13). میزان الحکمه، ج 9، ص 113
(14). فروغ ابدیت، ج 1، ص 151
(15). مغازى، واقدى، ج 2، ص 835
(16). زندگانى حضرت محمد، رسولى محلاتى، ص 453
(17). بحارالانوار، ج 42، ص 289
(18). بحارالانوار، ج 42، ص 289شرح ابنابىالحدید، ج 3، ص 331
(19). حیاه الامام الحسین، ج 3، ص 74
(20). اعیان الشیعه، ج 1، ص 603
(21). مقتل الحسین، مقرم، ص 336
(22). مناقب، ابنشهرآشوب، ج 4، ص 19
(23). داستان راستان، ج 1، ص 74) داستان: لگد به افتاده)
(24). صحیفهى سجادیه، دعاى 20) مکارم الاخلاق)… سددنى لأن اعارض من غشنى بالنصح…