وابستگی عاطفی بین همسران خوب یا بد؟

وابستگی عاطفی بین همسران خوب یا بد؟

وابستگی به همسر
وابستگی طبیعی و معقول به همسر سبب تحکیم خانواده می شود و زوجین برای بقای زندگی خویش نیازمند وابستگی های متعادل و دو طرفه هستند. ولی وابستگی ها ی شدید و یک جانبه سبب ایجاد چالش هایی در زندگی مشترک می شود و باعث سلب آسایش و استقلال همسر خواهند شد.1

علامت های وابستگی عاطفی شدید به همسر
– در درون رابطه عاطفی قدرت تصمیم گیری ندارید.

– احساسات خودتان را درک نمی کنید و تشخیص نمی دهید.

– در روابط خویش نمی توانید ارتباط برقرار کنید( دلهره دارید چیزی بگویید یا حرفی بزنید که شخص مقابل را از دست بدهید).

– برای حس ارزشمندی خودتان به تائید دیگری بسیار اهمیت می دهید.

– به خود اعتماد ندارید و عزت نفستان کم است.

– ترس از ترک شدن دارید و فکرتان مداوماً درگیر تائید شدن از طرف دیگری است.

– وابستگی ناسالمی به رابطه دارید و برای نگهداری آن هزینه زیادی می پردازید. برای خشنودی طرف مقابل به گونه یک طرفه حاضر به ایثارگری بسیار و دایم هستید.

– خودتان را بطور اغراق آمیزی مسوول رفتارهای دیگری می دانید( حتماً من خیلی به او نرسیدم که با زن دیگری دوست شده است).1

حمایت عاطفی یا وابستگی عاطفی؟
اما وقتی کلمهٔ وابستگی عاطفی را جایگزین حمایت عاطفی می‌کنیم همه‌چیز تغییر می‌کند. چرا؟ به‌ این دلیل که وقتی پای وابستگی به میان می‌آید، یعنی برای خودمان ارزش یکسانی قائل نیستیم و همیشه باید فرد مهمی در زندگی‌مان باشد که دائما به ما یادآوری کند آن‌قدر خوب، مهم و با‌ارزش هستیم که لایق عشق او باشیم.

در چنین مواقعی که نگران تأیید احساسی یا تعهد همسرمان هستیم، بیشتر از اینکه به رابطه‌مان توجه کنیم، فقط نگران شک‌هایمان هستیم، به‌خصوص شک به خودمان. وقتی در رابطه به‌اندازهٔ کافی احساس امنیت نمی‌کنیم، عشق به همسرمان ناخودآگاه تبدیل به ترس می‌شود. دائما نگرانیم که همسرمان ترکمان کند، خیانت کند یا ما را پس بزند. هرقدر بیشتر نگران این موضوع باشیم، بیشتر به او وابسته می‌شویم و درنهایت رابطه‌مان بیشتر تنزل پیدا می‌کند.2

عوامل متعددی در ایجاد وابستگی به همسر
ریشه این اختلال به دوران کودکی باز می گردد .برخی از والدین سبب می شوند که احساس استقلال در کودک شکل نگیرد و ناقص در آنها شکل بگیرد .

برخی از والدین دوست دارند که کودکشان تابع رای و نظر او باشد و اگر کودک رفتار مستقلانه انجام دهد از سوی والدین طرد می شود این کودکان هنگام خردسالی به والدینشان وابسته اند و در بزرگسالی نیز به همسرشان وابسته خواهند شد.پرورش ویژگی های خاصی مانند عدم جرأت مندی ، فداکاری بیش از حد، نداشتن استقلال و عدم اجازه در تصمیم گیری نقش موثری در ایجاد این نوع اختلال دارد.3

عارضه های وابستگی عاطفی
– افکار وسواسی

– دلشوره، نومیدی، استرس

– سعی برای ازسرگیری رابطه ی تمام شده

– اختلالات خواب.2

راه چاره چیست؟

۱. شفای کودک درون
آسیب های روانی در کودکی، هرقدر هم که جدی باشند، درمان‌پذیر هستند. البته فردی متخصص باید در این راه کمک کند؛ اما در نهایت، این ما هستیم که باید این آسیب‌ها را به‌خوبی درمان کنیم؛ زیرا اگر در کودکی آسیب دیده باشیم، حالا به‌عنوان فردی بزرگ‌سال باید خودمان آن کودک را ـ که هنوز در درونمان زندگی می‌کند ـ درمان کنیم؛ همسرمان، هرقدر هم که دوستش داشته باشیم و به او نزدیک باشیم، به کودک درون مان دسترسی ندارد. پس، این ماییم که باید به‌صورت مستقل به آن کودک بی‌ثبات، عصبی و مردد اطمینان‌خاطر بدهیم.

در واقع، می‌خواهید کودک درونتان را کنترل کنید نه همسرتان را. حالا باید به‌عنوان فردی بالغ به آن کودک اطمینان بدهید که همیشه لیاقت عشق، محبت، اعتماد و پذیرش را دارد.

پس، هر وقت تردیدهای قدیمی به سراغتان می‌آیند، باید آنها را بشناسید و ببینید از کدام بخش از کودک وجودتان سرچشمه گرفته‌اند.

آیا زمانی را به یاد می‌آورید که فردی که به او بیشتر از خودتان اختیار داده بودید به شما حسی از بی‌لیاقت بودن داده است؟ آن فرد چه‌چیزی به شما گفته یا چه کاری انجام داده است؟ از همه مهم‌تر، شما چه تعبیری از برخورد او داشتید؟

حالا زمانی است که خود بالغ شما می‌‌تواند به کودک درونتان (که هنوز بی‌ثبات است) بیاموزد که چطور می‌تواند اتفاقات گذشته را تعبیر کند؛ زیرا حالا که نسبت به گذشته بالغ‌تر و عاقل‌تر هستید، می‌توانید اتفاقات را بهتر درک کنید. روان‌درمانگر هم از همین طریق می‌تواند به شما کمک کند؛ یعنی از روش شناخت انگیزه های شما و دیگران در گذشته با دیدگاهی دقیق و موشکافانه.

برای نمونه، آیا پدر و مادرتان توقعاتی زیاد و غیر‌واقعی از شما داشتند؟ به‌هر حال، اولین رابطهٔ عاطفی و اولین وابستگی شما به آنها بوده است؛ به‌همین دلیل هر انتظاری را که از شما داشتند طبیعی و منطقی فرض کرده‌اید و به‌ این نتیجه رسیده‌اید که تقصیر شما بوده که نتوانسته‌اید توقعات آنها را برآورده کنید.

اگر می‌خواهید در زندگی شاد باشید، باید خودتان را همان‌طور که هستید، بپذیرید و ضعف‌ها و امتیازات درونی و بیرونی‌تان را قبول کنید. این‌گونه دوست‌داشتنْ عشقی سالم به خود است و با خودشیفتگی فرق دارد. همهٔ افراد سالم باید خود را این‌گونه دوست داشته باشند.

۲. صداقت و برقراری ارتباط با خود
روش دیگر برای مقابله با وابستگی ناسالم به شریک زندگی، صداقت و برقراری ارتباط است؛ اما در این مورد خاص، یعنی وابستگی شدید عاطفی، فردی که باید با او روراست باشید خودتان هستید نه همسرتان. هرقدر بیشتر با خودتان روراست باشید، راحت‌تر می‌توانید نیازهایتان را به زبان بیاورید. چه توقعی از همسرتان دارید که برآورده نمی‌کند؟ وقتی این نیازها را به زبان می‌آورید، خودتان بیش از پیش متوجه منطقی یا غیرمنطقی بودن آنها می‌شوید.

دکتر دارا بوشمن (Dara Bushman) روان‌شناس بالینی معتقد است: ازدواجی که با وابستگی شدید عاطفی همراه باشد معمولا باعث ازبین‌رفتن «حس خود و هدف» می‌شود؛ یعنی باید فردیت خودتان را حفظ کنید و مراقب باشید که در جریان وابستگی شدید عاطفی از بین نرود.

همچنین، حفظ فردیت به شما کمک می‌کند که کمتر در عمق وابستگی عاطفی فرو بروید. یکی از راه‌ها برای حفظ فردیت، گذاشتن مرزهای فیزیکی است. برای این کار باید سعی کنید فعالیت‌‌ها، دوستی‌ها و سرگرمی‌‌های قبل از ازدواجتان را ادامه دهید.

این راهکار به شما کمک می‌کند تا کمی از توقعاتی را که از همسرتان دارید، کم کنید و برای برآورده‌کردن نیازهایتان به منابع دیگر تکیه کنید. وقتی دیگر به همسرتان وابسته نباشید، می‌توانید بار فشار و استرس را از رابطه‌تان بردارید و رابطه‌ای زیبا و سالم را تجربه کنید.2

پینوشتها
1.www.beytoote.com
2.www.chetor.com
3.www.namnak.com

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید