هرثمه ابن ابى مسلم نقل کرده که با حضرت امیرالمؤمنین (ع ) از صفین مراجعت مى کردیم، سر زمین کربلا رسیدیم پس حضرت از نماز صبح فارغ شد، و قدرى از خاک آنجا برداشت و گریه کرد و فرمود:
عجب خاکى هستى، که از تو جمعى محشور خواهند شد بدون حساب وارد بهشت مى شوند.
هرثمه مى گوید: ما برگشتیم و این ماجرا را براى همسر شیعه ام بازگو کردم ، همسرم گفت : هر چه امیرالمؤمنین بگوید؛ حق است ، تا اینکه آن روز گذشت و بعدها حضرت سیدالشهدا (ع ) وارد سرزمین کربلا شدند هرثمه جزء لشکر عمر سعد بود و حرف حضرت امیر(ع ) را یاد آورد بعد سوار شتر شده و محضر مقدش امام حسین (ع ) مشرف شد و حدیث حضرت على (ع ) را نقل کرد. حضرت فرمودند: حالا خیال تو چیست ؟ با ما هستى یا بر ما. گفت : نه با شما و نه با آنها.
اولاد کوچکى را در کوفه گذاشته ام و براى آنها مى ترسم که این زیاد آنها را اذیت کند حضرت فرمود: پس بیرون برو و بجاى برو که مقتل ما را مشاهده نکنى و صداى ما را نشنوى زیرا بخدا قسم اگر کسى امروز صداى استغاثه ما را بشنود، ما را یارى نکند حتما به رو در آتش جهنم خواهد افتاد.(1)
هوا گرفته و دل بى بهانه مى گرید
به یاد شام غربیان زمانه مى گرید
زحج نیمه تمام تواى تمامى حج
صفا و مروه غمین است و خانه مى گرید
دمیده از سر زلف سیاه تو گل سرخ
به یاد زلف تو گیسو و شانه مى گرید
به قامتى که به قدقامتش قیامت کرد
صفیر تیر بلا بى بهانه مى گرید
شکسته چوبه محمل از آن شکسته دلى
که بار غم کشد و فاتحانه مى گرید
همین نه من زفراق تو سوختم تنها
که نینوا ز غمت جاودانه مى گرید
تو رفتى و حرمت ماند و یاس هاى کبود
به حال اهل حرم تازیانه مى گرید
مصیبت تو به عالم چنان گذاشت اثر
که در عزاى تو چشم زمانه مى گرید
گلوى گلین ششماهه ات چو گلگون شد
نهال عاطفه خم شد جوانه مى گرید
حسین من چه بگویم که چارده قرن است
هوا گرفته و دل بى بهانه مى گرید(2)
1- بحار الا نوار: 44، 255 اعالى صدوق مجلس : 28، ص 117
2- رستاخیز لاله ها، ص 137
منبع: داستانهایی از گریه برامام حسین علیه السلام ، تالیف علی میر خلف زاده