داستانهایی از گریه بر امام حسین (ع): خاک اشک زا

داستانهایی از گریه بر امام حسین (ع): خاک اشک زا

حضرت على (ع ) فرمود: یکروز خدمت حضرت پیغمبراکرم (ص ) وارد شدم ، دیدم چشمان مبارک حضرت گریان است ، عرض کردم : پدر و مادرم فداى شما اى پیغمبر خدا چه شده ؟! آیا کسى شما را ناراحت کرده ؟! چرا گریه مى کنید؟! حضرت رسول (ص ) فرمود: چند لحظه قبل حضرت جبرئیل (ع ) نزد من آمده بود و به من فرمود: حسین در (کنار) شّط فرات کشته مى شود بعد فرمود: آیا مى خواهى از تربتش استشمام کنى ؟ گفتم : بله دستش را دراز کرد و مشتى از آن خاک برداشت و آن را به من داد مقدارى بوئیدم ، بى اختیار اشکم جارى شد و اسم آن سرزمین کربلا است .(1)
هر که شد از سر اخلاص عزادار حسین
نام او ثبت نمایند به طومار حسین
اى خوش آن پاک سرشتى که غم خود بنهاد
شد در این عمر پریشاندل و غمخوار حسین
اى خوش آنکس که حسینى شد و از روى خلوص
پیروى کرد زاندیشه و افکار حسین
گر بخوبان جنان فخر فروشند رواست
روز محشر همه یاران و فادار حسین
یارب این منصب شاهانه زما باز مگیر
تا که پیوسته بمانیم عزادار حسین
گر چه هستیم گنه کار خدایا مگذار
در قیامت دل ما حسرت دیدار حسین (2)

1- همان 26 مسند احمد بن حنبل 1، 85 ترجمه خصائص الحسینه 226

2- منتخب المصائب ، 64

منبع: داستانهایی از گریه بر امام حسین علیه السلام، تالیف علی میر خلف زاده

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید