مرحوم قطب الدّین راوندى رحمه اللّه علیه و همچنین دیگر علماء به نقل از امام جعفر صادق علیه السّلام حکایت کرده اند:
عدّه اى از دوستان و غلامان حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السّلام قصد خروج از شهر مدینه منوّره را داشتند.
امام حسین علیه السّلام به آن ها فرمود: در فلان روز از مدینه خارج نشوید؛ بلکه روز پنج شنبه حرکت کنید و از شهر بیرون روید.
و سپس افزود: چنانچه مخالفت نمائید با خطر مواجه خواهید شد و دزدان راهزن ، راه را بر شما مى بندند و ضمن غارت کردن اموال ، شما را نیز به قتل مى رسانند.
ولى آن ها مخالفت کرده و بر خلاف پیشنهاد امام حسین علیه السّلام از شهر مدینه خارج شدند؛ و عدّه اى از راهزن ها راه را بستند؛ و بر آن ها یورش برده و تمامى آن افراد را کشتند و اموالشان را به غارت بردند.
وقتى امام حسین علیه السّلام از این جریان آگاه شد، حرکت نمود و نزد والى – استاندار – مدینه رفت .
همین که حضرت وارد شد، والى مدینه قبل از هر سخنى اظهار داشت : یا ابن رسول اللّه ! شنیده ام که دوستان و غلامان شما را کشته اند و اموال آن ها را به یغما برده اند، امیدوارم که خداوند به شما و خانواده هایشان صبر و پاداش نیک عطا فرماید.
امام حسین علیه السّلام به او خطاب کرد و فرمود: چنانچه آن ها را شناسائى و معرّفى کنم ، آیا دست گیر و مجازاتشان مى نمائى ؟
والى مدینه گفت : مگر آن ها را مى شناسى ؟
حضرت فرمود: بلى ، آن ها را مى شناسم ، همان طور که تو را مى شناسم ؛ و سپس به شخصى که حضور داشت اشاره کرد و فرمود: این یکى از آن دزدان قاتل مى باشد.
آن شخص بسیار تعجّب کرد و عرضه داشت : یا ابن رسول اللّه ! چگونه تشخیص دادى که من یکى از آن ها مى باشم ؟! حضرت فرمود: چنانچه علامت ها و نشانه ها را برایت بیان نمایم ، تایید و تصدیق مى کنى ؟
جواب داد: بلى ، به خدا سوگند تصدیق و تایید خواهم کرد.
آن گاه امام حسین علیه السّلام فرمود: فلان وقت تو به همراه دوستانت – فلان و فلانى – از منزل خارج شدید و در بیرون شهر مدینه چنین و چنان کردید.
و بعد از آن که امام علیه السّلام تمام نشانى ها و خصوصیّات را یکى پس از دیگرى بیان نمود، استاندار مدینه به آن کسى که حضرت او را معرّفى نموده بود، خطاب کرد و گفت :
قسم به صاحب این منبر! چنانچه حقیقت را نگوئى و اعتراف به گناه خویش نکنى ، دستور مى دهم که تمام گوشت ها و استخوان هاى بدنت را ریز ریز کنند.
پس او در پاسخ گفت : به خدا سوگند، حسین بن علىّ علیه السّلام دروغ نگفته است ؛ بلکه تمام گفته هایش حقیقت و واقعیّت دارد، مثل این که آن حضرت شخصا همراه ما بوده است .
بعد از آن والى مدینه دستور داد: تمام متّهمین را إ حضار کردند؛ و یکایک آن ها بدون هیچ گونه تهدیدى ، اعتراف و اقرار به قتل و دزدى خویش کردند.
و سپس والى مدینه همه آن ها را محکوم به اعدام کرده و یکایک ایشان را گردن زدند.(1)
1-الخرائج والجرائح : ج 1، ص 246، الثّاقب فى المناقب : ص 342، ح 266، بحار: ج 44، ص 181، ح 5، مدینه المعاجز: ج 3، ص 455، ح 975، اثبات الهداه : ج 2، ص 587، ح 62.
منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام حسین علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی