مقدّمه
حسن معاشرت، مصاحبت نیکو و رفتار پسندیده از دستورات مورد تأکید قرآن کریم، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهو پیشوایان معصوم علیهم السلام مى باشد. بررسى آداب و احکام معاشرت در کلام هریک از ائمّه اطهار علیهم السلام راه گشاى مسیر سعادت انسان هاى مؤمن است؛ به ویژه آنکه جنبه هاى آداب معاشرت در سخنان امام مجتبى علیه السلام به عنوان دومین امام شیعیان کمتر مورد توجه قرار گرفته و بحث و بررسى پیرامون آن مى تواند براى هر سالکى مثمرثمر واقع شود. امام حسن علیه السلام «سرور جوانان اهل بهشت» و نیز «کریم اهل بیت» نامیده شد و همین رفتار کریمانه و ادب برخورد و بزرگ منشى و رعایت آداب معاشرت این امام زبانزد عام و خاص بوده است. با توجه به اینکه مطالعات و تحقیقات گسترده اى پیرامون زندگى امام حسن علیه السلام انجام گرفته، اما طبق شواهد و قرائن، تاکنون تحقیقى جامع و روش مند پیرامون تحلیل مجموعه سخنان ایشان با تکیه بر جنبه هاى آداب معاشرت در طول حیات ایشان، صورت نگرفته است، به ویژه آنکه عمده تألیفات و تحقیقات پیرامون آن حضرت تنها حول محور صلح ایشان و آثار آن انجام گرفته است. از این رو، تحقیق حاضر درصدد است با تکیه بر منابع تاریخى معتبر در سخنان قطعى و مسلم آن حضرت، مهم ترین آموزه ها پیرامون آداب معاشرت در کلام آن امام همام را مورد بررسى و مطالعه قرار دهد. مهم ترین سؤالات اصلى و فرعى این پژوهش عبارتند از:
1. لزوم بررسى کلام امام حسن مجتبى علیه السلام با محوریت آداب معاشرت چیست؟
2. گفتار آن حضرت بیشتر به چه جنبه هایى از آداب معاشرت تأکید دارد؟
3. بارزترین نکته در کلام امام پیرامون آداب معاشرت چیست؟
4. چگونه شیعه رهرو مى تواند از کلام ایشان بهره بردارى هاى مهم رفتارى را بنماید؟
خانواده، اولین مدرسه آموزش مهارت هاى اجتماعى
دختر گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله بیشترین نقش را در تربیت فرزندان خویش بر عهده داشت. او پیوسته حوادث و رشادت هاى پدر و همسر خویش را براى امام حسن علیه السلام و دیگر فرزندانش جلوه مى داد؛ زیرا در آینده اى نه چندان دور آنها باید قافله سالار حق و حقیقت باشند و همانند جد بزرگوار و پدر خویش راهبرى انسان ها را عهده دار گردند.
در تاریخ ذکر شده است که فاطمه علیهاالسلام با فرزندانش بسیار بازى مى کرد و آنان را به نشاط مى آورد و همراه با بازى براى آنها اشعارى را زمزمه مى کرد و از جاذبه شعر در تربیت آنها استفاده مى برد و در حین بازى، با ذکر نکاتى به آنها ادب و حسن معاشرت را مى آموخت. او پسرش حسن را شبیه پیامبر مى خواند: «ان ابنى شبهُ النبى.» 1
روزى رسول گرامى صلى الله علیه و آله درباره مسابقه خطاطى به حسنین علیهماالسلام سفارش فرمود: هر کس خط او زیباتر است قدرت او نیز بیشتر است. حسنین علیهماالسلام هر کدام خط زیبایى نوشتند، اما رسول خدا صلى الله علیه و آله قضاوت نکرد و آن دو را به مادرشان فاطمه علیهاالسلام هدایت فرمود تا نگرانى قضاوت با عاطفه مادرى جبران شود. حضرت زهرا علیهاالسلام دید که هر دو خط زیباست و هر دو در این مسابقه برنده هستند و از آن رو که کار قضاوت را مشکل دید، تدبیرى اندیشید تا قضاوت نهایى را به تلاش دیگرى از آن دو ارتباط دهد. بنابراین، فرمود: اى نور دیدگانم! من دانه هاى این گردنبند را با پاره کردن رشته آن، بر سر شما مى ریزم و میان شما دانه هاى گردنبند را پخش مى کنم، هر کدام از شما دانه هاى بیشترى جمع کند خط او بهتر و در نتیجه، قدرت او بیشتر است. دانه هاى گردنبند هفت عدد بودند. هر کدام سه عدد را پیدا کردند و دانه هفتمى از وسط به دو نیمى شده بود که هر کدام نیمى را یافتند. 2
فاطمه زهرا علیهاالسلام با مشارکت در بازى کودکان، گذشته از تقویت خودباورى و عزت نفس در آنها، ارتباط قلبى وعاطفى آنان راقوى تر و محکم تر مى نمود.
آرى، او دانه هاى مروارید و زیورآلات خود را فداى تربیت فرزندان کرد، چه بسا مادرانى که تربیت فرزند را فداى زیورآلات و دنیا و مادیات آن مى کنند؛ مادرانى که بیشتر از اینکه به نقش مهم خود در خانواده توجه داشته باشند، تمام انرژى خود را در بیرون از منزل صرف کار و تلاش مى کنند و در روابط خانوادگى همواره موجودى خسته، غمگین و بدخلق هستند. این را بدانیم که دین اسلام از مادر، کار بیرون منزل و تحمل دشوارى و سختى ناشى از آن را نخواسته؛ بعکس، این مشقت ها را براى مرد حتى مقدس شمرده است و از آن طرف، به مشقت و رنج و تحمل زن در منزل ارزش قایل شده و شایسته تقدیر و تحسین برشمرده است. بنابراین، آنچه دستور خداوند است این است که مادر، تربیت کننده است و نقش مهمى در هدایت و رشد فرزندان در خانواده به عهده دارد.
مشاهده مى کنیم که امام دوم شیعیان دست پرورده مادرى بود که تنها دوره کودکى اش را با او سپرى نموده بود. تمام بزرگوارى ها و ادب برخورد امام حسن مجتبى علیه السلام حاصل مادرى کردن حضرت زهرا علیهاالسلام بوده که تمام الفباى زندگى اجتماعى را در همان دوران محدود، به فرزندش آموخت. کودک رفتار مادر را مى بیند و آن گاه مى آموزد. امام حسن علیه السلام بارها شاهد عبادت مادر خود و تضرع او با پروردگار بوده است. در روایات آمده است: فاطمه علیهاالسلام هنگامى که از کارهاى خانه فراغت مى یافت، به عبادت، نماز، دعا براى دیگران و تضرع و زارى به درگاه خداوند مى پرداخت. او آن قدر بر پاهایش به عبادت مى ایستاد که پاهایش تاول مى زد و فرزندان خردسالش شاهدى بر اعمال مادر خویش بودند که در هنگام دعا، هیچ کس را از دعاى خود بى نصیب نمى کرد، الا خودش را. امام حسن علیه السلام در مورد عبادت مادرش مى فرمود: مادرم را مى دیدم که شب هاى جمعه راست قامتانه در محراب عبادتش ایستاده و تا طلوع صبح به رکوع و سجود به سر مى برد و براى برطرف شدن گرفتارى ها و برآورده شدن خواسته هایشان بسیار دعا مى کرد و لکن براى خویش سخنى نمى گفت و دعایى نمى کرد. عرض کردم: مادرم، چرا براى خود همانند دیگران دعا نمى کنى؟ جواب داد، فرزندم: «الجار ثم الدار»؛ اول همسایه را مقدم بدار و سپس خود و اهل خانه را. 3
بدین ترتیب، فاطمه علیهاالسلام عبادت و تهجد، نوع دوستى، احترام به همسایگان و ترجیح دیگران بر خود را به فرزندان خود مى آموخت.
مربیان و معلمان و نقش آنان در تربیت اجتماعى در کلام امام مجتبى علیه السلام
امام حسن علیه السلام در مورد ضرورت تربیت روحى و معنوى انسان و تغذیه روان او مى فرماید: در شگفتم از کسى که درباره غذاى جسمانى خود فکر و اندیشه مى کند ولیکن درباره نیازمندى هاى روح و جان خویش نمى اندیشد؛ در نتیجه، شکم خود را از غذاهاى زیان بخش حفظ مى کند، ولى برایش اهمیتى ندارد که افکار پلید و ناپسند در روان او وارد شده و وجودش را در معرض افکار پست و انحرافى قرار دهد.
اندیشمندان، استادان، معلمان و رهبران جامعه پس از خانواده نقش بسیار مهمى در بارور کردن اندیشه و تربیت فکرى انسان بر عهده دارند. امام حسن علیه السلام که خود از بزرگ ترین مربیان تاریخند در این مورد مى فرمایند: «اگر مى خواهید نیازهاى علمى و روحى خویش را برطرف کنید، آنها را از اهلش بخواهید.»4
به حضرت عرض شد آنان چه کسانى هستند: امام علیه السلام فرمودند: «همان هایى که خداوند در قرآن آنها را یاد کرده و فرموده: تنها خردمندان و صاحبان اندیشه پند مى گیرند و آنان همان اندیشمندان و عقلاى جامعه هستند.» 5
سپس امام علیه السلام از جد بزرگوار و پدر ارجمندش به عنوان پدران معنوى این امت یاد مى کند و مى فرماید: «محمد و على دو پدر این امت هستند. خوشا به حال کسى که حق آنان را بشناسد و پیرو آن دو در همه احوال باشد که اگر چنین بود، خداى تعالى او را از برترین ساکنان بهشت قرار مى دهد و در پرتو کرامات و عنایات خویش خوشبخت مى گرداند.» 6
همچنان که پدر، دلسوز تربیت و رشد فرزند خود مى باشد، این بزرگواران نیز همواره با دلسوزى پدرانه به دنبال دست یابى امت به رشد و رستگارى بوده اند.
شأن «مربى بودن» مى طلبد که او عشق به تربیت و رشد و دغدغه اصلاح و پیشرفت معنوى متربى خود داشته باشد. همگام بودن روحى و معنوى از مهم ترین ویژگى هاى یک مربى موفق است. محبت، دوستى و صمیمت در راستاى تعلیم و آموزش و تربیت از ارکان بلافصل شخصیتى متربى است. امام مجتبى علیه السلام در این باره مى فرماید: «خویشاوند، کسى است که مهر و محبت قلبى او را به انسان نزدیک کند، گرچه از نظر نسبى دور باشد و بیگانه، کسى است که نبودن مهر و صفا و ارتباط قلبى او را دور کرده است، گرچه از حیث نسب نزدیک ترین فرد به انسان باشد. همانا چیزى از دست به تن نزدیک تر نیست، ولى در صورت خیانت دست یا فاسد شدن، آن را از بدن جدا مى کنند و این نزدیک ترین عضو به بدن، بیگانه مى شود.» 7
امام علیه السلام ارتباط صمیمى و محبت قلبى را بر ارتباط ظاهرى و نسبى مقدم داشته و آن را ریشه دارتر از سایر ارتباطات قلمداد مى نماید. و یا گاهى مربى در مقام قضاوت قرار مى گیرد که باید به بهترین شکل بین ره جویان خود رعایت عدالت کند، حتى اگر آنها خردسال و کودک باشند؛ چنان که در روایتى آمده است: روزى دو کودک خردسال، هر کدام خطى نوشته بودند و براى داورى در میان آنها و انتخاب بهترین خط، به حضور امام حسن علیه السلامآمدند. على علیه السلامکه ناظر این صحنه بود، به فرزندش امام حسن علیه السلام گفت: «فرزندم! دقت کن چگونه داورى کنى؟ چراکه این خود یک نوع قضاوت است و خداوند در روز قیامت درباره آن از تو سؤال مى کند.» 8
امام حسن علیه السلام یک مربى تمام عیار بود که تمام گفتار و سخنان او براى تمام عالمیان در هر زمان و مکان، الگویى جامع و کامل است. چه معلمان و چه متعلمان همگى با مطالعه این کلام هاى گهربار که پر از نکات ادبى و تربیتى است به نوعى در محضر آن بزرگوار در حال «تربیت شدن» مى باشند.
نقش محیط و محافل تربیتى در تقویت معاشرت صحیح اجتماعی
یکى دیگر از عوامل مؤثر در تربیت انسان، محیط است. محیط نقش اساسى در ساخت یا تخریب شخصیت انسان ایفا مى کند. مدارس، دانشگاه ها، مراکز آموزشى، رسانه هاى عمومى، مراکز نظامى ـ سیاسى، فیلم، سینما، ماهواره، اینترنت و… عوامل کارسازى در امر تربیت مى باشند. این مراکز اگر تحت کنترل و مراقبت عقلاى جامعه باشند و گردانندگان آن افراد متعهد و آشنا به نیازهاى نسل جدید باشند، تأثیر شایان توجهى در امر تربیت و مصاحبت افراد خواهند داشت. یکى از این محافل ارزشمند که نقش مهمى در نشاط روح و تربیت روان دارد، مسجد مى باشد. مساجد، از زمان هاى گذشته مرکز اجتماع خوبان و صالحان بوده است و طبیعى است که از هرگونه آلودگى و ورود افراد ناپاک دور است. کودکان، نوجوانان، جوانان، افراد میان سال و سال خورده همگى در این مکان مقدس گردهم آمده و از عطر روحانى آن استشمام مى نمایند.
امام مجتبى علیه السلام در بیانى زیبا در مورد بهره مندى انسان از این فضا مى فرماید: هر کس همیشه به مسجد رفت و آمد داشته باشد یکى از این هشت چیز نصیبش مى گردد: نشانه اى محکم، برادرى قابل استفاده (علمى و معنوى)، دانشى تازه، رحمتى مورد انتظار، سخنى که به راه راست هدایت نماید یا از هلاکت برهاند و ترک گناهان از روى شرم و حیا و یا از ترس خدا.» 9
امام مجتبى علیه السلام تربیت شده پدرى همچون امیرالمؤمنین علیه السلام است که در فرمایشى، در بازداشتن از حضورفرزندش امام حسن مجتبى علیه السلامدرمجلسى نامطمئن مى فرماید: «فرزندم! از حضور در مجالس و محل هایى که تهمت زا بوده و گمان هاى بد در مورد آنها مى رود بپرهیز؛ زیراهمنشین بدانسان را دگرگون مى سازد.» 10
والدین باید با تمام وجود با درک سن و موقعیت فرزندان خود و کنترل غیرمستقیم آمد و شدها و دوستان آنان، با تدبیرى خاص مانع شرکت فرزندان خود در برخى جمع ها، محافل و جشن ها شوند. نقش والدین آن قدر اهمیت دارد که قرآن کریم مى فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارا» (تحریم: 6)؛ اى کسانى که ایمان آورده اید، خود و خاندانتان را از عذاب آتش حفظ کنید.
نقش دوست و دوست گزینى در روابط و اخلاق اجتماعى
بى شک، یکى از مؤثرترین عوامل در پرورش و رشد شخصیت انسان، مسئله رفاقت و دوست یابى است. اساسا افرادى که علاقه اى به انتخاب دوست و گزینش رفیق خوب ندارند انسان هایى تنها و منزوى هستند و بعکس، افرادى که دوستان زیادى دارند، انسان هایى با شخصیت متعادل و توان ارتباطى بالا مى باشند که قادرند در رویارویى با مسائل مختلف جامعه اعم از کامیابى ها و ناکامى ها، رفتار متعادلى را از خود نشان دهند. دوست خوب به نشاط و سلامت روح انسان کمک کرده و رفیق بد روح انسان را به متزلزل ترین حالت ممکن مى رساند. قرآن کریم، شیطان را بدترین دوست انسان معرفى نموده، او را «سَاء قِرِینا»(نساء: 38)؛ یعنى بدترین دشمن همنشین معرفى مى نماید. بنابراین، دوستان به دو دسته «دوستان الهى» که انسان را در رسیدن به کمال کمک مى کنندو«دوستان شیطانى» که انسان رابه ورطه نابودى و ضلالت از صراط مستقیم مى کشانند تقسیم مى شوند.
امام مجتبى علیه السلام در بیانى شیوا، ویژگى هاى همنشین شایسته را چنین برمى شمرند: «اگر خواستى با کسى رفاقت کنى و احتیاج به مونس تو را به رفاقت واداشت، با کسى دوستى کن که رفاقت او زینت و آرایش براى شخصیت تو بوده و پاسدار خدمات تو باشد. هر گاه از او یارى طلبیدى، یارى ات کند. هرگاه سخنى گفتى، تو را تصدیق نماید. اگر به او نزدیک شدى، تو را محترم شمرده و مقامت را گرامى دارد. اگر دست نیاز به سویش دراز کردى، دستت را رد نکند. اگر مشکلى داشتى و گرهى در کارت افتاد، آن را بگشاید. اگر از تو نیکى و خوبى ببیند، آن را فراموش نکند، اگر خواسته اى داشتى، آن را برآورد. هرگاه خاموشى گزیدى، او با تو آغاز به سخن کند. اگر گرفتارى براى تو پیش آمد، با تو همدردى نماید. از جانب وى به تو رنج و گزندى نرسد. هنگام سختى ها تو را بى یاور نگذارد و اگر در حال تقسیم با هم به اختلاف برخیزید، تو را بر خود مقدم بدارد.» 11
به راستى، امام مجتبى علیه السلام چه زیبا حق مطلب را در این جملات بیان فرموده اند. بیاناتى که تمام جامعه شناسان و روان شناسان باید آن را سرلوحه کار خود قرار دهند. مى بینیم که با توجه به این حدیث وزین و متین، برخورد پسندیده در امر دوستى نیز مورد اقبال قرار گرفته است. دوستى یک رابطه دوجانبه است. امام علیه السلام در این بیان بلند، به این تعادل در رابطه، به زیبایى اشاره نموده اند.
امام دوم شیعیان علیه السلام در کلامى زیبا و خطاب به فرزند خود، آیین دوست یابى را مطرح مى فرمایند: «فرزندم! با هیچ کس دوستى مکن، مگر اینکه از رفت و آمد (ویژگى هاى روحى و اخلاقى و رفتارى) او آگاه گردى. هنگامى که دقیقا بررسى و تحقیق نمودى و معاشرت و دوستى با او را برگزیدى، آن گاه با او بر اساس گذشت و چشم پوشى از لغزش ها و یارى کردن در سختى ها، همراه باش.» 12
بدین ترتیب، انسان نباید با افراد فاسق فاخر دوست شود، اما وقتى با کسى بر اساس معیارهاى اسلامى دوست شد و سپس از او گناه مشاهده کرد، نباید رشته رفاقت را قطع کند، بلکه در چنین موقعیتى باید با ارشاد و نصیحت، او را به راه راست فرا خواند و اسباب دورى او از انحراف را فراهم آورد.
امام مجتبى علیه السلام پیروان خود را در یافتن و نگهدارى از دوستان خوب و مفید تشویق نموده اند و از دوستى با افراد سفیه و نادان برحذر مى دارند؛ چراکه انسان هاى سفیه و نادان به سبب نداشتن درک صحیح نمى توانند تصمیمات ارزشمند بگیرند و موقعیت شناس و رازدار نیستند و به خاطر نداشتن شعور کافى، گاه تمام زندگى خود را به تباهى مى کشانند و سبب خروج از راه حق مى شوند. امام مجتبى علیه السلام دوستى با انسان هاى سفیه و نادان را به شدت نکوهش کرده، مى فرمایند: «سفاهت و فرومایگى عبارت است از پیروى افراد پست و حقیر و همنشینى با گمراهان.» 13
آرى، مصاحبت با رفیق بد باعث مى شود که انسان هواداران خود را در اجتماع از دست بدهد و رفته رفته خود از همانان گردد. چنین فردى در جامعه جایگاهى ندارد؛ چراکه شخصیتش تحت تأثیر افراد احمق و نادان قرار گرفته و به رنگ آنان درآمده است.
در جایى دیگر، دوست صالح و شایسته خویش را چنین توصیف نمود: «او در چشم من از همه مردم بزرگ تر بود. بالاترین صفتى که او را چنین بزرگ کرده بود این بود که دنیا در نزدش کوچک و از استبداد و سلطه جهالت به دور بود. او هرگز دست به سوى فردى دراز نمى کرد، مگر نزد کسى که مورد اعتماد بود و نفعى در آن نهفته بود. او شکوه و ناله نمى کرد و خشمگین نمى شد و از پا درنمى آمد. بیشتر اوقات خاموش بود و چون سخن مى گفت سرآمد گویندگان بود. در رفتار عادى اش، از غایت تواضع و فروتنى جلوه اى ناتوان داشت و چون نوبت به کار مى رسید، همانند شیر پرقدرت کار را سریع انجام مى داد و در محفل علما و دانشمندان به شنیدن علاقمندتر بود تا گفتن. اگر کسى در سخن گفتن بر او غالب مى شد در سکوت بر وى چیره نمى گشت. کارى را که انجام نمى داد، نمى گفت و کارهایى را که نگفته بود، انجام مى داد. چون دو کار پیش مى آمد که نمى دانست کدام یک نزدیک تر به رضاى خداست، آن را که به هواى نفس نزدیک تر بود، رها مى نمود. بر کارهایى که سزاوار نبود و از وى سر مى زد، احدى را ملامت و سرزنش نمى کرد.» 14
در این حدیث شریف، امام علیه السلام زبان به ستایش همنشین خود مى گشایند و از بزرگ منشى و ادب برخورد او سخن به میان مى آورند. در این کلام گهربار، رفتار و منش به دور از افراط و تفریط به نمایش نگاه ژرف انسان گذاشته شده است؛ توصیف همنشینى شده است که وقتى باید ساکت باشد سکوت اختیار مى کند (نه اینکه همواره سکوت کند) و زمانى که باید زبان بگشاید به زیبایى سخن مى گوید (نه اینکه همواره بگوید و بگوید) و این همان مصاحبت نیکو است که انسان از خداوند خواستار هدایت در آن است. انسانى که بداند در هر زمانى چه بگوید و چه کارى انجام دهد به طور قطع، از رفتارهاى ناهنجار اجتماعى که او را از این راه راست دور مى نماید پرهیز مى کند.
در حدیثى دیگر آمده است: مردى از امام حسن علیه السلام خواست که دوست و همنشین وى باشد. امام علیه السلام سه شرط را برایش مطرح نمود:
1. از من ستایش و تعریف نکنى؛ زیرا من نسبت به خودم از تو آگاه ترم.
2. مرا دروغگو ندانى؛ زیرا دروغگو رأى و عقیده درستى ندارد.
3. مبادا در برابر من از کسى غیبت کنى.
چون آن مرد شرایط دوستى با آن حضرت را دشوار دید گفت: مى خواهم از درخواست خود منصرف شوم! امام علیه السلام فرمود: هرطور که مى خواهى انجام بده. 15
بنابراین، امام مجتبى علیه السلام افزون بر ویژگى هاى دوستان شایسته، ویژگى هاى ناپسند دوستان ناشایست را نیز برشمرده است تا پیروانش در انتخاب دوست آزادانه و آگاهانه عمل کنند تا ضمن مصون ماندن از خطرات و آفات دوستان بد، از منابع سرشار پیوند با نیکان بهره مند گردند. براى مثال، شرط اول امام علیه السلامستایش و تعریف نکردن است؛ چون ستایش دیگران از انسان گاه باعث به هم ریختن تعادل روح انسان مى شود و انسان متکبر و مغرور شده و خودباورى کاذب به او دست مى دهد. نه اینکه امام علیه السلام این گونه باشند، بلکه ایشان مى خواهند به ما بیاموزند که مراقب نفس خود باشیم؛ چراکه ما انسان ها زود دچار عجب و حیرت از خود مى گردیم. و شرط دوم، همان بحث اعتماد متقابل است که به حسن معاشرت منجر مى شود و شرط سوم، رعایت حق و حقوق «سوم شخص غایب» است که حفظ آبروى او باعث حفظ آبروى دو دوست، و توجه به آن باعث بهتر شدن در رابطه اجتماعى دوطرفه مى باشد.
آداب معاشرت و حفظ حقوق همسایگى
در محیط اجتماعى انسان، افراد یا گروه هایى به طور طبیعى در تعامل با اویند. یکى از این گروه ها، همسایه و مجاوران محیط زندگى انسان مى باشند. همچنان که انسان در انتخاب دوست باید دقت کند، در انتخاب محل سکونت نیز با تحقیق و تفحص نسبت به همسایگان آن مکان، باید توجه داشته باشد. چنان که امام على علیه السلام به فرزندش امام حسن مجتبى علیه السلام در این باره این گونه نصیحت مى فرماید: «فرزندم! قبل از سفر از حالات همسفرت جست وجو کن و قبل از انتخاب محل مسکونى خویش درباره همسایه ات پرسش نما.» 16
این حدیث نشان دهنده اهمیت و تأثیرگذارى همسایه در رشد، پرورش و رفتار و منش انسان است؛ چراکه انسان ناگزیر با همسایه در ارتباط است و خود به خود، خود و فرزندانش در این محیط اجتماعى در حال رشدند. این عامل تربیتى در بیانى متین از امام مجتبى علیه السلام مورد توجه قرار گرفته و هنگامى که از آن حضرت در مورد شرف و بزرگوارى سؤال مى کنند، مى فرماید: «بزرگوارى و حفظ شرافت در این است که انسان با برادران دینى خود مدارا نموده و حقوق همسایگان را حفظ کند.» 17
بنابراین، صیانت از حقوق همسایه و باانصاف و مدارا رفتار نمودن با آنان از جمله امورى است که عزت و شرف آدمى را پایدار مى کند و افزون مى سازد. اصل «مدارا» همان اصلى است که باعث استحکام و دوام آداب و روابط اجتماعى شده و انسان را به مرز واقعى صراط مستقیم رهنمون مى کند. معمولاً افرادى که اهل مدارا و رفتار مى باشند، و از کاهى کوه نمى سازند، داراى بهترین موقعیت اجتماعى و متعادل ترین رفتار تعامل گرایانه مى باشند.
این رویکرد پیشوایان دین به حقوق همسایه و وظایف ایمانى نسبت به همسایه بسى سنگین و تعهدآور است و آنان خود نسبت به این امر حساس بودند و حقوق انسان ها را به طور کلى و حقوق همسایگان را به طور خاص از همه چیز مهم تر مى شمردند و به رعایت و اداى آنها پایبندى داشتند.
داشتن روحیه نشاط اجتماعى و نقش آن در تحکیم روابط اجتماعى
همان گونه که مى دانیم، روح و جسم انسان از یکدیگر تأثیر مى پذیرند. داشتن جسم سالم باعث داشتن روح سالم است و نیز داشتن روح سالم و روانى آرام باعث داشتن جسم سالم مى باشد. گاهى انسان آن قدر به بعد روحانى خود مى پردازد که از جسم خود غافل مى گردد و بعکس، گاه آن قدر به پرورش جسم خود مشغول مى گردد که روح خود را مریض و بیمار مى سازد. عدم تعادل در توجه به هر کدام از این ابعاد، پدیدآورنده مشکلات و دردسرهایى براى انسان است. برخى مى اندیشند اسلام فقط به بعد روحى انسان توجه نموده و هیچ آموزه اى در رابطه با جسم، اعم از خوردن، آشامیدن، ورزش و…، ندارد. در حالى که با نگاهى نه چندان عمیق به اسلام و آموزه هاى قرآنى، درمى یابیم اسلام به بعد جسمانى توجه بسیارى نموده و راهنمایى هاى بسیار دقیقى در این باب مطرح فرموده است. اسلام به انسان تذکر داده که در هیچ کدام از این دو بعد (روحى و جسمى) افراط و تفریط ننموده و از نشاط و شادمانى خود را محروم نسازد. افرادى که داراى روحیه نشاط مى باشند افرادى سالم و جذاب هستند و در اجتماع نیز پرطرفدار و قابل اعتماد در روابط دوستانه مى باشند.
امام حسن مجتبى علیه السلام در کلامى، ویژگى انسان مؤمن را چنین بیان مى فرمایند: «از ویژگى هاى انسان هاى باایمان این است که در مسیر هدایت پرنشاط و شاد هستند و در عین حال، از پیروى شهوات نفسانى خوددارى مى کنند.» 18
البته علاوه بر رهنمودهاى امام مجتبى علیه السلام، در سیره ایشان نیز علاقه به ورزش و تفریحات و توجه به سرگرمى هاى نشاط آور از لابه لاى احادیث مشاهده مى شود. آرى، آن حضرت ضمن پرورش روحیه معنوى خویش، از ورزش و شرکت در تفریحات اجتماعى غافل نبودند.
عاصم بن ضمر مى گوید: روزى به همراه حسن بن على علیه السلام براى گردش و تفریح به ساحل فرات رفته بودیم. عصر آن روز در حالى که روزه بودیم آب صاف و زلال فرات روى سنگ ها و شن ها موج مى زد و تمام اشیاى داخل آب در مقابل چشمان ما خودنمایى مى کردند. حسن بن على علیه السلامگفت: اگر لباس شنا داشتم داخل آب مى شدم و آب تنى مى کردم. گفتم: من دارم و آن را در اختیار شما مى گذارم. فرمود: پس خودت چه مى پوشى؟ گفتم: من همین طور به داخل آب مى روم. فرمود: این همان کارى است که من اصلاً آن را دوست ندارم و خوشم نمى آید. از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که مى فرمود: در داخل آب موجودات زنده اى است که باید از آنها شرم کنید و به احترام آنان بدون پوشش مناسب به داخل آب نروید. 19
تحیت و تشکر و نقش آن در تحکیم روابط اجتماعى
سنت قدردانى به قدرى اهمیت دارد که یکى از ویژگى هاى پروردگار متعال، «شکور» مى باشد: «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ» (شورى: 23)؛ همانا خداوند آمرزنده قدرشناس است. و «إِنَّ هَذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاء وَکَانَ سَعْیُکُم مَشْکُورا» (انسان: 22) همانا این پاداشى براى شماست و از تلاش شما سپاس گزارى شده است.
خداوند در تربیت انسان، از او مى خواهد که اهل شکر و تشکر باشد و «ناسپاس» و «کفور» بار نیاید؛ هم پروردگار متعال را شکر کند و هم در اجتماع و رفتارهاى اجتماعى، در برخورد با مردم اهل سپاس و تحیت باشد. خداوند در قرآن به این مطلب اشاره مى فرماید: «وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا» (نساء: 86)؛ و هنگامى که به شما درودى گفته شد، سپس به درودى بهتر از آن یا همان را پاسخ دهید.
بنابراین، انسان از جانب پروردگار سفارش به «تحیت احسن» گردیده است. این روش پسندیده در کلام و سیره اجتماعى امام حسن مجتبى علیه السلام این امام «عدل محور» و «عدل گرا» نیز مشاهده مى گردد. روش شایسته امام علیه السلام در «تحیت احسن» به یکى از کنیزانش را چنین روایت مى کنند: انس بن مالک مى گوید: یکى از کنیزان امام مجتبى علیه السلام دسته گلى را به آن حضرت هدیه کرد. حضرت آن دسته گل را با کمال میل پذیرفت و به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد نمودم. سپس از این پاسخ زیبا بعضى گفتند: در برابر یک دسته گل، آزادى او یعنى چه؟! حضرت فرمود: «خداوند این گونه ما را تربیت نموده است؛ زیرا فرموده: “آن گاه که براى احترام به شما، هدیه دادند و یا تهنیت فرستادند، شما با وضع بهترى پاسخگوى تهنیت آنان باشید” سپس فرمود: برتر از هدیه او، آزادى و رهایى وى بود.» 20
بدین ترتیب، امام مجتبى علیه السلام از کنیز به سبب آن دسته گل چنین تشکر نمود تا هم از این طریق او را به انجام دادن عمل نیک ترغیب نماید و هم به او و رهروانش بیاموزد که باید به بهترین وجه ممکن در مقابل عمل نیک به پاسخ گویى و عکس العمل شایسته تر پرداخت (لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق).
مشورت و روحیه جمع گرایى
«شور»، «مشورت»، «مشاوره» و «شورا» به معناى رایزنى و بهره گیرى از اندیشه و نظر دیگران مى باشد که در اسلام و در منطق عملى پیشوایان حق از اهمیتى بسیار برخوردار است و به عنوان عملى رشددهنده و پرفایده مطرح شده است و این با مفهوم واژه «شورا» سازگار است؛ چراکه «شورا» در اصل از «شارَ العَمَل» گرفته شده است که به معناى بیرون آوردن عسل از کندو و عسل استخراج شده است. 21
همچنان که استخراج عسل ناب از کندو پرفایده است، نتیجه مشورت نیز، رسیدن به بهترین راهکار و ناب ترین طرح در یک امر است.
امام مجتبى علیه السلام در امور مختلف مشورت مى کرد و آموزه هاى کلامى و رفتارى آن حضرت در مشورت مصداق آیه شریفه «وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ» (آل عمران: 159) مى باشد، به گونه اى که نوشته اند: روزى معاویه بن خدیج به عنوان خواستگار به منزل آن حضرت آمد و امام علیه السلام در ضمن مذاکرات به وى چنین فرمود: «ما دختران خود را بدون نظرخواهى و مشورت با خودشان، شوهر نمى دهیم و در امر ازدواج آنان اقدام نمى کنیم.» 22
یعنى این گونه نیست که پدرى بدون مشاوره با دختر خود، او را به ازدواج پسرى درآورد. این مسئله بسیار مهم است که در محیط اجتماعى کوچکى همچون خانواده بسیار حایز اهمیت و توجه است. روابط اجتماعى در این محیط به گونه اى باید باشد که نظر تک تک افراد خانواده براى سایرین مهم باشد و در مسئله مهمى همچون ازدواج اهمیت مشاوره بیشتر نمود مى کند. چه بسا دیده شده پدرانى بدون رضایت دختران، آنان را به ازدواج فردى درآورده و از عاقبت کرده خود نادم و پشیمان گشته اند و بعکس، دخترانى که بدون مشاوره با پدر و مادر و استفاده از تجربه و نظر آنان، تن به ازدواجى خودخواهانه داده و در نتیجه، در مواردى تبعات شوم این تصمیم را متحمل شده اند.
سلامت تصمیم گیرى ها در گرو مشورت است. جامعه اى که فاقد سنت مشورت است، در تب و تاب خودمحورى ها و خودسرى ها مى سوزد و هیچ گاه روى عدالت را نمى بیند و بعکس، جامعه اى که در آن، شورا اصلى مسلم تلقّى مى گردد و از اجزاى حیات آن شمرده مى شود، در رسیدن به جامعه آرمانى و عدل گرا موفق تر و کامیاب تر است.
سبط اکبر علیه السلام در جایى دیگر در بیان اهمیت مشورت مى فرماید: «هیچ گروهى مشورت نکرد، مگر اینکه به این وسیله به سوى رشدوکمال هدایت شد.»23
بدین ترتیب امام مشورت کردن را عاملى براى هدایت و رشد انسان معرفى مى نماید و به انسان مى آموزد که خودرأیى او را به قعر هلاکت مى رساند. بنابراین، هر قدر انسان به سنت مشورت بیشتر اهمیت دهد جامعه بیشتر به سوى ترقى و رشد و تعادل نزدیک مى شود. و بعکس، جامعه اى که از حاکمانى مستبد و مسئولانى خودرأى برخوردار است به سوى نابودى و تحلیل پیش مى رود.
توجه به فقرا در زندگى اجتماعى
یکى دیگر از مهم ترین مباحثى که در لابه لاى گفتار معصومان علیهم السلام به وضوح دیده مى شود بحث دست گیرى آن بزرگواران از نیازمندان و تلاش مستمر ایشان در رشد و پرورش «فرهنگ فقرستیزى» مى باشد. واضح است حکومتى که در پى برقرارى عدالت اجتماعى است و شعار آن همواره تشکیل جامعه عدالت محور مى باشد باید براى انجام چنین کارى تمام نیروى خود را با برنامه اى جامع در جهت برقرارى موازنه پول و ثروت به کار گیرد.
مى دانیم که قرآن کریم در آیات بى شمارى، انسان هاى باایمان را به انفاق تشویق مى نماید و براى رساندن جامعه به عدل مالى و جلوگیرى از به وجود آمدن طبقات بسیار غنى و بسیار فقیر، پاداش هاى دنیوى و اخروى فراوانى را براى این مهم برمى شمارد.
«مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَهٍ مِّئَهُ حَبَّهٍ…» (بقره: 261)؛ کسانى که مالشان را در راه خدا مى بخشند، همچون مَثَل دانه اى است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه اى صد دانه باشد.
امام على علیه السلام پس از اینکه حاکم جامعه اسلامى شد، هرچند مدت حکومت آن بزرگوار کوتاه بود، تمام سعى و تلاش خود را براى ایجاد چنین جامعه آرمانى به کار گرفت؛ تا آنجا که خود آذوقه ها را شبانه به دوش مى کشید و در کوچه پس کوچه هاى شهر به دنبال تقسیم عادلانه بیت المال به بینوایان و یتیمان سرکشى مى نمود.
«هیچ کس در فضل و شرافت بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله همانند حسن بن على علیه السلام نبود. در خانه اش براى برآوردن نیازمندى هاى مردم باز بود. هرگاه از خانه خارج مى شد مردم جلوى پایش مى ایستادند، به گونه اى که کسى عبور نمى کرد تا آن حضرت عبور کند و یا داخل منزل شود.» 24
و نیز نوشته اند: «در میان اوصاف و ویژگى هاى امام حسن علیه السلام به طور مکرر به شفقت و مهربانى نسبت به ایتام اشاره شده است.» 25
کمک و دست گیرى از مستمندان و سال خوردگان و فقرا و یتیمان از سوى آن حضرت در دوران حاکمیت امیرالمؤمنین علیه السلام و حکومت خود در کوفه و مدینه و بعد از آن به دو صورت انجام گرفت:
الف) کمک هاى مستمر و همیشگى: این کمک ها که شامل سالمندان، ایتام، خانواده هاى شهدا، اصحاب صفه و… مى شد، در چارچوب منظمى به صورت ماهیانه انجام مى گرفت. گویا آنان حقوق بگیرانى بودند که بخش عمده اى از موقوفات و صدقات رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام و اموال شخصى امام مجتبى علیه السلامبه این امر اختصاص مى یافت.
ب) کمک هاى مقطعى آن حضرت به فقرا: این کمک آن قدر زیاد بود که بخشش و دست گیرى آن حضرت زبانزد عموم مردم شده بود. 26
امام مجتبى علیه السلام حامى محرومان و درماندگان و بیچارگان و پناهگاه زنان بى سرپرست یتیمان بود. آن حضرت در ارزش تکریم و بخشش و نکوهش بخل مى فرماید: «خداوند بندگان بخشنده اش را بهشت وعده نموده و براى بخیلان جهنم را آماده کرده است؛ آن کس که دست بخشندگى به محتاج و نیازمند نداشته باشد، مسلمان نیست.» 27
شیخ رضى الدین حلّى مى نویسد: نقل شده که شخصى محضر مبارک امام حسن علیه السلام شرفیاب شد و عرض کرد: اى فرزند امیرمؤمنان، تو را سوگند مى دهم به حق کسى که این نعمت (امامت و ولایت) را بدون شفاعت کسى به تو عنایت نموده، از دشمنم انتقام بگیرى؛ چراکه او دشمنى است که به مردم حیله و ستم مى نماید و نه به پیر احترام مى کند و نه به کودک شیرخوار، ترحم. امام حسن علیه السلام تکیه کرده بود، وقتى سخن آن شخص را شنید، برخاست و نشست و به او فرمود: دشمن تو کیست تا از او برایت انتقام بگیرم؟ گفت: فقر و نیاز. امام حسن علیه السلام لحظاتى سر مبارک خود را به زیر انداخت، سپس سر بلند کرده و به خادم خویش فرمود: همه این مبلغ را به آن شخص نیازمند بده. آن گاه رو به او کرد و فرمود: تو را به حق همان سوگندهایى که بر من دادى سوگند مى دهم، هر موقع این دشمن به سوى تو آمد نزد من بیا و دادخواهى کن.» 28
امام مجتبى علیه السلام گاهى علاوه بر برآوردن حاجت اشخاص، مسائلى را به آنها آموخت. نوشته اند که روزى مردى از امام مجتبى علیه السلام کمک خواست. آن حضرت در پاسخش فرمود: «همانا اظهار حاجت و درخواست شایسته نیست، مگر در سه مورد: 1. چنانچه بدهى سنگین و ناگوارى به وجود آید؛ مانند پرداخت دیه؛ 2. فقرى که انسان را زمین گیر و تیره بخت نماید؛ مانند قرض هاى سنگین؛ 3. فشار وحشتناک و شکننده اى که بر انسان وارد شود؛ مثل اینکه اتفاقات ناخوشایندى پشت سرهم برایش اتفاق بیفتد.»
آن مرد عرض کرد: سؤالم به خاطر یکى از این سه امر است. امام علیه السلام صد دینار به او بخشید. مرد سائل خواسته اش را نزد امام حسین علیه السلام نیز مطرح نمود. آن حضرت 99 دینار به وى داد. سپس نزد عبداللّه بن عمر آمد و درخواست خود را پیش او نیز مطرح نمود. عبداللّه بن عمر هفت دینار به او داد. مرد فقیر رو به عبداللّه کرده، گفت: حسنین علیهماالسلام کمک زیادى به من کردند، تو چرا به این مقدار؟ عبداللّه بن عمر جواب داد: تو مرا با آن دو بزرگوار مقایسه مى کنى؟! آنان از چهره هاى درخشان دانش اند، و بذل و بخشش زیادى دارند. 29
از این برخورد زیباى امام مجتبى علیه السلام با آن مرد فقیر چند نکته و مطلب اساسى به دست مى آید:
الف) سفارش امام حسن علیه السلام به سائل که باید توجه به نیازمندى خود داشته باشد و بى دلیل دست نیاز به سوى دیگران دراز نکند.
ب) احترام امام حسین علیه السلام به برادر بزرگ تر در اعطاى یک درهم کمتر از برادر بزرگ تر.
ج) اعتراف عبداللّه بن عمر به بزرگوارى و بخشندگى دو سبط گرامى رسول خدا صلى الله علیه و آله و پیشى نگرفتن او از آن دو بزرگوار.
بنابراین، جهت گیرى امام مجتبى علیه السلام در چگونگى حمایت و دست گیرى از یتیمان و نیازمندان بیانگر حساسیت و اهتمام ایشان به این امر است. و از میان سخنان ایشان چنین استفاده مى شود که انسان در برابر نیازمندان و مستضعفان و مردم پیرامونش مسئول است و نباید تنها به منافع خویش بیندیشد و دچار خودپسندى شود، بلکه با الهام از آموزه هاى ائمّه اطهار علیهم السلام در به کارگیرى محبت و دست گیرى از یتیمان و نیازمندان پافشارى کند.
بارزترین نکات اخلاق اجتماعى امام مجتبى علیه السلام
کرامت و تعادل در بخشندگى در بیان امام علیه السلام
«کرامت» و «جود» از صفات خداوند است، و او دوست دارد که بندگانش نیز به چنین صفتى آراسته باشند؛ از این رو، به طور مکرر با عناوین مختلف در آیات قرآن به مؤمنان سفارش مى کند که در راه خدا انفاق و احسان کنند: «وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاکُم» (منافقون: 10)؛ و از آنچه روزیتان کرده ایم انفاق کنید.
نیز در جایى دیگر مى فرماید: «وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ» (حج: 28)؛ و به درمانده مستمند بخورانید.
همه خاندان عصمت و طهارت از این ویژگى ممتاز برخوردارند و در زیارت «جامعه کبیره» آمده است: «عادتکم الاحسان و سجیّتکم الکرم»؛ احسان و نیکى عادت شما و کرم و بخشش خصلت شماست.
امام مجتبى علیه السلام مانند جد و پدر بزرگوارش داراى این خصلت پسندیده بود. قیروانى نقل مى کند: «امام حسن بخشنده و با کرامت بود و هیچ سائلى را رد نمى کرد و امیدوارى را ناامید نمى گردانید… .» 30
عده اى در محضر امام حسن علیه السلام بودند. در آنجا گفته شد: «چگونه است که شما هرگز سائل و نیازمندى را ناامید برنمى گردانید، گرچه سوار بر شتر و یا در حال رفتن باشید؟» امام مجتبى علیه السلام فرمود: «من هم به درگاه خداوند محتاج و سائل هستم و مى خواهم که خداوند مرا محروم نگرداند و شرم دارم که با چنین امیدوارى، سائلان را ناامید کنم. خدایى که نعمت هایش را بر من ارزانى مى دارد مى خواهد که من هم به مردم کمک کنم و مى ترسم که اگر بخشش خود را از مردم دریغ دارم، خداوند هم عنایتش را از من دریغ داشته و منع نماید.» 31
کرامت و بخشش، رشته ظریف و حساسى است که شخص بخشنده را از یک سو با خدا، بهشت و معنویات و از سوى دیگر، با مردم و اجتماع متصل مى سازد. قرآن کریم، فلاح و رستگارى را از پیامدهاى شیرین سخاوت و بخشش دانسته و فرموده است: «وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (حشر: 9)؛ آنان که از بخل خویش در امان مانده باشند، رستگارانند.
پس حکمت سخاوت، دست یابى به عالم بى انتها و ملکوتى و پروازى سبکبال به اوج وارستگى روحى است. این ویژگى والایى است که حتى دشمن را به تحسین وامى دارد، چه رسد به دوست.
همچنین در حدیثى دیگر از امام حسن علیه السلام در تعریف «نیکوکارى» آمده است: «نیکوکارى آن است که با تأخیر نباشد و منتى در دنبال آن نیاید.» 32
با توجه به حدیث فوق، زمان بخشش نیز بسیار مهم است که گویا اگر مال در زمان خودش بخشش نشود و به تأخیر افتد فیوضات مشموله نیز به تأخیر مى افتد و بهره مندى انسان از اجراى الهى به تعویق مى افتد.
امام مجتبى علیه السلام درباره زمان بخشش، تعبیر نیکویى دارند: «بخشیدن پیش از سؤال، از بزرگ ترین بزرگوارى هاست.» 33
به داستانى پندآموز و پرنکته که شخصیت بلند امام مجتبى علیه السلام و اندیشه بسى نامحدود آن حضرت را مى رساند توجه فرمایید: شخصى وارد محضر امام حسن علیه السلام شد و از اینکه مى خواست اظهار حاجت کند از حاضران خجالت مى کشید و نمى توانست نیاز خود را در میان جمع مطرح کند. امام علیه السلام که متوجه حضور وى و رنج درونى اش گردیده بود به وى فرمود: «خواسته ات را بنویس و آن را به ما بده.» چون مرد نیازش را نوشته و به امام علیه السلام تقدیم کرد، امام علیه السلام آن را خواند و با تواضع تمام چندین برابر خواسته مرد را به وى بخشید. برخى که شاهد صحنه بودند، عرض کردند: یابن رسول اللّه، این یادداشت چه پربرکت بود! امام علیه السلام فرمود: «برکتش براى ما بیشتر بود؛ زیرا او ما را شایسته احسان شمرد. آیا نمى دانید که احسان در صورتى ارزنده است که پیش از درخواست انجام گیرد. آنچه در مقابل سؤال داده مى شود به قیمت آبروى سائل است و شاید که نیازمندى، شب را به اضطراب بین امیدوارى و نومیدى به سر برد و نداند که آیا نیازش برآورده مى شود یا نومید باز مى گردد و وقتى که براى درخواست مى آید اندامش مى لرزد و دلش ترسان است و اگر نیازش برآورده شود در برابر، آبرویش را ریخته است و این آبروریزى او از احسانى که دریافته است، گران تر تمام مى شود.» 34
همچنان که قصه هاى قرآن نکته هاى باریک تر از مو و پندها و درس هاى فراوانى دارد، داستان هاى امامان عزیز ما نیز همین گونه اند. در ذیل، به برخى از پیام هایى که از این داستان در شیوه نیکوکارى قابل استفاده است اشاره مى شود:
1. نیازمند و طلب کننده را از روى چهره تشخیص دادن؛ که قرآن کریم نیز مى فرماید: «تَعْرِفُهُم بِسِیمَاهُمْ» (بقره: 273)؛
2. عطا قبل از درخواست؛
3. درخواست کتبى به جاى درخواست شفاهى براى شرمگین نشدن در جمع؛
4. عطاى چند برابر به آنکه احساس مى کند آبروى خود را با سؤال از دست داده است؛
5. جلوگیرى از ایجاد اضطراب و حالت بین خوف و رجا در فقیر و حاجتمند توسط کریم و معطى؛
6. توجه به شخصیت اجتماعى نیازمندان و جلوگیرى از زایل شدن اعتماد به نفس آنان به سبب سؤال در جمع.
یکى از موانع مهم بر سر راه بخشش کننده، بخل است. فرد بخیل، هم خود از بخشش امساک مى کند و هم به بخشش دیگران بخل مى ورزد. بخیل در پى تزریق صفت خود (بخل) به دیگران است. در همین رابطه، قرآن کریم مى فرماید: «الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ» (نساء: 37)؛ کسانى که بخل مى ورزند و مردم را امر به بخل مى کنند.
امام مجتبى علیه السلام که از پیشتازان سنت حسنه «کرامت» مى باشد، در نکوهش این صفت رذیله مى فرماید: «بخل سرآمد همه بدى ها و زشتى هاست که محبت و دوستى را از دل ها جدا مى نماید.» 35
و در جایى دیگر، ویژگى بارز بخیل را این گونه بازگو مى فرماید: «بخل آن است که انسان هر چه را انفاق مى کند، تلف بشمارد و آنچه را جمع مى کند، شرف بداند.» 36
بنابراین، کرامت و بخشش، سالک را در مسیر صراط مستقیم نگه مى دارد و بخل و امساک، انسان را از راه راست دور مى نماید و این روایت به کنکاش تفکر بخیل مى پردازد؛ چراکه بخیل تفکر مادى دارد و مطلقْ مادى مى اندیشد؛ چنان که کرامت را کم شدن، و ثروت اندوزى را زیاد شدن و در نتیجه، کرامت را حرکت به سوى فقر، و جمع مال را حرکت به سوى شرف مى پندارد. اما اندیشه انسان کریم فراتر از اینهاست. طبق روایات واصله از ائمّه اطهار علیهم السلام، «لئیم از طعام لذت مى برد و کریم از اطعام»؛ یعنى اندیشه وسیع الهى آن قدر روح کریم را پرورش داده که لذت را در خوراندن مى یابد نه در خوردن. چنین تفکرى روح انسان را بزرگ مى کند و قلب انسان را به ملکوت پیوند مى دهد.
ابونعیم در حلیه الابرار تعبیر نیکویى در باب شخصیت کریمانه امام مجتبى علیه السلام دارد. او مى نویسد: «حسن بن على علیه السلام دارایى خود را با پروردگار خویش به دو بخش یکسان تقسیم نمود.» 37
همو آورده: «حسن بن على علیه السلام دو بار مال اللّه را از دارایى خود خارج نمود و سه بار دارایى خود را به دو نیم کرد. نیمى را خود برداشت و نیم دیگر را در راه خدا داد، به گونه اى که اگر دو جفت کفش داشت، یک جفت را براى خود برمى داشت و جفت دیگر را به نیازمندان مى بخشید.» 38
امام مجتبى علیه السلام با بینش الهى خود، کرامت و بخشش را سبب سود فراوان معنوى مى دانست. و از آن رو که کلیه بذل و بخشش هاى آنها مشروع و حساب شده و به دور از افراط و تفریط بود، آن بزرگوار هرگز به خود اجازه نمى داد که درهمى از بیت المال بیش از سهم خود در امور شخصى خرج کنند یا بى رویه بذل و بخشش نمایند، بلکه بخشش به افراد بر طبق حکم خدا و مصلحت جامعه اسلامى صورت مى گرفت و در دستگاه رهبرى ایشان، هیچ گونه اثرى از ریخت و پاش ها و بذل و بخشش هاى متداول در حکومت ها نبود؛ حتى نزدیک ترین افراد به امام بزرگوار نیز امتیازى بر دیگران نداشتند و این همان روش پسندیده است؛ چراکه به عدالت نزدیک بوده و ظلمى به کسى نمى شود.
متواضع و فروتن
خضوع و خشوع از صفات پسندیده و از مکارم اخلاق در اسلام است. قرآن مجید به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهمى فرماید: «وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ»(حجر: 88)؛ و بال عطوفت خود را براى مؤمنان فرود آور. تواضع و فروتنى از جمله امورى است که عزت آفرین است و هرچه معرفت و خداشناسى و توحید و علم و حکمت انسان بیشتر شود تواضع و فروتنى او زیادتر مى گردد.
مى دانیم که تکبر بشر، ناشى از جهل، نادانى، غفلت و خودپسندى اوست. خداوند در قرآن کریم از تکبر، به شدت بیزارى جسته و تواضع را مورد مدح و ستایش قرار داده است. بزرگان دین و زمام داران بیش از پیش باید به این صفت آراسته بوده و از تکبر دور باشند تا میان آنها و جامعه، فاصله اى به وجود نیاید.
امام مجتبى علیه السلام خود در مورد تواضع فرموده است: «والاترین مقام در نزد خداوند کسى است که آشنا به حقوق مردم باشد و سعى در اداى آن نماید؛ و کسى که در برابر برادران دینى خود تواضع کند خداوند او را از راست گویان و شیعیان على بن ابیطالب علیه السلام محسوب خواهد کرد.» 39
با توجه به حدیث فوق، شناخت حقوق و پایبندى به آن از والاترین کمالات انسانى و ایمانى است و اداى آن بهترین راه براى رسیدن به اعتدال روحى است و پشت کردن به آن موجب سقوط و تباهى مى گردد.
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب نقل مى کند: «روزى امام حسن علیه السلام بر جمعى از فقرا گذشت که بر زمین نشسته بودند و استخوان هایى را در دست داشتند که ذرات گوشتى را در آنها یافته و مى خوردند. هنگامى که امام حسن علیه السلام را دیدند، از او خواستند که با آنان هم غذا شود. حضرت بدون درنگ نشسته، مشغول به خوردن غذا شد و فرمود: خداوند افراد متکبر را دوست نمى دارد. سپس از آنان خواست که با او به خانه اش بروند و به آنان غذا و پوشاک بخشید.» 40
امام مجتبى علیه السلام که خود مؤدب به آداب الهى بودند و الگوى کامل انسان ها مى باشند، پیروان خود را نیز به آداب نیکو و پسندیده دعوت کرده اند. این نکته، روشن مى کند که انسان با فروتنى و خشوع مى تواند به اوج کمال برسد و با تکبر به جاى بالا رفتن، با سر به زمین مى خورد.
صبور
تجارت عینى انسان ها به خوبى نشان داده است که صبر، بردبارى، تحمل و حفظ آرامش در مقابل طوفان حوادث، یکى از بزرگ ترین سرمایه هاى جان آدمى است و شخصیت انسان با صبر، آبیارى مى شود.
آیات قرآن مجید درباره صبر، و کمّیت و کیفیت آن، بسیار است و براى فرد صبور و شکیبا اجر بى شمارى در نظر گرفته شده است. «سَلاَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» (رعد: 24)؛ درود خداوندى بر شما باد، که در مقابل صبر و شکیبایى (که به عمل آوردید) عاقبت به خیر شدید. ملائکه در هنگام ورود بهشتیان، صفت صبرآنان رامایه این کامیابى مى خوانند.
«وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبَهٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا اِءلَیْهِ رَاجِعونَ أُولَـئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولَـئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»(بقره: 155ـ157)؛ البته شما را به چیزهایى همچون ترس و گرسنگى و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم و بشارت و مژده بر بردباران بده، آنان که چون به حادثه سخت و ناگوارى دچار مى شوند صبورى پیش گرفته و گویند: ما به فرمان خدا آمده و به سوى او رجوع خواهیم کرد، آنان هستند که درود و رحمت پروردگارشان براى آنان نازل مى شود و آنان هدایت یافتگان هستند.
امام دوم شیعیان درباره سودبخشى و اثربخشى «صبر» مى فرماید: «ما و دیگر تجربه کنندگان آزموده ایم هیچ چیز را سودبخش تر از صبر و هیچ چیز را زیان بخش تر از نبودن آن ندیده ایم، همه کارها با صبر مداوا مى شود، ولى آن با چیزى جز خودش مداوا نمى شود.» 41
امام مجتبى علیه السلام از مردم و روزگار به قدرى خیانت، توطئه و پیمان شکنى و… تحمل کرد که در میان رهبران تاریخ کسى همپاى او نیست. او همه این ناملایمات را با صبر عظیم متحمل شد و شرایط نامساعدى را که از همه سو احاطه اش نموده بود با حکمت سرشار و کارآزمودگى تمام، طى کرد. او هرگز تسلیم غضب و احساسات نشد و در برابر حوادث خود را نباخت و هیچ عاملى جز یارى دین و برافراشتن پرچم قرآن و بلند آوازه ساختن دعوت اسلام، نتوانست او را برانگیزد. در روایتى آمده است: از ایشان سؤال شد: حلم چیست؟ آن حضرت فرمود: «فرو خوردن خشم و مالک نفس خویش بودن.» 42
حلم بالاتر از صبر است و کسى جز انبیا علیهم السلام به طور مطلق به آن دست نیافت. طبق فرمایش فوق، حلیم بودن یعنى تعادل در غصب مالکیت بر نفس انسانى، که مالکیت نفس به صراط مستقیم الهى هدایت شده است.
در جایى دیگر، امام حسن علیه السلام رمز موفقیت پیامبران الهى را مدارا و حلم آنان بیان فرموده اند: «خداى متعال پیامبران خویش را به خاطر مداراى زیادشان بادشمنان دین،برخلقتش برترى داده است.» 43
در شیوه تربیتى امام حسن علیه السلام بر این روش بسیار تأکید شده است و اساسا حلیم بودن یکى از ویژگى هاى ممتاز آن امام همام مى باشد.
روزى امام حسن علیه السلام در حالى که سوار بر مرکب خویش، در یکى از معابر حرکت مى نمود، با مردى از اهالى شام مواجه شد. آن مرد تازه وارد به محض اینکه چشمش به امام علیه السلام افتاد و او را شناخت، از آن رو که در اثر تبلیغات وسیع معاویه و فضاسازى وى علیه اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله سابقه ذهنى بدى نسبت به این خاندان پاک داشت، بى درنگ شروع به لعن و نفرین نمود و سخنان ناشایستى را نثار امام علیه السلامکرد. حضرت در همان لحظه با صبر و بردبارى تمام سخنان زشت و دشنام هاى نارواى او را با سکوت تحمل مى کرد و خشم خود را فرو مى برد تا اینکه مرد شامى خاموش شد. آن گاه حضرت امام حسن علیه السلام با سلام بر آن مرد، با لبخندى ملیح که حاکى از صفاى دل آن جناب بود و در حالى که مهر و عاطفه و محبت در چشمان مقدس و سیماى نورانى اش موج مى زد، لب به سخن گشوده و به آرامى فرمود: اى مرد، به گمانم شما در این شهر غریبى و چه بسا امر بر تو مشتبه شده باشد که لعن و نفرین مى کنى. چنانچه نیازمند خشنودى هستى، تو را خشنود مى کنیم؛ اگر نیازمند و محتاجى، نیازت را برطرف مى سازیم و اگر از ما راهنمایى، بخواهى تو را ارشاد مى کنیم و چنانچه در جابه جایى خود مساعدت مى خواهى کمکت مى کنیم؛ اگر گرسنه اى، سیرت مى کنیم و اگر برهنه اى، تو را جامه مى پوشانیم و تو را بى نیاز مى کنیم و اگر آواره و بى پناهى، پناهت مى دهیم و چنانچه حاجت دیگرى دارى برمى آوریم و اگر بار سفرت را بسته اى، تا زمان رفتنت از تو پذیرایى مى کنیم؛ زیرا جایگاه پذیرایى و مهمانى وسیعى داریم و از جهت مال هم در مضیقه نیستیم. آن مرد پس از شنیدن این مطالب متأثر شد و گریه کرد و گفت: گواهى مى دهم که تو خلیفه و جانشین واقعى خداوند در روى زمینى؛ خداوند خود مى داند که امامت و رسالتش را چه جایى قرار دهد. تو و پدرت منفورترین چهره در نزد من بودید و لیکن با این برخورد، شما بهترین مخلوق در نزد من شدید و شما را مى ستایم. آن گاه مرکب خود را به سوى خانه امام مجتبى علیه السلام روانه کرد و در خانه آن حضرت تا زمان رفتنش میهمان بود و از معتقدان و محبان آن بزرگوار گردید. 44
آیا اگر حلم امام علیه السلام نبود و آن حضرت در برابر دشنام هاى او برخورد مى نمود، چنین نتیجه اى حاصل مى شد؟ امام حسن علیه السلام جایگاه حلم و خشم را مى شناخت؛ حلم در راه خدا و خشم در راه او.
ارزش عفو در کلام امام
خداوند متعال «عفُوّ» است؛ یعنى عفو مى کند و در مى گذرد. گذشت، اغماض و چشم پوشى از صفات مؤمنان است که گذشت و اغماض و چشم پوشى پروردگار عالم از گناه انسان را به دنبال دارد. امامان ما در این صفت نیز گوى سبقت را از دیگران ربوده بودند. قرآن کریم در این باره مى فرماید: «در مقابل خطاکار براى عقوبت و تنبیه عجله نکن و در فاصله خطا و تنبیه براى عذرخواهى راهى و فرصتى بگذار.» (انشراح: 6)
یعنى صفت گذشت نیاز به حلم و صبر دارد و بدون آن امکان پذیر نیست. ما همان گونه که از دیگران انتظار عفو و گذشت داریم، خود نیز باید بدان آراسته باشیم. و هرگز در مؤاخذه و عقوبت تقصیرکاران شتاب نکنیم، بلکه راه جبران و پوزش خواهى را فراروى آنان هموار نماییم.
اکنون به یک رفتار اصلاح گرایانه و آمیخته با تنبیه از پیشواى دوم شیعیان اشاره مى کنیم که در برخورد با یک فرد خطاکار در پیش گرفته است.
روزى شخصى به حضور آن رهبر وارسته آمد و گفت: فلانى از شما بدگویى مى کند. امام علیه السلام ناراحت شد و با چهره اى درهم کشیده به وى فرمود: «تو مرا به زحمت انداختى؛ چون از اینکه غیبت یک مسلمان را شنیدم باید نخست براى خودم استغفار کنم و از اینکه تو مى گویى آن شخص با بدگویى از من مرتکب گناه شده، باید براى او نیز استغفار نمایم.» 45
این حدیث به خوبى شخصیت امام علیه السلام در باب عفو و گذشت را به نمایش مى گذارد و به سالکان راه آن حضرت مى آموزد از آنها که پشت سر ایشان بدگویى کنند نیز درگذرند و حتى براى آن بدگویان طلب بخشش و عفو از درگاه خداوند نمایند.
مجلسى مى گوید: امام حسن علیه السلام فرمود: همانا خداوند عزیز و باجلال، پیامبر خود را به بهترین ادب ها تربیت کرد و فرمود: «گذشت پیشه کن و به نیکى فرمان ده و از نادانان روى گردان» 46 و چون فرمان او را دریافت، فرمود: «و آنچه را پیامبر به شما داد، آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت، باز ایستید» 47 و به جبرئیل فرمود: عفو چیست؟ گفت: اینکه با هر که از تو برید، بپیوندى؟ و به هر که تو را محروم کرد، عطا کنى؛ و از هر که به تو ستم کرد، گذشت کنى. پس چون پیامبر آن را انجام داد، خداوند به او وحى فرمود: «و حقا که تو را خلقى بزرگ است» (قلم: 4).
این است رهنمودهاى قرآنى امام مجتبى علیه السلام. به راستى امامان ما جز به قرآن عمل نکردند و همه جا از قرآن درس گرفته و همواره در مکتب آن زانو زدند.
اکنون به بخشى دیگر از کلام امام درباره عفو که در ضمنِ داستانى بیان شده است توجه نمایید: یکى از غلامان خدمتگزار امام حسن مجتبى علیه السلاممرتکب خیانتى شد که سزاوار کیفر بود. حضرت دستور داد تا وى را تنبیه نمایند. غلام در آن لحظه پیش دستى کرد و خطاب به امام علیه السلام این آیه را قرائت نمود: «وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ»؛ انسان هاى وارسته خطاى گنه کاران را عفو مى کنند. حضرت فرمود: بخشیدم، غلام ادامه داد: «وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.» امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم. 48
آن شخص براى امام علیه السلام آیه قرآن خواند و امام علیه السلام به هر آیه اى که او خواند یک پاداش داد؛ یکى عفو و دیگرى آزادى او.
امام مجتبى علیه السلام تا آخرین لحظه زندگى پربرکت خویش در فکر تربیت و اصلاح مردم و فرزندان خویش بوده است. در وصیت خود به امام حسین فرمود: «اى حسین! من به تو وصیت مى کنم درباره کسانى از اهل و اولاد من و اهل بیت خودت که بعد از من مى مانند؛ اینکه خطاهاى خطاکاران آنان را عفو کنى و نیکى هایشان را قبول نمایى و بر آنها مانند یک مربى باشى.» 49
آرى، عفو روحیه انسان را متعادل و آرام نگه مى دارد و خشم بى جا انسان را مضطرب و نگران و ناآرام مى سازد.
نتیجه گیرى
حسن معاشرت، مصاحبت نیکو و خدمت به خلق از دستورات مورد تأکید قرآن کریم و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و پیشوایان معصوم علیهم السلام است. مطابق رهنمودهاى امام مجتبى علیه السلام درباره آداب معاشرت و اخلاق اجتماعى، مسلمانان باید در ارتباط هاى اجتماعى از رفتارهاى پسندیده و نیکو برخوردار باشند و تنظیم شدن رفتار انسان با دیگران در اجتماع بر اساس معیارهاى مادى، کارى بس خطاست؛ چراکه انسان از بعد بسیار مهمى که همان بعد رابطه عاطفى است دور مى ماند. بررسى کلام و گفتارهاى گهربار امام حسن علیه السلام با محوریت آداب معاشرت و تعلیمات ایشان در این زمینه براى دست یابى به بهترین شیوه زندگى اجتماعى حایز اهمیت است؛ چراکه امام حسن علیه السلام نمونه انسان کامل بوده و الگوگیرى از رهنمودهاى ایشان، همان الگوپذیرى از بیانات و رهنمودهاى رسول خداست و امام مجتبى علیه السلام نیز همچون رسول خدا صلى الله علیه و آلهالگوى تمام نماى عطوفت و مهربانى و حسن معاشرت بوده اند. از همین روست که امام مجتبى علیه السلام، پس از پیامبر و حضرت على علیه السلام سودمندترین، خادم ترین و خوش خلق ترین افراد جامعه نسبت به توده هاى انسانى محسوب مى شود. آن حضرت از نظر مادى و معنوى فوق العاده در این راه کوشیدند و در طریق بى نیاز کردن مردم از فقر فرهنگى و اقتصادى و زنده کردن ارزش هاى والاى الهى و انسانى و رهانیدن محروم از قید و بندهاى ستم و خیانت بزرگ ترین رنج ها را به جان خریدند. بارزترین نکته در کلام زیباى ایشان در باب آداب معاشرت کرامت و جود و بخشش بسیار ایشان بود که آن امام را به صفت «کریم اهل بیت» مزین نمود.
پینوشتها:
1 ـ سلیمان کامل، حسن بن على الدراسه و التحلیل، ص 26.
2 ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 190.
3 ـ احمدبن عبداللّه طبرى، دلائل الامامه، ص 56.
4 ـ حسن بن على، تفسیر الامام العسکرى، ص 331.
5 ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، تحقیق محمدجواد الفتیه، ج 1، ص 331.
6 ـ همان.
7 ـ حسن بن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 408.
8 ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 3، ص 431.
9 ـ حسن بن شعبه حرّانى، همان، ص 407.
10 ـ محمدبن محمد نعمان مفید، امالى، تحقیق حسین استادولى، ترجمه على اکبر غفارى، ص 26.
11 ـ میرزاحسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 8، ص 211.
12 ـ حسن بن شعبه حرّانى، همان، ص 404.
13 ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 78، ص 115.
14 ـ حسن بن شعبه حرّانى، همان، ص 404.
15 ـ همان، ص 408.
16 ـ نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، نامه 31.
17 ـ حسن بن شعبه حرّانى، همان، ص 390.
18 ـ حسن بن ابى الحسن دیلمى، اعلام الدین، ص 137.
19 ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 75، ص 113.
20 ـ حسن بن مؤمن شبلنجى، نورالابصار، ص 123.
21 ـ حسین بن محمد راغب اصفهانى، المفردات فى الفاظ القرآن الکریم، ص 270.
22 ـ عزیزاللّه عطاردى، مسند الامام المجتبى علیه السلام، ج 4، ص 668.
23 ـ حسن بن شعبه حرّانى، همان، ص 404.
24 ـ محمدبن على ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 10.
25 ـ على بن عیسى اربلى، کشف الغمه و معرفه الائمه، ج 20، ص 194.
26 ـ حسن بن مؤمن شبلنجى، همان، ص 111.
27 ـ محمدبن على ابن شهر آشوب، همان، ج 2، ص 156.
28 ـ عباس قمى، منتهى الآمال، ص 312.
29 ـ ابن قتیبه دینورى، عیون الاخبار، ج 3، ص 140.
30 ـ عزیزاللّه عطارى، همان، ص 134.
31 ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 43، ص 342.
32 ـ همان، ج 78، ص 116.
33 ـ همان، ص 113.
34 ـ حسن ابطحى، امام مجتبى علیه السلام، ص 185.
35 ـ مصطفى موسوى، الروائع المختاره، ص 116.
36 ـ باقر شریف القرشى، حیاه الامام الحسن علیه السلام، ج 1، ص 319.
37 ـ عباس قمى، همان، ص 312.
38 ـ ابوحامد ابن ابى الحدید، جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 3.
39 ـ باقر شریف القرشى، همان، ج 1، ص 309.
40 ـ محمدبن على ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 23.
41 ـ عزالدین ابن ابى الحدید، همان، ج 1، ص 159.
42 ـ حسن بن شعبه حرّانى، همان، ص 225.
43 ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 72، ص 401.
44 ـ محمدبن على ابن شهر آشوب، همان، ج 3، ص 19.
45 ـ على بن عیسى اربلى، همان، ج 1، ص 575.
46 ـ اعراف: 199.
47 ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 78، ص 114.
48 ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 43، ص 352.
49 ـ همان، ج 44، ص 21.
منبع: مرکز مطالعات شیعه