چرا امام حسن علیه ‏السلام صلح کرد؟

چرا امام حسن علیه ‏السلام صلح کرد؟

چرا امام حسن (ع) صلح کرد؟
جریان‏شناسى دقیق دو طیف متعارض (صالحان و ناصالحان)، نشان مى‏دهد که، «دنیازدگى و عدم دیندارى» مردم، موجب پذیرش صلح از سوى امام حسن علیه‏السلام شد. از این رو، آن حضرت، این دو را به عنوان عامل صلح معرفى و با تعبیر «عبید الدنیا» از آنان یاد کرد.1 نقاط اوج این رویکرد را مى‏توان در استقبال نکردن مردم از حضور در اردوگاه جنگ امام حسن علیه ‏السلام یافت؛ به گونه اى که امام حسن علیه‏السلام فرمود: «… شگفتا از مردمى که پى در پى نه حیا دارند، نه دین… اف بر شما اى بردگان دنیا»!2 امام همچنان خطاب به مردم فرمود: «معاویه ما را به چیزى فراخوانده است که عزت و عدالت در آن نیست؛ اگر زندگى دنیا را مى‏خواهید، مى‏پذیریم و این خار در چشم را تحمل مى‏کنیم و اگر مرگ را بخواهید، آن را در راه خدا ارزانى مى‏داریم». در پاسخ امام، همه فریاد زدند: ما زندگى و ماندن را مى‏خواهیم.3 اکنون مباحث مترتب بر دنیاگرایى مردم را مرور مى‏کنیم.

آثار دنیاگرایى و بدبینى در رفتار مردم‏
این آثار، در قالب‏هاى مختلف، خود را نشان داد. برخى محققان، این آثار و معلول‏ها را به جاى علت صلح مطرح مى‏کنند. برخى از این آثار، عبارتند از:

1. پیمان‏شکنى‏
وقتى سپاه قیس بن سعد، قبیله به قبیله، به معاویه پیوستند، امام فرمود: «… [پس از شهادت پدرم‏] با من به اختیار بیعت کردید و من هم پذیرفتم و در این راه بیرون آمدم و خدا مى‏داند که چه تصمیمى داشتم؛ ولى از شما سرزد، آن‏چه سرزد».4

2. خیانت به امام‏
رویکرد دنیاگرایى مردم، به‏ ویژه خواص را در قیام و صلح حسنى و در آیینه خیانت‏هایشان باید دید؛ چنان که معاویه در آغازین لحظات، اکثر آن‏ها را جذب کرد؛ از جمله فرماندهى از قبیله کنده را با پانصد هزار درهم خرید و او با دویست نفر، به معاویه پیوست. امام فرمود: «من بارها به شما گفته‏ام که شما وفا ندارید و بنده دنیایید».5

3. مصمم نبودن به مبارزه‏
وقتى جاریه بن قدامه نزد امام علیه‏السلام آمد و تقاضاى حرکت به سمت دشمن کرد، امام فرمود: «اگر همه این مردم مثل تو بودند، رهسپارشان مى‏کردم؛ ولى نصف یا یک دهم مردم، این عقیده را ندارند».6

بازتاب دنیاگرایى مردم در جبهه امام‏
1. تنها ماندن امام حسن علیه‏السلام‏
در آغاز جنگ، وقتى لشکر به پل منیع رسید، حجر بن عدى از سوى امام، مردم را در مسجد جمع کرد و کوشید تا آنان را براى جنگ، تهییج کند؛ اما همه سکوت کردند؛ به گونه‏ اى که عدى بن حاتم برخاست و گفت: سبحان الله! چقدر سکوت شما زشت است. آیا به امام و فرزند پیامبر خود پاسخ نمى‏دهید؟7 امام علیه ‏السلام، بارها با این حقیقت تلخ روبه‏ رو شد.

امام علیه ‏السلام در برابر اعتراض مردم به صلح هم فرمود: «سوگند به خدا! حکومت را به معاویه نسپردم؛ مگر این‏که یارانى نیافتم».8

2. ناامیدى از وصول به هدف با اقدام نظامى‏
هدف اصلى نظام امامت، جامعه ‏سازى و صیانت از جامعه نبوى است. جنگ و صلح، امورى فرعى‏ اند که در مسیر جامعه ‏سازى، به دلیل تعارض بناى جامعه جدید با منافع گروه ‏هایى که از وضع سابق بهره مى‏برند، پیش مى‏آید وگرنه ائمه فارغ از این امور، مشغول جامعه‏سازى اسلامى و تحقق مدینه النبى مى‏شدند.

امام حسن علیه ‏السلام هم در این مسیر، ناچار به جنگ شد و پس از تنهایى و ناامیدى از ادامه وصول به هدف، با اقدام نظامى پیش آمد. امام، هنگام امضاى صلح‏نامه فرمود: «اینک پیش‏آمد من، به ناامیدى از حقى که زنده دارم و باطلى که بمیرانم، رسید».9

3. پذیرش گزینه صلح‏
این بخش از تصمیم امام، پیامد طبیعى حوادث قبلى و ناامیدى از وصول به هدف به وسیله جنگ بود. امام حسن علیه ‏السلام، در این باره مى‏فرماید: «اگر یارانى داشتم، صلح نمى‏کردم». این جمله، گویاى این است که امام، صلح را به عنوان یک راه اساسى، انتخاب نکرد؛ بلکه طبق وضعیت موجود، ناچار به استفاده از آن شد.10

آثار صلح‏
آیا منافعى که امام از ترک جنگ به دست آورد، قابل رقابت با دستاورد معاویه بود و آیا دستاورد امام حسن علیه ‏السلام از این اقدام، بیشتر از دستاورد احتمالى وى از جنگ بود؟

در صورت کم ارزش بودن دستاوردهاى امام، آن حضرت، نباید صلح را مى‏پذیرفت. آثار آینده نشان مى‏دهد که در هر دو صورت دستاوردهاى امام، ارزشمندتر از دستاوردهاى معاویه بود. براى این منظور باید آثار صلح را مرور کنیم. این آثار، عبارتند از:

1. بقاى نظام امامت‏
اصلى‏ترین اثر صلح، بقاى نظام امامت براى حفظ اسلام بود. امام در جواب ابوذر غفارى فرمود: «خواستم حافظى براى دین باقى بماند».11

2. بقاى شیعیان‏
امام به ابوسعید عقیصا فرمود: «اگر صلح نمى‏کردم، روى زمین، کسى از شیعیان ما باقى نمى‏ماند».12

3. حفظ دین و رعایت مصلحت امت پیامبر
در آن موقعیت، روم شرقى آماده حمله به نظام اسلامى بود و جنگ داخلى، موجب وصول آنان به هدف و نابودى اساس اسلام مى‏شد.13

امام علیه‏السلام در این باره فرمود: «ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین کنده شود… خواستم دین خدا حفظ شود».14 گر چه این سخن عام است و ممکن است منظور غیر از خطر روم شرقى باشد، ولى اصل حفظ دین، در آن، لحاظ شده است. امام بارها اشاره مى‏کرد که مصلحت و حکمت این کار، هر چند پنهان، خیلى مهم است. وى نزد معاویه فرمود: «من مصلحت امت را در نظر گرفتم… و در این کار، جز صلاح و دوام مردم را نخواستم».15

4. ترجیح امنیت بر اختلاف‏
امام، هنگام کوچ از ساباط فرمود: «انس، آسودگى و آشتى میان مردم از جدایى، ناامنى، کینه ‏ورزى و دشمنى که شما خواهانید، بهتر است».16

5. تأمین عزت واقعى‏
صلح هر چند در ظاهر عقب‏نشینى بود، اما در واقع، عامل عزت شیعیان و شکست‏ ناپذیرى ابدى آنان شد. از این رو، امام در برابر سلیمان بن صرد که با عنوان مذلّ المومنین به امام سلام کرد، فرمود: سوگند به خدا! اگر زیر دست و در عافیت باشید، نزد من محبوب‏تر است از این‏که عزیز باشید و کشته شوید».17

مقایسه آثار جنگ و صلح
1. اقدام نظامى و تداوم جنگ، فاقد دستاورد معین و قابل اعتنایى بود و صلح تاکتیکى (ترک مخاصمه) نسبت به جنگ، ارجح بود. همچنین مقایسه دستاوردهاى دو طرف از صلح، نشان مى‏دهد که دستاورد امام، به مراتب بیشتر بود؛ زیرا یکى از دستاوردهاى امام، از ترک مخاصمه، حفظ اصل موجودیت نظام امامت و شیعیان بود و اگر چنین نمى‏کرد اینها از بین مى‏رفتند و آن‏چه معاویه به دست آورد، وصول به حکومت بود که البته دوام چندانى هم نیاورد و با قیام امام بعدى از همین نظام امامت در خطر، به طور کلى متزلزل شد؛ اما نظام امامت، با حفظ اصل امامت و موجودیت شیعه، هر چند به گونه ‏اى حداقلى، بقاى خود را تضمین کرد و موجب شد که شیعیان در فرصت‏هاى مناسب، به بازسازى خود بپردازند.

2. ادعاى ناکارآمدى صلح، به دلیل وفادار نماندن معاویه به شرایط و اعمال استبداد علیه شیعیان، صحیح نیست؛ چون تأمین هدف اصلى (تداوم نظام امامت به عنوان نگهبان انقلاب پیامبر)، به عصرهاى بعد هم مربوط مى‏شود و این هدف، با این صلح، تأمین شد و اقلیت شیعه و اصل امامت، با حفظ موجودیت خود، از این تنگه سخت گذشت.

3. ادعاى برابرى صلح با شکست و ذلت نیز درست نیست؛ چون با حفظ امامت و تشیع، خطر نابودى کامل آنها از بین رفت و هیچ پیروزى‏اى از این بالاتر نیست.

4. تدبیر صلح در برابر خطراتى که اساس تشیع، اسلام و امامت را تهدید مى‏کرد، نشان مى‏دهد که این تصمیم، از روى جهل و کم‏کارى هم نبود. امام نیز با اشاره به پنهان بودن مصلحت صلح و تشبیه آن به داستان حضرت خضر و موسى و سوراخ کردن کشتی فرمود: «وقتى من از جانب خدا امام مسلمانانم، نباید در جنگ و صلح، مرا به نادانى متهم کنید؛ گرچه حکمت و علت آن را ندانید و امر بر شما مشتبه شود».

5. اتهام نداشتن خط مشى ثابت توسط ائمه نیز درست نیست؛ زیرا هدف اصلى، حفاظت از نظام پیامبر و جامعه ‏سازى اسلامى، در سایه حفظ امامت است که طبق شرایط، به شیوه‏ هاى مختلفى اجرا مى‏شود. صلح یا جنگ، هدف نیستند تا ائمه متهم به تشتت و پراکندگى هدف‏ها شوند؛ بلکه شیوه‏هاى وصول به هدف مى‏باشند. از این رو، شهید مطهرى، چنین معتقد است: «اگر واقعاً امام حسن به جاى امام حسین بود، کار امام حسین را مى‏کرد و اگر امام حسین به جاى امام حسن بود، کار امام حسن را مى‏کرد».18

6. این صلح، از روى روحیه سازشکارى و ترس و راحت کردن خود نبود. از این رو، امام در پاسخ عبدالله بن زبیر فرمود: «گمان مى‏کنى من از روى ترس و زبونى با معاویه صلح کردم… واى بر تو! هرگز ترس و ناتوانى در من راه ندارد. علت صلح من، وجود یارانى همچون تو بود که ادعاى دوستى با من داشتند و در دل، نابودى مرا آرزو مى‏کردند».19

 

نتیجه‏
دلیل اصلى پیشنهاد صلح از سوى معاویه، رسیدن به حکومت، با هزینه کم بود و عامل اصلى در پذیرش صلح از سوى امام ‏علیه ‏اسلام، عدم همراهى و فداکارى مردم، به ویژه خواص بود که ناشى از دنیاگرایى و راحت‏طلبى آنان بود و به بروز رفتارهایى چون پیمان‏شکنى، خیانت و… انجامید. بازتاب این رفتارها، موجب تنها ماندن امام، ناامیدى از وصول به هدف به وسیله جنگ و پذیرش ترک مخاصمه بود. آثار صلح (بقاى نظام امامت، شیعیان، دین و …) هم نشان داد که دستاورد امام، به مراتب بیشتر از دستاورد معاویه بود. این آثار، گویاى این است که این صلح، کارآمد، برابر با پیروزى، هوشیارانه، براساس حفظ خط مشى اصلى و بر طبق رعایت مصالح امت اسلامى بود. این صلح، آثارى را در پى داشت که قیام حماسى امام حسین علیه‏السلام آن را تکمیل و بقاى اسلام را تضمین کرد.

براى مطالعه بیشتر در این زمینه، به آثار زیر مراجعه نمایید:

1. حقایق پنهان، پژوهشى از زندگى سیاسى امام حسن مجتبى، احمد زمانى.
2. صلح امام حسن، پرشکوه‏ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، شیخ راضى آل‏یاسین، ترجمه سید على خامنه‏اى.
3. فصلنامه فرهنگ کوثر، ش 55 (ویژه‏نامه امام حسن(ع)، ش 56).
4. سیرى در سیره ائمه اطهار، شهید مرتضى مطهرى.
1. مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 21.
2. همان؛ به نقل از راوندى، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 575.
3. بحارالانوار، ج 44، ص 21.
4. الفتوح، ج 4، ص 290.
5. بحارالانوار، ج 44، ص 20.
6. همان، ج 34، ص 18.
7. مقاتل الطالبیین، ص 59.
8. طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 71.
9. شیخ صدوق، علل الشرایع، ص 221.
10. نمونه‏اى در پاسخ امام به زید بن وهب جهنى؛ ر.ک. احتجاج، ج 2، ص 69.
11. حقایق پنهان، ص 215.
12. بحارالانوار، ج 44، ص 1.
13. پیشوایى، سیره پیشوایان، ص 97.
14. حقایق پنهان، ص 197.
15. بحارالانوار، ج 44، ص 54.
16. الفتوح، ج 3، ص 289 و 295.
17. الامامه و السیاسه، ص 163.
18. سیرى در سیره ائمه اطهار، 60.
19. حیاه الامام الحسن بن على، ج 2، ص 280.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید