نویسنده: زینب مقتدایی
منبع:راسخون
انگیزه تشکیل خانواده
نظریه های مختلفی نسبت به انگیزه ی اصلی تشکیل خانواده مطرح شده است. برخی معتقدند: اساس تشکیل خانواده از مسئله «خدمت» نشأت می گیرد؛ به عنوان مثال: خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری با تأکید بر اصل «استخدام» بر اجتماعی شدن انسان به انواع همکاری و همیاری اشاره می کند و می گوید: عناصر و نبات و حیوان هر سه کمک به نوع انسان از همه لحاظ می باشند، ولی انسان به آن ها یاری نمی رساند: «همچنان که انسان به عناصر و مرکبات محتاج است تا هر سه نوع معاونت او دهند، به نوع خود نیز محتاج است تا به طریق «خدمت» یکدیگر را معاونت کنند… ».
تمامی اندیشمندانی که به اتوپیا روی آورده اند، بر خانواده و اهمیت حیاتی آن برای جامعه تأکید ورزیده اند، بدین معنا که نهاد خانواده وظیفه تولیدمثل، نگهداری، پرورش فرزندان و اجتماعی کردن آن ها را به عهده دارد تا از این طریق افراد جامعه آماده انجام وظایف و مسئولیت های متنوع تر و پیچیده تری در جامعه شوند. خانواده در شکل گیری دیدگاه ها، ارزش ها و باورهای کودک نقش اصلی را به عهده دارد و بر نوع روابطی که فرد با عوامل و نهادهای اجتماعی دیگر دارد، تأثیر می گذارد.
برخی از روانکاوان چون «فروید» کوشیده اند تمامی میل ها و کشش های زنان و مردان به جنس مخالف را در غرایز جنسی محدود و محصور کنند. اما در برابر این تصور و انگاره، پاره ای دیگر از روانشناسان محبت میان همسران را گاه «عشق» و گاه «نوعی احساس» نامیده اند. دکتر ژ. آ. هدفیلد روانکاو، تفسیر فروید از واژه عشق را چنان بیان می کند: «فروید عقیده دارد که معنا و مفهوم کامل عشق در غریزه جنسی خلاصه شده است و در حقیقت کلمه عشق را از بین می برد و به جای آن غریزه تناسلی می گذارد و به ندرت فرقی بین غریزه مرد و زن می گذارد؛ بلکه فقط می گوید: مرد از راه غریزی تحریک می شود و زن از راه عشق.» سپس نظر خود را در این باره می آورد: «نظر من این است که عشق یک غریزه ساده مثل غریزه تناسلی با خشم، غضب و یا ترس نمی تواند باشد، بلکه احساسی و در حقیقت مجموعه هیجاناتی است که نسبت به یک چیز یا شخص در وجود آدمی به وجود می آید مثلاً وطن پرستی همان طور که از اسمش پیداست، احساسی است که در آن تمام هیجانات در اطراف کشورمان دور می زند. بدین طریق عشق عبارت است از: احساسی است که در آن عده زیادی از هیجانات مانند فداکاری، احترام، تهور در دفاع از معشوق، نرمی و ملاطفت به خصوص در عشق مادر به فرزندش، پذیرش خواهش ها و تحسین معشوق، همگی همکاری نزدیک دارند».
علامه مرتضی مطهری نیز می گوید: «عجیب است که بعضی از افراد نمی توانند میان شهوت و رأفت فرق بگذارند، خیال کرده اند آن چیزی که زوجین را به یکدیگر پیوند می دهد، منحصراً طمع و شهوت است، در حالی که حس استخدام و بهره برداری است، یعنی همان چیزی که انسان را با مأکولات و مشروبات و ملبوسات و مرکوبات پیوند می دهد، آن ها نمی دانند که در خلقت و طبیعت علاوه بر خودخواهی و منفعت طلبی، علایق دیگری هم هست که آن علایق ناشی از خودخواهی نیست، بلکه از علاقه مستقیم به غیر ناشی می شود».
برخی از صاحب نظران، اساس تشکیل خانواده را «نیاز»، بعضی دیگر «احترام به قراردادهای اجتماعی» و برخی «تولیدمثل» دانسته اند. اما آنچه قرآن بر آن تأکید دارد، «نظریه آرامش» است. قرآن به آرامش در کنار همسر و به تشکیل خانواده تأکید دارد. قرآن مجید می گوید: شما در کنار همسر می توانید آرامش را به دست آورید (روم: 21). جوان پسر و دختر بعد از تشکیل خانواده، احساس آرامش می کنند. سپس می گوید: «خداوند بین زوجین علاقه ی دوستی و مهربانی قرار داد»، یعنی اساس تعامل با یکدیگر باید بر اساس دوستی، مودت، مهربانی و رحمت باشد. بدین سان، کانون خانواده از آن روی که بزم محبت و مودت است، اکسیر آرام بخشی و «سکون» برای هر دو همسر را در خود دارد. رهیافت به این واقعیت کارکردی خانواده، آشکارا اعتراف به این واقعیت نیز هست که هرگاه خانواده از محبت و مودت تهی گردد، شالوده آن سست و لغزنده می شود و هر آن احتمال فروپاشی و گسست آن می رود و این یکی از اسباب و عواملی است که خانواده امروز غربی را در سراشیب سقوط و نابودی قرار داده است. شرط قرار دادن رضایت و خواست زن و شوهر در هنگام ازدواج، در آموزه های عرفی و شرعی اسلامی، گذشته از مصلحت سنجی های دیگر، گویی به این موضوع نظر داشته است که ازدواج بدون رضایت و دلدادگی هر یک به همسر خویش، بنایی را می ماند که در مسیر طوفان تند و بنیاد برانداز پی ریزی شده باشد.
پس لازم است آغازین سنگ بناهاهای این بنیاد، بر شالوده محبت و دوستی- و نه صد البته شور غرایز عشق نما و زودگذر شهوانی- گذاشته شود. همچنان که در فراز و فرود زندگی زناشویی نیز این اکسیر بقا و پایداری، نه تنها مصون و محفوظ بماند، بلکه بر اثر اخلاق کریمانه و آشنایی دو همسر نسبت به یکدیگر و تولد فرزندان، این محبت و دوستی ریشه دارتر و راسخ تر شود تا بنای قدسی خانواده استحکام بیشتری یابد. تأکید افزون و رهنمودهای متون دینی بر تعامل و معاشرت کریمانه و صمیمی زن و شوهر با یکدیگر را می توان ناظر بر این موضوع اساسی قلمداد کرد. سنت اسلامی، کمترین رفتار و سخنی را که از آن بوی بی مهری استشمام شود، از زن بر شوهر و از شوهر بر زن برحذر می دارد و آن را نکوهش می کند.
یکی دیگر از ویژگی های پراهمیت موضوع خانواده، کارکرد کودک زایی و کودک پروری است. کودکان در خانواده می آموزند تا راه و رسم زندگی والدین را در جامعه پی گیرند و در واقع والدین، واسطه ی انتقال آرمان های اجتماع به کودک هستند. کودکان در خانواده اجتماعی می شوند. اجتماعی شدن در خانواده، موضوعی بیش از صرف مسئله آموزش های خانگی، فراگرفتن معدودی قاعده و قبول یا طرد ضمانت های اجرایی خانواده است. این فرآیند در واقع سرآغاز درونی کردن فرهنگ جامعه توسط خانواده است که کودک از آن فرهنگ به طور کلی جدا نمی شود و در تمام عمر همراه او خواهد بود. به عبارت دیگر، فرد در خانواده علاوه بر هنجارهای خانواده، هنجارهای جامعه را نیز درونی می کند و جزئی از شخصیت وی می شود. علاوه بر این، چگونگی برخورد با کودک، زمینه ساز شکل گیری و پرورش شخصیت اوست. بسیاری از جامعه شناسان ادعا کرده اند که تأثیر تجربه های دوران کودکی به نوعی است که برخی از جنبه های آن به رفتار «ثابت یا طبیعت ثانویه» تبدیل می شود.
ویژگی ها و نقشهای خانواده
بطور کلی هر گروه اجتماعی و از جمله خانواده، دارای ویژگی ها و نقش هایی است که عدم توجه کافی به آن ها باعث ارزیابی غلط و تحلیل نادرست آن گروه میشود. لذا لازم است به این ویژگی ها توجه شود:
1- تعامل: اعضای یک گروه با یکدیگر روابط متقابل دارند و رفتار هر عضو میتواند تأثیر بالقوهای بر سایر افراد داشته، آن ها را به عکس العمل مناسب وادارد. اعضای خانواده نیز چنین تعاملی با یکدیگر دارند.
2- ساختار: هر گروه دارای الگوهای نسبتاً پایدار در روابط خویش است و همین الگوها پایگاه افراد و نقشهای آن ها را مشخص میکند. ساختاری که بر کلیت خانواده حاکم است، خط و مشی زندگی، نقش ها و کارکردهای خانواده را نشان میدهد. مثلاً الگوی زندگی یک خانواده عشایری کوچ نشین، ترسیم کننده نقش ها و کارکردهای خاصی است که چه بسا با ساختار یک زندگی روستایی فرق میکند. بنابراین توجه به ساختار خانواده حائز اهمیت است.
3- اندازه: اندازه و قلمرو کمّی گروه در تعیین نقش ها و وظایف گروه مؤثر است و تا اندازه آن مشخص نباشد، ساختار آن به درستی شکل نگرفته یا قابل شناسایی نیست. مثلاً خانواده گسترده به جهت افزایش کمیت آن، نسبت به خانواده هستهای ساختار متفاوتی دارد.
4- آرمان: هر گروهی برای تحقق اهدافی بوجود میآید. اهداف موجودیت یک گروه را، آرمان آن گروه مینامند. نظر به اینکه آرمان ها از تنوع و تکثر برخوردارند، لذا امتیاز گروهها از یکدیگر به تمایز آرمان های آن ها میباشد. اهدافی که موجب تشکیل، استمرار و پویایی خانواده در گستره کارکردهای آن میشود، آرمان خانواده را تشکیل میدهد. بدیهی است که وحدت اهداف و آرمان باعث اشتراک خانوادهها میباشد. همانطور که کثرت و تغیّر آن، وحدت و اشتراک ماهوی را از خانواده سلب میکند.
5- همبستگی: بر اساس میزان تعامل و اشتراک در آرمان، همگرایی و همبستگی ایجاد میشود و برای درک یک گروه باید میزان همبستگی و ارتباط اعضاء با یکدیگر را در نظر گرفت. مثلاً خانوادهای که بر اساس آرمان مشترک بوجود آمده و از تعامل مقبولی برخوردار است، میزان همبستگی آن نسبت به خانوادهای که فاقد چنین ویژگی میباشد، بیشتر است.
6- تغییر: گروه در معرض تغییر و دگرگونی قرار دارد. شناخت عوامل تغییر، عرصهها و قلمرو آن و نیز تصمیم گیری در پذیرش مقدار تغییر، همگی متغیرهایی هستند که یک گروه ممکن است با آن مواجه شود. خانواده هم از این ویژگی مستثنی نیست، اما گزینش عنصری جدید و تغییر در عرصههای مختلف خانواده بستگی به عواملی از قبیل آرمان، محیط طبیعی، ضرورت اجتماعی ( از قبیل تقسیم کار اجتماعی بر حسب پیچیدگی ساختار جامعه) و … دارد.
آنچه که اینک مورد توجه است و برای هر خانوادهای اعم از شهری، روستایی و عشایری تعیین کننده و الزامی میباشد؛ عناصر تعامل، آرمان و همبستگی است. در جامعه و فرهنگ اسلامی، خانواده به گونهای تلقی شده است که آرمان، تعامل و همبستگی اعضای آن، وظایف و نقشهای آن را ترسیم میکند. این آرمان مبتنی بر آرمهای اعتباری نیست، بلکه از تلاش دوسویه بین دو جنس مخالف جهت رسیدن به آرامش درونی خبر میدهد، که میوهای چون محبت و مودت ببار میآورد: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه… »«و از نشانههای اوست که از جنس شما زوج هایی قرار داد تا با روی آوردن به او آرام گیرید و بین شما دوستی و رحمت برقرار کرد».
تعاملی که این آرمان و سایر اهداف مورد نظر را تعقیب میکند بر پایه «میثاق غلیظ» استوار است. «… و اخذن منکم میثاقاً غلیظاً» در حالیکه از شما عهد مؤکدی گرفتند.
لازمه این شاخص معنوی آن است که همه نقشها و وظایف مربوط به زن و شوهر از عمق و غلظت برخوردار بوده و از صمیم قلب برخاسته باشد. همگرایی و همبستگی ارکان اصلی خانواده یعنی زن و شوهر تا آنجا است که هر کدام بدون دیگری فاقد پوشش لازم بوده و محافظ طبیعی خود را از دست میدهد: « … هنَّ لباس لکم و انتم لباس لهنَّ»«آن ها لباس برای شما و شما لباس برای آن ها هستید».
مرد در حفظ زن و زن در حفظ همسر خویش باید کوشا باشد و این شدت توجه به یکدیگر، همبستگی و همگرایی آن ها را میرساند.
کارکرد خانواده
جامعه شناسان با توجه به نگاه تاریخی به خانواده و تحولات معاصر آن در جوامع خویش، نقشها و کارکردهایی را به شرح ذیل ذکر کرده اند:
1ـ تنظیم رفتار جنسی: هیچ جامعه ای به مردم اجازه نمی دهد بطور تصادفی رابطه ای جنسی داشته باشد. نظام ازدواج و خانواده وسایل تنظیم رفتار جنسی را فراهم می سازد. و تعیین می کند که چه کسی با چه کسی در چه شرایطی باید رابطه ای جنسی داشته باشد.
2ـ جایگزین کردن اعضا: یک جامعه بدون داشتن نظامی برای جایگزینی اعضایش از نسلی به نسل دیگر قادر به ادامه حیات نیست. خانواده وسایل ثابت و نهادی شده ای را فراهم می سازد که از طریق آن چنین جایگزینی تحقق می یابد.
3ـ جامعه پذیری: مردم نخواهند توانست انسان کامل شوند مگر این که جامعه پذیر شوند و خانواده اولین و مهمترین عامل در زمینه جامعه پذیری است که از لحظه تولد آغاز می شود.
4ـ مراقبت و نگهداری: مردم (چه خردسال و چه پیر یا ناتوان) نیاز به گرما، غذا، پناهگاه و مراقبت و نگهداری دارند و خانواده محیطی فراهم می آورد که همه این نیازها در آن تأمین می گردد.
5ـ تعیین جایگاه اجتماعی: زمینه خانوادگی، مهمترین و تنها عامل تعیین کننده و جایگاه ما، در جامعه است. ما نه تنها دارایی های مادی بلکه پایگاه اجتماعی خود را از خانواده جهت یاب به ارث می بریم. ما به همان گروه قومی یا نژادی یا معمولاً به همان مذهب و آیین و طبقه اجتماعی تعلق داریم که والدین ما تعلق دارند.
6ـ حمایت عاطفی: انسان ها نیاز به محبت، تغذیه، صمیمیت و عشق دارند. خانواده اولین زمینه اجتماعی است که در آن نیازهای عاطفی می تواند برآورده شود و عمیق ترین احساسات شخصی ابراز گردد. البته، خانواده تنها وسیله ممکن برای تأمین آن ها نیست ولی با وجود این خانواده چنان مؤثر آن ها را برآورده می سازد که در هرفرهنگ، اولین مسئولیت را در تأمین آن ها دارد.
وظایف و کارکرد های خانواده بصورت تیتروار:
1- کانون مهر و الفت،
2- تنظیم روابط جنسی و جواب نیازهای جنسی زن و مرد،
3- تولید مثل،
4- پرورش شخصیت کودکان خانواده،
5- انتقال مواریث مذهبی و فرهنگی به نسل بعدی،
6- جامعه پذیری (فرهنگ پذیری ) یا اجتماعی کردن کودکان خانواده،
7- ایجاد احساس امنیت برای همهی اعضای خانواده و حمایت از آن ها،.
8-کارکرد عاطفی؛ یعنی، توسعه رفتارهای عاطفی خود و فرزندان خانواده،
9- تعیین پایگاه اجتماعی (جواب به نیاز عضویت های اعضاء خانواده)،
10-کسب احترام برای اعضاء خانواده،
11-کارکرد اقتصادی، کار، تولید، مصرف و پس انداز.
علیرغم تغییر و تحولاتی که در روابط انسانی و نهادهای اجتماعی ایجاد شده است، ضرورت کارکردی نهاد خانواده همچنان خانواده هستهای را حفظ کرده است و به تعبیر برخی از جامعهشناسان عمومیت خانواده هستهای را میتوان با توجه به کارکردهای اجتناب ناپذیرشان توجیه کرد. صرف نظر از اظهار نظر جامعه شناسان غربی درباره نقشها و کارکردهای خانواده، در جامعه اسلامیخانواده از ویژگی ها و کارکردهای ذیل برخوردار است:
1. تولید مثل و بقاء نسل؛
2. سکونت و آرامش روانی همراه با مهر و عطوفت شدید؛
3. ارضاء غریزه جنسی؛
4. تربیت فرزندان و هنجارمند کردن آن ها بر اساس ارزشهای جامعه اسلامی؛
5. مشارکت در تأمین نیازهای مادی و معنوی (نظیر تهیه مسکن و هزینه زندگی، تدارک ازدواج فرزندان و کمک در تأمین نیازهای اولیه خانوادههای ایشان، کمک به والدین و خویشاوندان و…) با فرض مسئولیت بیشتر مرد (همسر).
بنابراین برخی از نقش ها مظهر اقتدار و تدبیر امور درخانواده است و برخی دیگر مظهر عطوفت و رحمت و ارضاء نیازهای عاطفی و جنسی است و برخی از نقش ها عهده دار جنبههای پرورشی، تربیتی و معرفتی خانواده است. هر یک از نقش های فوق دارای ویژگی ها و خصوصیاتی است که طرح آن ها در این ظرف محدود نمیگنجد.
روابط در خانواده
خانواده جایگاه تلاقی سه نوع رابطه است: رابطه متقابل پدر و مادر- فرزندی، رابطه هم خونی(قرابت نسبی) و رابطه زناشویی (قرابت سببی). فرزندان و خانواده رابطه مستقیمی با یکدیگردارند. روابط ناشی از نقش همسران و والدین به وسیله وظایف، تکالیف وحقوق آن ها در خانواده مشخص شده است. روابط فرزندان با والدین- به صورت متقابل- و روابط زوجین با یکدیگر وحقوق و وظایف آن ها نسبت به یکدیگر، از مهمترین نوع روابط در خانواده به شمار می روند که در قرآن کریم نیز به این دو نوع رابطه توجه ویژه ای شده است و در ادامه شرح داده می شوند.
– رابطه فرزندان با والدین
مهمترین رابطه ای که بین انسان با انسان دیگر تحقق می یابد، رابطه تکوینی فرزند با پدر و مادر است؛ وظایفی که فرزندان در قبال والدین خود باید به انجام برسانند. از این رو در قرآن کریم، معیار ارزش ها در مورد پدر و مادر، احسان است. در آیات بسیاری آمده که فرزند نسبت به پدر و مادر باید احسان کند و از اینجا روشن است که حق پدر و مادر بر فرزند تا چه حدّی است؛ به طوری که در سایر افراد جامعه نسبت به یکدیگر نمی توان برای آن مشابهی یافت. یکی از وظایف فرزندان در قبال والدین و یکی از حقوق والدین بر فرزندان، احترام به والدین و نیکی کردن به آن ها می باشد. تعبیراتی در قرآن کریم هست که بسیار قابل توجه است و اهمیّت این مسأله را به خوبی روشن می کند؛ در آیات 14 سوره لقمان و 8 سوره عنکبوت، احترام به پدر و مادر در کنار سپاسگذاری از خداوند قرار گرفته است. در آیه 151 سوره انعام، اهمیّت نیکی به پدر و مادر بلافاصله بعد از مبارزه به شرک و قبل از دستورهای مهمی مانند تحریم قتل نفس و اجرای اصول عدالت تذکر داده شده است که نشان دهنده اهمیّت آن است.آیات 23،24 و 25 سوره اسراء نیز بیان کننده دقت فو ق العاده در احترام به پدر و مادر می باشد. در 4سوره قرآن مجید(آیه 83 سوره بقره،آیه 36 سوره نساء، آیه 151 سوره انعام و آیات 24 و 23 سوره اسراء) نیکی بر والدین بلافاصله بعد از مسأله توحید قرار گرفته است، در آیه 14 سوره لقمان، به خصوص بر حق مادر بسیار تأکید شده است: «وَوَصَّینْاَ الْنِسَانَ بوَِالدَِیهِْ حَمَلتَهُْ أمُهُُّ وَهْناً عَلىَ وَهْنٍ… »؛ البته در آیه 15 همین سوره و آیه 8 سوره عنکبوت استثنایی ذکر می شود و آن این است که هرگز رابطه انسان و پدر و مادرش نباید مقدم بر رابطه او با خدا باشد؛ فرزندان باید در برابر فشارهای منفی پدر و مادر مقاومت و استقلال فکری خود را حفظ کنند: « وإَنِ جَاهدَاَکَ علَى أنَ تشُْرکَِ بیِ ماَ لیَسَْ لکََ بهِ علِمْ فلََ تطُعِهْمُاَ… »؛ سپس اضافه می فرماید: «وَصَاحِبهْمَُا فیِ الدُّنیْاَ معَْرُوفاً » با اینکه مشرکند و اصرار دارند که تو را هم مشرک کنند؛ در عین حال نباید با ایشان بدرفتاری کنی؛ بلکه «باید در زندگی دنیا رفتارت با ایشان براساس نیکی باشد».
آیات 32 – 27 سوره مریم نیز ضمن بیان داستان حضرت عیسی(ع) به اهمیّت مقام مادر اشاره دارد.آیات 17 تا 19 سوره احقاف بیا ن کننده حق پدر و مادر بر فرزندان و عاقبت افرادی است که نسبت به مقام پدر و مادر خود بی احترامی و اسائه ادب می کنند. آیات 74 – 67 سوره بقره ضمن بیان داستان گاو بنی اسرائیل، مزایایی نیکی به والدین را بیان می کند که هم سعادت دنیوی و هم اخروی را هم به همراه دارد.آیات 82 -79 سوره کهف نیز بیان کننده کوتاه شدن عمر به خاطر آزار پدر و مادر است. همچنین این آیات نشان دهنده آثار ایمان پدران برای فرزندان می باشد.
-روابط همسران با یکدیگر
کیفیت رابطه میان زن و شوهر از جمله موضوعاتی است که در قرآن کریم در باب خانواده مطرح شده است. آیه 21 سوره روم بیانگر پیوند محبت دو همسر به صورت فطری می باشد. این آیه بدین معنی است که تنها با تحقق پیمان زناشویی به طور تکوینی، محبت و رحمتی در افراد به وجود می آید. آیه 187 سوره بقره نیز به ارتباط معنوی زن و مرد و نزدیکی آن ها به یکدیگر و مساوات آن ها در این زمینه اشاره می کند. این آیه بیان می دارد که: «…هُنَّ لبِاَسٌ لکَُّمْ وَأنَتمُْ لبِاَسٌ لهَّنَُّ…: زنان لباس شما هستند و شما لباس آن هایید »؛ درنتیجه زن و مرد همدیگر را از انحرافات دور می کنند، عیوب هم را می پوشانند، وسیله راحتی و آرامش یکدیگرند و هر یک زینت دیگری محسوب می شوند. آیه 35 سوره احزاب نیز به برابری زن و مرد در پیشگاه خداوند وشخصیت زن در اسلام اشاره دارد. در میان آیات قرآن کریم به حقوق و وظایف زن و مرد نسبت به یکدیگر در خانواده نیز اشاره شده است؛آیه 228 سوره بقره به احترام متقابل میان زن و مرد و رعایت حقوق متقابل یکدیگر اشاره دارد؛ این آیه بیان می دارد؛ به همان اندازه که زنان وظایفی دارند، حقوقی هم برای آن قرار داده شده است و از تساوی این حقوق با آن وظایف، اجرای عدالت در حق آنان عملی می گردد و قانون عدالت در حق زن همانند مرد جاری است: «…وَلهَنَُّ مثِلُْ الذَِّی عَلیَهْنَِّ باِلمَْعْرُوفِ…: و مانند همان حقوقی که مردان بر زنان دارند، زنان به نحو معروف بر مردان دارند».
«…وَعَاشِرُوهُنَّ باِلمَْعْرُوفِ…: با همسران خود خو شرفتاری کنید. (نساء/ 19 ) و «…قدَْ عَلمِْناَ ماَ فرََضْناَ عَلیَهْمِْ فیِ أزَْوَاجِهمِْ…: ما هرآنچه را در رابطه با زنانشان برآنان واجب کرد هایم، می دانیم » (احزاب/ 50 )
ابعاد خانواده در اندیشه نظریه پردازان علوم انسانى
خانواده جایگاه رفیع و بلندى در انظار اندیشمندان جهان داشته است و آن را از جنبه هاى گوناگون مورد تجزیه و تحلیل قرار داده اند. هر رشته از علوم انسانى به فراخور نیاز خود، به تکاپو در مسائل خانواده پرداخته و گوشه اى از امور مربوط به آن را بررسى کرده است.
هرچند بررسى همه ابعاد خانواده از دیدگاه هاى مختلف کارى است بسیار گران و در این مقال نمى گنجد، اما به برخى از جهات آن در اندیشه هاى نظریه پردازان علوم انسانى مى توان اشاره اى گذرا داشت:
الف. تاریخ
تمامى تاریخ نگاران و سیره نویسان بر این باورند که خانواده کهن ترین گروهى است که به اقتضاى نیاز طبیعى، عاطفى و اجتماعى بشر شکل گرفته و سابقه اى به درازاى سابقه زیست بشر بر روى زمین دارد؛ چرا که انسان مدنى الطبع است و ناگزیر باید در اجتماع زندگى کند؛ چون خداوند انسان را آفرید و ساختمان بدنى او را به گونه اى شکل داد که ضمن برخوردارى از توانایى هاى گوناگون از نظر جسمى و عاطفى، همواره احساس نیاز به دیگران در او زنده باشد. همین احساس درونى باعث مى شود که اجتماع کوچکى به نام «خانواده» در عرصه زندگى شکل بگیرد و تعدادى از افراد ـ دست کم دو نفر ـ یک جا زندگى کنند؛ نیازهاى جسمى و روانى انسان در محیط خانواده تأمین مى شود و روح تعاون و همکارى میان اعضاى آن در همان محیط به وجود مى آید.
پس از تشکیل نخستین هسته خانواده در زمین، که طبق متون دینى و تاریخى، شخصیت آدم و حوا بنیان گذار آن بودند، مراحل گوناگونى بر نهاد خانواده سپرى شده و به موازات تحولات اجتماعى، دست خوش تغییر و تحول فراوان گشته است. دانش تاریخ عهده دار بررسى ابعاد خانواده و سیر تکاملى آن است که چگونه خانواده بادیه نشین تبدیل به شهرنشین شد، یا چه عواملى موجب گردیدند که خانواده هسته اى جایگزین خانواده سنّتى گردد. به هر حال، سیر تحولات خانواده از موضوعات مهم مطالعاتى در علم تاریخ است و بدین روى، تاریخ نویسان به بررسى آن مى پردازند.
ب. جامعه شناسى
جامعه شناسان از دیرباز به تجزیه و تحلیل خانواده پرداخته و آن را به عنوان یک نهاد اجتماعى همواره مطمح نظر داشته اند. خانواده از منظر جامعه شناسى، اساسى ترین نهاد اجتماعى است که در شکل گیرى ساختار کلان جامعه و افزایش بهرهورى آن نقش بسزا دارد. چون بافت اجتماعى به نوعى تحت تأثیر تحولات خانوادگى قرار دارد و هرگونه انحرافى در فضاى خانواده ها لزوماً در جامعه منعکس مى شود. در مقابل، خانواده نیز در برابر تغییرات جامعه از خود واکنش نشان مى دهد. از این رو، مى توان گفت: میان خانواده و جامعه یک رابطه دو سویه برقرار است و هر کدام بر دیگرى تأثیر مى گذارد. امروزه گرایشى در حوزه جامعه شناسى پدید آمده که ابعاد خانواده و جنبه هاى گوناگون آن را مورد بررسى قرار مى دهد. این گرایش با مطالعات جامعه شناسانه فرد ریک لوپلى (FreedeRic le Play) فرانسوى و ویلهم هایرنش ریل ( WilhelmHeinrich Riehl) آلمانى پدید آمد و سپس با تحقیقات سایر جامعه شناسان مانند دورکیم (Emile Durkheim) و مارکس (Karl Marx) توسعه یافت و تکمیل گردید. از آن رو که خانواده نقش عمده اى در تربیت نیروى فعّال جامعه دارد و مى تواند با افزایش بازدهى جامعه به توسعه اقتصادى و اجتماعى کمک کند، جامعه شناسان به بررسى مسائل مربوط به آن علاقه مند شده اند. رویکرد جامعه شناسى خانواده براساس نظریه «کارکردگرایى» ساختار خانواده، نقش هریک از اعضا، روابط میان اعضا، جمعیت و شاخص هاى رشد یا کاهش آن، انواع خانواده از نوع گسترده و هسته اى، تأثیرات متقابل جامعه و خانواده و امثال آن را مورد مطالعه قرار مى دهد.
ج. حقوق
دانش حقوق یکى از دانش هاى علمى ـ کاربردى رایج و پر رونق در سراسر دنیاست و به مسائل خانواده توجه جدّى نموده و آن را به عنوان یک نهاد مدنى ـ حقوقى مورد تحقیق قرار داده است. حقوق دانان قوانین متعددى براى سامان دهى امور خانواده تدوین کرده اند تا در صورت لزوم، مورد اجرا قرار گیرند و احیاناً از فروپاشى نظام خانواده جلوگیرى نمایند. حقوق هر یک از اعضاى خانواده، ارث، نکاح، طلاق، نفقه اولاد و همسر از جمله موضوعاتى هستند که از نظر حقوقى مورد رسیدگى قرار مى گیرند. حقوق بیش از دیگر حوزه هاى علوم انسانى کاربرد دارد و با زندگى عملى مردم در ارتباط است. دادسراهاى عمومى و خصوصى و زیر مجموعه هاى آن از مراکزى هستند که به اجراى عدالت در جامعه مى پردازند. دادگاه هاى ویژه دعاوى خانوادگى امروزه از ازدحام بیشترى برخوردارند ودرآنجا قضات متعددى به حل و فصل مسائل خانوادگى مشغولند. در هر کشورى قوّه قضاییه با تلاش پیگیر خود، مجرى قانون در محیط اجتماعى و خانوادگى است. بدین روى، حقوق خانواده یکى از مهم ترین مباحث حقوق مدنى هر کشور مى باشد.
د. اقتصاد
اقتصاددانان نیز به نوبه خود، مسائل خانواده را از نظر دور نداشته و آن را به عنوان یک واحد تولید و مصرف مورد توجه قرار داده اند. خانواده در تقویت بنیه مالى کشور و استوار نگه داشتن آن نقش مهمى ایفا مى کند؛چراکه خانواده ها نخستین گروه هاى اقتصادى را تشکیل مى دهند و نیروى کار در مزارع و کارگاه ها را آن ها تأمین مى کنند، به ویژه خانواده هاى گسترده و سنّتى که اغلب در روستاها زندگى مى کنند و تقریباً همه اعضاى آن ها، اعم از زن و مرد و کوچک و بزرگ، به تولید اشتغال دارند؛ مانند کشاورزى و دامدارى، تولید و توزیع و مصرف که از محورهاى اصلى در علم اقتصاد هستند و هر سه محور ارتباط مستقیمى با نهاد خانواده دارند. بنابراین، خانواده از یک سو، جایگاه تربیت نیروى فعّال کارى است و از سوى دیگر، یک واحد مصرف کننده محسوب مى شود که باید درآمد ملّى به صورت عادلانه بین خانواده ها تقسیم گردد.
از نظر اقتصاد سیاسى، دولت عهده دار تأمین نیازهاى اساسى خانواده هاست و حکومت وظیفه دارد که مسکن و معیشت عمومى مردم را تأمین نماید. دولت باید شرایطى را به وجود آورد که خانواده ها قدرت خرید کافى داشته باشند و بتوانند مایحتاج اولیه خود را بدون هیچ مشکلى فراهم سازند. آنچه در این زمینه مؤثر است، توزیع عادلانه امکانات است که باید با مدیریت درست انجام گیرد. چه بسا مشکلات اقتصادى که در اثر سوء مدیریت در نظام توزیع کالاهاى مصرفى به وجود مى آیند.
امروزه یکى از مباحث عمده اقتصادى در مورد خانواده مسئله «رشد جمعیت» است که اغلب کشورهاى جهان، بخصوص کشورهاى در حال توسعه، با آن روبه رو هستند و شیوه هاى گوناگونى براى مهار جمعیت به کار بسته اند. از جمله اقداماتى که تا حدى در این زمینه موفق بوده، اجراى برنامه هاى پیش گیرى از باردارى بانوان است. تبلیغات صورت گرفته در این رابطه توجه خانواده ها را به خود جلب نموده و در عمل نیز تأثیر فراوان بر جاى گذاشته است. دلیل این امر شاید این باشد که مهار زاد و ولد به خاطر کاستن از تکالیف باردارى و تربیت فرزند با آسایش و رفاه زنان سازگارتر است و به همین دلیل مورد استقبال گسترده قرار گرفته است. با این وصف، آنان مى توانند با راحتى و آسایش بیشتر زندگى کنند. به هر صورت، خانواده به دلایل متعددى، چه در مباحث نظرى و چه در مباحث عملى، مرکز توجه اقتصاددانان قرار گرفته است.
هـ . روان شناسى
هرچند رویکرد روان شناسى به تجزیه و تحلیل رفتار آدمى مى پردازد و سعى دارد ضمن تشخیص رفتارهاى نابهنجار، علل بروز آن ها را شناسایى کرده و به درمان بیمار بپردازد، اما در عین حال، خانواده را نیز از زوایاى گوناگون مورد مطالعه قرار مى دهد; چرا که خانواده به عنوان یک نظام باز، دایم در حال تحول و دگرگونى است؛ داده هایى را از خارج مى گیرد و چیزهایى را به بیرون مى دهد. خانواده از منظر روان شناختى، براى حفظ تعادل خود، همیشه در دو جنبه «درون سازى» و «برون سازى فعّال» است؛ یعنى در عین سازگارى با تحولات اجتماعى، همه اعضاى خود را از نظر جسمى و روحى به رشد مطلوب مى رساند. طبیعى است که مسائل رشد به لحاظ کمّى و کیفى در روان شناسى بررسى مى شوند.
رویکرد خانواده درمانى از گرایش هاى نسبتاً جدید در دانش روان شناسى است که از زاویه هاى گوناگون به بررسى مسائل خانواده مى پردازد. یکى از نظریه هاى رایج در حوزه خانواده درمانى، نظریه «سیستمى» است. این نظریه، خانواده را موجودى مى داند متشکّل از اجزاى به هم پیوسته که اولا، اعضاى آن تابعى هستند از رفتار سایر اعضاى خانواده، و ثانیاً، خانواده مانند هر نظام دیگرى متمایل به تعادل است. اگر عضوى از خانواده دچار نابهنجارى شود، باید در ارتباط با سایر اعضاى آن درمان گردد؛ زیرا از این نظر، هر عضوى وابسته به محیط خود و دیگر عناصر تشکیل دهنده آن نظام است. بر اساس نظریه «سیستمى»، پیدایش عضو جدید یا کاهش عضو قدیم، مستلزم فشار بر اعضاى سابق خانواده است. این امر ایجاب مى کند که خانواده به گونه اى جوابگوى تعییرات درونى و بیرونى باشد که خود را با شرایط جدید منطبق سازد. به هر حال، دانش روان شناسى به بررسى زاویه هاى گوناگون خانواده پرداخته، راهکارهاى مناسبى را براى پیش گیرى یا درمان رفتارهاى نابهنجار ارائه مى دهد.
و. علوم سیاسى
حکما و اندیشمندان بزرگ، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، از روزگاران قدیم سیاست را به دو نوع «سیاست مُدُن» (شهرها) و «سیاست منزل» تقسیم کرده اند. بدین سان، خانواده و امور مربوط به آن، خود در قلمرو علوم سیاسى قرار مى گیرد و باید مورد توجه نظریه پردازان دانش سیاست قرار گیرد؛ چرا که نهاد خانواده، کوچک ترین واحد اجتماعى و نمونه تمام عیارى است از یک جامعه بزرگ. همان گونه که جامعه کلان نیاز به رئیس، مدیر و برنامه ریزى دقیق دارد، خانواده نیز نیازمند سرپرست و برنامه ریزى است. اگر سرپرست در خانواده نباشد، اعضاى آن دچار تحیّر و سردرگمى مى شوند و این سردرگمى به هرج و مرج اعضاى آن و در نهایت، فروپاشى نظام خانواده منجر خواهد شد؛ چنان که این مسئله در سطح جامعه و نظام سیاسى کشور نیز قابل پیش بینى است. از این رو، خانواده به عنوان یک واحد سیاسى همواره مورد مطالعه کارشناسان مسائل سیاسى بوده است. عامل دیگرى که باعث جلب توجه صاحب نظران امور سیاسى به نظام خانواده شده این است که کانون خانواده نقش مؤثرى در تربیت نیروى سیاسى ـ اجتماعى دارد. اگر نگاهى به گذشته و حال جوامع بیندازیم، به روشنى درمى یابیم که سیاست مداران بنام تاریخ در محیط خانواده ها پرورش یافته و از همان جا شایستگى هاى لازم را براى اداره امور جامعه کسب کرده اند. همچنین خانواده در حفظ اقتدار ملّى و استقلال یک ملت سهم بسزایى دارد. تاریخ نشان مى دهد که ملت هایى همیشه قوى و پرتوان بوده اند که از نظر خانوادگى، بنیاد محکم ترى داشته اند. در مقابل، انحطاط و شکست هر ملتى از زمانى آغاز شده که اصول خانوادگى در آن ملت رو به ضعف رفته اند. از اینجاست که فرهیختگان دانش سیاسى همواره نهاد خانواده را به عنوان یک شاخص سلامت و قدرت حیات سیاسى ـ اجتماعى جامعه معرفى مى کنند و اینکه هرگونه ضعفى در نظام خانواده بر دوام و بقاى حیات ملّى تأثیر مى گذارد. به نظر بسیارى از کارشناسان، توسعه سیاسى و اقتدار ملّى یک کشور تا حد زیادى وابسته به استحکام نظام خانواده است.
امروزه نیز سیاست مداران جهان در تمام دنیا از حیات فرهنگى و اقتصادى خانواده ها به شدت حمایت مى کنند. این کار به لحاظ سیاسى ـ اجتماعى مى تواند تحلیل هاى گوناگونى داشته باشد. «عمل به وظیفه» یکى از نگرش هایى است که به این مسئله مى نگرند. براین اساس، تأمین نیازهاى اساسى و فراهم ساختن وسایل آسایش و رفاهى حق ملت بر دولت است. زمام داران سیاسى جامعه بر اساس وظایف دینى و ملّى خود، باید به احتیاجات مردم بپردازند؛چون درآمد ملّى و سرمایه عمومى کشور در اختیار رهبران جامعه قرار دارد و باید صرف معیشت خانواده ها گردد.
نگرش دیگر این است که خانواده ها در پیدایش و استمرار قدرت نقش اساسى دارند و بدین دلیل، مورد حمایت کارگزاران سیاسى قرار مى گیرند، به ویژه هنگام تعویض قدرت و برگزارى انتخابات وعده هاى بیشترى از ناحیه گروه هاى سیاسى به مردم داده مى شود. بدین سان، خانواده، چه در گذشته و چه در آینده، مورد توجه کارشناسان مسائل نظرى و عملى دانش سیاسى بوده است.
ز. علوم تربیتى
کارشناسان امور تربیتى بیش از هر چیز به عنوان یک نهاد تربیتى به خانواده مى نگرند. فضاى گرم خانواده مناسب ترین جاى پرورش استعدادها و توانایى هاى نسل جدید است؛ محیطى سرشار از مهر و محبت، عواطف و احساسات پاک، و کودک از همان روزهاى نخست زندگى، در آغوش پر مهر پدر و مادر قرار گرفته، درس ایثار، محبت، مروّت و وفادارى فرامى گیرد. روحیه تعاون و همکارى و خدمت به مردم در فضاى خانواده شکل مى گیرد. کودک مى آموزد که چگونه با دیگران زندگى کند و چگونه در برنامه ریزى ها و تصمیم گیرى ها شرکت کند. به نظر کارپردازان امور تربیتى، کانون خانواده بسان یک مرکز تعلیم و تربیت غیررسمى، اصول و آداب زندگى را از راه غیر مستقیم به فرزندان ارائه مى دهد. به عقیده آنان، خانه همواره در کنار مدرسه از عوامل مؤثر در فرایند تعلیم و تربیت مطرح بوده و کارایى خود را نیز نشان داده است. هرقدر پیوند خانه و مدرسه محکم تر باشد، بازدهى تعلیم و تربیت بیشتر خواهد بود. تشکیل انجمن هاى اولیا و مربیان در اغلب مراکز آموزشى به همین منظور انجام مى گیرد. هریک از اعضاى خانواده، بخصوص پدر و مادر، در تربیت کودک نقش بسزا دارند.