احترام به والدین
نکته: به حکم عقل، احترام پدر و مادر بر فرزند واجب است؛ چون اصل آدمی پدر و مادر اوست و کمترین دلیل احترام پدر و مادر این است که هر دو واسطه میان تو و آفریدگار تو هستند، پس به همان اندازه که برای آفریدگار خود و خودت احترام قائل هستی، واسطه را نیز به همین اندازه باید احترام کنی. فرزندی که پیرو خرد است هیچ گاه از مهر پدر و مادر و حق آنان غفلت نمی ورزد. (1)
اهمیت حق والدین
توصیه: مواظب باش که رنج پدر و مادر را بی ارزش نشماری؛ که خداوند درباره حق پدر و مادر انسان را بسیار مؤاخذه می کند. (2)
فضیلت خدمت به والدین
روایت: مردی آمد نزدیک رسول (ص) و گفت یا رسول الله می خواهم به همراه سپاه تو به جنگ روم. رسول (ص) او را فرمود: مادر و پدرِ زنده داری؟ گفت: دارم گفت:جنگ تو در خدمتِ ایشان است؛ یعنی اگر جنگ خواهی کردن با آن چیزی کن که تو را در برابر ایشان نافرمان می کند و بر آزارایشان گستاخ می کند.(3)
فضیلت نیکی به والدین
حدیث: امام صادق علیه السلام فرمود: «نیکی به والدین از حُسن شناخت بنده به خدای تعالی است؛ زیرا هیچ عبادتی از نیکی به پدر و مادر برای خدا، مؤمنین را سریع تر به رضای الهی نمی رساند.».(4)
سزای نیکی به والدین
حکمت: با پدر و مادر خود چنان کن که می خواهی فرزندان تو با تو کنند، چون طبیعت فرزند تو نیز به سرشت تو شبیه است. (5)
نیکی به والدین نیکی به خود است
تمثیل: فرزند چون میوه است و پدر و مادر چون درخت؛ هر اندازه که درخت را بهتر نگه داری، میوه او بهتر می شود. پس چون احترام پدر و مادر را بهتر حفظ کنی، دعای انان در حق تو بیشتر مستجاب می شود و از رضای خدا بیشتر برخوردار می شوی . (6)
نیکی با آنان حتی اگر دعوت به شرک کنند
آیه و تفسیر: خداوند متعال می فرماید: «و اگر والدین تو کوشیدند که شریک قرار دهی با من آنچه را که علم به آن نداری، پس از آنان اطاعت نکن، و همراهی شان کن در دنیا به نیکی، و پیروی کن راه آنان را که به سوی من حرمت می کنند، و به سوی من است بازگشت شما».(7)
امّا درمعاشرت، پس با آنان مدارا کن و به آنان مهربانی کن و زحمت آنان را تحمّل کن، همان طور که آنان زحمت تو را در طفولیت تو تحمّل کردند. (8)
نیکی به مادر
روایت: مردی از پیغمبر (ص) پرسید: یا رسول الله مقدم تر کسی که من به او احسان کنم کیست؟ گفت: مادرِ گفت: پس از آن؟ گفت: مادر. گفت : پس از آن؟ گفت: مادر گفت: پس از آن؟ گفت: پدر.( 9)
حرمت پدر
حکایت: بر سینه فضل بن یحیی برمکی، (10) لکه های سپیدی ایجاد شده بود که او را بسیار ناراحت می کرد؛ تا جایی که فقظ شب ها به حمّام می رفت تا کسی از بیماری او آگاه نشود.
نزدیکان خود را فراخواند و پرسید این روزها ماهرترین و داناترین پزشکِ عراق، خراسان، شام (11) و پارس (12) کیست؟ گفتند: چائلیقِ(13) فارس. فضل برمکی کسی را به شیراز فرستاد تا جاثلیق را به بغداد ببَرد. سپس با جاثلیق خلوت کرد و برای امتحان او گفت: ضعفی در پای من ایجاد شده که باید معالجه کنی. جاثلیق گفت: از لبنیات و ترشی ها پرهیز کن. گوشت را با نخود بپز و آب آن را بخور و به عنوان شیرینی، ترکیبی از زرده تخم مرغ و عسل استفاده کن پس از خوردن این غذاها، من معالجه با دارو را آغاز می کنم .
فضل برمکی پذیرفت، ولی آن شب طبق عادت، همه جور غذایی می خورد. آن شب آش زیره غلیظ پخته بودند که فضل همه را خورد و به همراه آن از «کوامخ (14)» و «رواصیر»(15) هم پرهیز نکرد.
روز بعد جاثلیق امد و ادرار فضل برمکی خواست. وقتی بهآن نگاه کرد، خشمگین شد و گفت: من نمی توانم تو را معالجه کنم. تو را از خوردن ترشی ولبنیات بر حذر داشته ام؛ و تو آش زیره و کوامخ و غذاهای تند خورده ای. معالجه من برای تو سودی نخواهد داشت.
فضل برمکی، دانش و مهارت جاثلیق را ستود و بیماری خود را به او گفت و گفت که تو را برای مداوای این بیماری فراخواندم و آنچه به تو گفتم، برای امتحان بود.
جاثلیق مداوا را آغاز کرد. هر چه از دستش بر می آمد، انجام داد. مدتی گذشت ولی هیچ فایده ای نداشت. جاثلیق مضطرب و پریشان شده بود چون آن بیماری، چندان مهم نبود ولی معالجه اش طولانی شده بود.
روزی جاثلیق در کنار فضل برمکی نشسته بود. به او گفت: ای پادشاه، هر معالجه ای که می دانست انجام دادم ولی اثری نداشت. شاید پدرت از تو راضی نیست. پدرت را از خودت خشنود کن تا تو را مداوا کنم.
آن شب فضل برمکی نزد پدرش، یحیی رفت به پای او افتا د واز او طلب بخشش کرد. پدر پیرش او را بخشید. سپس جاثلیق هم مداوا را ادامه داد و پس از مدت کوتاهی، فضل شفا یافت. پس از آن فضل از جاثلیق پرسید: تو از کجا می دانستی که علّت بیماری من، نارضایتی پدرم بود؟ جاثلیق گفت: هر معالجه ای که کردم، فایده نداشت. با خود گفتم این مرد بزرگ از کجا چنین صدمه ای خورده؟ هر کجا نگریستم، کسی را نیافتم که شبی با رنجیدگی از تو، به خواب رود؛ بلکه همه از بخشش ها و پاداش های تو، به امنیت و آسایش رسیده بودند. تا آنکه خبردار شدم پدرت از تو رنجیده؛ و میان شما کدورتی است. فهمیدم که علت بیماری تو همین است و آن را مداوا کردم. حدس من درست بود.
فضل برمکی ثروت فراوان به جاثلیق بخشید و او را به فارس فرستاد(16)
تکریم والدین
توصیه :از پدر و مادرت روی برمگردان، و صدایت را از صدای آنان بلندتر مکن، که بزرگداشت آنان از دستورات الهی است، و با آنان به لحن نیک سخن بگو به آنان ملاطفت کن که همانا خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند. (17)
قدر شناسی از والدین
نکته: پدر و مادر ، کشتزار نیکی و اصل وجود آدمی هستند؛ پس چون در حق آنان کوتاهی کنی، شایسته نیکی نخواهی بود؛ زیرا آن کس که حق شناس اصل وجود خود نباشد، حقّ فروع را نیز نخواهد شناخت و با مردمان حق ناشناس نیکی کردن، از بی خردی است. (18)
به میراث والدین چشم نداشتن
توصیه: بر حذر باش از اینکه به خاطر میراث، مرگ پدر و مادر را طلب کنی؛ زیرا بدون مرگ آنان هم، خداوند روزی مقدّر تو را به تو می رساند؛ چرا که روزی از پیش معین شده و قسمت ازلی هر کس را بدو می دهند؛ پس تو برای روزی خود را به زحمت مینداز که روزی آدمی با کوشش فراخ نمی شود.(19)
لطیفه به پسری گفتند دوست داری که پدرت بمیرد تا میراث او بگیری؟ گفت: نه، اما دلم می خواهد او را بکشند که هم میراث او را بگیرم و هم خون بها و دیه او را بستانم
فرزند که خواهد ز پی مال، پدر را
خواهد که نماند پدر و مال بمانَد
خوش نیست به مرگ پدر و بردن میراث
خواهد که کشندش که دیت (20) هم بستاند (21)
علت توجه نکردن فرزندان به توصیه های والدین
نکته: طبیعت روزگار این است که هیچ فرزندی پند پدر خویش را به کار نبندد؛ زیرا شور جوانی این پندار را در سر جوانان می پروراند که آنان از پیران ادراک بهتر و دانش بیشتر ی دارند؛ اگر چه من خود این حقیقت را می دانم، امّا مهر پدری و دلسوزی پدرانه من نسبت به تو به من اجازه خاموش ماندن نمی دهد. (22)
پی نوشت ها :
1ـ پند پدر(بازنویسی قابوس نامه)، ص23
2ـ همان.
3ـ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج1، ص162.
4ـ چراغ راه دینداری (بازنویسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، ص135.
5ـ پند پدر (بازنویسی قابوس نامه)، ص24.
6ـ همان.
7ـ لقمان: 15.
8ـ چراغ راه دینداری ( بازنویسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، صص135و136
9ـ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج1، ص162.
10ـ پسر بزرگ یحیی بن خالد برمکی که خود در سده دوم هجری مدتی حاکم ایالت های جبال، طبرستان، دماوند، کوش . ..بود.
11ـ سوریه کنونی.
12ـ استان فارس.
13ـ یکی از مراتب روحانیان مسیحی.
14ـ ترکیبی از شیر، پونه و ادویه های تند.
15ـ حبوباتی که با روغن، ترشی، و ادویه تند بپزند.
16ـ چهار مقاله، چهل حکایت (بازنویسی چهار مقاله)، صص146- 148
17ـ چراغ راه دینداری ( بازنویسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، ص136.
18ـ پند پدر (بازنویسی قابوس نامه)، ص24.
19ـ همان.
20ـ دیت: دیه، خون بها.
21ـ بازنویسی بهارستان جامی، صص127و128
22ـ پند پدر(بازنویسی قابوس نامه)، ص8.
کتابنامه
1انصاری، خواجه عبدالله، صد میدان ، به اهتمام: قاسم انصاری، تهران، طهموری ،1360.
2. بقلی، روز بهان، رساله القدس و رساله غلطات المسالکین، به کوشش: جواد نوربخش، تهران، یلدا قلم،1351.
3. جام، احمد انس التائبین، تصحیح: دکتر علی فاضل، تهران، توس، 1368.
4. ــــــــ، روضه المذنبین و جنه المشتاقین، تصحیح: علی فاضل، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372.
5. ـــــــــ، مفتاح النجات، تصحیح علی فاضل، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1373.
6. چراغ راه دینداری (بازنویسی چهل حدیث از مصباح الشریعه منسوب به امام صادق علیه السلام به کوشش: علیرضا مختار پور، تهران، مؤسسه فرهنگی اهل قلم،1382.
7. خانقاهی ، ابونصر طاهر بن محمد، گزیده در اخلاق و تصوف، به کوشش: ایرج افشار، تهران، علمی و فرهنگی،1374.
8. رفیع آبادی، محمد بن محمد، حسن دل، قم، نهاوندی، 1380.
9. روش دلاوری و جنگاوری (بازنویسی آداب الحرب و الشجاعه)، به کوشش: منوچهردانش پژوه، تهران، مؤسسه فرهنگی اهل قلم،1382.
10. سنایی غزنوی، خلاصه صدیقه (برگزیده حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه)، به کوشش: امیربانوی کریمی، تهران، زوار،1374.
11. صفی، فخر الدین علی، گنجینه لطایف (بازنویسی لطایف الطوایف)، به کوشش: علی اکبر احمدی دارانی و مرتضی رشیدی اشجردی، تهران، مؤسسه فرهنگی اهل قلم، 1382.
12. عبّادی، قطب الدین اردشیر، مناقب الصوفیه، به کوشش: نجیب مایل هروی، تهران، انتشارت مولی،1362.
13. ــــــــ، التصفیه فی احوال المتصوفه (صوفی نامه)، تصحیح: غلامحسین یوسفی، تهران، انتشارات علمی، 1368.
14. عنصر المعالی، کیکاووس، پند پدر(بازنویسی قابوس نامه)، به کوشش: غلامرضا مستعلی، تهران، مؤسسه فرهنگی اهل قلم،1382.
15. عین القضاه، عبدالله بن محمد، تمهیدات ،تصحیح: عفیف عسیران، تهران، منوچهری، 1370 .
16. ــــــــ، نامه های عین القضات همدانی، به اهتمام: علینقی منزوی و عفیف عسیران، تهران، اساطیر،1377.
17. غزالی، محمد، کیمیای سعادت، تصحیح: حسین خدیو جم، تهران، علمی و فرهنگی،1381.
18.ـــــــــ، نصیحه الملوک، به کوشش: جلال الدین همایی، تهران، انتشارات بابک،1361.
19. مایل هروی، نجیب این برگ های پیر، تهران، نشر نی،1381.
20. مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، تصحیح: محمد سرور مولایی ، تهران، توس،1377 .
21. مستملی ،اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، تصحیح: محمد روشن، تهران، اساطیر،1363.
22. مستوفی، یوسف بن علی، خردنامه، به کوشش: منصور ثروت، تهران، امیرکبیر ،1372.
23. نخشبی، ضیاء الدین سلک سلوک، تصحیح: غلامعلی آریا، تهران، زوار،1382.
24. نسفی، عزیز الدین، انسان کامل (بازنویسی انسان الکامل)، به کوشش: محمد رضا اسفندیار تهران، مؤسسه فرهنگی اهل قلم،1380.
25. نیشابوری، رضی الدین ابوجعفر محمد، مکارم الاخلاق ( دو رساله در اخلاق)، به کوشش: محمد تقی دانش پژوه ،تهران، دانشکده علوم معقول و منقول دانشگاه تهران،1341.
26. هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، تصحیح محمود عابدی، تهران، سروش، 1383.
گنجینه ش 81