1. گزینـش دوسـت
الإمام علیّ علیه السلام:
أَلصّاحِبُ کَالرُّقْعَهِ فِى الثَّوبِ فَاتَّخِذْهُ مُشاکِلاً.
[غررالحکم ج1 ص379]
امام عـلى علیه السلام فرمود: همنشین و دوسـت، همانند وصله در لباس است، پس آن را همشکل برگزین.
در این که هزار دوست کم است و یک دشمن بسیار، حرفى نیست.
در این هم که انتخاب دوست، هنر است و هنر بزرگتر، نگهداشتن دوست است، سخنى نیست.
مهمتر از همه، داشتن «معیار» در انتخاب دوست است. نیازى به توضیح نیست که همنشینى، تا چه حد در افکار و رفتار انسان مؤثر است. گاهى صالحترین افراد، قربانى معاشرت با دوستان ناباب مى شوند. گاهى هم انسانهاى خطاکار و آلوده، در اثر همجوارى با افرادى خودساخته و پاک، از عطر دلاویز صداقت و پاکى و دیندارى آنان، معطر مى شوند و راهى نو در پیش مى گیرند.
به تعبیر مولایمان حضرت على علیه السلام، گزینش دوست، مثل وصله زدن بر جامه اى است که پاره شده است. عاقلانه آن است که وصله را از جنس و نوع و رنگ پارچه اى انتخاب کنیم که به هم بخورند و ترکیب ناهماهنگى پدید نیاورند طبق فرهنگ «کبوتر با کبوتر باز با باز»، زیبنده دوستى با یک مسلمان متعهّد، کسى است که شایستگى اخلاقى و پاکى و عفاف داشته باشد.
دوستانى انتخاب کنید که با فکر و فرهنگ و باورهاى دینى و سنتهاى ارزشمند مکتبى و ملى شما متناسب باشد، وگرنه چهره زندگى و اخلاق اجتماعى شما زشت و ناهماهنگ خواهد شد.
کسى که به ایمان و اخلاق و تعهد شما آسیب برساند، «وصله ناجور» بر اندام شماست.
2. رعـایت اولـویـّتها
الإمام علیّ علیه السلام:
مَنِ اشْتَـغَلَ بِغَیْرِالْمُهِمِّ ضَیَّعَ الأَهـَمَّ.
[(غررالحکم ج2 ص330]
امام عـلى علیه السلام فرمود: هر کس به کار غیر مهم بپردازد، کار مهم تر را تباه ساخته است!
از ضرورى ترین کارها در یک «زندگى موفق» برنامه ریزى و اولویت بندى در کارهاست.
به هر چیزى به اندازه اهمیت و ضرورتش باید بها داد و وقت صرف آن کرد.
همه کارها در یک درجه از اهمیت نیستند.
کارِ لازم داریـم و لازمـتر، مفید داریم و مفـیدتر. در یک مرحله بـاید این اولویتها را شـناخت، در گام دوم بـاید طبـق آن، برنـامه ریزى و عـمل کــرد.
این یکى از شیوه ها و نکات «مدیریت» است که انسانرا در رسیدن به هدف و بهره گیرى از امکانات موفق تر مى سازد.
راستى… به چه کارى مشغولیم؟
آیا کارهاى مهمترى هست که زمین مانده باشد؟ اگر وقت خود را صرف کارهاى کم اهمیت یا غیر ضرورى یا لغو بکنیم، در آینده حسرت این غفلت ها را خواهیم خورد و آنگاه دیگر فرصت تدارک و جبران هم برایمان نخواهد بود.
«اَهمّ» و «مُهم» کردن در امور و برنامه ریزى، شرط کامیابى است در غیر این صورت، آنچه باید انجام دهیم، زمین مى ماند و کارهاى کم اهمّیت سرمایه و وقت و عمر ما را مى خورد!
3. آزادِ اسیر، برده آزاد
الإمام علیّ علیه السلام:
أَلْعَبْدُ حُرٌّ ما قَنَعَ، أَلْحُرُّ عَبْدٌ ماطَمَعَ.
[غررالحکم ج1 ص113]
امام عـلى علیه السلام فرمود: بنده اگر قناعت کند، «آزاد» است، آزاد، اگر طمع داشته باشد «برده» است!
گاهى بندها و رشته هاى درونى، انسان را به قید مى کشد و برده مى سازد. بردگان لوکس، اتوکشیده، درس خوانده و پولدار زیادى را مى توان در جامعه دید.
آنچه انسان را «آزاد» مى سازد، رهایى از دام حرص و کمند دست و پاگیر آز است.
اگر کسى از «گنج قناعت» برخوردار باشد و دست طمع پیش این و آن دراز نکند، حتى اگر غلام و برده هم باشد،عزیز است و ریشه عزتش همان آزادگى از قید طمع و افزون خواهى است.
ولى… آزمندان، در عین توانگرى و تمکن، همچنان چشمشان به دست این و آن است و همین حرص و طمع، آنان را به «ذلت بردگى» مى کشد.
گرفتاران طمع، یا براى حفظ آنچه «دارند»، یا براى رسیدن به آنچه «ندارند»، گاهى نوکر صفت مى شوند و تملّق و چاپلوسى مى کنند و به حقارت هاى ننگ آورى تن مى دهند.
گزاف نیست سخن مولا، که انسان قانع، «آزاد» است و اهل طمع، «برده» است.
4. کمگویى و گزیده گویى
الإمام علیّ علیه السلام:
مَنْ عَلِمَ أَنَّهُ مُؤاخَذٌ بِقَولِهِ فَلْیُقَصِّرْ فِى المَقالِ.
[غررالحکم ج5 ص232]
امام عـلى علیه السلام فرمود: هر کس بداند که نسبت به سخن گفتنش هم مورد باز خواست قرار خواهد گرفت، پس سخن را کوتاه کند.
آیا حرف زدن هم «عمل» است که «حساب» و مؤاخذه و پاداش و کیفر داشته باشد؟ آرى.
از آفتهاى زندگى روزمرّه ما «حرّافى» و گاهى هم «ورّاجى» است.
سخنان بیهوده و لغو را اگر کنار بگذاریم، از آینده سخنانى هم که آمیخته به غیبت، هتک مؤمن، تهمت، دروغ و استهزاء است اگر هراسان باشیم، کلام ما خیلى کمتر و کوتاهتر از اینها خواهد شد. مگر حرف حسابى چه قدر داریم؟
مهم آن است که «حرف» را هم «عمل» به شمار آوریم و اینکه باید روزى در محکمه حسابرسى خدایى جوابى قانع کننده براى هر چه گفته ایم، داشته باشیم.
آیا مجازیم که هر چه شنیدیم، بازگو کنیم؟
چه بهتر که جز حق نگوییم، و براى هر گفته خویش، مستند و انگیزه محکمه پسند داشته باشیم.
5. آمـوزش مهـمترهـا
الإمام علیّ علیه السلام:
اِنَّ رَأیَکَ لا یَتَّسِعُ لِکُلِّ شَئٍ فَفَرِّغْهُ لِلْمُهِمَّ.
[غررالحکم ج2 ص606]
امام عـلى علیه السلام فرمود: فکر تو گنجایش هر چیز را ندارد، پس آن را براى آنچه «مهم» است، فارغ گردان.
اینکه چه باید خواند، چه باید آموخت، چه باید کرد؟ نیازمند گزینش براساس «اولویت»، «ضرورت» و «نیاز» است.
ظرفیت فکر و ذهن ما محدود است.
دامنه آموختنى ها و خواندنیها، کتب و علوم و… نیز بسیار گسترده است. چاره اى جز «برخوردگزینشى» نیست.
وقتى نمى رسیم همه کتابها و نشریّات را بخوانیم، مفیدترین ها و لازم ترین ها را بخوانیم.
اگر ذهن خود را از «معلومات غیر مفید»، پر کنیم، جایى براى علوم ضرورى باقى نمى ماند.
در این زمینه، باید از صاحبنظران هر رشته و فن نظر خواست و از تجربه و دانش آنان سود جست.
آیا همه آنچه را در پى فراگرفتن آنید، لازم و با اهمیت و مورد نیاز شما و مفید براى زندگى تان است؟
مبادا بعدا غصه بخورید که چرا با مطالب کم اهمیت یا بى خاصیت، ذهن خود را پر کرده اید!…
6. اول اندیشه، وآنگهى گفتار
الإمام علیّ علیه السلام:
قَـدِّرْ ثُـمَّ اقْـطَعْ وَ فَـکِّرْ ثُـمَّ انْـطِقْ.
[غررالحکم ج4 ص506]
امام عـلى علیه السلام فرمود: اندازه گـیر، سپس بِبُـر. بیندیش، آنگاه بـگو.
به کارگیرى اندیشه و فکر در تصمیم گیریها، انتخاب ها، گفتن ها و داورى ها، نشانه خردمندى و فرزانگى است.
همچنانکه یک خیاط، براى دوختن لباس، ابتدا اندازه مى گیرد، سپس قیچى را بر پارچه نهاده، آن را مى برد. تصمیم هاى ما در زندگى نیز، کمتر از بریدن یک پارچه و دوختن یک جامه نیست.
حرفهاى نسنجیده، پشیمانى مى آورد.
کارهاى بى حساب و تصمیم هاى عجولانه و اقدامات بى برنامه گاهى زیانبار است.
کنترل زبان و مهار گفتار، و آینده نگرى و فرجام اندیشى مانع ندامتهاى بعدى مى شود.
اگر چیزى را نگوییم، بعدا با گفتن، قابل جبران است چون همان سخن و زبان در اختیار ماست.
ولى… آنچه نبایست برزبان آید، اگر بى فکر و تأمل بر زبان آمد و به گوش دیگران رسید، تیرى است که از کمان رها شده و آبى است که برزمین ریخته است.
بارى… اول اندیشه، آنگاه گفتار و اقدام!
7. آراســتگى
الإمام علیّ علیه السلام:
أَلتَّجَمُّلُ مِنْ أَخْـلاقِ المُؤمِنینَ.
[(غـررالحکم)]
امام عـلى علیه السلام فرمود: آراستگى از اخـلاق مؤمـنان است.
وقتى خدا زیباست و زیبایى را دوست مى دارد، دین او هم زیباست و دستورهاى مکتبى هم آراسته و زینت بخش اخلاق و زندگى و نشاط آور براى جسم و روح است.
نظم و نظافت و تمیزى و آراستگى، ره آورد غرب و اروپاییان نیست، بلکه فرمان اکید و صریح دین ماست. سیره بزرگان دین نیز، شاهد این مدعاست.
آراستگى، غیر از مدپرستى و خودباختگى و تشبیه به بیگانگان در قیافه و لباس و آرایش است.
حد و مرز «گناه» نیز باید شکسته نشود و به نام «آراستگى» قیافه هاى فسادانگیز نباید رواج یابد.
نه ژولیدگى و وارفتگى و بدبویى و یقه چرکى، نه تقلید از بیگانه و الگوگیرى از گروههاى مبتذل و شکل و شمایل بى هویت ها و خود باختگى در برابر فرهنگهاى وارداتى.
بلکه… «آراستگى» آمیخته به عفاف و پاکدلى و پاکدامنى، آنگونه که پیشوایان دین داشتند و مى خواستند.
8. فاصله «بینش» و «بینایى»
الإمام علیّ علیه السلام:
فَقْـدُ الْبَـصَرِ أَهْوَنُ مِنْ فِقْـدانِ الْبَـصیرَهِ.
[غررالحکم ج4 ص413]
امام عـلى علیه السلام فرمود: نابینایى، آسان تر و قابل تحمل تر از نداشتن بینش و بصیرت است.
فاصله «بینایى» تا «بینش» بسیار است.
گرچه «چشم»، براى تشخیص راه و چاه و دیوار و دره، هنگام راه رفتن و عبور و مرور است، ولى «راه» که همیشه کوچه و خیابان نیست که فقط چشم به کارآید!
هم «بصر» لازم است، هم «بصیرت»، ولى کدام یک لازم تر است؟!
هم «کورى» بد است، هم «کوردلى»، اما کدام یک ضایعه بارتر و زیان آورتر است؟
کسانى «چشم سر» دارند و اشیاء پیرامون خود را مى بینند، ولى «چشم دل»شان کور است و به خاطر این کور باطنى، راه حق و خیر و هدایت را نمى بینند و نمى شناسند و عمرى در گمراهى و ضلالت به سر مى برند.
کسانى هم بوده و هستند که گرچه نابینایند، اما «روشندل» و «بصیر»ند و بیناتر از خیلى چشم داران!
قرآن، گمراهان را «کوردل» معرفى مى کند و این که «هر که در اینجا کور باشد، در آنجا هم کور، بلکه گمراه تر است.»
از چشم سر چه سود، اگر «چشم دل» کور باشد؟
اگر «بینش» و «بینایى» را با هم داشته باشیم، این همان «نورٌ على نُور» است.
9. هـمنشینى بـا گل
الإمام علیّ علیه السلام:
صُحْبـَهُ الأَخـیارِ تَـکْسِبُ الْخـَیْرَ، کَالرّیحِ اِذا مَرَّتْ بِالطَّیِبِ حَمَلَتْ طیبا.
[غررالحکم ج2 ص201]
امام عـلى علیه السلام فرمود: همنشینى با نیکان، نیکى مى آورد، مثل بـاد که وقتى به بـوى خـوش (وخوشبو) گذر مى کند، با خود بوى خوش مى آورد.
رنگ پذیرى انسان از محیط و اطرافیان، از خصیصه هاى اوست.
هم معاشرت با افراد صالح، تأثیر مثبت و سازنده بر انسان مى گذارد، هم همنشینى با دوستان بد و اشخاص آلوده و بد دل، دل و اندیشه و رفتار انسان را تحت تأثیر قرار مى دهد.
قرار گرفتن در فضاى معطر، هر چند انسان عطر نزند، آدمى را خوشبو مى سازد. «سعدى» به همین حکمت والا در گلستان اشاره کرده، آنجا که همنشینى «گِل» و «گُل» را مطرح نموده است که کمال همنشین، حتى در گل و خاک هم اثر مى گذارد.
همچنان که عبور باد و نسیم از یک مزبله و لجنزار، نسیم را متعفن و بدبو مى سازد و مشام را آزار مى دهد، عبور نسیم از یک بوستان پر از گل و از یک گلستان معطر، مشام را روح و نشاط مى بخشد.
همنشینى با افراد، انسان را در حال و هوا و فضاى همان خلق و خوى قرار مى دهد.
تا مى توان با پاکان و خوبان رفاقت و دوستى کرد، چرا همدمى و همنشینى با آلودگان؟!…
10. خوارى در زمان برکنارى
الإمام علیّ علیه السلام:
تَکَـبُّرُکَ فىِ الوِلایـَهِ ذُلٌّ فىِ الْعـَزْلِ.
[غررالحکم ج1 ص248]
امام عـلى علیه السلام فرمود: تکبر تو در دوران ریاست، موجب خوارى در دوران برکنارى است.
ریاست و پست هم «ظرفیت» مى خواهد.
بعضى به محض آنکه به ریاست و میزى مى رسند، خود را گم مى کنند، رفتارشان با دوستان و آشنایان و اقوام و مردم عوض مى شود، رفتار متکبرانه و از روى بى اعتنایى به مردم، آنان را از چشمها و دلها مى اندازد و «پایگاه قلوب» سقوط مى کند.
تا وقتى در «ریاست»اند، سقوط آن پایگاه و از دست دادن آن جایگاه، محسوس نیست، چون بالأخره قدرت و نفوذ و امر و نهى و امضا و خدم و حشم دارند.
ولى… وقتى برکنار و معزول مى شوند یا دوران مسؤولیت و ریاستشان به پایان مى رسد، «تنها» مى شوند و «خوار» مى گردند. این تنهایى و خوارى در دوران برکنارى، محصول آن کبر و غرور در دوران ریاست و مسؤولیت است.
آنان که تواضع، حسن خلق، احترام به دیگران و انسانیت و شرف را در آن دوره داشته باشند، وقتى برکنار یا بازنشست هم بشوند، بازهمان «عزیز» قبلى هستند و پایگاه مردمى و جایگاه شخصى شان (نه موقعیت شغلى و مقامى) ملحوظ است.
و راستى چه تلخ است خوارى پس از عزت!
11. رابطه پدران و فرزندان
الإمام علیّ علیه السلام :
بِـرُّوا آباءَکُمْ یَبِـرُّکُمْ أَبْنـاؤُکُمْ.
[غررالحکم ج3 ص267]
امام عـلى علیه السلام فرمود: به پدران خود خوبى کنید، تا پسرانتان هم به شما خوبى کنند.
بزرگ شمردن بزرگان خانواده و حفظ حرمت آنان، سنتى دینى و دستورى خدایى است. حق شناسى و اداى سپاس نسبت به زحمات و خدمات پدران، دلیل «رشد عقلى» و «کمال عاطفى» است.
فرزندان، ادب رفتارى و شیوه معاشرت و فرهنگ اجتماعى را از اولیاى خود مى آموزند.
اگر «نهال ادب» در زمین دل کودکان کاشته شود، در آینده به ثمر خواهد نشست.
این بذرافشانى و نهال نشانى، گاهى هم غیر مستقیم است. ما اگر در برابر پدر و مادر خویش، تواضع و احترام و احسان نداشته باشیم، فرزندانمان از کجا بیاموزند که در مقابل پدرانشان باید ادب نشان دهند و کوچکى و فروتنى کنند؟
کودکان، اگر ببینند که والدین، به پدر بزرگ و مادربزرگ، احترام مى گذارند و نیکى مى کنند و تکریم و نوازش و مراقبت آنان را «عبادت» مى شمرند، همین را خواهند آموخت و با پدر و مادر خودشان چنان خواهند بود.
اگر مى خواهید فرزندان، هواى شما را داشته باشند، هواى پدر و مادر خود را داشته باشید!
12. رابطه پرخورى و بیمارى
الإمام علیّ علیه السلام:
قِـلَّهُ الأکْلِ یَمْنَعُ کَثـیرا مِنْ أَعـلالِ الجِسْمِ.
[غررالحکم ج4 ص505]
امام عـلى علیه السلام فرمود: کم خوردن، از بسیارى از بیماریهاى جسمى جلوگیرى مى کند.
«پرخورى» ریشه بسیارى از بیماریهاست و «پرهیز»، اصلى ترین درمان خیلى از دردهاست. در روایات نیز چنین حکمتى بیان شده است.
فرمان «روزه» نیز، اگر حکمتها و فلسفه هایى دارد، یکى هم سامان بخشى به وضعیت بدن و دستگاههاى تغذیه در درون و ساخت و سازهاى داخلى بدن است.
البته بشرطى که روزه گرفتن، نوعى آسایش و استراحت دادن به «جهاز هاضمه» باشد، نه آنکه با پرخوریهاى هنگام افطار و سحر، نه تنها استراحت را از معده بگیریم، بلکه بار آن را بیشتر و کار آن را اضافه تر سازیم!
«روزه درمانى» نیز که در برخى معالجات به کار گرفته مى شود، به نوعى استفاده از همین نکته و حکمت است.
حیف است «روزه» را که مى تواند «درمان کننده» باشد، با پرخوریهاى شامگاهى و سحرگاهى از خاصیت بیندازیم.
13. قدر عافیت کسى داند که…
الإمام علیّ علیه السلام:
شَیْئانِ لایَعْرِفُ فَضْلَهُما إلاّ مَنْ فَقَدَهُما: ألشَّبابُ وَالعافِیهُ.
[غررالحکم ج4 ص183]
امام عـلى علیه السلام فرمود: دوچیز است که فضیلت آن دو را نمى شناسد مگر کسى که آنها را از دست بدهد: جوانى و عافیت.
البته تنها «جوانى» و «عافیت» چنین نیست. هر نعمتى چنین است که تا هست، قدرش ناشناخته است و چون از دست رفت، قدرش معلوم مى شود؛ مثل: فراغت، قدرت، پدر و مادر، دوست خوب، فرصت آموختن، همسر و…
ولى دو نعمت یاد شده، گوهرهاى گرانبهاترى هستند، بى بدیل و دست نیافتنى.
کدام سالخورده است که حسرت ایام جوانى و فراغت آن دوران را نداشته باشد؟
کدام گرفتار و بیمار است که از دوران خوش آسایش و آرامش و تندرستى با اندوهى تلخ، یاد نکند؟
به گفته سعدى: «قدر عافیت کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید.»
استفاده بهتر از فرصت جوانى و بهره ورى کامل از دوره نشاط و سلامتى و توانایى جسمى و آرامش و آسایش و امنیت اجتماعى، نشانه شناخت قدر و قیمت این دوگوهر است.
قدر و ارزش نعمت ها را تادر اختیار ما هست، بشناسیم که فردا دیر است و بى ثمر!
14. آب حلم بر آتش غضب
الإمام علیّ علیه السلام:
أَلْحِـلْمُ یُطْـفِئُ نارَ الغـَضَبِ وَالحِدَّهُ تُؤَجِّـجُ إِحْـراقَهُ.
[غررالحکم ج2 ص123]
امام عـلى علیه السلام فرمود: بردبارى و حلم، آتش خشم را فرو مى نشاند و حدّت و تندى، سوزندگى آن را بر افروخته تر مى سازد.
بى جهت نیست که غضب را به «شعله سرکش» و «آتش گدازان» تشبیه کرده اند.
سوزندگى خشم، هم نسبت به خود فرد غضبناک است، هم نسبت به دیگرانى که مورد خشم قرار مى گیرند.
چه بسـیار تصمیم ها و قضاوتها و برخوردهایى که از سر عصبانیت و غضب انجام مى گیرد و پیـامدهاى تلخ و زیانهاى جـبران نـاپذیر درپـى مى آورد.
حلم ورزیدن و بردبارى نشان دادن مثل آبى است که آتش را خاموش مى سازد. برعکس، تندى و پرخاش و اعمال خشم آن شعله را مشتعلتر مى کند.
گرچه «فرو خوردن خشم» و «کظم غیظ» که اصطلاح قرآنى آن است تلخ است، ولى میوه اش شیرین و نتیجه اش آرام بخش است.
و… گرچه غضب را اعمال کردن، لذت موقت مى دهد و دل انسان خنک مى شود، اما پشیمانى پس از آن و حسرتهاى بعدى جبران ناپذیر است.
خوشا آنان که با «آب حلم»، آتش غضب را فرو مى نشانند.
15. گرفتـاران رنج ابدى
الإمام علیّ علیه السلام:
أَلْحَقـُودُ مُعَـذَّبُ النَّـفْسِ مُتَضـاعِفُ الْهَمِّ.
[غررالحکم ج2 ص91]
امام عـلى علیه السلام فرمود: انسان کیته توز، پیوسته روحش در عذاب واندوهش رو به افزایش است.
به همان اندازه که عفو و گذشت، روح انسان را آرامش و آسایش مى بخشد، کینه توزى و انتقام جویى موجب رنج درونى و عذاب روحى است.
آنکه «عفو» مى کند، کار را پایان یافته مى داند و جان را رها و دل را فارغ؛ ولى کسى که حاضرنیست بگذرد، مایه رنج و ریشه غصه را در درون خود باقى مى گذارد، پیوسته در فکر انتقام و تقاص است و این فکر، او را در رنج نگه مى دارد.
وقتى مى توان راحت زیست، چرا زندگى با اعمال شاقّه را بر خودمان تحمیل کنیم؟
آنکه همان لحظه اول، خطاى دیگرى را مى بخشاید، از همان دم خود را آسوده ساخته و پرونده را بسته است.
کینه توز، اگر نتواند انتقام بگیرد، غصه و اندوه خودخورى اش چند برابر مى شود.
حقا که کینه توزان، گرفتار رنج ابدى اند.
رهایى از این رنج هم به دست خودشان است… با «عفو».
16. توفـیق خـدمت
الإمام علیّ علیه السلام:
إِنَّ حَوائِجَ النّاسِ إِلَیْکُمْ نِعْمَهٌ مِنَ اللّه ِ عَلَیکُمْ فَاغْتَنِمُوها.
[غررالحکم ج2 ص537]
امام عـلى علیه السلام فرمود: نیازهاى مردم به شما، نعمتى از سوى خداوند برشماست، پس آنها را غنیمت شمارید (و در رفع نیاز مردم بکوشید).
توفیق خدمتگزارى به مردم، نشانه ثمربخشى «نهال وجود» انسان است.
گاهى نیز، خداى متعال، افراد را از این راه «آزمایش» مى کند، تا میزان شکرگزارى عملى آنان در مقابل «نعمت»، آشکار گردد.
گاهى دست نعمت و رحمت الهى از آستین «بندگان خالص» بیرون مى آید.
گاهى دیگران به یک «حرف» تو، به گوشه اى از «آبرو» و «اعتبار»تو، به بخشى از «علم» و «تخصص» تو، به ذره اى از گذشت و «ایثار» تو نیاز دارند.
اگر برآورى، به قرب خدا مى رسى.
اگر رد کنى، چه بسا از چشم عنایت الهى بیفتى و صلاحیت برخوردارى از «نعمت» را از دست بدهى و بعد، افسوس بخورى که چرا تا داشتم و مى توانستم، به «خدمت» دیگران نپرداختم؟!
برخوردارى و توانایى تو یک نعمت است، انتظار و درخواست دیگران نسبت به یارى تو، نعمتى دیگر است و «توفیق خدمت» به بندگان خدا، مکمل آن دو نعمت!
و این تکمیل، به دست توست، مغتنم بشمار.
17. جـواب «نمىدانـم»
الإمام علیّ علیه السلام:
لایَسْتَحْیِیَنَّ أَحَدٌ إِذا سُئِلَ عَمّا لایَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ: «لاأَعْلَمُ».
[غررالحکم ج6 ص277]
امام عـلى علیه السلام فرمود: هرگاه از کسى سؤالى شد درباره چیزى که نمى داند، از گفتن «نمى دانم» خجالت نکشد (و بگوید: نمى دانم).
کلید گنجینه دانشها، «سؤال» است.
پرسیدن نیز، نشانه تواضع و دورى از تکبر و غرور است.
نه انسان «داناى همه چیز» است، و نه بى نیاز از «پرسیدن»، پس باید آنچه را نمى دانیم بپرسیم و اگر از چیزى که نمى دانیم بپرسند، با شجاعت و فروتنى، بگوییم: «نمى دانم».
کلمه اى که گفتن آن براى برخى بسیار «سنگین» است و حاضرند در برابر سؤال دیگران هزاران راست و دروغ و آسمان و ریسمان ببافند، ولى یک کلمه «نمى دانم» نگویند، چرا که مى ترسند به موقعیت آنان لطمه وارد شود، در حالى که به اشتباه انداختن مردم و جوابهاى حساب نشده و ناپخته، بدتر و زیان بارتر است.
آنکه از گفتن «نمى دانم» شرم دارد، گرفتار نوعى احساس کاذب و فریب دهنده و غرور است، غرورى که گاهى با مغز، انسان را برزمین مى کوبد!
وقتى همه چیز را نمى دانیم، چرا تلاش کنیم که خویشتن را داناى همه اسرار و صاحب نظر و مطلع از هر چیز بشناسانیم؟
آیا این فریب «خود» و فریب «مردم» نیست؟
18. ناگفتـنىها
الإمام علیّ علیه السلام:
لا تَرُدَّ عَلَى النّاسِ کُلَّما حَدَّثُوکَ فَکَفى بِذلِکَ حُمْقا.
[غررالحکم ج6 ص281]
امام عـلى علیه السلام فرمود: هر چه را مردم به تو گفتند، به مردم مگو و بر مگردان، که همین در نادانى و حماقت، کافى است!
«شنیده»هایمان و «خوانده»ها بسیار است، ولى عاقلانه نیست که بلندگوى تکرار شنیده ها و خوانده ها باشیم، بى آنکه آنچه را «مى گویند» و مى نویسند، به محک بزنیم و بسنجیم و راست و دروغ و صلاح و فساد آن را ارزیابى کنیم.
وقتى بازار «شایعه» داغ است، نقل حرف مردم «شایعه پراکنى» مى شود.
وقتى عده اى نان دروغ مى خورند و کسب تهمت دارند، بازگویى آنچه در گوش ما مى خوانند و در اطرافمان مى پراکنند، گاهى مصداق «نشر اکاذیب» مى شود.
گرچه «دل»، مى خواهد انسان هر چه را شنید، بگوید و از این راه براى خود وجهه و عنوانى کسب کند،
ولى «عقل»، فرمان درنگ و تأمل مى دهد. باید در پالایشگاه ذهن خود، مطالب و شنیده ها را پالایش کنیم، ناسالم ها را دور بریزیم و براى گفتنى ها معیار داشته باشیم.
گاهى رسوایى و بى آبرویى و پشیمانى، محصول و فرایند همین گونه «نقلیات» و پراکندن «حرف مردم» است.
راستى… اگر این روش، ابلهانه نیست، پس چیست؟
19. تـکریم خویشـاوندان
الإمام علیّ علیه السلام:
أَکْرِمْ عَشـیرَتَکَ فَاِنـَّهُمْ جـَناحُکَ.
[غررالحکم ج2 ص229]
امام عـلى علیه السلام فرمود: خویشاوندان خود را گرامى بدار، چرا که آنان بال و پرِ تو هستند.
هیچ کس، غربت و تنهایى و ناتوانى و بى کسى را دوست ندارد.
همه خواستار قدرت و موقعیت و نفوذ و اعتبارند. این بال و پر «پرواز» و بازوى «توانایى» براى انسان، اقوام و خویشاوندانند که بودنشان قوّت قلب مى آورد و حمایتشان دلگرم مى سازد.
هر چه به تحکیم رابطه هاى فامیلى بپردازیم و «صله رحم» و رفت و آمد و حرمت نهادن و نیکى کردن و بال و پر دادن به یکدیگر در میان مجموعه یک خانواده و فامیل بیشتر باشد، اعتبار و قدرت و شوکت آنان افزوده مى شود.
نیکى به بستگان، جاى دورى نمى رود.
ثمره احسان و اکرام نسبت به اقوام و عشیره، به خود انسان برمى گردد و آنان را بعنوان یک «پشتوانه» و «تکیه گاه» در هنگامه خطر و مواقع نیاز براى ما نگاه مى دارد.
اگر از «خویشان»، خیربه همدیگر نرسد و همه بازوى یکدیگر نباشند، از بیگانگان و «اغیار» چه انتظارى است؟!…
بال پرواز هم باشیم، نه قیچى بریدن و چیدن بال و پر!
20. احـترام از روى تـرس
الإمام علیّ علیه السلام
شَرُّ النّاسِ مَنْ یَتـَّقیهِ النّاسُ مَخافَهَ شَرِّهِ.
[غررالحکم ج4 ص178]
امام عـلى علیه السلام فرمود: بدترین مردم کسى است که مردم، به خاطر ترس از شرارت و بدى او، پرهیز و احترامش کنند.
از دست و زبان بعضى، خیر مى بارد، برخى هم جز گزند و بدى چیزى به مردم نمى رسانند. آن کجا و این کجا؟
گاهى براى این که مزاحم کسى نشوید، سراغشان نمى روید، یا به خاطر احترام، به او نزدیک نمى شوید.
گاهى هم پروا و پرهیز و دورى و گریز، به جهت آن است که بیم دارید حرف تند، دشنام، بدى، آزار نسبت به شما داشته باشد، بارى بر دوشتان بگذارد، وقت و آرامش و آسایش شما را سلب کند و… از این گونه علل و عوامل، که همه «شر» محسوب مى گردد.
مسأله دوجانبه و متقابل است.
گاهى هم ممکن است همین آفات و صدمات، در برخورد و گفتار شما نسبت به دیگران باشد و آنان صلاح خویش را در این ببینند که کمتر دور و برشما پیدا شوند و به چشمتان نیایند و سلامت و عافیت را در گریز و پرهیز ببینند.
تا مى توان حوزه اى از «جاذبه» پیرامون خود به وجود آورد، چرا سیم خاردار «دافعه» دور خود بکشیم؟!
21. زکات توانـگرى
الإمام علیّ علیه السلام:
زَکاهُ الیـَسارِ بِـرُّالْجِـیرانِ وَصِلَهُ الأَرْحـامِ.
[غررالحکم ج4 ص106]
امام عـلى علیه السلام فرمود: زکات توانگرى و تمکن، نیکى به همسایگان و پیوند با خویشاوندان اســت .
نعمتهاى خدا، در عین حال که لطف او در حق بندگان است، گاهى هم وسیله «آزمایش» است.
خداوند هر که را به چیزى مى آزماید، یکى را به مال و ثروت، یکى را به جمال و زیبایى، دیگرى را با قدرت و ریاست.
پرداخت زکات، مایه افزایش «مال» مى گردد. این وعده تخّلف ناپذیر خداست.
آیا همسایگانتان را مى شناسید؟ با آنان رفت و آمد و همدلى و همدردى دارید؟ آیا به اقوامتان سرکشى و رسیدگى مى کنید؟ مساعدت و احسان با آنان دارید؟
خدا نکند که زندگى ماشینى و اشتغالات روزمره و گرفتارى هاى زندگى ماشینى، ما را چنان در دریاى «خود»مان غرق کند که «همسایه» و «خویشاوندان» را از یاد ببریم.
از ما اگر به همسایگان خیر و نیکى نرسد، «حق همسایگى» را ادا نکرده ایم.
ناسپاسى، موجب زوال نعمت الهى است.
نکند با ادا نکردن حق و زکات «یسار» و «ثروتمندى»، زمینه ساز زوال گردیم و… گرفتار وبال!
22. عــلامت خــطر!
الإمام علیّ علیه السلام:
عـَجِبْتُ لِمـَنْ یَحْتَمِى الطَّعامَ لأِذِیـَّتِهِ کَیْفَ لا یَحْتَمِى الذَّنْبَ لأَِلیمِ عـُقُوبَتِهِ.
[غررالحکم ج4 ص337]
امام عـلى علیه السلام فرمود: در شگفتم از کسى که از غذا(ى فاسد) به خاطر آزارش پرهیز مى کند، اما از «گناه» به خاطر عذاب دردناکش پرهیزى ندارد!
روح هم بیمار و آلوده مى شود، همچون جسم.
رنج بدن، از غذاى فاسد است و عذاب جان از گناهان.
اگر «پرهـیز»، شـایسته و لازم است، از آنچه زیـان و خـطر بیشتر و جانکاه تر دارد، ضرورى تر است. رنج محدود و گذرا کجا و عذاب سخت و جـاوید کجا؟!
گناه، دل را مى آلاید، جان را تیره مى سازد، شیطان را بر انسان مسلط مى کند، موجب نارضایى خدا و رسول است، پرونده اعمال را سیاه مى سازد، مایه رسوایى مى شود و دهها فرجام زشت دیگر، که از آثار «معصیت» است.
آیا مایه شگفتى نیست که انسان از «آزار طعام» پرهیز و پروا داشته باشد، اما از «عقوبت عصیان» نترسد؟!
زیان گناه، بسیار بیشتر از مفسده غذاى فاسد است، پس چرا بى پروایى و ناپرهیزى؟…
23. دوسـتی هاى پایـدار
الإمام علیّ علیه السلام:
مَوَدَّهُ ذَوِى الدّینِ بَطیئَهُ الاِنْقِطاعِ دائِمَهُ الثَّباتِ وَالبَقاءِ.
[غررالحکم ج6 ص132]
امام عـلى علیه السلام فرمود: دوستى دین داران،دیرگسسته مى شود وثبات وبقاى آن همیشگى است.
گزینش دوست، اگر با «ملاک» و «معیار» باشد، به این زودى ها به جدایى کشیده نمى شود.
اگر بناى دوستى بر «احساس»، «سودجویى» و «فرصت طلبى» استوار شده باشد، ناپایدار است. اما اگر معیار «دین» در کار باشد، به این زودى گسسته نمى شود.
اگر دوستى مى کنید، با دینداران و خداترسان دوستى کنید، چرا که «عقیده دینى» و معتقدات مذهبى، انسان را وظیفه شناس و حق شناس بار مى آورد.
برعکس، پیوند مودت با آنان که تاروپود زندگى شان با رشته هاى دین و عقیده به مبدأ و معاد، انسجام و استوارى نیافته است، ناپایدار است و با تغییر وضع اقتصادى و شرایط روزگار، رابطه ها هم گسسته مى شود.
دین، فرمان مى دهد که «حقوق برادرى» را مراعات کنیم،
با دوستان خویش با ایثار و مواسات و صداقت رفتار کنیم،
از بدزبانى و غیبت و تحقیر بپرهیزیم،
به اتکاى دوستى حقوق دوستان را زیرپا نگذاریم،
آیا با مراعات این دستورها، دوستیها دیرپاتر نخواهد بود؟
24. تـدبیر و آینده نگرى
الإمام علیّ علیه السلام:
ألتـَّدْبیرُ قَبْلَ الْعـَمَلِ یُؤمِنُ النـَّدَمَ.
[غررالحکم ج1 ص372]
امام عـلى علیه السلام فرمود: تدبیر و آینده نگرى پیش از عمل، از پشیمانى ایمن مى سازد.
«عاقل آن است که اندیشه کند پایان را».
برنامه ریزى، محاسبه، آینده نگرى و سنجش عواقب و پیامدها، از عوامل موفقیت انسان است.
هر کارى بازتابى دارد و هر عملى عکس العملى.
«تدبیر» آن است که پیش از هر اقدام، نسبت به ضرورت آن، شیوه عمل، آثار و نتایجش فکر شود.
خیلى از ندامتها، محصول نسنجیده کارکردن است. در انتخاب شغل، در گزینش دوست و شریک و همسر، در سرمایه گذارى در یک طرح اقتصادى، آنچه از حسرت و پشیمانى جلوگیرى مى کند، محاسبه همه جوانب و تصمیم درست و سنجیده و عاقلانه است.
تنظیم «دخل و خرج» و ایجاد موازنه بین درآمد و مخارج نیز، نمونه اى از تدبیر در معیشت است.
کارهاى بى حساب و نقشه و اقدامهاى عجولانه و بدون عاقبت اندیشى به ندامت مى انجامد.
آنچه جلوى «اى کاش»هاى بعدى را مى گیرد و مانع شکل گیرى نطفه حسرت و افسوس مى شود، «مآل اندیشى» و دورنگرى و غلبه بر شتابزدگى و عجله است.
25. بیـم عقـوبت
الإمام علیّ علیه السلام:
مَنْ خافَ العِقـابَ إِنْصـَرَفَ عَنِ السَّیـِّئاتِ.
[غررالحکم ج3 ص335]
امام عـلى علیه السلام فرمود: هر کس از عقاب و کیفر بترسد، از گناهان دورى مى کند.
از مهمترین عوامل بازدارنده از «گناه»، نیروى ایمان و ترس از «عذاب الهى» است.
آن که گناه مى کند، یا به «معاد» و «حساب آخرت»، عقیده و باور ندارد، یا از این مسأله مهم «غفلت» دارد.
تقویت «ایمان مذهبى» استوارترین سددفاعى در مبارزه با فساد و تهاجم فرهنگى و گرایش به آلودگیهاى اخلاقى است. کارى که از «باور» مى آید، از «دانش» ساخته نیست.
از اصول مهم دعوتهاى همه انبیا، توجه دادن به «روز حساب» و «روز عقاب» است و این که مردم در آخرت، پاسخگوى عملکردهاى دنیوى خویشند. هر کس «ذره»اى نیک و بد کند، در آخرت به جزاى آن خواهد رسید.
اجراى حدود و قصاص در جامعه اسلامى از همین رو «برکات بیشمار» دارد و جرائم و جنایات را ریشه کن مى کند.
ترس از کیفر در دنیا و بیم از عذاب در آخرت! این است عامل برچیده شدن مفاسد و آلودگیها.
26. عیـنک واقـع بینى
الإمام علیّ علیه السلام:
مَنْ أَبْصـَرَ زَلَّتـَهُ صَغُرَتُ عِنْدَهُ زَلَّهُ غـَیْرِهِ.
[غررالحکم ج5 ص362]
امام عـلى علیه السلام فرمود: هر کس لغزش خود را ببیند، لغزش دیگران در نظر او کوچک جلوه خواهد کرد.
بعضى ها به عیبجویى از دیگران عادت دارند.
ذره بین نهادن و عیوب و لغزشهاى دیگران را دیدن و بازگو کردن و بزرگ کردن، کار کسانى است که از عیوب خویش بى خبرند. و خود را بى نقص مى پندارند.
غرور و غفلت، سبب مى شود انسان خود را «بى عیب و نقص» ببیند.
لغزشهاى خود ما، کمتر از دیگران نیست.
پس چرا این همه در جلد این و آن افتادن و خطاهاى دیگران را نقل مجالس کردن و به غیبت این و آن پرداختن؟ مگر خودمان از همان گونه عیوب و لغزشها مصون و مُبرّاییم؟
اگر به دیگران با دو چشم مى نگریم، به خودمان و خطاها و لغزشهایمان با چهار چشم بنگریم.
آنگاه خواهیم دید که لغزش دیگران، آن قدر هم بزرگ و در بوق کردنى نیست.
چون ما هم مثل آنان گرفتار لغزشیم، پس چرا غرور؟!
27. بـردگى شــهوت
الإمام علیّ علیه السلام:
مَغْلُوبُ الشـَّهْوَهِ أَذَلُّ مِن مـَمْلوکِ الرِّقِّ.
[غررالحکم ج6 ص138]
امام عـلى علیه السلام فرمود: مغـلوب شـهوت، ذلیل تر از برده زرخـرید است.
شهوت، تنها «شهوت جنسى» نیست.
هر نوع خواسته هاى نفسانى و امیال و غرایز که در وجود ماست، نوعى «شهوت» است. خواسته هایى دارد و در پى «اشباع» شدن و «ارضاء» است.
کسى که نتواند بر خواسته هاى نفس و تمایلات دل خویش «مهار» بزند، بلکه مغلوب و محکوم آن غریزه شود، به ذلت و خوارى مى افتد.
مغلوب شهوت جنسى شدن، آدمى را به حرام مى افکند و رسوا مى سازد.
مغلوب شهوت مالى، انسان را گرفتار حرامخوارى و ثروت اندوزى و قارون صفتى مى کند.
مغلوب شهوت جاه و مقام، انسان را براى رسیدن به آنچه «ندارد»، یا نگهداشتن آنچه «دارد»، به هر تباهى، رذالت، خفّت و ننگ وامى دارد و او را برده اى رام مى سازد.
بردگى نفس و غلامى شهوت، بسیار فاجعه بارتر از حقارت برده اى است که خرید و فروش مى شود و نزد این و آن به خدمت و بیگارى مى پردازد.
سربلند و آقا کسى است که «برده شهوت» نباشد.
28. رابـطه فقر و اسـراف
الإمام علیّ علیه السلام:
سَـبَبُ الْفَـقْرِ الإِسْـرافُ.
[غررالحکم ج4 ص122]
امام عـلى علیه السلام فرمود: اسراف، عامل تنگدستى است.
همیشه «نداشتن»، فقر نیست،
گاهى بد استفاده کردن از «داشته ها» و بد عمل کردن «دارایان» نیز به فقر و تنگدستى مى انجامد.
«اسراف»، یکى از همین «بدعمل کردن ها» در رابطه با مال است.
اگر قناعت، سرمایه اى پایان ناپذیر است،
اگر «تقدیر» و برنامه ریزى، نشانه خردمـندى و توازن در معیشت اسـت، ولخرجى هاى بى حساب و اسراف در هـزینه نیز «سرمایه» را مى خورد و افراد متمـکن را خاک نشین مى سازد.
وقتى در مصرف میوه و نان، اسرافکارى شود، گرانى و کمیابى در پى آن است.
ولخرجى بیهوده تنها به خوراک هم مربوط نیست، در لباس و کفش و دکور خانه و وسیله سوارى و تشریفات مهمانى و تجملات عروسى و وسایل خانه و سوخت و لوازم مصرفى روزانه و… وقتى بیش از حد نیاز و لزوم، تهیه یا مصرف شود، آن کاستیها و خلأها به صورت «فقر» و کمبود جلوه مى کنند.
اگر اسراف، فقرآور است، قناعت هم فقرزداست:
«قناعت، توانگر کند مرد را…»
29. پـاسخى به نام سـکوت
الإمام علیّ علیه السلام:
رُبَّ کَلامٍ جَـوابُهُ السُّـکُوتُ.
[غررالحکم ج4 ص64]
امام عـلى علیه السلام فرمود: چه بسا سخنى که پاسخ آن، «سکوت» است!
بسیارى از فتنه ها، از «زبان» سرچشمه مى گیرند.
کار مهم زبان هم «حرف زدن» است.
بسیارى از حرفها، غیر ضرورى و گاهى هم مفسده انگیزند. پس «چاره»، در سکوت و دم فرو بستن و کم سخن گفتن و هر سخنى را پاسخ نگفتن و پرهیز از جدال کلامى است و مناقشات لفظى.
وقتى سخنى ابلهانه و جاهلانه است، بهترین پاسخ مناسب آن «خاموشى» است.
آنجا هم که جواب دادن به یک حرف، فتنه و فساد به بار مى آورد، مناسب ترین جواب «سکوت » است.
بزرگان گفته اند که: اگر سخن، نقره است، سکوت، «طلا» ست و این اشاره به ارزش سکوت معنى دار و بجا و مصلحت اندیشانه است که به سود فرد و جامعه است.
شاید براى بعضى ها، بهترین عبادت و خدمت به جامعه و خلق خدا، همان «سکوت» باشد، تا نه اختلافى پدید آید، نه به منازعه اى دامن زده شود و نه آتش دشمنى و جبهه گیرى شعله ورتر گردد.
جان به فداى آن سکوت هایى که آتش فتنه ها را فرو مى نشاند!…
30. مشـغولیت و مسـؤولیت
الإمام علیّ علیه السلام:
کُنْ مَشْغـُولاً بِمـا أَنـْتَ عـَنْهُ مَسـْؤُولٌ.
[غررالحکم ج4 ص601]
امام عـلى علیه السلام فرمود: به کارى مشـغول باش که از آن سؤال خواهى شد.
کار و اشتغال، «وقت» انسان را پر مى کند.
اگر کار مهمترى پیش آید، با «کمبود وقت» مواجه مى شویم، چون فرصتها را، صرف کارى کرده ایم که اگر هم «مهم» بوده، «مهم تر» نبوده است.
پس اهم و مهم کردن کارها و اولویت بندى امور، هم جلوى پشیمانى هاى بعدى را مى گیرد و هم «نیرو»، «فرصت»، «امکانات» و «جوانى»، صرف کارى مى شود که بهتر و لازم تر است.
اگر فردا، درباره چیزهایى مورد سؤال قرار بگیریم که به آنها نیندیشیده و نپرداخته ایم، چه خواهیم کرد؟
یا اگر آنچه را مهم پنداشته ایم، فردا معلوم شود که چندان اهمیت و ارزشى نداشته که خودمان و عمرمان و فکر و تلاشمان را خرج آن کرده ایم، آن وقت چه؟… قطعا حسرت و افسوس خواهیم خورد.
این که «عمر و جوانى» را در کجا خرج کرده ایم، از کجا «پول» درآورده ایم و در چه راهى مصرف کرده ایم، اینکه رفتارمان با «پدر و مادر» چگونه بوده است، به قول و قرارهایمان تا چه حد وفا کرده ایم و ذهن انسان هاى متعهّد را مشغول مى سازد.
اینها از جمله امورى اند که نسبت به آنها مسؤولیم و در قیامت هم از آنها «سؤال» خواهد شد.
آیا «مشغولیت» ما در ارتباط با «مسؤولیت» ماست؟!
31. بهـترین مشـاوران
الإمام علیّ علیه السلام:
خـَیْرُ مَنْ شـاوَرْتَ: ذَوُوالنـُّهى وَالْعِلْمِ وَأُولُوالتـَّجارِبِ وَالْحَزْمِ.
[غررالحکم ج3 ص428]
امام عـلى علیه السلام فرمود: بهترین کسانى که با آنان مشورت مى کنى، صاحبان خرد و دانش و تجارب و دوراندیشى اند.
مهمتر از اصل «مشورت»، شناختن و یافتن مشاوران خوب و شایسته است. ولى این «خوبى» و «شایستگى» در مشاور، چیست؟ و معیار آن کدام است؟
انگیزه رایزنى و مشورت، بهره گیرى از دانش و تجربه و خرد دیگران است.
آنچه ما را از خطا و بیراهه و لغزش مصون مى دارد، افزودن دانسته ها و تجربه هاى دیگران به دانش و فهم و تجارب خویش است.
آنکه در کارها و نظرها و تصمیم ها، اهل «حزم»، «آینده نگرى» و «مآل اندیشى» نیست، نمى تواند براى ما «مشاورى خوب» باشد و ما را به صواب برساند.
«خردمندى»، مانع تصمیمهاى عجولانه مى شود.
«تجربه»، بالاتر از علم است و «حزم» هم ما را از پشیمانى هاى ناشى از شتاب و هوس و نقداندیشى مصون مى دارد.
این است که نباید از هر کس نظر خواست و به نظر مشورتى هر فردى عمل کرد.
چهار معیار در مشاور خوب، عبارتند از:
برخوردارى از «علم»، «خرد»، «تجربه» و «حزم»!
32. فرصـت محـاسبه
الإمام علیّ علیه السلام:
ثـَمَرَهُ الُْمحـاسَبَهِ صَـلاحُ النـَّفْسِ.
[غررالحکم ج3 ص334]
امام عـلى علیه السلام فرمود: ثمره «محاسبه»، اصلاح شدن نفس است.
هیچ خردمندى راضى به خسران و زیان در «معامله» نمى شود.
لیکن، شناخت «سود» و «زیان» مهم است.
چه بسیارند کسانى که «نفع» و «ضرر» را به جاى هم اشتباه مى گیرند و گاهى عمرى خسارت مى برند، اما خود را برنده مى پندارند. چه خوب است که دفترچه «محاسبه نفس» افتتاح کنیم.
برنامه اخلاقى و تربیتى «محاسبه»، براى آن است که انسان به سود و زیان عمر خویش بنگرد و سرمایه عمر را که خرج مى کند بازدهى هم برایش داشته باشد.
کسى مى تواند مـدعى «خودسازى» باشد که خودشـناسى هم داشته باشـد.
شگفتا!… انسان براى مقدارى سرمایه مادى و سرمایه گذارى تجارى و سپرده بانکى کلى حساب و کتاب و دفتر جزء و کل و… دارد، اما سرمایه هاى خویش را بى ملاحظه برباد مى دهد و خسران هاى روحى را خسارت به حساب نمى آورد.
نتیجه محاسبه خویش، اصلاح خود است.
روزى چند دقیقه، از خودتان حساب مى کشید؟…
33. عبــرتها
الإمام علیّ علیه السلام:
ما أَکْثـَرَ الْعِبـَرُ وَ أَقَلَّ الإِعْتِبـارُ.
[غررالحکم ج6 ص68]
امام عـلى علیه السلام فرمود: وسایل عبرت گرفتن چه بسیارند، اما عبرت گرفتن چه اندک است!
شکست هایى که براى عده اى پیش مى آیند، مى توانند براى دیگران درس پیروزى داشته باشند.
ناکامى هاى برخى برنامه ها، مى توانند «برنامه ریزان» را به تغییر شیوه وادارند، تا در کارها موفق شوند و به «اهداف» برسند.
مرگ و میرهاى هر روزه، مى توانند براى ما «مایه بیدارى» و «سرمایه تنبّه» شوند.
دیدن صحنه هاى تصادف، به رانندگان درس احتیاط مى دهد و فرجام شوم معتادان براى اهل هوس، «آیینه عبرت» است و رسوایى اهل معصیت، براى دیگران یک موعظه است.
همه اینها درست، ولى وقتى که «چشم عبرت بین» باز و تصمیم بر «پند آموختن» در کار باشد!
دوروبر خود ما و همین عمر اندک مان، کلى «عبرت» براى ما ارائه مى دهد. ولى آنجا که «دیده عبرت بین» را بسته باشیم و خود را به آن کوچه بزنیم، از این همه عبرت ها چه اعتبار؟
دواى دردها موجود است، اما اگر از آنها استفاده نکنیم، درمانى هم در کار نیست.
رانندگى در جاده اى هم که پر از «علایم رانندگى» و تابلوهاى هشدار دهنـده است، اگر راننـده نخواهد به آنها توجه کند همان خـطرها را دارد.
مایه عبرت فراوان است، ولى آنچه کم داریم، «پندآموزى» و «عبرت گرفتن» است.
34. حـق شـناسى
الإمام علیّ علیه السلام:
أَکْرِمْ ضـَیْفَکَ وَإِنْ کانَ حـَقیرًا وَقُمْ مِنْ مَجْلِسِکَ ِلأَبیکَ و مُعَلِّمِکَ وَ إِنْ کُنْتَ أَمیرا.
[غررالحکم ج2 ص191]
امام عـلى علیه السلام فرمود: مهمان خود را اکرام کن، هر چند «حقیر» باشد، و در مقابل پدر و معلم خود به ادب برخیز، هر چند «امیر»باشى!
رعایت «ادب»، در مقابل مهمان و معلم و پدر، هر چند هر کدام جلوه اى خاص دارد، اما در هر سه مورد نشانه «انسانیت» است.
نه «مهمان دارى» باید سبب کبر و عجب و غرور گردد و میزبان را به تفاخر و مباهات بکشد،
نه «فرمان روایى» باید انسان را از مراعات وظیفه تواضع و خاکسارى نسبت به «پدر» و «معلم» غافل سازد.
اکرام و احترام نسبت به مهمان، یک وظیفه و ادب است، هر چند که از نظر مال، مقام، موقعیت، سن و سال، کوچک و حقیر باشد و مهمان بزرگتر و با جلال تر.
به پاى پدر و معلم از جا برخاستن نیز، نشانه دیگرى از «تواضع» و حق شناسى است. هر چند که این فرزند یا شاگرد، به مقام امارت و زمامدارى رسیده باشد.
وقتى «امیر» باشى و پدر و معلم را از یاد نبرى،
و آنگاه که مهمانت «حقیر» باشد و بازهم اداى حق کنى و احترام و اکرام را ترک نکنى، به کمال رسیده اى.
اینها، دلیل عظمت روح، خودساختگى معنوى، رهایى از غرور دنیا، شناختن حق و اداى حق است.
35. کـمال همنشـین
الإمام علیّ علیه السلام:
خـَیْرُ الإِخـتِیارِ صُحْبَهُ الأَخـیارِ.
[غررالحکم ج3 ص421]
امام عـلى علیه السلام فرمود: بهترین گزینش، همنشینى با نیکان است.
هیچ کس نیست که از مصاحبت و معاشرت و همدمى، «اثر» نپذیرد،
چه اثر نیک و شایسته، چه اثر منفى و ناپسند.
انسان همانطور که «تأثیرگذار» است، «تأثیرپذیر» نیز مى باشد، در همه سطوح» و در همه زمینه ها.
با این حساب، باید در دوستان و معاشران به «بهْ گزینى» پرداخت و با نیکان و اخیار همنشینى کرد.
این مصاحبتها، خواسته و ناخواسته، در فکر و اخلاق و عمل انسان تأثیر مى گذارد.
باد و نسیم، اگر از مزبله ها، مردابها، لجنزارها و مردارهاى عفن بگذرد، بوى گند و تعفن با خود مى آورد و اگر بر بوستان و گلزار عبور کند، عطرِ دل انگیز با خود مى آورد.
مهم آن است که باد، همنشین چه منطقه اى باشد و نسیم، از کدام کوى و دیار بگذرد!
دقت در دوستان خود و دوستان و معاشران فرزندانمان، تضمین کننده سلامت اخلاق و روان و اندیشه آنان است و بى دقتى، پشیمانى به بار مى آورد.
اطمینان به این که ما یا فرزندانمان ضربه ناپذیریم، نوعى غرور و غفلت جاهلانه است.
همنشین هایمان را دست کم نگیریم!… .
36. خـودپسندان تـنها
الإمام علیّ علیه السلام:
لا وَحْشَهَ أَوْحـَشُ مِنَ العـُجْبِ.
[غررالحکم ج6 ص380]
امام عـلى علیه السلام فرمود: هیچ وحشت و تنهایى، وحشت آورتر از خودپسندى نیست!
وحشت و ترس، جایى است که انسان همدمى نداشته باشد.
داشتن «انیس» و «همدم»، مایه قوت قلب و جرأت و امیدوارى است.
«خودپسندى»، زمینه حضور دیگران را در قلمرو زندگى انسان از بین مى برد.
خودخواه، فقط خود را قبول دارد.
خود پسند، فقط خویشتن را انسان مى شمارد.
شما نیز، از کسى که چنین خصلتى دارد گریزانید و از او خوشتان نمى آید.
نتیجه آنکه: انسانهاى گرفتار عجب و خودپسندى، نه روحیه انس گرفتن و دوست شدن و صمیمیت با دیگران را دارند، و نه دیگران به خاطر این صفت ناپسند، مایل به دوستى با آنانند. پس ایشان تنها و بى همدم مى مانند.
خودپسند، در کنار دیگران هم که باشد، چون همدمى ندارد، تنهاست و این تنهایى چه وحشت انگیز و جان فرساست!
رهایى از این روحیه شوم، رشته محبتهاى دیگران را نسبت به انسان استوارتر مى سازد.
قبول داشتن دیگران و حرمت نهادن و احترام کردن، براى انسان «همدم» و «مونس» مى آفریند!
37. اصــلاح خـویش
الإمام علیّ علیه السلام:
أَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنْ إِصْلاحِ نَفْسِهِ.
[غررالحکم ج2 ص436]
امام عـلى علیه السلام فرمود: ناتوان ترین مردم کسى است که از اصلاح نفس خویش و خودسازى عاجز باشد.
«اصلاح نفس» یعنى ایجاد این دگرگونى و تبدیل «رذایل» به فضایل و جایگزین ساختن خوبیها و محاسن به جاى بدیها و معایب و کاشتن گُل و زدودن خار.
«اصلاح نفس» به یک معنى راحت تر و عملى تر از اصلاح دیگران است، چرا که انسان هم به خلق و خوى و روحیات و زمینه هاى روحى خود آشناتر و هم براى انجام کارهایى در مسیر این اصلاح، برخود مسلط تر است تا بر دیگران.
اگر دیگران از ما «حرف شنوى» نداشته باشند، خودمان که مى توانیم به دانسته ها و صلاحدیدهایمان عمل کنیم و مطیع عقل و وجدان و باورهاى مکتبى خود باشیم.
اگر دیگران را نشناسیم، خود را که خوب مى شناسیم.
پس، کسى که نتواند به اصلاح خویش بپردازد، ناتوان ترین مردم است، چون زمینه هاى این تغییرات بهینه در خود او فراهم تر است تا دیگران.
آنان که شعار «اصلاح جامعه» را مى دهند، خوب است گامى هم در مسیر «خودسازى» خود بردارند و «اصلاح خود» را مقدمه «اصلاح دیگران» قرار دهند.
اصلاح را از خود شروع کنیم.
38. شـناخت دوست و دشمن
الإمام علیّ علیه السلام:
عِنْدَ زَوالِ القُدْرَهِ یَتَبَیـَّنُ الصَّدیقُ مِنَ العَدُوِّ.
[غررالحکم ج4 ص323]
امام عـلى علیه السلام فرمود: هنگام از دست رفتن قدرت، دوست از دشمن آشکار مى شود.
فراز و نشیب حوادث، خیلى چیزها را روشن مى سازد، از جمله «دوست» و «دشمن» را.
کسانى دوستان و همراهان دوره خوشى و رفاه اند. پاى سختى و گرفتارى که پیش آید، پاى خود را به عقب مى کشند و خود را به بى خبرى و بیگانگى مى زنند.
عده اى یاران روزگار ثروت و مکنت اند. همین که فقر و پریشانحالى چهره نمود، چهره آنان پنهان مى شود.
بعضى هم دوستى شان تنها در زمان قدرت و حکومت انسان است. وقتى دوره برکنارى و معزولى پیش آید، آنان هم خود را کنار مى کشند و حتى حالى هم نمى پرسند.
گاهى بروز مشکلات براى انسان خیر و برکت دارد. یکى از برکاتش «شناخت افراد» است، تا بى جهت به کسى دل نبندد که دلبسته او نیست و مودت خویش را نثار کسى نکند که شایستگى محبت و دوستى و فداکارى ندارد.
افراد را باید آزمود، آنگاه به دوستى برگزید.
دوستى هم که امتحانش را داده است، نباید به سادگى از کف داد.
39. زکات زیــبایى
الإمام علیّ علیه السلام:
زَکاهُ الجـَمالِ العِفـافُ.
[غررالحکم ج4 ص105]
امام عـلى علیه السلام فرمود: زکات جمال و زیبایى، عفاف و پاکدامنى است.
هر نعمتى، اگر درست و در مسیر خواسته صاحب نعمت و دهنده نعمت به کار گرفته نشود، به مایه دردسر تبدیل مى شود.
زیبایى و جمال، نعمتى خداداد است.
عفاف و پاکدامنى و پرهیز از گناه هم، شکرانه و زکات این نعمت به شمار مى رود.
چه بسیار آنان که اسیر «چاه زیبایى» خویش اند.
و چه بسیار، گرفتاران «کمند جمال» و «بند زیبارویى».
اگر کسى به خاطر زیبایى رخسار و دلفریبى چهره و اندام، به گناه افتد یا دیگران را به گناه اندازد، حق این نعمت را ادا نکرده است.
«عفاف»، خویشتن دارى در برابر هوسها، جاذبه ها، دلفریبى ها و وسوسه هاى نفس اماره است.
جمال، هرگز مجوز ارتکاب گناه و افتادن به دام و دامن آلودگى و افکندن دیگران به ورطه فساد نیست.
حضرت یوسف علیه السلام زیبا بود، اما عفاف ورزید و به آن مقام رسید.
و خیلى زیبارویان دیگر در تاریخ، که هم «جمال» داشتند، هم «عفاف»!
هرگز مباد که نعمت، براى ما نقمت گردد!…
40. داد و ستد با زمـان
الإمام علیّ علیه السلام:
إِنَّ اللَّیلَ وَالنـَّهارَ یَعْمـَلانِ فیـکَ فَاعْمَلْ فیهِما وَ یَأخُذانِ مِنْکَ فَخُذْ مِنْهُما.
[غررالحکم ج2 ص667]
امام عـلى علیه السلام فرمود: شب و روز در تو عمل مى کنند، تو هم در شب و روز عمل کن، و از تو مى گیرند، پس تو هم از آنها بگیر.
گذشت زمان، دنیا را کهنه، عمرها را کوتاه و انسانها را پیر مى کند.
هر کس به نوعى مشمول «مرور زمان» و تأثیراتِ گذشتِ عمر و سپرى شدن شب و روز است.
در واقع، ما به نوعى در حال دادوستد با «زمان» هستیم.
زمان، پیوسته عمر و فرصت و جوانى و شادابى و قواى جسمى را از ما مى گیرد. ولى چه مى دهد؟
دریغ است که ما «عمر» بدهیم، ولى «سعادت» نگیریم!
«جوانى» را بدهیم، ولى دانش و تجربه نیندوزیم.
قواى جسمى و توانایى هاى فکرى و بدنى ما صرف شود، ولى براى آتیه خویش، کامیابى را ذخیره نسازیم.
ما، پیوسته رو به کاهشیم، مثل شمعى که مى سوزد، مثل یخى که آب مى شود، مثل آبى که به زمین فرو مى رود یا تبخیر مى گردد.
این، کار و عمل و تأثیرگذارى شب و روز درماست.
ما چه تأثیرى در شب و روز و زمان مى گذاریم؟
آیا آنچه روزگار از ما مى گیرد، در مقابل ما هم چیزى مى گیریم؟
منبع : چهل حدیث « راه زندگی ».