نشانه‌های ظهور از نظر شیعه و سنی (2)

نشانه‌های ظهور از نظر شیعه و سنی (2)

نویسنده: مهدی اکبرنژاد

 

ج) خسف در بیداء
واژه‌ی خسف، به معنای فرو رفتن و پنهان شدن است (1) و بیداء نام سرزمینی است میان مکه و مدینه. (2)
منظور از این نشانه این است که سفیانی با لشکری عظیم، به قصد جنگ با مهدی (علیه السلام) عازم مکه می‌شود و در میان مکه و مدینه در سرزمین «بیداء» به گونه‌ای معجزه‌آسا و با ندای آسمانی یا چیزی شبیه آن، در زمین فرو می‌روند. (3)
این نشانه مانند نشانه‌ی پیشین، در بسیاری از روایات اسلامی-چه شیعه و چه سنی-نقل شده است؛ برای نمونه صنعانی (4)، نعیم بن حماد (5)، مسلم (6)، ابن‌ماجه (7)، مقدّسی شافعی (8) و متقی هندی (9) در کتاب‌های خود روایات فراوانی آورده‌اند.
در کتاب‌های حدیثی شیعه نیز از این نمونه حدیث‌ها فراوان نقل شده است؛ برای مثال، علی‌بن‌ابراهیم قمی (10)، عیاشی (11)، کلینی (12)، نعمانی (13)، صدوق (14) و شیخ طوسی (15)، چنین روایاتی را در جاهای مختلفی از آثار خود آورده‌اند.
هرچند در شماری از حدیث‌های اهل سنت بر نشانه بودن «خسف در بیداء» برای ظهور مهدی تصریح نشده، به روشنی از مجموع روایات، این موضوع فهمیده می‌شود.
آیه‌الله صافی گلپایگانی پس از ذکر این نشانه و بیان روایاتی که در این مورد آمده، می‌گوید:
این روایات به حد تواتر می‌رسند. (16)
در شماری از این حدیث‌ها بر حتمی بودن این نشانه تأکید شده است؛ چنان‌که از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است:
… و خَسفُ البیداء من المحتومِ… (17)؛
خسف در بیداء (از نشانه‌های) حتمی است… .
در دیگر جا از امام صادق (علیه السلام) چنین روایت شده است:
من المحتوم الذی لا بدّ أن یکونَ من قبلِ قیامِ القائمِ… خَسفٌ بالبیداء… (18)؛
از موضوعات حتمی که پیش از قیام قائم تحقق می‌یابد… خسف در بیداء است… .

نکته
هرچند خسفی که نشانه‌ی حتمی معرفی شده همین «خسف در بیداء» است، باید دانست که در شمار دیگری از روایات، از خسف در مشرق و خسف در مغرب و نیز برخی نواحی دیگر سخن به میان آمده (19)، و همان‌گونه که برخی از نویسندگان نیز یادآور شده‌اند (20) این نشان دهنده‌ی این است که در دیگر نقاط زمین نیز، چنین حوادثی رُخ خواهد داد و به امر خداوند دشمنان مهدی (علیه السلام) بدین وسیله نابود می‌گردند.

د) درآمدن پرچم‌های سیاه از خراسان
این واقعه، از رخدادهایی است که در روایات اسلامی سنی و شیعه، نشانه‌ی ظهور امام مهدی (علیه السلام) معرفی شده است و گو این که برافراشته شدن این پرچم، توأم با انقلاب و حرکتی عظیم است و پرچم‌ها، نشانه‌ای از چنین حرکت تلقی شده و به عنوان یک جریان مثبت انگاشته می‌شود و افراد شرکت‌کننده در این سپاه، از حامیان و پیروان امام مهدی (علیه السلام) به شمار می‌آیند. احمد بن حنبل از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند:
إذا رأیتم الرایاتِ السُودَ قد جاءَت من قِبَلِ خراسانَ، فأتوها فإنّ فیها خلیفهَ‌اللهِ المهدیِّ (21)؛
هنگامی که پرچم‌های سیاه را دیدید، که از جانب خراسان می‌آیند، به آنان ملحق شوید؛ چون خلیفه‌ی خداوند (مهدی)‌در میان آنان می‌باشد.
نعمانی از علی (علیه السلام) روایتی نقل کرده که حضرت درباره‌ی نشانه‌های ظهور فرمود:
انتَظِروا الفرجَ من ثلاثٍ… و الرایاتِ السودِ من خراسانَ… (22)؛
در پی سه چیز انتظار فرج را توقع داشته باشید… پرچم‌های سیاه از خراسان… .
ابن ماجه از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) چنین نقل می‌کند:
ما اهل بیتی هستیم که خداوند آخرت را برای ما بر دنیا برگزیده است و اهل بیت من بعد از من با بلاها… روبه‌رو می‌شوند تا آن زمان که گروهی از طرف مشرق می‌آیند، همراه آنان پرچم‌های سیاهی وجود دارد… و آن پرچم را به دست یکی از اهل بیت من می‌سپارند و وی زمین را پر از عدل و داد می‌کند… .(23)
ترمذی نیز مشابه همین روایت را ذکر کرده، ولی در آن نامی از امام مهدی (علیه السلام) به میان نیامده است. (24)
احمد بن حنبل هم این روایت را این چنین نقل کرده است:
هنگامی که بیرق‌های سیاه را دیدید که از خراسان می‌آیند، پس به آنها بپیوندید هرچند بر روی برف حرکت کنید چون در میان آنان خلیفه خداوند مهدی حضور دارد. (25)
و نیز از امام باقر (علیه السلام) چنین روایت شده است:
بیرق‌های سیاهی از خراسان بیرون می‌آیند و به جانب کوفه خواهند رفت، پس چون مهدی ظاهر شود، آنان وی را به بیعت دعوت می‌کنند. (26)
از مجموع این روایات چنین برمی‌آید که حرکت این سپاه و ظاهر شدن پرچم‌های آنان، هم‌زمان با ظهور امام مهدی (علیه السلام) رخ خواهد داد، بدان جهت که در برخی از این روایات تصریح شده که امام مهدی (علیه السلام) در میان آنان است (27) و در برخی دیگر موضوع بیعت با امام مطرح شده است. (28)

ابومسلم و پرچم‌های خراسان
برخی از نویسندگان، حرکت پرچم‌های سیاه از خراسان را بر قیام ابومسلم خراسانی تطبیق داده، در این باره گفته‌اند:
… مقصود از خروج پرچم‌های سیاه از سوی خراسان قیام ابومسلم است. (29)
ناگفته نماند وی که با این صراحت این را گفته، بعد از بیان یک حدیث، که پیش‌تر نیز ذکر شد (30) و از آن چنین به دست می‌آمد که این پرچم‌ها به هنگام ظهور امام مهدی (علیه السلام) برافراشته خواهند شد، می‌نویسد:
این روایت دلالت می‌کند بر این‌که خروج پرچم‌های سیاه، نزدیک ظهور می‌باشد، ولی این روایت به تنهایی با در نظر گرفتن ضوابط سندی، نمی‌تواند مثبت یک واقعیت تاریخی باشد. آری، اگر خبر، از نظر اسنادش درست باشد دلیل بر این خواهد بود که آن پرچم‌ها، پرچم‌های ابومسلم خراسانی نمی‌باشند. (31)
در پاسخ باید گفت: آن‌گونه که به تفصیل ذکر شد، مضمون این حدیث تنها در یک مورد نیامده تا با تردید در سند آن به ایجاد شک و تردید در آن پرداخت، بلکه، اخبار در این باره فراوان است و در کتاب‌های معتبر شیعه و سنی نقل شده و از آنها چنین استفاده می‌شود که برافراشته شدن این پرچم‌ها یا هم‌زمان ظهور امام مهدی (علیه السلام) و یا نزدیک به ظهور آن حضرت است، در حالی که قیام ابومسلم خراسانی در سال 140 ه‍.ق. بوده و این واقعه پیش از یک قرن از به دنیا آمدن امام مهدی (علیه السلام) اتفاق افتاده و نشانه بودن این حادثه برای قیام امام مهدی (علیه السلام) که صدها سال پس از آن رخ خواهد داد، امری کاملاً دشوار و بعید می‌باشد.
بنابراین، تطبیق این‌گونه اخبار بر قیام ابومسلم صحیح نیست.
به‌علاوه، مهم‌ترین مستند کسانی که چنین تطبیقی را انجام داده‌اند روایتی است از «زکّار» که از نظر سند غیرقابل اعتماد است و متن آن هم با بسیاری از روایات دیگر مخالفت دارد.
اصل این حدیث را که ابن‌شهر آشوب نیز مجلسی به نقل از وی نقل کرده، چنین است:
زکّار بن زکّار واسطی می‌گوید: مردی سَرِ حضرت صادق (علیه السلام) را بوسید و حضرت به جامه‌های او دستی کشید و فرمود: من تا امروز از این پارچه سفیدتر و نیکوتر ندیده‌ام. وی گفت: فدایت شوم این جامه‌ی مردم شهر ماست و بهتر از این را برای‌تان آورده‌ام او گوید که حضرت به معتب گفت: آن پارچه را از وی بگیر، و سپس آن شخص بیرون رفت، آن‌گاه حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: صفت و خصوصیت درست است و وقت نزدیک شده است، این شخص صاحب پرچم‌های سیاهی است که از خراسان می‌آیند و بعد گفت که اگر اسمش عبدالرحمان باشد به خدا سوگند، که او خودش است. گوید: معتب رفت و پرسید، وی پاسخ داد که اسمش عبدالرحمان است. هنگامی که بنی‌عباس به حکومت رسید به او نگریست که دید وی عبدالرحمان ابومسلم خراسانی است. (32)
باید گفت: این حدیث از چند جهت با مشکل روبه‌روست؛ اول، این حدیث مرسل است و ابن‌شهرآشوب با همین حالت ارسال آن را آورده است. دوم، تنها راوی که از او نام برده شده یعنی زکّار بن زکّار، در هیچ یک از کتاب‌های رجالی از وی اسم نبرده‌اند و از زمره‌ی مجهولان است.
سوم، این حدیث با احادیث مختلفی که پیش‌تر چند نمونه از آنها را یادآور شدیم و گویای هم‌زمانی برافراشته شدن پرچم‌های سیاه با ظهور مهدی (علیه السلام) است، در مخالفت آشکار است. تعجب این‌که نویسنده‌ی محترم در پاسخ این تعارض می‌گوید: تنها دو حدیث که هر دو هم در منابع اهل سنت نقل شده‌اند، معارض حدیث زکّار هستند. بعد می‌نویسد: این تعارض، مشکلی را ایجاد نمی‌کند؛ چون نخست، بین خبر زکّار و این دو خبر، تعارض ایجاد می‌شود که هر دو تساقط می‌نمایند افزون بر این‌که این دو خبر، از سوی برخی عالمان اهل سنت جعلی معرفی شده‌اند. (33)
جای این سؤال باقی است که چرا ایشان هیچ اشاره‌ای به خبرهای یاد شده در کتاب‌های شیعه نکرده، که برخی از آنها پیش‌تر نقل شد و چنین دلالت داشتند که پرچم‌های سیاه هم‌زمان با ظهور امام مهدی (علیه السلام) می‌باشند.
و نکته‌ی دیگر این که وی بعد از متعارض دانستن این دو دسته از روایت‌ها و حکم به تساقط آنها، در عین حال، حدیث زکّار را ترجیح می‌دهد و می‌نویسد:
زیرا آن، از اخبار و روایاتِ پیش‌گویی نیست و تا حدودی قابل اثبات تاریخی می‌باشد و ناشناخته بودن راویانش به جایی ضرر نمی‌رساند. (34)
روشن نیست در کجا و چگونه و بر چه اساسی، تاریخی بودن مضمون یک حدیث دلیل بر ترجیح آن می‌شود و چه استنادی برای این‌گونه ترجیح‌ها وجود دارد. افزون بر آن‌چه گفته شد، یادآوری مطلبی که یکی از نویسندگان محترم متذکر شده‌اند بسیار راه‌گشا می‌باشد و آن این است که حاکمان بنی‌عباس تلاش می‌کردند، قدرت را از دست بنی‌امیه بگیرند، از این‌روی، «نفس زکیه» را مهدی (علیه السلام) معرفی می‌کردند و از سوی دیگر، می‌کوشیدند شورش ابومسلم خراسانی را در راستای قیام امام مهدی (علیه السلام) و نشانه‌ی ظهور وی قلمداد کنند، بر این اساس، بعید نیست حاکمان بنی‌عباس، به دلخواه خویش، در این روایت‌ها دست برده (35) و آنها را بر خود تطبیق کرده باشند. (36)

انقلاب اسلامی ایران و پرچم‌های خراسان
یکی از نویسندگان معاصر تمایل دارد به گونه‌ای این نشانه (پرچم‌های سیاه از خراسان) را بر انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی تطبیق دهد (37)، و قراین و شواهدی را در اثبات و تأیید این موضوع بیان داشته و در آخر نیز جریانی لطیفه مانند را، یادآور می‌شود و آن این‌که یکی از عالمان تونس در فصل زمستان به ایران آمده و بعد از سُر خوردن روی یخ‌ها، با اشاره به سخن پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) که فرمود:
هنگامی که بیرق‌های سیاه را دیدید که از خراسان می‌آیند پس به آنها بپیوندید هرچند بر روی برف حرکت کنید… .(38)
گفته است که این حدیث بر ایرانیان منطبق می‌باشد. (39)
هرچند نویسنده‌ی محترم در چاپ‌های بعدی تا حدی الفاظ صریح را حذف کرده (40) و نیز در مصاحبه‌ای درباره‌ی تطبیق پرچم‌های خراسان بر انقلاب اسلامی ایران گفته است:
من تطبیق قطعی نکرده‌ام، بلکه ترجیح دادم، البته در صورت تجدید چاپ تذکر می‌دهم که بعضی از احتمالات، ظنی است. (41)
باید گفت: البته ما هم از خداوند متعال عاجزانه چنین درخواستی داریم انقلاب اسلامی ایران نشانه‌ای برای ظهور امام مهدی (علیه السلام) باشد، ولی این دعا و درخواست خیلی متفاوت است با این که ما روایت‌ها را بر آن تطبیق بدهیم و این نوع تطبیق‌ها که متأسّفانه در چند ساله‌ی اخیر خیلی رایج شده و با صراحت، برخی از نشانه‌های ظهور را که در چند و چون خود آنها بحث‌های زیادی وجود دارد، بر پاره‌ای از حوادث موجود منطبق می‌کنند که بدیهی است این‌گونه اظهارنظرها آسیب جدی بر اعتقادات مردم وارد می‌کند و باید دقت داشت که به سبب برخی برداشت‌های سلیقه‌ای، چنین مشکلاتی را بر جامعه تحمیل نکرد.
از حضرت آیه‌الله العظمی مرعشی (قدس سره) چنین نقل شده است:
از این مطالب (که مثلاً سفیانی دیده شده یا…) نگویید؛ زیرا جوانان بعد از سالیان، وقتی که ظهور حضرت به تأخیر بیفتد، دست از دین برمی‌دارند و همه را دروغ می‌پندارند. (42)
و نیز حضرت آیه‌الله العظمی تبریزی می‌گوید:
حرف دیگر ما این است که باید زمینه را مساعد کنید که اگر غیبت، صد هزار سال هم طول بکشد عقاید مردم خراب نشود، فردی بود که هر روز می‌گفت: حضرت می‌آید، ظهور نزدیک شده، یک بار گفت: سه ماه دیگر حتماً آقا می‌آید، سه ماه بعد گفتیم: چه شد؟ گفت: بداء حاصل شد! [این چیزها، عقیده‌ی مردم را خراب می‌کند] باید کاری کنیم که ایمان راسخ پیدا کنیم. (43)
جالب این‌که بنیان‌گذار نهضت اسلامی ایران حضرت امام خمینی (قدس سره) نه تنها چنین مسئله‌ای را نپذیرفته‌اند، بلکه به نوعی چنین ذهنیتی را نیز مردود دانسته‌اند:
از غیبت صغری تاکنون که بیش از هزار سال می‌گذرد و ممکن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد،‌ در طول این مدت مدید احکام اسلامی باید زمین بماند و اجرا نشود؟!… (44)
از این گفته به خوبی پیداست که ایشان اندیشه‌ی نشانه بودن انقلاب اسلامی ایران را برای ظهور امام مهدی (علیه السلام) قبول نداشت و البته آن بزرگوار دعا کرد، که این انقلاب، به انقلاب امام مهدی (علیه السلام) متصل شود (45)، ولی در هیچ جای از بیانات و نوشته‌های ایشان نمی‌توان سراغ گرفت که انقلاب اسلامی را به عنوان نشانه ظهور دانسته باشد.
در اینجا ذکر این مطلب ضروری است که در چند سال اخیر، وعده‌ی نزدیکی ظهور رواج گسترده‌ای یافته، بدان حد که گاه سال آن نیز به گونه‌هایی اعلام می‌شود و برخی اوقات با بیان مطالبی بی‌پایه و اساس، انتظارات کاذبی را در جامعه پدید می‌آورند و به دنبال تحقق نیافتن چنین پیش‌گویی‌هایی، خود به خود اساس اعتقاد به مهدویت نیز با علامت سؤال روبه‌رو می‌شود، البته درصدد تخطئه‌ی نیت‌ها و هدف‌های همه‌ی این افراد نیستیم، و‌ای بسا که شماری از آنان از سَرِ اخلاص، و شوق ظهور، این‌گونه مطالب را در جامعه ترویج دهند، ولی باید توجه داشت اصل این کار می‌تواند عواقب زیان‌باری را به دنبال داشته باشد به همین جهت می‌طلبد که علمای اسلامی، با صراحت تمام، جامعه را از روشن‌گری خود بی‌بهره نگذارند.

هـ) قتل نفس زکیه
کشته شدن «نفس زکیه» که به معنای فرد بی‌گناه و پاک می‌باشد، از دیگر نشانه‌های ظهور برشمرده شده که در روایات اهل سنت و شیعه از آن نام برده‌اند.
واژه‌ی نفس زکیه در قرآن کریم نیز به کار رفته است. موسی در اعتراض به رفتار خضر می‌گوید:
«أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّهً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً» (46)؛
آیا جان پاکی را بی آن‌که قتلی انجام داده باشد، می‌کشی؟
کشته شدن نفس زکیه، در روایات شیعه از نشانه‌های حتمی برشمرده شده است.
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
من المحتومِ الذی لابدّ أن یَکونُ قبلَ قیامِ القائمِ… قَتلُ النفسِ الزکیّهِ… (47)؛
از مسائل ضروری که پیش از قیام قائم به وقوع می‌پیوندد… کشته شدن نفس زکیه است… .
البته در شماری دیگر از حدیث‌ها، تنها از آن به عنوان نشانه‌ی پیش از ظهور امام یاد شده و در ردیف دیگر نشانه‌ها برشمرده شده است. (48)
در برخی کتاب‌های حدیثی اهل سنت نیز، از این نشانه یاد شده (49) و آن را از جمله نشانه‌های پیش از ظهور اعلام کرده‌اند.
ابن‌ابی‌شیبه از پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند:
إنّ المهدیَّ لا یَخرجُ حتی تُقتَلَ النفسُ الزکیّهُ، فإذا قُتِلت النفسُ الزکیّهُ غَضَبَت علیهم مَن فی السماء و الأرضِ، فأتی الناسَ المهدیُّ… و هو یَملأُ الأرضَ قِسطاً و عَدلاً… (50)؛
مهدی ظهور نخواهد کرد مگر آن که نفس زکیه کشته شود، پس آن هنگام آسمانیان و اهل زمین بر آنان (قاتل‌ها) غضب می‌کنند و به دنبال آن، مردم به حضور مهدی (علیه السلام) آیند… و او زمین را پر از عدل و داد می‌کند.
نعیم بن حماد نقل می‌کند:
إذا قُتِلَت النفسُ الزکیّهُ… نادی منادٍ من السماء: إنّ أمیرَکم فلان، و ذلک المهدیّ، الذی یَملأُ الأرضَ حقّاً و عَدلاً… (51)؛
هنگامی که نفس زکیه کشته شود… منادی از آسمان بانگ برآورد که امیر شما فلان است و او همان مهدی می‌باشد که زمین را پر از عدل می‌کند.

نفس زکیه کیست و چه ویژگی‌هایی دارد؟
آن‌گونه که اشاره شد، کشته شدن نفس زکیه از نشانه‌های حتمی ظهور برشمرده شده و در اصلِ تحقق چنین حادثه‌ای به عنوان نشانه‌ی ظهور، تردیدی نیست؛ ولی در تعیین مشخصه‌ها و جزئیات این کشته شدن مطالب زیادی در احادیث نیامده و تنها چند نکته‌ی جزئی که نمی‌تواند روشن کننده اصل موضوع باشد، اشاره شده است؛ از جمله این که وی از آل محمد (صل الله علیه و آله و سلم) است:
و قَتلُ غلامٍ من آلِ محمّد (صل الله علیه و آله و سلم)… اسمُه محمّد بن الحسنِ النّفسُ الزّکیّهُ… (52)
و یا:
إنّ النّفسَ الزکیّهَ هو غلامٌ من آل محمّد… (53)
در این احادیث، وی محمد بن الحسن معرفی شده، ولی روشن نیست که منظور از این «حسن» چه کسی است؟ آیا منظور این است که وی از نسل امام حسن مجتبی (علیه السلام) است یا نام پدر وی حسن می‌باشد؟
از دیگر ویژگی‌های ذکر شده برای نفس زکیه این است که وی در میان رکن و مقام کشته می‌شود:
…. و قَتلُ غلامٌ من آلِ محمّدٍ (صل الله علیه و آله و سلم) بینَ الرکنِ و المقامِ، اسمُه محمّد بنُ الحسنِ النفسُ الزکیّهُ… فعند ذلک خروجُ قائِمنا… (54)؛
(از نشانه‌های ظهور)… کشته شدن جوانی از آل محمد (صل الله علیه و آله و سلم) در میان رکن و مقام است که نام وی محمد بن الحسن [معروف به] نفس زکیه… که در این هنگام قائم ما خروج خواهد کرد… .
بیش از آن‌چه یاد شد، ویژگی دیگری در معرفی نفس زکیه و ماجرای کشته شدن او، ذکر نشده و تنها با همین عبارت کشته شدن نفس زکیه در روایات مطرح شده است.

یک تطبیق ناصحیح
برخی احتمال داده‌اند که منظور از نفس زکیه، همان محمد پسر عبدالله بن الحسن (55)، معروف به نفس زکیه است، که در زمان امام صادق (علیه السلام) با حمایت برخی از بنی‌هاشم و بنی‌عباس قیام کرد و نیز مدعی مهدویت شد و بسیاری با او بیعت کردند که امام صادق (علیه السلام) از این کار نهی کرد و فرمود:
این کار را نکنید، چه آن‌که اگر بیعت شما با محمد (نفس زکیه) به تصور آن است که او همان مهدی موعود (علیه السلام) است، این گمان خطاست و او مهدی موعود نیست و این زمان، زمان خروج او نیست… (56).
ولی باید گفت که این تطبیق یک تطبیق غیرصحیح است چون:
الف) لازمه‌اش این است که پیش از به دنیا آمدن امام مهدی (علیه السلام)، یکی از نشانه‌های ظهور وی، که صدها سال پس از ولادت او باید رخ دهد، به وقوع پیوسته باشد؛ به عبارت دیگر، نفس زکیه که در سال 145 ه‍.ق کشته شد، نشانه‌ی ظهور امام مهدی (علیه السلام) باشد که بعد از صدها سال دیگر می‌خواهد ظهور کند و همان‌گونه که پیش‌تر اشاره شد به شکل طبیعی این حادثه با این فاصله‌ی طولانی نمی‌تواند نشانه‌ی ظهور تلقی شود.
ب) برخی روایات، با صراحت فاصله‌ی میان کشته شدن نفس زکیه با قیام امام مهدی (علیه السلام) را پانزده شبانه روز بیان کرده‌اند:
لیس بینَ قیامِ القائمِ و بینَ قَتلِ النفسِ الزکیّهِ إلا خمس عشره لیله (57).
بنابراین، چگونه می‌توان فاصله‌ی صدها ساله را میان کشته شدن نفس زکیه و قیام حضرت تصور کرد.
ج) خود نفس زکیه و پیروان وی تنها ادعای مهدی بودن او را داشته‌اند نه این که کشته شدن او را نشانه‌ی ظهور مهدی (علیه السلام) بدانند و همین ادعای کاذب، سبب می‌شود که آن فرد آرمانی که کشته شدنش در روایات از نشانه‌های ظهور معرفی شده، بر این ادعاکننده دروغ‌گو منطبق نشود.
البته مؤلف کوشیده به این نوع اشکال‌ها پاسخ دهد (58)، ولی به نظر می‌رسد پاسخ‌های ایشان کافی نبوده است. بنابراین، منطبق کردن نفس زکیه بر محمد پسر عبدالله بن الحسن نمی‌تواند نزدیک به واقعیت باشد.

توضیح پایانی
شماری از نشانه‌های ظهور، که در حدیث‌های شیعه با آنها فراوان اشاره شده است، در روایت‌های اهل سنت به شکل روشن و صریح نیامده و بسیاری از آنها تنها به عنوان نشانه‌های قیامت مطرح شده‌اند؛ همانند «طلوع خورشید از مغرب» (59) و «خروج یأجوج و مأجوج» (60) و نیز حدیث‌های فراوانی که درباره‌ی «دجال» آمده، که به مراتب بیشتر و گسترده‌تر از حدیث‌های امام مهدی (علیه السلام) می‌باشد. (61)
البته ممکن است در منابع پسینیان اهل سنت به برخی از این نشانه‌ها اشاره‌هایی شده باشد؛ ولی چون بنای این نوشتار بر این است که مواردی را از شمار مشترکات ذکر کند که در منابع معتبر اولیه‌ی اهل سنت بدان پرداخته شده است و درواقع بتوان به عنوان دیدگاه حدیثی اهل سنت از آن یاد کرد، از این‌رو، این‌گونه نشانه‌ها که در متون اصلی آنها نیامده مورد بحث قرار نمی‌گیرد.

پی‌نوشت‌ها:

1.ابن‌منظور، لسان العرب، ج4، ح1408، ص91.
2.حموی، معجم البلدان، ج1،‌ص 523.
3.عیاشی، تفسیر عیاشی، ج1، ص 244، ح147.
4.صنعانی، المصنَّف، ج11، ح20769.
5.نعیم بن حماد، الفتن، جزء پنجم.
6.مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج4، ح2882-2883.
7.ابن‌ماجه، سنن، ح4063 و 4064.
8.مقدسی شافعی، عقد الدرر، باب4، فصل دوم.
9.متقی هندی، البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان، باب4.
10.علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج2، ص 205.
11.عیاشی، تفسیر عیاشی، ج1، ص 64، ح117 و ص 244، ح147.
12.کلینی، اصول کافی، ج8، ص 310، ح483.
13.نعمانی، الغیبه، ص 279، ح67.
14.صدوق، کمال الدین، ج2، ص 649، ح1.
15.طوسی، کتاب الغیبه، ص 436.
16.صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، فصل6، باب6، ص 56.
17.نعمانی، غیبت، ص 257، ح15.
18.همان، ص 264، ح26.
19.از جمله در کتاب الغیبه طوسی (ص 436، ح426) چنین آمده: عن أمیرالمؤمنین (علیه السلام) قال: «قال رسول‌الله (صل الله علیه و آله و سلم): عشرٌ قبلَ الساعهِ لابدّ منها: السفیانیُّ و الدجّالُ… و خَسفٌ بالمشرقِ، و خَسفٌ بجزیرهِ العرب». ابن‌ماجه در سنن، ح4055، ترمذی در سنن، ح2183 و ابی‌داوود در سنن، ح4303 با اندک اختلافی، همین حدیث را ذکر کرده‌اند.
20.اسماعیلی، چشم به راه مهدی، ص 280.
21.احمد بن حنبل،مسند، ج5، ص 277.
22.نعمانی، الغیبه، ص 251، ح8.
23.ابن‌ماجه، سنن، ص 698، ح4082.
24.ترمذی، سنن، ص 621، ح2269.
25.سیوطی، العرف الوردی فی أخبار المهدی، (چاپ شده در الرسائل العشر)، ص 222.
26.طوسی، کتاب الغیبه، ص 452.
27.احمد بن حنبل، مسند، ج5، ص 277.
28.طوسی، همان، ص 452.
29.سیدمحمد صدر، تاریخ الغیبه الکبری، ص 502.
30.ص 43، پاورقی 2.
31.سیدمحمد صدر، همان، ص 503.
32.ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج4، ص 250 و بحارالانوار، ج47، ص 132.
33.سید محمدصدر، تاریخ الغیبه الکبری، ص 457.
34.همان.
35.اسماعیلی، چشم به راه مهدی، ص 297.
36.همان.
37.کورانی، عصر ظهور، ترجمه‌ی عباس جلالی، ص 253-254. و نیز آقای فتلاوی در کتاب ثوره الموطئین للمهدی فی ضوء احادیث اهل السنه تلاش کرده انقلاب اسلامی ایران را با این ویژگی معرفی کند. نویسنده‌ی محترم مقاله «بررسی نشانه‌های ظهور» چاپ شده در کتاب چشم به راه مهدی، ص 305 تمایل دارد که این نظر را بپذیرد هرچند در ابتدا به گونه‌ای تردیدآمیز به آن نگریسته است.
38.سیوطی، العرف الوردی، (چاپ شده به ضمیمه الرسائل العشر)، ص 222.
39.کورانی، عصر ظهور، ترجمه‌ی عباس جلالی، ص 254.
40.از جمله در چاپ سال 1424 ه‍.ق، انتشارات مؤسسه‌ی محبین، چاپ اول، چنین تجدیدنظری را معمول داشته است.
41.کورانی، مجله‌ی انتظار، شماره‌ی دوم، سال اول 1380، ص 61.
42.به نقل از: مصطفی صادقی، «تأملی در روایت‌های علائم ظهور»، مجله‌ی انتظار، شماره‌ی 8-9، سال سوم 1382، ص 320.
43.شیخ جواد تبریزی، مجله‌ی انتظار، شماره‌ی 5، سال دوم 1381، ص 17.
44.امام خمینی(ره)، ولایت فقیه، ص 27.
45.امام خمینی(ره)، صحیفه‌ی نور، ج17، ص 307.
46.کهف (18)، آیه‌ی 74.
47.نعمانی، الغیبه، ص 264، ح26، ص 252، ح11 و ص 257،ح15، راوندی، الخرائج و الجرائح، ج3، ص 1161، طوسی، کتاب الغیبه، ص 435، ح425 و صدوق، کمال الدین، ج2، ص652، ح14 و ص 665، ح17.
48.کلینی، اصول کافی، ج8، ص 310، ح483، نعمانی، همان، ص 289، ح6، ص 252، ح9، ص 262، ح21، طوسی، همان، ص 436، ح427، صدوق، کمال الدین، ج2، ص 330، ح16 و 649، ح1 و همو، خصال، ج1،‌ص 303، ح82.
49.روشن نیست بر چه اساسی برخی از نویسندگان معاصر مدعی شده‌اند که این نشانه تنها در کتاب‌های حدیثی شیعه آمده و اختصاص به شیعه دارد، از جمله‌ی این افراد صدر در الغیبه الکبری، ص 503 و نیز اسماعیلی در چشم به راه مهدی، ص 281 می‌باشند.
50.ابن‌ابی‌شیبه، المصنَّف، ج8، «کتاب الفتن»، ص 679، ح199.
51.همان، ح932، هم‌چنین مشابه این حدیث در دیگر احادیث «الفتن» آمده است؛ از جمله ح879 و 894، و مقدسی شافعی، عقد الدرر، باب4، از ابن‌حماد.
52.صدوق، کمال الدین، ج2،‌ص 330، ح7.
53.راوندی، الخرائج و الجرائح، ج3، ص 1154.
54.صدوق، کمال الدین، ج1، ص 330، ح16.
55.سیدمحمد صدر، تاریخ الغیبه الکبری، ص 53.
56.ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 205-208، و مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج2، ص 192.
57.طوسی، کتاب الغیبه، ص 445، ح440، صدوق، کمال الدین، ج2، ص 649، ح2 و راوندی، الخرائج و الجرائح، ج3، ص 1162.
58.همان، ص 507-511
59.ر.ک:بخاری، صحیح، ص 1258، ح7121 و ابن‌ماجه، سنن، ح4068 و ابی‌داوود، سنن، ح4303.
60.ر.ک: ابن‌ماجه، سنن، ح407 و ابی‌داوود، سنن، ح4303.
61.ر.ک: از جمله بخاری، صحیح، ح7122-7131، مسلم، صحیح، ابی‌داوود، سنن، 4316-4307، ابن‌ماجه، سنن، باب 33 کتاب «الفتن» که بیشتر حدیث‌های آن درباره‌ی دجال است. ترمذی، سنن، ح2234-2245، و نعیم بن حماد، الفتن، جزء 7-8 و دیگر منابع مختلف که یادکرد آنها به طول می‌انجامد. تقریباً می‌توان گفت: در همه‌ی منابع معتبر و مورد توجه اهل سنت از جمله صحاح شش‌گانه، درباره‌ی دجال، ویژگی‌ها و خصوصیات او احادیث زیادی ذکر شده و این احادیث بیش از 40 نفر از صحابه رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) همانند ابی‌سعید خدری، جابربن عبدالله انصاری، ابن‌مسعود و دیگران نقل گردیده. البته باید گفت: در بسیاری از این احادیث ذکر شده که پذیرش آنها کار آسانی نیست، در تعبیر و تفسیر دجال بحث‌های زیاد و دامنه‌داری مطرح شده که در این زمینه می‌توان به مبحث جامعی که آیه‌الله صافی گلپایگانی در منتخب الاثر، چاپ جدید، ج3، ص 304-275 دارند مراجعه کرد.
نکته‌ی تعجب‌برانگیز اینکه در کتاب‌های اصلی اهل سنت، حدیث‌های مربوط به ارتباط مسیح با دجال را ذکر کرده‌اند، و از سوی دیگر، حدیث‌های مربوط به رابطه‌ی مسیح با امام مهدی (علیه السلام) را نیز آورده‌اند، ولی درباره‌ی نسبت میان امام مهدی (علیه السلام) و دجال، احادیث روشنی نقل نشده، در حالی که با کنار هم قرار دادن این دو موضوع ذکر شده، هم‌زمانی امام مهدی (علیه السلام) و دجال هم به خوبی فهمیده می‌شود، ولی چنین رابطه‌ای ذکر نشده است.
منبع مقاله :
اکبرنژاد، مهدی؛ (1386)، بررسی تطبیقی مهدویت در روایات شیعه و اهل سنت، قم: مؤسسه بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، سوم 1388

 

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید