نویسنده: مهدی اکبرنژاد
به نظر میرسد که میان زمینههای ظهور و نشانههای ظهور تفاوت وجود دارد.
زمینههای ظهور به آن دسته از رخدادهایی گفته میشود که درواقع تحقق ظهور، به آنها وابسته است و به اصطلاح، شرط لازم برای ظهورند، نه شرط کافی. بنابراین، هرچند پدید آمدن آنها به عنوان پیششرط ظهور لازم است، بدان معنا نیست که با تحقق این حوادث، ظهور امام نیز واقع خواهد شد.
اما برخلاف اینها، نشانهها، درواقع نوعی اعلام آمادگی برای ظهور است و با پیدایش آنها، یا ظهور محقق میشود و یا تحقق آن بسیار نزدیک است؛ معنا ندارد نشانهای پدید آید، ولی صاحب آن نشانه بروز و ظهوری نداشته باشد. با جداسازی میان زمینهها و نشانههای ظهور، برخی از پرسشها و ابهامها برطرف خواهد شد.
دیدگاه صدر و ارزیابی آن
سید محمد صدر دربارهی شرایط و نشانههای ظهور میگوید:
با این که نشانهها و شرایط، در مطالب کلی مذکور با یکدیگر شریکند، ولی با این حال، از جهات متعدد دیگری با هم فرقهایی دارند… .(1)
در اصل وجود این تفاوت چنین به نظر میرسد که دیدگاه ایشان صحیح باشد و موضوعی که با عنوان تفاوت زمینهها و شرایط ظهور مطرح شد تا حدودی با این دیدگاه همخوانی دارد؛ ولی باید توجه داشت که ایشان در ادامه، در بیان تفاوتها، نکتههایی را یادآور شدهاند که برخی از آنها قابل تأمل است؛ از جمله این که در بیان تفاوت سوم میگوید:
لزومی ندارد که نشانهها حتماً در یک زمان واقع شوند، بلکه یک نشانه در یک زمان پدید میآید و پایان میپذیرد و نشانهای دیگر در زمانی دیگر، اما شرایط اینگونه نیست و باید با یکدیگر مرتبط باشند و در آخر کار موجب ظهور شوند، و به تدریج ایجاد شود و آنچه وجود مییابد، استمرار داشته و از بین نرود… .(2)
به نظر میرسد این تفاوت، تفاوت صحیحی نیست و نمیتوان آن را پذیرفت؛ زیرا آنچه از معنای نشانه به دست میآید این است که از نشانه باید به صاحب آن دست پیدا کرد و این سازگار نیست با این که گفته شود: نشانه تحقق یافته و از بین رفته، ولی صاحب آن هنوز پیدا نشده است؛ این، با حکمت نشانه بودن سازگاری ندارد. وی در همین زمینه در بیان تفاوت پنجم میان آن دو میگوید:
تمام نشانهها، پیش از ظهور پدید آمده و از بین میرود، لیکن شرایط، به طور کامل به وجود نمیآیند مگر نزدیک ظهور و یا به هنگام وقوع، و ممکن است از بین بروند… .(3)
اگر منظور وی این است که در حالی که هنوز ظهور تحقق نیافته این نشانهها از بین میروند که این، برخلاف صریح بسیاری از روایات است، که پارهای از نشانهها را به هنگام ظهور تحقق یافته معرفی کردهاند؛ از جمله ندای آسمانی و خسف در بیداء، ولی اگر منظور او این است که لازم نیست این نشانهها حتی بعد از ظهور ادامه یابند، هرچند این سخن درستی است، ولی دربارهی شرایط نیز همین گفته خواهد شد که آنها هم با تحقق ظهور لزومی در ماندگاریشان وجود نخواهد داشت. ایشان در جایی دیگر با صراحت مینویسد:
همهی آنها نشانهها پیش از ظهور تحقق مییابند. (4)
همانطوری که اشاره شد این سخن با متن بسیاری از احادیثی که تحقق برخی از نشانهها را در حال ظهور دانسته است، مطابقت ندارد.
تعداد نشانههای ظهور
در منابع دینی، انبوهی از رخدادهای طبیعی و غیرطبیعی و دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی، جزو نشانهی ظهور شناخته شدهاند و بسیاری از پیشینیان شیعه همانند کلینی، نعمانی، صدوق، مفید و شیخ طوسی و برخی از پسینیان و نیز معاصران، با تفصیل بیشتری به تبیین این نشانهها پرداختهاند. (5)
بسیاری از عالمان اهل سنت نیز، همانند ابنحماد، مقدّسی شافعی، ابنحجر هیثمی، حسامالدین هندی و سیوطی نشانههای ظهور امام مهدی (علیه السلام) را در کتابهای خویش برشمردهاند.
روشن است که درجهی اعتبار و درستی همهی این نشانهها یکسان نیست، برخی در منابع معتبر آمده و از جهت سند و دلالت استوار است و برخی دیگر نیز از اعتبار لازم برخوردار نیست.
برخی از این نشانهها، تنها نشانهی ظهور، و برخی، هم نشانهی ظهور و هم نشانهی برپایی قیامت است. برخی نشانه کلی و محوری، و برخی، بیانگر مسائل ریز و جزئی است.
بنابراین، نمیتوان مشخص کرد که نشانههای ظهور چه تعدادند، ولی مهم این است که فراوانی احادیث به ما این اطمینان را میدهد که در آستانهی ظهور مهدی موعود (علیه السلام) و همزمان با آن، حوادثی مهم، رخ میدهد که شناخت این حوادث و تشخیص آنها، راه را بر مدعیان دروغگو میبندد و با این نشانهها به خوبی دست آنها رو خواهد شد.
تقسیم نشانهها، به حتمی و غیرحتمی
با این که شمار نشانههای ظهور در احادیث اسلامی، زیاد است، ولی نکتهی مهم این است که بدانیم این نشانهها به دو دسته تقسیم شدهاند؛ یک دسته، «نشانههای حتمی ظهور» و دستهی دوم، «نشانههای غیرحتمی» است. شاید منظور از نشانههای حتمی، نشانههایی باشند که پدیدار شدن آنها، بدون هیچ گونه قید و شرطی، قطعی و الزامی است؛ به گونهای که تا آنها پیدا نشوند، امام مهدی (علیه السلام) ظهور نخواهد کرد. اگر کسی پیش از واقع شدن نشانههای حتمی، ادعای ظهور کند، ادعایی نادرست است.
در برابر اینها، نشانههای غیرحتمی است، یعنی مقید و مشروط به اموری هستند که در صورت تحقق آنها، این نشانهها پدید میآیند؛ به عبارت دیگر، نشانههای غیرحتمی، چه پدید بیایند و چه پدید نیایند، امام مهدی (علیه السلام) ظهور خواهد کرد.
حمرانبناعین از امام باقر (علیه السلام) دربارهی تفسیر آیهی دو سورهی انعام که میفرماید:
«ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ»؛
آنگاه مدتی را [برای شما عمر] مقرر داشت، و اجل حتمی نزد اوست.
پرسید، حضرت فرمود:
آنها، دو هنگامند: هنگام محتوم و هنگام موقوف، حمران از آن حضرت پرسید: محتوم چیست؟ فرمود: آنکه غیر از آن نمیباشد، عرض کرد: موقوف چیست؟ فرمود: آنکه در آنها مشیتی از خداوند است [شاید پدید آیند و شاید نیایند] حمران گفت: امیدوارم که سفیانی از قسم دوم (موقوف) باشد، امام فرمود: به خدا قسم، آن از حتمیها میباشد. (6)
و یا در احادیث دیگر با صراحت از برخی نشانهها به عنوان نشانههای حتمی یاد شده است. (7)
در این مجال به ذکر نشانههایی میپردازیم که به صورت مشترک در حدیثهای شیعه و سنی آمده که هم مهمترین نشانهها، و هم برخی از آنها نشانههای حتمی ظهور هستند.
الف)ندای آسمانی
منظور از ندای آسمانی صدایی است که به هنگام ظهور امام مهدی (علیه السلام) همهی مردم آن را از آسمان میشنوند. هرچند در روایات، تعبیرهای گوناگونی از این واقعه شده، همهی آنها بیانگر این واقعیتند. و آن، صدای آسمانی است که ظهور مهدی (علیه السلام) را به جهانیان میرساند. روایاتی که در مورد این نشانه از طریق شیعه و سنی نقل شده فراوان است؛ (8) بسیاری از احادیث شیعه این نشانه را از نشانههای حتمی ظهور مهدی دانستهاند و بر تحقق آنها تأکید فراوان کردهاند؛ نعمانی از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل کرده است:
النداء من المحتوم … (9)؛
ندا (آسمانی) از نشانههای حتمی است.
در شماری از روایتهای شیعه و سنی علاوه بر اینکه ندای آسمانی را از نشانهها برشمردهاند، مضمون و محتوای این ندا را نیز توضیح دادهاند، هرچند مضمونهای نقل شده در اینگونه از احادیث، با هم متفاوتند، آنچه از جمع میان آنها میتوان به دست داد این که ممکن است آن ندای آسمانی دربردارندهی همهی این مضمونها باشد که به تناسب در هر حدیثی، بخشی از آن، ذکر شده است.
نعیم بن حماد از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) چنین نقل کرده است:
فی المحرّم یُنادی منادٍ من السماء: ألا إنّ صفوهُ الله من خَلقِه فلانٌ، فَاسمَعوا له و أطیعوه… (10)؛
در ماه محرم بانگی از آسمان برآید بدین مضمون که برگزیدهی خداوند فلان است، پس سخنش را بشنوید و از وی پیروی کنید.
ابنالمنادی از علیبنابیطالب (علیه السلام) نیز چنین نقل میکند:
هنگامی که بانگ برآورنده، از آسمان بانگی برآورد که حق در آل محمد (صل الله علیه و آله و سلم) است، در این هنگام مهدی ظهور خواهد کرد… .(11)
نعمانی دربارهی ندای آسمانی و ویژگی آن، از امام باقر (علیه السلام) چنین نقل میکند:
… آنگاه که منادی با نام مهدی بانگ برآورد، تمام ساکنان شرق و غرب عالم آن را بشنوند و هر انسان خوابیدهای بیدار خواهد شد و هر انسان ایستادهای مینشیند و هیچ نشستهای نیست جز اینکه از هراس این ندا به پا خیزد… .(12)
وی در ادامهی این حدیث، زمان ندا را روز جمعه مشخص کرده و دربارهی مضمون نداء، یک مطلب دیگری را نیز اضافه کرده، مینویسد:
…یُنادی باسم القائمِ و اسمِ أبیه… (13)؛
بانگ به نام مهدی و پدر او برآورده میشود.
شیخ طوسی نیز در حدیثی ندا را چنین روایت میکند:
یُنادی منادٍ من السماءِ أوّلَ النهار یَسمَعُه کلُّ قومٍ بأَلسنَتِهم، ألا إنّ الحقَّ فی علیّ و شیعتِه (14)؛
منادی، اول روز از آسمان ندا دهد، که هر طایفه و گروهی با زبان خودش ندا را میشنود و آن ندا این است: بدانید حق با علی و پیروان او میباشد.
هرچند اینگونه احادیث در پارهای از موارد اختلافهایی دارند، از مجموع آنها به نکتههای زیر میتوان دست یافت:
1. صیحه یا ندا، از نشانههای حتمی ظهور است که به این مطلب در برخی روایت تصریح شده است.
2. محتوای این پیام آسمانی، دعوت به حق و حمایت و بیعت با امام مهدی (علیه السلام) است و این معنا با تعبیرهای گوناگونی بیان شده است.
3. این صدا، از آسمان است؛ به گونهای که همهی مردم شرق و غرب، آن را میشنوند و به خود میآیند.
نقد یک دیدگاه
برخی تمایل دارند که پدیدار شدن نشانهی ندا را، با توجه به پیشرفت عصر کنونی در زمینهی ارتباطات، از طریق ابزارهای رسانهای امروزی تعبیر و تفسیر کنند؛ یکی از نویسندگان معاصر در این باره مینویسد:
گرچه پدیدار شدن ندای آسمانی، به گونهی معجزه مانعی ندارد، تحقق آن به طور طبیعی هم امکان دارد و لزومی ندارد که آن را پیچیده و حمل بر معجزه کنیم. در عصر صدور این روایات، پیشبینی چنین حوادثی، فوقالعاده عجیب و تحقق عادی آن غیرممکن مینموده، ولی در جهان امروز، واقع شدن چنین پدیدهای امری بسیار طبیعی و عادی است. با استفاده از ماهوارهها و ابزارهای پیشرفته صوتی و تصویری، فرستندههای قوی و مدرن تلویزیونی رادیویی و وسایل و ابزار پیشرفتهتری که امکان دارد در آینده به کار گرفته شود به آسانی و همزمانی میتوان فریاد حق را به گوش جهانیان رساند. (15)
نویسندهی محترم در ادامه، ندا دهندهی این صدا را که در برخی روایات جبرئیل معرفی شده، به سخنگوی حق و ندا دهندهی شیطانی را سخنگوی باطل تعبیر کرده است:
بر این اساس، منظور از جبرئیل که در برخی از روایات آمده سخنگوی حق و مراد از شیطان سخنگوی باطل است. (16)
داوری دربارهی این احتمال و نقد و بررسی آن نیازمند بیان چند مطلب است:
الف) هرچند ممکن است اینگونه تفسیر و تأویلها را گروهی بپذیرند، باید توجه داشت که افزون بر اینکه مشکلی را حل نمیکند، در درازمدت میتواند پیآمدهای منفی نیز به دنبال داشته باشد، بدان جهت که اگر دَرِ چنین توجیه و تفسیرهایی باز شود، طبیعی است که به بسیاری از موارد دیگر نیز سرایت خواهد کرد. روشن است چنین روشی نتایج منفی در پی خواهد داشت، و از سوی دیگر، با در نظر گرفتن تحولات و پیشرفتهای سریع امروزی، به ناچار هر روز در این تفسیرها دست برده و به تعبیرهای جدیدی روی آورده میشود که خواه ناخواه موجب سست شدن بسیاری از اعتقادات مردم خواهد بود. افزون بر اینکه چنین توجیه و تفسیر هیچگونه شاهد و مؤید قابل اطمینانی نیز به همراه خود ندارد.
ب) باید گفت: با توجه به ویژگیهایی که برای این ندای آسمانی در حدیثها آمده، چنین توجیه و تفسیری عملاً ناممکن است و تعبیرهایی که در برخی روایتها آمده صریحاً برخلاف این تفسیر است.
با این که در برخی روایات تصریح شده که: «تمام افرادی که در شرق و غرب عالم هستند این ندا را میشنوند» (17)، آیا میتوان تصور کرد که با توجه به پیشرفتهای امروزی در وسایل ارتباطی، بانگی اعلام شود که هیچ انسانی از آن، بیخبر نماند؟ مگر نه این است که با وجود گستردگی وسایل ارتباطی، افراد زیادی هستند که به دلایل مختلف، از بسیاری از اخبار و مسایل مهم جهان در بیخبری کامل به سر میبرند، در حالی که تمامی وسایل ارتباطی موجود، آن را بیان کردهاند؟ حال که چنین است چگونه ممکن است آن ندای آسمانی، که به تعبیر برخی احادیث، تمام افراد شرق و غرب عالم آن را میشنوند، از طریق این ابزارها اعلام میشود؟
نکتهی دیگری که در برخی از حدیثها آمده این است که این ندا از آسمان به گوش میرسد (18)، در حالی که هرچند وسایل ارتباطی امروزی از امکانات فضایی استفاده میکنند، هرگز ندا و خبری که از طریق آنها باشد، به عنوان ندای آسمانی شناخته نمیشود و این تطبیق هم، تطبیق شایستهای نمیتواند باشد.
ج) در برخی روایتها، وقتی از ویژگیهای چنین ندایی سخن به میان آید یادآور میشود که به هنگام برخاسته شدن این ندا، هیچ انسان خوابیدهای نیست جز اینکه بیدار شود و هیچ ایستادهای نیست مگر اینکه بنشیند و هیچ نشستهای نیست جز اینکه به پا خیزد و اینها از ترس و هراس آن نداست. (19) از این حدیث، چنین به دست میآید که به هنگام برخاسته شدن این ندا، نوعی هراس و رعب میان مردم پدید میآید و یک حالت غیرعادی ایجاد خواهد شد. حال باید پرسید: این ویژگی را، در کدام یک از پیامهای اعلامی از طریق رسانههای موجود میتوان یافت؟ بدیهی است که چنین وضعیتی آن هم به شکلی فراگیر تنها با یک پدیدهی غیرطبیعی و معجزهوار قابل تحلیل است.
د) تفسیر جبرئیل به منادی حق و شیطان به منادی باطل نیز، نمیتواند به واقعیت نزدیک باشد؛ چون علاوه بر وجود مشکل اولی که این جا نیز وجود دارد، تعبیر برخی از روایات این توجیه را برنمیتابد؛ زیرا در یک حدیث، جبرئیل و شیطان که منادی حق و باطل هستند این چنین توصیف شدهاند:
ندای اولی (ندای حق)، ندای جبرئیل است که روح الامین میباشد… و در آخر همان روز، ندای ابلیس ملعون رانده شده شنیده میشود… .(20)
روشن است که هم جبرئیل در این حدیث به روح الامین، که پیامآور وحی الهی است، معنا شده و هم شیطان مشخص گردیده که بر ابلیس تطبیق داده شده و چنین تصریحی، راه را بر هرگونه توجیه و تفسیری میبندد.
ب) سفیانی
از نشانههای دیگر ظهور مهدی موعود (علیه السلام) که در روایات اسلامی فراوان از آن یاد شده، قیام سفیانی است؛ وی در منطقهی شام خروج میکند و با مکر و فریب گروه زیادی را به دور خود گرد میآورد و بر بخش گستردهای از سرزمینهای اسلامی از جمله شام و فلسطین سیطره مییابد. هنگامی که از ظهور امام مهدی (علیه السلام) باخبر میشود، سپاهی عظیم را برای جنگ با وی گسیل میدارد و در منطقهی «بیداء» میان مکه و مدینه، با نیروهای امام برخورد میکند و به امر خداوند، همهی لشکریان وی، به جز چند نفر در زمین فرو میروند و هلاک میشوند. (21)
در برخی احادیث شیعه، بر حتمی بودن خروج سفیانی تأکید شده است (22) و آنچه از این روایت ها به دست میآید این است که از جمله نشانهای که همزمان، یا نزدیک به ظهور امام مهدی (علیه السلام) تحقق مییابد، خروج سفیانی است.
گرچه انعکاس این نشانه در احادیث شیعه خیلی بیشتر از آن چیزی است که در احادیث اهل سنت آمده، در احادیث آنان نیز، این مطلب با تعبیرهای گوناگونی بیان شده، و در شماری از احادیث اهل سنت، تنها به سرنوشتی که برای سفیانی وجود دارد، اشاره شده بیآنکه نامی از او به میان آید:
…فیُبعَثُ إلیه بَعثٌ فإذا کانوا ببیداءَ من الأرضِ، خَسفَ بهم (23)؛
گروهی حملهور میشوند و در منطقهی «بیداء» میان مکه و مدینه در زمین فرو میروند.
حتی در برخی از احادیث آنان، به نام سفیانی نیز تصریح شده و به پارهای از حوادث و رخدادهای مرتبط با او پرداخته شده، بیآنکه آن را نشانهای از ظهور امام مهدی (علیه السلام) معرفی کرده باشند.
و در شماری از احادیث آنان، خروج سفیانی با صراحت از نشانههای ظهور امام مهدی (علیه السلام) شده است.
علامهُ خروجِ المهدیّ خَسفٌ یکونُ بالبیداءِ بجیشٍ فهو علامهُ خروجِه (24)؛
هنگامی که لشکری در بیداء در زمین فرو رود، این نشانهی خروج مهدی است.
با این همه روشن نیست چرا یکی از نویسندگان معروفِ حوزهی مهدویت، به هنگام یادکرد از این نشانه با صراحت تمام میگوید:
دربارهی سفیانی فقط در کتب شیعه، مطالب و روایاتی آمده است و در کتب اهل سنت هیچ اثری از آن دیده نمیشود. (25)
ای کاش ایشان فقط عناوین فصلها و بابهای برخی کتابهای حدیثیِ اهل سنت را، که دربارهی امام مهدی (علیه السلام) نگاشته شده، ملاحظه میکرد؛ زیرا در باب چهارم کتاب عقد الدرر فی أخبار المنتظر فصلی با نام «فی الخسفِ بالبیداءُ و حدیثِ السفیانی» وجود دارد که دهها روایت از منابع مختلف در آن گرد آمده است. همچنین آیهالله صافی گلپایگانی در باب ششم کتاب منتخب الاثر به هنگام یادکرد خروج سفیانی، روایات مختلفی را از منابع اهل سنت، آوردهاند.
همانگونه که اشاره شد در روایات شیعه، این نشانه فراوان ذکر شده است؛ چنانکه از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است:
… لا واللهِ! إنَّه لمِنَ المحتومِ (26)؛
به خدا قسم، آمدن سفیانی از موارد حتمی است.
و نیز از امام صادق (علیه السلام) چنین روایت شده است:
إنّ أمرَ السفیانی من الأمر المحتومِ… (27)؛
سفیانی از مسائل حتمی است… .
در جای دیگر با همین محتوا از آن حضرت نقل شده است:
پنج نشانه پیش از ظهور مهدی خواهد بود که یکی از آنها سفیانی است. (28)
روایات شیعه در این باره به حدی است که برخی در مورد آنها ادعای تواتر کردهاند. (29)
سفیانی نشانهی قیامت یا نشانهی ظهور امام مهدی (علیه السلام)؟
همانگونه که ذکر شد، گرچه بیشتر حدیثهای اسلامی ظهور سفیانی را نشانهی حتمی ظهور مهدی (علیه السلام) دانستهاند، برخی روایات نیز آن را از نشانههای قیامت معرفی کردهاند؛ برای نمونه، شیخ طوسی در حدیثی از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) چنین نقل کرده است:
ده موردند که قبل از قیامت حتماً تحقق مییابند، سفیانی، دجال… خروج قائم… (30).
این حدیث با صراحت، گویای این است که ظهور سفیانی از نشانههای قیامت است؛ با توجه به این حدیث و برخی از احادیث مشابه، چنین پرسشی در ذهن شکل خواهد گرفت که آیا این حدیث با حدیثهای دیگر، که سفیانی را از جمله نشانههای ظهور مهدی (علیه السلام) میداند، تعارض دارد؟
در پاسخ به این پرسش میتوان گفت که در برخی از حدیثها و از جمله همین حدیث، اصل ظهور امام مهدی (علیه السلام) نشانهی قیامت معرفی شده و اساساً برخی از دانشمندان و محدّثان اهل سنت، حدیثهای مربوط به مهدی (علیه السلام) و قیام آن حضرت را در بخش نشانههای قیامت و اشراط الساعه آوردهاند. (31) بنابراین، نشانهی ظهور، امام مهدی (علیه السلام)، همانند خود ظهور آن حضرت، میتواند به گونهای نشانهی قیامت هم باشد، پس آنچه نشانهی قیام امام مهدی (علیه السلام) معرفی شده، خود، به نوعی نشانهی قیامت هم به شمار میآید و به نظر میرسد با این توضیح، میان آن دسته از حدیثهایی که خروج سفیانی را نشانه قیامت دانستهاند با حدیثهایی که او را نشانهی ظهور مهدی (علیه السلام) دانستهاند به نوعی همآهنگی وجود دارد.
سفیانی کیست و چه نشانههایی دارد؟
از برخی روایات شیعه چنین برمیآید که وی شخصی است از تبار ابوسفیان که نام وی عثمان و پدرش عنبسه است (32). برخی دیگر از احادیث وی را از فرزندان عتبهبنابیسفیان معرفی کردهاند.(33) علی (علیه السلام) وی را فرزند معاویه میشمارد و در نامهای به معاویه میفرماید:
ای معاویه! مردی از فرزندان تو، بدخوی و ملعون و سبک مغز و ستمکار و واژگوندل و سختگیر و عصبانی است. خداوند رحمت و مهر را از قلب او برده است… لشکری به سوی مدینه گسیل میدارد، … در این حال مردی پاک و پرهیزکار از آنها فرار میکند، کسی که زمین را از عدل و داد سرشار خواهد ساخت همانگونه که از ظلم و ستیز لبریز شده است… .(34)
در شماری از احادیث، سخن از ویژگیهای جسمی او به میان آمده و او را مردی چهارشانه، با چهره ای وحشتزا و سری بزرگ و آبلهروی معرفی کردهاند که وقتی انسان او را ببیند، میپندارد که یک چشم دارد. (35)
امام باقر (علیه السلام) وی را چنین توصیف کرده است:
السفیانی أَحمَرُ، أَشقَرُ، زرَقُ لم یَعبدِ اللهَ قطّ… (36)؛
سفیانی رنگی سرخ، بور، و کبود دارد و هرگز سر به بندگی خداوند، فرود نیاورده است… .
آنچه از مجموع این حدیثها و جز اینها به دست میآید این است که وی از تبار ابوسفیان است-فرقی نیست که فرزند عتبه باشد یا عنسبه و یا معاویه؛ چرا که هر سه از فرزندان ابوسفیان میباشند-و خود ابوسفیان نیز مظهر شرارت و دشمنی بر ضد رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) بوده و فرزندان او نیز همیشه با خاندان رسالت سر ستیز داشتهاند.
البته خصوصیات ذکر شده برای سفیانی بیشتر در روایات شیعه آمده و چندان در روایات اهل سنت به این خصوصیات پرداخته نشده است.
مدت و گسترهی حاکمیت او
از مجموع روایات چنین به دست میآید که حرکت و قیام اصلی سفیانی در منطقه شامات است و بیشتر تحرکات وی، در همان نواحی صورت میگیرد و مناطق تحت تصرف او در همین حوزهی جغرافیایی خواهد بود.
در چند حدیث از امامان معصوم (علیهم السلام) بر این نکته تأکید شده که سفیانی بر مناطق پنجگانه: شام، حمص، فلسطین، اردن و قِنّسرین (37) مسلط میشود. (38)
برخی از احادیث، گویای این هستند که مردمان شام، جز تعداد اندکی، از وی تبعیت میکنند. (39) و لشکر وی آهنگ مدینه دارد و به سوی آنجا حرکت میکند که در منطقهای نزدیک مدینه به نام «بیداء» در زمین فرو میروند. (40)
دربارهی مدت زمان حاکمیت او هرچند مضمون روایتها، مقداری با هم متفاوتند، همه گویای یک مطلبند که دورهی حکومت او به یک سال نمیرسد؛ برای نمونه برخی حدیثها مدت زمان حکومت او را نه ماه ذکر کرده (41) و شمار دیگری از احادیث، این مدت را به اندازهی زمان حمل بچه دانستهاند (42) و در برخی روایات هشت ماه هم ذکر شده است. (43)
این احادیث با اندک اختلافی که با هم دارند، در کوتاه بودن عمر حکومت سفیانی اتفاق نظر دارند.
سفیانی، جریان یا شخص؟
یکی از نویسندگان معاصر، سفیانی را جریان میداند نه یک شخص؛ وی در این باره مینویسد:
بر این اساس، در حقیقت سفیانی یک جریان است، نه یک شخص، نهضت پیامبران و اولیای الهی همواره با واکنش منفی و مخالفتها و کارشکنیهای سران شرک و نفاق روبهرو بوده است و در برابر هر مصلحی، فرد یا افرادی، با ویژگیهای سفیانی ایستادهاند. (44)
ظاهراً نویسندهی محترم در ادامه به هنگام پاسخ به اشکالات این دیدگاه، بر مطلبی تأکید کرده که عکس آن چیزی است که پیشتر بیان داشته؛ وی به هنگام پاسخ از این اشکال که ظاهر روایات نشان میدهد فردی که به عنوان سفیانی در آستانهی ظهور، قیام میکند، یک فرد بیشتر نیست، میگوید:
اشکال ندارد که در بستر تاریخ، سفیانیهای متعددی باشند … ولی سفیانی اصلی که سرآمد همهی سفیانیهاست در خباثت و شیطنت، در آستانهی ظهور مهدی (علیه السلام) خروج میکند. (45)
باید گفت: هرچند وجود مظاهر شیطنت در مقابل جریان حق، یک سنت همیشگی و یک واقعیت انکارناپذیر است، سخن در این است که آن سفیانی ذکر شده در روایات که از نشانههای ظهور امام مهدی (علیه السلام) معرفی شده آیا فردی خاص با مشخصات خاصی است یا یک جریان باطل در برابر حضرت مهدی؟
اینکه بگوییم در بستر تاریخ سفیانیهای زیادی بودهاند چندان ارتباطی با تحلیل سفیانی مورد بحث ندارد. البته در طول تاریخ جریانهای منحرفی وجود داشته است که در برابر حق ایستادهاند، چه اسم آن جریان را سفیانی بنامیم و چه یزیدی و یا فرعونی در این زمینه اشکالی وجود ندارد. آنچه مورد توجه است و گو این که نویسندهی محترم هم، همین مورد نظرش بوده، آن سفیانی ذکر شده در احادیث است که بر ضد امام مهدی (علیه السلام) شورش میکند وگرنه هیچ بحثی روی آن جریان تاریخی که وی بدان اشاره کرده نیست و به نظر میرسد با ویژگیهایی که در احادیث مختلف برای او ذکر شده جز تطبیق سفیانی بر یک شخص، راهی وجود نداشته باشد. چون هیچگاه نمیتوان خصوصیات یک فرد را بر یک جریان منطبق کرد.
خروج شعیببن صالح
از حوادثی که همزمان و بنابر برخی گفتهها نزدیک ظهور امام رخ میدهد و به گونهای از نشانههای ظهور و شناخته شدن امام مهدی (علیه السلام) معرفی شده، خروج و ظهور فردی است به نام شعیببن صالح که پیشاپیش لشکریان حضرت حرکت میکند.
هرچند توضیح روشنی در مورد شخصیت وی در حدیثهای اسلامی نیامده است، میتوان از لابهلای آنها به دست آورد که وی شخصی برجسته و دارای مقبولیت زیادی است که حضور وی در میان لشکر امام و ظاهر شدنش در جلوِ آنها موجب اعتماد بخشی به سلامت قیام آنان است.
برخی حدیثها وی را از قبیلهی بنیتمیم (46) و برخی دیگر اهل سمرقند دانستهاند (47) و بیش از این دربارهی او سخن به میان نیامده است.
قطب راوندی در دو جای از، الخرائج و الجرائح و نیز در قصص الانبیاء از قول ابنبابویه در کتاب نبوت، جریانی را در معرفی شعیببن صالح ذکر میکند که یادکرد از آن بیمناسبت نیست.
ابنبابویه میگوید:
سهیل بن سعید گفته است که هشامبنعبدالملک مرا برای کندن چاهی مأمور کرد، وقتی چاه را کندم به دویست جسد رسیدم و آنگاه جمجمهی مردی بلند قامت ظاهر شد و ما نیز اطراف آن را کندیم که ناگهان با مردی ایستاده بر سنگی مواجه شدیم که لباسهای سفید بر تن داشت و دست راستش را بر زخم سرش گذاشته بود و هرگاه دست وی را از زخم بلند میکردیم خون جریان پیدا میکرد و وقتی به حال قبلیاش رها میکردیم همانگونه میماند و بر لباس وی نوشته شده بود من شعیب بن صالح فرستادهی پیامبر خدا (صل الله علیه و آله و سلم) حضرت شعیب هستم که مرا به سوی قومش فرستاده که مرا زدند و در این چاه انداخته و بر رویم خاک ریختند. سهیل بن سعید میگوید: ما واقعه را آنگونه که دیده بودیم برای هشام نوشتیم و وی دستور داد به مانند قبل بر روی وی خاک بریزند. (48)
به هر حال، روایات اسلامی شیعه و سنی اتفاق نظر دارند که شخصی به نام شعیب بن صالح هنگام قیام امام (علیه السلام) ظهور خواهد کرد و بسیاری از این حدیثها وی را پیشاپیش و طلایهدار لشکر حضرت دانستهاند.
پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) میفرماید:
… إذا خرج السفیانی فی ستّین و ثلثمائه راکب … و ینجرون إلی الکوفه، فینهبونها، فعند ذلک تخرج رایه من المشرق یقودها رجلٌ من نبی تمیم یقال له: شعیب بن صالح(49)؛
… وقتی سفیانی، با 360 سواره به کوفه بیاید و دست به غارت اموال بزند، در این هنگام پرچمی از مشرق ظاهر میشود و طلایهدار آن شخصی است از بنیتمیم که به وی شعیببن صالح گویند… .
نعیم بن حماد از عمار بن یاسر نقل میکند:
المهدی علی لوائه شعیب بن صالح (50)؛
شعیب بن صالح طلایهدار مهدی است.
از امام رضا (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
قبل هذ الأمر السفیانی، و الیمانی، و المروانی، و شعیب بن صالح… (51)؛
پیش از ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، سفیانی، یمانی، مروانی و شعیببن صالح خواهند آمد.
شیخ طوسی از امام سجاد (علیه السلام) نقل میکند:
یکون قبل خروجه (المهدی) … خروج شعیب بن صالح (52)؛
پیش از خروج مهدی، خروج شعیببن صالح است.
راوندی به نقل از امام حسین (علیه السلام) از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) نقل میکند:
… إذا حان وقت خروجه اقتلع من عمده … و جبرئیل عن یمینه، و میکائیل عن یساره، و شعیب بن صالح علی مقدّمته (53)؛
هنگامی که وقت خروج مهدی بشود شمشیر را از غلاف برکشد. جبرئیل در طرف راست وی، میکائیل در طرف چپ و شعیب بن صالح پیشاپیش او خواهد بود.
پینوشتها:
1.صدر، تاریخ الغیبه الکبری، ص 395.
2.همان، ص 397.
3.همان،ص 398.
4.همان، ص 397.
5.دربارهی نشانههای ظهور کتابهای ویژهای تألیف شده است، که شاید مفصلترین آنها، کتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور نوشتهی سیدحسن میرجهانی باشد که در دو مجلد قطور به چاپ رسیده است.
6.نعمانی، غیبت، ص301، ح5.
7.ر.ک: همان، ص 253، ح11 و ص252، ح15 و ص 264، ح26، کلینی، اصول کافی، ج8، ص 274، ح412، صدوق، کمال الدین، ج2، ص 650، ح7 و ص 252، ح14 و طوسی، غیبت، ص 435.
8.عجب آن است که آقای صدر در تاریخ الغیبه الکبری، ترجمهی افتخارزاده، ص 617 مینویسد: «امر دوازدهم: صیحه، این مطلب فقط در کتب شیعه امامیه وجود دارد…» به نظر میرسد این مطلب، با توجه به روایات زیادی که در این باره در کتابهای حدیثی اهل سنت آمده-و در ادامه همین قسمت برخی از آنها ذکر خواهد شد-اظهارنظر صحیحی نباشد.
9.نعمانی، غیبت، ح11.
10.نعیم بن حماد، الفتن، ص 236، ح931 و مقدسی شافعی، عقد الدرر، باب4، فصل3، ص 141.
11.ابنالمنادی، الملاحم، ص 196، ح143.
12.نعمانی، غیبت، ص 253، ح13 و ص 257، ح14.
13.همان، ص 257، ح15.
14.طوسی، کتاب الغیبه، ص 435.
15.اسماعیلی، چشم به راه مهدی، ص 287-288.
16.همان،ص 288.
17.نعمانی، الغیبه، ص 254، ح13 و ص 257، ح14.
18.مقدسی شافعی، عقد الدرر، باب4، فصل3، ص 145.
19.نعمانی، الغیبه، ص254، ح13.
20.همان.
21.متقی هندی، کنزالعمّال، ج14، ح38697-38698 و نیز مقدسی شافعی، عقد الدرر، باب4، فصل دوم.
22.ر.ک: نعمانی، الغیبه، ص 257، ح15 و ص264، ح26، صدوق، کمال الدین، ج2، ص 650، ح5 و طوسی، کتاب الغیبه،ص 435.
23.مسلم نیشابوری، صحیح، ج4، ح2882 و 2884 و احمد بن حنبل، مسند، ج6، ص 290، 326 و 336.
24.نعیم بن حماد، الفتن، باب41، ح887 و متقی هندی، کنزالعمال، ج14، ح39669.
25.صدر، تاریخ الغیبه الکبری، ص 517.
26.نعمانی، الغیبه، ص301، ح5.
27.صدوق، کمال الدین، ج2، ص 650، ح5.
28.همان، ح7 و طوسی، غیبت، ص 435.
29.صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، فصل6، باب6، ص 568.
30.طوسی، کتاب الغیبه، ص 436.
31.ر.ک:فصل نخست همین نوشته، بخش اول.
32.صدوق، کمال الدین، ج2، ص 651، ح9.
33.طوسی، کتاب الغیبه، ص 443.
34.سلیم بن قیس، کتاب سلیم، ص 772، ح22 و بحارالانوار، ج33، ص 157، ح421.
35.صدوق، کمال الدین، ج2، ص 651، ح9.
36.نعمانی، الغیبه، ص 306، ح18 و بحارالانوار، ج52، ص 254، ح146.
37.«قنّسرین» نام شهری بوده در نزدیکی حلب که در سال 351 ه.ق در زمان استیلای رومیان بر آن شهر، مردمان آن، از ترس کوچ کردند و از شهر، جز کاروان سرایی باقی نماند. (صفی الدین بغدادی، مراصد الاطلاع، ج3، ص 1126).
38.نعمانی، الغیبه، ص300، ح1 و صدوق، کمال الدین، ج2، ص 651، ح11.
39.نعمانی، همان، ص 305، ح14.
40.همان.
41.همان، ص 300، ح1.
42.همان، ص 301، ح3.
43.صدوق، کمال الدین، ج2، ص 651، ح11.
44.اسماعیلی، چشم به راه مهدی، ص 275.
45.همان، ص 276.
46.سیوطی، الحاوی للفتاوی، ج2، ص 98.
47.طوسی، کتاب الغیبه، ص443، ح437.
48.راوندی، الخرائج و الجرائح، ج2، ص 553 و ج3، ص116 و همو، قصص الانبیاء، ص.
49.سیوطی، الحاوی للفتاوی، ج2، ص 98.
50.نعیم بن حماد، الفتن، ص 216، ح216، ح863-864، سیوطی، الحاوی للفتاوی، ج2، ص 83 و به همین مضمون، طوسی، کتاب الغیبه، ص 462.
51.نعمانی، الغیبه، ص 253، ح12 و همین مضمون، طبری، دلائل الامه، ص 261.
52.طوسی، همان، ص 443، ح437.
53.راوندی، الخرائج و الجرائح، ج2، ص 550 و شبیه این مضمون، نعیم بن حماد، الفتن، ص 218، ح869 و ص 221، ح870-871.
منبع مقاله :
اکبرنژاد، مهدی؛ (1386)، بررسی تطبیقی مهدویت در روایات شیعه و اهل سنت، قم: مؤسسه بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، سوم 1388