در مدینه چند نفر بیمار جذامی بود. مردم با تنفر و وحشت از آنها دوری می کردند. این بیچارگان بیش از آن اندازه که جسماً از بیماری خود رنج می بردند، روحاً از تنفر و انزجار مردم رنج می کشیدند، و چون می دیدند دیگران از آنها تنفر دارند خودشان با هم نشست و برخاست می کردند. یک روز، هنگامی که دور هم نشسته بودند غذا می خوردند، علی بن الحسین زین العابدین از آنجا عبور کرد. آنها امام را به سر سفره خود دعوت کردند. امام معذرت خواست و فرمود:
«من روزه دارم، اگر روزه نمی داشتم پایین می آمدم. از شما تقاضا می کنم فلان روز مهمان من باشید».
این را گفت و رفت.
امام در خانه دستور داد غذایی بسیار عالی و مطبوع پختند. مهمانان طبق وعده ی قبلی حاضر شدند. سفره ای محترمانه برایشان گسترده شد. آنها غذای خود را خوردند و امام هم در کنار همان سفره غذای خود را صرف کرد [1]
[1] . وسائل ، ج /2ص 457.
منبع: داستان راستان،شهید مطهری،جلد دوم.