تاریخ از نظر اینکه در ساختن آن تنها مرد دخالت داشته باشد. یا مرد و زن با یکدیگر دخالت داشته باشند، سه گونه میتواند باشد: یک تاریخ، تاریخ مذکر است: یعنی تاریخی که به دست جنس مذکر به طور مستقیم ساخته شده است. و جنس مؤنث هیچ نقشی در آن ندارد. یک تاریخ، تاریخ مذکر – مؤنث است: اما مذکر – مؤنث مختلط، بدون آنکه مرد در مدار خودش قرار بگیرد و زن در مدار خودش. یعنی تاریخی که در آن این منظومه به هم خورده است: مرد در مدار زن قرار میگیرد، و زن در مدار مرد. که ما اگر طرز لباس پوشیدن امروز بعضی از آقا پسرها و دختر خانمها را ببینیم، متوجه میشویم که چطور اینها دارند جای خودشان را با یکدیگر عوض میکنند.
نوع سوم، تاریخ مذکر – مؤنث است که هم به دست مرد ساخته شده است و هم به دست زن. ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. وقتی به قرآن کریم مراجعه میکنیم میبینیم تاریخ مذهب و دین آنطور که قرآن کریم تشریح کرده است، یک تاریخ مذکر – مؤنث است. و به تعبیر من، یک تاریخ مؤنث است: یعنی مذکر و مؤنث هر دو، اما نه به صورت اختلاط. بلکه به این صورت که مرد در مقام و مدار خودش و زن در مقام و مدار خودش.
قرآن کریم مثل اینکه عنایت خاص دارد که همینطور که صدیقین و قدیسین تاریخ را بیان میکند، صدیقات و قدیسات تاریخ را هم بیان کند. در داستان آدم و همسر آدم، نکته است که من مکرر در سخنرانیهای چند سال پیش خود گفتهام و باز یادآوری میکنم: یک فکر بسیار غلط را مسیحیان در تاریخ مذهبی جهان وارد کردند، که واقعاً خیانت بود.(در مسئله زن نداشتن عیسی (ع) و ترک ازدواج و مجرد زیستن کشیشها و کاردینالها. ) کمکم این فکر پیدا شد که اساساً زن، عنصر گناه و فریب است: یعنی شیطان کوچک است. مرد به خودی خود گناه نمیکند. و این زن است شیطان کوچک است. که همیشه وسوسه میکند و مرد را به گناه وامیدارد. گفتند: اساساً قصه آدم و شیطان و حوا، اینطور شروع شد که شیطان نمیتوانست در آدم نفوذ کند. لذا حوا را فریب داد و حوا آدم را فریب داد. و در تمام تاریخ همیشه به این شکل است که شیطان بزرگ، زن را و زن، مرد را وسوسه میکند. اصلاً، داستان آدم و حوا و شیطان در میان مسیحیان به این شکل درآمد. ولی قرآن درست خلاف این را میگوید. و تصریح میکند؛ و این عجیب است.
قرآن، وقتی داستان آدم و شیطان را ذکر میکند، برای آدم، اصالت و برای حوا، تبعیت قائل میشود. اول که میفرماید: ما به این دو نفر گفتیم که ساکن بهشت شوید (نه فقط به آدم): «لا تقربا هذه الشجره» ؛«به این درخت نزدیک نشوید.»(حال آن درخت هر چه هست. ) بعد میفرماید:«فوسوس لهما الشیطان»«1»: «شیطان این دو را وسوسه کرد.» نمیگوید که یکی را وسوسه کرد و او دیگری را وسوسه کرد؛«فدلاّ هما به غرور». «2» باز «هما» ضمیر تثنیه است. و «قاسمهما انّی لکما لمن الناصحین؛»«3» آنجا خواست فریب بدهد، جلوی هردوی آنها قسم دروغ خورد. آدم همان مقدار لغزش کرد که حوا، و حوا همانقدر لغزش کرد که آدم. اسلام این فکر را، این دروغی را که به تاریخ مذهبها بسته بودند، زدود و بیان داشت که جریان عصیان انسان چنین نیست که شیطان زن را وسوسه میکند و زن، مرد را. بنابراین، زن یعنی عنصر گناه. و شاید برای همین است که قرآن، گویی عنایت دارد که در کنار قدیسین از قدیسات بزرگ یاد کند که تمامشان در مواردی بر آن قدیسین علوّ و برتری داشتهاند. در داستان ابراهیم از ساره با چه تجلیلی یاد میکند. در این حد که همان طور که ابراهیم با ملکوت ارتباط داشت و چشم
ملکوتی داشت. فرشتگان را میدید و صدای ملائکه را میشنید. ساره نیز صدای آنها را میشنید. وقتی به ابراهیم گفتند: خداوند میخواهد به شما (ابراهیم پیرمرد و ساره پیرزن) فرزندی بدهد، صدای ساره بلند. گفت:«أ ألدو انا عجوز و هذا به علی شیخاً». «4» من پیرزن با این شوهر پیرمرد؟ما سر پیری میخواهیم بچهدار شویم؟ ملائکه در حالی که مخاطبشان ساره است نه ابراهیم. گفتند:«أ تعجبین من امر اللّه.»«5» آیا از برکت الهی و خداوندی به خانواده شما تعجب میکنید؟
همچنین، قرآن وقتی اسم مادر موسی را میبرد، میفرماید:«و اوحینا الیام موسیان ارضعیه «6»». ما وحی فرستادیم به مادر موسی که خودت فرزندت را شیر بده.«فاذا خفت علیه فألقیه فی الیّم و لا تخافی و لا تحزنی انّا رادّوه الیک و جاعلوه من المرسلین». «7»
قرآن به داستان مریم که میرسد، بیداد میکند. پیغمبران در مقابل این زن میآیند و زانو میزنند. زکریا وقتی مرم را میبیند که او با نعمتهایی به سر میبرد که در تمام آن سرزمین وجود ندارد؛ تعجب میکند. قرآن میگوید: درحالیکه مریم در محراب عبادت بود، فرشتگان الهی با این زن سخن میگفتند:«اذ قالت الملائکه یا مریم إنّ الله یبشرک بکلمه منه اسمه المسیح بن مریم و – جیها فی الدنیا و الآخره و من المقرّبین». «8» ملائکه مستقیماً با خودش صحبت میکردند. مریم مبعوث نبوده، و این را قرآن درست نمیداند که یک زن را بفرستد توی زن و مرد. مریم برخلاف شأنش، مبعوث نبود؛ ولی از بسیاری از مبعوثها، عالیمقامتر بود. بدون شک و شبهه مریم غیر مبعوث از خود زکریا که مبعوث بوده، عالیمقامتر و والا مقامتر بود.
قرآن راجع به حضرت صدیقه طاهری میفرماید:«انّا اعطیناک الکوثر»«9» دیگر، کلمهای بالاتر از کوثر نیست. در دنیایی که زن را شر مطلق و عنصر فریب و گناهی میدانستند، قرآن میگوید نه تنها خیر است، بلکه کوثر است؛ یعنی خیر وسیع، یک دنیا خیر. میآییم در متن تاریخ اسلام. از همان روز اول، دو نفر مسلمان میشوند؛ علی و خدیجه که این دو، نقش مؤثری در ساختن تاریخ اسلام دارند. اگر فداکاریهای این زن که از پیغمبر 15 سال بزرگتر بود نبود، از نظر علل ظاهری مگر پیغمبر میتوانست کاری از پیش ببرد؟ تاریخ ابن اسحاق یک قرن و نیم بعد از هجرت راجع به مقام خدیجه و نقش او در پشتیبانی از پیغمبر اکرم و مخصوصاً در تسلیبخشی به پیغمبر اکرم مینویسد:
بعد از مرگ خدیجه که ابو طالب هم در آن سال از دنیا رفت، واقعاً عرصه بر پیغمبر اکرم تنگ شد؛ به طوری که تا آخر عمر پیغمبر هرگاه اسم خدیجه را میبردند اشک مقدسشان جاری میشد «10» عایشه میگفت: یک پیرزن که دیگر این قدر ارزش نداشت. چه خبر است؟میفرمود: تو خیال میکنی من به خاطر شکل خدیجه میگریم؟خدیجه کجا و شما و دیگران کجا؟
اگر به تاریخ اسلام نگاه کنید، میبینید که تاریخ اسلام، یک تاریخ مذکر – مؤنث است؛ ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. پیغمبر (ص) دارد و هم راوی مرد؛ که در کتبی که در هزار سال پیش نوشته شده است. شاید اسم همه آنها هست. ما روایات زیادی داریم که راوی آنها زن بوده است. کتابی است به نام بلاغات النساء؛ یعنی خطبهها و خطابههای بلیغی که توسط زنها ایراد شده است. این کتاب از.. . بغدادی است، که در حدود سال 250 هجری؛ یعنی در زمان امام عسکری (ع) میزیسته است.(چنان که میدانید حضرت امام عسکری (ع) در سنه 260 وفات کردند. ) از جمله خطبههایی که بغدادی در کتابش ذکر کرده است. خطبه حضرت زینب در مسجد یزید و خطبه ایشان در مجلس ابن زیاد و خطبه حضرت زهرا (س) در اوایل خلافت ابو بکر است.
در این ضریح جدیدی که اخیراً برای حضرت معصومه ساختهاند، روایتی را انتخاب کردهاند که راویها همه زن هستند تا میرسد به پیغمبر اکرم. در ضمن، اسم همه آنها فاطمه است (حدود چهل فاطمه) ؛ روایت کرده فاطمه دختر.. . از فاطمه دختر.. . تا در متن تاریخ اسلام، از همان روز اول، دو نفر مسلمان میشوند؛ علی و خدیجه که این دو، نقش مؤثری در ساختن تاریخ اسلام دارند. اگر فداکاریهای این زن که از پیغمبر 15 سال بزرگتر بود، نبود، از نظر علل ظاهری مگر پیغمبر میتوانست کاری از پیش ببرد؟
میرسد به فاطمه دختر موسی بن جعفر. بعد ادامه پیدا میکند تا فاطمه دختر حسین بن علی بن ابی طالب و در آخر میرسد به فاطمه دختر پیغمبر. یعنی شرکت اینها اینقدر رایج بوده. ولی هیچ وقت اختلاط نبوده است. بسیاری از راویان بودند که میآمدند روایت حدیث میکردند. زنها میآمدند استماع میکردند. اما زنها در کناری مینشستند و مردها در کناری. مردها در اتاقی بودند و زنها در اتاقی.
اسلام میگوید علم. اما نه شهوترانی، نه مسخرهبازی، نه حقه بازی؛ میگوید شخصیت.
زهرا (س) در جوانی از دنیا رفته است و از بس در آن زمان دشمنانشان زیاد بودند، از آثار ایشان کم مانده است. ولی خوشبختانه یک خطابه مفصل بسیار طولانی (در حدود یک ساعت) از ایشان در سن هجده سالگی (حد اکثر گفتهاند بیست و هفت سالگی) باقیمانده است. که این را تنها شیعه روایت نمیکند. عرض کردم بغدادی در قرن سوم، این خطابه را نقل کرده است. همین یک خطابه کافی است که نشان دهد زن مسلمان در عین اینکه حریم خودش را با مرد حفظمی کند و خودش را به اصطلاح برای ارائه به مردان درست نمیکند. معلوماتش چقدر است؟ورود در اجتماع تا چه حد است؟
خطابه حضرت زهرا (س) توحید دارد، در سطح توحید نهجالبلاغه. یعنی، در سطحی که دست فلاسفه به آن نمیرسد. وقتی که درباره ذات حق و صفات حق صحبت میکند، گویی در سطح بزرگترین فیلسوفان جهان است. از بوعلی سینا ساخته نیست، که اینطور خطبه بخواند. یکدفعه وارد در فلسفه احکام میشود؛ خدا نماز را برای این واجب کرده.
روزه را برای این واجب کرد، حج را برای این واجب کرد. امر به معروف و نهی از منکر را برای این واجب کرد. زکات را برای این واجب کرد، و.. . بعد شروع میکند به ارزیابی قوم عرب قبل از اسلام در این قوم به وجود آورد. سنت پیغمبران این بوده که زنها جدا مینشستند و مردها جدا. و پردهای بلند میان آنها کشیده میشد.
زهرای اطهر از پشت پرده، تمام سخنان خودش را گفت و زن و مرد مجلس را منقلب کرد. این، معنای آن است که ذکر کردیم؛ هم شخصیت دارد و هم عفاف؛ هم پاکی دارد و هم حریم. هیچ وقت خودش را جلوی چشمهای گرسنه مردان قرار نمیدهد. اما یک موجود دست و پا چلفتی هم نیست که چیزی سرش نشود. و از هیچچیز خبر نداشته باشد. تاریخ کربلا، یک تاریخ و حادثه مذکر – مؤنث است؛ حادثهای است که مرد و زن هردو در آن نقش دارند، ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. معجزه اسلام اینهاست.
ابا عبد الله اهل بیت خودش را حرکت میدهد، برای اینکه در این تاریخ عظیم رسالتی را انجام دهند. برای اینکه نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند؛ با قافلهسالاری زینب، بدون اینکه از مدار خودشان خارج شوند. از عصر عاشورا، زینب تجلی میکند. از آن به بعد، به او واگذار شده بود. رئیس قافله اوست، چون یگانه مرد، زینالعابدین (ع) که در این وقت به شدت مریض است و احتیاج به پرستار دارد تا آنجا که دشمن طبق دستور کلی پسر زیاد که از جنس ذکور اولاد حسین هیچکس نباید باقی بماند، چند بار حمله کردند تا امام زینالعابدین را بکشند. ولی بعد خودشان گفتند: این خودش دارد میمیرد.«10» و این هم، خودش یک حکمت و مصلحت خدایی بود که حضرت زینالعابدین بدین وسیله زنده بماند. و نسل مقدس حسین بن علی باقی بماند. یکی از کارهای زینب، پرستاری امام زینالعابدین (ع) است.
در عصر روز یازدهم، اسرا را آوردند و سوار کردند بر مرکبهایی (شتر یا قاطر یا هردو) که پالانهای چوبین داشتند و مقید بودند که اسرا، پارچهای روی پالانها نگذارند. برای اینکه زجر بکشند. بعد اهل بیت خواهشی کردند که پذیرفته شد.
گفتند: شما را به خدا، حالا که ما را از اینجا میبرید، ما را از قتلگاه حسین عبور بدهید.«11» برای اینکه میخواهیم برای آخرین بار با عزیزان خودمان خداحافظی کرده باشیم. در میان اسرا تنها امام زینالعابدین بودند که به علت بیماری پاهای مبارکشان را زیر شکم مرکب بسته بودند. دیگران روی مرکب آزاد بودند. وقتی که به قتلگاه رسیدند، همه بیاختیار خودشان را از روی مرکبها به روی زمین انداختند زینب (ع) خودش را میرساند به بدن مقدس ابا عبد الله آن را به یک وضعی میبیند که تا آن وقت ندیده بود. بدنی میبیند بیسر و بی لباس با این بدن معاشقه میکند و سخن میگوید. آنچنان دلسوز ناله کرد. که کاری کرد که اشک دشمن جاری شد. دوست و دشمن به گریه درآمدند.«13»
پینوشتها:
1. اعراف/19.
2. اعراف/21.
3. اعراف/20.
4. هود/72.
5. هود/73.
6. قصص/7.
7. قصص/7.
8. آل عمران/45.
9. کوثر/1. افتادگی، از متن پیاده شده از تولد است.
10. بحار الانوار، ج 45، ص 61؛ اعلام الوری، ص 246؛ شیخ مفید، ارشاد، ص 242.
11. بحار الانوار، ج 45، ص 58؛ اللهوف، ص 55؛ و نظیر این عبارت در مقتل الحسین مقرم ، ص 396 و مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 39 آمده است، که تماماً از حمید بن مسلم روایت میکنند.
12. بحار الانوار، ج 45، ص 59؛ اللهوف، 56؛ مقتل الحسین، ص 396.
13. ر. ک؛ حماسه حسینی، تألیف استاد شهید مرتضی مطهری، ج 1، ص 324.
منابع مقاله:
نشریه وام، شماره 17، استاد مرتضی مطهری؛