بصره و رویداد های سال ظهور

بصره و رویداد های سال ظهور

نویسنده: محسن مشکل العبادی

 

اشاره:

بصره از شهرهای مهم در دوران ظهور به شمار می‌آید. برای پرتوافکنی بر این مسئله، باید دو مطلب بسیار مهم را دراین‌باره مورد بحث و بررسی قرار داد: 1. اوضاع سیاسی و نظامی زمان ظهور، 2. تغییر ابعاد اقتصادی و اجتماعی این شهر پس از ظهور. در مقاله پیش رو عنوان دوم را پی می گیریم.
بحث و بررسی در مورد حوادث و رویدادهای سال ظهور امام حجّت (ع)، شامل مطالب زیر می‌باشد:
1. مقاومت بصره در مقابل سفیانی و سهم و نقش آنها در راندن سفیانی از کوفه،
2. امام مهدی(ع) و یارانش از بصره هستند،
3. جنگ بصره، میان امام(ع) و دشمنانش، و پیروزی امام در این جنگ.

1. مقاومت اهل بصره در مقابل سفیانی

همان‌گونه که از موضع‌گیری‌های اهل بصره در گذشته، نسبت به اهل بیت(ع) می‌دانیم، از زمان فتوحات اسلامی تا دوران حاضر، آنها به هیچ وجه از فداکاری در راه خداوند، دریغ نکرده‌اند و همیشه پایبند خطّ اهل بیت(ع) بوده‌اند. همان‌گونه که گفته شد، سفیانی، سه بار وارد بصره می‌شود و این مطلب به عدم استقرار وی در این شهر، به دلیل مقاومت اهل بصره در مقابل او و کارهای جنایتکارانه‌اش اشاره دارد. از این روایت، این‌گونه برمی‌آید که او تلاش می‌کند اشخاص صاحب نفوذ را در این شهر به خدمت خود در آورد امّا در این کار شکست می‌خورد و مجبور می‌شود آنها را به قتل برساند. این سخن امام که فرموده‌اند: «بزرگان بصره را به قتل می‌رساند»، این مطلب را تأیید می‌کند. این سخن مؤید آن است که او تصمیم‌گرفته بزرگان بصره را از میان برچیند تا همگی آنها در خدمت او باشند.
در واقع دلاوری و قهرمانی اهل بصره در این مسئله، بی‌مانند است. زیرا آنها به مقاومت در مقابل سفیانی و راندن او، بسنده نمی‌کنند، بلکه پس از شنیدن خبر اشغال کوفه به وسیله سفیانی، کارهای بسیار زشت و شنیع او، مانند کشتن زنان و کودکان و هتک حرمت به آنها، او را از کوفه بیرون می‌کنند. ابن حماد گفته است: «سفیانی وارد کوفه می‌شود و سه روز به غارت و چپاول در آن می‌پردازد و شصت هزار نفر از اهل آن را به قتل می‌رساند سپس هجده شب در آنجا می‌ماند. پرچم‌های سیاه پیش آمده، بر آب فرود می‌آیند و خبر فرود آمدن آنها در کوفه به یاران سفیانی می‌رسد. آنها می‌گریزند و گروهی از اهل سواد و از کوفه که جز سلاح مختصری ندارند، خارج می‌شوند. در میان آنها اشخاصی از اهل بصره نیز هستند. آنها به یاران سفیانی می‌رسند و اسرایی را که در چنگال آنها گرفتار بوده و همچنین اموال مختلفی را که در کوفه به غارت برده بودند، از آنها می‌گیرند و نجات می‌دهند.1
این مطلب، حاکی از آن است که بصری‌ها، با غیرت و تلاش برای دفاع از اصل اسلام، جان‌فشانی می‌کنند. معروف است که اهل سواد، ساکنان منطقه‌ای هستند که اکنون (بصره، العماره، ناصریه، دیوانیه، السماوه، حلّه، نجف و واسط) نامیده می‌شود.
همچنین این‌گونه به نظر می آید که ساکنان هورها در این مناطق، بیشترین نقش را در بیرون راندن سفیانی از عراق، به ویژه کوفه دارند و مردم عادی ساده‌دل نیز نقش زیادی در این کار خواهند داشت. در روایات آمده است که سفیانی پس از آنکه مرتکب جنایت‌های زیادی می‌شود و به مال و ناموس مردم تجاوز می‌کند و کارهای بسیار زشتی انجام می‌دهد، گروهی از سرزمین آجام و از اشخاص ضعیف کوفه بر او می‌شورند و جنگ سختی با او می‌کنند، اسیران را از سفیانی می‌گیرند و بقیه سپاهیان او می‌گریزند.2
سرزمین آجام و قصب نیز همان منطقه شمال بصره (در قرنه و المدینه تا مرزهای العماره و از المَدَینه تا مرزهای شهر ناصریه) است. همچنین روایات یادآور شده‌اند، ضعیفان کوفه در این کار شرکت دارند و این خود بیانگر این نکته است که آنها فقیران کوفه هستند وگرنه، ضعیفان چگونه می‌توانند بر سپاه سفیانی پیروز شوند و اسیرانی را که سپاه سفیانی از آنها گرفته، بازگردانند، به ویژه اگر آن اشخاص بدون نیرو و قدرت و توان باشند؟ امّا فقیر الزاماً ضعیف نیست. از3 امام علی(ع) نقل شده است: «[سفیانی] سپس با هفتاد هزار نفر به سوی عراق و کوفه و بصره روانه می‌شود».
همان‌گونه که گفته شد، او وارد بغداد می‌شود و همان جنایت‌هایی را که در کوفه و بصره مرتکب شده بود، در آنجا هم مرتکب می‌شود و در شهرهای عربی و اسلامی دیگر نیز، که وارد می‌شود، چنین می‌کند. او بیشتر شهرهای اسلامی را به تصرف درمی‌آورد. اینجاست که باید یک فرمانده بسیار توانمند و یک رهبر بزرگ، مسئولیت مقابله با او و از بین بردن ستم و بی‌داد و جایگزین کردن عدالت و داد را بر عهده بگیرد. آن رهبر بزرگ، امام مهدی(ع) است.
این مطلب، حاکی از آن است که بصری‌ها، با غیرت و تلاش برای دفاع از اصل اسلام، جان‌فشانی می‌کنند. معروف است که اهل سواد، ساکنان منطقه‌ای هستند که اکنون (بصره، العماره، ناصریه، دیوانیه، السماوه، حلّه، نجف و واسط) نامیده می‌شود

2. یاران امام و موضع‌گیری بصری‌ها

در خطبه امام علی(ع) آمده است: «هنگامی که (امام مهدی(ع)) قیام کند، یارانش که شمارشان به اندازه شمار اهل بدر و یاران طالوت است (سیصد و سیزده نفر) به دور او گرد می‌آیند، همه آنها شیرانی هستند که مانند پاره‌های پولاد از بیشه‌هایشان بیرون آمده‌اند، اگر آنها همّت کنند و بخواهند کوه‌های استوار را از جا می‌کنند. آنان کسانی هستند که توحید خداوند را آنچنان که خداوند شایسته آن است به جا آورده‌اند.
آنان شب‌ها بیدارند و همچون فرزندمردگان و مصیبت‌زدگان از ترس خداوند، گریه و ناله می‌کنند. شب‌ها را بیدارند و مشغول عبادت و روزها، روزه‌دار هستند. گویی همگی را یک پدر و مادر پرورش داده است. دل‌های آنها سرشار از محبّت و نصیحت است. نخستین آنها از بصره و آخرین آنها از ابدال هستند.4
حال که مقام و جایگاه سپاهیان امام این‌گونه والاست و می‌دانیم آنها چه خلوص نیّت و چه صبری دارند، جایگاه فرماندهان برگزیده ایشان چگونه است! طبیعتاً مقام و رتبه آنها بسیار بالاتر است، زیرا اینان پیش از رسیدن به این مقام، آزمایش و غربال شده و از امتحانات پیش از ظهور، سربلند بیرون آمده‌اند. حال، جایگاه و رتبه نخستین فرماندهانی که به امام می‌پیوندند، چگونه خواهد بود؟ قطعاً مقام و رتبه آنها بسیار بالاتر از بقیه فرماندهان است که بعدها به ایشان می‌پیوندند. امّا نخستین رهبران و فرماندهانی که به امام می‌پیوندند چه کسانی هستند؟
پاسخ این است که نخستین رهبران برگزیده که به امام می‌پیوندند، از اهالی بصره هستند و این نکته‌ای است که حضرت علی(ع) در این خطبه به نقل از پیامبر اسلام(ص) آن را تأکید کرده است. ابن طاووس در «الملاحم و الفتن» به نقل از امام علی(ع) آورده است: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «نخستین آنها از بصره و آخرین آنها از یمامه هستند».5
در خطبه البیان نیز آمده است، نخستین آنها از بصره و آخرین آنها از ابدال هستند.6 طبیعتاً این اولویّت فرماندهان بصری اشاره به سطح بالای فرهنگ آن منطقه و شهری دارد که آنها در آن پرورش یافته‌اند. با این امتیاز بزرگ، این منطقه پیوسته اشخاص درجه یک و پیشتاز در ایمان، صبر، فداکاری و شهادت‌طلبی در راه خداوند، پرورش داده است. امّا چه کسی پیش‌قراول و فرمانده ارتش امام است و چه کسی پرچم ایشان را حمل می‌کند؟ یادآور می شوند که جوانی سبزه‌رو به نام شعیب بن صالح از بنی‌تمیم این مقام را دارد که از میان «قصب آجام» خروج می‌کند.7 در سطرهای پیشین گفته شد که موقعیّت جغرافیایی، قصب آجام، همان منطقه شمال بصره، در دو سوی شهرهای العماره و الناصریه در جنوب عراق است. چیزی که این مطلب را تأکید می‌کند، آن است که قبیله بنی‌تمیم در این مناطق سکونت دارند.
این‌گونه به نظر می‌آید که شعیب بن صالح، پس از اینکه سفیانی عراق را به اشغال در می‌آورد، به ایران می‌رود تا جهاد ضدّ سفیانی را در آنجا ادامه دهد، زیرا در ایران شرایط و آزادی عمل بیشتری برای این کار وجود دارد و در روایات آمده است که شعیب از ری خروج می‌کند.8و9 نویسنده محقّق، کورانی معتقد است که شعیب بن صالح، فرمانده کلّ ارتش امام می‌شود و خراسانی برای آزادسازی شهرهایی که سفیانی اشغال کرده است حرکت می‌کند. 10
بنابراین، به این نتیجه می‌رسیم که این منطقه (بصره و شمال بصره) اهمیّت زیادی در زمان ظهور امام(ع) دارد و از این منطقه، فرماندهان، رهبران و اندیشمندان بزرگی برمی‌خیزند؛ کسانی که نه مال و نه مقام، آنها را وسوسه نمی‌کند و نمی‌فریبد و به همین دلیل است که روایات تأکید می‌کنند که یاران امام (ع) در زمین ناشناخته و در آسمان معروف و شناخته شده هستند. همچنین روایات در مورد آنها گفته‌اند، آنها همانند تکّه‌های پولاد، شیرهای جنگل‌ها و بیشه‌ها، شب‌زنده‌داران و روزه‌داران هستند.

3. جنگ بصره و پیروزی امام (ع)

پس از آنکه سفیانی، دست به حملات سریع و ناگهانی به عراق می‌زند، با مقاومت سختی روبه‌رو می‌شود و شکست می‌خورد، امّا بار دیگر به ترمیم و جمع‌آوری نیروهایش می‌پردازد تا یک حمله بزرگ دیگر ضدّ عراق انجام دهد، حمله‌ای که مردم عراق توانایی مقابله با آن را نداشته باشند. او پس از این حمله، تقریباً تمام عراق را به اشغال خود درمی‌آورد و آن‌گونه که امام علی (ع) می‌فرماید: «سپس با هفتاد هزار نفر به سمت عراق، کوفه و بصره حرکت می‌کند».11
در خطبـهالبیان آمده است: «هان، وای بر کوفه شما، سفیانی چه‌ها در آن می‌کند، او به بصره می‌آید و بزرگان آنجا را به قتل می‌رساند سپس به زوراء (بغداد) می‌آید».13 این فراگیری، اشاره به مساحت جغرافیایی است که ارتش سفیانی مشغول به آن می‌شود، ظاهراً او به حمله شرق عراق بسنده نمی‌کند بلکه تلاش می‌کند به خاک ایران نیز وارد شود. او وارد منطقه اهواز می‌شود که در نزدیکی شهر بصره قرار دارد و شهر اصطخر را به اشغال در می‌آورد.
ابن حماد به نقل از امام علی (ع) می‌گوید: «هنگامی که همراهان سفیانی به سمت کوفه می‌روند، او عدّه‌ای را برای جستجوی اهل خراسان می‌فرستد، و اهل خراسان در طلب مهدی (ع) خروج می‌کنند و او و هاشمی با پرچم‌های سیاه که در اوّل آن، شعیب بن صالح است، به هم می‌رسند. او و یاران سفیانی در دروازه اصطخر به هم می‌رسند و جنگ و کشتار بزرگی در آنجا روی می‌دهد. پرچم‌ها پدیدار می‌شوند و سپاه سفیانی می‌گریزند. در آن زمان، مردم آرزوی دیدار مهدی (ع) را می‌کنند و به جستجوی او برمی‌خیزند».14
در خطبه امام علی(ع) آمده است: «هنگامی که (امام مهدی(ع)) قیام کند، یارانش که شمارشان به اندازه شمار اهل بدر و یاران طالوت است (سیصد و سیزده نفر) به دور او گرد می‌آیند، همه آنها شیرانی هستند که مانند پاره‌های پولاد از بیشه ‌هایشان بیرون آمده‌اند، اگر آنها همّت کنند و بخواهند کوه‌های استوار را از جا می‌کنند. آنان کسانی هستند که توحید خداوند را آنچنان که خداوند شایسته آن است به جا آورده‌اند
مورّخان، سمت و سویی را که امام مهدی (ع) از آن وارد عراق می‌شود، ذکر نکرده‌اند و بیشتر آنها تنها گفته‌اند: ایشان وارد کوفه می‌شوند. امّا شیخ علی کورانی بر این باور است که امام (ع) از طریق اهواز، پس از جنگ بصره وارد عراق می‌شود.30 امّا خود او نیز در صفحات بعدی کتابش «عصر ظهور» تأکید می‌کند که امام در حجاز، ایران و عراق، بنا بر مصالحی گردش می‌کند و ایشان شخصاً در جنگ‌های سپاهش، مگر در مواقع بسیار ضروری، شرکت نمی‌کند.15
دشواری پژوهش در مورد این مسئله، به این دلیل است که برخی روایات یادآور شده‌اند که امام وارد کوفه می‌شوند و برخی دیگر گفته‌اند ایشان وارد بصره می‌شوند و در یک روایت آمده است که ایشان به جنوب ایران می‌روند و بدون قائل شدن تسلسل زمانی برای حوادث، تنها به ذکر این موارد بسنده کرده‌اند امّا ما با پژوهش در رویدادها و جنگ‌های ورود ایشان به عراق، می‌توانیم جنگ‌ها را از نظر زمانی با توجّه به منطقه جغرافیایی این رویدادها، مرتّب کنیم:
1. جنگ اهواز و بصره؛ پیروزی امام (ع) و وارد شدن به بغداد،
2. جنگ کوفه؛ پس از آنکه امام(ع) از راه کوفه وارد آن می‌شود،
3. عزیمت امام (ع) از سمت کوفه برای جنگ با سفیانی؛ تسلیم شدن سفیانی سپس پیمان‌شکنی او، سپس آخرین نبرد و در نهایت آزادسازی عراق.
حال این حوادث را با رعایت سلسله زمانی آنها مورد بررسی قرار می‌دهیم.

تحلیل حوادث بصره و کوفه

اشاره شد که سپاه سفیانی به سمت شرق عراق روانه می‌شود و بصره را به اشغال خود درمی آورد سپس وارد مرزهای ایران می‌شود و به شهر اصطخر می‌رسد. در آن زمان، ارتش خراسانی به فرماندهی شعیب بن صالح با پرچم‌های سیاه خروج می‌کند تا به لشکر امام مهدی(ع) که در آن زمان به منطقه اهواز و بصره برای آزادسازی آن آمده است، بپیوندد. در روایات آمده است که در این زمان جنگی بزرگ روی می‌دهد و سپاه سفیانی در آن شکست می‌خورد.
این جنگ به نظر ما، نخستین جنگ در مرزهای عراق در بصره است و شیخ علی کورانی بر این باور است که در این هنگام، ایرانی‌ها به سمت جنوب ایران که نزدیک مرز خشکی با حجاز در بصره است، می‌روند. سپس آن جنگ کذایی با نیروهای سفیانی که این روایت اشاره می‌کند درمی‌گیرد و امام(ع) وارد جنوب ایران و عراق می‌شود، و شاید این بار از طریق خلیج فارس و بصره وارد شود.16
روایات حاکی از آن است که ارتش سفیانی شکست می‌خورد و مردم از این پیروزی شادمان می‌شوند و از امام(ع) فرمانبرداری می‌کنند. سپس ایشان همراه با ارتش خراسانی به رهبری شعیب بن صالح، وارد عراق می‌شوند. در روایات آمده است که این پرچم‌ها (پرچم‌های سیاه) در ساحل دجله فرود می آیند.17 فاروق موسوی بر این عقیده است که پرچم‌های سیاه در ساحل دجله از سمت القرنه (شمال بصره) فرود می‌آیند، آنجایی که رودهای دجله و فرات به هم می‌پیوندند، سپس به سمت کوفه و در نهایت به سمت نجف اشرف رهسپار می‌شوند.18
پاسخ این پرسش که، چرا سفیانی، منطقه جنوب ایران و عراق را برمی‌گزیند، دلایل زیر است:
1. وجود نیروهای غربی پشتیبان او در منطقه خلیج فارس،
2. خاطر جمع بودن ارتش سفیانی از طرف کشورهای جنوب غرب عراق، علاوه بر آن، عدم توانایی و قابلیّت نداشتن آنها برای اینکه به جبهه حق بپیوندند زیرا آنها بسیار ضعیف و غرب‌زده‌اند و به تجمّل‌گرایی، راحت‌طلبی و خوش‌گذرانی اعتیاد پیدا کرده‌اند،
3. اهمیّت این منطقه از بعد جغرافیایی و اقتصادی به دلیل اینکه در رأس خلیج فارس قرار گرفته و این منطقه به دلیل منابع نفتی، بسیار ثروتمند است.
ارتش خراسانی به رهبری شعیب بن صالح نیز به دلایل زیر، روانه جنوب ایران می‌شود:
1. لشکر سفیانی، کاملاً بر عراق مسلّط شده است و اهل عراق نمی‌توانند برای جنگ با او از داخل مرزهای عراق تحرّکی داشته باشند،
2. اطمینان از اینکه منطقه خراسان برای آن امن است و از آن حمایت می‌کند، جدا از آن، این منطقه در برگیرنده گروهی از ایرانی‌ها و حامی و پشتیبان امام مهدی (ع) است.
با اینکه ارتش سفیانی دارای سلاح‌های پیشرفته و برنامه‌ها و طرح‌های نظامی غربی است، امّا شکست سختی می‌خورد و آن هم به دلایل زیر است:
1. حضور فرماندهی موفّق و منحصر به فرد و مخلص که همان امام مهدی (ع) است،
2. ارتش امام سلاح‌های مهم و خطرناکی در اختیار دارد که ارتش‌های پیشرفته با آن آشنا نیستند،
3. ارتش امام برخوردار از طرح‌ها و برنامه‌های بسیار دقیق و حساب‌شده‌ای است،
4. وجود فرماندهانی درجه یک و طراز اوّل که پس از امتحاناتی که پشت سر گذاشته‌اند، دارای تخصّص و آگاهی‌های زیادی هستند،
5. وجود ارتش مؤمن به خدا و مؤمن به امام مهدی (ع)،
6. شناخت راه‌های خشکی و آبی در آن منطقه، به ویژه اینکه فرمانده کلّ ارتش از این منطقه است،
7. بسیاری از کشورها از جنایت‌های سفیانی، به ستوه آمده‌اند به ویژه مردم مصر و شام پس از شکست دادن ارتش سفیانی، ارتش امام (ع) بر منطقه جنوب ایران و عراق مسلّط و از سمت بصره، وارد مرزهای عراق می‌شود و آنگاه برای راندن ارتش سفیانی روانه کوفه می‌شود.
سپس جنگ‌هایی پشت سر هم روی می‌دهد و امام (ع) با ارتش نیرومند خود و با یاران صاحب عزم و اراده آهنین خویش، تمامی نقاط عراق را آزاد می‌کند، آنگاه به سمت شام و دیگر کشورهای جهان حرکت می‌کند.
منبع:ماهنامه موعود شماره 103.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید