اصول راهبردى در نگرش به مسایل زنان(2)

اصول راهبردى در نگرش به مسایل زنان(2)

اصل ششم: خانواده، نهادى محورى
اصول راهبردى در نگرش به مسایل زنان(2)«مرد مسلمان، بعد از نعمت اسلام، هیچ بهره‏اى برتر از داشتن همسرى‏مسلمان نبرده است; همسرى که نگاه به او براى شوهر مسرت‏بخش است،فرمانبردار است، و در غیاب شوهر، حافظ خود و مال همسر است.».
خانواده به عنوان یک نهاد اساسى در جامعه، یک اصل و محور به‏شمار مى‏رود و باید در بررسى مسایل زنان و ترسیم چهره زن مسلمان، به‏عنوان یک مبناى بى‏بدیل به شمار رود و هر آنچه که در جهت تقویت این‏بنیان و تعمیق روابط میان اعضاء آن، بویژه زن و شوهر به عنوان دو رکن‏اصلى این نهاد، کارساز است توصیه شود، و هر توصیه و پیشنهاد و ضابطه وبرنامه‏اى که به تضعیف و سستى این نهاد بیانجامد به کنار رود. زن و مرد درهر موقعیت اجتماعى و فردى و در هر نقشى که قرار مى‏گیرند باید«خانواده‏» به عنوان یک اولویت، نقش خویش را در شکل‏گیرى آن‏موقعیت و آن نقش، ایفا کند. مدینه فاضله‏اى که اسلام ترسیم مى‏کند وجامعه مدنى و توسعه همه‏جانبه که اینک به عنوان یک آرمان جهانى‏براى ملتهاى مختلف و از جمله امت‏بزرگ اسلامى درآمده است، بدون‏حضور سازنده و فعال «نهاد مقدس خانواده‏» و بدون منظور ساختن همه‏شروط و لوازمى که شکل‏گیرى و تحقق «خانواده مطلوب‏» براى جامعه‏اسلامى ایجاب مى‏کند، امکان ندارد.
خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعى، هسته اولیه جامعه به شمارمى‏رود و خاستگاه موقعیت ممتاز و ویژه آن فقط رهنمودهاى دینى‏نیست. افزون بر آن همه تاکیدات دینى و ارزشهایى که براى آن وارد شده‏است و افزون بر آن همه دستورالعملهایى که در جهت‏شکل‏گیرى صحیح،تعیین مسؤولیتها، راه‏حل مشکلات و تحکیم روابط خانوادگى، صادر شده‏است، منافع و ارزشهاى گسترده‏اى که دارد به عنوان واقعیاتى ملموس، براى‏همه روشن است. این است که در سخنى از امام رضا(ع) مى‏خوانیم که اگرحتى در باره ازدواج آیه‏اى نازل نشده بود و سنت و روایتى نیز وجودنداشت، همان نیکى به خویشان و انس و الفتى که با دیگران در آن وجوددارد به اندازه‏اى هست که انسان عاقل و خردمند رغبت‏به آن کند و انسان‏موفق و کاردان به آن شتاب کند:
«لو لم‏تکن فی المناکحه آیه منزله و لا سنه متبعه، لکان ماجعل الله فیه من بر القریب و تالف البعید، ما رغب فیه العاقل‏اللبیب و سارع الیه الموفق المصیب‏». (21) .
در اهمیت و ارزش نهاد خانواده و اهتمامى که در متون دینى به آن شده‏است همان دو رهنمودى که در آغاز از پیامبر اکرم(ص) آوردیم به خوبى‏گویاست. یکى ازدواج را که منشا شکل‏گیرى خانواده است نهادى مى‏شماردکه در میان نهادهاى اسلامى ارزشمندتر و محبوبتر از آن وجود ندارد، ودیگرى نعمت داشتن همسرى شایسته و تشکیل خانواده‏اى مطلوب را پس‏از نعمت‏بزرگ ایمان به اسلام، بالاترین بهره انسان مسلمان مى‏داند وروشن است که این اختصاص به مرد مسلمان ندارد و شامل زن مسلمان نیزمى‏شود و بلکه از یک نظر، بهره زن بیشتر است، چرا که مسؤولیت هزینه‏زندگى را نیز ندارد; نه هزینه دیگرى را و نه هزینه خود. و بدین‏گونه است‏که به فرموده حضرت صادق(ع) خدا عز و جل خانه‏اى را که خانواده در آن‏است دوست مى‏دارد و خانه‏اى را که محل طلاق است مبغوض مى‏دارد:
«ان الله عز و جل یحب البیت الذى فیه العرس، و یبغض‏البیت الذى فیه الطلاق‏». (22) .
شناخت صحیح مسایل زنان و داورى درست در باره احکام و حقوق،بدون توجه به جایگاه منحصر به فردى که نهاد خانواده دارد و سخن گفتن‏از حقوق فردى و اجتماعى مرد یا زن و بررسى حقوق متقابل زن و شوهربدون عنایت کامل به نقش و موقعیت این نهاد در متون و منابع دینى و ازمنظر شارع مقدس، امرى ناشدنى است و نتیجه‏اى جز سست‏شدن یااضمحلال این نهاد مقدس نخواهد داشت و حتى اگر در کوتاه مدت نیز به‏نفع زن یا مرد باشد در نهایت و در مجموع به زیان آنان خواهد بود. اگرتوجه شود که حتى موضوعى چون «طلاق‏» که در نقطه مقابل «ازدواج‏»،مبغوض‏ترین امر حلال به شمار رفته است (23) خود در جهت‏حفظ خانواده‏و در راستاى شکل‏گیرى مجدد ولى مطلوب آن است و زن و مرد را ازوضعیت غیر قابل تحمل کنونى نجات داده و فرصت مجددى را براى آنان‏پدید مى‏آورد، به اهمیتى که این نهاد در نگاه شارع مقدس دارد بیشتر پى‏خواهیم برد.

اصل هفتم: تزاحم مصالح، زمینه گزینش
«لیس العاقل من یعرف الخیر من الشر، و لکن العاقل من یعرف خیرالشرین‏» (24) امیرالمؤمنین(ع).
«خردمند آن نیست که فقط خوبى را از بدى باز مى‏شناسد، و لکن‏خردمند کسى است که از میان دو بدى، بهترش را مى‏شناسد.».
در نگرش مجموعى به مسایل زنان، توجه به «تزاحم مصالح‏» به عنوان‏یک واقعیت فراگیر و لزوم انتخاب «اصلح‏» و در نتیجه، از دست دادن‏بسیارى مصالح و منافعى که امکان استیفاى همزمان آنها وجود ندارد، یک‏اصل به شمار مى‏رود. و پر واضح است این امر اختصاص به مسایل زنان‏ندارد اما شامل این دست مسایل نیز مى‏شود. حیات انسانى و زندگى اوبگونه‏اى است که مصالح و منافع هر یک از افراد با منافع و مصالح دیگران‏گره مى‏خورد. طبیعى است که آدمى به خاطر محدودیتهاى بسیارى که‏دارد، به حجم گسترده‏اى از خواستهاى خویش دسترسى نخواهد داشت وهمواره انسان در تزاحم منافع و مصالح خویش در حال گزینش‏بهترینهاست. از این‏رو است که بسیارى محدودیتها و فقدانها را بر خودمى‏خرد به خاطر مصالح مهمترى که خود برگزیده است. بسیارى ازالتزامهاست که انسان به اراده حکیمانه خویش مى‏پذیرد تا منافع بیشترى‏را به چنگ آورد و زندگى اجتماعى بدون این امکان ندارد.
به عنوان مثال وقتى آدمى به انگیزه دستیابى به منافع بیشتر و مصالح‏مهمتر، آزادى فردى خود را در چارچوب روابط خانوادگى محدود مى‏کندو خود را در موقعیت «پدرى‏» یا «مادرى‏» قرار مى‏دهد طبیعى است که‏دیگر، مصالح او با مصالح فرزندان گره مى‏خورد و نمى‏تواند فقط به آنچه‏که مربوط به شخص خودش است‏بیاندیشد. و یا وقتى در موقعیت‏«همسرى‏» قرار مى‏گیرد طبیعتا به تعهداتى که این مناسبت و موقعیت‏به‏وجود مى‏آورد باید پایبند باشد.
در تزاحم مصالح همواره مهم فداى اهم مى‏شود. در تنظیم پیوندها ومناسبات اجتماعى و تحلیل و ارزیابى نوع روابط و جایگاههاى اجتماعى وخانوادگى هر یک از زن و مرد، و در تعارض میان مصالح فردى و جمعى،لزوم اولویت‏گذارى و مقدم داشتن مصالح مهمتر را نمى‏توان نادیده گرفت.در شناخت صحیح مسایل زنان و پى بردن به اولویتى که هر یک ازموقعیتها و نقشهاى زنان و مردان دارد باید به این واقعیت توجه کرد که‏فقط صلحت‏شخص یا حتى خانواده نیست که تعیین‏کننده است‏بلکه‏مصالح جامعه نیز باید لحاظ شود. حضور اجتماعى زنان، اشتغال، تربیت‏فرزند، مدیریت‏خانواده، شوهردارى، تحصیل، ایفاى نقش در موقعیتهاى‏مختلف سیاسى، اقتصادى و فرهنگى، و مسایلى از این دست، هر یک منافع‏و مصالحى دارند; مهم شناخت صحیح، اولویت‏بندى و گزینش درست‏مى‏باشد.
به عنوان مثال، در تعارض میان تحصیل یا اشتغال، با «فرزنددارى‏» کدام‏یک اولویت دارد؟ هم از نقطه نظر بازشناسى مسایل زنان در متون دینى وهم در سیاستگذاریهاى اجتماعى. روشن است اولویت‏بندى و گزینش بدون‏داشتن ملاک، امرى مشکل یا ناممکن است. این است که بازشناسى‏ملاکهاى اولویت‏بندى و انتخاب نیز باید مشخص باشد.
بهرحال، زن یا مرد همواره در برابر موقعیتها و نقشهایى که قرارمى‏گیرد و انتخابهایى که صورت مى‏دهد، مهم این است که مقایسه کند چه‏منافعى را از دست مى‏دهد و کدام مصالح را به دست مى‏آورد. شناخت وارزیابى و ارزشگذارى مسؤولیتها، نقشها، موقعیتها و جایگاه عملى که براى‏زنان پیشنهاد یا توصیه مى‏شود، باید با سنجش همه دستاوردها و نیزمحرومیتهاى آن باشد. قرار گرفتن در موقعیت «همسرى‏» در برابر منافع ودستاوردهاى بسیارى که براى شخص به ارمغان مى‏آورد، قهرا برخى‏محدودیتها و مسؤولیتها را نیز به دنبال دارد و شخص از دستیابى به برخى‏خواستها و موقعیتهاى مطلوب باز مى‏ماند اما این عقل حسابگر او مى‏باشدکه چنین معامله سودمندى را پیش پاى او مى‏گذارد. موقعیتهایى را از دست‏مى‏دهد و موقعیتهاى پیش‏بینى شده بهترى را به چنگ مى‏آورد.موقعیتهایى که برخى به صورت غریزى و فطرى بدان سو فرا خوانده‏مى‏شود، و برخى نیز با ارشاد و توصیه عقل حسابگر او و در جهت‏پاسخگویى به مناسبات صحیح اجتماعى و نیازهاى معمول زندگى‏مى‏باشد.
این تنها نگرش جامع به همه مصالح و دستاوردها از یک سو،محرومیتها و محدودیتها و مسؤولیتها از سوى دیگر و گزینش موقعیت‏شایسته‏تر است که مى‏تواند بهره زنان و مردان در استفاده بهینه از فرصتها،امکانات و تواناییهاى خویش را کامل کند و این خود اصلى درخور توجه‏در شناخت مسایل زنان و ترسیم چهره انسانى، اجتماعى زن مسلمان است.

اصل هشتم: عدل، اصلى فراگیر در هستى و شریعت
«ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذى القربى و ینهى عن‏الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون‏» (25)
«خداوند به عدل و احسان و دادن مال به خویشاوند فرمان مى‏دهد، و اززشتى و منکر و تجاوز باز مى‏دارد; شما را پند مى‏دهد که شاید به خود آیید.».
«العدل اساس به قوام العالم‏». (26) .
«عدالت پایه‏اى است که ایستایى و قوام عالم بدان بستگى دارد.».
امیرالمؤمنین على(ع).
اسلام ناب که چیزى جز همان تشیع راستین و بى‏پیرایه، نیست هم دربعد اعتقادى و هم در احکام و روابط اجتماعى و رهبرى و مدیریت‏جامعه، با ویژگى اصل عدل، تاریخ فکرى اجتماعى خویش را از اسلام‏اموى و آنچه اینک به نام اسلام آمریکایى مى‏خوانیم جدا مى‏سازد. عدالت‏به عنوان یک اصل، هم در نظام تشریع و هم در دستگاه و نظام شریعت‏جارى است. آنجا که مى‏فرماید: «والسماء رفعها و وضع المیزان‏» (27) ناظر به‏جهان تکوین است، و آنجا که سخن از انزال کتاب و میزان به همراه‏پیامبران(ع) مى‏گوید نگاه به نظام تشریع و روابط اجتماعى انسانها دارد:
«و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط‏». (28) .
فرهنگ شیعه از نقطه نظر کلامى، دیدگاهى کاملا روشن را در باره‏عدل و ظلم و عقلانیت‏حسن و قبح این دو دارد، و این خود وجه تمایزعمده‏اى در مباحث کلامى، اجتماعى و تاریخى براى شیعه به شمار مى‏رود،و با وجودى که در این فرهنگ به شدت با جریان انحرافى قیاس و راى‏برخورد شده ولى به راحتى میان اینها که چیزى جز عمل به ظن و خیالبافى‏نیست، و میان حجیت عقل به عنوان یکى از ادله شرعى در احکام، تفکیک‏صورت گرفته است. نه همانند اصحاب قیاس، مرتکب اتهام اصول و کلیات‏احکام اسلامى به نقص و بى‏کفایتى شد و درب خیالات و ظنون را به روى‏خود گشود و نه چون اهل حدیث، باب حجیت عقل را به روى خویش‏بست. و بدین‏گونه بود که به گفته شهید، آیت‏الله مطهرى «اصل عدل‏» واصل تبعیت احکام از مصالح و مفاسد نفس‏الامرى، و بالطبع اصل حسن وقبح عقلى و اصل حجیت عقل، به عنوان زیربناى فقه اسلامى شیعى معتبرشناخته شد. و بالاخره اصل «عدل‏» جاى خویش را در فقه اسلامى‏بازیافت. (29) .
همان‏گونه که شهید مطهرى(قده) نوشته است:
«اصل عدالت از مقیاسهاى اسلام است که باید دید چه چیزبر او منطبق مى‏شود. عدالت در سلسله علل احکام است نه درسلسله معلولات، نه این است که آنچه دین گفته عدل است،بلکه آنچه عدل است دین مى‏گوید. این معنى مقیاس بودن‏عدالت است‏براى دین.» (30) .
اینک جاى پرداختن تفصیلى به مساله «عدالت‏» به عنوان یک مقیاس‏در فقه و در تنظیم روابط و مناسبات اجتماعى نیست اما با مراجعه به‏متون دینى و رهنمودهاى قرآن کریم و اولیاء دین(ع) مى‏توان به اهمیتى که‏اصل عدل به عنوان جانمایه احکام و حقوق و مسؤولیتهاى فردى،خانوادگى و اجتماعى، پى برد. عدالت‏به عنوان یک قانون عام و اصل حاکم،چارچوبى قطعى براى همه احکام و قوانینى است که روابط و مناسبات‏اجتماعى را شکل مى‏دهد. در سخن امیرالمؤمنین(ع) مى‏خوانیم:
«حیات احکام به عدالت است‏»: «بالعدل حیاه الاحکام‏». (31) .
حاکمیت روابط ظالمانه در جامعه و ارائه چهره‏اى از نظام غیرعادلانه‏اجتماعى حتى در قالب برداشتهاى دینى، چیزى جز نظام جاهلیت نیست;نظامى که به گفته امام(ع) پیامبر اکرم(ص) آن را در هم فرو ریخت و باظهور دولت قائم آل محمد(عج) نیز از میان خواهد رفت. محمد بن‏مسلم ازامام باقر(ع) پرسید: سیره رسول خدا(ص) چگونه بود؟ حضرت(ع) اشاره‏به ساختار و نظام عادلانه‏اى مى‏کند که پیامبر(ص) در مقابل ساختارجاهلى جامعه ارائه کرد و حضرت حجت(ع) نیز، هنگام ظهور این روابط‏غیرعادلانه را به هم مى‏زند و روابطى عادلانه جایگزین مى‏نماید:
«سالت اباجعفر(ع): و ما کانت‏سیره رسول الله(ص)؟ قال:ابطل ما کان فى الجاهلیه و استقبل الناس بالعدل و کذلک‏القائم(ع) اذا قام یبطل ما فى الهدنه مما کان فى ایدى الناس، ویستقبل بهم العدل.» (32) .
در شناخت مسایل زنان و تنظیم روابط عادلانه میان زن و مرد، دربهره‏ورى از موقعیتها، نقشها و امکانات مادى و معنوى جامعه و بویژه درتنظیم روابط خانوادگى اصل عدل، یک مقیاس فراگیر و اساسى است. آنچه‏قرآن کریم در خصوص لزوم رعایت عدالت میان همسران به عنوان یک‏شرط، مورد تاکید قرار داده است‏یک نمونه است. قرار گرفتن در موقعیت‏چند همسرى مشروط به روابط عادلانه شده است:
«و ان خفتم الا تعدلوا فواحده‏». (33) .
هر چند به قرینه آیه دیگر تفسیرى خاص از این عدالت‏شده است که‏در فقه آمده است. آیه دیگر این است:
«و لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم فلا تمیلواکل المیل فتذروها کالمعلقه‏». (34) .

اصل نهم:فرد و جامعه، تقدم کرامتهاى اخلاقى
«علیکم بمکارم الاخلاق فان الله بعثنى بها» (35) پیامبر اکرم(ص).
بر شما باد به کرامتهاى اخلاقى، چرا که خداوند مرا براى آن فرستاد.
«انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق‏» (36) پیامبر اکرم(ص).
من مبعوث شدم تا کرامتهاى اخلاقى را کامل کنم.
«خیرکم خیرکم لاهله و انا خیرکم لاهلى‏» (37) پیامبر اکرم(ص).
بهترین شما کسى است که براى خانواده‏اش بهتر باشد و من بهترین شمابراى خانواده‏ام هستم.
«ارزشهاى حقوقى‏» و «ارزشهاى اخلاقى‏»، دو مقوله‏اى هستند که‏سنجش آن دو با یکدیگر، مباحث چندى را مى‏طلبد. اینکه اساسا مشخصه‏مقوله حقوق و مقوله اخلاق چیست؟ وجوه تمایز و وجوه اشتراک میان‏این ارزشها کدام است؟ موضوع و قلمرو و هدف هر یک از این دو چیست؟و اینکه اساسا چه رابطه‏اى میان «حقوق‏» و «اخلاق‏» وجود دارد؟پرسشهایى است که اینک جاى پرداختن به آنها نیست. آنچه در این بحث‏به عنوان یک اصل در شناخت مسایل زنان مورد نظر است تاکید بر لزوم‏تفکیک میان جهت‏گیریها و فضاى مباحثى است که در شناخت روابط ومناسبات زن و مرد، بویژه در حوزه روابط همسرى و در تنظیم این روابطصورت مى‏گیرد. تعیین مرزهاى حقوقى در روابط اجتماعى و در جهت‏حفظ موقعیتها و نقشها و حقوقى که هر یک از آحاد جامعه دارندموضوعى است که ضرورت آن هیچ گاه نمى‏تواند مورد تردید باشد وشریعت مقدس نیز به دقت و ظرافت و با اهتمام فوق‏العاده‏اى به آن‏پرداخته است و به تعبیر برخى روایات حتى خسارت یک خراش جزئى‏نیز معین شده است; «حتى ارش الخدش‏». (38) .
جامعه همواره نیازمند تعیین مرزهاى روشن و صریح حقوقى وشناخت ارزشهاى حقوقى است و نمى‏توان جامعه را تنها با تکیه بر کرامتهاو ارزشهاى اخلاقى به سامان رساند، و تردیدى نیست که حقوق وچارچوبها و مرزهایى که مناسبات و روابط اجتماعى جامعه را شکل‏مى‏بخشد و حفظ مناسبات صحیح را تضمین مى‏کند، در مجموع ازنقطه‏نظر اجتماعى و مدیریت جامعه، در مقایسه با ارزشهاى اخلاقى وکرامتهاى فردى، از اهمیت و اعتبار و ارزش بالاترى برخوردار است، چنان‏که وقتى از امیرالمؤمنین(ع) پرسیدند: عدالت‏برتر است‏یا جود؟ فرمود:«عدالت‏» امور را در جایگاه خودش قرار مى‏دهد، و «جود» آنها را از مسیراصلى بیرون مى‏آورد، و دالت‏سیاستگرى عام و فراگیر است، و «جود»عارضه‏اى ویژه است، بنابراین عدالت‏برتر است. (39) و شاید از تقدم ذکر«عدل‏» بر «احسان‏» در آیه شریفه «ان الله یامر بالعدل و الاحسان‏» نیزهمین اهمیت و اولویت استفاده شود.
ولى با توجه به برخى ویژگیها که براى عمل و ارزش اخلاقى وجود داردتردیدى نیست که ارزش سلوک فردى و نیز روابط و مناسبات اجتماعى که‏بر اساس کرامتهاى اخلاقى و بدون تجاوز به حقوق دیگران، صورت گرفته‏است، بیشتر است و حاکى از تعالى روحى و استحکام انگیزه‏هایى است که‏به مناسبات و روابط اجتماعى، گرمى و لطافت‏خاصى مى‏بخشد. تحقق‏کرامتهاى اخلاقى در گرو نیت و انگیزه خاصى است که در واقع روح عمل‏اخلاقى را تشکیل مى‏دهد در حالى که ارزش حقوقى چنان که گفته‏اند فقطبستگى به این دارد که کار، طبق موازین حقوقى و در شکل و قالب معینى‏انجام گیرد و رعایت آن تنها به خاطر مصالح اجتماعى است و نه تکامل‏روحى و معنوى. 40).
پرواضح است که رفتار حقوقى مى‏تواند همراه انگیزه اخلاقى نیز باشدکه در نتیجه ارزش اخلاقى هم خواهد داشت. چنان که بسیارى ازپایبندیهاى حقوقى نیز برخاسته از التزام به ارزشهاى اخلاقى و کرامتهاى‏نفسانى و درونى افراد است. مدیریت جامعه در شکل کلان آن و شکل‏گیرى‏صحیح مناسبات اجتماعى هر چند بدون ضابطه‏مندى حقوقى و بدون‏برخوردارى از دستگاهى کاملا نظام‏یافته و تعریف شده از نقطه‏نظرحقوقى، امکان ندارد اما آنچه به عنوان هدف متعالى و اصلى مورد نظراست تحکیم و گسترش کرامتهاى اخلاقى و ارزشهایى است که آحادجامعه در روابط خویش تنها بر اساس ارزشها و انگیزه‏هاى اخلاقى وروحى به خدمت مى‏گیرند.
بنابراین تعیین روابط حقوقى میان زن و مرد بویژه در حوزه روابطخانوادگى و تاکید بر تبیین مرزها و دفاع از حقوق زنان یا مردان، یک‏موضوع است و توصیه و تاکید بر استفاده از حقوق خویش در روابطشخصى، موضوع دیگر است و نباید این دو مبحث‏به هم آمیخته شود.اساس رابطه انسانى میان زن و مرد در محیط خانواده و روابط همسرى،همان «مودت‏» و «رحمت‏» غریزى و فطرى است که پیشتر در باره آن سخن‏گفتیم. حداقل دستاورد این رابطه، حفظ حرمت‏حقوقى هر یک از زن ومرد است اما آن چیزى که هم زن و هم شوهر، بیش از هر چیز به آن‏فراخوانده شده‏اند و در درجه اول اهمیت قرار دارد تحکیم کرامتهاى‏اخلاقى در روابط با یکدیگر است.
آشناسازى جامعه بویژه زن و شوهر به حقوق و حدود و مرزها یک‏ضرورت است و باید تلاش بسیارى در این زمینه کرد اما تاکید یکسویه براجراى روابط متقابل حقوقى میان آن دو و تشویق به ایستادن بر مرزهاى‏حقوقى و تحکیم مناسبات خشک حقوقى، چیزى نیست که با کرامتهاى‏اخلاقى همچون ایثار، تواضع، عفو، تقویت‏حس نوع‏دوستى، مهربانى وعطوفت، صبر و حلم، و تقویت روحیه همکارى، هماهنگى کامل داشته‏باشد. این است که بخش بسیار گسترده‏اى از متون دینى و رهنمودهاى‏اولیاء دین(ع) در جهت تقویت و گسترش مکرمتها و ارزشهاى اخلاقى وروحى مى‏باشد.
در روابط همسرى و درون‏خانوادگى نیز شاهد همین اولویت هستیم.شوهر از نقطه‏نظر حقوقى وظایف خاصى دارد. زن نیز در این جهت‏مسؤولیتهاى مشخصى دارد. اما همه چیز به روابط آنها و توافق اخلاقى‏آنان برمى‏گردد، حتى توافق بر عدم استفاده از حقوق شرعى و قانونى و یابالعکس، برخوردار شدن از بسیارى چیزها که در چارچوب اولیه حقوقى،قرار ندارد.
و اینچنین است که به عنوان مثال، در سخن امام(ع)، از یک سو خوابیدن‏شوهر در خارج از خانه نمونه‏اى از بى‏مروتى به شمار مى‏رود و از طرف‏دیگر یک لیوان آبى که زن به دست‏شوهر خویش مى‏دهد، ارزش آن براى‏زن، از یک سال عبادت بیشتر است; یک سالى که روزها روزه بدارد، شبهابه عبادت بیدار بماند، و خداوند در مقابل هر بار که همسر خویش راسیراب مى‏کند شهرى در بهشت‏براى او برپا مى‏کند و شصت گناه او رامى‏بخشد:
«هلک بذى المروه ان یبیت الرجل عن منزله بالمصر الذی‏فیه اهله.» (41) .
«ما من امراه تسقى زوجها شربه من ماء الا کان خیرا لها من‏عباده سنه صیام نهارها و قیام لیلها و یبنى الله لها بکل شربه‏تسقى زوجها مدینه فی الجنه و غفرلها ستین خطیئه.» (42) .
بنابراین در بررسى مسایل زنان و بازشناسى و ترسیم حقوق خانواده به‏مساله تقدم و اولویت کرامتها و ارزشهاى اخلاقى باید به عنوان یک اصل‏محورى توجه کرد.

اصل دهم:دنیا، گذرگاه آخرت
«یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا و هم عن الآخره هم غافلون، او لم‏یتفکروا فى انفسهم ما خلق الله السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق‏و اجل مسمى و ان کثیرا من الناس بلقاء ربهم لکافرون‏»(43) .
«اینان فقط ظاهرى از زندگى دنیا را خبر دارند و به راستى که اینها ازآخرت غافلند. آیا اندیشه نکردند در خودشان؟ خداوند آسمانها و زمین رانیافرید جز به حق و با پایانى مشخص، ولى بسیارى از مردم نسبت‏به ملاقات‏پروردگار خویش ایمان ندارند.».
آخرین اصلى که به عنوان یک ملاک در بررسى و شناخت مسایل زنان‏بر آن تاکید داریم حقیقتى است که بیش از دو سوم آیات قرآن به آن‏پرداخته و یا اشاره به آن دارد. و آن نوع نگرش ما به انسان و جهان وآینده‏اى است که در پیش دارد. در نگرش مجموعى به دین و شریعت، آیامى‏توان احکام و حدود و مرزهاى شریعت و ساختار اجتماعى مدینه‏فاضله‏اى که قرآن معرفى مى‏کند و ایمان راستین مؤمنین به آن جامه عمل‏مى‏پوشد را در فضایى جستجو و تحلیل کرد که کاملا منقطع از جهان‏آخرت است؟
اگر پذیرفتیم که دنیا گذرگاه آخرت است و زندگى ما کشتزار فصلى‏جاودانه است که انسان به برداشت کشته‏هاى خود مى‏پردازد و دین وشریعت نیز دستمایه عبور از این گذرگاه تاریک، و چراغى پرفروغ براى‏راهیابى به جهانى جاودانه است و این «اختیار» و «انتخاب‏» آدمى است که‏جایگاه او را در روز بزرگ سرنوشت، مشخص مى‏کند، آیا مى‏توان ازدستگاه شریعت، احکام و حقوق تعریف و تفسیرى مستقل ارائه داد ونسبت انسان و اعمال او با جهان آخرت را در نظر نگرفت؟
تردیدى نیست که ادیان الهى در گذشته و اسلام در نهایت، در صددایجاد «حیات طیب‏» و مدینه فاضله و سلامت فرد و جامعه در بالاترین‏درجه، در همین دنیا بوده‏اند و هدایت الهى، ضامن سعادت انسان در همین‏مرحله نیز مى‏باشد، اما روشن است که هدف نهایى و اصلى همان حقیقت‏بى‏منتهایى است که انبیاء الهى(ع) و کتابهاى آسمانى، همت و تلاش اصلى‏خویش را در توجه دادن به آن مصروف داشته‏اند و این چنین است که‏بیشترین حجم آیات قرآن به این حقیقت اختصاص یافته است. تنها مسیرهدایت و سعادت بشر، پذیرش قرآن و اسلام و افتادن به راهى است که‏کتاب الهى معرفى مى‏کند. راههاى دیگر، هم انسان و جامعه را از سعادت‏مطلوب و واقعى در این دنیا باز مى‏دارد و هم آنها را از آن سعادت جاویدمحروم مى‏سازد. گشودن چشم ظاهربین و فرو بستن دیده حقیقت‏نگر،دستاورد در افتادن به راهها و جریاناتى است که از منظرى کاملا مادى به‏انسان و جهان مى‏نگرند و تنها سامان‏دهى زندگى مادى و رفاه و آسایش وتوسعه و رشد و سعادت فردى و اجتماعى در زندان تنگ جسم و طبیعت راوجهه همت‏خویش مى‏گردانند.
آنانى که به گفته قرآن «یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا و هم عن‏الآخره هم غافلون‏» فقط نمایى از زندگى دنیوى را سراغ دارند و از جهان‏آخرت غافلند. نه اندیشه در خود مى‏کنند و نه چشم دیدن حقایق هستى رادارند. اینان در «معرفت‏» خویش ناتوانند; چه رسد به جهانى دیگر، و چه‏رسد به مناسباتى که میان این جهان و آن جهان و در نتیجه، میان شریعت وهمه هستى وجود دارد. آیا چشمها و اندیشه‏هاى ظاهربین که از حقیقت‏جز نامى و از هستى جز پوسته‏اى سراغ ندارند و در بند اوهام و خیالات‏ماده‏پرستى خویش گرفتار آمده‏اند مى‏توانند معرف شخصیت زن و مسایل‏زنان و راهگشاى آنان باشند؟ با کدام جهانبینى و کدامین آگاهى؟ اسرارخلقت، چیزى نیست که آدمى گواه بر آن گرفته شده باشد:
«ما اشهدتهم خلق السماوات و الارض و لا خلق انفسهم‏». (44) .
تردیدى نیست که احکام تابع مصالحى واقعى است که از آن به «مصالح‏نفس الامرى‏» تعبیر مى‏کنیم; ولى آیا همه مصلحت همان چیزى است که‏چشم ظاهربین آدمى مى‏بیند و آیا همه مصالح در منافع ناپایدار این دنیاخلاصه مى‏شود تا بتوان همه احکام و مرزهاى حقوقى را در چارچوب‏همین مصالح تفسیر و تحلیل کرد. روشن است که در چارچوب‏معرفت‏شناسى دینى، این امر یک کوتاه‏بینى آشکار است و پذیرفته نیست،و نتیجه‏اى جز گرفتار آمدن به چاه ویل تاویلات و توجیهات بى‏ریشه وخیالپردازیهاى بى‏منطق نخواهد داشت و شریعت مقدس، منابع و متون‏دینى و حتى نصوص ادله را تبدیل به مومى نرم خواهد کرد که به هر شکل وشمایلى درخواهد آمد، تا در دست چه «کسى‏» باشد و چه «فشارى‏» بر آن‏وارد شود; سازمان دفاع از حقوق بشر، کنوانسیون جهانى رفع تبعیض اززنان، اعلامیه حقوق بشر، نظم نوین جهانى، و معرکه‏هایى از این دست.
خلاصه سخن در این اصل اینکه اسلام دینى است که دنیا و آخرت، هردو را به گونه‏اى هماهنگ و در ربط با هم لحاظ و معرفى کرده است. اگر ماسعادت ابدى و جهان آخرت را به عنوان یک واقعیت و حقیقت‏بزرگ‏پذیرفتیم چنان که غیر از این نیز نباید و نمى‏تواند باشد، نمى‏توانیم تاثیراساسى آن در قوانین و احکام و مناسبات اجتماعى و روابط انسانها و ابعادمختلف زندگى را نادیده بگیریم. خاستگاه شریعت مقدس، انسان و جهانى‏است که به آنچه اینک با چشم سر مى‏بینیم خلاصه نمى‏شود و آدمى، مرغ‏باغ «ملکوت‏» است که چند روزى در آشیانه عالم «ملک‏» اتراق کرده است‏و هدایت و شریعتى که به او داده شده است فقط دستمایه این آشیانه نیست.
«ختامه مسک و فی ذلک فلیتنا فس المتنافسون‏». (45) .

پی نوشت :

19) بحارالانوار، ج‏103، ص‏222. و با اندکى تفاوت در: وسایل‏الشیعه، ج‏14، ص‏3،ابواب مقدمات نکاح، باب‏1، ح‏4. و «من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص‏383.
20) من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص‏389.
21) بحارالانوار، ج‏103، ص‏264.
22) کافى، ج‏6، ص‏54.
23) اشاره به روایات چندى که در مذمت کسانى که بى‏دلیل اقدام به طلاق مى‏کنند واردشده است و از طلاق به عنوان حلالى مبغوض نام برده شده است: از جمله این سخن‏امام صادق(ع): «ما من شى‏ء مما احله الله عز و جل ابغض الیه من الطلاق و ان الله‏یبغض المطلاق الذواق‏». همان.
24) بحارالانوار، ج‏78، ص‏6.
25) نحل، آیه 90.
26) میزان الحکمه، به نقل از مطالب السؤول، ص 61.
27) الرحمن، آیه 7.
28) حدید، آیه 25.
29) عدل الهى، ص‏34.
30) بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، مرتضى مطهرى، ص‏14، نشر حکمت.
31) غررالحکم و دررالکلم.
32) تهذیب الاحکام، شیخ طوسى، ج‏6، ص‏154.
33) نساء، آیه 3.
34) همان، آیه 129.
35) بحارالانوار، ج‏71، ص‏420.
36) کنزالعمال، خبر 5217.
37) وسائل الشیعه، ج‏14، ص‏122، ابواب مقدمات النکاح، باب‏88، ح‏8.
38) از جمله این سخن امام صادق(ع): ما خلق الله حلالا و لا حراما الا و له حد کحدالدار، فما کان من الطریق فهو من الطریق، و ما کان من الدار فهو من الدار حتى ارش‏الخدش فما سواه، و الجلده و نصف الجلده. کافى، ج‏1، ص‏59.
39) سئل امیرالمؤمنین(ع) ایهما افضل: العدل او الجود؟ قال: العدل یضع الامورمواضعها، و الجود یخرجها من‏جهتها، و العدل سائس عام، و الجود عارض خاص،فالعدل اشرفهما و افضلهما». نهج‏البلاغه، صبحى صالح، ص‏553، حکمت 437.
40) نک; مجله نور علم، سال اول، شماره سوم، مقاله رابطه ارزش با واقعیت.
41) وسائل الشیعه، ج‏14، ص‏122، ابواب مقدمات النکاح، باب‏88، ح‏7.
42) همان، ص‏123، باب‏89، ح‏3.
43) روم، آیه 7 و 8.
44) کهف، آیه 51.
45) مطففین، آیه 26.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید