یکى از اصحاب حضرت ابا عبداللّه، امام جعفر صادق علیه السلام حکایت کند:
روزى به همراه بعضى از دوستان به مجلس شریف و مبارک آن حضرت شرفیاب شدم؛ و من از محضر مقدّسش پیرامون این آیه شریفه قرآن:
خُذْ أرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إلَیْکَ(1) سؤ ال کردم بر این که آیا آن پرندگان از یک جنس و یک نوع؛ و یا آن که از انواع پرندگان متفاوت بودند؟
امام صادق علیه السلام فرمود: آیا دوست دارید تا همانند آن را به شما ارائه و نشان دهم ؟
همگى در پاسخ گفتیم : بلى.
حضرت در همان حالتى که نشسته بود صدا زد: طاووس!
ناگهان طاووسى پروازکنان جلوى حضرت آمد، بعد از آن صدا زد: کلاغ! و کلاغى هم نزد حضرت آمد؛ و سپس یک کبوتر و یک باز شکارى را صدا نمود و آن دو نیز نزد حضرت حاضر شدند.
بعد از آن امام علیه السلام دستور داد تا سر آن چهار پرنده را بریدند؛ و پر و بال آن ها را کَنْدند و بدن هاى آن ها را قطعه قطعه کردند و سپس تمام گوشت و پوست آن ها را درهم آمیختند.
پس از آن امام علیه السلام سر طاووس را به دست خود گرفت و آن را صدا زد.
ناگهان دیدم مقدارى از استخوان ها، گوشت ها و پرها حرکتى کردند و از مابقى جدا گشته و به هم پیوستند.
بعد از آن، حضرت سر طاووس را رها نمود و آن سر به بدن متّصل شد؛ و طاووس حرکت کرد و صحیح و سالم جلوى امام صادق علیه السلام ایستاد.
سپس حضرت کلاغ و باز شکارى و کبوتر را یکى پس از دیگرى صدا زد و جریان را به همان شکل انجام داد؛ و آن ها هم زنده شدند و در مقابل حضرت سر پا ایستادند.(2)
1-سوره توبه : آیه 103.
2- اثبات الهداه : ج 3، ص 114، ح 135.
منبع:
چهل داستان وچهل حدیث ازامام جعفر صادق علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمسن عبدالله صالحی