عشق و محبت و رحمت ، گنجینه ای است که هر چه از آن ببخشی ، نه تنها کاستی نمی پذیرد که فزونی نیز می یابد . عشق و دوستی و خیرخواهی ، چشمه ای است که اگر مانع جوشش و فوران آن نشوی ، هر قدر دیگران را سیراب کند ، خودت را نیز تطهیر کرده ، شاداب و شاداب تر می کند. هر چند فطرت بشر، بر محبت و دوستی و حسن ظن سرشته شده ، لیکن شرایط ، آموزه ها ، رفتارها و تربیت های ناصحیح ، ما را بدان جا کشانده است که بازگشت به این اصل ، محتاج تمرین و طی مسیری نه چندان کوتاه است .
آیا اما می توانیم همه را ، حتی آنان که ما را دوست ندارند ، حتی آنان را که موجبات ناخشنودی ما را فراهم کرده اند ، حتی آنان را که بدخواه ما هستند و حتی آنان را که هیچ کس دوستشان ندارد ، دوست داشته باشیم ؟
در جواب این سؤال می توان گفت : « بلی! همه را می توان دوست داشت » و تبیین این مسئله هم با ذکر چند داستان ، مقدور و ممکن است.
داستان اول : ماجرای حضور موسی و برادرش هارون در بارگاه فرعون و نحوه ی برخورد آنها با عصیانگر عصر خویش – که قرآن برای ما گزارش کرده – مهم ترین دلیل و مستند ماست. و البته تمامی اقدامات موسی و هارون ، دقیقا به فرمان خدا صورت می پذیرد ، و چنین است دستور صریح پروردگار : « ای موسی ! همراه برادرت هارون به سوی فرعون بروید ؛ همان که طغیان کرده است. پس با او به نرمی سخن بگویید » . (1)
و مولوی ، با اشاره بدین آیات ، گفته است :
موسیا در پیش فرعون زمن
نرم باید گفت قولا لینا
آب اگر در روغن جوشان کنی
دیگدان و دیگ را ویران کنی
نرم گو ، لیکن مگو غیر صواب
وسوسه مفروش در این الخطاب . (2)
از این آیات دانسته می شود که اولا شرط پند پذیری ، نه تندی و تیزی ، بلکه با نرمی سخن گفتن است. ثانیا هنگامی که پیامبر معصوم خداوند ، مأمور به نرم سخن گفتن ، آن هم با فرعون طغیانکار باشد، تکلیف ما ، که پیامبر و معصوم نیستیم، با دیگران و خودمان ، که فرعون در میانمان نیست ، آشکار است.
راه برقراری ارتباط – حتی با فرعون – جز نرمی ، محبت ، رحمت و گذشت نیست. آیا خدا ، فرعون را دوست داشت ؟ و آیا نمی دانست که فرعون ، لیاقت خیرخواهی و هدایت را ندارد ؟ خدایی که در نهایت ، قهر و غضبش را نصیب فرعون کرد ، نمی توانست زودتر این عذاب را به فرعون بچشاند تا فرعون هم این همه مصیبت درست نکند ؟
یک اصل ثابت می شود : اول محبت ، بعد قهر و غضب ، حتی در مورد فرعون .
داستان دوم : پیامبر اکرم (ص) در مکه مورد انواع و اقسام اذیت ها قرار می گرفت و سنگ بر سر و روی مبارکش می زدند. آن گاه که خون از سر و روی مبارکش می چکید ، و گرفتار درد و رنج بود ، آن پیامبر رحمت ، رحمتی برای همه عالمیان ، پیامبری که بهترین الگو برای همه انسان هاست ، باز هم محبت و دوست داشتن و عطوفتشان را به آن قوم عاصی طاغی و آن مردمان جسور بی ادب نثار می کند و می فرماید: « من برای رحمت مبعوث شده ام. خدایا ! راهنمایی شان کن . اینها نمی دانند چه می کنند » . (3)
داستان سوم : علی (ع) ، آن امام با صلابت ، در جنگ با معاویه به آن دسته از لشکریان خود که دشمن را سب و لعن می کردند ، نصیحت می کند که : به جای دشنام و نفرین ، برای دشمن ، دعا و خیرخواهی کنید و بگویید : « خدایا کاری کن که خون های ما و ایشان بر زمین نریزد. خدایا ! بین ما آشتی برقرار کن . اینها را راهنمایی کن تا از گمراهی درآیند» . (4)
داستان چهارم : هنگامی که مردی از خوارج به مولای متقیان دشنام داد ، مردم برخاستند تا او را بکشند ؛ اما آن حضرت ، مردم را آرام نمود و فرمود : « دشنام را دشنام باید [ که ما اهل آن نیستیم ] ، یا بخشودن گناه شاید [ که ما اهل آن هستیم ] » . (5)
داستان پنجم : نقل است آن گاه که امیرمؤمنان (ع) بر اثر ضربه ی ناجوانمردانه ی شقی ترین مخلوق خدا ، ابن ملجم مرادی ، در آستانه ی شهادت قرار گرفت ، به تجویز حکیمان برای حضرتش ، شیر حاضر کردند. اما امیرمؤمنان (ع) ، در آستانه ی شهادت ، با چهره ی زرد و بدنی رنجور که گاه از حال می رفت و لحظاتی به جهان باز می گشت ، اشاره می کند که از این شیر ، به ابن ملجم نیز بنوشانند . و در این باره ، شهریار ، شاعر نامی ایران ، چه زیبا سروده است:
بجز از علی که گوید به پسر که : قاتل من
چو اسیر توست ، اکنون به اسیرکن مدارا
داستان ششم : مالک اشتر ، فرمانده ی توانای سپاه امام علی (ع) ، در بازار کوفه از طرف مردی جوان ، مورد اهانت و اسائه ی ادب قرار می گیرد. دیگران که مالک را شناخته بودند ، به آن مرد گفتند : « آیا می دانی که به مالک اشتر ، پهلوان دلیر عرب ، توهین کرده ای ؟» . مرد ، پشیمان گشت و به دنبال مالک روان شد و او را در مسجد کوفه در حال نماز گزاردن پیدا کرد . صبر نمود تا نماز مالک تمام شود. نزد او رفت و تقاضای بخشش کرد. مالک رو به او کرد و گفت : « من فقط به این علت به مسجد آمدم که نمازی بخوانم و در پایان نماز که وقت استجابت دعاست ، برای تو دعا کنم » .
لغزشگاه لغوی
حب و ولایت در ریشه ی اصلی لغت هم به معنای دوست داشتن و علاقه مندی است و هم به معنای تأیید کردن ، همفکری ، اطاعت ، طرفداری و پذیرش سرپرستی . این توسعه ی معنا از لغزشگاه های بسیار مهم و جدی دوست داشتن است. می توان کسی را دوست داشت ، ولی با او همفکر نبود. می توانیم محبت و عشق خود را نثار کسانی کنیم که وضعیت فعلی شان را تأیید نمی کنیم . می توان برای افرادی خیرخواهی کرد، ولی طرفدارشان نبود . البته چون لفظ « حب » بر هر دو دسته معنای یاد شده اطلاق شده است ، می توان فرد یا افرادی را بر مبنای معنای اول محبت ، دوست داشت ( یعنی خیرخواه او بود ) ، و در عین حال ، بر مبنای معنای دوم « حب» ، به همین فرد ، محبت ( یعنی اطاعت ) ارزانی نداشت ؛ یعنی ولایت ( سرپرستی ) او را نپذیرفت و همفکر او نبود.
این معانی دوگانه موجب شده است که بتوان در متون دینی و اخلاقی ما ، دستورهایی یافت که ما را به نثار محبت بی قید و شرط به عموم مردم ترغیب کرده اند و از سوی دیگر ، دستورهای پر تعداد دیگری یافت می شود که ما را از نثار محبت به بعضی از گروه ها بر حذر داشته اند.
این تناقض ظاهری ، معلول توسعه ی معنای محبت است که از لغزشگاه های اساسی بحث ماست، و بین دوست داشتن همگان و عدم پذیرش ولایت ( یا همان سرپرستی، جانبداری و همفکری ) بعضی گروه ها ، تناقض و تقابلی احساس نکنید.
محبت مورد نظر ما در این مقاله ، خیر خواهی ، دلسوزی ، مهربانی و دوست داشتن است ؛ لذا کلیه رفتارها و اعمال و صفاتی که می توانند از آدمی سر زنند که به نوعی نمایانگر تمایل قلبی و عملی او به خوشبختی ، کمال ، سلامت و شادمانی فرد مقابل باشد، در این گستره می گنجند.
دوست داشتن بدها ، نه بدی ها
احتیاجی نیست استدلال بیاوریم که باید همه را دوست بداریم . وجود فرهنگ هدایت ، عفو ، چشم پوشی و تغافل در اسلام ، همه ، علامت و اشاره و فریاد است که : بدها را دوست بدارید! اگر برای دوست داشتن بدها ، شرورها و گناهکارها در فرهنگ دینی مان فریاد داریم ، دوست داشتن دیگران ، که اشاره هم نمی خواهد، در قرآن به همگان چنین سفارش شده است: « خوبی و بدی برابر نیست. همواره به گونه ای که خوب تر است مقابله کن، تا کسی که میان تو و او دشمنی است ، چون دوست مهربان شود» . (6)
و این کلام پیامبر گرامی اسلام (ص) است که : « دوستی تمام مردم [ ، بی قید و شرط و بدون محدودیت ] ، علامت عقل است » ؛ (7) « دوستی و خیرخواهی برای همه ، چه نیکوکار و چه بدکار ! » ؛ و « اولین علامت ایمان ، خیرخواهی برای تمامی مردم است » .(8)
امام سجاد (ع) نیز می فرماید : « خدایا ! بر محمد و آل محمد درود فرست ، و مرا وادار با کسی که با من دوریی کرده ، یکرنگی کنم و خیرخواهش باشم، و توفیقم ده تا قدرشناس نیکی های دیگران باشم و از بدی هایشان درگذرم » .(9)
مولای متقیان علی (ع) نیز می فرماید :« شر دیگران را با خیرخواهی پاسخ بده ». « احسان به دشمن بدکار ، او را به صلاح می آورد » . (10)
و سعدی گفته و در سفته است :
بنده ی حلقه به گوش ار ننوازی برود
لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش .(11)
چرا همگان ؟
برخی دلایل ضرورت دوست داشتن همگان و لزوم به کار بردن روش های محبت آمیز را می توان به قرار زیر، برشمرد:
1. همه از خداییم
به تعبیر پیامبر خدا (ص) : « تمامی مخلوقات ، عائله و اهالی خانواده ی خدا و تحت تکفل خدایند. لذا دوست داشتنی ترین بنده در نزد خداوند، آن است که به عائله و افراد تحت تکفل خدا و وابسته به خدا – یعنی همه ی مردم – نفع برساند و برایشان شادی و سرور بیفزاید» . (12)پس می توان خلق خدا را به خاطر نسبتی که با خدا دارند و از روی عشق به خدا و یا دست کم با هدف جلب عنایات الهی و رسیدن به پاداش های معنوی و اخروی دوست داشت.
2. خداگونگی
در متون دینی فراوان داریم که : « خدا گونه شوید » ، « خود را به اخلاق الهی بیارایید » و « از خدا و صفات او الگو بگیرید» . (13)
در هر دین و مکتبی منشئی برای کمالات ، وجود دارد . در ادیان الهی ، این کمال مطلق ، جز آفریدگار یگانه نیست ؛ خدایی که خود را بخشنده ، مهربان ، با گذشت ، با لطف و خیرخواه معرفی می کند. در همه ی ادیان الهی به ما فرمان داده اند که برای نیل به کمال ، « خود را به اخلاق الهی بیارایید » . آیا خدا جز از طریق محبت و لطف با بندگانش برخورد کرده است ؟ خداوندی که بی منت و نامحدود ، کلیه ی نعمات مادی و معنوی ( اعم از گنجینه ی زمین ، باران آسمانی ، هدایت پیامبران و ودیعه ی عقل و هزاران هزار نعمت دیگر ) را نامحدود و بی توقع در اختیار یکایک بنی بشر قرار داده ، آیا تمایل به قرب او و ادعای پیروی از او و آراستن خود به اخلاق او ، ما را ملزم نمی کند که ما هم در حد وسع و استطاعت خود، محبت و دوستی مان را از هیچ کس دریغ نکنیم و نسبت به همه ، با گذشت و ایثار و رفق و مدارا برخورد کنیم ؟!
3. عمل به قرآن
نگاه ما به قرآن می تواند تبلوری از نگاه ما به خدا باشد . آن گاه که صحبت از خداگونگی است ، مقصود ، عمل کردن بر اساس آموزه های قرآنی است و یا آن گاه که درباره ی پیامبر خاتم (ص) و خلق و خو و روش زندگانی اش از امامان ما سؤال می شود، می فرمایند که : « روش پیامبر (ص) قرآن بود» .(14)
قرآن در تقسیم بندی سوره ها به یکصد و چهارده قسمت می شود. هر چند سوره های گوناگون ، موضوعات مختلف را در بر دارند ، لیکن در یکصد و سیزده سوره ی قرآن ، سر فصل و سرآغاز سخن ، ذکر نام خدا و دو صفت « رحمان و رحیم » است . این همه تکرار « رحمان و رحیم » در سرآغاز سوره ها ، نشانه ی آن است که همه ی صفات خدا، تحت الشعاع این دو صفت اند . رحمت و محبت ، اصل است و سایر صفات ، فرع اند .
4. همسویی با هدف خلقت
در متون دینی و اعتقادی ما ، عبادت ، تقرب به حضرت حق ، سیر الی الله ، رشد و فلاح ، و غایت خلقت آدمی معرفی شده اند، و محققان ، یا یکی از موارد فوق را به عنوان غایت خلقت آدمی ذکر می کنند و یا به نحوی بین این غایات ، جمع می کنند.
5. علت آغازین خلقت
خداوند صریحا می گوید : « برای رحمت و محبت بود که انسان را آفریدیم » .(15) حال ، وقتی تو را برای محبت آفریده اند ، آیا می توانی راهی جز راه رحمت و محبت ، انتخاب کنی ؟
6. اطاعت امر
دستورهای خداوند رحمان و رحیم ، در قالب آیات قرآنی ، ما را به فرمانبری از پیامبر (ص) و ائمه (ع) نیز فرا می خواند، (16) که اطاعت امر پیامبر و امام ( اولی الأمر ) ، همان اطاعت فرمان خداست.
رسول خدا (ص) در حدیثی کوتاه و گویا بدین نکته اشارت کرده است : « دل ، در بند دوستی کسی است که بدو نیکی کرده است و در بند دشمنی کسی است که با او بدی کرده است » .
و در جایی دیگر می فرماید: « همچون عامه ی مردم نباشید که می گویند اگر دیگران نیکی کنند ، ما هم نیکی می کنیم و اگر ظلم کنند ، ما نیز ظلم می کنیم ؛ بلکه خود را بر آن دارید که اگر مردم نیکی کنند، شما هم نیکی کنید و اگر بدی کنند ، شما ظلم نکنید » .
7. اقتدا به اسوه
هر دینی و هر مسلکی ، شیخی دارد و مقتدایی ، رهروان و سالکان به دنبال الگویند تا گام بر جای پای او نهند و به کمال ، نزدیک و نزدیک تر شوند. خداوند ، پیامبر خاتم (ص) را این گونه معرفی می کند : « رحمه للعالمین » .(17) صفت « رحمت » ، آن هم نه برای قوم و قبیله ای خاص ، بلکه برای « عالمیان » ، از مشهورترین و دلنوازترین صفات پیامبر (ص) است.
8. رفتار متقابل
پاره ای از ویژگی های اخلاقی ، قدرت تولید مثل دارند. یعنی اگر ظاهر شوند ، عین آن زاده می شود. خشونت و محبت در این شمار است. از خشونت ، خشونت زاده می شود ؛ چنان که از محبت ، محبت. ریشه ی بسیاری از نزاع ها این است که یکی خشونت می ورزد و تندی می کند و دیگری ، آرامش و کف نفس را از کف می دهد و با تندی ؛ مقابله می کند و نزاع در می گیرد . اما اگر دومی با مدارا و رفق برخورد کند ، طرف مقابلش را از موضع خشونت به ملایمت و مدارا می کشاند و از بروز نزاع ، جلوگیری می کند. در آیات قرآنی نیز به « پاسخ دادن بدی با خوبی » اشاره شده است : « کسانی که بدی را با خوبی پاسخ می دهند ، سرای آخرت ، خاص آنان است » ؛ (18) « بدی را با خوبی پاداش بده » .(19)
سعدی نیز با الهام از آموزش های اسلامی گفته است:
گر اندیشه باشد ز خصمت گزند
به تعویذ اسحان زبانش ببند
عدو را به جای خسک در بریز
که احسان کند کند دندان تیز .(20)
9. اصل اخلاقی سپاسگزاری
در تمامی فرهنگ ها سپاسگزاری در مقابل نیکی ، پسندیده و ضد آن ، ناپسند است. در متون دینی ما ، اولیای دین صریحا فرموده اند که : « شکر نعمت خدا ، به دوست داشتن همگان است » ؛ یعنی محبت عام به همه حتی به بدکار . در این باره، علی (ع) صریحا می فرماید : « پاسخ نعمتی که خدا به تو ارزانی داشته است ، آن است که در حق آن که به تو بدی کرده ، نیکی و خیرخواهی کنی » .
10. اثبات محبت از منظر دعا
در بسیاری از دعاهای مشهور و منتسب به ائمه ، آنچه درخواست می شود، برای همه درخواست می شود، بی استثنا ، و بی انتخاب . حتما دعای تعقیب نماز در ماه مبارک رمضان را به خاطر دارید: « خدایا تمام بیماران را شفا بخش ! خدایا تمام فقرا را بی نیاز کن ! پروردگارا تمام اسیران را رهایی بخش ! بارالها کلیه گرسنگان را سیر کن! …» .(21)
پس پیشوایان ما به ما آموخته اند که : هر حاجتی که از خدا می خواهی و خیری که طلب می کنی برای همه طلب کن . حالا چگونه می شود از خدا خواست که به همه ، خیر برساند ، ولی آنها را دوست نداشته باشد ؟!
تبدیل دشمنی به دوستی : چند راه کار
در سطور بالا متوجه شدیم که می توان همه را دوست داشت و به همه محبت کرد . حالا می خواهیم چند راه کار برای دوری از دشمنی و تبدیل آن به دوستی ارائه نماییم :
1. فقط موافق و همفکر و همکیش خود دوست و همدل نباشیم و به غلط نپنداریم که دوستی و همدلی با هرکس ، نشانه ی موافقت با اوست ؛
2. مدارا و نرمی را نشانه ی ضعف و سست عنصری ، و نیز شدت عمل و سختگیری را نشانه ی قدرت و غیرت ندانیم ؛
3. هر که را با ما نباشد ، علیه خود ندانیم ؛
4. استادانه و با نگاه عاقل اندر سفیه به مخالفانمان ننگریم و آنان را مشتی جاهل و مغرض نشماریم .
5. آنچه را نمی دانیم و یا درک نمی کنیم ، رد نکنیم.
6. فضایل کسی را که مخالف ماست، انکار نکنیم .
7. در سخن ، خود را اسلام ناطق معرفی نکنیم ؛ بلکه در عمل چنین باشیم .
8. اختلاف افکار را به رسمیت بشناسیم و برداشت خود را از اسلام ، متن اسلام ندانیم.
9. به کوچک ترین دستاویزی ، یکدیگر را تخطئه و طرد نکنیم .
10. در هنگام مخالفت و دشمنی، از عدالت خارج نشویم.
11. به استقبال انتقاد برویم و انتقاد پذیر باشیم.
12. سعی کنیم معمولا گوش باشیم تا زبان .
با رعایت این اصول دوازده گانه می توانیم بذر محبت را در دل خود و دیگران بکاریم و از نتایج آن، لذت های دنیا و آخرت را صاحب شویم.
به امید آن روزی که با محبت به دیگران ، دنیا را گلستان ببینیم.
پی نوشت ها:
1. سوره ی طه ، آیه ی 43 و 44 .
2. مثنوی معنوی ، ج 2 ، ص 702 .
3. بحارالأنوار ، ج 16 ، ص 404 .
4. نهج البلاغه ، خطبه ی 206 .
5. همان ، حکمت 420 .
6. سوره ی فصلت ، آیه ی 34 .
7. بحارالأنوار ، ج 74 ، ص 401 .
8. همان جا.
9. صحیفه ی سجادیه ، دعای 20 .
10. غرر الحکم و دررالکلم ، ص 29.
11. گلستان سعدی ، ص 64 .
12. الکافی ، ج 2 ، ص 164 .
13. بحارالأنوار ، ج 61 ، ص 129 .
14. همان ، ج 16 ، ص 210 .
15. سوره ی هود ، آیه ی 118 .
16. سوره ی نساء ، آیه ی 59 .
17. سوره ی انبیاء ، آیه ی 107 .
18. سوره ی رعد ، آیه ی 22 .
19. سوره ی مؤمنون ، آیه 96 .
20. بوستان سعدی ، ص 73 .
21. بحارالأنوار ، ج 98 ، ص 120 .
منابع :
1. همه را دوست بداریم ، علیرضا برازش ، تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، 1382 ، دوم .
2. همه ی ما برداریم ( نامه ی سرگشاده به هر مسلمانی که بخواند ) ، محمد اسفندیاری ، تهران : مرکز بازشناسی اسلام و ایران ، 1382 ، دوم .
3. دوستی در قرآن و حدیث ، محمد محمدی ری شهری ، قم : دارالحدیث ، 1383 ، دوم .
برگرفته از کتاب حدیث زندگی 21