دعا درمانی (2)

دعا درمانی (2)

نیایش، گفتگوى لطیفى است با حضرت دوست و خواندن اوست به زیباترین و سبزترین واژگانى که او دوست دارد.
اما، خواندن خداوند با کلماتى که او دوست دارد یعنى چه؟
توجه فرمایید! اگر من و شما که از مدت‏ها قبل با هم خلوتى داشتیم و دلمشغولى عزیزى براى هم بودیم، یک کلمه بصورت رمز بین ما باشد مثل: « باران » یک روز که شما مشغول صحبت در جمع دوستان خود هستید، کسى مى‏آید و به شما مى‏گوید: شخصى آمده و مى‏گوید: که با شما کار دارد. شما مى‏گویید: صبر کند الان مى‏آیم. ولى این بار مى‏آید و مى‏گوید: که شخصى آمده و مى‏گوید: من ( باران ) هستم و شما به محض شنیدن واژه ( باران ) به یاد خاطره شکرین مشترکتان افتاده و چهره‏تان شاداب گشته، از اطرافیان عذر مى‏خواهید و فوراً به محل ملاقات مى‏روید.
این نوع یعنى، خواندن کسى با کلماتى که او دوست دارد، خداوند هم دوست دارد که او را بخوانیم از لسانى که هرگز آلوده نبوده و با واژگانى که هرگز کسى را جز او نستوده‏ایم، با دهانى که هرگز گناه نکرده‏ایم! اما مگر دهان بى‏گناه هم یافت مى‏شود؟
مولانا مى‏گوید: آرى!
گر ندارى تو دم خوش در دعا
رو دعا مى‏خوان ز اخوان صفا
بهر این فرمود با موسى خدا
وقت حاجت خواستن اندر دعا
کاى کلیم الله ز من میجو پناه
با دهانى که نکردى تو گناه
گفت موسى من ندارم آن دهان
گفت ما را از دهان غیر خوان
از دهان غیر کى کردى گناه
از دهان غیر برخوان کاى اله
اما به تعبیرى دیگر « نیایش » پاک کردن دل است از غبار آلودگى‏ها و بارور کردن درخت ایمان در گلستان روحمان!
حکایت لطیفى از دعا و ایمان برایتان بگویم:
حکایت ایمان: روزى یک کشتى در دریا اسیر طوفان شد، از تمامى مسافران فقط دو نفر ماندند که به سختى خود را به جزیره‏اى رساندند. یکى از آنان فردى با ایمان و دیگرى بى‏ایمان بود.
یک روز بعد از دعاهاى زیاد – توسط فرد با ایمان – از کنار دریا به طرف کلبه آمدند؛ ناگهان دیدند که کلبه‏شان آتش گرفته. مرد بى‏ایمان گفت: « لعنت به این شانس که این همه، نتیجه‏ى دعاهاى تو است !! »
مرد با ایمان گفت: « حتما این هم حکمتى دارد نباید نگران باشیم، زیرا خداوند ما را مى‏نگرد! »
فرداى آن روز یک کشتى به جزیره آمد و آنها را نجات داد.
ناخداى کشتى گفت: « دیروز ما دود را دیدیم و فکر کردیم حتما به کمک احتیاج دارید و به طرف جزیره آمدیم. »
« امانوئل » بعد از شنیدن این حکایت مى‏گوید:
وقتى ایمان داشته باشیم همه چیز به سوى یگانگى با خدا در حرکت است،
آن گاه موانع داراى معنا و مفهوم و به شکل متفاوتى خواهند بود.
از دیدگاه بشرى
این موانع
بازدارنده هستند
اما در بینش الهى
آگاهانه و آموزنده‏اند!
حمام روح!!
یک سوال: « چرا دستتان را مى‏شویید؟ »
حتماً جواب مى‏دهید: « براى رفع غبار! »
مى‏پرسم: « با غبار نشسته بر دل چه مى‏کنید؟ »
جواب مى‏دهید … ؟!
سوال بعدى: « جسمتان را چرا استحمام مى‏کنید! »
جواب مى‏دهید: « براى رفع آلودگى. »
مى‏پرسم: « روحتان را کجا استحمام مى‏کنید؟ »
جواب مى‏دهید …. ؟!
براستى حمام روح شما کجاست؟!
سوال بعدى: « ظاهر و اندام خود را در کجا مى‏بینید که کاستى‏هاى آن را برطرف کنید؟ »
جواب مى‏دهید: « در آینه. »
مى‏پرسم: « روحتان را در کجا مى‏بینید؟ »
جواب مى‏دهید : … ؟!
به راستى آینه‏ى روحتان کجاست تا کاستى‏هاى آن را در آن ببینید؟
شما بهترین خوردنى‏ها را با وسواسى خاص جمع کرده و به دهان مى‏گذارید و آن مى شود غذاى جسم شما!
اما، غذاى روح شما چیست؟
چه چیزى عزیزتر و لطیف‏تر از واژگان صورتى با حضور شفاف اشک شوق در کنار سجاده سبز، زیر نگاه آبى آرام حضرت دوست مى‏باشد؟
نظر شما چیست؟ به سوالات قبلى خودتان جواب دهید!
اما، یکى از زیباترین صورت‏هاى نیایش نماز است که در همه ادیان به نوعى حضور دارد. چنانچه گفته‏اند:
هرگاه مى‏خواهید با خدا صحبت کنید،
نماز بخوانید !
و هرگاه مى‏خواهید خدا با شما صحبت کند،
قرآن بخوانید!
گوش جان مى‏سپاریم به نیایش نیاکان تشنگى – امام حسین (ع) که در ظهر عاشورا، در آخرین لحظه‏هاى حیات دنیوى خویش، روى به آسمان عطشناک دنیا کرده مى‏سراید:
یا عدتى عند شدتى ( اى که به من وعده مى‏دهى در سختى‏ها )
و یا غوثى فى کربتى ( و اى پناه من در گرفتارى‏ها )
احرسنى بعینک التى لا تنام ( نگاهبان باش مرا به چشمانى که خواب ندارد )
و اکفنى برکنک الذى لا یرام ( و کفایت نما مرا به ستونى که ریزش ندارد. )
به تعبیرى دیگر: نیایش، شناخت خویشتن خویش است، به این معنا که انسان در حضور آن یگانه نقاط ضعف خویش را بیان کرده و از او مى‏خواهد که آن نقاط ضعف را به نقاط قوت تبدیل نماید، در حقیقت خود را نقد مى‏کند.
« دکتر شریعتى » در تکمیل این نظریه خود مى‏گوید:
خدایا! آرامشى به من عطا کن
تا بپذیرم آنچه را نمى‏توانم تغییر دهم.
شجاعتى به من ده تا چیزهایى که را مى‏توانم، تغییر دهم.
و عقلى، که تفاوت میان این دو را تشخیص دهم!
اما چرا مى‏گویند اگر با دلى شکسته، نگاهى خیس و استمرارى توأم با یقین هر درى را بکوبید باز مى‏شود؟ به دو دلیل:
1- قدرت واژگان
2- دو طرفه بودن هر عملى در این جهان
1- قدرت واژگان:
اگر بدانیم واژگان چه قدرت عظیمى دارند در به کار بردن کلمات دقت فزاینده‏اى را به کار مى‏بردیم. برایتان بگویم واژگان داراى عطر و بو، طعم و مزه و احساس و در نهایت قدرت شگرفى هستند!
تبر، هیزم را مى‏شکند
و سنگ، شیشه را.
کلمات لطیف، روح را
متعالى
و کلمات کثیف مى‏توانند روح را
متلاشى
کنند!
واژگان عطر و بو دارند!
یک سبد گل یاس را در یک صبح بهارى تصور کنید که محبوبى سر میز صبحانه‏تان و در پیش روى شما نهاده، رنگ لطیف و سپید یاس با رایحه دلپذیرش تمام هستى‏تان را به شعف مى‏آورد. نگاه کنید و حالا بو بکشید! وه که چه عطر دلپذیرى!!
اینک به بیرون از شهر مى‏روید، بعد از طى چند ساعت، در میان جاده پیاده مى‏شوید و به یکى از آبریزگاههاى وسط جاده مراجعه مى‏کنید. خوب نگاه کنید! بوى آمونیاک در فضاى نمناک و نمور و متعفن آن پیچیده، در گوشه و کنار آبریزگاه فضولات و کثافاتى ریخته شده، چه صحنه تهوع آورى، بوى گند تمام فضا را پر کرده، حالا نفس عمیقى بکشید! مى‏توانید… ؟!
در این لحظه اصلاً دوست ندارید که نفس بکشید!
پس، واژگان داراى عطر و بو هستند.
واژگان طعم و مزه دارند!
یک لیموترش را در نظر بگیرید، که آن را با چاقو به دو نیم کرده، سپس یک نیمه‏ى آن را فشار داده و در دهان خود مى‏چکانید. چه احساسى دارید؟ در همین حال ملاحظه مى‏کنید که غدد بزاقى دهانتان ترشح مى‏کند و چین و چروکى در صورتتان پدید مى‏آید.
اکنون تصور کنید یک بسته شکلات (کاکائو) را به دو نیم کرده و یک قسمتى از آن را در دهان مى‏گذارید، خوب آن را مزه مزه کنید، ببینید چه طعم شیرینى دارد. حال وضعیت قبلى را ندارید و احساس شیرینى دارید. پس، واژگان داراى طعم و مزه هم هستند! .
واژگان احساس دارند!
در یک پگاه بهارى، پروانه‏اى را بنگرید که با بال‏هاى زرد و صورتى بر بالاى گل سرخ در پرواز است و بر گلبرگ‏هاى آن گل که از شب قبل شبنمى بر آن محمل گزیده، مى‏نشیند و شاخک خویش را در دل گل سرخ فرو برده و شیره جان گل را مى نوشد. تصور کنید چه صحنه‏ى دلپذیریست. !!
اینک بچه گربه‏اى را تصور کنید که در یک غروب زمستان با چشمانى وحشت‏زده در عرض خیابان سرگردان است که به ناگاه کامیونى از راه مى‏رسد و بچه گربه در زیر چرخ آن کامیون له مى‏شود و محتویات مغز او در روى آسفالت پراکنده مى‏شود. به این صحنه نگاه کنید! حتما دوست ندارید که نگاه خود را ادامه دهید.
اینک دانستیم: واژگان هم‏چون سیم‏هاى برق با خود بار الکتریکى عظیم و نادیدنى « احساس » را حمل مى‏کنند و از قدرت نامریى فزاینده‏اى برخوردارند که غالب مردم از آن بى‏خبرند!
حال که از قدرت واژگان باخبر شدیم، خوب است جدیدترین آزمایش دانشمندان را به منظور نشان دادن آثار دعا بر گیاهان بخوانیم.
یکى از دانشمندان اروپایى یک گیاه خانگى را مانند: « دیفن باخیا » مدت‏ها در اتاق خویش نگهدارى مى‏کند و به سربرگهاى آن دستگاه آنسفالوگرافى **زیرنویس=دستگاه آنسفالوگرافى دستگاهى است که جهت آزمایش و اخذ نوار قلبى براى انسان‏ها استفاده مى‏کنند، داراى گیرنده‏هاى کوچکى است که آن را به نوک انگشتان دست و پا وصل مى‏کنند، سپس بوسیله آن از قلب نوار تهیه مى‏کنند. این دستگاه داراى حساسیت خاصى مى‏باشد.@ وصل مى‏کند. سپس سر ساعت 12 هر شب براى گیاه دعا مى‏کند؛ به محض دعا کردن، گیاه حساسیت نشان داده و آثار آن در دستگاه آنسفالوگرافى ثبت مى‏شود. براى اطمینان از این اثر، دانشمند مذکور به پیشنهاد چند نفر از محققین به یکى از نقاط دور دست شهر رفته، و محققین مذکور را در کنار گیاه مى‏گذارد تا در موقع لزوم آثار دعا را ثبت کنند.
باز هم سر ساعت 12 شب شروع به دعا کردن مى‏کند و در مقابل چشمان حیرت زده محققین دستگاه، رأس ساعت مذکور شروع به کار مى‏کند.
براى حصول اطمینان، دانشمندان مربوطه با یکدیگر قرار مى‏گذارند که مثلاً: اگر آنها در حال حاضر در انگلستان هستند، محقق مورد نظر به کشور آلمان برود که هم از نظر زمان داراى اختلاف مى‏باشد و هم در فاصله‏اى دور هستند.
دانشمند مذکور به کشور آلمان رفته و باز هم سر ساعت 12 شب شروع به دعا خواندن براى گیاهش مى‏کند و در انگلیس در کنار همان گیاه چشمان متحیر دانشمندان مشاهده مى‏کنند که علیرغم اختلاف زمان و دورى راه، به محض دعا خواندن محقق، گیاه از طریق دستگاه آنسفالوگرافى از خود حساسیت نشان مى‏دهد.
اکنون دانستیم : دعا چه تأثیر شگرفى براى گیاهان دارد و یقین آوریم که براى انسان بسیار معجزه آفرین خواهد بود!
2- هر چیزى در این جهان دو طرف دارد:
« راما کریشنا » دو طرفه بودن اعمال را در غالب حکایتى چنین مى‏نگارد:
در روزگارى دور، مردى از دره‏اى مى‏گذشت که به چوپان پیرى برخورد، غذایش را با او تقسیم کرد و مدت طولانى درباره‏ى زندگى با او صحبت کرد و بعد، صحبت به وجود خدا رسید.
مرد روى به چوپان کرد و گفت: اگر به خدا اعتقاد داشته باشیم، باید قبول کنیم که آزاد نیستیم و مسئوول هیچ کدام از اعمالمان نیستیم زیرا گویند: او قادر مطلق است و اکنون و گذشته و آینده را مى‏شناسد.
چوپان بنا گه زیر آواز زد و پژواک طنین در دره پیچید. سپس ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن به همه چیز و همه کس، صداى فریادهاى چوپان نیز در کوه مى‏پیچید و به سوى آن دو باز مى‏گشت. مرد با حیرت به چوپان نگاه مى‏کرد.
چوپان گفت: زندگى همین دره است، آن کوه‏ها، آگاهى پروردگارند و آواى انسان سرنوشت او، آزادیم آواز بخوانیم یا ناسزا بگوییم اما هر کارى که مى‏کنیم به درگاه او مى‏رسد و به همان شکل به سوى ما بازمى‏گردد.
خداوند، زندگى و هستى، همه و همه پژواک کردار ما هستند.
مولانا با اعتقاد به دو طرفه بودن اعمال ما در دنیا و شنیدن این حکایت مى‏سراید:
این جهان کوه است و فعل ما نداست‏
سوى ما آید نداها را صدا
« ژان پل سارتر » مى‏گوید: اگر در گوشه‏اى از این جهان چمدانى را برداریم، در گوشه‏اى دیگر از جهان خلاء چمدان کاملاً محسوس مى‏گردد. به طور مثال: هر دم ما یک بازدم بدنبال خواهد داشت.
هر دانه‏اى که در خاک مى‏کاریم، قهراً روزى نهالى خواهد شد. هرگاه فریادى در کوه یا هر فضاى بسته‏اى بکشیم، پژواک آن به طرف ما خواهد آمد.
« پائولو کوئلیو » در باب این که پژواک اعمال ما بى‏شک بسوى ما برگشت خواهد شد حکایت جالبى را نقل مى‏کند:
پیرمردى بود که در طول عمرش کار کرده بود و در هنگام بازنشستگى کارخانه‏اى خرید و مدیریت آن را به پسرش سپرد و تصمیم گرفت بقیه‏ى عمرش را در حال استراحت در خانه‏اش بگذراند.
سه سال گذشت و پسرش مرتب غر و لند مى‏کرد و به دوستانش مى‏گفت: پدرم هیچ کارى نمى‏کند، فقط باغچه را تماشا مى‏کند و من مجبورم مثل برده کار کنم و شکم او را سیر کنم.
پسر جوان یک روز تصمیم گرفت که به این شرایط نابرابر پایان دهد. صندوق چوبى بزرگى ساخت و به ایوان خانه برد و به بهانه‏اى به پدر گفت: پدر لطفاً وارد این صندوق شوید. پدر اطاعت کرد و پسر صندوق را در ماشین گذاشت و به کنار پرتگاهى رفت، وقتى خواست صندوق را به ته دره بیاندازد، صداى پدرش را شنید که مى‏گفت:
پسرم اگر مى‏خواهى مرا پایین بیاندازى، اشکالى ندارد، اما صندوق را نگه دار، چون تو اکنون یک الگو ساخته‏اى و بچه‏هایت به موقع‏اش مى‏توانند از این صندوق استفاده کنند!
اینک با توجه به قدرتى که واژگان دارند و با امعان نظر به دو طرفه بودن اعمال ما در جهان، یقین داریم که هرگاه دعا نیز اگر با تمام وجود و دلى شکسته و نگاهى خیس بیان گردد، قهراً جوابش را خواهد شنید، چنانچه خداوند نیز فرماید:
ادعونى استجب لکم ( مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم ). به عبارتى دیگر خداوند مى‏فرماید: از تو به یک اشاره، از من به سر دویدن!
و « مولانا » در تأیید سخن خداوند فرماید:
تا نگرید طفل کى نوشد لبن
تا نگرید ابر کى خندد چمن
و « امانوئل » تاکید بر استمرار گریه طفل دارد و مى‏گوید:
« بگذارید دعاهایتان، نجوایى مداوم باشد! »
این بحث را با نیایش « دکتر شریعتى » به اتمام مى‏رسانیم:
خدایا! در برابر آن چه انسان ماندن را به تباهى مى‏کشد،
مرا با « نداشتن » و « نخواستن »
رویین تن کن!
همه بدبختى‏هاى انسان بابت همین دو چیز است:
چون، « داشتن » انسان را محافظه‏کار و ترسو مى‏کند!
و « خواستن »، آدم را بزدل و چاپلوس!
خدایا! به من توفیق تلاش در شکست – صبر در نومیدى
رفتن بى‏همراه – جهاد بى‏سلاح
کار بى‏پاداش – فداکارى در سکوت
دین بى‏دنیا – مذهب بى‏عوام
عظمت بى‏نام – خدمت بى‏نان
ایمان بى‏ریا – خوبى بى‏نمود
گستاخى بى‏خامى – مناعت بى‏غرور
عشق بى‏هوس – تنهایى در انبوه
و دوست داشتن بدون آن که دوست بداند، روزى کن!
خدایا! رحمتى کن تا در لحظه‏ى مرگ بر بیهودگى لحظه‏اى که به نام زندگى تلف کرده‏ام، سوگوار نباشم!
اما یک سفارش! یکى از لطیف‏ترین و عزیزترین عزیزانى که خیلى سریع خواست ما را لبیک مى‏گوید، على ( علیه السلام ) است. اگر یاد او کنیم، او زلال‏ترین، شفاف‏ترین، سریع‏ترین جواب لطیفى است که به انسان لبیک مى‏گوید، چنانچه مى‏فرماید:
« انا جلیس من ذکرنى »
( من همواره و همنشین کسى هستم که مرا یاد کند ).
على علیه السلام، یکى از واژگان عظیم و عزیزى است که خداوند بسیار دوست مى‏دارد، پس، یاد على (علیه السلام) نیز خود به نوعى خدا را یاد کردن است. من پیشنهاد مى‏کنم در خلوت خویش او را صدا بزنید و با او به گفتگو بنشینید، مطمئناً به صدق عرایضم پى خواهید برد، زیرا:
بجز از على نباشد به جهان گره گشایى
طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایى
و این مهم را بدانید که حضور اشیایى در کلبه‏ى حقیر هیچ دینى نمى‏گنجد. على ( علیه السلام ) متعلق به همه‏ى انسان‏هایى است که مانند او دلى دردمند و تنها و بى‏کس ولى عاشق و فهیم دارند، زیرا خود فرموده:
« من، زود باوران فهیم را دوست دارم! »
چکیده مطالب:
– دعا یعنى، هر چه دل تنگت مى‏خواهد بگو! آنگاه منتظر باش تا طلوع خواسته‏هایت را به تماشا بنشینى!
– یک بار خلوت کردن با حضرت دوست را آزمایش کنید و هر چه مى‏خواهید با زبانى ساده بیان کنید و منتظر وقوع اتفاقات شگرف آن باشید!
– دعا همیشه درخواست نیست! بلکه دعا کردن یعنى، نقد خویشتن، یعنى، حرکت از وضع موجود براى رسیدن به وضع مطلوب!
– دعا یعنى، شناخت و درک درست و دقیق از صفات نکوهیده و صفات پسندیده و درخواست از خداوند در جهت تضعیف و تقویت صفات فوق.
– فراموش نکنید! بزرگترین روانشناسان امروز مى‏خواهند یک نکته را به انسان بیاموزند: لحظه‏اى با خودت و با خدایت خلوت کن!
– دعا یعنى، گفتگویى بس عاشقانه، ساده و لطیف با آن مهربان مطلق!
– مطمئن باشید! بهترین آرامش بخش در این جهان گفتگو با آن عزیز لطیف است!
– باید با تمام وجود و حضور خویش دعا کنیم، آنگاه هر درى را بکوبیم به رویمان مى‏گشایند!
– بیاموزید روحتان را با قطرات زلال اشک شستشو دهید، سپس با دانه‏هاى گندم دعا تغذیه کنید، اگر این گونه باشید بى‏شک حمام روح شما خلوت شماست و غذاى روح شما، دعاى شما!
– مواظب بکار بردن کلمات درباره خود باشید، زیرا، اکنون آگاهید که کلمات قدرت خارق العاده‏اى دارند!
– همیشه براى خود و دیگران و جهان از کلماتى لطیف و زیبا و پاکیزه استفاده نمایید تا خود نیز اینگونه باشید!
– سعى کنید رویین تن شوید با ( نداشتن ) و ( نخواستن )، زیرا، ( داشتن ) و ( خواستن ) پایه و اساس همه رنج‏هاى آدمى است!
– باور کنید! باور کنید! یگانه پناه گرم و لطیف از تهاجم این گودال مدرنیسم وحشت زده! پشت بام گرم خداوند است، با آسانسور دعا!

جان کلام:
دعا یگانه نردبان نور نجات‏بخش ماست، به سوى آن حقیقت شگرف، فقط یک بار امتحان کنید!
منبع: کتاب لطفاً گوسفند نباشید

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید