غصب عطیه ی الهی (1)

غصب عطیه ی الهی (1)

نویسنده: آیت الله جعفر سبحانی « دامت برکاته »

می توانست از درآمد آنجا به نفع خود، و تضعیف حکومت وقت استفاده کند. از این جهت دستگاه خلافت مصلحت دید که امام را از این جهت خلع سلاح کند، و این قدرت را از دست او بگیرد زیرا این امتیاز بسان امتیازات دیگر نبود که به زور و فشار نتوان آن را از امام گرفت.

مشخصات فدک
سرزمین آباد و محصول خیزی را که در نزدیکی خیبر قرار داشت و فاصله ی آن با مدینه حدود 140 کیلومتر بود، و پس از دژهای خیبر نقطه ی اتکای یهودیان حجاز به شمار می رفتن، قریه ی «فدک» می نامیدند. (1) پیامبر پس از آنکه نیروهای یهودیان را در «خیبر»، و «وادی القری» و «تیما» در هم شکست، و خلائی را که در شمال مدینه احساس می شد، با نیروی نظامی اسلام پر نمود، برای پایان دادن به قدرتهای یهودی در این سرزمین که برای اسلام و مسلمانان کانون خطر و تحریک برضد اسلام به شمار می رفت، سفیری به نام نحیط» پیش سران فدک فرستاد. «یوشع بن نون» که ریاست دهکده را به عهده داشت، صلح و تسلیم را بر نبرد ترجیح داد و ساکنان آنجا متعهد شدند که نیمی از حاصل را هر سال در اختیار پیامبر اسلام بگذارند و از این به بعد زیر لوای اسلام زندگی کنند و بر ضد مسلمانان دست به توطئه نزنند، و حکومت اسلام در برابر این مبلغ، امنیت منطقه ی آنها را تضمین نمایند. سرزمینهایی که در اسلام به وسیله ی نبرد و جنگ و قدرت نظامی گرفته می شود متعلق به عموم مسلمانان است و اداره آن به دست حاکم شرع می باشد، ولی سرزمین که بدون هجوم نظامی و اعزام نیرو در اختیار مسلمانان قرار می گیرد، مربوط به شخص پیامبر و امام پس از اواست و باید آن را به طوری که در قوانین اسلام پیش بینی شده است در مواردخاصی به کار برد، و یکی از آن موارد این است که از این املاک و اموال نیازمندیهای مشروع نزدیکان خود را به وجه آبرومندی برطرف سازد. (2)
پیامبر فکر را به دختر خود فاطمه می بخشد.
محدثان و مفسران شیعه و گروهی از دانشمندان سنی می نویسند: وقتی آیه ی «و آت ذالقربی حقه و المسکین و ابن السبیل» نازل گردید (3) پیامبر دختر خود، فاطمه، را خواس و فدک را به وی واگذار نمود. (4) ناقل این مطلب ابوسعید خدری است که یکی از صحابه بزرگ رسول (ص) می باشد.
کلیه ی مفسران شیعه و سنی قبول دارند که آیه درحق نزدیکان و خویشاوندان پیامبر نازل گردیده و دختر وی روشن ترین مصداق برای «ذی القربی» است، حتی در سام هنگامی که مرد شامی به علی بن الحسین حضرت زین العابدین (ع) گفت: خود را معرفی بنما آن حضرت برای شناساندن خود؛ آیه فوق را تلاوت نمود، و این مطلب آنچنان در میان مسلمانان روشن بود که
آن مرد شامی در حالی که سرخود را به عنوان تصدیق حرکت می داد به آن حضرت چنین عرض کرد:به خاطر نزدیکی و خویشاوندی خاصی که با حضرت رسول دارید، خدا به پیامبر خود دستور داده که حق شمارا بدهد. (5)
خلاصه ی گفتار آن که این آیه در حق حضرت زهرا (ع) و فرزندان وی نازل گردیده و مورد اتفاق جامعه ی مسلمانان است، ولی این مطلب که هنگام نزول این آیه، پیامبر (ص) فدک را به دختر گرامی خود بخشید، مورد اتفاق جامعه ی مسلمانان است، مورد اتفاق جامعه ی دانشمندان شیعه، و برخی از دانشمندان سنی است.

چرا فدک را به دختر خود بخشید؟
همگی می دانیم و تاریخ زندگی پیامبر وخاندان او را به خوبی گواهی می هد که آنان هرگز دلبستگی به مال دنیا نداشته و چیزی که در نظر آنان ارزشی نداشت، همان ثروت دنیا بود. با آن حال می بینیم که پیامبر گرامی چنین سرزمینی را به دختر خود بخشید، و آن را به این خاندان اختصاص داد. در این جا این سؤال پیش می آید که چرا پیامبر گرامی آن را به دختر خود داد؟!.
پیامبر گرامی روی جهاتی این کار را انجام داد:
1- زمامداری مسلمانان پس از فوت پیامبر اسلام طبق تصریحات مکرر آن حضرت، با امیر مؤمنان بود، و چنین مقام و منصبی به هزینه ی سنگین نیاز داشت. علی برای حفظ این مقام و منصب، می توانسد از درآمد «فدک» حداکثر استفاده را بنماید. گویا دستگاه خلافت از این پیش بینی مطلع شده بود، که در همان روزهای نخست «فدک» ر از دست خاندان پیامبر بیرون کرد.
2- دودمان پیامبر که مظهر کامل آن یگانه دختر وی و نور دیدگانش حضرت حسن (ع) و حضرت حسین (ع) بود، باید پس از فوت پیامبر، به صورت آبرومندی زندگی کنند و حیثیت و شرف پیامبر محفظ بماند. برای این هدف پیامبر «فدک» را به دختر خود بخشید.
3- پیامبر می دانست که گروهی کینه ی امام را به دل دارند، زیرا بسیاری از کسان آنان به شمشیر وی در میدان های جهاد کشته شده اند و راه زدودن این کینه این است که امام از طریق کمک های مالی، از آنان دلجویی کرده و عواطف آنان را به خود جلب نماید. نه تنها به آنان، بلکه به کلیه بینوایان و درماندگان کمک نموده و از این طریق خارهایی که بر سر راه خلافت بود از میان برداشته شود. پیامبر هر چند آن را در ظاهر به زهرا (ع) بخشید ولی درآمد آن در اختیار صاحب ولایت بود که از آن، پس از تأمین ضروریات زندگی، به نفع اسلام و مسلمانان استفاده کند.

درآمد فدک
پس از مراجعه به تاریخ، همه ی این جهات سه گانه در ذهن انسان قوت می گیرد، زیرا فدک یک منطقه حاصل خیز بود که می توانست امام را در راه اهداف خویش کمک کند.
مورخ معروف «حلبی» در سیره خود می نویسد: ابوبکر مایل بود که فدک در دست دختر پیامبر باقی بماند، حتی مالکیت فاطمه را در ورقه ای تصدیق نمود، اما عمر از دادن ورقه به فاطمه (ع) مانع گردید و رو به ابوبکر کرد و گفت: فردا تو به درآمد فکر نیاز شدیدی پیدا خواهی کرد، زیرا اگر مشرکان عرب بر ضد مسلمانان قیام کنند، از کجا هزینه ی جنگی آنها را تأمین خواهی نمود؟! (6)
ازاین جمله استفاه می شود که درآمد فدک به مقداری بود که می توانست بخشی از هزینه ی جهاد با دشمن را تأمین کند. از ین جهت لازم بود که پیامبر (ص) چنین قدرت اقتصادی را برای یک سلسله ی مصالح در اختیار علی بگذارد.
ابن ابی الحدید می گوید: من به یکی از دانشمندان مذاهب امامیه درباره ی فکر چنین گفتم: دهکده ی فدک آنچنان وسعت نداشت، و سرزمین به این کوچکی که جز چند نخل در آنجا نبود، اینقدر مهم نبود، تا مخالفان فاطمه را در آن طمع ورزند. (7) او در پاسخ من گفت: تو در این عقیده اشتباه می کنی، شماره ی نخلهای آنجا از نخلهای کنونی کوفی کمتر نبود. به طور مسلم ممنوع ساختن خاندان پیامبر از این سرزمین حاصلخیز، برای این بود که مبادا امیر مؤمنان از درآمد آنجا برای مبارزه با دستگاه خلافت کمک بگیرد، و لذا نه تنها فاطمه را از فدک محروم ساختند بلکه کلیه ی بنی هاشم و فرزند عبدالمطلب را از حقوق مشروع خود (خس غنائم) هم بی نصیب نمودند.
جمعیتی که باید به دنبال زندگی بروند، و با نیازمندی به سر ببرند، هرگز فکر مبارزه با وضع موجود را در مغز خود نمی پرورانند. (8)
امام موسی بن جعفر (ع) حدود مرزی فدک را در حدیثی چنین تحدی می کند و می فرماید: فدک از یک طرف به «عدن»، از طرف دوم به «سمرقند»، از جهت سوم به «آفریقا»، از جانب چهارم به دریاها و جزیره ها و ارمنستان … محدود می شد.
به طور مسلم فدک که بخشی از خیبر بود، آن چنان حد و حدودی نداشت. مقصود امام این است که اگر فدک در دست خاندان پیامبر قرار گرفته بود از درآمد آن بخشی از هزینه ی حکومت اسلامی بر آن منطقه ی وسیع، تأمین می گشت.
قطب الدین راوندی می نویسد: پیامبر (ص) سرزمین فدک را به مبلغ 24000 دینار اجاره داد، و در برخی از احادیث 70000 دینار نیز نقل شده است و این اختلاف به حسب تفاوت درآمد سالیانه بود.
هنگامی که معاویه به خلافت رسید، فدک را میان سه نفر تقسیم نمود. یک سوم آن با به مروان بن حکم، و یک سوم دیگر آن را به عمربن عثمان، و ثلث دیگر آن را به فرزند خود
یزید داد. هنگامی که مروان به خلافت رسید همه ی سهام را جزو تیول خود قرا داد. (9) از این تقسیم استفاده می شود که فدک یک سرزمین قابل ملاحظه ای بود که آن را میان سه نفر که هر کدام نماینده ی فامیل بزرگی بود، تقسیم کرد.
هنگامی که فاطمه، با ابوبکر در باره ی فدک گفتگو نمود و گواهان خود را برای اثبات مدعی خود پیش او برد، وی در پاسخ دختر پیامبر گفت: فدک ملک شخصی پیامبر نبود، بلکه از اموال مسلمانان بود که از درآمد آن سپاهی را مجهز می کرد و برای نبرد با دشمنان می فرستاد، و در راه خدا نیز انفاق می نمود. (10)
از اینکه پیامبر از درآمد آن سپاه را بسیج می کرد حاکی است از تی بخش از خیبر، درآمد سرشاری داشت که برای بسیج ساختن سپاه کافی بود.

انگیزه های تصرف فرد:
هواداری گروهی از یاران پیامبر گرامی از خلافت و جانشینی ابوبکر، نخستین پل پیروزی او بود و در نتیجه «خزرجیان» که نیرومندترین تیره ی انصار بودند، با مخالف تیره ی دیگر از آنان، از صحنه مبارزه عقب رفتند و «بنی هاشم» که در رأس آنان علی (ع) قرار داشت بنا به عللی که در گذشته تشریح گردید، پس از روشن کردن اذهان عمومی، گام به عقب نهاده از قیام مسلحانه و دسته بندی در برابر حزب حاکم، خودداری نمودند.
ولی این پیروزی نسبی، برای خلافت و رشد و نمو این نوزاد کافی نبود، زیرا از یک طرف «بنی امیه» که در رأس آنها «ابوسفیان» قرار داشت، جمعیت نیرومندی بودند که خلافت خلیفه را به رسمیت نشناخته و انتظار می کشیدند که از نظریه ی ابوسفایان وتأیید و تصویب وی آگاه گردند. لذا هنگامی که خبر رحلت پیامبر اکرم به مکه رسید، فرماندار مک که جوان بیست و چند ساله ای به نام «عتاب بن اسید بن العاص» بود، مردم را از درگذشت پیامبر آگاه ساخت، ولی از خلافت و جانشینی پیامبر چیز به مردم نگفت؛ در صورتی که هر دو حادثه مقارن هم رخ داده و طبعاً باهم گزارش شده بود و بسیار بعید است که یکی از این دو رویداد به مکه برسد، و خبر غوغای سقیفه و جانشینی ابوبکر به آنجا نرسد. سکوت مرموز فرماندار اموی مکه، علتی جز این نداشت که می خواست از نظر رئیس فامیل خود، ابوسفیان آگاه گردد، و سپس مطابق نظر او رفتار کند.
با توجه به این حقایق، خلیفه به خوبی دریافت که ادامه ی فرمانروایی وی بر مردم در برابر گروههای مخالف، نیاز به بازخرید عقاید مخالفان دارد، و تا آرا و افکار و به اصطلاح قلوب و دلهای آنان را از طرق مختلف، متوجه خود نسازد ادامه ی زمامداری بر این گروهها مشکل خواهد بود.
یکی از افرد مؤثری که می شد عقاید او را خرید، رئیس فامیل «امیه» ابوسفیان بود، زیرا وی از مخالفان حکومت خلیفه بود و وقتی که شنید وی زمام امور را به دست گرفته است به عنوان اعتراض گفت: «ما را با ابی فضیل چکار»؟!
ابوسفیان شخصی است که پس از ورود به مدینه، درخانه علی (ع) وعباس رفت، و هر دو را برای قیام مسلحانه دعوت کرد وگفت من مدینه را با سواره و پیاده پر می کنم، برخیزید زمام امور را به دست گیرید!!
ابوبکر برای اسکات و خریدن عقیده ی وی، اموالی را که ابوسفیان همراه آورده بود، به خود او بخشید ودیناری از آن برنداشت حتی به این نیز اکتفا نکرد، فرزند وی یزید را برای حکومت شام انتخاب نمود. وقتی به ابوسفیان خبر رسید که فرزندش به حکومت رسیده است فوراً گفت: ابوبکر صله ی رحم کرده است! (11)
افرادی که می بایست عقاید آنان، بسان ابوسفیان بازخرید گردد، بیش از آنست که در این صفحات بیان شود، چه همگی می دانیم که بیعت ابوبکر در نقطه ی سرپوشیده ای به نام «سقیفه ی بنی ساعده» بدون حضور گروه مهاجر، صورت گرفت. تنها سه تن از مهاجران که یکی خلیفه و دو تن دیگر همفکران وی: عمر و ابوعبیده بودند حضور داشتند، و از شخصیت های دیگر از گروه مهاجر، در آن جا خبری نبود. به طور مسلم یک چنین بیعت گیری و قرار گرفتن مهاجر در برابر کار انجام دشه، خشم گروهی برمی انگیخت، از این جهت لازم بود خلیفه رنجش آنان را ترمیم نماید. نه تنها لازم بود به وضع این گروه رسیدگی شود، بلکه می بایست گروه انصار، به ویژه خزرجیان که از روز نخست با او بیعت نکردند و بادلی لبریز از خشم، از سقیفه بیرون آمدند، مورد مهر و محبت خلیفه قرار می گرفتند.
از این جهت خلیفه نه تنها برای خرید عقاید مردان اقدام نمود، بلکه اموالی را میان زنان انصار تقسیم کرد. وقتی «زید بن ثابت» سهمیه ی یکی از زنان «بین عدی» را به در خانه ی او آورد، آن بانوی گرامی پرسید چیست؟ زید گفت سهیمه ایست که خلیفه میان زنان تقسیم کرده است. آن بانو با زکاوت خاصی دریافت که این پول یک رشوه دینی! بیش نیست، لذا به وی گفت: برای خرید دین رشوه می دهد، سوگند به خدا چیزی از او نمی پذیرم و آن را رد کرد.

کمبود بودجه دولت
پیامبر گرامی در دوران بیماری خود هر چه در اختیار داشت، همه را تقسیم کرد و بیت المال تهی بود و نمایندگان پیامبر گرامی پس از درگذشت پیامبر با اموال مختصری وارد مدینه
می شدند، یا به وسیله ی افراد امینی گسیل داشتند، ولی این درآمدهای مختصر، برای دولتی که می خواست ریخت و پاش کند و عقاید را بازخرید کن قطعاً کافی نبود.
از طرف دیگر قبایل اطراف، پرچم مخالفت برافراشته، از دادن زکات به مأموران خلیفه خودداری می کردند. از این ناحیه نیز، ضربت شکننده ای بر اقتصاد حزب حاکم وارد آمده بود.
از این جهت رئیس حزب حاکم، چاره ای جز این نداشت که برای ترمیم بودجه ی حکومت، دست به این طرف و آن طرف بیاندازد، و اموالی را مصادره کند. در این میان چیزی بهتر از فدرک نبود که با نقل حدیثی از پیامبر، که تنها خود خلیفه راوی آن بود، (13) از دست فاطمه (ع) خارج گردد و از درآمد سرشار آن، برای محکم ساختن پایه های حکومت خود استفاده کند.
عمر به گونه ای به این حقیقت اعتراف کرده، به ابوبکر چنین گفت: «فردا تو به درآمد فدک نیز شدیدی پیدا خواهی کرد، زیرا اگر مشرکان عرب بر ضد مسلمانان قیام کنند، از کجا هزینه ی جنگی آنها را تأمین خواهی نمود». (14)
گفتار و کردار خلیفه و همفکران وی، بر این مطلب گواهی می دهد؛ چنان که وقتی فاطمه فدک را از او مطالبه کرد وی گفت پیامبر هزینه ی زندگی شما را از آن تأمین می کرد و باقیمانده ی درآمد آن را میان مسلمانان قسمت می نمود. در این صورت تو با درآمد آن، چه کار خواهی کرد؟
دختر پیامبر فرمود: من نیز از روش او پیروی می کنم و باقیمانده آن را درمیان مسلمانان تقسیم می نمایم. با این که دختر پیامبر، راه را بر روی خلیفه بست، ولی گفت: من نیز همان کار را انجام می دهم که پدرت انجام می داد. (15)
اگر هدف خلیفه از تصرف فدک، تنها اجرای یک حکم الهی بود و آن این که درآمد فدک، پس از کس هزینه ی خاندان پیامبر، در راه مسلمانان مصرف گردد چه فرق می کرد که این کار را خود او انجام دهد، یا دختر پیامبر و شوهر گرامی او که به نص قرآن از گناه ونافرمانی مصون و پیراسته اند. اصرار خلیفه بر این که درآمد فدک در اختیار او باشد، گواه بر این است که دو چشم به درآمد آن دوخته بود، تا از این راه برای تحکیم حکومت خود کمک بگیرد.
شاهد روشن تر، حادثه زیر است: دختر پیامبر گرامی پیش خلیفه رفت و گفت پدرم در حال حیات خود؛ فدک را به من بخشیده بود و علی و ام ایمن نیز گفتار فاطمه را تصدیق کردند. خلیفه ناچار شد که فدک را پس دهد و مالکیت دختر پیامبر را طی نامه ای گواهی کند. دختر پیامبر در حالی که نامه ی خلیفه را در اختیار داشت از خانه خارج شد در نیمه ی راه با همفکر وی عمر روبرو گردید. وقتی وی از جریان آگاه شد، نامه را از فاطمه گرفت و پیش خلیفه رفت و گفت: فدک را به فاطمه دادی و مالکیت او را امضاء کردی؟ خلیفه گفت: بلی. گفت: علی در
این شهادت ذی نفع است و می خواهد از جریان به نفع خود بهره برداری کند و ام ایمن زنی بیش نیست، سپس آب دهن در نامه انداخت و خطوط آن را محو کرد و پاره نمود. (16)
چه جسارتی بالاتر از این که همفکر خلیفه، علی (ع) را که پیامبر گرامی او را مدارا حق و محور حقیقت خوانده است، به سودجویی متهم کرده، چنین پندارد که انگیزه ی علی از دادن شهادت، نفع شخصی او بوده است.
بدتر از همه، به بازی گرفتن دستگاه قضایی اسلام است، زیرا اگر به راست شهادت علی (ع) و ام ایمن در صدور رأی و به رسمیت شناختن مالکیت فاطمه کافی بود، چرا همفکر وی آن را نقض کرد و قباله را پاره نمود و خلیفه نیز در برابر آن سکوت کرد، و اگر کافی نبود چرا یک فرد بی اطلاع زمام امور مسلمانان را به دست گیرد و دستگاه قضایی را بازیچه خود قرار دهد.
از این گذشته، خشونت عمر در نحوه ی نقض رأی خلیفه، حاکی از یک کینه ی دیرینه و خشم فوق العاده ای است، زیرا نقض رأی قاضی دیگر، به آب دهان انداختن و ریزه ریزه کردن نامه نیاز ندارد.
حقیقت این است که تاریخ اسلام بر اثر ترس از سایه ی حکومت ها گاهی وقایع را به روشنی نقل نمی کند و پرده هار ا بالا نمی زند، بلکه جسته و گریخته با ایما و اشاره به خطر حوادث می گذرد.

عامل دیگر تصرف فدک
عامل دیگر تصرف فدک، ترس از قدرت اقتصادی امیرمؤمنان علی (ع) بود. امام همه شرایط رهبری را دارا بود، زیرا علم و دانش، تقوا و پرهیزگاری، سوابق درخشان، قرابت و خویشاوندی با پیامبر، و توصیه و سفارش های پیامبر در حق او، قابل انکار نبود، و هر گاه فردی با این شرایط و زمینه، قدرت مالی داشته باش و بخواهد با خلافت لرزان خلیفه رقابت کند، دستگاه خلافت با خطر بزرگی که شانس پیروزی خلیفه در آن کم است روبرو می گردد. در این صورت اگر سلب امکانات و شرایط دیگر رهبری، امکان پذیر نیست و نمی توان با زمینه های مساعدی که در وجود او است مبارزه کرد، ولی می توان علی را نسبت به قدرت اقتصادی خلع سلاح نمود. از این جهت برای تضعیف خاندان و موقعیت علی، فدک را از دست مالک واقعی آن خارج ساخته و خاندان پیامبر را محتاج و نیازمند دستگاه خود قرار دادند.
این حقیقت از گفتگوی عمر با خلیفه به روشنی استفاده می شود. وی به ابوبکر گفت: «مردم بندگان دنیا هستند و جز آن هدفی ندارند. تو خمس و غنایم را از علی (ع) بگیر و فدک را از دست او بیرون آر، وقتی مردم دست او را خالی دیدند او را رها کرده به تو متمایل می گردند». (17)
گواه دیگر بر این مطلب این است که دستگاه خلافت نه تنها خاندان پیامبر را از فدک محروم کرد، بلکه آنان را از یک پنجم غنائمی جنگی که به تصریح قرآن (18) مربوط به خویشاوندان پیامبر است نیز محروم ساخت و پس از درگذشت پیامبر، دیناری از این راه به آنان پرداخت نشد.
غالباً تاریخ نویسان تصور می کنند که اختلاف فاطمه (ع) با خلیفه ی وقت، تنها بر سر فدک بود، در صورتی که او با خلیفه بر سر سه موضع اختلاف داشت:
1- فدک که پیامبر به وی بخشیده بود.
2- میراثی که از پیامبر برای او باقی مانده بود.
3- سهم ذی القربی که به تصریح قرآن، یکی از مصارف خمس غنایم است.
عمر می گوید: وقتی فاطمه (ع) فدک و سهم ذی القربی را از خلیفه درخواست نمود، خلیفه ابا کرد و آنها را نداد. «انس بن مالک» می گوید: فاطمه (ع) نزد خلیفه آمد و آیه ی خمس را که در آن سهمی برای خویشاوندان پیامبر مقرر شده قرائت نمود. خلیفه گفت: قرآنی که تو می خوانی من نیز می خوانم، من هرگز سهیم ذی القربی را نمی توانم به شما بدهم، بلکه حاضرم هزینه ی زندگی شما را از آن تأمین کنم و باقی مانده را در مصالح مسلمانان مصرف کنم. فاطمه گفت: حکم خدا این نیست، وقتی آیه ی خمس نازل گردید پیامبر فرمود: بر خاندان محمد بشارت باد که خداوند (از فضل و کرم خود) آنان را بی نیاز ساخت. خلیفه گفت: به عمر و ابوعبیده مراجعه می کنیم، اگر با نظر تو موافقت کردند حاضرم همه ی سهمیه ی ذی القربی را به تو بپردازم. وقتی از این دو نفر سؤال شد آنان نیز خلیفه را تأیید کردند. فاطمه از این وضع سخت تعجب کرد و فهمید که آنان با هم تبانی کرده اند. (19)
کار خلیفه جز اجتهاد در برابر نص، چیز دیگری نبود. قرآن با صراحت کاملتر می گوید یک سهم از خمس غنایم مربوط به ذی القربی است، ولی او به بهانه ی اینکه از پیامبر گرامی در این زمینه چیزی نشنیده است به تفسیر آیه پرداخته می گوید: باید به آل محمد به اندازه ی هزینه زندگی پرداخت و باقیمانده را در راه مصالح اسلام صرف کرد.
این تلاشها جز برای این نبود که دست امام را از مال دنیا تهی کنند و او را محتاج خویش سازند، تا فردا نتواند اندیشه ی قیام بر ضد حکومت را در مغز بپروراند.
از نظر فقه شیعه، به گواهی روایاتی که از جانشینان پیامبر گرامی به دست ما رسیده است، سهم ذی القربی ملک شخصی خویشاوندان پیامبر نیست، و اگر برای ذی القربی چنین سهمی قائل شده اند، به خاطر این است که دارنده ی این عنوان، پس از پیامبر، حائز مقام زعامت و امامت است. از این جهت باید سهم خدا و پیامبر و ذی القربی که نیمی از خمس غنایم را تشکیل می دهند، به خویشاوندان پیامبر که رهبر مسلمانان نیز هست برسد و زیر نظر او مصرف گردد. خلیفه به خوبی
احساس می کرد که اگر فاطمه (ع) سهم «ذی القربی» را می طلبد، مال شخصی خود را نمی خواهد، بلکه سهمی را می خواهد که باید شخصی که درای عنوان «ذی القربی»، باشد آن را به عنوان زعیم مسلمانان در مصالح آنها صرف کند و چنین شخصی که دارای این عنوان است، پس از رسول گرامی جز علی (ع) کسی نیست و دادن چنین سهمی به علی (ع) یکنوع عقب نشینی از خلافت و اعتراف به زعامت امیرمؤمنان است. از این نظر گفت: هرکز سهم «ذی القربی» را در اختیار شما نمی گذارم و پس از تأمین هزینه ی زندگی شما، باقیمانده را در راه مصالح اسلام مصرف می کنم!

فدک در کشاکش گرایش ها و سیاست های متضاد
درنخستین روزهای خلافت، هدف از تصرف فدک و مصادره ی اموال دخت پیامبر، تقویت بنیه مالی حزب حاکم و تهی ساختن دست خلیفه ی راستین از مال دنیا بود. ولی پس از گسترش حکومت اسلامی، فتوحات بزرگ، سیل ثروت را از کشورهای جهان به مرکز خلافت روانه ساخت . مقام رهبری خود را از درآمد فکد، بی نیاز دید و از طرف دیگر مرو زمان پایه های خلافت خلفا را در قلوب جامعه ی اسلام تحکیم کرد. دیگر کسی گمان نمی کرد که خلیفه ی راستین امیرمؤمنان علی (ع) با درآمد فدک به فکر مخالفت بیفتد رو در مقابل آنان صف آرایی کند.
با این که در دوران خلفای دیگر، علی تصرف فردک (تقویت بنیه ی مال) از میان رفته و به کلی منتفی شده بودـ با این حال ـ مسئله همچنان در قلمرو سیاست هر خلیفه ای بود که روی کا رمی آمد و در باره ی آن به گونه ای که با گرایش و عدم گرایش او به خاندان پیامبر بستگی داشت تصمیم می گرفت. آنان که پیوند معنوی خود را با خاندان رسالت کاملاًً بریده بودند از بازگردانین فدک به مالکان واقعی آن به شدت خوداری می کردند، و آن را جزو اموال عمومی و خالصه ی دولت قرار می دادند و احیاناً به تیول خود یا یکی از اطرافیان خویش درمی آوردند. ولی کسانی که نسبت به خاندان پیامبر، کم و بیش مهر می ورزیدند، و یا مقتضیات زمان و سیاست های وقت ایجاب می کرد از فرزندان فاطمه دلجویی کنند، آن را به فرزندان زهرا بازگردانیده و فکر را به آنان می سپردند تا روزی که خلیفه ی دیگر و یا سیاست متضادی، جانشین خلیفه ی پیشین و سیاست قبلی گردد.
ازاین جهت فدک هیچ گاه، وضع ثابت و استورای نداشت، بلکه پیوسته در کشاکش گرایش های مختلف و سیاست متضاد بود. گاهی به مالکان واقعی خو بازمی گشت، و احیاناً مصادره می گردید و پیوسته به صورت یک مسئله حساس و بغرنج اسلامی بود.
در دوران خلفا، تا زمان علی (ع)، فدک وضع ثابت و یکنواخت داشت، از درآمد آن مبلغی مختصر به عنوان هزینه ی زندگی به خاندان پیامبر پرداخت می شد و باقیمانده مانند دیگر اموال عمومی، زیر نظر خلفا صرف می گردید.
هنگام یکه معاوثه زمام امور ار به دست گرفت، آن را میان سه نفر تقسیم کرد: سهمی به مروان، و سهمی به عمروبن عثمان بن عفان و سهمی دیگر به فرزند خود یزید، اختصاص داد. فدک همچنان دست به دست می گشت تا این که مروان بن حکم در دوران خلافت خود، همه سهام را از آن دونفر خرید و همه را از آن خود قرار داد و سرانجام آن را به فرزند خو عبدالعزیز، بخشید و او نیز آن را به فرزند خود، عمربن عبدالعزیز هدیه کرد و یا به ارث برد.
هنگامی که عمر بن ابدالعزیز به خلافت رسید، تصمیم گرفت که بسیاری از لکه های ننگین بنی امیه را از محیط اسلامی پاک سازد از این جهت روی گرایش که به خاندان پیامبر داشت، نخستین مظلمه ای را که به صاحبان اصلی خود بازگردانید، موضع فدک بود . وی آن را در اختیار حسن بن حسن بن علی، و به روایتی در اختیار حضرت سجاد (ع) قرار داد. (20)
او نامه ای به فرماندار مدینه، ابوبکر بن عمرو، نوشت و دستور داد که فدک را به فرزندان فاطمه پس دهد. فرماندار بهانه گیر مدینه در پاسخ نامه ی خلیفه نوشت: فاطمه در مدینه نسل فراوانی دارد و هر کدام در خانواده ای زندگی می کنند، من فدک را به کدام یک بازگردانم؟! فرزند عبدالعزیز وقتی پاسخ نامه ی فرماندار را خواند: سخت ناراحت شد و گفت: من اگر تو را به کشتن گاوی فرمان دهم مانند فرزندان اسرائیل خواهی گفت رنگ آن گاو چگونه است؟ هر موقع نامه ی من به دست تو رسید، فدک را میان فرزندان فاطمه که از علی هستند تقسیم بنما.
حاشیه نشینان خلافت که همگی از شاخه های بنی امیه بودند از دادگری خلیفه سخت ناراحت شدند و گفتند تو با عمل خود شیخین را تخطئه کردی. چیزی نگذشت که عمربن قیس با گروهی، از کوفه وارد شام شد و از کار خلیفه انتقاد نمود. خلیفه در پاسخ آنان گفت: شما جاهل و نادانید. آنچه را که من به خاطر دارم، شما شنیده اید و فراموش کرده اسد، زیرا استاد من ابوبکربن محمد عمروبن حزم، از پدرش و او از جدش نقل کرد که پیامبر گرامی فرمود: فاطمه پاره تن من است، خشم او مایه ی خشم من و خشنود یاو سبب خشنودی من است. فدک در زمان خلفا جزو اموال عمومی و خالصه ی دولت بود، سپس به مروان واگذار گردید او نیز آن را به پدرم عبدالعزیز بخشید. و پس از درگذشت پدرم من و برادرانم آن را به ارث بردم و برادرانم سهم خود را به من فروخته یا بخشیدند، و من نیز آن را به حکم حدیث رسول گرامی به فرزندان زهرا بازگردانیدم.
پس از درگذشت عمر بن عبدالعزیز، آل مروان یکی پس از دیگری زمام امور را به دست گرفتند و همگی درمسیری بر خلاف مسیر فرزند عبدالعزیز گام برداشتند و فدک در مدت خلافت فرزندان مروان در تصرف آنها بوده و خاندان پیامبر از درآمد آن، کاملاًً محروم بودند.
پس از انقراض حکومت امویان و تأسیس دولت عباسی، فردک، نوسان خاصی داشت. نخستین خلیفه ی عباسی، سفاج، فدک را به عبدالله بن الحسن بازگردانید. پس از وی منصور، خلیفه عباسی، آن را بازستاند. مهدی، فرزند منصور، از روش منصور پیروی کرده و فدک را به فرزندان فاطمه بازگردانید. پس از درگذشت مهدی، فرزندان وی، موسی و هاورن که یکی پس از دیگری زمام خلافت را به دست گرفتند فدک را از خاندان پیابمر سلب کرده و در تصرف خود درآوردند.
تا این که مأمون، فرزند هارون، زمام خلافت را به دست گرفت. روزی برای رد مظالم و رسیدگی به درد ستمدیدگان رسماً جلوس کرد و نامه هایی را که ستمدیدگان نوشته بودند یکی پس از دیگری بررسی نمود… .
نخستن نامهای که همان روز در دست او قرار گرفت نامه ای بود که نویسنده ی آن خود را وکیل و نماینده ی فاطمه معرفی کرده و خواستار بازگردانیدن فدک بر دودمان نبوت شده بود. خلیفه به آن نامه نگریست و اشک در دیدگان او حلقه زود، دستور داد نویسنده ی نامه را احضا رکنند، ناگهان پیرمردی وارد مجلس خلیفه شد و با مأمون پیرامون فدک به بحث و گفتگو نشست. پس از یک رشته مناظرات، مأمون قانع گردید و دستور داد که نامه ی رسمی به فرماندار مدینه نوشته شود که فدک را به فرزندان زهرا بازگرداند. نامه نوشته شد و به امضاء خلیفه رسید و برای اجرا به مدینه ارسال گردید.
بازگرداندن فدک به خاندان نبوت، مایه ی شادی شیعیان گردید و دعبل خزاعی قصیده ای سرود که نخستین بیت آن این است:
اصبح وجه الزمان قد ضحکا
برد مأمون هاشم فدکا
چهره زمان خندان گشت، برای این که مأمون هاشمی فدک را به مالکان واقعی آن بازگردانید. (21)
شگفت آور نامه ایست که مأمون در سال 21 در این زمینه به فرماندار مدینه، قشم بن جعفر، نوشت و خلاصه ی آن این است:
امیرمؤمنان! با موقعیتی که در دین خدا و در خلافت اسلامی و پیوند خویشاوندی که به خاندان نبوت دارد، شایسته ترین فردی است که باید سنت های پیامبر (ص) را رعایت کند و آنچه را که وی به دیگران بخشیده است به مورد اجرا بگذارد.
پیامبر گرامی فدک را به دختر خود فاطمه بخشیده است و این مطلب آن چنان روشن است که هرگز کسی از فرزندان پیامبر در آن اختلاف ندارد و کسی بالاتر از آنن خلاف آن را ادعا نکرده است که شایسته ی تصدیق باشد.
روی این اساس امیرمؤمنان مأمون، مصلح دید برای کسب رضای خدا و اقامه ی عدل و احقاق حق، آن را به وارثان پیامبر خد بازگرداند و دستور او را تنفیذ کند. از این جهت به کارمدان و نویسندگان خود دستور داد که این مطلب را در دفاتر دولتی ثبت کنند هر گاه پس از درگذشت پیامبر اکرم در مراسم حج ندا می کردند که هر کس از پیامبر گرامی چیزی به عنوان صدقه و یا بخشش و یا وعده ای را ادعا کند، ما را مطلبع سازد؛ در این موقع مسلمانان گفتار او را می پذیرفتند، تا چه رسد به دختر پیامبر گرامی که حتماً باید قول او تصدیق و تأیید گردد.
امیرمؤمنان به مبارک طبری دستور داد فدک را به وارثان فاطمه با تمام حدود و حقوق بازگرداند و آنچه در دهکده ی فدک از عاملان و غلا و چیزهای دیگر هست به محمدبن یحیی بن حسین بن زیدبن علی بن حسین، و محمدبن عبدالله بن حسن بن علی بن حسین بازگرداند.
بدان این نظری است که امیرمؤمنان از خدا الهام گرفته و خدا او را موفق ساخته است که به سوی خدا و پیامبر او تقرب جوید.
شما این مطلب را به کسانی که از جانب تو انجام وظیفه می کنند برسان و در عمران وآبادی آن و فزونی درآمد آنجا کوشش بنما. (22)
فدک همچنان در دست فرزندان زهرا بود، تا این که متوکل برای خلافت انتخاب گردید. وی از دشمنان سرسخت خاندان رسالت بود. از این جهت فدک را از فرزندان زهرا گرفت و تیول عبدالله بن عمر بازیار قرار داد.
در سرزمین فدک یازده نخل وجود داشت که آن را پیامبر گرامی با دست مبارک خود حرس کرده بود و مردم در ایام حج خرمایهای این نخل هارا به عنوان تبرک به صورت گران می خریدند و این خود کمک شایان به خاندان نبوت بود. عبدالله از این کار خوشوقت نبود، مردی را به نام بشیران، رهسپار مدینه ساخت تا این نخل ها را قطع کند. وی با کمال شقاوت مأموریت خود را انجام داد و وقتی به بصره بازگشت فلج گردید.
از این دوران به بعد، فدک از خاندان نبوت سلب گردیده و حکومت های جائر، از اعاده آن به وارثان زهرا خوداری نمودند. این بود سیر اجمالی فدک در دورانهای مختلف و حکومت های به اصطلاح اسلامی!.

پی نوشتها:

1 ـ به کتاب معجم البلدان و مراصد الاطلاع ، ماده ی « فدک » مراجعه شود .
2 ـ سوره ی حشر ، آیه های 6 و 7 . در کتابهای فقهی این مطلب در کتاب جهاد تحت عنوان « فی ء » بحث شده است .
3 ـ سوره ی اسراء ، آیه ی 26 : یعنی حق خویشاوندان و مساکین و به راه ماندگان را بپرداز .
4 ـ مجمع البیان ، ج 3 ، ص 411 ؛ شرح ابن ابی الحدید ، ج 16 ، ص 268
5 ـ الدر منثور ، ج 4 ، ص 167
6 ـ سیره حلبی ، ج 3 ، ص 400
7 ـ ما موقعیت حاصلخیزی فدک را در اول مقاله از کتاب مراصد الاطلاع به طور اجمال نقل کردیم .
8 ـ شرح ابن ابی الحدید ، ج 16 ، ص 236
9 ـ شرح حدیری ، ج 16 ، ص 216
10 ـ شرح حدیدی ، ج 16 ، ص 214
11 ـ تاریخ طبری ، ج 3 ، ص 202 . مردی که چندی قبل به هیچ نوع پیوندی میان خود و ابوبکر نبود ، پس از انتخاب فرزندش برای حکومت شام ، گردش 180 درجه ای می نماید و می گوید : صله ی رحم نکرده است ! این است معنی بازخرید عقاید !
12 ـ شرح نهج البلاغه ، ج 1 ،ص 133
13 ـ نحن معاشر الانبیاء لا نورث : ما گروه پیامبران ارثیه باقی نمی گذاریم .
14 ـ سیره حلبی ، ج 3 ، ص 400
15 ـ شرح حدیدی ، ج 16 ، ص 316
16 ـ شرح حدیدی ، ج 16 ، ص 274
17 ـ ناسخ التواریخ ، ج زهرا ، ص 122
18 ـ سوره ی انفال ، آیه ی 41 : و اعلموا انما غنتم من شیء فان الله خمسه و للرسول و لذی القربی
19 ـ شرح حدیدی ، ص 231/230
20 ـ این احتمال را هر چند ابن ابی الحدید نقل کرده است ، پایه ی استواری ندارد ، زیرا عمر بن عبدالعزیز در سال 99 هجری به مقام خلافت رسید در حالی که امام سجاد در سال 94 ، در گذشته است . ممکن است مقصود ، محمد بن علی الحسین باشد که لفظ محمد از نسخه ها افتاده است .
21 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج 16 ، ص 216 ـ 217 و ص 278
22 ـ فدک ، ص 23 ـ 24
منبع:درسهایی از مکتب اسلام

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید