نویسنده:نعیمه پراندوجی وناهید نصیحت*
3- شخصیت و شخصیت پردازی و انواع آن در داستان حضرت ابراهیم
شخصیت ازدیگر عناصر داستان است که در سیر حوادث آن نقش مهمی دارد. «قهرمانان و شخصیت های داستان کسانی اند که با اعمال و گفتار خود داستان را به وجود می آورند.» (شمیسا، /162) شخصیت و شخصیت پردازی دارای تقسیم بندی های متعددی می باشد که از جمله تقسیم بندی های شخصیت، تقسیم آنها به ایستا و پویا (یا اصلی و فرعی) است. شخصیت اصلی یا ایستا شخصیتی است که ویژگی ها و خصوصیات اخلاقی ثابت و پایداری دارد و داستان پیرامون آن می چرخد؛ یعنی شخصیتی که تغییری نکند یا اندک تغییری بپذیرد (میرصادقی، /93) شخصیت پویا هم شخصیتی است که دستخوش تغییر و تحول باشد و جنبه هایی از شخصیت، عقاید، جهان بینی یا خصلت او دگرگون شود. (همان،/94) این شخصیت ارزش و اهمیت چندانی در داستان نداشته و همچون سایر عناصر به منظور تکمیل ویژگی ها و خصوصیات شخصیت اصلی وارد داستان شده است.
شخصیت حضرت ابراهیم از نوع شخصیت مثبت و ثابت است؛ زیرا شخصیت ایشان در پایان داستان همان است که در آغاز داستان بوده است. همچنین شخصیت ایشان از نوع شخصیت هایی است که با نام اصلی خودشان در داستان حضور دارند و این می تواند نشانه علاقه و محبت خاص خداوند به ایشان باشد. (بستانی، /48)
با مراجعه به بخش اول زندگی ابراهیم علیه السلام در می یابیم که شخصیت او در این بخش شخصیتی انقلابی، مبارزه جو و اصلاح طلب است. وی نمی تواند در مقابل بت پرستی عمو، قوم و حاکم زمانه اش ساکت بنشیند. از این رو زمانی که راهنمایی ها و ارشادهایش سودی نبخشید، دست به کار شد و تصمیم گرفت تمامی بت های آنها را بشکند. اما به رحمت و عنایت پروردگار مطمئن بود؛ در هنگام افکنده شدن در آتش هیچ هراسی به دل راه نداد و تنها از پروردگار یاری می جست و یاری جبرئیل را نپذیرفت. این کار ابراهیم علیه السلام نماد این آیه شریفه است: (حسبنا
الله و نعم الوکیل) (آل عمران، 173) مولانا این موضوع را به نیکویی به نظم کشیده است:
او ادب آموخت از جبریل راد
که بپرسید از خلیل حق مراد
که مرادت هست تا یاری کنم؟
ورنه بگریزم سبکباری کنم
گفت ابراهیم: نی رو از میان
واسطه رحمت بود بعد العیان
اطمینان قلبی حضرت ابراهیم به خداوند متعال در بخش های دیگر داستان زندگی اش نیز مشاهده می شود. برای نمونه می توان به ماجرای رها کردن هاجر و اسماعیل در بیابان خشک و بی آب و علف حجاز و قربانی کردن حضرت اسماعیل و … اشاره نمود که همگی در راستای اطاعت از فرامین خداوند صورت گرفته است. شخصیت آن حضرت نماد توکل، توحید، تسلیم، اطاعت، تفکر، حلم، صبر و … است که در داستان به نیکویی بدان پرداخته است.
از دیگر شخصیت های داستان، شخصیت حضرت اسماعیل است. او نیز همچون پدرش تسلیم اراده و خواسته خداوند بوده و شخصیت او نیز از نوع شخصیت مثبت و ثابت است.
از دیگر شخصیت های داستان، شخصیت پدرش آزر، مردم زمانه اش و پادشاه زمانه اش نمرود است. شخصیت این افراد نمونه افراد سرکش، عصیانگر، نادان، گمراه و لجباز بر سرعقیده باطلشان می باشد. شخصیت ساره و هاجر نیز از دیگر شخصیت های داستان است که نماد شخصیت زن می باشند. این افراد زیاد در داستان حضور ندارند و از نوع شخصیت های فرعی به شمار می آیند. میهمانان حضرت ابراهیم نیز از دیگر شخصیت های داستان می باشند که از نوع شخصیت مثبت و فرعی داستان هستند.
4- صحنه و صحنه پردازی در داستان حضرت ابراهیم
صحنه شامل زمان و مکانی است که وقایع و حوادث و آکسیون در ظرف آنها روی می دهد. البته صحنه مکان به تنهایی و یا زمان و مکان نیست، بلکه عواملی که صحنه را می سازند عبارتند از: «محل جغرافیایی داستان، کار و پیشه شخصیت ها،
زمان یا عصر و دوره وقوع حادثه، محیط کلی یا عمومی شخصیت ها (فرهنگی، مذهبی، اجتماعی و ….) (میرصادقی، /452)
مفسران و علمای دینی درباره مکان به دنیا آمدن حضرت ابراهیم با یکدیگر اختلاف نظر دارند. عده ای می گویند او در شوش اهواز متولد شد. عده ای دیگر معتقدند وی در بابل متولد شد و پدرش او را به کوث، مقر فرمانبرداری نمرود برد. (الثعلبی،/163). نیز آمده است که ابراهیم به سال 1996 قبل از میلاد در بابل عراق متولد شد (ابوالستیت،/17) و پادشاه زمانه اش نمرود بود و میان طوفان نوح و تولد او 1263 سال فاصله است. (الثعلبی،/163) به احتمال قوی، ابراهیم علیه السلام در بابل متولد شده است. وی از آنجا به سرزمین های دیگری مثل مصر، شام، حجاز و … مهاجرت نموده است؛ لذا طبیعی است که حوادث داستان در همان سرزمین ها اتفاق افتاده است.
زمان وقوع داستان به درستی مشخص نیست و در قرآن نیز نیامده است. البته ذکر دقیق آن ضروری نبوده است؛ زیرا زمان و مکان در داستان قرآنی در هم می شکند و اهمیت چندانی ندارد. مثلاً قرآن از تولد و کودکی ابراهیم سخن نگفته، خصوصیات عصرش را صراحتاً بیان ننموده است، بلکه تلویحاً ترسیم کرده است. مردم زمانه اش از نظر اعتقادی به سه گروه تقسیم می شدند: 1- عده ای که بت ها و مجسمه های تراشیده شده از سنگ و چوب را می پرستیدند. 2- عده ای که به پرستش ستاره، ماه و خورشید می پرداختند. 3-عده ای هم حاکمان عصرشان را می پرستیدند. حضرت ابراهیم هم در این عصر متولد شد، در خانواده ای که پدرش بت پرست عادی نبود، بلکه سازنده و تراشنده بت ها بود. (بهجت، /76) از این رو قرآن کریم فضای اعتقادی زمان ابراهیم را به نیکویی ترسیم نموده، بی آنکه به ذکر جزئیات غیر ضروری بپردازد.
همچنین زمانی که قرآن می فرماید که ابراهیم و همسرش پیر بودند و به آنها فرزند عطا کردیم، دلیلی ندارد که حتماً بگوید چند ساله بودند، چون اشاره به پیری کافی است و هر کسی می تواند در ذهن خود یک پیرزن و پیرمرد را مجسم کند که
بچه دار شدند، بدون اینکه دقیقاً بداند چند سال دارند و دقیقاً چه سالی به دنیا آمدند. (بستانی، /55)
نیز زمانی که قرآن ماجرای بت شکنی ابراهیم را بیان می کند، دقیقاً نمی گوید که چند ساله بود و نیز نمی گوید که اسماعیل در زمان قربانی شدن چند سال داشت.
در ماجرای زنده شدن مردگان و بالعکس، قرآن وارد جزئیات موضوع نشده است. مثلاً نگفته که آن پرندگان چه بوده اند، ابراهیم آنها را چگونه کشته و مخلوط نموده، در کجا و در چه فاصله ای از هم قرار داده است. قرآن زمانی که از ماجرای رها کردن هاجر و اسماعیل در بیابان خشک و بی آب و علف سخن می گوید، به توصیف جزئیات این بیابان نپرداخته، بلکه تنها از زبان ابراهیم این سخن را نقل نموده است: (ربنا انی أسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع) (ابراهیم/37). همچنین زمانی که از داستان میهمانان ابراهیم که مژده تولد اسحاق را به او دادند در سوره بقره و عنکبوت سخن می گوید، به جزئیاتی از قبیل چگونگی میهمانان، چگونگی منزل ابراهیم، ظرف هایشان، لباس هایشان، نحوه نشستنشان و اینکه چه موقع از روز آمده بوده و میهمانان از کدام سمت آمدند و … نپرداخته است.
5- گفتگو درداستان حضرت ابراهیم
گفتگو از دیگر عناصر داستان است که نشان دهنده ی افکارو عقاید و اندیشه های شخصیت های داستان می باشد. این عنصر در داستان قرآنی ویژگی های شخصیت داستان را بیان می کند. شخصیت ها از خلال گفتگوهایشان از اندیشه ها، آراء، افکار و مواضع خود پرده بر می دارند. (ابوالستیت، /607)
گفتگوی موجود در داستان ابراهیم از نوع گفتگوی بشر با بشر و بشر با پروردگار است. بارزترین نمونه گفتگوی بشر با بشر، گفتگوی میان آن حضرت با قوم، پدر و پادشاه زمانه اش و دعوت آنها به یکتاپرستی و منع از بت پرستی است. آن حضرت خطاب به پدر و قومش می فرماید: (اذ قال لابیه و قومه ما هذه التماثیل التی أنتم لها عاکفون) (انبیاء/52) «این تندیس ها که به پرستش آنها دل نهاده اید، چیستند؟» قومش پاسخ دادند: (قالوا وجدنا ءاباءنآ لها عابدین) (انبیاء/53) «گفتند
پدرانمان را دیدیم که آنها را می پرستیدند» آنگاه قوم او پاسخ دادند: (قالوا اجئتنا بالحق أم أنت من اللاعبین) (انبیاء/55) «گفتند برای ما سخن حقی آورده ای یا ما را به بازی گرفته ای؟» ابراهیم پاسخ داد: (قال بل ربکم رب السموات و الارض الذی فطرهن و أنا علی ذلکم من الشاهدین) (انبیاء/56) «گفت: نه، پروردگار شما، پروردگار آسمان ها و زمین است، آن که آنها را آفریده است و من بر این سخن می گویم گواهی می دهم.»
این گفتگوها میان حضرت ابراهیم و قومش ادامه می یابد تا اینکه ایشان تصمیم می گیرد تمامی بت ها به جز بت بزرگ را بشکند. در خلال این گفتگو ابراهیم علیه السلام با عبارتی ساده و نیکو بطلان عقیده قوم و پدرش را آشکار کرده، آنها را به پرستش خدای یکتا دعوت می نماید.
در ادامه داستان، گفتگوی میان قوم ابراهیم با یکدیگر به تصویرکشیده می شود که شگفت زده از عامل این ماجرا از یکدیگر سؤال می نمایند: (قالوا من فعل هذا بآلهتنا انه لمن الظالمین) (انبیاء/59) «چه کسی با خدایان ما چنین کرده است؟» برخی پاسخ می دهند: (قالوا سمعنا فتی یذکرهم یقال له ابراهیم) (انبیاء/6) شنیده ایم که جوانی به نام ابراهیم از آنها سخن گفته است.» و سپس گفتگوی میان حضرت ابراهیم و قومش در این باره وجود دارد که در ادامه سوره انبیاء آیات 60 تا 70 آمده است.
نمونه دیگر گفتگو، گفتگوی میان حضرت ابراهیم و قومش است که در آیات 75 تا 83 سوره انعام آمده است. حضرت ابراهیم در این آیات هر یک از ستاره، ماه و خورشید را به خدایی برگزیده و با بطلان و افول هر یک از آنها، دست از پرستش آن کشیده است. وی با این کار و با کلام و دلیلی ساده آنها را از پرستش ستاره، ماه و خورشید بازداشته و به پرستش خداوند دعوت نموده است. با کمی دقت در این گفتگوها در می یابیم که این گفتگوها برای دعوت مردم به یکتاپرستی و منع آنها از بت پرستی انجام شده است.
گفتگوی میان حضرت ابراهیم و اسماعیل درباره قربانی کردن او و در میان گذاشتن موضوع قربانی با اسماعیل، نمونه دیگری از گفتگو در داستان است که در آیات 102 تا 111 سوره صافات آمده است.
نوع دیگر گفتگو در داستان، گفتگوی ابراهیم و خداوند متعال است. بارزترین آن در سوره بقره است؛ «و هنگامی که خداوند ابراهیم را به اموری چند امتحان کرد و او همه را به جا آورد، خدا به او گفت: من تو را به پیشوایی مردم برگزیدم. ابراهیم گفت: (قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین) (بقره/124) و از فرزندانم نیز؟ خداوند فرمود: عهد من به ستمگران نمی رسد.»
در این گفتگوی کوتاه و ساده، چقدر مطلب نهفته و پاسخ ها دقیق و صریح و کوتاه و غیرمنتظره است. حضرت ابراهیم در برگزیده شدن خود به پیشوایی از طرف خداوند می پرسد: آیا این پیشوایی برای فرزندانم نیز خواهد بود؟ این سؤال غیرمنتظره است. اما بیانگر این است که انسان طالب و عاشق جاودانگی است. ابراهیم می خواهد این پیشوایی به او ختم نشود و ادامه داشته باشد. جوابی که خداوند می دهد نیز عمیق و دقیق است. نمی فرماید که به فرزندانت می رسد یا نه، بلکه می فرماید عهد من به ستمگران نمی رسد، اگر فرزندانت ستمکار باشند، پیشوایی به آنها نمی رسد و اگر صالح باشند، پیشوایی به آنها خواهد رسید. (بستانی، /51)
نمونه دیگر گفتگو، گفتگوی میان حضرت ابراهیم و اسماعیل با خداوند است که در فرهنگ دینی مناجات نامیده می شود. زمانی که آنان کعبه را بازسازی می نمودند، این آیه شریفه را زمزمه می کردند: (ربنا تقبل من انک أنت السمیع العلیم) (بقره/127)
پی نوشت ها :
* دانشجویان دکتری زبان و ادبیات عربی
منبع:نشریه پژوهش های قرآنی ،شماره60-59.
ادامه دارد…