1- منظور از ملاقات چیست؟
اهل دل وشیفتگان کوی وصال می گویند که ملاقات با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) به چند صورت انجام می گیرد: الف) ملاقات و ارتباط روحی که بهترین نحوه ارتباطات است، ممکن است دائمی باشد و هیچ گاه فراق و جدایی نداشته باشد، یعنی شخص ملاقات کننده از لحاظ روحی در حدی است که هم سنخ و هم گون با امام عصر(علیه السلام) است و به گونه ای است که همیشه خود را در محضر مولایش می بیند و متنعم به نعمت هدایت معنوی حضرت مهدی است . اینان افرادی هستند که جانشان با جانف جانان همراه و محو در جمال مولا هستند. ب) ملاقات در عالم رؤیا انجام گیرد یعنی در خواب به محضر مولا برسند. ج) امام زمان را با همین بدن ظاهری و مادی ملاقات نمایند. منظور از بحث ملاقات با امام زمان که معمولاً درکتابها مطرح است و قصص و حکایاتی که در مورد ملاقات اشخاص متدین و مؤمنان خالص با حضرت مهدی(علیه السلام) گفته می شود ملاقات با بدن ظاهری است که دراین دنیا زندگی
می کند، نه ملاقات روحی و نه در عالم رؤیا، یعنی افراد بیشماری در طول غیبت با همین بدن مادی به محضر مولایشان با بدن مادی رسیده اند و جمال حضرت را با چشم سر مشاهده کرده و چه بسا دستوراتی گرفته و مشکلاتشان را رفع کرده اند. این خود بهترین دلیل بر اثبات وجودمبارک آن حضرت است.
2- فایده مطرح کردن دیدار با امام زمان(علیه السلام):
ممکن است گفته شود چیزهایی که معمولاً در داستانهای ملاقات با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) مطرح می شود، امور جزئی و ناچیز هستند و شما با نقل این داستانها از عظمت مقام امام و ولایت کبری می کاهید. بنابراین، نقل این نوع داستانها واساساً بحث ملاقات با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) بحث مفیدی نخواهد بود؟ در پاسخ چنین بینشی می گوییم: ما نیز متوجه این نکته هستیم که حضرت بقیه الله الاعظم(علیه السلام) برای اینکه کاسه آبی به دست تشنه لبی بدهد، یا در بیابان گمشده ای را به راه برساند، یا مریض مردنی را شفا دهد، بی خانه ای را صاحب خانه کند، بی فرزندی را با وساطت خود در درگاه الهی فرزند بخشد و امثال اینها، خلق نشده است، بلکه به تصریح دعای ندبه: خلقته لنا عصمتاً وملاذاً ؛ یعنی برای اینکه به وسیله شناختن وپیروی کردن او از انحراف و گناه نجات پیدا کنیم و او پناهگاه ما باشد و ما به وسیله او از ضلالت نجات یابیم واساساً او حجت خدا در زمین است و اگر در زمین حجت خدا نباشند زمین اهلش را هلاک می کند ، خداوند وجود مقدسش را خلق کرده و او را در این عالم نگاه داشته است، ولی ما در روزگاری زندگی می کنیم که مردم حتی نقل همین جریانات وانجام کارهای جزیی از این قبیل را هم نمی پذیرند ودشمنان آن حضرت، آنها را تکذیب می کنند، لذا در برابر چنین برخوردی ناچاریم این نوع ملاقاتها را مطرح کنیم؛ و اساساً در بین متدیّنان معروف است که هر کسی را یارای ملاقات با امام زمان نیست، بلکه تنها کسانی لایق این عنایتند که خود ساخته و مبرّی از هر نوع آلودگی باشند. از این رو، این خود یکی از عوامل تربیتی است که کسی که شوق دیدار دارد چاره ای جز پاک زیستن ندارد، لذا بحث ملاقات نه تنهامفید است، بلکه از بهترین و شیرین ترین و پرجاذبه ترین بحث است.
3- اگر ملاقات ممکن است ، پس چرا بایدمدعی ملاقات راتکذیب کرد؟
بعضیها ملاقات با حضرت را منکرند و می گویند ملاقات امکان ندارد و بر مدعای خود روایاتی را شاهد می آورند که می گویند: اگر کسی مدعی مشاهده و ملاقات با امام زمان(علیه السلام) شد او را تکذیب کنیدو از او نپذیرید. طبق این روایات ما نمی توانیم این نوع ملاقاتها را که در کتب نقل شده بپذیریم. به هرحال ، امر دایر است که ما سخن مردم عادی وغیر معصوم را که مدعی ملاقات هستند، بپذیریم و یا سخن معصوم را که فرمود، مدعی رؤیت و ملاقات را تکذیب کنید، معلوم است که باید به سخن معصوم عمل کنیم نه سخن دیگران. در پاسخ چنین ادعایی می گوییم:1 اولاً، روایاتی در کار نیست، بلکه طبق تحقیق، یک روایت بیشتر نیست و آن همان توقیع حضرت ولی عصر(علیه السلام) به علی بن محمد سمری شش روز قبل از وفاتش است ، که حضرت در این توقیع به علی بن محمد (نایب چهارم) فرود: دست وپایت را جمع کن و به کسی برای بعد از خودت وصیت مکن، چرا که زمان غیبت کبرا فرا رسیده وتونیز شش روز دیگر از دنیا می روی. در آینده در بین شیعیان کسانی پیدا می شوند که ادعای مشاهده ما را دارند، بدانید که قبل ازخروج سفیانی و صیحه آسمانی (دو علامت از علائم حتمیه ظهور) هر کسی ادعای مشاهده ما را داشته باشد، دروغگو و مفتری است.2 آنها که ملاقات امام زمان(علیه السلام) را قبول ندارند به این روایت تمسک می کنند وگرنه روایت دیگری در کار نیست. ثانیاً، از این روایت نیز پاسخهایی داده شده است3 که بهترین پاسخ به تناسب حکم و موضوع و با استفاده از لفظ «مفتر» که حضرت فرمود: «الا فمن ادعی المشاهده قبل خروج السفیانی والصیحه فهو کذاب مفتر …..» ، این است که منظور صرف دیدار و ملاقات نیست، بلکه دیداری است همراه با ادعای نیابت که مثلاً شخصی مدعی نیابت خاصه می شود و می گوید: من امام را مشاهده می کنم و امام زمان(علیه السلام) مرا همانند نوّاب اربعه، نایب خاص خود قرار داده است، من وکیل آقا در بین شما هستم و شما باید در کارها به من مراجعه کنید. حضرت فرمود چنین کسی نه تنها دروغ می گوید، بلکه افترا نیز می بندد چون به ما نسبت می دهد که ما او را نایب و وکیل خود قرار داده ایم .اصل صدور روایت هم در مقام نیابت است که حضرت به علی بن محمد فرمود: کسی را از جانب ما نصب مکن و دوران غیبت صغری و نیابت خاص تمام شده است. در چنین شرایطی اگر کسی ادعای رؤیت و مشاهده داشته باشد، معلوم است که منظور مشاهده خالی از نیابت نیست. بنابراین، اینکه مدعی می گوید: روایاتی بر تکذیب مدّعی مشاهده وارد شده است، صحیح است، بلکه تنها یک روایت، آنهم در موقعیت خاص نیابت است. ما نیز در این مسأله با مدعی هماهنگ هستیم که اگر کسی در عصر غیبت کبری ادعای مشاهده همراه با نیابت خاصه را داشته باشد، قطعاً کذاب ومفتری است، زیرا در غیبت کبری تنها نیابت عامه مطرح است نه خاصه. پس از بیان منظور از ملاقات و اینکه مقصود صرف دیدار جمال یار است نه همراه با ادّعای نیابت و وکالت،
می گوییم: حق این است که ملاقات با آن امام همام ممکن است و هیچ استحاله ای ندارد، زیرا رؤیت شخصی که در دنیا با بدن مادی زنده است و در بین مردم زندگی می کند امری طبیعی وعادی است وندیدن بر خلاف عادت و روی مصالحی است که این غیبت را اقتضا کرده است. کسانی که در عصر غیبت ادعای رؤیت کرده اند تعدادشان به اندازه ای است که امکان دروغ و یا تبانی و توطئه بر این دروغ وجودندارد، به تعبیر فنّی ، ادعای رؤیت از حد تواتر هم فراتر رفته و مدّعیان مشاهده نیز افرادی معمولی و یا لاابالی نیستند، بلکه افرادی چنین ادعایی را داشته اند که اغلب تالی تلْو معصوم بوده و مردم در امور دین شان به آنها اقتدا می کردند. چگونه ممکن است به افرادی همچون علامه حلی و سید بحر العلوم و مقدس اردبیلی و علی بن مهزیار اهوازی وسایر اولیای خدا، نسبت دروغ داد و گفت: اینان در ادعای ملاقاتشان قصد فریب مردم و یا رسیدن به جاه و مال دنیا را داشته و برای نیل به هواهای نفسانی و خود را در بین عوام محبوب جلوه دادن در بین مردم چنین ادعایی را کرده اند. در حالی که بسیاری از این بزرگان در حیات خود به طور عموم به مردم نگفته اند و برخی خواص هم که به این مطلب پی می بردند و از آنها درخواست شرح ملاقات می کردند پس از اخذ میثاق و عهد و پیمان که تا زنده بودن آنان برای کسی بازگو نکنند، برای آنان اعتراف می کردند وگرنه برای عامه مردم تا حد امکان نمی گفتند و اغلب پس از درگذشت آنان مسأله فاش می شد. مرحوم حاجی نوری در کتاب نجم الثاقب می گوید: مرحوم آخوند علامه «ملا زین العابدین سلماسی» که یکی از شاگردان مرحوم «سید بحرالعلوم» است فرمود: من در محضر درس سید بحر العلوم بودم شخصی سؤال کرد: آیا امکان دارد کسی در زمان غیبت کبری حضرت صاحب الزمان را ببیند؟ سید به او جواب نداد، ولی من که نزدیک او نشسته بودم ، دیدم سرش را پایین انداخته و آهسته می گوید : چه بگویم ، در جواب او و حال آنکه حضرت مرا در بغل گرفته و به سینه خود چسبانیده است.» به هر حال، در اینکه ملاقات با حضرت صاحب الامر ممکن و میسر است و تعداد بیمشاری از اولیاء خدا وشیفتگان آن حضرت به محضرش شرفیاب شدند و بسیاری از آنها از محضرپرفیض او بهره ها برده اند،تردیدی نیست ، اما اینکه چشم ما نابیناست و خفاشانه توان دیدار جمال بی مثال آن خورشید عالمتاب را ندارد، عیب ونقص است که به خود ما بر می گردد. نه از قابل درک نبودن آن وجود مقدس، زیرا که ما مدعی صحت دیدار یار هستیم نمی گوییم هر که از راه رسیده ، با همه آلودگی هایش می تواند به محضر امام زمان راه یابد ، چرا که در آن حریم، جز پاکان و نخبگان و مؤمنان خالص و عاشقان کوی ولایت و سرانجام ، رنج کشیدگان در محبت را راهی نیست. دیدار امام زمان شرطها دارد یکی از آنها، انقطاع از علایق مادی و بریدن از همه مظاهر دنیوی و محو در جمال یار شدن است. خیلی ها خواسته اند، حتی سالها کوشیده اند که به محضرش راه یابند، ولی به عللی موفق نشدند. واینک داستان صابونی را بشنوید وسپس تو خودحدیث مفصل بخوان از این مجمل: امام(علیه السلام) به صابونی اجازه دیدار نداد:
داستان صابونی بدین قرار است که: مردی صالح وخیراندیش که در بصره عطاری می کرد، می گوید: روزی در مغازه نشسته بودم که دو نفر برای خرید سدر، و کافور به در مغازه من آمدند، از گفتار و سیمای آنان دریافتم که اهل بصره نیستند واز شخصیت های بزرگوار می باشند، زیرا اثر نجابت از چهره شان پیدا بود. ازحال ودیار آنان پرسیدم، کتمان کردند، من هر چه اصرار می کردم ، آنان نیز اصرار به کتمان کردن وپاسخ ندادن داشتند. در پایان آن دو را به حضرت رسول الله قسم دادم که خودشان را معرفی کنند، چون دیدند من دست بردار نیستم، گفتند: ما از ملازمان و چاکران درگاه حضرت ولی (علیه السلام) هستیم. شخصی از نوکران آن درگاه با عظمت از دنیا رفته است، صاحب آن ناحیه ما را مأمور کرده که از تو سدر وکافور خریداری کنیم. وقتی فهمیدم که اینان از یاران آن حضرت هستند بی اختیار به دست و پای آنها افتاده و تضرع و زاری کردم که مرا به آن حضرت برسانید؟ یاران حضرت گفتند: مشرف شدن به حضور آن سرور منوط به اجازه ایشان است، گفتم: مرا تا نزدیکی آن حضرت ببرید اگر اجازه داد زهی سعادت وگرنه هیچ؟! آنان از اقدام به این کار خودداری کردند، ولی چون من با کمال پافشاری و اصرار دست بردار نبودم، به من رحم کرده منت گذاشتند ودرخواست مرا اجابت نمودند. از اینکه آنان بالاخره تقاضای مرا پذیرفته بودند، بسیار خوشحال شدم و با شتاب تمام سدر و کافور را به آنها داده ، در مغازه را بسته و به دنبال آنها روانه شدم تا به ساحل دریای عمان رسیدیم. آن دو نفر بدون احتیاج به کشتی روی آب روانه شدند، ولی من ترسیدم که غرق شوم وحیران ایستادم، آنان متوجه من شدند و گفتند, مترس، خدا را به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) قسم بده ورهسپار شو. من چنین کردم و بر روی آب مانند زمین خشک به دنبال آنها رفتم، در وسط دریا بودیم که ناگهان دیدم ابرها به هم در آمده و هوا صورت بارانی به خود گرفته و شروع به باریدن کرد، اتفاقاً من در همان روز، صابون ریخته بودم و بر پشت بام مغازه به دلیل آن که به وسیله تابش آفتاب خشک شود، گذارده بودم، همینکه باران را مشاهده کردم به فکر صابون ها افتاده و پریشان خاطر شدم، به محض این خیال مادی، پاهایم در آب فرو رفته و به کمک هنر شناوری به دست و پا وتضرع افتادم، آن دو نفر وقتی به من توجه کردند و عجز و ذلت مرا مشاهده نمودند، فوراً به عقب برگشته دست مرا گرفتند واز آب بیرون کشیدند و گفتند: این پیشامد، اثر آن خاطره صابون بود، بار دیگر خدا را به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) قسم ده تا تو را در آب حفظ کند. من نیز استغاثه نیز نموده و چنین کردم ومثل اول روی آب با آنان رهسپار شدم، وقتی که به ساحل رسیدیم، خیمه ای چادری را دیدم که همانند «شجره طور» نور از آن ساطع بود و آن فضا را روشن کرده بود. همراهان گفتند: تمام مقصود در میان همین پرده است، با هم به راه خود ادامه دادیم تا نزدیک چادر رسیدیم، یکی از همراهان پیش رفت تا برای من اجازه ورود بگیرد. چادر را خوب دیدم و صدای آن بزرگوار را می شنیدم، ولی وجود نازنینش را نمی دیدم، آن شخص در باره مشرف شدن من، از حضور مبارکش خواستار اجازه شد، آن جناب فرمود: «ردوه فانه رجل صابونی» به او اجازه ندهید ، برش گردانید و او را در شمار خدمه این درگاه نشمرید، زیرا اومردی صابون دوست ومادی است»؛ یعنی او هنوز دل از تعلقات دنیای دنّی خالی نکرده است و قهراً لیاقت حضور در این درگاه را ندارد. عطار ادامه می دهد: چون چنین شنیدم، ناامید گشتم و دندان طمع از دیدار آن حضرت کشیدم و دانستم که وقتی ممکن است به زیارت آن جناب برسم که دلم را از آلودگی های مادی و معنوی زدوده و صاف گردانم.4 بنابراین، گرچه ملاقات با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) امری ممکن است، لکن ممکنی است شبیه به محال عادی یعنی شرایط سختی دارد که جز اَوْحدی از مردم وشیفتگان دیدار یار، واجد آن شرایط نیستند و تا زمانی انسان وابسته به امور مادی است و به مظاهر عالم ماده از پست ومقام گرفته تا ماده و مده و از عده گرفته تا عده دل بسته است، امکان شرفیابی محضر مقدسش را پیدا نخواهد کرد، لذا شرفیاب شوندگان به نسبت دوستان بسیام کم اند. به هر حال، ملاقات با آن حضرت در عین اینکه بسیار مشکل است، اما می بینیم که در طول تاریخ افراد بسیاری به محضر مبارکش شرفیاب شدند. بزرگان ما بخشی از آن ملاقاتها را که پس از وفات ملاقات کنندگان ویا در حیاتشان شهرت پیدا کرده بود در کتابهایشان نقل کرده اند و یقیناً بیش از آن مقداری که به دست ما رسیده، ملاقاتهایی است که ملاقات کنندگان آن را کتمان کرده و با خود به گور برده اند، زیرا اساس بر کتمان است نه افشا. با اینکه بنا بر کتماناست، صدها مورد افشا شده و دیگران از آن آگاهی پیدا کرده اند، بنای ما در اینجا نقل تمام آن موارد نیست چرا که کتاب مستقلی را می طلبد، بلکه عنوان تیمن و تبرک به بعضی از آنها اشاره می کنیم. کسانی که مایلند از آن ملاقاتها آگاهی پیدا کنند به کتب مفصّله مراجعه کنند.5
4-چگونه افرادی توانسته اند به حضور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) برسند ؟
همان طوری که میدانید افرادی در زمان غیبت کبری به محضر مبارک حضرت ولی عصر رسیده اند و از این عنایت و موهبت الهی بهره مند شده اند . این مطلب به حدی زیاد اتفاق افتاده است که نیاز به توضیح ندارد . تنها موضوعی که جای بحث و بررسی دارد این است که : این افراد چگونه توانسته اند به این فیض عظیم نائل شوند. آیا بخاطر تقوی و ورع و داشتن اعمال صالح بوده است ؟ یا چون درجات عالی علمی و معنوی داشته اند موفق به زیارت حضرتش شده اند؟ شاید اینها هم نبوده . بلکه مداومت بر تشرف شبهای چهارشنبه به مسجد سهله و کوفه و جمکران و امثال ذالک . موجب سرافرازی به این افتخار عظیم گشته است ؟ و یا آنکه تنها و تنها لطف و عنایت حضرت موجب شده است که به محضر مبارکشان مشرف شوند ؟ با توجه به حدیث بسیار مشهور و معروفی که ار ناحیه مقدسه حضرت بر دست نایب چهارم خود حضرت شیخ علی بن محمد سمری صادر گشته است : یعنی : الا فمن ادعی المشاهده قبل خروج السفیانی و الصیحه فهو کاذب مفتر …* ( هر کس ادعای مشاهده آن حضرت را مثل کیفیت مشاهده نواب اربعه بنماید دروغگو و تهمت زننده است ) معلوم می شود که مسئله بابیت و ارتباط اختیاری با آن حضرت تکذیب شده است .پس به هیچ وجه و از هیچ راه و هیچ کس نمی تواند بطور قطعی ادعا کند که مثلا فلان کار نتیجه اش زیارت و مشاهده حضرت بقیه الله است چون در این صورت هر کس که آن کار را انجام دهد حضرتش را زیارت خواهد نمود و این خود یک نوع بابیت است . از طرفی با دقت در قضایا و تشرفات مختلفی که از کتابهای معتبر و افراد موثق نقل می شود و به ما رسیده است این نکته روشن می شود که صاحبان آنها گاه علمای بزرگ و معروف گاه افراد صالح و متقی گاهی افراد معمولی بعضا افرادی از اهل سنت و حتی بعضی از کفار بوده اند . به همین جهت واز اختلاف حالات و روحیات این افراد معلوم می شود که تشرف به محضر مبارک آن حضرت اختصاص به هیچ قشر و گروهی نداشته و ندارد . ضمن اینکه معلوم می شود تشرف به محضر ایشان معمولا هیچ فضیلتی رابرای انسان ثابت نمی کند . یعنی نمی توان گفت که هر کس آن حضرت را ملاقات کرده است انسان صالح با ورع و کاملی است . اگر چه خود این موضوع از افتخارات او خواهد بود زیرا همینکه فردی چشمش به جمال نورانی مولای انس و جان حضرت بقیه الله بیافتد افتخاری عظیم نصیبش شده است . البته از این مطلب هم نباید چشم پوشی کرد که قسمت عمده این افراد کسانی هستند که شوق زیارت مولایشان آنها را به فکر مداومت بر عملی انداخته و بالا خره در پایان عمل یا دراثنای و گاهی در ابتدای کار به حضور پر برکت امام زمان مشرف شده اند . البته عده ای هم بخاطر مشکلاتی که داشتند به آن سرور متوسل شده اند و حضرت به طریق مختلف از آنها دستگیری نموده اند . ولی در نهایت ازاکثر قضایا می توان حداقل به این مطلب معتقد شد که : به فکر دیدار آن حضرت بودن و یا متوسل شدن به ایشان و امثال اینها در بسیاری از اوقات موجب شرفیابی به حضورشان می شود . با همه اینها همانطوری که قبلا گفتیم ممکن است در بعضی از این موارد نتیجه قطعی وجودنداشته باشد . و جان سخن اینکه این افتخار فقط طبق انتخاب و نظر خود حضرت است و به تعبیر بعضی از بزرگان اهل معنی : ( تا یار که را خواهد و میلش به که باشه ) . و مسلما آن حضرت حکیم هستند و هیچ کاری را بدون حکمت انجام نمی دهند اما آن حکمت برای ما معلوم نیست لذا می بینیم افرادمختلف با روحیات مختلف ایشان را ملاقات کردند و حتی کیفیت ملاقات آنها هم به یک شکل نیست . یعنی عده ای در وقت تشرف آن حضرت را شناخته و بعضی هم نشناخته اند ولی اینها بعدا از روی قراینی متوجه موضوع شده اند . حتی افرادی که حضرت را در هنگام تشرف شناخته اند گاهی در آن تصرف شده . بطوری که غیر از سکوت و بی حرکتی و بی حسی کاردیگری نمی توانسته اند انجام دهند . ولی بعضی هم خیلی راحت با حضرت صحبت کرده اند و حاجت خواسته اند . حال همین افراد هم گاهی اشخاصی در اوج پاکی و اخلاص و بعضا افرادی معمولی و در نهایت سادگی و کم سوادی بوده اند . بنابراین همانطوری که گفتیم معلوم می شود مصلحت را خود آن مولای عزیز تشخیص می دهد و طبق همان عمل می کنند به طوری که در بعضی از موارد صلاح در تشرف به هیچ شکلش نیست و فقط با مکاشفه یا رویا وحتی اتفاق افتاده که بدون اینها جواب داده شده است . اما در تمامی این قضایا به صاحبانشان عرض می کنیم : هنیئا لکم و گوارایتان باد این آب حیات و خدای تعالی ازاین جرعه های حیات بخش به ما هم مرحمت فرماید .
5-فایده نقل و بازگو کردن این گونه قضایا چیست ؟
از همان اوایل غیبت کبری تا به حال یکی از کارهائی که علما و بزرگان تشیع به آن اهمیت داده اند این بوده است که قضایا و حکایات افرادی که آن حضرت را زیارت نموده و یا در خواب و مکاشفه دیده اند و توسلی داشته و اثرات توسلشان را احساس کرده اند در کتابهایشان نقل نمایند . در این زمینه کتابهای بسیاری را می توان نام برد و از جمله کتابهائی که در آن دوره های اخیر نوشته شده است بخشی از کتابهای ارزشمند بحار الانوار علامه مجلسی . تبصره الولی علامه بحرانی . جنه الماوی. دارالسلام و نجم الثاقب که هر سه از محدث نوری هستند می باشد . و غیر از اینها اگر بخواهیم نام تمامی کتابها را ذکر کنیم از حوصله این مقدمه خارج است . حال روی چه دلیلی این کاررا می کردند ؟ طبعا آثار و خواص اعتقادی علمی و اخلاقی زیادی در نقل آنها است .که اینطور به آن اهمیت داده شده است یعنی در خصوص اعتقاد به امام عصر نقل این قضایا موجب تقویت اعتقاد و ایمان شیعیان و حتی غیر شیعیان و غیر مسلمانان می شوند . از طرفی پشتوانه بسیار محکمی برای مردم خواهد بود که در شداید و فشارهای زندگی به ان منبع قدرت الهی و حلال مشکلات و امام مهربان امت متوسل شوند . لااقل در زیر بار فشارها ایمان خود را از دست ندهند و بتوانند با آرامش و سلامت از مشکلات خارج شوند . ضمن اینکه نقل قضایای تاریخی که واقعیت هم داشته باشند روح انسان را می سازد . همان طوری که مولی امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) امام حسن (علیه السلام) را به خواندن تاریخ توصیه می فرمایند . و بلکه خدای تعالی در قران کریم می فرماید : فاقصص القصص لعلهم یتفکرون .* ( حکایت گذشتگان رابرای مردم نقل کن تا به فکر ترقی و رشد خود بیافتند .)
پی نوشت ها:
1- برای آگاهی بیشتر و پاسخهایی که علما داده اند، ر.ک: به محدث نوری، جنه المأوی در بحار، ج 53 از ص 318 تا آخر کتاب ، بحار، ج 52، ص 151 – 172. 2- مجلسی ، بحار ، ج 52، ص 151. 3- ر. ک: همان. 4- حضرت مهدی ، فروغ تابان ولایت، ص 245، به نقل از : دارالسلام عراقی، ص 172 با توضیحاتی از نگارنده. 5- از قبیل: بحار الانوار، ج 53، جنه المأوی، نجم الثاقب محدث نوری ، دارالسلام عراقی، منتخب الاثر صافی، کمال الدین صدوق ، مهدی موعود ، انوار نعمانیه ، ج 2 از سید نعمت اله جزایری؛ کشف الغمه فی معرفته الائمه ، ج 3 از اربلی والزام الناصب ، ج 2 از شیخ علی یزدی و ملاقات با امام زمان از سید حسن ابطحی و ….. 6- جمال الدین حسن بن یوسف بن مطهر حلّی معروف به «علامه حلّی» از علما و فقهای برجسته قرن هشتم هجری است ک در سال 726 هجری قمری از دنیا رفت و در نجف اشرف به خاک سپرده شد، این شخصیت بزرگ علمی و مفخر شیعه، سلطان محمد خدابنده پادشاه مغول را به مذهب شیعه در آورد ودر این مسیر خدمت شایانی به مذهب حقّه جعفری نمود. و او در تمام علوم استاد ماهری بود وتألیفات او را بیش از پانصد جلد تخمین زده اند.
فاطمیون
سلام
میخواهم تغییرعقیده دهم از این پس نخواهم گفت خداکند که مهدی بیاید
خواهم گفت خداکند که خودم به خودم بیایم وآدم شوم تامهدی بیاید