از جمله مسایلی که ثابت میکند، مهدویت و ظهور یک مصلح جهانی از موضوعات مسلمی بوده که مسلمانان بدان اعتراف داشتهاند؛ وجود عدهای در طول تاریخ است که خود را بهعنوان مهدی موعود قالب میکردند. علاوه بر آنها عدهای هم اگرچه خودشان ادعایی نداشتهاند، لیکن گروهی از عوام، از روی نادانی و شدت گرفتاری و یا از روی غرض، آنها را مهدی موعود پنداشته و در واقع این موضوع را به آنها تحمیل مینمودند.
برخی از مدعیان باطل و دروغین مهدویت و یا کسانی که عوام در حق آنها ادعای مهدویت کردهاند به صورت مختصر عبارتاند از:
۱. ابواسحق ابوعبیده ثقفی: او برای خونخواهی حسین علیهالسلام به کمک ابراهیمبناشتر قیام نموده و محمد حنفیه ـ چهارمین فرزند امام علی علیهالسلام ـ را از قبه زمزم (زندان ابنزبیر)، نجات داد. او محمدبنحنفیه را امام دانست و پس از آن، ادعای مهدویت کرد. وی در نهایت در سال ۶۷هـ.ق. بهدست مصعببنزبیر کشته شد. شهرستانی نوشته است: او کیسانی مذهب بوده پس از آن زبیری مذهب و سپس شیعه گردید. البته در مورد اینکه خود مختار ادعای مهدویت داشته است، اختلاف نظر وجود دارد.
۲. کیخسرو: فردوسی میگوید: پس از آنکه، جهان را از دشمن پاک ساخت، روی به عبادت آورد و از خداوند درخواست کرد که او را از زمین برگیرد. آنگاه جان را به لهراسب داده و خود با افسران ارشد به جانب کوه روان شد. پیروانش او را زنده میدانند که روزی قیام کند و ظهور نماید. آنگاه فردوسی فرماید:
خردمند از این کار خندان شود/که زنده کسی پیش یزدان شود
۳. محمدبنحنفیه: پیروان محمد حنفیه، که از میان آنان دین مزدیکه، حارثیه، هاشمیه، خرمیه و کیسانیه پیدا شده و به خرافات متعددی معتقدند، وی را مهدی قائم میدانند. در «مروجالذهب» مسعودی، تاریخ ابنخلکان و «مللونحل» شهرستانی ص۱۱۲ داستان آنها مسطور است.
۴. ابوالحسن زیدبنعلی علیهالسلام: او از بزرگان حکما بود و خلفای اموی را بهحق نمیدانست؛ ازاینرو علیه آنها قیام نموده و بهطرف کوفه روان گردید. چهارهزارتن گرد او جمع شدند و با حاکم عراق که در آن زمان یوسفبنعمر بود به جنگ برخاست. زید را کشته و بدنش را دفن کردند. هشام دستور داد جسد زید را بیرون آروده برهنه و مصلوب سازند. پس از آنکه هشام مُرد، ولیدبنعبدالملک دستور داد تا جسد زید را که سالها بهدار مانده بود، آتش زدند و خاکسترش را به باد دادند.
این واقعه را در سال ۱۲۱هـ.ق. و طبق نقلی ۱۲۲هـ.ق. نوشتهاند.
پیروان زید، اطراف یحیی و فرزندش را گرفته و در خراسان قیام کردند. یحیی در جوزجان کشته شد. آنگاه پیروانش به فِرَق مختلف تقسیم شدند که از آن جمله، رافضیه و زیدیه مشهورترین آنها هستند که قائل به مهدویت و منتظر ظهور زید میباشند.
۵. ابوالعباس سفاح: او پس از فوت محمد حنفیه، در سال ۹۸هـ.ق. با ابوهاشم ملاقات کرد و چون هاشم فرزندی نداشت، گفت امر خلافت با محمدبنعباس است و پس از به پسرش ابراهیم وصیت نمود. او مردی شجاع و دلیر بود. مردم در سال ۱۰۴هـ.ق. در کوفه با او بیعت کردند و او را به مسجد آورده خطبه به نام او خواندند و با او نماز گذاردند و او را به مهدویت ستودند.
۶. ابومسلم امین آلمحمد: ابومسلم معروف به ابومسلم خراسانی، از مردان شجاع، دلیر و کاردان بود. داعیان عباس او را در سال ۱۲۷هـ.ق. دیدند و پسندیدند. ابوالعباس به او «سیاهپوش» میگفتند. او در جنگ با سفاح در سال ۱۳۷هـ.ق. کشته شد و تاریخ مفصل او را اکثر مورخین در انتقال خلافت امویان به عباسیان نوشتهاند.
۷. ابن مقنع: نقابدار خراسان هشامبنحکیم که پدرش از مردم بلخ بود و چون مقنعهای از زربفت بر روی منحوس خود میانداخت وی را مقنع میگفتند. او از یک چشم نابینا بود و در تمام علوم غریبه مانند شعبده، طلسمات و کیمیا مهارت کامل داشت. در سال ۱۴۰هـ.ق. وزارت عبدالجبار امیر خراسان را بر عهده گرفت. او در مرو بساط پیامبری گسترد و تا سال ۱۶۳هـ.ق. چهارده سال به عیش و عشرت پرداخت و داعیان او به اطراف رفته، او را تبیلغ مینمودند. او در نهایت خود را در تنور پرآتشی چنان سوزاند که اثری از وی نماند. پیروانش او را زنده میدانند و گویند به آسمان عروج کرده روزی ظهور مینماید.
۸. ابومحمد عبدالله مهدی: او در ابتدا زاهد و پرهیزکار بود. وی در آفریقا، با یهود سازش داشت و معاصر با مکتفی عباسی بود. او جنگهای بسیار کرد و در سال ۲۸۰هـ.ق. داعیان خود را به مغرب فرستاد و چون به یمن رفت دعوی مهدویت نمود و لقب «القائم» را برای خود برگزید و سکه به نام خود یعنی حجهالله زد. در سال ۲۹۷هـ.ق. در روز جمعه، خود را به نام مهدی خواند و لقب امیرالمؤمنین بر خویش نهاد و در سال ۳۴۴هـ.ق. وفات کرد. این مهدی در آفریقا کارش بالا گرفت و پیروانش بسیار گشتند.
۹. حاکم بامرالله: او که در سال ۳۸۶هـ.ق. به خلافت رسید، در سن یازدهسالگی همانند دیوانگان بود و احکام عجیبی صادر مینمود؛ مثلاً مدتی مردم را امر کرد بر در و دیوار مسجد، معابد و خیابانها به خلفا و صحابه دشنام بنویسند و یا زمانی حکم کرد، زنان حق ندارند از خانه بیرون آیند و برای رفع احتیاجات آنان کالای مورد نیاز را درب خانهها ببرند و با ظرفی دستهدار مانند بیل داخل خانه کنند، اگر مطابق میل زنان شد، به جای آن وجهش را بگذارند. او همچنین کفاشان را از دوختن کفش برای زنان منع کرد به سبب این دستور زنان هفت سال در زندان خانه بودند. در نهایت در سفر خود، وقتی بهوسیله چهارپایی از مصر به راه افتاد، مفقود شد. پس از مدتی لباس پاره خونآلود او را یافتند، پیروانش چنان گمان نمودند که به آسمان عروج کرده است. او در ابتدا دعوی مهدویت نمود و در آخر مدعی الوهیت گردید.
۱۰. ابوعبدالله مغربی: وی در سال ۵۲۲هـ.ق. در مغرب اقصی، ادعای مهدویت نمود.
۱۱. مهدی سودانی: تولدش در سال ۱۸۴۸م. بود و قتلش در سال ۱۸۸۵. او پس از جنگهای بسیار دعوی مهدویت کرد و در سال ۱۸۸۱م. در حلقه تصوف درآمده، در سال ۱۸۸۱م. قیام کرد و خرطوم را گرفت، کمکم تمام سودان را بهتصرف درآورد و چهار جانشین معین نمود.
۱۲. عباس الریفی: او از اهل ریف مغرب اقصی بوده بین سال ۶۹۰ و۷۰۰هـ.ق. ادعای مهدویت نمود و فتنه عظیمی برپا کرد.
۱۳. الرّجل الجُبَلی: گویا نامش عبدالله بود، در جبل خروج کرد و قریب سههزار نفر با او بیعت نمودند و مدعی مهدویت گردید، خروج وی در سال ۷۱۷هـ.ق. بوده است.
۱۴. توزری: مردی از اهل توزر از بلاد تونس بود. در ایام دولت طائفه مدینیه، در مغرب خروج و دعوی مهدویت نمود و در حصن و قلعه ماسا، که از قلعههای محکم سوس اقصی است، متحصن گردیده و بالاخره او را مصامده به قتل رسانیدند؛ چنانچه شکیب ارسلان در تعلیقه خود بر «المحاظرات» مینویسد.
۱۵. الرجل الطرابلسی: وی در نواحی طرابلس خروج نموده و ناپلئون بناپارت، بین دمنهور و رشید با او جنگید و او را به قتل رسانید.
۱۶. السید محمد الجونپوری الهندی: ولادت او به سال ۸۴۷هـ.ق. و تاریخ وفاتش در سال ۹۱۰هـ.ق بود. پدرش سیدخان اویسی و مادرش بیبی اخاملک بود. وی در سنه ۹۰۱هـ.ق. دعوی مهدویت نمود و افراد بسیاری با او بیعت کردند، ازجمله سلطان حسین حاکم داناپور. وی دارای تألیفاتی است؛ ازجمله: شواهدالولایه، مطلعالولایه، تذکرهالصالحین، بار امانت و…
۱۷. سیدمحمد مشهدی: از اهالی مشهد مقدس بوده و در زمان «فرخ سیر»، از سلاطین هند، ابتدا دعوی مهدویت نموده و فرخسیر نیز با او بیعت نمود، سپس به سبب نفوذی که داشت، پا فراتر نهاد و مذهبی به نام «خفشانی» احداث نموده و دعوی وحی و نبوت کرد. وی دارای تألیفاتی است که حاوی الفاظ مهمله و بیمعنی است. مشهورترین کتاب او «قوزه مقدسه».
از نوشتههای او ظاهر میشود که مدعی بوده او محسن سقط شده است و مادرش صدیقه طاهره است. به هر حال نمازی را رو به شش جهت ابداع نمود؛ یعنی چند کلمه رو به بالا و آسمان و چند کلمه نظر به زمین و زیر پا باید خواند و چند کلمه به چهار جهت دیگر. این جماعت را اعیادی است که مهمترین آن «عیدالجشن» میباشد و در روز هفتم ذیالحجه برگزار میشود.
۱۸. موسی کردی: مردی بود از اهالی کردستان، در زمان شاهخدا بنده. او دعوی مهدویت کرد و خدابنده او را به قتل رساند.
۱۹. ابوالکرم دارانی: او در بخارا خروج و دعوی مهدویت کرد. او پس از به دست گرفتن قدرت دستور به قتل تمام یهود و نصارای بخارا کرد، سپس تمام اموال آنها را به غارت و یغما برد. در نهایت جرماغون از ملوک مغول با او جنگ کرد، او و اصحابش را به قتل رساند او شعبده و بعضی از علوم غریبه را دارا بود.
۲۰. شیخ علایی: او در خود را نایب شیخسلیم عارف معرفی کرد و سپس پا فراتر گذاشته و دعوی مهدویت نمود. او ساکن شهر بیانه از بلاد هند بود و در سال ۹۵۵هـ.ق. وفات کرد.
۲۱. عبدالله عجفی: او در جمعه ۲۶ رمضان ۱۰۸۱هـ.ق. در مسجدالحرام دعوی مهدویت نموده و به قتل رسید.
۲۲. بنگالی: او مردی بود از اهل بنگال هند مجاور مسجدالحرام، در رجب ۱۲۰۳هـ.ق. دعوی مهدویت کرد و شریف مکه او را به قتل رسانید.
۲۳. محمدبناحمد سودانی: او در سال ۱۲۹۹هـ.ق. ادعای مهدویت نمود و پادشاه مصر او را به قتل رسانید. حال او در تواریخ مشهور و معروف آمده است.
۲۴. شیخسعید یمانی: او ملقب به فقیه بود و در سال ۱۲۵۶هـ.ق. در یمن دعوی مهدویت نموده و امامالهادی از ملوک و ائمه یمن او را به قتل رسانید.
۲۵. السید محمدبنعلیبناحمد الادریسی: او در صبیا، به سال ۱۳۲۳هـ.ق. دعوی مهدویت نموده (چنانچه شیخعبدالواسع یمانی نوشته) ولیکن آنچه از مطلعین به دست آمده است این که او ادعایی ننموده، بلکه عوام معتقد به مهدویت او شدند.
۲۶. الشیخ شمسالدین محمد الفریانیبناحمد المغربی: او در سال ۸۲۴هـ.ق. در جبال حمیده در مغرب ادعای مهدویت نمود (فریانی منسوب به فریانه از بلاد مغرب است).
۲۷. الشیخ المغربی: او در سال ۹۵۰هـ.ق. ادعای مهدویت نموده است. چنانچه شعرانی در لطائف خود مینویسد او را ملاقات و مکالماتی با او نموده است.
۲۸. الرجلالمصری: مردی بود از اهل مصر در زمان سلطنت الملک الکاول از ملوک ایوبیه خروج و دعوی مهدویت نمود. کاول او را به مراکش تبعید کرد و در آنجا به قتل رسید و سرش را بر دار نصب نمودند.
۲۹. محمدبنعبدالله: نفس زکیه و حدیث «اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی» را تابعین او جعل نمودند.
۳۰. محمد قرمانی: اسم اصلی او بابااسحاق و از صوفیه بوده است. در زمان سلطان سلیمان قانوی از ملوک آلعثمان (۶۳۷ هـ.ق.) در اناطولی ادعای مهدویت کرد. وی قتل نفوس و غارت اموال بسیار کرد و بر آن بلاد مسلط شد؛ تا آنکه کیخسرو امیر قونیه او را به قتل رسانید.
۳۲. غلام احمد قادیانی: او خروج و دعوی مهدویت نمود؛ یعنی به تمام ملل عالم که منتظر کسی هستند، او را ادعا بسیار است؛ او به منتظرین موعود گفت من همان شخصی هستم که شما منتظر او هستید و به نصارا اظهار کرد مسیح هستم و به یهود گفت من نبی آخرالزمانم. بدین سبب یاران او بسیار گردید. او کتبی تألیف نموده است که از جمله آنها «حمامهالبشری» در موضوع امامت است که نقدهایی از علما بر آن نوشته شده است.
۳۲. میرزا طاهر: میرزا طاهر مشهور به حکاک، اهل اصفهان و از شاگردان حاج سید کاظم رشتی، رئیس شیخیه بود. او ابتدا در اصفهان حکاکی میکرد و بعد به تهران و بعد به اسلامبول منتقل شد. وی در خطشناسی نسخ از یگانههای فن بوده است. در مسجد ایاصوفیه به شغل خطاطی و حکاکی اشتغال داشته است. او که در زمان ناصرالدینشاه و عبدالحمید عثمانی (سلطان ترکیه) میزیسته، نامهای به این دو نوشت وگفت: من از طرف تمام انبیا مبعوثم. چون کار او بالا گرفت دعوی مهدویت کرد. او تابعین بسیاری پیدا کرد که آنها طاهریه نامید.
۳۳. شیخ مهدی قزوینی: او مقیم کربلا و از اصحاب حاج سیدکاظم رشتی بود. ادعای مهدویت خود را پنهانی انجام میداد؛ بهطوریکه ادعاهای او پس از وفاتش معلوم شد. وی تألیفاتی در این زمینه دارد.
۳۴. سید محمد گجراتی هندی: او از علما و عرفای هند و معاصر با علامه حلی بوده است. او مردی ادیب و عارف بود که در گجرات دعوی مهدویت نمود تا اینکه او را به قتل رساندند.
۳۵. سید محمد همدانی: او مقیم هند و از شاگردان شیخاحمد احسایی، رئیس شیخیه بوده است. وی در ابتدای ورود به هند فقط کلمات شیخیه را ترویج مینمود و بعدها دعوی مهدویت کرد و در نهایت در سال ۱۲۷۷هـ.ق. از دنیا رفت.
۳۶. سید ولیالله اصفهانی: وی متولد هندوستان، شاگرد شیخاحمد احسایی، مقیم شهر بمبئی بود.
۳۷. میرزاحسن همدانی: میرزا حسن از شاگردان حاجی کریمخان، رئیس شیخیه بود. وی از ابتدای ورود به هند به ترویج کلمات و عقاید حاج کریمخان مشغول بود و بعدها ادعای مهدویت کرد.
۳۸. غلامرضاشاه: او معروف به مرکبسازبود و در سال ۱۳۴۰هـ.ق. وفات کرد. دیوان شعری دارد که چندان در نظر اهل شعر ارزشمند نیست.
۳۹. سید علیشاه هندی: او از عرفا و مرتاضین هند بود، که سالهای متمادی در صحن مطهر امام علی علیهالسلام در حجره بالای درب طوسی، ساکن و خانقاه داشت و همیشه سروپا برهنه بود. وی بعد از ادعای مهدویت، عدهای مرید پیدا کرد و ظاهراً در سال ۱۳۴۲هـ.ق. وفات کرد.
۴۰. هاشمشاه نوربخش: او مقیم کشمیر بود و در سال ۱۲۰۵هـ.ق. وفات کرد.
۴۱. شیخ عبدالقدیر بخارایی: او در سال 900هـ.ق. در بخارا ادعای مهدویت نمود و امیر بخارا او را به قتل رسانید.
42. میرزا بلخی: وی از اکابر علمای بلخ بود و در سال 890هـ.ق. ادعای مهدویت کرد و پس از مدتی به قتل رسید، از آثار او دیوان شعر و کتابی در فضایل اهل بیت علیهمالسلام است.
43. ملاعرشی کاشانی: او مقیم اصفهان بود و در سال 850هـ.ق. ادعای مهدویت کرد. او به تدریج ادعای نبوت کرد و بالاخره در سال 880هـ.ق. کشته شد. در بعضی مجامع خطی نوشتهاند که جسد او را پس از قتل سوزاندند.
44. سید علی موسوی: او از سادات مشعشی هویزه بود. وی که مقیم هندوستان بود، پس از ادعای مهدویت به قتل رسید.
45. میرزا مشتاقعلی شیرازی: او در عصر کریمخان میزیسته است. وی نیز دعوی مهدویت کرده و تألیفی در این خصوص دارد.
46. بایزید ترکمانی: او مقیم قونیه و معاصر سلطان سلیمان قانونی بوده است. او نیز دعوی مهدویت کرده و تألیفاتی در زمینه قرآن و غیره دارد که در نهایت به قتل رسید.
البته پوشیده نیست که اشخاص دیگری چون سیدعلیمحمد باب، میرزا یحیی ازل، حسینعلی عبدالبها و یوسفخواجه نیز ادعای مهدویت کردند و مشروح حال آنها در کتابهای مربوطه بسیار آمده است. در واقع سیاست خارجی استعمار آنها را تحریک نموده، وگرنه فرومایگی آنها مانند آفتاب آشکار شد.
و نیز امام صادق علیهالسلام فرزندی داشت به نام «اسماعیل» که فرقه اسماعیلیه منسوب به اوست. این فرقه او را مهدی موعود دانسته و معتقدند که از دنیا نرفته است؛ در صورتی که امام صادق علیهالسلام بعد از وفات اسماعیل جنازه او را برای جلوگیری از همین مسأله به عدهای از مردم نشان داده بود.