چهاردهمین فردی بود که اسلام آورده و از اصحاب رسول خدا شده بود. در جاهلیت هم شراب را برخود حرام کرده بود.
عثمان بن مظمون، فرزند حبیب بن وهب، مردی بزرگ و پارسا بود.(1)
بیشتر اوقات ساکت بود؛ اگر هم سخنی می گفت، سخنش چنان مغزدار و سرشار از حقیقت بود که دیگر مجال سخن برای گویندگان باقی نمی گذاشت.
این صحابی بزرگوار، بنده ای عابد و زاهد بود. روزها روزه می گرفت و شب ها عبادت می کرد.(2)
آزار قریش بر مسلمانان به اوج خود رسیده بود. مسلمانان در رنج و زحمتی طاقت فرسا بودند. عثمان بن مظعون که می دید چگونه هم دینانش شکنجه می شوند وتحت تعقیب اند، طاقت نیاورد که خود در پناه ولید بن مغیره، مرد سرشناس قریش باشد و متفاوت با هم کیشانش. نزد ولید رفت؛ ابتدا به خاطر پناه دادنش از او تشکر کرد، سپس گفت: «من پناهندگی خود را پس می گیرم.» ولید بن مغیره با تعجب پرسید: چرا؟ بستگان من به تو آزار رسانده اند؟
عثمان گفت: نه؛ می خواهم در پناه الله باشم، نه در پناه غیر او. بیا به مسجد الحرام برویم و همان طور که من آشکارا در امان تو در آمدم، در بین مردم اعلام کن که حق امان خود را پس گرفته ای.
هر دو به مسجدالحرام رفتند و پایان پناهندگی عثمان را به مردم اعلام کردند.(3)
در پناه اسلام درآمده بود. و به همه اعلام می کرد که خدا تنها پناهگاه همه، و نعمت های بی پایان بهشتی ، برای بندگان نیکش است.
با لبید بن ربیعه، شاعر نامی جاهلیت، برسر یک مصراعش که در آن، تمام چیزها را زوال پذیر دانسته بود، درگیر شد. دیگران در دفاع از لبید، عثمان را کتک زدند و چشمش را کبود کردند. ولید بن مغیره که عثمان از پناه حمایتش درآمده بود، نزد عثمان آمد و گفت: «برادر زاده! اگر در پناه من بودی، چشمت چنین روزی را نمی دید. »
عثمان گفت: به خدا چشم دیگرم که سالم مانده، در راه خدا نیاز به چنین صدمه ای دارد. من در جوار بزرگ تر و نیرومندتر از تو هستم.(4)
از دنیا که رفت، پیامبر به منزلش آمد و در حالی که اندوهناک بود، فرمود: سائب، خدا رحمتت کند. » سپس خم شد و بر صورتش بوسه زد؛ آن گاه که سرش را بلند کرد، اطرافیان چشمان مبارکش را پر از اشک دیدند.
حضرت بر بدنش نماز خواند و او را در بقیع دفن کرد. نخستین کسی بود که بر بقیع دفن شد. پیامبر، سنگی بر قبرش نهاد تا اثرش بماند.
پیامبر خدا گه گاه قبر او را زیارت می کرد.(5)
پیامبر هم به مقام نیکوی او در ایمان، صحه گذاشته و در فوت دختران خود، رقیه و زینب فرمود: « دخترم به سبقت گیرنده نیکوکار از ما، عثمان بن مظمون، پیوست».(6)
پی نوشت ها:
1. سیر اعلام الانبیا،ج1، صص 144-155.
2. منتهی الامال، ج1، ص703؛ سیره ابن هشام، ج1، صص 245- 248.
3. سیره ابن هشام، ج1، صص 245- 248.
4. همان.
5. منتهی الامال، ج1، ص703؛ سیره ابن هشام، ج1، صص 245- 248.
6. همان .
منبع:کتاب گلبرگ شماره 122