عوامل پایدارى و جاودانگى نهضت عاشورا (1)

عوامل پایدارى و جاودانگى نهضت عاشورا (1)

نویسنده : على باقى ‏نصرآبادى

بقاء و جاودانگى واقعه عاشورا در تاریخ، بهجز لطف الهى، محصول مجموعه‏اى از عواملاختیارى است که این مقاله درصدد برشمارىآن‏است.
در یک دید کلى پدیده‏اى که مطابق حق و براساس طبیعت و فطرت بشرى باشد اصیل وبادوام بوده، همواره قرین تایید معنوى است .
نویسنده با تبیین این مطلب که نهضتعاشورا نیز با داشتن دو شرط فوق، زوال‏پذیرنخواهد بود، عوامل مؤثر در پایدارى و جاودانگىاین نهضت را در پنج دسته عوامل اعتقادى،اخلاقى، تاریخى، عرفانى و سیاسى تقسیم کرده، بابرشمردن زیر مجموعه هر یک به توضیح وتبیین آنها پرداخته است.

درآمدى بر طرح موضوع

اصلى‏ترین گرایشهاى روانى انسان حبّذات و حبّ به کمالات ذات است که به دوشعبه اصلى علم و قدرت منشعب مى‏شودکه یکى حبّ به بقا و ابدیت است و دیگرىهم حبّ به ذات. حبّ بقا لازمه طبیعى حبّذات است، یعنى وقتى انسان وجود خود رادوست مى‏دارد، نه از آن جهت است که یکوجود لحظه‏اى است بلکه وجودش را درزمان بعد هم دوست مى‏دارد و علاقه دارد کهاین وجود دوام داشته باشد. مى‏توان گفت که طبیعى‏ترین اثرى که بر حبّ ذات مترتب مى‏شود حبّ بقاست و هر انسانى بالفطره این غریزهرا دارد. همان طور که در سایر گرایشهاى علم و معرفت، نقش اساسى را در تعیین مصداق وتعیین جهت آنها بازى مى‏کند، در اینجا نیز همین گونه است، یعنى اگر انسان حقیقت خود وحیاتش را به درستى شناخت، آن وقت این گرایش نیز جهت صحیح خود را پیدا مى‏کند وگرنه دچار اشتباه در مصداق مى‏شود و منشأ انحرافات اخلاقى فراوانى مى‏گردد.
اگر انسان فهمید که حقیقت او یک حقیقت غیر مادى است و حیات انسان منحصر به اینحیات دنیوى نیست، حبّ بقا و خلود، جهت طبیعى و فطرى خود را مى‏یابد و علاقه انسانمتوجه به زندگى ابدى مى‏شود. ولى اگر این معرفت برایش حاصل نشد و خیال کرد که وجوداو همین وجود مادى است و حیات او منحصر به همین حیات دنیاست، آن گرایش فطرى،منحرف مى‏شود و در همین مرحله کوتاه از وجود انسان متوقف مى‏گردد و به دنبالش آثاربسیار نامطلوبى به بار مى‏آید.
علت علاقه انسان به زندگى دنیا علاقه به جاودانگى است، منتها خیال مى‏کند که وجودشهمین وجود مادى و زندگى‏اش نیز همین زندگى دنیوى است، لذا مى‏خواهد این زندگى ادامهپیدا کند. اگر متوجه شود و یقین پیدا کند که حقیقت زندگى برتر از این حیات مادى است،دیگر با آن چشمى که قبلاً به زندگى دنیا مى‏نگریست نمى‏نگرد و نظرش تغییر مى‏کند.
در قرآن شریف آیاتى هست که دلالت بر این میل فطرى دارد و از این میل براى تربیتانسان استفاده شده است. پس معلوم است که در فطرت انسان میل به بقا و جاودانگى هستکه قرآن در صدد تعیین مصداق آن برمى‏آید. راجع به این میل جاودانگى قرآن مى‏فرماید:
«ما عندکم ینفد و ما عند اللَّه باق؛
[1] چیزهایى که در اختیار شماست (از نعمتهاى دنیا) فانى‏شدنى است اما آنچه که نزد خداستبقادارد.»
این بیان براى کسى مفید است که فطرتاً طالب بقا باشد، آن وقت مصداقش را به او نشانمى‏دهند که آن مطلوب تو در آنجاست نه در اینجا. اینک که هزار و اندى سال از واقعه جاودانهعاشورا مى‏گذرد، این واقعه هنوز طراوت و تازگى خود را حفظ کرده است. این بقا وجاودانگى در تاریخ به گونه‏اى که تمام حماسه‏ها را تحت‏الشعاع خود قرار دهد، معلول ارادهحتمى خداوند مى‏باشد:
«یریدون لیطفؤوا نور اللَّه بافواههم و اللَّه متّم نوره و لو کره الکافرون؛
[2] عده‏اى مى‏خواهند نور خدا را خاموش کنند ولى اراده حتمى خداوند بر حفظ و حراست از آن
مى‏باشد اگرچه کافران چنین نپسندند.»
چه طوفانهاى سهمگین که از سوى دشمنان اهل بیت به قصد محو نام حسین(ع)برخاست و در برهه‏اى از زمان گرد و غبارى نیز به پا کرد، ولى دیرى نپایید که در چرخشزمان نه تنها نام حسین(ع) از خاطرها محو نشد، بلکه جلاى بیشترى گرفت و صاحبان آنتوطئه‏هاى شیطانى نام و ذکرشان از روى گیتى به کلى محو گردید.
بسیار حکایتها گردیده کهن امّا جانسوز حدیث تو تازه است به دورانها

معیار جاودانگى‏ها

پدیده‏هاى اجتماعى در مدتى که باقى هستند حتماً باید با خواسته‏هاى بشر تطبیق کنند.بدین معنى که یا خود آن پدیده‏ها خواسته بشر باشند: و یا تأمین‏کننده خواسته‏هاى بشر بودهباشند یعنى یا باید بشر خود آنها را بخواهد، از عمق غریزه و فطرتش آنها را بخواهد، و یا بایداز امورى باشند که هرچند انسان از عمق غریزه آنها را نمى‏خواهد و خودشان مطلوبطبیعت بشر و هدف تمایلات بشر نیستند اما وسیله مى‏باشند، یعنى وسیله تأمینخواسته‏هاى اولیه بشر مى‏باشند و حاجتهاى او را برمى‏آورند.
در میان خواسته‏هاى بشر دو جور خواسته داریم. خواسته‏هاى طبیعى و خواسته‏هاىغیرطبیعى، یعنى اعتیادى. خواسته‏هاى طبیعى آن چیزهایى است که ناشى از ساختمان طبیعىبشر است، یک سلسله امور است که هر بشرى به موجب آنکه بشر است خواهان آنهاست ورمز آنها را هم هنوز کسى مدعى نشده که کشف کرده است. مثلاً بشر علاقه‏مند به تحقیق وکاوش علمى است، همچنین به مظاهر جمال و زیبایى علاقه دارد، به همدردى و خدمت بههمنوع علاقه‏مند است. امور طبیعى مانند امور غیرطبیعى قابل ترک دادن نیست.
[3] لذا بهعقیده حکماى اسلامى امر غیرطبیعى دوام پیدا نمى‏کنند بلکه تنها جریانى که طبیعى باشدقابل بقا و دوام است. و نهضت امام حسین(ع) چون بر اساس فطرت و خواسته حقیقى انسانشکل گرفته بقا پیدا کرد. و هرگز در طول تاریخ انسانیت گذشت زمان آن را کهنه و بى‏رنگنساخته است.

اصالت و دوام حق

در حکمت الهى اصالت در هستى با حق است، با خیر است، با حسن و کمال و زیبایى است و باطلها، شرور و نقصها و زشتیها در نهایت امر و در تحلیل نهایى به نیستى‏ها منتهىمى‏شوند نه به هستى‏ها. استاد مطهرى در اثبات این مطلب که اهل حق اصالت دارد مى‏نویسد:
«… باطل وجود تبعى و طفیلى دارد، وجود موقت دارد، آن چیزى که استمرار دارد حق است.هر وقت جامعه‏اى در مجموع به باطل گرایید محکوم به فنا شده است … در نظام هستى، خیرغالب است، حق اصیل است و باطل هم اگر پیدا شد محکوم و غیر اصیل و نابودشدنى است، وآنچه پایدار مى‏ماند حق است، کُلُّ شى هالک اِلاَّ وجهه
[4] و یَبْقى‏ وَجْهُ رَبّک ذوالجلال والاکرام
[5]».
[6] استاد در ادامه مى‏افزاید:
«در طول تاریخ همیشه حق و باطل با یکدیگر در حال جنگ بوده‏اند، ولى قرآن وعده پیروزىنهایى حق بر باطل را مى‏دهد.»
[7] به اعتقاد حکماى اسلامى جریان حق، چون جریانى طبیعى و متناسب فطرت خدادادىبشر است امکان بقا و دوام دارد و هر جریانى که بر خلاف فطرت الهى انسان باشد دوام پیدانمى‏کند و از بین مى‏رود. و حرکت و جریان امام حسین(ع) چون یک حرکت طبیعى کاملاًهماهنگ با فطرت بشر بود، اصالت و دوام پیدا کرد.
استاد شهید مطهرى مى‏نویسد:
«راه حق چیزى است که انبیاء از طرف خدا آن را شناسانده، و از طرف خدا آن را تضمینکرده‏اند که هر که این راه را برود به نتیجه مى‏رسد. خداوند این عالم را طورى ساخته است کههمواره از کسانى که حق و حقیقت را حمایت کنند، حمایت مى‏کند. حق همواره یک تأییدمعنوى با خود دارد.»
استاد مطهرى(ره) در ادامه مطلب فوق که حق دوام دارد مى‏افزاید:
«آنکه در طریق حق و حقیقت گام برمى‏دارد، در هر شرایطى قرار بگیرد، براى او خیر است.مرد حق در هر شرایطى، وظیفه خاص خویش را مى‏شناسد و با انجام وظیفه و مسؤولیت هیچپیش‏آمدى شر نیست.
در طریقت پیش سالک هر چه آید خیر او است در صراط المستقیم اى دل کسى گمراه نیست بر در میخانه رفتن کار یک‏رنگان بود خودفروشان را به کوى مى‏فروشان راه نیست هر چه هست از قامت ناساز بى‏اندام ما است ور نه تشریف تو بر بالاى کس کوتاه نیست»
[9]

عوامل مؤثر در تکوین پایدارى و جاودانگى نهضت امام حسین(ع)

مجموعه عواملى که در تکوین پایدارى و استمرار و جاودانگى نهضت امام حسین(ع)نقش اساسى ایفا کرده‏اند را به شرحى که مى‏خوانید مى‏توان دسته‏بندى کرد:

1. توحید در عقیده و عمل

یکى از نکات ماندگار و حساس در شخصیت والاى امام حسین(ع) علاقه و محبت شدیدبه خداوند تبارک و تعالى بود. ظاهراً تمام کسانى که خداوند را پذیرفته و به وجود لایتناهىوى معتقدند مدعى دوست داشتن خدا هستند. پس همه کس دعوى دوستى خداوند را داردو از آن دم مى‏زند و به آن معترف است و معتقد. البته در مرحله عینیت و عمل باید این ادعا بهمنصه اثبات برسد و گرنه همچون دیگر ادعاهاى تهى از واقعیت بلکه از آنها هم بدتر خواهدبود و در اثبات این دعوى، مهم آن است که خود خداوند که محبوب واقعى است آن را بپذیردو بر آن صحه گذارد و روشن است که مهم‏ترین نشانه صدق این ادعا آن است که همه گامها درراه رضاى دوست برداشته شود و انسان عاشق و محب هیچ گونه حرکت و سکون و تکلم وسکوت و قیام و قعودى جز آنچه مورد رضاى پروردگار است نداشته باشد.
پس جاودانگى و پایدارى نهضت حسینى به این است که عقیده به توحید و خداباورى،تنها در ذهن امام حسین(ع) نماند، بلکه در همه شؤون و شرایط و زوایاى زندگى او سایهافکند. وقتى ابن‏عباس از امام حسین(ع) مى‏خواست که راه دیگرى جز رفتن به عراقبرگزیند و با بنى‏امیه درنیفتد حضرت ضمن تبیین اهداف و نیات امویان، فرمود:
«اِنّى ماضٍ فى اَمْرِ رَسُولِ اللَّه(ص) حَیْثُ اَمَرَنى‏ و اِنّا للَّهِ وَ اِنّا اِلَیْه راجِعُون.»
[10] و تصمیم خود را در پاى‏بندى به فرمان حضرت رسول و بازگشت به جواررحمت‏خداى هستى‏آفرین باز گفت، چرا که به حقانیت راه و درستى وعده‏هاى خداباورداشت. بدین علت امام حسین(ع) تا پایان عمرش، تا روز شهادتش بلکه تالحظه‏شهادتش، این ارتباط ناگسستنى یعنى توحید در نظر و عمل و آن عشقسوزان‏به‏محبوب واقعى خود را به همراه داشت. آورده‏اند که هر چه روز عاشورا زوالظهرنزدیکتر مى‏شد و ساعات بحرانى جبهه کربلا فراتر مى‏رسید آن عاشق دل‏باخته باسپرى‏شدن ساعات فراق و نزدیک شدن وعده وصل، مصمم‏تر، رنگ او برافروخته‏تر وسیمایش گلگون‏تر مى‏نمود و چهره‏اش شکفته‏تر مى‏گردید و وجد و شور مخصوصى درامام مشاهده مى‏شد.
[11] برخى از مقتل‏نگاران آورده‏اند که در ساعات آخرین براى یک لحظه، اشراقى بر دلنورانى امام حسین(ع) تابیدن گرفت و در آن حالت احساس نمود که وى از سوى خداوندمجاز است زنده بماند و یا به وصل دوست بار یابد:
«مخیر بین النصر على اعدائه و بین لقاء اللَّه تعالى.»
[12] این ارتباطى است ناگفتنى و پیامى است برون از شرح و وصف. امام حسین(ع) که در حالو هواى دیگرى بود و جز به معبود و معشوق ازلى خود نمى‏اندیشید (لقاء اللَّه تعالى) دیدارخداوند را بر بقاى در این دنیاى ناسوتى برگزید و آن خدادوستى وى او را به سوى دوستفرا خواند. توحید در نصرت‏خواهى و فقط و فقط بر خدا اعتماد کردن از جلوه‏هاى دیگرنقش‏آفرینى عقیده در عمل است. امام حسین(ع) تنها تکیه‏گاهش در بینش و در بعد عمل خدابود، نه نامه‏ها و حمایتها و شعارها. وقتى سپاه حرّ راه را بر کاروان امام حسین(ع) بست،حضرت ضمن خطابه‏اى که در باره حرکت خویش و امتناع از بیعت و استناد به نامه‏هاىکوفیان بود، در پایان، ضمن گلایه از عهدشکنى کوفیان فرمود:
«تکیه‏گاهم خداست و او مرا از شما بى‏نیاز مى‏کند؛ سَیُغْنىِ اللَّه عَنْکُمْ.»
[13] به طور کلى باور روشن و عقیده یقینى امام حسین(ع) و خدایى دانستن این راه و انتخاباو سبب شد در مقابل عوامل یأس‏آفرین و تردیدساز بایستد و قضاى الهى و مشیت او را برهر چیز مقدم بدارد این امر ناشى از آمیختن توحید در عقیده و عمل مى‏باشد.

2. همگامى با فطرت

هر مبارزه‏اى پشتوانه پایدارى مى‏خواهد تا آن را على‏رغمهمه مشکلات پیش ببرد و به ثمر برساند و پشتوانه پایدار هرمبارزه‏اى در درجه اول این است که خود مبارزه حق و عادلانهباشد، اگر خود مبارزه حق و عادلانه باشد، بى‏تردید ضمیر مردم راجذب مى‏کند و بر ضد ستمگران به حرکت مى‏آورد و دیر یا زودبه پیروزى عملى هم نایل مى‏گردد. مردم، فطرت عدالت‏خواه وضد ظلم دارند، بدین علت است که به خاطر مظلوم و ضد ظالماقدام و قیام مى‏کنند و در جهت پیشبرد حق و سرکوب باطلمتحول مى‏گردند و متحول مى‏کنند. و باز بدین جهت است کههمه مکتبهاى دینى و ارزشمند عدالت و ظلم را که تکیه‏گاه فطرتاست اساس کار مى‏گیرند و آن را مبناى دعوتهاى خود، چهتوحیدى و چه اصلاحى قرار مى‏دهند و از سوى دیگر باحرکتهاى انحرافى و ظالمانه مانند حرکتهاى الحادى و شرک‏آلود،که هر دو مخالف فطرت است مبارزه مى‏کنند. با توجه به اینفطرت الهى است که مردم طرفدار عدالت و حق و ضد ظلم وباطل مى‏باشند. و رمز موفقیت امام حسین(ع) این بود که مردم رابه توحید و عدالت دعوت مى‏کرد و چون این دعوت با فطرتمردم هماهنگ بود، از این‏رو به آسانى توانست انسانهاىهدایت‏پذیرى را مانند حرّ جذب کند. نفس دعوت امامحسین(ع) و حرکت او همگام و همزمان با فطرت بود. به هنگامىکه او حرف مى‏زد چنان بود که گویى از زبان مردم سخن مى‏گوید.و اصولاً فطرت خدایى آدمى مخالف ظلم و خیانت است وحسین(ع) مردم را به همان زمینه فطرت که دعوت به پاکى وصداقت است فرا خواند، بدین سبب نهضت او پایدار و جاودانهمانده است.
استاد مطهرى در اثبات این مدعا، با عنوان: «دین حق در نهایت امر پیروز است» مى‏گوید:
«نوع انسان به حکم فطرتى که در او به ودیعه نهاده شده استطالب کمال و سعادت حقیقى خود یعنى استیلا بر عالى‏ترینمراتب زندگى مادى و معنوى به صورت اجتماعى مى‏باشد وروزى به آن خواهد رسید. اسلام که دین توحید است برنامهچنین سعادتى است. انحرافاتى که در طى پیمودن این راهطولانى نصیب انسان مى‏گردد نباید به حساب بطلان فطرتانسانى و مرگ آن گذاشته شود. همواره حاکم اصلى بر انسانهمان حکم فطرت است و بس، انحرافات و اشتباهات از نوعخطاى در تطبیق است، آن غایت و کمالى که انسان به حکمفطرت بى‏قرار کمال جوى خود آن را جستجو مى‏کند، روزى -دیر یا زود – به آن خواهد رسید. آیات سوره روم از آیه 30 که باجمله: «فَأقِمْ وَجْهَکَ للدّین حنیفاً فِطْره اللَّه التّى فَطَر الناسعَلَیْها» آغاز مى‏شود و با جمله: «لَعَلَّهُمْ یَرْجعون» پایانمى‏یابد،همین معنى را مى‏رساند که حکم فطرت در نهایتامرتخلف‏ناپذیر است و انسان پس از یک سلسله چپ وراست‏رفتنها و تجربه‏ها راه خویش را مى‏یابد و آن رارهانمى‏کند. به سخن آن عده نباید گوش فرا داد که اسلامراهمانند یک مرحله از فرهنگ بشرى که رسالت خود راانجام‏داده و به تاریخ تعلق دارد، مى‏نگرند. اسلام، به آن معنىکه ما مى‏شناسیم و بحث مى‏کنیم، عبارت است از انسان درکمال نهایى خودش که به ضرورت ناموس خلقت روزى به آنخواهد رسید.»
[14]

پی‌نوشت‌ها:

[1]. سوره نحل، آیه 96.
[2]. سوره صف، آیه 8.
[3].مطهرى، مرتضى، امدادهاى غیبى در زندگى بشر، ص‏26 – 22.
[4].سوره قصص، آیه 88.
[5].سوره الرحمن، آیه 27.
[6].مطهرى، مرتضى، حق و باطل، ص‏38 – 37.
[7].مطهرى، مرتضى، حق و باطل، ص‏46.
[8].مطهرى، مرتضى، بیست گفتار، ص‏159.
[9].مطهرى، مرتضى، قیام و انقلاب مهدى، ص‏126 – 125.
[10].موسوعه کلمات الامام الحسین، ص‏321.
[11].ر.ک: بحارالانوار، ج‏44، ص‏297 حدیث دوم از حضرت امام زین‏العابدین(ع).
[12]. اسرار الشهاده، علامه دربندى، متوفاى 1286ه$.ق، ص‏403 به نقل از لهوف.
[13].موسوعه کلمات الامام الحسین، ص‏377.
[14].مطهرى، مرتضى، جامعه و تاریخ، ص‏60 – 59.

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید