امر به معروف و نهی از منکر ،دو فریضه ی دینی هستند که پیامدهای فراوانی در چگونگی تحقق روابط اجتماعی سالم و تأثیرات شگرفی در تحقق عدالت در روابط بشری به دنبال دارند .این تأثیر گذاری، رابطه مستقیم با شناخت جایگاه آن در میان فرایض و میزان سعه و ضیق بستر عمل به این فریضه و نقش آن در جلوگیری از مفاسد اجتماعی عمیق و ریشه دار و یا استواری پایه های تحقق احکام فرعی شریعت دارد .چگونه است که انجام این واجب ،بستر عمل به واجبات دیگر را می گستراند و ترک آن ،تعطیلی بسیاری از احکام دینی را در پی خواهد آورد .(1)
از زاویه ی دیگر ،واقعیتی ملموس در عصر حاضر در جامعه ی دینی ایران به نام انقلاب اسلامی پیروزمندانه به صحنه آمده و در کشاکش افکار و ایده ها و نحله های اجتماعی ،شیوه ی نوین زندگی بر پایه اصول و احکام دینی را به عرصه آورده است .در نگاهی جامع تر ،این انقلاب بزرگ ترین پدیده ی حرکت آفرینی دینی بود که در قرن اخیر و پایان هزاره ی دوم میلادی ،جهان را با پدیده ای بی نظیر در پیدایش و هدایت حرکت ریشه ای بر پایه ی اندیشه اسلامی آشنا ساخت .بی گمان ،این انقلاب پیامدهای مهم و اساسی در دنیای کنونی بر جای نهاد ؛ به طوری که هم از جهت تئوریک و زمینه سازی های فکری انقلاب ها و هم از جهت عملی و چگونگی اقدام به مقابله با طاغوت ها و ستمگران بر پایه اصول دینی، فضاهای ترسیم شده گذشته را که عمدتاً بر محور افکار چپ گرایانه شکل گرفته بود ،از اساس دگرگون ساخت .
آنچه در این فصل از اهمیت بیش تری برخوردار است ،شناسایی مقدمات و زمنیه هایی است که از جهت فکری سبب آماده شدن شرایط برای حرکت و نهضت حضرت امام رحمه الله و جوشش موج خروشان انقلاب
و خیزش حمایت عظیم مردمی گردید .یافتن جایگاه فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر،چه سهمی را در تحلیل زوایای گوناگون این انقلاب به خود اختصاص می دهد ؟(2)چگونه است که چنین انقلابی با این وسعت و عمق که در طول قرن های متمادی حیات مسلمانان در هیچ کجای سرزمین اسلامی تحقق نیافته بود ،به یک باره ریشه گرفت و در زمانی اندک دگرگونی های اساسی در جهان امروز ایجاد کرد که در پی آن ،نوع نگرش به دین و مذهب و تأثیر گذاری آن در سیاست و اجتماع نیز متحول گردید .چه عاملی باعث شد که حوزه یک هزار ساله شیعه به خروش آمد و به شکلی گسترده و با اراده ی راسخ و پویا ،نهضتی مقابله جویانه را تا دستیابی به نتیجه نهایی و سرنگونی نظام شاهی هدایت کرد ؟این پرسشی است که پاسخ آن اساساً به موضوع بحث این فصل ،یعنی نقش امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه دینی و تبلور تحولات اجتماعی ،ارتباط دارد .
نوع نگاه امام به این فریضه زمینه ساز حرکت انقلاب
در یک دیدگاه نگاه ویژه حضرت امام خمینی رحمه الله در چگونگی تحقق وجوب امر به معروف و نهی از منکر موجب این شد که ایشان به عنوان فقیه جامع الشرائط از باب عمل به این وظیفه شرعی وارد میدان مبارزه با طاغوت شود .
نخست باید گفت که اگر چه این فریضه از جمله مسلمات دینی است ،اما شرایط وجوب و وسعت دایره شمول آن ،براساس دیدگاه های مختلف،متفاوت است.بنابراین، در حالی که تعدادی از فقهای گذشته نیز به لزوم مقابله با حکومت های جور و به دست گیری امر حکومت توسط فقیه معتقد بودند ،اما تصدی آن را منوط به تحقق شرایط و مهیا شدن زمینه برای اقدام می دانستند ؛یعنی تنها در صورتی که به هر علّتی شرایط فراهم شود و برای فقیه عملاً تسلط و حکومت میّسر گردد، واجب است که اقدام کرده و حکومت را به دست گیرد .در این حالت ،دیگر مهیا کردن شرایط و تلاش برای فراهم آوردن مقدمات تحقق حکومت دینی ،وظیفه مستقیم فقیه نمی باشد ؛به تعبیر علمی تر، تمهید مقدمات ،شرط وجوب تشکیل حکومت است و نه شرط واجب . بر این اساس ،در صورت فقد مقدمات و شرایط ،برای فقیه واجب نیست که در صحنه ی اقدام عملی وارد شود .
باید گفت بحث فراهم شدن مقدمات تصدی حکومت و وجوب یا عدم وجوب پی گیری تحقق آن ها، مسأله ای بسیار مهم است ؛ زیرا طبیعی است که تشکیل حکومت و مقابله و اسقاط حاکمیت های جور، برنامه ریزی وسیع و صرف هزینه های جانی و مالی بی شماری را می طلبد .اصولاً اگر تدبیر فقیه جامع الشرائط در هدایت و تجویز بسیاری از امور خشونت آمیز نباشد، چگونه این مهم عملی می گردد .آیا اگر اصل حکومت دینی لازم و ضرورتی انکارناپذیر است ،آیا خود فقیه مکلف به مبارزه برای آماده سازی مقدمات تصدی نیست ؟
این جا است که نکته کلیدی حرکت حضرت امام روشن می شود .امام خمینی رحمه الله منادی چنین تفکری است که فقیه جامع الشرائط وظیفه دارد برای جلوگیری از ظلم طواغیت و از بین رفتن حقوق آحاد ملت در جامعه اسلامی وارد میدان شود و از هر کوششی برای قطع ریشه های فساد دریغ نکند ،هر چند که این امر به بذل جان و مال نیازمند باشد .به نظر ایشان اهمیت این امر به گونه ای است که هیچ کس نمی تواند به بهانه احتمال توجه ضرر از مقابله با ظلم و ستم دوری کند و یا در ضرورت اقدام در این زمینه، تشکیک نماید ؛ بلکه باید با وجود علم به این که این حرکت به عسر و حرج برای آحاد مسلمانان و توجه ضرر (حتی ضرر نفسی )منجر می شود ،به آن اهتمام ورزد.
از این گذشته ،به تلقی امام رحمه الله نفس وجود حکومت های جائر در سرزمین های اسلامی ،بزرگ ترین منکر و مبارزه با آن و جلوگیری از عملکرد آن ها ، از اهم واجبات شرعی است .از طرف دیگر ،برپا کردن حکومت اسلامی و استقرار عدالت دینی، مهم ترین معروف است که باید برای تحقق و استقرار عملی و حتی آماده سازی مقدمات آن ،وارد عمل شد .
بنابراین ،مسأله امر به معروف و نهی از منکر در نگاه امام رحمه الله هم از جهت شرایط وجوب و هم از جهت شناخت مصادیق بارز معروف و منکر ،موجب تحول و دگر اندیشی شده است و به تعبیر دیگر،«نخست در نظریه ها و تلقی ها انقلاب شد ،آن گاه انقلاب در عمل به وقوع پیوست ».(3)
بر این اساس ،توجه ویژه و فراگیر حضرت امام رحمه الله به فریضه امر به معروف و نهی از منکر که تلقی جدیدی از شرایط وجوب عمل و شناخت مصادیق معروف و منکر را ارائه می کرد ،موجب اقدام شخص ایشان به عنوان انجام وظیفه شرعی برای مقابله با حکومت جور و ستم وقت شد که به دنبال آن ،حمایت گسترده مردمی از این حرکت احیاگرانه ابرمرد فقاهت و سیاست را نیز به همراه آورد .بی گمان ،اگر ایشان تمهید مقدمات برای حکومت را که بخش مهمی از آن توسط همین فریضه نهی از منکر محقق می شود ،لازم نمی دید ، وارد صحنه مبارزه با طاغوت و تحمل سختی ها و آزار و اذیت ها و زندان ها و تبعیدها نمی شد .و یا اگر توجه به تکلیف و عمل به فریضه به شکلی که بیان شد ،مبنای عمل ایشان نبود ، چگونه می توانست مسئولیت آن همه بذل اموال و انفس و ریخته شدن خون های محترم و شکنجه ها و آوارگی ها ی مردم پاک باخته را بر دوش کشد .
بنابراین ،می توان گفت که تفاوت در نگاه به این فریضه ،آثار مختلف عملی را به دنبال خواهد داشت؛ یعنی اگر اصل توجه تکلیف و تعلق وجوب شرعی عمل به «امر به معروف و نهی از منکر»مشروط به شرایطی باشد که تحقق آن ها به صورت طبیعی در اختیار فقیه نیست ،خود این نوع طرز تلقی مانع مهمی را فرا روی عمل قرار می دهد که چه بسا به تعطیلی آن منجر شود .به طور روشن ،اگر وجوب امر به معروف و نهی از منکر را در همه ی موارد ،مشروط به «امکان شناخت معروف و منکر، احتمال و اطمینان عقلایی به تأثیر ،اطلاع از تکرار منکر و اطمینان به عدم
وجود مفسده و توجه ضرر به آمر و ناهی »بدانیم ،چگونه می توان انقلاب و حرکت عظیم مقابله جویانه با نظام سلطنتی طاغوت را به بار نشاند و تحمل گرفتاری های فراوان در سخت ترین لحظات مبارزه و تلخ ترین حوادث نهضت را توجیه نمود .بدیهی است که چنین اقدامی ،با ضرر و زیان های گسترده همراه است و اگر خود فقیه در مبنا دچار تردید شود ،در مواجهه با مقاطع مختلف انقلاب و لزوم رهبری و هدایت خیزش عظیم مردمی نمی تواند از ابتکار عمل و قاطعیت برخوردار باشد .(4)
امام خمینی رحمه الله بعد از بیان شرایط چهارگانه ی مذکور (5)در تحقق وجوب امر به معروف و نهی از منکر،مواردی را که از اهمیت ویژه ای برخوردار است، به طور ویژه مطرح و از تحت شرایط استثنا می کند :
در صورتی که معروف از منکر از امور مورد اهتمام شارع باشد ،مثل حفظ نفوس مسلمین و جلوگیری از تعرض به نوامیس آن ها و یا محو آثار و حجت اسلامی که موجب گمراهی مسلمین شود و نیز امحای برخی شعائر اسلام و مواردی از این قبیل ،لازم است که اهمیت موضوع مورد ملاحظه قرار گیرد که در این صورت ،مطلق توجه ضرر (ولو ضرر جانی )یا وجود حرج ،نمی تواند تکلیف را رفع نماید .(6)
بنابراین ،شرط چهارم وجوب، یعنی عدم وجود مفسده و توجه ضرر،
در موارد خاصی که به برخی از آن ها اشاره شده است ،موجب رفع تکلیف نخواهد شد .در چنین مواردی علاوه بر این که وجود ضرر نفسی نمی تواند مانع وجوب شود ،بلکه خود بذل نفس نیز برای اقامه حجج اسلام و رفع ضلالت ها واجب می گردد .(7)
«امر به معروف و نهی از منکر»و سکوت علمای دین
ایشان در کتاب شریف تحریر الوسیله ،در پنج مسأله به آثار و تبعات سکوت و چشم پوشی علمای اسلام اشاره می کند که در حقیقت، بیان واقعیات جهان اسلام و مشکلاتی است که مجتمع اسلامی با آن ها روبه رو است .مسائلی که اگر علمای دین و رؤسای مذهب به مقابله با آن ها برنخیزند ،اصل شریعت الهی زیر سؤال رفته و مسئولیت مهم پاسداری از دین ،به بهانه ی رفع تکلیف یا احتمال توجه ضرر یا عدم احتمال تأثیر ،
مخدوش خواهد شد .ایشان در این باره می فرماید :
اگر بدعتی در اسلام صورت گرفته و سکوت علمای دین موجب هتک اسلام و تضعیف عقاید مسلمین شود ،بر علما واجب است که انکار بدعت کنند و از هر وسیله ای در این مهم بهره گیرند ولو انکار آن ها در عمل هیچ تأثیری در ریشه کنی فساد نداشته باشد .(8)
اگر در سکوت و عدم اعتراض علمای دین خوف این باشد که در جامعه منکری را معروف و یا معروفی را منکر جلوه نمایند ، حتی اگر علم به عدم تأثیر هم داشته باشند ،واجب است که واقعیات را بیان نمایند .(9)
اگر سکوت علمای اسلام موجب تأیید و یا تقویت ظالم شود ،این عمل حرام بوده و واجب است اظهار نظر کنند ،حتی در صورتی که این مقابله در جلوگیری از ستم ستمگر نیز تأثیری نداشته باشد .(10)
حتی اگر این سکوت موجب شود که ستمگران بر ارتکاب محرّمات الهی و بدعت گذاری جرأت پیدا نمایند ،باز واجب است که علمای دین آن ها را انکار نمایند ،هر چند که این عمل در رفع حرام مؤثر واقع نشود .(11)
و در نهایت،«اگر این نوع سکوت، موجب اتهام به علما و سوءظن و انتساب چیزهای ناشایست به آنان، مثل اتهام اعوان ظلمه بودن ،شود، واجب است برای دفع تهمت اظهار نظر کنند ».(12)
همچنین ایشان در بیان امر به معروف و نهی از منکر به مسائلی پرداخته اند که وظیفه علمای اسلام را در مواردی که شاید به نظر برخی ،امور جزئی و یا غیر ضروری جلوه نماید ،به طور روشن بیان می نماید. از جمله این که:اگر در صرف دوری گزیدن علما از سلاطین جور ،احتمال وجود تأثیر باشد ،یعنی با قطع مراوده با آن ها احتمال تخفیف ظلم برود ،واجب است که ارتباط را قطع نمایند .و در مقابل نیز اگر مراوده علمای دین با حاکمان جور موجب تخفیف ظلم شود ،در صورتی که مفسده ی دیگری مثل هتک مقام علم و روحانیت وجود نداشته باشد ،واجب می شود .(13) ولی اگر هیچ مصلحت ضروری در این معاشرت نباشد، ارتباط با سلاطین و حاکمان ستمگر مجاز نخواهد بود .(14)همچنین اگر در عدم قبول هدایایی که از طرف حاکم جور به عالم اسلامی داده می شود ،احتمال تأثیر در جهت کاهش ظلم و کاستن از میزان بدعت ها وجود داشته باشد ،واجب است که این گونه هدایا از طرف علما رد شود. افزون بر این ،اگر قبول این گونه هدایا موجب تقویت شوکت ظالمان و تجری آن ها در ظلم و بدعت شود، این عمل حرام و بر عالم اسلامی است که از این مقدار تقویت ظالم و همکاری با وی نیز پرهیز کند .(15)
مطالبی که به طور گزیده از نظرات امام خمینی رحمه الله نقل شد ،به روشنی نشانگر این نکته است که شرایط وجوب فریضه امر به معروف و نهی از منکر نه تنها نمی تواند توجیه گر کناره گیری علمای اسلام و رؤسای مذهب از مقابله با حکومت های ستم پیشه شود ،بلکه خود این فریضه مؤید این وظیفه همگانی مسلمانان است که در مسائلی که از اهمیت خاصی برخوردار می باشد ،باید با استفاده از هر وسیله ممکن به مقابله با منکر برخاست، هر چند که این مقابله هزینه های سنگینی داشته و حتی در عمل هم تأثیر قابل قبولی در رفع ستم نداشته باشد .
بنابراین ،یکی از بحث های مهم در بیان دیدگاه امام رحمه الله در امر به معروف و نهی از منکر،شناخت موضوع معروف و منکر است و تفکیک منکرات ریشه ای و مهم است که بی توجهی به آن ها ممکن است به اساس دین الهی و حیثیت مسلمانان صدمه وارد کند .همچنین در موارد تشخیص باید به صورتی روشن و فراگیر به موضوع نگاه کرد .چه بسا اموری که در نگاه اولیه حائز اهمیت چندانی نیست؛ اما پیامدهای مهمی را در پی داشته باشد که با برآورد تبعات آن، می توان به اهمیت و نقش موضوع نیز واقف گردید .
حضرت امام در مسائل متعددی در توضیح مراتب امر به معروف و نهی از منکر مکرراً به این نکته توجه نموده اند که در هر گونه اقدامی که
به نوعی همکاری با ظالم تلقی می شود ،ملاحظه ی اهمیت و انتخاب اهم از مهم باید ملاک عمل قرار گیرد .
ضمن این که در مورد دوری جستن از علمایی که بدون دلیل موجه شرعی با حاکمان ستمگر همکاری می کنند ،می فرماید :
بزگ ترین موارد تهمت ، نزدیک شدن به سلاطین جور و سران ستمگر می باشد و بر امت اسلامی است که اگر عالمی را این چنین دیدند [به آنان نزدیک شده است]،در صورت احتمال صحت [که مثلاً به قصد کم کردن ظلم ایشان نزدیک گشته ]، کار او را حمل بر صحت نمایند و گرنه از او اعراض نمایند و او را کنار بگذارند؛ زیرا او غیر روحانی است که به لباس روحانیین درآمده است و شیطانی است که در لباس علما است .پناه می بریم به خدا از مانند او و از شر او بر اسلام.(16)
پرهیز از سوء ظن نسبت به علما
نکته ی حائز اهمیّت دیگری که در این کلام امام رحمه الله وجود دارد این است که انسان باید در نخستین برخورد ،با نیت خیر و خوش بینی سعی کند امری را که به ظاهر منکر است ، با محمل های مجاز شرعی که امکان پذیر است ،تفسیر نماید .با وجود این که نزدیک شدن علمای اسلام به حاکمان ستمگر از بزرگ ترین موارد اتهام محسوب می شود ، اما نباید روشی را که عالمی دینی در پیش گرفته است ، با اولین برخورد زیر سؤال برد؛ بلکه نظر به این که اصل و اساس نظام رهبری دینی بر حفظ شریعت است و
در بسیاری از مقاطع تاریخ نیز علمای اسلامی چاره ای جز تحمل نوعی مماشات با حاکمان جور را نداشته اند ،باید به گونه ای عمل شود که از هر گونه اتهام زدن به روحانیت ،خصوصاً علمای بزرگ دین که رؤسای مذهبند ،پرهیز گردد .
ایشان در کتاب کشف اسرار ورود و همکاری با حکومت جور را در مواردی مجاز و حتی لازم می دانند :
ما می گوییم در همان تشکیلات خانمان سوز دیکتاتوری هم اگر کسی وارد شود ، برای جلوگیری از فسادها و برای اصلاح حال کشور و توده ،خوب است ؛ بلکه گاهی هم واجب می شود .(17)
بنابراین ،در مسأله «همکاری با حکومت های جور»باید در مصادیق مختلف و جنبه های متنوعی که در آن وجود دارد و همچنین آثار متفاوتی که بر آن بار می شود ،دقت نمود . نمی توان با یک نظر هر نوع همکاری را تحریم نمود و یا در مقابل ،با ساده اندیشی و تساهل و یا احیاناً فرار از مسئولیت ،همه نوع همکاری با ظالم را به بهانه تقلیل ظلم مجاز شمرد .
حضرت امام از جمله موارد جواز و یا وجوب همکاری را این چنین بیان می نمایند:
اگر فقیه جامع الشرایط در سیاسات (حدود و تعزیرات )و قضاوت و مانند آن ، کاری را که به جهت مصلحتی از طرف حاکم جور، متصدی شود، جایز است، بلکه بر او واجب می باشد که حدود شرعی را اجرا کند و بر طبق موازین شرعی قضاوت نماید و متصدی امور حسبیه شود .(18)
اگر فقیه ببیند که متصدی شدن او از طرف ظالم ، موجب اجرای حدود شرعی و سیاسات الهی می باشد ،بر او واجب است متصدی گردد ؛ مگر این که متصدی شدن او مفسده بزرگ تری داشته باشد .(19)
تحلیل یک برداشت
در بررسی امر به معروف و نهی از منکر و تبیین جایگاه آن ، برداشت هایی در اذهان مطرح می شود که در نزد عده ای به «تمایل داشتن فقه شیعه به بقا »،«پرهیز از برخوردهای تقابلی» و این که «از آن فرهنگ فنا بیرون نمی آید » منتهی می شود . در ذیل به برخی از این برداشت ها اشاره می شود.
«آیا امر به معروف و نهی از منکر ظزفیت آن را دارد که از مبارزه مسلحانه بیرون کشیده شود؟ فقط امام بود که دو فصل امر به معروف و نهی از منکر [را] به آخر رساله اش اضافه کرد تا زمینه را برای بعضی فعالیت های سیاسی باز کند .خیلی از فقها اصلاً این دو فصل را حذف می کردند .خود امر به معروف هم مشروط به شرط های زیادی است: باید احتمال تأثیر وجود داشته باشد ،باید احتمال ضرر نباشد و… از درون آن فرهنگ فنا بیرون نمی آید…
ما نمی توانستیم فرهنگ عاشورا را با تکیه به تفکر فقهی بازسازی کنیم. فقه یک دستگاه حقوقی است. دستگاه های حقوقی اساساً محافظه کار هستند ؛زیرا برای بقا ساخته شده اند. به قول غزالی فقه علم دنیایی است .قبل از هر چیز به بقا می اندیشد؛ چون باید حیاتی وجود داشته
باشد تا فقه مناسبات آن را تنظیم کند .می گویند محافظه کارترین روشن فکرها حقوقدان ها هستند؛ چون با رویی ترین لایه های ساخت و بافت اجتماعی و تنظیم صوری آن ها سر و کار دارند.»(20)
حال باید دید که آیا این گونه تحلیل، بیانی واقعی از فقه و ترسیم صحیحی از محتوای آن است؟ یا در حقیقت جلوه ای نادرست و انعکاس تک نگری در برداشت ذهنی و در نهایت، خطا در تبیین مجموعه ی فقه شیعه است؟
نخست باید گفت که سراسر فقه اهل بیت علیهم السلام آکنده از قواعد احکامی است که هدف و رسالت آن ها حفظ دین و کیان مسلمانان از گزند و آسیب دشمنان است. اصولاً چون مقررات فقهی برگرفته از کتاب و سنت است، نظری اجمالی به تعالیم دینی نشانگر سستی این تحلیل و بهره مند نبودن از ریشه عمیق استدلالی است.آیا احکام فقهی می تواند چیزی بر خلاف دستور الهی و بیان ائمه ی طاهرین علیه السلام و سیره عملی آن ها ارائه دهد؟ توصیف فقه به این که «تمایل به بقا دارد »و نتیجه گیری این که از تقابل با ظلم و ستم پرهیز دارد و یا «منشی محافظه کارانه » است، تصوری است که از نوعی سطحی نگری نسبت به فقه ناشی شده است؛چرا که اندک تأملی در ابواب فقهی و مستندات فقها در استدلالات فقهی آن را نفی می کند. درست است که فقه مجموعه ی احکامی برای زندگی فردی و اجتماعی است؛ اما آیا به آن معنا است که تمایل به بقا داشته
و از برخوردهای تقابلی پرهیز می کند. تمایل به بقا به صورتی طبیعی، غریزه ی فطری هر موجود زنده ای است؛ اما چشم پوشی از آن برای اهداف والاتر هیچ گاه با آن تمایل ذاتی منافات ندارد .این که انسان برای دستیابی به آرمان برتر الهی از جان و مال خویش گذشته و همه را برای فدای در مسیر اعتلای حقیقت در طبق اخلاص نهد ، در واقع ،جستجوی مرحله ای متعالی از حیات و زندگی جاودان است که همه احکام شریعت در پی هدایت بشریت به سمت آن زندگی جاویدند. پر واضح است که این، با برنامه ریزی برای سازماندهی زندگی مطلوب دنیوی منافات ندارد .آیا تلاش برای تأمین زندگی مناسب و رفع نیازهای معیشتی ،با انجام وظایف انسانی و وجدانی در جهت نیل به مقاصد حیات برتر منافات دارد ؟
مجموعه ی فقه که شامل برنامه ی مطلوب زندگی یک فرد مسلمان است، نه تنها مانع و رادع انجام وظیفه الهی حتی در مواجهه با ستم و بذل جان و مال در این مسیر نیست ،بلکه خود به گونه ای تنظیم شده است که اگر به صورت جامع و به دور از یک جانبه نگری و افراط و تفریط اجرا گردد ، هم زمینه ستم را برمی چیند و هم راه مقابله با آن را در هر بخش از زندگی اجتماعی تسهیل نموده، عوامل تعدی و تجاوز به حقوق دیگران را نیز مرتفع می نماید .
این واقعیت از بسیاری از ابواب فقهی به صورتی روشن قابل استنتاج است .مگر«جهاد فی سبیل الله »از دستورات دینی و از جمله ابواب فقهی نیست؟ مگر «دفاع »از جامعه اسلامی و آحاد مسلمانان وظیفه مسلم فرد فرد آنان نیست ؟ مگر مجموعه ابواب حقوقی مثل حدود و تعزیرات و
قصاص که با نوعی خشونت مثبت همراه است ، برای این است که در مواقع لزوم باید با فرد خاطی مقابله نمود و از اهرم اجبار و زور برای تسهیل زمینه ی آسایش جسمی و روحی جامعه بهره مند گردید؟ مگر امر به معروف و نهی از منکر که باید مانند اهرمی نیرومند بر سراسر جامعه اسلامی کنترل و نظارت عالیه داشته باشد، از آموزه های فقهی استنباط نمی شود ؟مگر قاعده «نفی سبیل »که در فقه در مواردی که شائبه ی نفوذ بیگانه در کیان مسلمانان و احتمال سلطه ی کفار و دشمنان و تضعیف نظام اجتماعی و تعدّی به حقوق و حیثیت مسلمانان وجود دارد ، همواره مورد تمسّک فقها نبوده است؟
آری ، اگر ابواب اجتماعی را از فقه جدا نموده و مجموعه آموزه های آن را به یک سلسله امور عبادی شخصی که ناظر به رابطه فرد با خدای تعالی است ، خلاصه نماییم ،ممکن است چنین دیدگاهی قابل طرح باشد . ولی روشن است که در این صورت قضاوت در مورد علم فقه را فقط به بخشی از آن ،مثل مباحث طهارت و صلاه و صوم منحصر نموده ایم، هر چند می توان گفت که احکام فردی و غیر اجتماعی نیز که متصدی اصلاح فردی است ،نهایتاً با اصلاح جامعه و تسهیل زمینه های رشد اجتماعی مرتبط خواهد شد .
از نگاهی دیگر،آیا می توان فقه را به علم کلاسیک حقوق ،و فقهای شیعه را به حقوقدانان تشبیه نمود و سپس نتیجه گرفت که «چون حقوقدان ها با رویی ترین لایه های ساخت و بافت اجتماعی سر و کار دارند »،پس فقها نیز این گونه اند؟ در حالی که دستورات فقهی ضمن این که مجموعه احکام برای فرد و جامعه است ،خود زیر مجموعه ای از معارف دینی است که خالق جهان و انسان آن ها را برای هدایت او در مسیر تکامل و سیر به سوی کمال نهایی الهی و درک مقامات قرب و لقای الهی پایه ریخته است و این با مقررات حقوقی که یک فرد حقوقدان با فعالیت ذهنی خود برای تنظیم روابط زندگی مادی در جامعه انسانی بر اساس مصالح پنداشته عقل بشری ترسیم می کند ،تفاوت اساسی دارد .
فقه،ریشه در دین دارد و نمی توان مجموعه به هم پیوسته آن را از هم گسست. این نگرش یک سویه سبب می شود که فقه را «سیستم محافظه کار» یا «عامل رکود » و یا «مخالف فرهنگ عاشورایی »تصور کنیم . در واقع ،این نگاه نه تنها نگرشی تک بعدی به دین است، بلکه گزینش یک جانبه بخشی از ابواب و فروعات فقهی و حذف بخش قابل توجهی از احکام در ابواب اجتماعی آن خواهد بود .
نهی از منکر و مبارزه مسلحانه
همچنین گفته شده است که امر به معروف و نهی از منکر ظرفیت آن را ندارد که از آن مبارزه مسلحانه بیرون کشیده شود و شاید در بیان علت این امر است که به شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر استناد شده است .(21)
باید گفت که چه لزومی دارد که ما از یک واجب دینی همچون «امر به معروف و نهی از منکر» -آن هم بخشی از آن که بیش تر به حوزه مسائل فردی و اخلاقی مربوط است -حتماً مبارزه مسلحانه را بیرون کشیم و تصور کنیم که اگر این فریضه ضرورتاً به مبارزه نینجامد ،نشانه سستی و ضعف فقه و یا لغزش فقها است ؟در صورتی که زمینه های مقاومت در برابر تعدی دشمن ظالم و پایداری و استقامت در برابر آن و استفاده از همه گونه امکانات مقابله آمیز ، حتی مبارزه مسلحانه با آن در مواقع ضروری، از احکام دیگر دین قابل استنباط است؛ بلکه حفظ دین و نظام مسلمانان رسالتی است که از اصل تشریع سرچشمه گرفته و وظیفه اولیه هر فرد مسلمان می باشد .
جمع بین دو دیدگاه
بنابر توضیحاتی که بیان شد ، می توان تقابلی را که در دیدگاه فقی تصور شده است ،این گونه رفع نمود که نگاه امام رحمه الله در بیان اهمیت این فریضه و بیان فقها در مشروط کردن آن به شرایط ،با هم منافاتی ندارند. حضرت امام رحمه الله و برخی فقهای دیگر ، به مسأله از دو زاویه جداگانه پرداخته اند که لزوماً به معنای تقابل دو دیدگاه نیست. شرایطی که برای امر به معروف و نهی از منکر از سوی فقها مطرح شده ، یعنی شناخت معروف و منکر ، احتمال تأثیر ،تکرار منکر و عدم وجود مفسده ،شرایط وجوب این فریضه است که از سوی امام نیز مورد تأیید است .(22) و گرنه در صورت عدم تحقق دو شرط نخست ،اصل تکلیف لغو می شود و اگر تکرار گناه محقق نشود ، یعنی خود عامل متوجه خطایش شود و آن را ترک کند ،
لزومی برای نهی وجود ندارد و در صورت وجود مفسده ،دلیل دیگری لازم خواهد بود تا در مقایسه اهم و مهم بتواند توجه ضرر و وقوع در مفسده را توجیه نماید ؛ اما حضرت امام علاوه بر بیان این فریضه در موضوعات مختلف و بیان شرایط آن ، به معروف ها و منکراتی نیز پرداخته اند که با قوام اصل شریعت و نظام اجتماعی دینی مرتبط است ؛ به عنوان مثال، با تحلیلی واقع بینانه از مصادیق منکرات در جامعه معتقد است که حکومت طاغوت بزرگ ترین منکرها است .
نهی از منکر کنید .بزرگ ترین منکر غلبه بر ما است ،این منکر را باید نهی کنید …الآن منکری بالاتر از این نیست که مصالح مسلمین را به خطر انداخته است. این وظیفه همه شما است که می خواهید برای خدا کار کنید .همه ما باید این دشمنی را نهی کنیم و وحدت اسلامی را شعارمان کنیم .(23)
طبیعی است که برای نهی از این منکر و مقابله با آن، تمهید مقدمات فراوانی لازم است و در صورت عمل به این فریضه،باید ملتزم به ضرر و زیان های قابل توجه در جان ها و مال های مسلمانان بود . اما اهمیت این مسأله به قدری زیاد است که نه تنها این گونه تحمل ضرر را توجیه می کند ،بلکه به کارگیری تمام توان ، حتی بذل جان را در راه تلاش برای جلوگیری از طاغوت ،واجب شرعی و وظیفه هر انسان مسلمان تلقی می کند .دلیل این مهم ،نصوص قرآنی و سیره ی انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام است .
ایشان در مورد منکراتی که اصل اسلام را هدف گرفته است، می فرمایند :
ما مکلّفیم که در مقابل یک همچو ظلمی که در آستانه ی این است که اسلام را وارونه کند و کج فهمی ها اسلام را صدمه بزنند ،ما می خواهیم که در مقابل یک همچو بدعت هایی اظهار نظر بکنیم ،چه غالب بشویم و چه نشویم.(24)
روشن است که استنکار این گونه امور ضرورتی تام دارد و در این مهم، محاسبه احتمال تأثیر و چگونگی انفعال و تأثر طرف، شرط عمل نیست .حضرت امام رحمه الله در این مسأله به سیره ی حضرت سیدالشهداء استشهاد می فرمایند که آن حضرت با آن که می دانست که با افراد کم در مقابل خصم پیروز نخواهد شد ، ولی از پیگیری هدف صرف نظر ننمود :
یک آدم ظالمی است که بر مقدرات یک مملکت بدون حق تسلط پیدا کرده است . این که حضرت ابی عبدالله -علیه السلام -نهضت کرد و قیام کرد با عدد کم در مقابل این، برای این [بود ] که گفتند تکلیف من این است که استنکار کنم از این.نهی از منکر کنم . اگر یک حاکم ظالمی بر مردم مسلّط شد ، علمای ملت دانشمندان ملت باید استنکار کنند، باید نهی از منکر کنند ؛
در عین حال که می دانست ،یعنی به حسب قواعد هم معلوم بود ،به حسب قواعد هم یک عده کمی … یک عدد بسیار کم هفتاد -هشتاد نفری، هفتاد و دو نفری ماند ؛ در عین حال او تکلیف می دید برای خودش که باید او با قدرت مقاومت کند و کشته بشود تا به هم بخورد این اوضاع،تا رسوا بکند ! این قدرت را با فداکاری خودش و این عده ای که همراه خودش بود .(25)
بنابراین، نهی از منکراتی که اندک کوتاهی در برابر آن موجب صدمه رسیدن به دین خواهد بود، بر همگان واجب است و وجوب آن منوط به برآورد میزان نتیجه نیست. این امر با شرایطی که برای وجوب فریضه در شرایط عادی دیده شده است ،منافاتی ندارد .
نتیجه گیری
اساساً در یک برآورد کلی باید گفت که همه فقه برای حفاظت و پاسداری از دین است و اگر دین تضعیف شود، نوبت به تثبیت احکام فرعی نمی رسد .احکام دینی نیز مجموعه ای مرتبط و به هم پیوسته است که فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر نیز یکی از آن ها بوده و با تحقق شرایط وجوب آن، عملی می گردد ؛اما اگر در جامعه ای منکراتِ ریشه ای مثل حکومت طواغیت پیدا شود ، مقابله با آن ، نه تنها از باب وجوب امر به معروف و نهی از منکر ،بلکه از فلسفه ی اساسی پیدایش دین و تشریع و ارسال رسل محقق می شود و سراسر معارف دینی و نیز دلیل مستقل عقلی ،مؤید این ضرورت خواهد بود .حضرت امام رحمه الله می فرماید :
سازش با ظالم ، یعنی این که دست ظالم را باز کن تا ظلم کند. این خلاف رأی تمام انبیاست. انبیای عظام تا آنجا که توانستند ،جدیت کردند که ظلم را از این بشر ظالم بزدایند به موعظه ،به نصیحت، به امر به معروف ، به نهی از منکر.(26)
افزون بر این ،دستورات اکید دیگر مانند جهاد و یا دفاع از فرد ، جامعه ،حقوق افراد ،حیثیت مسلمانان و سرزمین اسلامی نیز مکمل این وظیفه دینی خواهد بود .
نکته دیگری که در موضوع بحث امر به معروف و نهی از منکر از نگاه امام رحمه الله حایز اهمیت است ، ایمان و اعتقاد باطنی ایشان به حصول نتیجه است که طبیعتاً نقش مؤثری در اقدام به مبارزه و پیگیری مستمر آن تا تحقق پیروزی ایفا نموده است .(27)
جستجوی زوایای حرکت امام رحمه الله در برهه های گوناگون مبارزه ،پرده
از این واقعیت می گشاید که ایشان به ثمره ی نهضت باوری عمیق داشتند . همچنین با دیدی فراخ نتیجه را تنها در تحقق پیروزی ظاهری و تشکیل حکومت اسلامی ندیده،بلکه با نگاه بلند خویش پیش بینی آینده دوری را می کردند که مقدمات آن باید از هم اکنون فراهم آید. به اعتقاد ایشان اگر دستیابی به حکومت عدل در زمان نزدیک هم میسر نشود، خود انجام وظیفه و عمل به تکلیف ، هر چند به کشته شدن و ناکامی ظاهری بینجامد ، تأثیری شگرف و نهادینه در بیداری مسلمانان و ترسیم زوایای پنهان مسیر حرکت به نسل های آینده و آشنا ساختن آن ها با اصول خدشه ناپذیر اسلام ناب بر جای خواهد گذارد که شکوفه های این جنبش ممکن است در نسل های آینده رخ نموده و ثمره ی این آگاهی در دوران های بعدی به بار بنشیند .(28)
ایشان بر این عقیده بودند که حرکت سید الشهدا علیه السلام هر چند منجر
به شهادت و نابودی ظاهری آن حضرت علیه السلام و اصحابش گردید ،اما نقطه آغازین تلاش و مبارزه تمام حق جویان عالم شد که این خود ثمره ای مهم و ارزشمند برای این گونه حرکت شهادت طلبانه محسوب می شود .
ضمیر روشن و اطمینان و سکینه ی درونی این شخصیت بی نظیر عالم اسلام و فقیه برجسته عرصه علم و فقاهت باعث شده بود که با عنایت خاص ربوبی از بصیرتی بی بدیل بهره مند شود. از این رو، پیامدهای مخفی و پوشیده ی حرکت را که به نظر بسیاری از بزرگان مخفی بود ، با دیدی دورنگر و تیزبین و صائب در می یافت و با شناخت وظیفه و پیش بینی نتیجه ،بی مهابا و با اراده ای پیراسته از شک و تردید وارد صحنه ی عمل می شد . همین ایمان استوار و خلل ناپذیر آن رادمرد بود که خیل عظیم حمایت مردمی مسلمانان جان به کف را به بار نشاند .
از این منظر است که وثوق و اعتماد اساسی حضرت امام به مردم و اطمینان به جانبداری و حمایت آن ها معنا پیدا می کند .طمأنینه ای که در جریان حرکت از آن مرد پیشتاز میدان مبارزه سرچشمه می گرفت ،به صورتی مستمر روح شادی و نشاط را در سخت ترین لحظات مبارزه به روح و روان خیل مشتاقان حاضر در صحنه که آماده جان فشانی بودند ، می دمید .
در سایه ی این ایمان باطنی حضرت امام رحمه الله به مردم بود که ایشان و با اعتقاد تام به پشتیبانی مردمی ،نهضت را هدایت می نمود و در حالی که دیگر رهبران به حمایت وسیع توده ای در شرایط دشوار امیدوار نبودند ، امام با ایمان و اتکای به مردم، همیشه به آن ها وابسته و دلبسته بودند و
واقعاً خود را برای خدمت به مردمی که سرا پا عشق به حرکت بودند، وقف کرده بودند.پر واضح است که این امر از جایگاه ویژه ای در اقدام به انجام تکلیف شرعی «امر به معروف و نهی از منکر» از سوی امام برخورداراست .اگر اندک شبهه ای در مسأله پشتیبانی مردمی در رهبری حرکت پدید آید، چه بسا به صورتی طبیعی به چاره اندیشی های محافظه کارانه در مقاطع پر مخاطره دچار شود و حرکت را از پویایی بیندازد .
گفتگوی حضرت امام با آیه الله حکیم
در اینجا مناسب است به جریان ملاقات حضرت امام خمینی رحمه الله به آیه الله العظمی سید محسن حکیم رحمه الله در سال 1344ش اشاره شود که به خوبی و این دو ویژگی امام ،یعنی اطمینان به نتیجه -اعم از نتیجه ظاهری یا دستیابی به حکومت و نتیجه پنهانی مثل آثار قیام ابا عبدالله الحسین علیه السلام -و ایمان به حمایت مردمی حکایت می کند.
حضرت امام بعد از گذراندن ایام تبعید در بورسای ترکیه در مهر ماه 1344ش وارد شدند . بعد از چند روز اقامت در کاظمین و سامرا و کربلا به شهر نجف منتقل شدند .روزهای نخست ورود ایشان به نجف مثل آقای خویی رحمه الله، آقای شاهرودی رحمه الله و آقای حکیم رحمه الله به دیدار امام آمدند . متعاقب آن، امام به جهت مریضی آیه الله حکیم رحمه الله به بازدید ایشان می روند .در این جلسه که در تاریخ 27مهرماه 1344ش در منزل آیه الله العظمی حکیم رحمه الله انجام شده،گفتگویی
آموزنده و صریح بین امام و آیه الله حکیم صورت گرفت که در آن زمان انعکاس وسیع به خود گرفت. قضیه از این قرار بود که امام از ایشان می خواهند که برای مقداری تغییر آب و هوا و تنوع به ایران بروند و همچنین اوضاع اسفبار مملکت را از نزدیک مشاهده کنند .
حضرت امام: … در زمان مرحوم بروجردی عدم اقدام ایشان را علیه دولت جابره حمل به صحت می کردم و می گفتم مطالب را به ایشان نمی رسانند . نسبت به جنابعالی هم این طور معتقدم که فجایع حکومت ایران را به سمع شما نمی رسانند و الا شما هم ساکت نمی ماندید … لذا اگر شما تشریف ببرید ایارن طبیعتاً مطلع می شوید از اوضاع ایران و مسائلی که می گذرد .
بعد اشاره می کنند به جشن هایی که برای بیست و پنجمین سال سلطنت شاه در ایران گرفتند و حضور مختلط 400 دختر با آن وضع زشت و زننده و در لابه لای آن ها هم 800پسر با قیافه های خاص که طبیعتاً یک دهن کجی به اسلامیون و حوزه های علمیه و دین و مذهب بوده است ،چنین مسائلی در ایران به عنوان یک کشور اسلامی می گذرد …
آقای حکیم: …چه می شود که ؟چه اثری دارد ؟
حضرت امام :قطعاً اثر دارد .ما با همین قیام ،تصمیمات خطرناک دولت را متوقف کردیم .چطور اثر ندارد ؟ اگر علما اتحاد داشته باشند ، قطعاً مؤثر است … ما اثراتش را در این مدت دیده ایم .خیلی از کارهایی را که دولت و رژیم بر خلاف اسلام می خواسته بکند ،وقتی که علما
اعتراض و مخالفت کرده اند و مردم هم حمایت کرده اند ،این کارها را متوقف کرده است و روند و سرعتش کند شده .این خودش اثر است .
آقای حکیم :اگر احتمال عقلایی نیز داشته باشد و از طریق عقلایی اقدام شود ، خوب است .
حضرت امام :منظور ما اقدام عاقلانه است و اقدام غیر عاقلانه اصلاً مورد بحث نیست .مقصودم اقدام علما و عقلای ملت است .
آقای حکیم :[اگر ]اقدام حاد کنیم، مردم از ما تبعیت نمی کنند .مردم دروغ می گویند .آن ها پی شهوتند. برای دین سینه چاک نمی کنند .
حضرت امام :چطور مردم دروغ می گویند ؟ این مردم که جان دادند ، زجر دیدند ،حبس کشیدند، تبعید شدند ، اموالشان به غارت رفت. چطور مردم بقال و عطار سر محل که سینه جلو گلوله دادند، دروغ می گویند ؟
آقای حکیم :تبعیت نمی کنند .مرید شهوات و اغراض دنیوی هستند . اگر قیام کنیم و خونی از بینی کسی بریزد، سروصدایی بشود ، مردم به ما ناسزا می گویند و سر و صدا راه می اندازند .باعث می شود که مردم از اسلام و دین و روحانیت زده می شوند .
حضرت امام :اتفاقاً درست به عکس است .مردم در پانزده خرداد جوانمردی و صداقت خود را نشان دادند .ما که قیام کردیم ، از احدی جز مزید احترام و سلام و دست بوسی ندیدم و هر که کوتاهی کرد، حرف سرد شنید و مورد بی ارادتی مردم واقع شد . بر اثر مخالفت و مبارزه علما و روحانیون ما احساس می کنیم که مردم بیش از گذشته به ما احترام می گذارند و اظهار علاقه و محبت می کنند .
بعد امام رحمه الله یک داستانی را برای آقای حکیم نقل می کنند :
در تبعید ترکیه به یکی از دهات ترکیه رفتم [امام بعضی از اوقات در «بورسا» از منزل بیرون آمده و در اطراف شهر می رفتند و قدم می زدند. از جمله به یکی از روستاها رفته بودند و از ماشین پیاده شده و مقداری با همراهانشان داخل روستا حرکت می کنند .روستایی ها وقتی می ببینند که دو سه تا شخصیت ناشناس آمده اند – که از قیافه و هیئت ظاهری امام روشن بود که یکی از شخصیت های بزرگ است – دور ایشان جمع می شوند و امام از آن ها در مورد وضعیت دینی آنجا سؤال می کنند ] اهالی آن ده گفتند : وقتی آتاترک مشغول عملیات ضد دینی خود شد، علمای ترکیه جمع شدند و به اتفاق علیه تصمیمات وی اقدام کردند . آتاترک ده را محاصره و چهل نفر از علمای ترکیه را به قتل رسانید . من شرمنده شدم .پیش خود فکر کردم که این ها اهل سنت هستند و آن روحیات و مسائل ارزشی که شیعه دارند ،آن ها ندارند ؛ ولی وقتی خطر را به دین اسلام نزدیک می بینند ،چهل نفر کشته می دهند. ولی علمای شیعه در این خطر عظیمی که بر دیانتمان وارد آمده، خون از دماغمان نیامد ؛نه از دماغ من و نه شما و نه دیگری .واقعاً جای خجالت است .
آقای حکیم :چه فایده ای دارد ؟ بایستی احتمال اثر بدهیم .کشته شدن چه اثر دارد ؟ فرض کنید آمدند و مبارزه کردند و منجر شد به یک چنین حوادثی ،خشونت و خونی هم از دماغ کسی آمد .چه اثری دارد ؟
حضرت امام :عملیات ضد دینی دو جور است :یکی مثل رضا خان بی دینی می کرد و می گفت :من می کنم و نسبت به شرع نمی دهم .البته
موضوع اقدام علیه او از باب نهی از منکر بود؛ ولی شاه فعلی هر عملی ضد قرآن و مذهب می کند و می گوید : «از دین است و نظر قرآن چنین است .من از قرآن کریم می گویم». این بدعت عظیم که به اساس دیانت لطمه وارد می کند .قابل تحمل نیست . باید جانبازی کرد . بگذارید تاریخ ثبت کند که وقتی دین مورد حمله واقع شد ، عده ای از علمای شیعه قیام کردند و دسته ای از آن ها کشته شدند .
آقای حکیم :تاریخ چه فایده ای دارد؟ باید اثر داشته باشد .
حضرت امام :چطور فایده ندارد ؟ مگر قیام حسین بن علی علیه السلام به تاریخ خدمت مؤثری نکرد ؟ و چه بهره بزرگی از قیام آن حضرت می گیریم .
آقای حکیم :
راجع به امام حسن علیه السلام چه می فرمایید ؟ایشان که قیام نکردند؟
حضرت امام :اگر امام حسن هم به اندازه شما مرید داشت ، قیام می کرد .در اول امر قیام کرد ، دید مریدها فروخته شده اند .لذا فتح نکرد ؛ اما شما در تمام ممالک اسلامی مقلّد و مرید دارید .
آقای حکیم :من که نمی بینم کسی را داشته باشم که اگر اقدامی کردیم، تبعیت نمایند .
حضرت امام :شما اقدام و قیام کنید. من اولین کسی خواهم بود که از شما تبعیت خواهم کرد و دنبال شما حرکت می کنم و شما مطمئن باشید که مردم حمایت می کنند.
آقای حکیم :لبخند و سکوت .(29)
تفاوت این دو دیدگاه را در اتکا و اعتماد به حمایت مردمی و پشتیبانی نیروی عظیم ملت که در مناظره ی فوق در میان این دو فقیه بزرگ مشهور است، همچنین می توان از مقایسه نظر امام با اظهار نظری که یکی از بزرگان معاصر امام نقل شده است، دریافت کرد . ایشان در پاسخ به اعتراض روحانیون انقلابی ،علت اقدام خویش در مقابل رژیم طاغوت را چنین عنوان کرده است:
الآن وضع طوری است که ما قدرت مبارزه نداریم .اگر در صحن [حضرت معصومه ] یا میدان آستانه ،عَلَم کفر بلند کنند ، ما کاری نمی توانیم بکنیم .(154)
نتیجه سخن
دو مورد یاد شده از این جهت از میان خاطرات فراوان گلچین و ذکر گردید که روشن شود حضرت امام رحمه الله هم به ثمره ی نهی از منکر باور داشت و هم خود فایده حرکت را فراتر از نتیجه ی ظاهری آن می دید .به صورت خلاصه می توان در جمع بندی نظر امام در فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر و اشتراط آن به شرایط وجوب موارد زیر را نتیجه گیری نمود :
1.در عمل به این فریضه و تشخیص موارد وجوبی آن ، لازم است نتایج متصور و مختلف آن را در بخش های مختلف سنجید .نمی توان با برآورد عدم ترتب تأثیر در نگاه اوّلیه ، از خود رفع تکلیف کرد و از تعهد به عمل به فریضه شرعی «نهی از منکر » خصوصاً در منکرات زیربنایی ، شانه خالی کرد .
2.نتیجه عمل در همه موارد ملموس و آشکار نیست .چه بسا ثمرات فراوانی در عمل به این فریضه نهفته است که شکست ظاهری نمی تواند از اهمیت آن ها بکاهد؛ چون هدف انجام تکلیف است. هر چند این عمل به جلوگیری مستقیم از منکر منجر نشود؛ اما تأثیراتی در آینده بر این اقدام متصور است که از جمله آنها حفظ شریعت و آگاهی نسل های آینده
است؛ در حالی که سکوت ، خصوصاً از طرف علما ، ممکن است نمایی از تأیید و تسلم در برابر خلاف کاری ها را به صورت سنت سیئه در دین جایگزین سازد .
3.اگر زمامداری در صدد بدعت در شریعت باشد ،یعنی منکرات را به عنوان این که معروف است ترویج نماید و خلاف کاری های خویش را به دین نسبت دهد ، مقابله با آن – که احیاناً برخی شبهه تحقق شرایط آن را داشته باشند – نه تنها از باب نهی از منکر واجب است ، بلکه دفاع از حریم دین ، وظیفه همگانی است و بر علمای اسلام است که اظهار علم خویش نموده و بدعت گذاری ها را برای مردم روشن نمایند تا توطئه زمامداران فاسد سبب نشود که رفته رفته آیین زلال محمدی منحرف گشته و غبار تحریف و خرافه بر چهره منور دین سایه افکند .این مطابق مشی حضرت سید الشهداء علیه السلام است که آن حضرت اقدام خویش را هیچ گاه به تصور امکان دستیابی به پیروزی و غلبه ظاهری بر خصم توجیه ننمود ؛ بلکه با وجود علم به شهادت ،در این ورطه خطرناک وارد شد .
4. وظیفه علمای دین این است که همچون دیده بانی خبیر و بصیر، بر مصدر پاسبانی از معارف شریعت نشسته و با نگاهی نافذ و جستجوگر به دنبال رفتار زمامداران باشند .لازم است که علما در جامعه حضوری فعال داشته باشند تا هر گونه تخلف از شریعت را رصد نمایند .افراد عامل به منکرات تلاش خواهند که علما را از آگاهی بر خلاف کاری ها دور کنند .این وظیفه متوجه فقها است که موانع عدم دسترسی به واقعیات جامعه را برطرف ساخته وخود مستقیماً بر آنچه اتفاق می افتد ،نظاره گر باشند .
پی نوشت ها :
1. 125.در جستجوی شناسایی نقش «فریضه امر به معروف و نهی از منکر »در شکل دهی به ساختار بندی جامعه اسلامی،برخی کارکرد این فریضه در اسلام را با اصول حاکم با جوامع دموکراتیک غربی منطبق می دانند ؛ به عنوان مثال ، میرزا خان مستشارالدوله (متوفای 1313.ق)معتقد است که اصل آزادی بیان و قلم که یکی از سودمندترین قوانین جوامع اروپایی است ،در اسلام با «امر به معروف و نهی از منکر »تطبیق می کند .میرزا ملکم خان (متوفای 1326.ق )نیز «آزادی بیان و قلم »را با این فریضه ی اسلامی مرتبط دانسته و می گوید :«همین آزادی که همه ی ملت های متمدن آن را شالوده و پایه می شناسند، شالوده ای است که مسلمانان برای سراسر جهان در دو عبارت «امر به معروف و نهی از منکر » بنیاد نهاده اند .حقوق موضوع، از این آشکارتر چه چیزی را اعلام داشته است ؟»
برخی نیز تشکیل احزاب سیاسی را ،راه تازه ای برای اجرای اصل «امر به معروف و نهی از منکرمی دانند .عده ای نیز تضمین اجرایی برای عملی شدن حقوق بشر را از آیات مربوط به اصل «امر به معروف و نهی از منکر »استفاده می کنند .(ر.ک:شایست و ناشایست در اندیشه ی اسلامی ،ص302-306)
2. 126.در خصوص بررسی نقش «امر به معروف و نهی از منکر »در پیدایش انقلاب اسلامی ،ر.ک:مطالعه تطبیقی تئوری انقلاب تروتسکی با انقلاب اسلامی ایران (پایان نامه )،ص47به بعد .
3. 127.نظریه های دولت در فقه شیعه ،ص24.
4. 128.به بیان دیگر ،شرایط مزبور ، به ویژه شرط دوم و چهارم به وضوح مستعدّ تفاسیر تسلیم طلبانه و سکوت گرایانه است .(ر.ک:تقیه و امر به معروف و نهی از منکر،ص100)
5. 129.در مورد شرایط چهارگانه وجوب امر به معروف و نهی از منکر ،به فصل پنجم نوشتار حاضر مراجعه شود .
6. 130.تحریر الوسیله ،ج1،ص449، مسأله 6.
7. 131.برخی از محققان دیدگاه امام، این موضوع را با نظر صاحب جواهر رحمه الله مقایسه و نتیجه گیری کرده اند که اصل در مسأله ی «پرهیز از القای نفس به تهلکه» این است که انسان از هر گونه عامل هلاکت دوری گزیند. بنا به نظر صاحب جواهر رحمه الله مقتضای نهی ،وجوب اجتناب و دوری از هلاکت است ؛در حالی که حضرت امام در مواردی حتی بذل نفس را واجب می داند تا چه رسد به وقوع در ضرر و یا حرج کمتر از بذل نفس .
همچنین آقای هاشمی رفسنجانی در بحثی درباره الگوگیری انقلاب اسلامی از عاشورا ،مبنای فقهی حضرت امام خمنی رحمه الله در بای «امر به معروف و نهی از منکر»را با مبنای صاحب جواهر مقایسه کرده و دیدگاه حضرت امام رحمه الله در باب ترجیح «حفظ اسلام و شعائر آن »بر «حفظ نفوس و پرهیز از القای در تهلکه» را مبنای فکر پیدایش انقلاب اسلامی و عامل موجه بذل نفوس در راه تحقق اهداف عالیه آن می داند .(ر.ک:روزنامه جمهوری اسلامی ،مصاحبه با هاشمی رفسنجانی 1381/12/17،.ر.ک :مجله حضور ،مقاله :«عاشورا در فقه »سید ضیاء مرتضوی ،ش19، ص124؛ ر.ک:عاشورا در فقه (ارزیابی دیدگاه فقهی امام خمینی رحمه الله و دیگر فقیهان درباره قیام سیدالشهداء )،حضور ،ش19، ص124به بعد ؛بازتاب عاشورا در فقه سیاسی شیعه ،فصلنامه حکومت اسلامی ،ش1،ص108.
8. 132.تحریر الوسیله ،ج1،ص449، مسأله 7.
9. 133.همان ،ص450،مسأله 8.
10. 134.همان ،مسأله 9.
11. 135.همان ،مسأله 10.
12. 136.هملان ،مسأله 11.
13. 137.ر.ک:هما ن ،ص453،مسأله 3.
14. 138.همان ،ص454،مسأله 4.
15. 139.همان ،مسأله 5-6.لازم به یادآوری است که ایشان علاوه بر توصیه بر علمای اسلام برای ترک مراوده با ظلمه ،مردم را نیز از ارتکاب این منکر بر حذر داشته و ترک مراوده با مرتکبان آن را لازم می دانند :
«کسانی که ترویج مقاصد را می کنند و کمک به جشن ها و معاصی و ظلم آن ها می کنند، از قبیل بعض تجار و کسبه ،لازم است بر مسلمانان که آن ها را نهی کنند و اگر تأثیر نکرد ،از آن ها اعراض کنند و با ان ها معاشرت و معامله نکنند »._رساله توضیح المسائل ، ص453،مسأله 2812)
16. 140.ترجمه تحریر الوسیله ،ج1، ص547،مسأله 15.
17. 141.کشف اسرار ،ص227.سپس ایشان مواردی از این ضرورت را با نقل کلامی از شیخ انصاری رحمه الله چنین می فرماید :
«شیخ بزرگوار می گوید :دو چیز جایز می کند والی شدن از طرف ظالمان را یکی قیام کردن بر مصالح بندگان خدا و در این مسأله ظاهراً خلافی نیست .چنانچه بعضی گفته اند:داخل شدن در کارهای سلطان ظالم جایز است، اگر بتواند انسان حقی را به صاحبش برساند ،به اجماع علما و حدیث صحیح و گفته ی خدا که درباره ی یوسف پیغمبر است که می گوید :(و اجعلنی علی خزائن الأرض ).پس شیخ بزرگوار روایاتی نقل می کند… از جمله روایتی که از حضرت صادق سؤال می شود که یکی از دوستان آل محمد در امر دیوان داخل است و در زیر رایت آن ها کشته می شود .حال این چطور است ؟ جواب می دهد که خدا او را با نیت او محشور می کند .و از رجال کشی در احوالات محمد بن اسماعیل بن بزیع که از بزرگان اصحاب ائمه است و در دولت منصور داخل است ،یک حدیث از موسی بن جعفر نقل می کند که از اشخاصی که در دربارهای سلاطین ستمگر واردند و برای اصلاح حال کشور و توده قدم بر می دارند ،به قدری تعریف و تمجید کرده است که انسان را متحیر می کند .
می گوید :این ها حقیقتاً مؤمنند ،این ها محل نور خدا هستند در زمین، اینها نور خدا هستند در توده ،نور این ها برای اهل آسمان روشنی می دهد همچون ستارگان درخشان که برای اهل زمین نور پخش می کنند،بهشت برای آنان خلق شده و آنان برای بهشت .
پس از آن که شیخ بزرگوار این روایات را نقل می کند ،داخل شدن در عمل سلاطین گاهی هم واجب است و آن در وقتی است که امر به معروف و نهی از منکر واجبِ، توقف به آن داشته باشد .»(همان ،ص227-228)
18. 142-ترجمه تحریر الوسیله ،ج1، ص548-549،مسأله 7.
19. 143.همان ، ص549،مسأله 8.باید توجه داشت که فتوای حضرت امام رحمه الله در این مسأله با فتوای مرحوم شیخ طوسی رحمه الله در النهایه شباهت دارد .ایشان می فرمایند :
«پذیرفتن ولایت از طرف سلطان عادلی که امر به معروف و نهی از منکر می کند و هر چیزی را بر جای خویش می نهد ،جایز و به جا است و گاه ممکن است به حدّ وجوب برسد ؛ چرا که از این طریق امکان امر به معروف و نهی از منکر فراهم می شود. در صورتی که سلطان ،ظالم باشد، ولی انسان علم و یا احتمال قوی داشته باشد که با همکاری با او می تواند اقامه ی حدود امر به معروف و نهی از منکر کند …مستحب است که چنین نماید ».(النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی ،ص356).
20. 144.از شاهد قدسی تا شاهد بازاری (عرفی شدن دین در سپهر سیاست )،ص228.
21. 145.همان .
22. 146.ر.ک:تحریر الوسیله ،ج1، ص442.
23. 147.صحیفه امام ،ج7،ص187.
24. 148.همان ،ج13،ص138.
25. 149.همان ،ج5،ص162.
26. 150.همان ،ج17،ص500.
27. 151.حضرت امام رحمه الله در جریان انقلاب اسلامی همواره به گونه ای عمل می کردند که گویی قبلاً انقلاب اسلامی محقق شده و پیروز گشته است.به اذعان همه ی نزدیکان ایشان،در سخت ترین شرایط نهضت کوچک ترین تزلزلی در اراده ی مصمم ایشان مشاهده نشد .گویی قضایا را تمام شده می دیدند .مهندس بازرگان که در تاریخ 1357/7/30در پاریس خدمت امام رسیده و بر اساس تحلیل ذهنی خود ،سیاست گام به گام مثل استفاده از راه های قانونی و تشکیل مجلس مؤسسان برای تغییر رژیم و عدم تعرض به قدرت های بزرگ مثل آمریکا را به امام توصیه می کند ،به تعبیر خودش از خونسردی و بی اعتنایی «ماتش» می برد و از امام در مورد چگونگی اوضاع سؤال می کند .
امام رحمه الله در پاسخ می فرمایند :شاه که رفت و به ایران آمدم… دولت را انتخاب خواهم کرد. پاسخ امام رحمه الله به قدری برای مهندس بازرگان غیر منتظره بود که اذعان می کند که: سکینه و اطمینان ایشان به موفقیت نزدیک، مرا به تعجب و تحسین انداخت. مثل این که قضایا را انجام شده و حل شده دانسته… .(شصت سال خدمت و مقاومت (خاطرات مهندس بازرگان )،ج2،ص256-257)
28. 152.در ورای این برآورد ، حضرت امام رحمه الله بر اساس باطن و تعالی روحی به مرتبه ای رسیده بودند که با قدرت خارق العاده آینده های دور برای ضمیر آگاه ایشان ،روشن بود .این موهبت علاوه بر بصیرت درونی آن شخصیت عظیم ،بر برخی از حمایت ها و هدایت های غیبی خصوصاً از ناحیه ی مقدسه ی حضرت بقیه الله الاعظم -ارواحنا له الفداء -استوار بود .
خاطره ذیل که کاشف از این گونه ارتباط و دریافت ویژه است ،قابل توجه است :
مرحوم آقای سید محمد کوثری نقل می کند که یک روز من در منزل آقای فاضل لنکرانی ،از استادان حوزه علمیه قم ،بودم و یکی از فضلای مشهد هم آنجا بودند .ایشان به نقل از یکی از دوستانشان تعریف کردند که در نجف اشرف خدمت امام بودیم و صحبت از ایران به میان آمد .من گفتم که این چه فرمایش هایی است که در مورد بیرون کردن شاه از ایران می فرمایید؟یک مستأجر را نمی شود از خانه بیرون کرد .آن وقت شما می خواهید شاه مملکت را بیرون کنید ؟امام سکوت کردند .من فکر کردم شاید عرض مرا نشنیده اند .سخنم را تکرار کردم .امام برآشفتند و فرمودند :فلانی چه می گویی؟مگر حضرت بقیه الله امام زمان صلوات الله علیه به من نستجیر بالله خلاف می فرماید ؟ شاه باید برود ! (پا به پای آفتاب ، ج5،ص172).
29. 153.این خاطره ها توسط افراد متعددی که در جلسه ملاقات حضرت امام با آیه الله حکیم حضور داشته اند ،نقل شده است. با توجه به این که گفته ضبط نشده بوده است ،برخی تفاوت ها در نقل های مختلف وجود دارد .اما مضامین همه آن ها تقریباً یکنواخت است (ر.ک:فصلنامه بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران ،ش33-34، ص70-75؛همان ،ش31-32، ص112-114،خاطرات دکتر محمد صادقی )
آقای دکتر صادقی بعد از ذکر ماجرا ادامه می دهد :
«وقتی ما از بازدید آمدیم بیرون ، رفقا دور ما را گرفتند و گفتند جریان چی بود ؟من رفتم منزل آقای خویی و جریان را مفصل و کلمه به کلمه نقل کردم و آقایانی که از من سؤال کرده بودند ،نوشتند و پخش شد».
(ر.ک:نهضت امام خمینی ،ج2، ص221-223؛مقاله ی :«امام خمینی و احیاء اصل امر به معروف و نهی از منکر»،مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی و احیاء تفکر دینی ، ص476-478)
نویسنده ی این مقاله در پی نوشت ها آورده است :
ارائه مقاله مذکور در تاریخ 1377/3/13در کنگره امام خمینی و احیاء تفکر دینی که آیه الله سید محمد باقر حکیم نیز در هیئت رئیسه حضور داشتند ،توضیحات سودمند ایشان را به دنبال داشت که ضمن شهادت دادن به صحت این گفتگو ،با واسطه یکی از بزرگان از حضرت امام نقل کردند که امام فرمودند :
ما ابتدا به مرحوم آقای حکیم انتقاد داشتیم که چرا حرکت نمی کنند ؛ ولی بعداً که وضع مریدهای ایشان را در عراق دیدیم و متوجه شدیم که ایشان را تنها گذاشته و یاری نکردند ،فهمیدیم که حق با ایشان بوده است ».
30. 154.دوران مبارزه ،ج1،ص189.
منبع: امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی/ 14، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) -دفتر قم 1387: چاپ و نشر عروج