چرا ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب شد؟
ذهبی در «تاریخ الاسلام»(1) می نویسد:
ابوبکر امتیازاتی داشت که به موجب آن به عنوان خلیفه معین شد، از جمله:
1) نماز ابوبکر در بیماری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وقتی که در بستر بیماری بود، ابوبکر را به جای خود برای اقامه نماز جماعت به مسجد فرستاد.
روایات نماز ابوبکر در بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
مسلم در صحیح خود از «عایشه» این گونه روایت می کند:
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد خانه من شد، فرمود:
«بگویید ابوبکر با مردم نماز بگزارد. گفتم: یا رسول الله! ابوبکر مردی رقیق القلب و دل نازک است و هرگاه قرآن بخواند نمی تواند از گریه خودداری کند، ای کاش غیر ابوبکر را فرمان می دادی… دو یا سه بار این سخن را تکرار کردم و او فرمود: باید ابوبکر با مردم نماز بگزارد. شما همراهان یوسفید».(2)
و در حدیث دیگر می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که سنگین شد، فرمود:
«آیا مردم نماز گزارده اند؟ ما گفتیم، نه، آنان منتظر شما هستند… پس خود را شستشو داد و خواست تا برخیزد که از هوش رفت و سپس به هوش آمد و فرمود:
آیا مردم نماز گزارده اند؟ نه یا رسول الله! آنان منتظر شما هستند.
گوید: مردم در مسجد نشسته و منتظر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند تا نماز عشاء بگزارند که رسول الله ابوبکر را فرستاد تا با مردم نماز بگزارد. و ابوبکر که مردی رقیق القلب و دل نازک بود، گفت:
عمر! تو با مردم نماز بگزار. عمر گفت تو به این کار سزاوارتری.
پس ابوبکر در آن ایّام با آنان نماز بگزارد. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله احساس سبکی کرد و با تکیه به دو مرد که یکی از آنان عباس بود برای نماز ظهر بیرون آمد. همین که ابوبکر او را دید خواست او پس رود که رسول خدا صلی الله علیه و آله به او اشاره کرد واپس مرو و به آن مرد دستور داد او را در کنار وی بنشانند.»(3)
در حدیث دیگری می گوید:
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در بیماری که منجر به فوتش شد، فرمود:
«بگویید ابوبکر با مردم نماز بگزارد. گفتم: ابوبکر اگر در جای شما بایستد از شدّت گریه چیزی به گوش مردم نرساند. فرمود: بگویید ابوبکر با مردم نماز بگزارد. پس به حفصه گفتم: تو بگو ابوبکر از شدّت گریه چیزی به گوش مردم نرساند، ای کاش عمر را فرمان می دادی. فرمود: همراهان یوسف! بگویید ابوبکر با مردم نماز بگزارد. حفصه رو به من کرد و گفت: من هیچ گاه از تو خیری ندیدم».(4)
احمد بن حنبل در مسند می گوید:
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در خانه میمونه بود که به عبدالله بن زمعه فرمود:
«به مردم بگو نماز بگزارند. او عمر بن خطاب را دید و گفت: ای عمر! با مردم نماز بگزار. او با مردم به نماز ایستاد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم صدایش را که بسیار بلند بود شنید و فرمود: آیا این صدای عمر نیست؟ گفتند: بلی. فرمود: خداوند جلیل و عزیز و همه مؤمنان این را نمی پذیرند، بگویید ابوبکر باید نماز بگزارد. تا آن جا که گوید:
او مردی رقیق القلب و دل نازک است، و سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: شما همراهان یوسفید».(5)
و در حدیث دیگری عایشه می گوید:
«هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیمار شد، (همان بیماری که به فوت او انجامید). بلال آمد تا از وقت نماز آگاهش نماید، فرمود: بگویید ابوبکر با مردم نماز بگزارد. تا آن جا که فرمود: شما همراهان یوسفید. پس نزد ابوبکر فرستادیم و او با مردم به نماز ایستاد که پیامبر صلی الله علیه و آله در خود احساس سبکی کرد و با تکیه بر دو مرد بیرون آمد… و ابوبکر که وجودش را احساس نمود، خواست تا عقب برود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او اشاره فرمود به جای خود بمان.
سپس آمد و تا در کنار ابوبکر نشست و ابوبکر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اقتدا نمود و مردم به ابوبکر اقتدا کردند».(6)
طبری می گوید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«آیا هنگام نماز فرا رسیده؟ شخصی گفت: آری، فرمود، ابابکر دستور دهید، با مردم نماز بخواند، عایشه گفت: ابوبکر مردی رقیق القلب است، به عمر دستور دهید.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به عمر بگویید و عمر گفت: من بر ابوبکر مقدّم نخواهم شد، مادامی که او حضور دارد، پس ابوبکر جلو افتاد، و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم احساس نمود از شدّت تب او کاسته شده است، پس از منزل بیرون آمد و چون حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به گوش ابوبکر رسید، خود را عقب کشاند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیراهن او را کشید و خود در جای قرار گرفت و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشست (نماز را نشسته خواند) و از همان جایی که ابوبکر انجام داده بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نماز را ادامه داد».(7)
ابن اسحاق و زهری گویند:
«چون روز دوشنبه شد (روزی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن روز بدرود زندگی گفت) به سوی مردم رفت، در حالی که آنان نماز صبح می خواندند، پرده را کنار زد و در را گشود و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خانه خارج گردید و دم در خانه عایشه ایستاد، نزدیک بود مردم از خواندن نماز دست بردارند، به سبب شادمانی دیدار رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و لبخندی بر چهره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود و پیامبر صلی الله علیه و آله به آنان اشاره نمود که در نماز خود پایدار بمانند».(8)
طبری نیز با اشاره به اینکه نمازی که ابوبکر به جای پیامبر صلی الله علیه و آله خوانده نماز صحیح بوده است، می گوید:
«پیامبر صلی الله علیه و آله پرده را بالا زد و مردم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دیدند که بر درگاه ایستاده و لبخندی بر لب دارد، همهمه ای بین مردم افتاد و ابوبکراز همهمه مردم فهمید که پیامبر صلی الله علیه و آله وارد مسجد شده است و خواست که کنار برود و امامت را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم واگذار کند، اما حضرت به او اشاره کرد واپس مرو و آمد ایستاد و به ابوبکر اقتدا کرد.»(9)
سؤال 1
اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ابوبکر دستور داده بود که با مردم نماز بخواند، پس چرا با زحمتی که حتی قادر به راه رفتن نمی باشد به مسجد می رود و به نماز مشغول می شود؟
سؤال 2
آیا حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد برای تأیید ابوبکر بوده است؟ اگر چنین است، پس چرا او را کنار می زند و پیراهن او را می کشد و خود به جای او می ایستد و نماز می خواند؟
سؤال 3
اگر ابوبکر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اقتدا نموده است، چنانچه روایت می گوید، پس امامت او معنا ندارد. بنابراین، آیا ممکن است شخصی در زمان واحد و در یک نماز، هم امام باشد و هم مأموم؟
سؤال 4
این نمازی که ابوبکر به جای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خوانده کدام نماز بوده است (صبح، ظهر، عشاء) و در کجا این امامت انجام شده است؟ و چرا محدثان اهل سنت در کتاب های خود این قضیه را متناقض یکدیگر نقل کرده اند؟
سؤال 5
اگر این نماز دلیل بر اولویت ابوبکر در خلافت است، پس چرا مهاجرین و انصار و حتی خود ابوبکر در سقیفه به آن استناد نکردند؟
سؤال 6
اگر نماز ابوبکر به جای پیامبر صلی الله علیه و آله موجب استحقاق او برای خلافت شده است، چرا «عبدالرحمن بن عوف» سزاوار خلافت نباشد؟ مگر نه این است که محدثان شما در مورد «عبدالرحمان بن عوف» از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت نقل کرده اند و احدی از بزرگان شما در این روایت تشکیک نکردند که آن حضرت در حقش فرمود: «صلّی خلفه».(10)
حال صرف نظر از علی ابن ابی طالب علیه السلام چرا مردم «عبدالرحمن بن عوف» را رها کرده و به سراغ ابوبکر رفتند؟
سؤال 7
آیا این نماز، بر فرض ثبوت می تواند جای آن همه نصوص جلیّه از طرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حق امیر مؤمنان علیه السلام که فرمود: یا علی انت منّی بمنزله هارون من موسی»(11) و … را بگیرد؟
سؤال 8
بر فرض ثبوت این موضوع، چطور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در بستر بیماری وقتی که امر می کند که ابوبکر به جای او در مسجد امامت کند، هذیان نمی گوید!! اما وقتی که امر می کند قلم و کاغذی بیاورید تا بنویسم چیزی را که بعد از من به ضلالت و گمراهی نیفتید، به قول عمر نستجیر بالله آن حضرت هذیان می گوید؟!!!(12)
اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نستجیر بالله هذیان می گوید، پس چرا قول این حضرت را در نماز ابوبکر ملاک قرار داده اید؟
و اگر هذیان نمی گوید، پس چرا عمر به آن حضرت نسبت هذیان گویی را داد؟
سؤال 9
در زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در بستر شهادت بود، امر کرد که اصحاب در لشگر اسامه شرکت کنند و فرمود:
«جهَّزوا علی جیش اسامه (13) لعن الله من تخلف عنه»(14). و به نظر همه موّرخان تا زمان شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اسامه از جنگ برنگشته بود، حال با توجه به این حقیقت، آیا ابوبکر در لشگر اسامه شرکت کرد یا خیر؟ اگر شرکت نکرد، پس تخلّف از امر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را نموده است(15). و اگر شرکت کرده است، در این صورت در مدینه نبوده تا توانسته باشد به جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نماز خوانده باشد.(16)
پس با وجود چنین تناقضی چه طور شما می گویید: ابوبکر به جای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نماز خوانده است؟
سؤال 10
چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم زنان خود را سرزنش می کند و آنان را همچون زنانی می داند که می خواستند حضرت یوسف را گمراه نمایند؟ مگر عایشه چه کرده بود که مستحق چنین ملامتی شد؟ جز آن که وی می خواست این کرامت و بزرگواری را به پدرش اختصاص دهد؟ و یا به دلیل مخالفت با پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم که آن همه آزار و ایذای آنان را تحمل نمود و حدیث (افک) را شنید و دم نزد تا این که آیه بر برائت عایشه نازل شد، اما در این جا آنان را همانند زنان گمراه کننده یوسف می داند!! آیا همه این مسائل کافی نیست که ما را وادار به اندیشه نماید که این دستورات و روایات چگونه بوده اند؟
عدم لزوم عدالت در امام جماعت از نظر عامّه
بسیاری از روات و محدّثان اهل سنّت این روایت را از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند که آن حضرت فرمود:
«صلّوا خلف کل برّ و فاجر»(17)
«نماز بخوانید پشت سر هر نیک و بدی»
از این رو، فقهای عامّه طبق این روایت فتوا داده اند که عدالت در امام جماعت شرط نیست.(18)
ابن حزم اندلیسی در کتاب «الفصل فی الملل و الاهواء و انحل» می گوید:
«ذهبت طائفه الی انه لایجوز الصلاه الا خلف الفاضل و هو قول الخوارج و الزیدیه و الروافض و جمهور المعتزله و بعض اهل السنّه و قال الاخرون الا الجمعه و العیدان و هو قول بعض اهل السنته و ذهبت طائفه الصحابه کلّهم دون خلاف من احد منهم و جمیع فقها التابعین کلّهم دون خلاف من احد منهم و اکثر من بعدهم و جمهور اصحاب الحدیث و هو قول احمد و الشافعی و ابی حنیفه و داود و غیرهم الی جواز الصلاه خلف الفاسق، الجمعه و غیرها و بهذا نقول و خلاف هذاالقول بدعه محدثه»(19)«گروهی بر این اعتقادند که نماز را جز به امامت شخص فاضل (کسی که جمیع شرایط امامت در نماز از جمله عدالت را دارا باشد) نمی توان برگزار کرد. این قول خوارج و زیدیه و رافضی ها و همه معتزلیان و بعضی از سُنیان است. عده ای دیگر گفته اند: جز نماز جمعه و عید فطر واضحی را نمی توان اقتدا کرد و این سخن برخی از سُنیّان است و همه اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدون اختلاف و تمام فقهای تابعی و بسیاری از افراد بعد از تابعین و همه اهل حدیث (که این سخن احمد بن حنبل، شافعی، ابوحنیفه، داود و دیگران است) نماز پشت سر فاسق (چه جمعه باشد و چه غیر آن) راجایز دانسته اند. ما نیز بدین معتقدیم و هر که خلاف این را بگوید بدعتی گزارده است.
تفتازانی در «شرح عقائد نسفیه» می گوید:
«و یجوز الصلاه خلف کل برّ و فاجر لقوله (صلّی الله علیه و آله و سلم) و لان علماء الامه کانوا یصلون خلف الفسقه و اهل الاهواء و البدع من غیر نکیر»(20)
اسحاق بن محمد سمرقندی در کتاب «السواد الاعظم» چنین می گوید:
مسأله سوم آن است که نماز پشت سر هر نیک و بدی می شود خواند، زیرا پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «صلوا خلف کلّ برّ و فاجر».
اگر چه آن کس زانی باشد یا لاطی و یا می خواره و آن چه بدین ماند، خاصه سنّی و جماعتی باشد و مبتدع نباشد، از پس آن نماز روا بود.(21)
سؤال 11
اگر این عقیده شماست که عدالت در امام جماعت شرط نیست و پشت سر هر لاطی و می خواره و زانی می توان نماز خواند و چنین نمازی مورد قبول است، پس نماز ابوبکر به جای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه فضیلتی می تواند داشته باشد که شما آن را دلیل بر ارجحیت خلافت ابوبکر می دانید؟!
بررسی روایات مذکور
از مجموع آن چه گذشت، نکات زیر بدست می آید و هر یک از این روایات روایت دیگر را تکذیب می کند و تناقض آشکار در روایات یادشده به چشم می خورد، زیرا مجموع احادیث یادشده به ترتیب زیر است:
1) پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به ابوبکر دستور اقامه نماز را نداده است.
2) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ابوبکر دستور می دهد نماز را برگزار نماید.
3) پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم به ابوبکر اقتدا کرده است.
4) مردم به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ابوبکر هر دو اقتدا کرده اند.
5) ابوبکر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اقتدا کرده است.
6) پیامبر صلی الله علیه و آله به مسجد نیامده است.
7) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابوبکر را کنار زد و خود به جای او ایستاد و نماز را با هم خوانده اند.
8) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نماز خواندن عمر را مورد قبول خدا و مؤمنان نمی داند.
9) به درستی روشن نشد که واسطه در این نماز عایشه بوده یا حفصه یا عبدالله بن زمعه یا بلال؟
10) چه کسی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواست تا ابوبکر را تعیین نکند، عایشه یا حفصه؟
11) این که نماز مذکور در چه نمازی بوده است؟
و اما آن چه که طبری در موضوع نماز نقل نموده علاوه بر ضعف سند از نظر متن نیز ضعیف است و ارزش تاریخی ندارد و ضعف متن روایت بدین قرار است که”
با توجه به این که حجره عایشه در شرق مسجد قرار داشته و صفوف نماز هم که به طرف قبله، یعنی سمت جنوب بوده است، پس چگونه پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، وقتی که پرده را بالا زد و در درگاه مسجد ایستاد، مردم توانستند در حال نماز آن حضرت را ببینند؟!
زیرا بنابراین فرض، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از طرف چپ جمعیت یعنی شرق مسجد وارد شده نه از طرف جنوب تا برابر مردم قرار گیرند و مردم بتوانند آن حضرت را ببینند و لذا نخست مردم متوجه شده، سپس ابوبکر ورود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را احساس می کند و اگر از مقابل وارد شدند باید موضوع کاملاً به عکس می شد یعنی اوّل ابوبکر متوجه می شد، سپس مردم.
دیگر آن که در روایت وارد شده که مردم در حال نماز دیدند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در درگاه ایستاد و لبخندی بر لب دارد این مطلب نیز اشکال دیگری به دنبال دارد و آن این که نماز مورد بحث، به صریح روایت نماز صحیح بوده است و مسجد در آن ساعت (طلوع فجر) مسلماً تاریک بوده و در آن زمان، وسیله روشنایی چندان مؤثری هم نبوده است که در تاریکی بتواند همه جزئیات را دقیقاً مشاهده نموده و تمیز دهند، پس با توجه به این مطالب،
اولاً: در حال نماز که مسلمانان برابر قبله ایستاده بودند چگونه پیامبر صلی الله علیه و آله را که از سمت چپ ایشان وارد مسجد شده اند، می توانستند ببینند؟
ثانیاً: بر فرض که بگوییم صورت های خود را به طرف پیامبر صلی الله علیه و آله گردانیدند، گذشته از این که در آن تاریکی نمی توانستند مشخصات صورت مبارک آن حضرت را درک کنند، با این انحراف، دیگر نمازی باقی نمی ماند تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم العیاذ بالله ابوبکر را بر اتمام نماز با مردم تشویق فرمایند!!
و این تناقضات حتی باعث اعجاب ابن ابی الحدید شده و در شرح نهج البلاغه خود می گوید:
«و هذا یوم صحه ما تقوم الشیعه من انّ صلوه ابی بکر کانت عن امر عائشه…؛»(22)
«این مسئله صحت گفتار شیعه را می رساند که می گویند: نماز خواندن ابوبکر به دستور عایشه بوده است».
2) قرابت و خویشاوندی ابوبکر با پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
ابوبکر به جهت اینکه پدر همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، همین مساله باعث شد که مردم او را به عنوان خلیفه انتخاب کنند.
سؤال 12
اگر مسأله خویشاوندی ابوبکر با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم موجب اولویت او در امر خلافت شده است، چرا امیرمؤمنان علیه السلام که داماد و پسر عمّ پیامبر صلی الله علیه و آله و علاوه بر آن، نفس آن حضرت(23) و جزو اهل بیت او بوده(24) سزاوارترین مردم برای خلافت نباشند؟
پی نوشت ها :
1. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج2، ص 584.
2. صحیح مسلم، کتاب الصلاه، ج1، ص 313، صحیح بخاری، کتاب الاذان، ج1، ص 87؛ مسند، احمد بن حنبل، ج6، ص 229؛ مسند، ابی عوانه، ج2، ص 114؛ و… .
3. صحیح مسلم، ج2، ص 20، صحیح بخاری، ج1، ص 88؛ سسن نسائی، ج1، ص 134، مسند، احمد بن حنبل، ج6، ص 251؛ کنز العمال، ج4، ص 59، طبقات، ابن سعد، ج2، ص 218؛ و … .
4. صحیح بخاری، ج1، ص 87 و ج 4، ص 173؛ صحیح ترمذی، ج2، ص 455؛ مسند، احمد بن حنبل، ج6، ص 202، مسند، ابی اعوانه، ج2، ص 117؛ طبقات، ابن سعد؛ ج2، قسمت اول، ص 127، ط اروپا؛ و … .
5. مسند، احمد بن حنبل، ج6، ص 34.
6. صحیح بخاری، کتاب الصلاه، ج1، ص 85 و 92؛ صحیح مسلم، ج1، ص 85 و 92؛ مسند، احمد بن حنبل، ج6، ص 210؛ سنن نسائی، ج3، ص 99 و 100؛ و … .
7. تاریخ طبری، ج2؛ ص 230، ط بیروت.
8. سیره النبویه، ابن هشام، ج4، ص 653 و 654؛ طبقات ابن سعد، ج2، ص 215؛ و … .
9. تاریخ طبری، ط قاهره، ج3، ص 198.
10. مغازی، واقدی، ج3، ص 1012؛ تهذیب الکمال، ج14، ص 122.
11. همان.
12. زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در بستر شهادت لحظات آخر حیات را طی نمود، در حالتی که عده ای از صحابه اطراف بستر آن حضرت در حجره جمع بودند فرمود:
«ایتونی بدوات و بیاض لاکتب لکم کتاباً لا تضلّوا بعدی» «دوات و سفیدی (کاغذی) برای من بیاورید تا برای شما بنویسم چیزی را که بعد از من گمراه نشوید».
عمر بن الخطاب برای جلوگیری از امر وصیت آن حضرت، گفت:
«دعو الرجل فانه لیهجر!!! حسبنا کتاب الله»؛
«واگذارید این مرد (رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم) را؛ زیرا که او هذیان می گوید، کتاب خدا ما را بس است».
گذشته از اجماع علماء شیعه، اکابر علماء اهل سنّت به عبارات و الفاظ مختلفه وقعه بیماری آن حضرت و موضوع منع از وصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و جسارت نمودن به آن حضرت را هنگام ارتحال از این عالم نقل نموده اند از جمله”
1) صحیح بخاری، کتاب العلم، باب کتابه العلم، ج1، ص 39، و ج2، ص 118 و ج4، باب قول المریض از کتاب المرضی، ص 5، ج6، باب مرض النبی و وفاته، ص 11 و ج4، کتاب الجهاد، باب جوائز الوفد، ص 85.
2) صحیح مسلم، ج6، کتاب الوصیه، باب ترک الوصیه، ص 76.
3) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص 563 و ج2، ص 20.
4) کامل، ابن اثیر، ج2، ص 217.
5) تاریخ طبری، ج3، ص 193.
6) کنز العمال، متقی هندی، ج3، ص 138.
7) جامع الاصول، ابن اثیر، ج11، ص 69 و 71.
8) طبقات الکبری، ابن سعد، ج2، ص 37.
اعتراف عمر در جلوگیری از وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم:
قال عمر بن الخطاب: «ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اراد امراً و اراد الله غیره!! فنفذ مراد الله تعالی و لم ینفذ مراد رسوله، ان کلما اراد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان! ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اراد ان یذکره للامر فی مرضه فصددته عنه؛
عمر بن الخطاب به ابن عباس می گوید:
«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خواست در حال مریضی، علی علیه السلام را به جانشینی خود نصب کند ولی من نگذاشتم و چون او مراد مرا دانست اظهار نکرد، البته او اراده کرد، ولی خدا اراده نکرده بود!! و اراده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدون اراده خدا چه فایده دارد؟»
(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج12، ص 78-79).
13. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج2، ص 57 و ج8، ص 60؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج3، ص 130؛ کنزالعمال، ج10، ص 576؛ طبقات، ابن سعد، ج2، ص 249 و ج4، ص 67؛ تاریخ طبری، ج3، ص 186، کامل، ابن اثیر، ج2، ص 334 و 336؛ المستر شد، ص 2؛ الملل و النحل، شهرستانی، ج1، ص 23؛ تاریخ خلیفه ابن خیاط، ص 63-64؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج6، ص 52؛ فتح الباری، عسقلانی، ج7، ص 87 و ج8، ص 152؛ اصول الاخیار، ص 168؛ و … .
14. الملل و النحل، شهرستانی، ج1، ص 23؛ تاریخ خلیفه ابن خیاط، ص 63-64؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج6، ص 52 و … .
15. مضافاً بر این که اگر بگوییم که ابوبکر در لشگر اسامه شرکت نکرده، مشمول لعن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شده است؛ زیرا طبق بعضی از نقل ها که در پاورقی شماره(2) نقل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم متخلفان از جیش اسامه را لعنت کرده است.
16. بیشتر مورخان اهل سنت تصریح کرده اند که ابوبکر جزو لشگریان اسامه بوده است، از جمله: طبقات الکبری، ابن سعد، ج4، ص 46 و 136؛ تهذیب، ابن عساکر، ج2، ص 391 و ج3، ص 215؛ کنز العمال، ج5، ص 312؛ تاریخ الخمیس، ج2، ص 172؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص 93؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص 53 و ج2، ص 21؛ کامل ابن اثیر، ج2، ص 317؛ سمط النجوم العوالی، عبدالملک العاصمی المکی، ج2، ص 224؛ سیره الحلبیه، ج3، ص 207؛ السیره النبویه، زینی دحلان بهامش السیره الحلبیه، ج2، ص 339؛ انساب الاشراف، ج1، ص 474؛ و از متأخرین محمدحسین هیکل در کتاب «حیاه محمد»، ص 467؛ و … .
17. کنز العمال، ج6، ص 54، ح 14185, جامع الصغیر، ج2، ص 45؛ السنن الکبری، ج4، ص 19، کشف الخفاء، ج2، ص29، ح 1611، سنن، دارقطنی، ج2، ص 44؛ و .. .
18. در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه، ج1، ص 409-428، آراء ائمه چهارگانه اهل سنّت (شافعی، مالکی، حنبلی و حنفی) درباره شرایط امام جماعت ذکر شده و ابداً سخنی از عدالت به میان نیامده است.
19. الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ابن حزم الاندلسی، ج4، ص 176.
20. شرح عقائد نسفیه، مسعود بن عمر بن سعدالدین تفتازانی، ج1، ص 186.
21. السواد الاعظم سمرقندی، تصحیح عبدالحی حبیبی، کابل، ط بنیاد فرهنگ ایران، ص 34.
22. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج13، ص 34.
23. خداوند در آیه مباهله امیرمؤمنان علیه السلام را نفس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خطاب کرده و می فرماید:
«فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَهَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ ».(سوره آل عمران، آیه 61).
روات و محدثین و مفسرین اهل سنت در این مسأله اتفاق نظر دارند و می گویند که این آیه شریفه در حق پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام در مورد مباهله با نصارای نجران نازل شده است از جمله:
شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج1، ص 120-129، ح 168؛ مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3؛ ص 150؛ اسباب النزول، نیشابوری، ص 67؛ صحیح مسلم، ج4، ص 1883، ح 61، صحیح ترمذی، ج4، ص 293، ح 3085 و ج 5، ص 301، ح 3808، مسند، احمد بن حنبل، ج3، ص 97، ح 1608، تفسیر طبری، ج3، ص 299، تفسیر کشاف، زمخشری، ج1، ص 368، تفسیر ابن کثیر، ج1، ص 370، تفسیر قرطبی، ج4، ص 104؛ احکام القرآن، جصاص، ج2، ص 295-296؛ تفسیر کبیر فخر رازی، ج8، ص 85؛ جامع الاصول، ابن اثیر، ج9، ص 470؛ ذخائر العقبی، ص 25؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج16، ص 291، مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ابن مغازلی شافعی، ص 263، ح 310، کفایه الطالب، گنجی شافعی، ص 54 و 85 و 142؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ترجمه الامام علی بن ابی طالب علیه السلام ج1و ح 30 و 271؛ احکام القرآن، ابن عربی، ج1، ص 275؛ التسهیل لعلوم التنزیل، کلبی، ج1، ص 109، فتح البیان فی مقاصد القرآن، ج2، ص 72؛ زادالمسیر، ابن جوزی، ج1، ص 399؛ فتح القدیر، شوکانی، ج1، ص 347، مطالب السئول، محمد بن طلحه شافعی، ص8؛ تذکره الخواص، سبط بن جوزی، ص 17؛ تفسیر در المنثور، جلال الدین سیوطی، ج2، ص 38-39؛ تفسیر البیضاوی، ج2، ص 22؛ تاریخ الخلفاء، جلال الدین سیوطی، ص 169؛ صواعق المحرقه ابن حجر مکی، ص 72، تفسیر الخازن، ج1، ص 302، سیره الحلبیه، حلبی الشافعی، ج3، ص 212؛ سیره النبویه، زینی دحلان، بهامش السیره الحلبیه، ج3، ص 5؛ مناقب خوارزمی الحنفی، ص 60 و 97؛ فصول المهمه، ابن صباغ المالکی، ص 110؛ اسدالغابه، ابن اثیر الشافعی، ج4، ص 26؛ الاصابه، ابن حجر العسقلانی، ج2، ص 509؛ مراه الجنان، یافعی، ج1، ص 109، مشکاه المصابیح، عمری، ج3، ص 254؛ البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج5، ص 54؛ تفسیر الجلالین، جلال الدین سیوطی، ج1، ص 33؛ ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ص 9 و 44 و 51 و 52 و 232 و 281 و 295؛ فرائد السمطین، ج1، ص 378 ح 307 و ج 2، ص 23 ح 365 و ص 205 ح 484 و 485 و 486؛ و …
24. خداوند در آیه تطیهر، اهل بیت پیامبر صلی الله علهی و آله و سلم که از جمله آنها امیرمؤمنان علی علیه السلام می باشد را از هرگونه رجس و پلیدی پاک و مبرّا دانسته و می فرماید:
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و طهرهم تطیهراً». (سوره احزاب آیه 33)
روات و محدثین و مفسرین اهل سنت می گویند که این آیه شریفه در حق پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام نازل شده است، از جمله:
صحیح مسلم، ج4، ص 1883، ح 61؛ صحیح ترمذی، ج5، ص 327، ح 3205، و ح 3206؛ مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص 133 و 146 و ج 2، ص 416؛ شواهد التنزیل، حسکانی، ج2، ص 18-141، ح 637 و 638 و 639 و 640 و 641 و 644 و 648 و 649 و 650 و 651 و 652 و 653 و 656 و 657 و 658 و 659 و 660 و 661 و 663 و 664 و 665 و 666 و 667 و 668 و 671 و 672 و 673 و 675 و 678 و 680 و 681 و 686 و 689 و 690 و 691 و 694 و 707 و 710 و 713 و 714 و 717 و 718 و 729 و 740 و 751 و 754 و 755 و 756 و 757 و 758 و 759 و 760 و 761 و 762 و 764 و 765 و 767 و 768 و 769 و 770 و 774؛ مسند، احمد بن حنبل، ج3، ص 259 و ج4، ص 107 و ج6، ص 292؛ اسباب النزول، واحدی، ص 239؛ مناقب، خوارزمی، ص 60-61؛ ح 28-29؛ تفسیر قرطبی، ج14، ص 182؛ تفسیر کشاف، زمخشری، ج3، ص 537؛ تفسیر درّ المنثور، سیوطی، ج6، ص 603؛ فرائد السمطین، ج2، ص 9، ح 356؛ صواعق المحرقه، ابن حجر مکّی، ص 143؛ معجم الصغیر، طبرانی، ج1، ص 65 و 135؛ خصائص امیرالمومنین، نسائی الشافعی، ص 4، تاریخ مدینه دمشق، ترجمه الامام علی بن ابی طالب علیه السلام، ج1، ص 185 ح 250 و 272 و 320 و 321 و 322؛ کفایه الطالب، گنجی الشفاعی، ص 54 و 372 و 373 و 374 و 375؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج2، ص 21 و 20 و ج3، 413 و ج5، ص 521 و 589؛ ذخائر العقبی، طبری الشافعی، ص 21 و23 و 24؛ تفسیر الطبری، ج 22، ص 6 و 7 و 8؛ احکام القرآن؛ جصاص، ج5، ص 230؛ مناقب علی ابن ابی طالب علیه السلام، ابن مغازلی الشافعی، ص 301، ح 345 و 348 و 349 و 350 و 351؛ مصابیح السنه، بغوی الشافعی، ج2، ص 278؛ مشکاه المصابیح، عمری، ج3، ص 254؛ تذکره الخواص، سبط بن الجوزی، ص 233؛ مطالب السئول، محمد بن طلحه الشافعی، ج1، ص 19 و 20، احکام القرآن، ابن عربی، ج2، ص 166، فصول المهمه، ابن الصباغ المالکی، ص 11، مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمی الحنفی، ج1، ص 1 و 57، تفسیرالطبری، ج25، ص 25؛ مستدرک علی اصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص 172؛ الاتحاف بحبّ الاشراف، شبراوی، الشافعی، ص 5 و 13؛ احیاء المیت، جلال الدین سیوطی، بهامش الاتحاف، ص 110؛ نظم درر السمطین، زرندی الحنفی، ص 24؛ نورالابصار، شبلنجی، ص 102؛ تفسیر البیضاوی، ج4، ص 123؛ تفسیر ابن کثیر، ج4، ص 112؛ مجمع الزوائد، ج7، ص 103 و ج9، ص 168؛ فتح البیان فی مقاصد القرآن، صدیق حسن خان، ج8، ص 372؛ تفسیر القرطبی، ج16، ص 22؛ فتح القدیر، شوکانی، ج4، ص 537، تفسیر درالمنثور، جلال الدین سیوطی، ج6، ص7؛ تفسیر النسفی، ج4، ص 105؛ حلیه الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج3، ص 201؛ و …
منبع : تهرانی، حسین؛ (1427 ه.ق)، سؤالات ما شامل 313 سؤال پیرامون مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی، تفسیری و تاریخی، قم: نشر حاذق، چاپ دوم(1427ه.ق).